چهارشنبه ۱۳ فروردين ۱۴۰۴ -
Wednesday 2 April 2025
|
ايران امروز |
بخش سوم
اغلب وقتی که دیپلماتهای آمریکایی شاه را به مدرنیزه کردن ایران با سرعتی بیشتر از آن حرکت آهسته و محتاطانهای که در پیش گرفته بود ترغیب میکردند، بیتاب میشد. ظاهراً او به یکی از دیپلماتهای آمریکایی گفته بود:«میتوانم برای شما یک انقلاب راه بیندازم، اما از نتیجهی آن خوشتان نخواهد آمد.»
ادامه مقاله از شماره قبل:
در این میان، شاید چشمگیرترین رخداد آن روز زمانی اتفاق افتاد که سرهنگ اسفندیاری برای مصاحبه با وزیر در فاصلهای از استراحت چای حاضر شد... به نظر میرسد که جناب سرهنگ که شهرت خوبی نداشت از میان مردم برخاسته بود. او اکنون مالک ۲۰ روستا بود که ۱۵ تای آن را به تازگی به فرزندان و بستگان خود فروخته یا اهدا کرده بود. او چهار روستای باقیمانده را برای توزیع پیشنهاد کرده و یکی از آنها که ۱۰ هزار نفر جمعیت داشت را برای خود نگه داشته بود. او اشاره کرد که در انجام این کار، کاملاً در چارچوب قوانین عمل میکند. دکتر ارسنجانی بسیار خشمگین شد و قسم خورد که او را از مالکیت این روستا محروم کند زیرا از نظر او ناعادلانه بود که او همچنان کنترل چنین تعداد زیادی از مردم را در دست داشته باشد. برای اطمینان بیشتر، او افزود که مدالهای سرهنگ را از او خواهد گرفت، و سپس اسفندیاری پاسخ داد که هر وقت خواست میتواند مدالها را از او بگیرد... (۲۶)
ارسنجانی نیز مانند شاه ایل های ایران را خوار می شمرد و در این خصوص آنها را با تاریخ اروپا مقایسه می کرد: «... او ابقای عشیره ها در زندگی کوچنشینی را “بازماندهای از دوران تاریک” خواند. او گفت که وقت آن رسیده است که آنها “این عادت قرون وسطایی مهاجرت و زندگی در چادرها” را پایان دهند، عادتی که جز فرصت دادن به بیگانگان برای عکاسی از آنها هیچ فایدهای ندارد. او پیشبینی میکرد که ایل ها در مناطق کشاورزی اسکان یابند تا بتوانند به کشاورزی مشغول شوند...». (۲۷) با این حال، وزیر مطمئن بود که توسعه کشاورزی دائمی در یک منطقه راه علاج ایران است، و اگرچه در تضاد کامل با شاه به صنعتیسازی تمایلی نشان نمی داد، اما همانند او، به تواناییهای دهقان ایرانی ایمان داشت و به طور فعال مفهومی از دهقان آزاد ایرانی را ترویج میکرد. دهقان ایرانی، که گرچه کاملاً بیسواد بود، میتوانست حماسه پهلوانی ملی (شاهنامه) خود را از حفظ روایت کند، سرشار از منابع هوش و شخصیت بود که قرنها دستنخورده باقی مانده بودند. لامپ برقی در آنجا وجود داشت و تنها به آزادی سازی یک نظم اجتماعی عادلانه نیاز بود تا ارتباطات و اتصالات لازم را فرام نموده و در نهایت جریان برق را برای روشن کردن آنها آماده کند. هر جنبهای از زندگی و ابتکار ایرانی از روستا شروع میشد. تنها سرچشمه واقعی برای احیای بالقوه ایران، دهقان ایرانی بود. (۲۸)
مالکان زمین و علما سه دلیل برای مخالفت با اصلاحات ارضی داشتند: اول اینکه آنها مفهوم فئودال بودن خود را رد میکردند؛ دوم، آنها این ادعا را که اصلاحات ارضی عملی مبتنی بر پیشرفت و ترقی است را نمی پذیرفتند و به جای آن استدلال میکردند که این اصلاحات باعث بیثباتی اجتماعی و اقتصادی خواهد شد؛ و سوم، و احتمالاً مهمترین دلیل، این بود که آنها استدلال میکردند که اصلاحات به طریقی که توسط امینی و بعداً شاه اجرا شد، غیرقانونی بوده است زیرا هم با قوانین اسلامی مغایر بود و هم در غیاب یک مجلس حاضر اجرا شده بود و بنابراین با قانون اساسی مغایرت داشت. (۲۹)
مالکان زمین به ویژه از این که آنها را به عنوان «فئودال های» استثمارگر توصیف کنند به شدت عصبانی بودند و استدلال میکردند که ارزیابی جایگاه مثبت دهقان ایرانی نادرست است. آنها به طور جدیتر، استدلال میکردند که چنین تغییر بنیادین و ریشه ای در الگوهای اجتماعی- اقتصادی زندگی، تنها به زیان کشاورزی خواهد بود و موجب مهاجرت دهقانان به شهرها خواهد شد. در ابتدا، مالکان زمین قادر بودند نظرات خود را در مطبوعات بیان کنند. ابراهیم مهدوی در روزنامه ندای سپهر نوشت که: «اگر این نوع مالکیت ریشه فئودالی می داشت، مدت ها پیش از این و از زمان تصویب قانون اساسی و قانون روابط میان روستاها و شهرها از بین رفته بود ... با توجه به دلایلی که ذکر شد، فئودالیسم به شکلی که در کشورهای آسیایی و غربی وجود داشت، هرگز در ایران وجود نداشته و نمیتواند با مالکیت زمین در ایران منطبق باشد». (۳۰) امینی، که خود از یک خانواده زمین دار بود، به انتقادات مالکان حساس بود و تلاش کرد تا لحن سخنوری های ارسنجانی را ملایم تر کند. او در ملاقات با مالکان، که خود را در یک انجمن سازماندهی کرده بودند، استدلال می کرد که هدف اصلی اصلاحات ارضی افزایش بهرهوری کشاورزی است؛ او هر گونه تصوری از جنگ طبقاتی را کمرنگ کرد، اما گفت که در برخی موارد روابط میان مالک و دهقان به الگوی سنتی از فئودالییسم غربی بسیارشباهت دارد. (۳۱) بیشتر مالکان از اطمینانبخشیهای امینی تحت تأثیر قرار نگرفتند، و اگرچه از بیان اعتراضات خود به طور عمومی منع گردیدند، اما در خفا نسبت به اصلاحات به شدت معترض بودند. اگرچه برخی از مالکان اصلاحات ارضی را پذیرفته بودند، اما نسبت به اهداف سیاسی آن دیدگاه انتقادآمیزی داشتند. (۳۲) یکی از مالکان به نام ملک منصور، که مخالف سرسخت اصلاحات بود، کل فرآیند اصلاحات ارضی را چیزی جز یک تمرین روابط عمومی نمیدانست.
در یک مورد، پس از یک نمایش کاملاً ساختگی از فعالیتهای یک جامعه تعاونی روستایی توسط وزیر کشاورزی، اعلیحضرت از یک دهقان که به او اسناد مالکیت اهدا میکرد، پرسید که آیا این تعاونی برای او مفید بوده است و دهقان پاسخ داد: «تعاونی؟ کدام تعاونی؟» در موردی دیگر، شاه از یک دهقان که قرار بود اسناد مالکیت زمین ۱۲ هکتاری به او داده شود، پرسید که درآمد سالانهاش چقدر است. دهقان پاسخ داد: «۳۰,۰۰۰ تومان.» اعلیحضرت درخواست کرد که سؤال او به ترکی ترجمه شود و دوباره به زبان ترکی پرسیده شد. دهقان اعتراض کرد که خیلی خوب فارسی میفهمد و توضیح داد که در واقع ۱۰۰ هکتار زمین کشاورزی دارد و درآمدش واقعاً ۳۰,۰۰۰ تومان است. در حالی که دهقان سومی اسناد مالکیت خود را از دستان همایونی دریافت میکرد، همه حاضران میدانستند که خانه او توسط فضلالله بیگ، خان شاهسوان، که مالک بزرگ در آن منطقه بود، به آتش کشده شده است...
در واقع، به گفته پرنس ملک منصور، دهقانان تمایلی به دریافت اسناد مالکیت نداشتند، زیرا میدانستند که با پذیرش آن قباله ها آنها دیگر نمیتوانند به کمکهای ضروری فضلالله بیگ در زمانهای سخت تکیه کنند و با این کار، دشمنی بیپایان او را به جان خریدهاند. آقای ملک منصور اظهار داشت که اشتباه اصلاحات ارضی و بسیاری دیگر از پروژههای دولتی این بود که اینها تلاشها علی رغم میل باطنی طراحان آنها برای کمک به مردم بسیار بد طراحی شده بوده است. اما از نظر اجتماعی و اقتصادی، تلاش برای کار کردن برای مردم، به جای همکاری با خود مردم، کاملاً بیفایده بود. در هر صورت، به نظر او، وزارت کشاورزی کاملاً از انجام وظیفه خود ناتوان و فاقد صلاحیت لازم بود؛ اگر امروز درهای وزارت کشاورزی بسته شود، دو سال طول میکشد تا کشاورزان از آن مطلع شوند. (۳۳)
برخی دیگر از اربابان، ایدهای که شاه، ارسنجانی و بعضی دیگر آن را مطرح کرده بودند مبنی بر آن که کشاورزان ایرانی میتوانند به «دهقانانی وطنپرست» تبدیل شوند، به تمسخر می گرفتند. به گفتهی سلطانعلی سلطانی: «... رژیم انتظار داشت که توزیع زمین موجب شکلگیری ملتی از وطنپرستان بشود که اکنون در کشور صاحب منافعی شده اند و از این رو آماده برای دفاع در برابر شورویها باشند. آنها منتظر بودند تا دم شتر به زمین برسد (به معنی اتفاقی که بسیار به ندرت روی می دهد). اما در عوض، آنها در حال ترویج بیاعتمادی، بینظمی و کمونیسم بودند...». (۳۴) برخی دیگر، با وجود شک و تردیدشان نسبت به ایالات متحده، خشم خود را متوجه ارسنجانی کردند که شور و شوقش برای اصلاحات اراضی و آن هم به هر قیمتی، موجب نگرانیها شده بود. (۳۵) دیپلمات بریتانیایی، میکینسون، از گفتگویی با یوسف اکبر نقل میکند: ... او گفت که اگر بخواهیم صادقانه بگوییم، به نظر او ارسنجانی در حال ‘دیوانه شدن’ است. او گفت که شب قبل، ارسنجانی دعوتنامهای دریافت کرده بود که آن را علناً پذیرفته بود تا در یک نمایش فیلم به زبان فارسی درباره اصلاحات اراضی در مکزیک، به نام «زنده باد زاپاتا»، شرکت کند. قرار بود ارسنجانی سخنرانی کند، اما ظاهراً از انجام چنین حماقت سیاسیای منصرف شده بود. به گفتهی یوسف، انجام چنین کاری به معنای تحریک عمومی کشاورزان به شورش بود... (۳۶)
واکنش تند به اصلاحات، تنشهای ذاتی چنین فرآیند سنگین و حادی را نشان داد، آن هم چنانچه قرار بود که این اصلاحات بهسرعت و بدون هماهنگی که آشکارا از آن خبری نبود اجرا شود. با این حال، لفاظی های کلامی و بهویژه تأکید بر واژه «فئودالیسم»، نشاندهندهی جدایی فزایندهای میان تکنوکراتهای جدید و اصلاحطلبان اشرافی متحدشان از یکسو، و مالکان سنتی زمین از سوی دیگر بود، کسانی که بهطور ناگهانی در سطح سیاسی و تا حدی اقتصادی، از امتیازات ویژه ی خود محروم شده بودند. این دودستگی ها تا پایان سلطنت شاه باقی ماند و شاه همچنان به باور خود مبنی بر اینکه هیچ پیشرفتی نمیتواند با وجود طبقات سنتی صورت گیرد – یا به عبارتی همان نیروهای ارتجاع سیاه - ایمان کامل داشت.
شاه عملا از این موضوع آگاه بود که هرچقدر بیشتر از فرآیند اصلاحات کنار بماند، اهمیت خود را بیشتر از دست خواهد داد. بنابراین، او به شدت تمایل داشت که ارسنجانی و امینی را از در یافت هرگونه اعتبار بیشتری در ابتکار و پیگیری برنامه اصلاحات محروم کند. شاه در دوران مدیریت امینی بهطور بی سر و صدا در پی بازسازی اعتبار اصلاحطلبانه خود بود، در حالی که آماده میشد تا کل برنامه اصلاحات را به خود نسبت دهد و آن را در قالب تصویر سلطنت خود بازسازی کند و در نهایت، شهرت خود را دوباره از نو بسازد.
از اوایل اکتبر ۱۹۶۱، شاه بهطور خصوصی به برخی از افراد نزدیک خود اعتراف کرده بود که ممکن است کنترل مستقیم دولت را در دست گیرد. او امینی را به گونه ای غیرمنصفانه به «تزلزل و تردید در امور کشور» متهم کرده بود.(۳۷) او بهطور خصوصی برای هریسون روشن کرده بود که «او معتقد نبود که سلطنت به شیوه ی حکومت مشروطه به شکل کنونی در این کشور قابل اجرا باشد.» همچنین بهوضوح اعلام کرده بود که قصد دارد برای چند سال آینده بدون پارلمان حکومت کند... (۳۸) در ابتدای سال ۱۹۶۲، دولت با اعتراضات جدی از سوی دانشجویان روبرو شد که در محوطه دانشگاه تهران شورش کردند. پلیس و نیروهای ویژه برای پراکنده کردن دانشجویان وارد عمل شدند که در این جریان صدها نفر از آنها زخمی شگردیدند. (۳۹) امینی که بهطور فزایندهای بهعنوان آلت دست آمریکاییها دیده میشد، هر نوع همدردی که پیشتر بهعنوان یک مالک زمین اصلاحطلب «پیشرفته» از آن برخوردار شده بود را از دست داد. دانشجویانی که شعارهایی مانند «درود بر دکتر مصدق»، «مرگ بر امینی»، و «مرگ بر شاه» سر میدادند، از سوی دولت متهم شدند که پلیس را تحریک کردهاند و بهواسطه یک اتحاد شیطانی با بزرگ مالکان - که شاه آنها را نیروهای ارتجاع سیاه مینامید – به چنین اعمالی تشویق شدهاند. سفارت بریتانیا بهطور قابل انتظاری در خصوص ادعاهای امینی تردید داشت: «اتحاد میان تحریک کنندگان دانشجویی و “فئودالها” علیه برنامه اصلاحات یک دولت “مترقی” ... به سختی قابلباور است...» (۴۰)
در فضای بحرانزای فزاینده، نقطهی عطف در مواجهه با ارتش رقم خورد. (۴۱) امینی که نگران بود تا وضعیت مالی ایران را سر و سامان دهد، سعی کرده بود بودجه ارتش را کاهش دهد، اقدامی که او را در مقابل شاه و ارتش قرار داد. او همچنین امیدوار بود که کمکهای مالی آمریکا بتواند کسری بودجه ایران را پوشش دهد، اما از این کمکها در نهایت خبری نشد. (۴۲) در نتیجه، امینی در ژوئیه ۱۹۶۲ استعفا داد و شاه شخص وفادار خود، علم را به جای او منصوب کرد. (۴۳) اکنون صحنه برای آغاز انقلاب سفید آماده شده بود.
ادامه دارد
بخشهای پیشین:
بخش نخست: افسانه انقلاب سفید-۱
بخش دوم: افسانه انقلاب سفید-۲
بخش سوم: افسانه انقلاب سفید-۳
—————————————-
زیرنویسها:
26. FO 248 1589, dated 6 May 1962.
27. FO 248 1589, conversation with Phillips dated 4 Dec. 1962.
28. FO 248 1588, conversation with Kellas dated 17 March 1962. In a subsequent conversation, Kellas unsuccessfully compared land reform in Iran with that of Egypt; Arsanjani ‘went on to complain that I had a low opinion of the skilful Iranian farmers, while I magnified the ability of the degraded fellahin of Egypt.’ FO 248 1589 dated 6 May 1962. See also Shah Mohammad Reza Pahlavi, Mission for My Country (New York: McGraw-Hill 1961), p.10. Also Shah’s speech on 5 Dey 1341 on the occasion of the murder of Engineer Malek (undated Tehran).
29. FO 371 157607 EP 1015/177 dated 20 June 1961. See also FO 248 1588, note by Kellas dated 31 Jan. 1962. See also FO 248 1589 dated 24 Nov. 1962, a number of ulema including Khomeini protestedt hat the land reform is both unconstitutionala nd anti-Islamic.
30. FO 248 1580; Ibrahim Mahdavi, dated 21 Sept. 1960.
31. FO 248 1585 1461, Keyhan International (20 July 1961), and letter dated 4 Nov. 1961. 32. FO 248 1580, Kellas in conversation with Hussein Ali Qaraguzlu, dated 28 Jan. 1960. See also FO 248 1588, Kellas in conversation with Mr Afshar, dated 10 April 1962.
33. FO 248 1585 1461, Kellas in conversation with Malek Mansur dated 14 July 1961.
34. FO 248 1588, conversation with Kellas dated 22 Jan. 1962.
35. FO 371 149804 EP 1461/6 dated 8 March 1960. ‘... Almost all critics of the bill are curiously united in blaming the “Americans” for imposing it. Some argue that it has been thrust upon the Shah and the Government by the Americans, regardless of special conditions in Iran of which they have no experience, out of a misconceived notion that the existing system of land tenure is “feudal"o r reactionary.O thersa re persuadedt hat the Shah is promotingt he bill in an inept endeavour to ingratiate himself to ill-informed American public opinion as a “progressive” monarch. Some even believe that the Americans are dictating legislation in this sense in order to break the political power of the landowners, traditionally the friends of the British in Iran, regardless of the natural order of Iranian society ...’ See also FO 248 1589 dated 10 Sept. 1962, in which Lambton notes the dangerous repercussions for the regime of the prevalent idea of American imposition.
36. FO 248 1589, dated 29 Oct. 1962.
37. FO 371 157611 EP 1015/253 dated 5 Oct. 1961. See also EP 1015/255 dated 10 Oct. 1961.
38. FO 371 157611 EP 1015/260 dated 5 Oct. 1961. Alam, unusually, expressed concern at the possible outcome of direct rule, see FO 371 157612 EP 1015/267 dated 25 Oct. 1961.
39. FO 371 164180 EP 1015/19 dated 23 Jan. 1962; also FO 371 164181 EP 1015/23 dated 24 Jan. 1962, and EP 1015/29 dated 24 Jan. 1962.
40. FO 371 164181 EP 1015/32 Hiller, dated 31 Jan. 1962. See also FO 371 164181 EP 1015/29, Hiller, dated 24 Jan. 1962.
41. FO 371 157605 EP 1015/136 dated 26 May 1961, notes that the military had become increasingly dissatisfied with austerity measures and retirements (cf. Musaddiq). FO 371 157606 EP 1015/156 dated 6 June 1961, notes that Amini’s insistence that officers wear civilian clothes in non-military environments had caused discontent among the officer corps.
42. FO 371 164184 EP 1015/84 dated 18 July 1962. 43. FO 371 164184 EP 1015/85 dated 19 July 1962. Few were convinced by Alam’s appointment and generally regarded it as the Shah concentrating power in his own hands - see FO 371 164185 EP 1015/110 dated 25 Aug. 1962.
43. FO 371 164184 EP 1015/85 dated 19 July 1962. Few were convinced by Alam’s appointment and generally regarded it as the Shah concentrating power in his own hands - see FO 371
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net
|