iran-emrooz.net | Thu, 07.09.2006, 22:07
ایرانیام
ويدا فرهودی
من ابریام، بارانیام، ای غم کجا میرانیام
در این هجوم فاجعه، بر شعر چون میخوانیام؟
بر زردی تالابها، گر دادهام چندی رضا
دارم به دل خیزابها ، دریاییام، توفانیام
چون مادیان سرکشی، در جستجوی خواهشی
بالندهتر از آتشم، چون صاعقه عصیانیام
بر واژهام بنگر کنون، پیداست تصویر جنون
چون شعلهام، از جنس خون، خامُـش چسان بتوانیام
میخواهم از شور غزل، شوریدگی افشانمت
مستانه همراهم شوی، همرازِ دردت دانیام
درد تو و من ، درد ما، درد ِ به ظاهر بیدوا
درمان شود گر باورت، چندی کنی ارزانیام
خصم من و تو کینه است، وین خارمان در سینه است
هر جا که باشی هموطن، ایرانی ای، ایرانیام
بر ابرها خواهم نشست، غم را ز هم خواهم گسست
وین فاجعه خواهد شکست، با جان خود، گر خوانیام
ویدا فرهودی
تابستان ١٣٨٥