شنبه ۱ دي ۱۴۰۳ -
Saturday 21 December 2024
|
ايران امروز |
این کتاب ترجمهای است از کتابِ زیر:
یادداشتِ مترجم
کتاب «نگاهی اجمالی به فلسفه از روشنگری تا امروز» نخست در ایران توسطِ انتشاراتِ مهراندیش چاپ شد. سپس نسخهیِ الکترونیکیِ آن در فیدیبو انتشار یافت. نسخهیِ اینترنتیِ این کتاب که بهتدریج در بخشِ «اندیشه» منتشر خواهد شد، داریِ مجوزِ کتبی از ناشر است.
نسخهیِ کاملِ کتاب را میتوان از یکی از کتابفروشیهایِ ایرانی و نسخهیِ الکترونیکیِ آن را از طریقِ فیدیبو تهیه کرد.
دربارهیِ این کتاب
کتابِ حاضر نگاهی است اجمالی به فلسفهیِ ۳۰۰ سالِ اخیرِ غرب که به زبانی ساده، مهمترین فیلسوفانِ دورهیِ روشنگری تا امروز را معرفی میکند، از برجستهترین آثارِ فلسفیِ آنان یاد میکند، رایجترین اصطلاحاتِ فلسفیِ این دوره را به مختصرترین شکل توضیح میدهد و اشاراتی روشنگر به مهمترین بحثهایِ آنان دارد. کتاب ازنظرِ تاریخی به چندین فصل تقسیم شده است. هر فصل با مقدمهای آغاز میشود که نگاهی کلی به آن دورهیِ تاریخی دارد. سپس بهکمکِ معرفیِ مختصر، سرواژهیِ فلسفی، و بحث فلسفی آنچه در مقدمه آمده، ژرفتر بیان میشود. مخاطبانِ کتاب کسانی هستند که میخواهند با فلسفهیِ این دوره آشناییِ مقدماتی پیدا کنند، ازاینرو برایِ فهمیدنِ کتاب پیشزمینهیِ خاصِ فلسفی لازم نیست.
دربارهیِ نویسنده
رُبرت تْسیمر Robert Zimmer در سالِ ۱۹۵۳ در تریر، یکی از شهرهایِ آلمان، به دنیا آمد و در رشتهیِ فلسفه و ادبیاتِ انگلیسی تحصیل کرد. پس از دریافتِ درجهیِ دکتری در سالِ ۱۹۸۹ در دانشگاهِ دوسلدورف و دانشگاهِ آزادِ برلین به تدریس پرداخت. وی که خود را عقلگرایِ انتقادی میداند، میکوشد مضامینِ کلاسیکِ فلسفه را برایِ طیف وسیعی از مخاطبان به زبانی ساده بیان کند. از آثارِ او میتوان به پرسشهایِ بزرگ: تاریخِ مختصرِ مسائلِ فلسفه (۲۰۱۱) آرتور شوپنهاوئر، شهروندِ فلسفیِ جهان (۲۰۱۰)، کتابخانهیِ پایهیِ فلسفه (۲۰۰۹)، دو جلد درگاهِ فیلسوفان (۲۰۰۷- ۲۰۰۴)، مکاتباتِهانس آلبرت و کارل پوپر (۲۰۰۵)، فلسفه: از روشنگری تا امروز (۲۰۰۱) و چندین کتابِ درسیِ فلسفه تحتِ عنوان وعدهگاهِ فلسفه (۲۰۰۲– ۱۹۹۸) اشاره کرد.
فهرست مطالب
پیشگفتارِ مترجم
۱. زمینه: دورانِ باستان و مسیحیت: مقدمه – سقراط – افلاطون - نظریهیِ ایدهها - پرسش دربارهیِ منشأ و اصلِ جهان - ارسطو - غایتشناسی – اپیکور - سعادت، حکمت و هنر زندگی – آگوستینوس - توماس آکوینی
۲. فلسفهیِ سدههایِ نخستینِ عصرِ جدید و دورهیِ روشنگری: مقدمه - رنه دکارت - باروخ اسپینوزا - تقابلِ عقلگرایی و تجربهگرایی - دیوید هیوم - ایمانوئل کانت - سنجشِ خردِ ناب / نقدِ عقلِ محض - امرِ مطلق / بایستهیِ اخلاقی - مدارا، خرد و بلوغِ فکری: متمدن شدنِ بشر – ولتر - ژان- ژاک روسو - توجیهِ سلطهیِ سیاسی - جان لاک
۳. استادانِ اندیشه و امرِ مطلق: مقدمه - ایدهآلیسمِ آلمانی - امرِ مطلق را در کجا مییابیم؟ - فریدریش ویلهلم یوزف شلینگ - گئورگ ویلهلم فریدریش هگل – دیالکتیک - سورن کییرکِگور - اگزیستانس
۴. آزادی و عدالتِ اجتماعی در سدهیِ ۱۹ میلادی: مقدمه - اصلاح یا انقلاب؟ - لیبرالیسم - جان استوارت میل - فایدهباوری - سوسیالیسم در تقابل با لیبرالیسم - کارل مارکس - فردریش انگلس - مانیفست کمونیست - سوسیالیسم، کمونیسم، مارکسیسم، آنارشیسم
۵. نگاهی نو به جهان و انسان در اواخرِ سدهیِ ۱۹ میلادی: مقدمه - آرتور شوپنهاوئر - جهان همچون اراده و تصور - چارلز داروین و نظریهیِ تکامل - فریدریش نیچه - میانهیِ ما با غرایز چگونه است؟ رابطهیِ ناعقلانیت و خرد - چنین گفت زرتشت - زیگموند فروید و روانکاوی
۶. نسیمی تازه در متافیزیکِ آغازِ سدهیِ ۱۹ میلادی: مقدمه - فلسفهیِ زندگی -هانری برگسون - واقعیتِ حقیقی و دستنخورده را در کجا مییابیم؟ - ادموند هوسرل - ماکس شلر - اخلاقِ ارزشیِ مادی - دیدگاههایِ نوینِ فلسفیِ انسان - مارتینهایدگر - هستی و زمان - اگزیستانسیالیستهای پاریسی: ژان- پل سارتر، سیمون دو بووار، آلبر کامو
۷. فلسفه در مرزهایِ منطق و علم: مقدمه - پراگماتیسمِ آمریکایی - برتراند راسل - لودویگ ویتگنشتاین - رسالهیِ منطقی- فلسفی - پژوهشهایِ فلسفی - حلقهیِ وین و پوزیتیویسمِ منطقی - فلسفهیِ مبتنی بر شالودهیِ «علمی»؟ - کارل ریموند پوپر و عقلگراییِ انتقادی - زبانِ فلسفه کدام است: زبانِ روزمره است یا زبانِ ایدهآل؟ - ویلارد وَن اُرمَن کواین - چه هستی تو ای ذهن؟ ماده و آگاهی
۸. کنشِ خردمندانه در نبردِ ایدئولوژیها: مقدمه - گئورگ لوکاچ - ارنست بلوخ - نقدِ سیستم، ناکجاآباد یا «مهندسیِ تدریجی»؟ - کارل پُوپر -هانا آرِنْت - شهسوارانِ افسردهسیمایِ مارکسیست: مکتبِ فرانکفورت و نظریهیِ انتقادیِ آن - دیالکتیکِ روشنگری – یورگن هابرماس - اخلاقِ گفتگویی - آیا برایِ همه یک اخلاق وجود دارد؟ - جان رالز - نظریهای دربارهیِ عدالت - تقسیمکنندگانِ عدالت: مایکل والزر و اجتماعباوری
۹. راههایِ نوینِ فلسفه: مقدمه -هانس- گئورگ گادامر و هرمنوتیک – ساختارگرایی - میشل فوکو - به کدام خرد میتوان اعتماد کرد؟ - ژاک دریدا - ساختگشایی/ واسازی/ ساختارشکنی/ شالودهشکنی - پُل فایرابند - بر ضدِ روش - ریچارد رورتی - نسبیت و تکثر در جهانی چند فرهنگی - پتر سلوتردیک
کتابنامه
***
پیشگفتارِ مترجم
بسیارند کسانی که میخواهند بدانند فلسفه، بهویژه فلسفهیِ معاصر، چیست و چه سیری داشته و مهمترین فیلسوفانِ این دوره چه کسانی هستند و چه آثاری نوشتهاند و چه بحثهایی میانشان بوده است. اما چون به یکی از آثارِ این فیلسوفان، تاریخهایِ مفصلِ فلسفه یا تکنگاریهایِ فلسفی رجوع میکنند، خود را در برابرِ کاخِ عظیمی مییابند که امکانِ ورود به آن را ندارند.
کتابِ حاضر، که برایِ این دسته از خوانندگان نوشته شده است، میکوشد با زبانی ساده و روان مهمترین فیلسوفانِ دورهیِ روشنگری تا زمان حال را به کوتاهی معرفی کند، از مهمترین آثارِ فلسفی آنان یاد کند، مهمترین اصطلاحاتِ فلسفیِ این دوره را به مختصرترین شکل توضیح دهد و به مهمترین بحثهایِ آنان اشاراتِ روشنگر داشته باشد. بنابراین این کتاب نگاهی است اجمالی به فلسفهیِ این دوره، و مخاطبانش کسانی هستند که میخواهند از سرِ کنجکاوی یا به علّتی دیگر با فلسفهیِ این دوره آشناییِ مقدماتی پیدا کنند. ازاینرو برایِ فهمیدنِ این کتاب پیشزمینهیِ خاصِ فلسفی لازم نیست.
کتاب ازنظرِ تاریخی به چندین فصل تقسیم شده است. هر فصل با مقدمهای آغاز میشود که نگاهی کلی به آن دورهیِ تاریخی دارد. سپس بهکمکِ معرفیِ مختصر، سرواژهیِ فلسفی، و بحثِ فلسفی آنچه در مقدمه آمده است، ژرفتر بیان میشود. خواننده پس از اتمامِ کتاب و با شناختِ اجمالیِ حاصل از آن میتواند به تاریخهایِ مفصلِ فلسفه، تکنگاریهایِ فلسفی یا آثارِ خودِ فیلسوفان رجوع کند تا ژرفتر با فلسفه و فیلسوفانِ این دوره آشنا شود.
هر اثرِ فلسفی اندیشهیِ فلسفیِ نویسندهیِ آن را بازتاب میدهد و این کتاب نیز از این قاعده برکنار نیست. نویسندهیِ کتاب، دکتر رُبرت تْسیمِر (Robert Zimmer)، خود در مصاحبهای گفته است که عقلگرایِ انتقادی است. ↑عقلگراییِ انتقادی، مکتبی است فلسفی که خود را ادامهدهندهیِ راهِ انتقادیِ کانت میداند و مدافعِ روشنگری و مدرنیته است. طبیعی است که این نگاهِ نویسنده بر کتابِ حاکم است، اما وی درعینِحال کوشیده است آرایِ مخالفان را، هرچند با نگاهیِ انتقادی، بازتاب دهد.
چند نکته دربارهیِ چگونگیِ عرضهیِ مطالب در این کتاب: علامتِ ↑ نشان میدهد که برایِ اصطلاحِ بعدازآن مطلبی مستقل در همین کتاب وجود دارد و میتوان از طریقِ فهرست مطالب به آن رجوع کرد.
این کتاب در سال ۲۰۰۱ میلادی منتشر شد و در آن زمان برخی از فیلسوفان، که نامشان در این کتاب آمده، زنده بودند. ازاینرو نویسنده تنها تاریخِ تولدِ آنها را ذکر کرده و با وجهِ مضارعِ افعال دربارهیِ آنها سخن گفته است. اما چون برخی از آنان، مانند دریدا و گادامر و رورتی و رالز، در این فاصله درگذشتهاند، مترجم تاریخِ وفات آنان را نیز اضافه کرد و در موقعِ لزوم وجه افعال را از مضارع به ماضی تغییر داد.
نویسنده در کتابِ خود از آثارِ مهمِ فلسفی یاد کرده است. برخی از این آثار به فارسی ترجمه شدهاند. در ترجمهیِ عنوانِ کتاب به زبانِ اصلیِ اثر و عنوانی که مترجمانِ ایرانی برایِ آن انتخاب کردهاند، توجه شده است؛ برایِ اطلاعِ بیشترِ خوانندگان، ضمن اینکه عنوانهایِ آلمانی و انگلیسیِ کتابها در بخشِ یادداشتها آورده شده، کتابشناسیِ ترجمهیِ فارسی آنها نیز به انتهایِ کتاب افزوده شده است. ممکن است برخی از این آثار چند بار و بهتوسطِ افراد مختلف ترجمه شده باشند، که گاهی حتی عنوانِ آنها نیز با هم فرق دارند. بهعنواننمونهِ کتابِ Phänomenologie des Geistes اثرِ معروف و دشوارِ هگل یکبار توسطِ زیبا جبلی تحتِ عنوان «فنومنولوژیِ روح» و بارِ دیگر توسطِ باقرِ پرهام و با عنوانِ «پدیدارشناسیِ جان» به فارسی ترجمه شده است. همینطور است «هستی و زمان» مارتینِهایدگر که تاکنون چهار مترجم آن را به فارسی ترجمه کردهاند. در فهرستِ یادشده سعی شده است تا مشخصاتِ بیشترِ ترجمههایِ موجود از یک اثر منعکس شود، هرچند که میانشان ازنظرِ کیفیتِ ترجمه اختلاف است.
باید بگویم که اصلِ این اثر به آلمانی است و این ترجمه نیز از رویِ اصلِ اثر صورت گرفته است. بااینحال مترجم برایِ آشناییِ بیشترِ خوانندگان معادلهایِ انگلیسیِ اصطلاحات را نیز در بخشِ یادداشتها آورده است. از این طریق خواننده در طولِ مطالعهیِ کتاب با مجموعهای از اصطلاحاتِ فلسفی این دوره به سه زبانِ فارسی، انگلیسی و آلمانی آشنا خواهد شد.
در پایان لازم میدانم از دوستِ عزیز جمشیدِ رازبان و استادِ گرامی دکترِ فرامرزِ بهزاد تشکر کنم که این ترجمه را پیش از انتشار خواندند و نکاتِ ارزشمندی را یادآور شدند. از آقایِ هومنِ پناهنده نیز که این اثر را با دقتیِ ستودنی ویراستاری کردند، صمیمانه تشکر میکنم.
***
۱. زمینه: دورانِ باستان و مسیحیت
دو ستونِ فلسفهیِ اروپا
مقدمه
به ۲۵۰۰ سال پیش بازگردیم، به زمانی که نخستین فیلسوفان در دولتْشهرهایِ کوچکِ یونان ظاهر شدند. پاسخهایِ دین و اسطوره، دیگر راضیشان نمیکرد. آنان کنجکاوی، شگفتی، نقادی و بهویژه تلاش برایِ یافتنِ پاسخهایی عقلانی به پرسشهایِ خود را بجایِ مرجعیت و سنّت نشاندند. پرسشهایِ آنان چنین بود: مادّهیِ نخستین و حقیقیِ جهان چیست؟ چه چیز «در پسِ» ادراکاتِ حسیِ ما قرار دارد؟ آیا برایِ تمام اَعمالِ ما معیارهایِ قابلِفهمی وجود دارد؟
بیش از همه سه فیلسوفِ بزرگ شور و هیجانِ بسیار در تاریخِ فلسفه ایجاد کردند: ↑سقراط، ↑افلاطون و ↑ارسطو. این سه تن حتی امروز هم نامدارند و مانندِ زمانِ حیاتشان در میانِ ما حضوری زنده دارند. ما نیز مانندِ سقراط همچنان به دنبالِ پایهای عینی برایِ دانش و کردارِ خود هستیم. مانندِ افلاطون بینِ روح و ماده تفاوت میگذاریم و مثلِ ارسطو رابطهای معنادار بین پدیدههایِ طبیعی میجوییم و میکوشیم استدلالهایی «منطقی» ارائه کنیم.
حتی بخشِ بزرگی از مفاهیمِ تخصصیِ فلسفی ما نیز بسیار متأثر از فیلسوفانِ یونان است. آنان مفاهیمِ فلسفی را با وامگرفتنِ واژههایی از زبانِ روزمرهیِ مردم و سپس تغییرِ معنا و بازتعریفِ آنها «ابداع کردند».
حدودِ ۴۰۰ سال پس از مرگِ سقراط در آتن در گوشهای از امپراتوریِ روم، در فلسطین، پیامبری از میانِ یهودیان برخاست به نامِ عیسیِ ناصری که پیروانش به او «مسیح»[۱] میگفتند و فرقهیِ «مسیحیان» را پایه گذاشت. این فرقه در قرونِ متمادی در سراسرِ منطقهیِ دریایِ مدیترانه گسترش یافت. در سدههایِ میانه مسیحیان به نیرویِ فکریِ حاکم در اروپا تبدیل شدند. برخی از فیلسوفانِ سدههایِ میانه، همچون ↑آگوستینوس و ↑توماس آکوینی با بررسیِ دقیقِ فلسفهیِ دوران باستان به مسیحیت چهرهای فلسفی بخشیدند. نسبتِ میانِ عقل و ایمان مهمترین موضوعی بود که از آنان باقی ماند.
هم فلسفهیِ دوران باستان و هم مسیحیت پایههایِ فلسفهیِ اروپا را ساختهاند.
معرفیِ مختصر
* سقراط[۲] (۳۹۹ - ۴۷۰ قم.)
چالشگر و آموزگارِ حکمت
سقراط، شخصیتِ بزرگ و فرهمند در آغازِ فلسفهیِ «کلاسیکِ» یونانِ باستان است. اما برایِ مخالفانش مردمفریبی فلسفی و چالشگری در بازارِ شهر بود. وی بیآنکه حتی یک سطر مطلب بنویسد با حضور در خیابانها و میدانهایِ آتن بر دیگران اثر میگذاشت. سقراط، که پیکرتراشی دورهدیده بود، مردمان را از هر طبقه به گفتگو دربارهیِ خدا و جهان میکشاند و پرسشهایی غیرعادی طرح میکرد مانندِ: بهراستی «عدالت» چیست؟ «شجاعت» چیست؟ «تقوا» چیست؟ گفتگوهایِ او همیشه به بنبست میانجامید و بیپاسخ میماند. شعارِ سقراط چنین بود: میدانم که هیچ نمیدانم! - هنری که او در طرحِ پرسشهایِ فلسفی به کار بست، به فلسفه هویت رشتهای بنیادین و انتقادی بخشید. پس از سقراط کارِ فلسفه «به پرسش کشیدنِ» نقادانهیِ عقایدی شد که به آنها سخت دل بستهایم.
معرفیِ مختصر
* افلاطون[۳] (۳۴۷ - ۴۲۷ قم.)
پیرِ فلسفه و مؤسسِ آکادمی
افلاطون در یکی از مهمترین خاندانهایِ اشرافیِ آتن چشم به جهان گشود و همواره خود را یکی از برترینها میدانست. ادعایِ او منحصر به فلسفه نبود. رؤیایش این بود که بهعنوانِ نوعی فیلسوف- شاهِ موفق پا به تاریخ بگذارد. افلاطون در کتابِ اصلیِ خود به نامِ جمهوری[۴]، که نخستین اوتوپی یا آرمانشهرِ کشورداری است، طرحی از دولت ریخت که بهشدت سلسلهمراتبی بود و طبقهیِ حاکمان آن میبایست تربیتی فلسفی میداشتند.
افلاطون در مدرسهیِ خود موسوم به «آکادمی»، همچون رهبری دینی موردِاحترام بود. پیرِ فرزانهای بود ژرفاندیش و خود را جانشینِ سقراط میدانست و او را شخصیتِ اصلیِ تمام دیالوگهایِ خود قرار داد، حتی آنجا که دیگر آرایِ سقراط را بازنمیگفت، بلکه عقایدِ خود را بیان میکرد. وی با ↑نظریهیِ ایدههایِ خود و برنهادِ[۵] مرتبط به آن، که مطابقِ آن روح مقامی بالاتر از مادّه دارد، بر کلِ تاریخِ فلسفه تأثیری ماندگار گذاشت. مفهومِ «افلاطونی» حتی در گفتارِ عادیِ ما، مثلاً در تعبیر «عشقِ افلاطونی»، واردشده است. افلاطون یکی از نخستین کسانی بود که این برنهاد را پیش کشید که عقل وجه ممیزهیِ انسان از حیوان است و نفسِ انسان نامیراست و زوال نمیپذیرد.
سرواژهیِ فلسفی
نظریهیِ ایدهها[۶]
↑افلاطون (۳۴۷ – ۴۲۷ قم.)، فیلسوفِ یونانی، با ارائهیِ نظریهیِ ایدهها بنیانگذارِ ایدهآلیسمِ فلسفی شد. هنرمندِ نقاشی را در نظر بگیریم که در ذهنِ خود «تصوّر»ی از اسب دارد، طرحهایِ متعدد از اسب بر کاغذ میکشد، اما از هیچیک راضی نیست، زیرا هیچکدام مطابقِ تصویرِ ایدهآل یا آرمانیِ او از اسب نیست. افلاطون نیز از نسبتِ میان جهانِ ایدهها و جهانِ حسی و ادراکپذیر دقیقاً چنین تصوّری داشت، لیکن با یک تفاوت: جهانِ معقولِ «ایدهها» برایِ او واقعیتِ اصیل، راستین و از ارزش و مقامی بالاتر برخوردار بود. این جهان برایِ او جاوید و فناناپذیر بود و فقط فیلسوفِ نهانبین میتوانست آن را به چشمِ عقل ببیند. جهانِ ادراکپذیر برعکس جهانی است در مرتبهای فروتر، جهانِ تصویرها است، جهانِ فریب است و امورِ فناپذیر. به نظرِ او برایِ تمام چیزهایی که از جهانِ «عادی» میشناسیم، «ایده»[۷]ای، الگوی ایدهآلی، وجود دارد. بههمین دلیل است که ما در زبانِ روزمره تنها یک مفهوم را، بهعنوانِ نمونه مفهومِ «اسب» را، برایِ تمامِ اسبهایِ مشخص به کار میبریم. بعد از نظریهیِ ایدههایِ افلاطون، تفاوت نهادن میانِ ایدهآلیسم (= ایدهباوری) و ماتریالیسم (= مادهباوری)، بین روح و ماده، و عقل و تجربه (↑تقابلِ عقلگرایی و تجربهگرایی) سرمایهیِ ثابتِ فلسفه شد.
بحثِ فلسفی
پرسش دربارهیِ منشأ و اصلِ جهان
منشأ عالم چیست؟ با این پرسش فلسفهیِ اروپا و نیز تاریخ اُنتولوژی[۸] یا هستیشناسی و خویشاوندِ آن متافیزیک، که به دنبالِ اصول و عللِ نخستینِ واقعیت است، آغاز میشود. اما در پسِ این پرسش در حقیقت دو پرسشِ متفاوت پنهان است: پرسش دربارهیِ مایهیِ نخستین[۹] که همهچیز از آن پدید آمده است، و پرسش دربارهیِ اصلِ ساختاری و طرحِ عقلیِ بنایِ جهان. برخی از فیلسوفانِ دورانِ باستان به پرسشِ اول و برخی به پرسشِ دوم پاسخ گفتند.
بسیاری از بهاصطلاح پیشسقراطیان، مایهیِ نخستینِ جهان را مادّی میدانستند، بهعنوانمثالِ تالس مَلطی[۱۰]، فیلسوفِ پیشسقراطی، معتقد بود که اصلِ عالم از آب است. دمکریت[۱۱]، فیلسوفِ پیشسقراطیِ مادهباور، نظریهای کاملاً «مُدرن» ارائه داد که قرنها بعد علومِ طبیعی به آن بازگشت. وی این برنهاد را پیش کشید که جهان از ذراتِ بسیار کوچک و زوالناپذیری به نامِ اتم تشکیل شده است.
در برابرِ نظریهیِ بالا دربارهیِ پیدایشِ جهان عدهای دیگر نظریهای مطرح کردند که به دنبال اصولِ عقلیِ جهان و قوانینی که بر جهان حاکم است، میرفت. این اصل برایِ هراکلیت[۱۲] لوگوس[۱۳] بود، نوعی عقلِ جهان که در پسِ تمامِ تغییرات پنهان است. پارمنیدس[۱۴]، یکی از خوشنامترین فیلسوفانِ دوران باستان، این برنهاد را پیش کشید که واقعیتِ راستین، هستی، تغییرناپذیر و جاوید است، حالآنکه جهانِ تغییرات تنها بر توهم متکی است.
پارمنیدس تأثیری فراوان بر دو متافیزیکدانِ مهمِ دورانِ باستان، یعنی ↑افلاطون و ↑ارسطو گذاشت. افلاطون برنهادِ واقعیتِ جاوید و تغییرناپذیر را، جهانِ بود را، که در برابرِ جهانِ پندار و نُمود قرار دارد، میپذیرد. وی در ↑نظریهیِ ایدههایِ خود، این نظریه را مطرح میکند که جهانی نمونه و عقلی به نامِ جهان ایدهها یا عالَمِ مُثُل وجود دارد که منشأ و نمونهیِ اعلایِ جهانِ پدیدارهاست و این جهان است که برایِ ما ادراکپذیر است. ایدهها نظمی هِرمی دارند و در رأسشان ایدهیِ نیکی یا مثالِ خیر قرار دارد.
ارسطو نیز به تصوّرِ «صورتِ ایدهآل» وفادار بود. اما آن را بیرون از شیء و در جهانیِ ایدهآل نمیجست، بلکه مانندِ برنامهای تکاملی در درونِ خودِ شیء میدانست که در ظرفِ وجود بسط مییابد. به نظرِ او حرکتِ کلِ جهان معلولِ یک «مُحرّکِ نامُتحرّک» است.
در پایانِ دورانِ باستان فیلسوفِ نوافلاطونی، فلوطین[۱۵]، متافیزیکی پی افکند که چهرهای عرفانی و دینی داشت. عالیترین اصلِ روحانی، که فلوطین آن را به نامهایی چون «خدا»، «احد»، «روح» یا «نفس» میخواند، در تمام عرصههایِ واقعیت جاری است، ضمن اینکه وی مانندِ اکثرِ فیلسوفانِ دورانِ باستان بر این نظر بود که درجهیِ واقعیتِ جهانِ روح از جهانِ مادی بیشتر است. فلوطین بر فلسفهیِ صدر مسیحی، بر تاریخِ عرفانِ فلسفی و بر کلِ فلسفه و الهیاتِ پس از خود تأثیری بسزا گذاشت.
معرفیِ مختصر
* ارسطو[۱۶] (۳۲۲ - ۳۸۴ قم.)
دانشمند و نظامبخش
ارسطو در فلسفهیِ یونانِ باستان دانشمندِ جامعالاطراف بود. در اصل شاگردِ آکادمیِ افلاطون بود، اما مانندِ تمامِ شاگردانِ ممتاز پس از چندی از استادِ خود جدا شد و بر پایِ خویش ایستاد و در آتن مکتبِ فلسفیِ خاصِ خود را بنا نهاد.
مانندِ افلاطون به دنبالِ واقعیتِ مثالی «در پسِ» واقعیتها نرفت، بلکه به خودِ شیء روی آورد. افلاطون به سویهیِ روحی و معنویِ جهان گرایش داشت، ارسطو اما تجربهگرا بود و میخواست بداند که چه چیز اشیاء را [به گفتهیِ گوته] «در درونِ خود نگاه میدارد». بهحق میتوان او را پدرِ معنویِ علم خواند. تقسیمِ فلسفه به رشتههایِ گوناگون کارِ ارسطوست. وی برایِ هریک از موضوعاتِ مهمِ پژوهشی کتابی مستقل نوشت. پس از اوست که رشتههایی مانندِ فلسفهیِ اخلاق، سیاست، متافیزیک، رتوریک یا فنِ خطابه و منطق به وجود آمد.
یکی از مهمترین اندیشههایِ فلسفی او توضیحِ غایتشناختی است، یعنی این فرض که همهیِ اشیاء مانند دانهیِ بذر بهسویِ هدفی که در درونِ آنها نهاده شده، رواناند. ارسطو با این اندیشهیِ خود قرنها بر علومِ طبیعی بهشدت اثر گذاشت.
سرواژهیِ فلسفی
غایتشناسی
تِلئولوژی[۱۷] یا غایتشناسی ربطی به تِئولوژی[۱۸] یا خداشناسی ندارد، بلکه بر پایهیِ مفهومِ یونانیِ تلوس[۱۹] به معنایِ هدف، مقصود و غایت ساخته شده است. این اصطلاح نامی است بر نوعی توضیحِ واقعیت که ارسطو باب کرد. اگر امروز هم گاهوبیگاه این نظرِ خوشبینانه را میشنویم که همهچیز در طبیعت دارایِ نظمی نیک و معنادار است، درواقع پژواکِ همان غایتشناسیِ ارسطویی را میشنویم.
اصلِ معقولِ اشیاء که در نظرِ افلاطون در «ایده» و بیرون از شیءِ مشخص قرار داشت، به نظرِ ارسطو در درون و در طبیعتِ خودِ شیء قرار دارد. ارسطو اساس را بر این گذاشت که در درونِ هر شیء، از کوچکترین ذراتِ غبار گرفته تا آسمان پُرستاره، به زبانِ امروزی نوعی تراشهیِ برنامهریزیشدهیِ کامپیوتری طراحی شده است که رشد و تکامل آن را بهسویِ هدفی معین هدایت میکند. به زبانِ خاص او هر شیء تِلوس یا غایتِ خود را دارد. برایِ مثال در هر دانهیِ بذر بالندگیِ نوعِ خاصی از گیاه طراحی شده است. حتی انسان هم با استعدادهایِ ذهنی و فکریِ خود برنامهریزی شده است تا خود را بهعنوانِ موجودی عاقل متحقق کند. هر زمان که بپرسیم «این چیز برایِ چیست و چه قصد و غرضی را دنبال میکند؟» غایتشناسی را به میان آوردهایم.
معرفیِ مختصر
*اپیکور[۲۰] (حدود ۲۷۰ - ۳۴۱ قم.)
هنرمندِ زندگی که بدنام شد
به هیچ فیلسوفی بهاندازهیِ اپیکور افترا نبستند. آیا اپیکور زنبارهای بود تنها در پیِ خوشی و شهوت؟ یا «خوکچه» بود، آنطور که هوراس، شاعرِ رومی، او و «اپیکوریان» را به این نام میخواند؟ این پرسشی است که همواره مطرح میشود و تنها یک پاسخ دارد: نه! درست است که اپیکور لذت را سائقهیِ اصلیِ کنشِ آدمی میدانست، اما از آن درکی بهکلی متفاوت ازآنچه اکنون ما داریم داشت. «زندگیِ خوب» به باورِ اپیکور زندگیای بود که تنها ضروریاتِ زندگی، مانند خوابیدن، بهاندازه خوردن، نوشیدن و همنشینی با دوستان را تا حد لازم برآورد. هدف از تعالیمش رسیدن به آرامشِ روحی بود و خود او راهی بس دراز پیمود تا به این آرامشگاهِ فلسفی رسید. در جزیرهیِ ساموس بالید و در نواحیِ مختلفِ یونان درسِ فلسفه داد و سرانجام در آتن برایِ خود مِلکی خرید. در آنجا مدرسهای فلسفی معروف به «باغ» برپا کرد که شبیهِ دیری آزاد و فلسفی بود و زنان نیز به آن راه داشتند و در آنجا گونهای زیستن تمرین میشد که آکنده از خرد و میانهروی بود. «باغِ» اپیکور اما هرگز مجلسِ عیش و عشرت و هرزگی نبود. اپیکور فیلسوفِ هنرِ زندگیِ عاقلانه است، حدِ اعتدالی در میانهیِ ریاضت و افراط در مصرف.
سرواژهیِ فلسفی
سعادت، حکمت و هنرِ زندگی
آنچه در جوامعِ مدرن و گرفتارِ مصرف و کارِ فرسایندهیِ روحی هرچه بیشتر به موضوعِ روز تبدیل میشود، سنّتی دیرینه در فلسفه دارد. برایِ فیلسوفانِ دورانِ باستان طبیعی بود که به پرسشی پاسخ دهند که اکنون روانشناسان، روحانیان و کارشناسانِ شیوهیِ زندگی به آن میپردازند: برایِ سعادتمند شدن در زندگی واقعاً به چه نیاز است؟ فلسفه، مانندِ تعالیمِ مراقبهیِ مشرقزمین، در خدمتِ حکمت بود. حکیم یا پیرِ فرزانه تحصیلِ فلسفی نداشت، بلکه کسی بود که هدفِ طبیعیِ وجودِ انسانی، یعنی سعادت را برایِ خود متحقق کرده بود.
پیروانِ مکتبهایِ فلسفیِ دورانِ باستانِ پسین و هلنیسم، ازجمله اپیکوریان، کلبی مسلکان، رواقیان و شکاکان، آموزهای برایِ هنرِ زندگی درافکندند که مشخص بود و برایِ زندگی جنبهیِ عملی داشت. اساسِ آموزهشان این بود که سعادت در نشئگی، در مصرف، در تواناییِ جسمی یا راحتطلبی نیست، بلکه در آرامشِ روحی یا آسایشِ نفس، در رضامندی و آرامشِ درونی است. اکثرِ فیلسوفانِ دورانِ باستانِ پسین، فارغ از اینکه خود را جزوِ کدام مکتبِ فکری میدانستند، دارایِ چنین «فلسفهیِ زندگی»ای بودند: بهاعتدال در مصرفِ کالاهایِ مادی، و مراقبت از روابطِ مهمِ اجتماعی توصیه میکردند و هشدار میدادند که نباید برایِ اموری که تن به تغییر نمیدهند، تلاش کرد. یکی از خواستههایِ اصلی آنان چنین بود: خود را به چیزی وابسته مکن و اختیارِ تصمیماتِ زندگیِ خود را خود به دست بگیر!
معرفیِ مختصر
* آگوستینوس[۲۱] (۴۳۰ - ۳۵۴)
از جوانی سرکش تا یکی از آبایِ کلیسا
آگوستینوس در دورانِ متأخرِ امپراتوریِ روم به دنیا آمد. نزدیک به ۷۰۰ سال پس از مرگِ ارسطو در شمالِ آفریقا، در الجزایرِ کنونی، پرورش یافت. پدرش بیدین بود و مادرش حسود و مال دوست و پیروِ دین تازهیِ مسیحی و میخواست پسر را به این راهِ رو به رشدِ ایمانی بکشاند. اما بسیار طول کشید تا در این کار موفق شود. زیرا آگوستینوسِ جوان و پراستعداد، که در کارتاژ فنِ خطابه آموخته بود، نخست میخواست همهچیز را بیازماید و جوانی کند. وی در کتابش به نامِ اعترافات (حدودِ ۴۰۰ م) که نخستین خودزندگینامهیِ فلسفی است که میشناسیم، از زندگیِ گناهآلود و روابطِ عاشقانهیِ فراوانِ خود یادکرده است.
آگوستینوس تا به امروز در مذاهبِ مسیحی یکی از مهمترین آبایِ کلیسا و در فلسفه، نخستین متفکرِ بزرگ سدههایِ میانه شناخته میشود. وی از چندین نظر راهی تازه در فلسفه گشود: تفکرِ نوینِ تاریخی را وارد فلسفه کرد، بدینگونه که رشد و تکاملِ بشر را همچون روندی در نظر گرفت که بهسویِ آخرین منزل، بهسویِ رستاخیز رهسپار است. البته حوادثِ تاریخی، نظرِ آگوستینوس را کمتر جلب میکرد. نگاهِ او تماماً متوجهِ آخرت و رستگاریِ دینی بود. او که مملو از این ایدهیِ مسیحی بود که میانِ انسان و خدا رابطهای شخصی وجود دارد، به درونِ انسان، به کشاکشهایِ روحی و وجدانی و به روندِ آگاهی نیز نظر کرد. با آگوستینوس سوبژکتیویته یا ذهنبنیادی پا به فلسفه گذاشت. به نظرِ آگوستینوس میانِ عقل و ایمان گودالی است که انسان به نیرویِ خود نمیتواند از رویِ آن بجهد: رستگاریِ روح تنها با لطف و رحمتِ الهی میسر است.
معرفیِ مختصر
* توماس آکوینی [۲۲] (۱۲۷۴ - ۱۲۲۵)
ارسطویِ مسیحی
↑ارسطو، فیلسوفِ یونانی، را چهکار با مذهبِ کاتولیک؟ پاسخش را در شخصِ توماس آکوینی، بزرگترین فیلسوفِ سدههایِ میانه، مییابیم. در اروپا صدها سال گمان میرفت که نوشتههایِ ارسطو گم شده است. آثارِ او تنها بهکمکِ فیلسوفانِ اسلامی دوباره شناخته شد. برایِ آنان، و نیز برایِ توماس آکوینی، فقط ارسطو «فیلسوفِ» مطلق بود. توماس بر پایهیِ فلسفهیِ یونانی الهیاتِ مسیحی را بنا نهاد و در این کار توفیقی عظیم کسب کرد: پاپ در سالِ ۱۸۷۹ «تومیسم» را فلسفهیِ رسمی کلیسا اعلام کرد.
ارسطو به توماس کمک کرد تا مهمترین مسئلهیِ فلسفی سدههایِ میانه، یعنی نزاعِ میان عقل و ایمان را حل کند. توماس به عقل نیز این حق را میداد تا در کنارِ حقایقِ ایمانیِ وحیانی حقیقتِ خود را داشته باشد. عقل اکنون راهگشایِ ایمان میشد. توماس معتقد بود که میتوان وجودِ خدا را اثبات کرد و خود پنج دلیلِ مختلف بر اثباتِ وجودِ خدا آورد. وی بهکمکِ آموزهیِ ارسطویی جهان را به بنایی تعبیر کرد که دارایِ طبقات است و هدفی دارد و به خدا، به عالیترین ذات، منتهی میشود.
توماس متفکری ترازِ اول، با ارادهای خللناپذیر بود. اگرچه همدرسهایش او را «گاوِ زبانبسته» میخواندند، اما او یکی از مشهورترین استادانِ دانشگاه زمانهیِ خود شد. کلیسا، توماس را حتی در سالِ ۱۳۲۳م قدیس خواند.
بخشِ بعدی:
۲. فلسفهیِ سدههایِ نخستینِ عصرِ جدید و دورهیِ روشنگری
—————————————————-
یادداشتها:
[۱] Messias لفظی است عبری به معنایِ «مسحشده»، و لقبی است برایِ عیسیِ ناصری که معنایِ «مُنجی» میدهد. Christus معادلِ یونانیِ آن است.-م
[۲] Sokrates / Socrates. از چپ به راست، عددِ اول تاریخِ تولد و عددِ دوم تاریخِ وفات و «قم.» مخففِ «قبل از میلاد» است.-م
[3] Platon / Plato
[4] Politeia (Staat) / The Republic
[5] These / thesis تز
[۶] Ideenlehre / theory of Forms or Ideas آموزهیِ ایدهها یا نظریهیِ مُثُل (مُثُل جمعِ مثال است و مثال معادلِ دیگری است برایِ ایده).-م
[۷] eidos. «ایده» از ریشهی یونانیِ «ایدوس» به معنایِ صورت و مثال است.
[۸] Ontologie / ontology؛ در این اصطلاح on به معنایِ هستنده یا باشنده است، از این رو «هستیشناسی» معادلِ دقیقی برایِ آن نیست.-م
[۹] Urstoff / prime or primeval matter مادةالمواد، هیولیِ اوّل
اصطلاح «مایه» در برابرِ «هیولی» از ابنسینا است: «هر پذیرایی که به پذیرفتهای هستیِ وی تمام شود و به فعل شود، آن پذیرا را هیولی ... و مادّت ... و به پارسی مایه خوانند.» (دانشنامهیِ علایی، نقل از واژهنامهیِ فلسفی، از محسنِ افنان، ص ۲۷۳).-م
[10] Thales von Milet / Thales of Miletus
[11] Demokrit / Democritus
[12] Heraklit / Heraclitus
[13] Logos
[14] Parmenides
[15] Plotin / Plotinus
[16] Aristoteles / Aristotle
[17] Teleologie / Teleology
[18] Theologie / Theology
[19] télos
[20] Epikur / Epicurus
[21] Augustinus / Augustine آگوستین
[22] Thomas von Aquin / Thomas Aquinas
توماس اهلِ آکوینو Aquino شهرکی در جنوبِ ایتالیا بود. ازاینرو او را توماس آکوینی و توماس آکویناس میخوانند.-م
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|