iran-emrooz.net | Thu, 14.09.2006, 17:22
کليد ...
پيرايه يغمايی
گفتند و ما هم ، با جان شنيديم
راهی به جز عشق ، اما نديديم ...
گفتند:« پا؟ پا؟ ، هرگز مبادا! »
پا را شکستيم ، در خود خميديم.
پا گر شکسته ست ، راهی دگر هست
سر چاره گر شد ، باسر دويديم
گفتند: « سر؟ سر؟ ، اين گوی بی در؟
نابوده خوشتر!» ، سر را بُريديم
گر پا و سر نيست ، يک راه باقی است،
با بال آواز ، ره را پريديم ...
گفتند: « لب؟ لب؟، اين حلقه ی تب؟،
خاموش بايد! » لب را گزيديم...
از دل صدا خاست: «از ما و بر ماست»
گفتند: «دل؟ دل؟ » ، دل را دريديم ...
پا و سر و دست، از بُن بهانه ست
نقشی پديدار ، در ناپديديم
بازی دگر شد، شب دربدر شد
تا مشرق عشق ، در خود دميديم
هر کس درافتاد، با ما ، ور افتاد
در چالش شب ، صبح سپيديم
کولی بزن باز ، گلگونه ی ناز
ما سرخ ِ رخسار ، از خون خريديم
ما کاکُل سرخ ، عطر گل سرخ
در سينه ی قفل ، رمز کليديم