iran-emrooz.net | Sun, 05.02.2006, 7:29
يادی و خاطرهای از زنده ياد دكتر حسن سادات ناصری
داكتر عارف پژمان
|
يكشنبه ١٦ بهمن ١٣٨٤
سه شنبه دهم بهمن ماه ١٣٦٨ خورشيدی، هياتی بلند پايه از ايران ، بدنبال دورهای فترت، مهجوری و بی خبری، عازم كشور همزبان و همكيش افغانستان شد. اين نخستين "میسيون" دانشگاهی و فرهنگی بود كه پس از اشغال افغانستان بوسيله شوروی سوسياليستی و استقرار رژيم اسلامی در ايران، دل به دريا زده بود وازين سرزمين نا آرام ديدن میكرد. هيات ايرانی گرانبار بود از دلهره و هيجان و سرشار از عطش بازيافت همتايان افغان. مهمانان فرهنگی طبق برنامه از مراكز علمی و فرهنگی بازديد كرد، بويژه از دانشگاه كابل، اكادمی علوم افغانستان، آرشيف ملی ، كتابخانه عامه كابل و چندين محل ديگر. شايد در جريان اين سفر كوتاه مدت آنچه ناخوشايند مینمود، پرواز مداوم هلی كوپترهای نظامی در آسمان پايتخت بود كه البته هيچ گونه ربطی به سفر ايرانيان نداشت بلكه اينكار همه روزه آنان بود.
انس والفت ياران افغان به گرمی دست مهربان خورشيد، غبار هرگونه دلهره و دلتنگی را از چشم انداز مهمانان زدود و آنان دريافتند ، تار وپود مودت و همگرايی چندان نيرومند و استوار است كه از باد و باران نيابد گزند. همه چيز به نكويی پيش میرفت اما دريغ و درد... شامگاه چاردهم بهمن در لحظات پايانی اين ماموريت فرهنگی پيروز، ناگهان، داس اجل ، خوشه عمر پربار دكتر سيد حسن سادات ناصری استاد معظم دانشگاه تهران و سرپرست هيات ايرانی را قطع كرد. استا د زنده ياد هنگام ايست قلبی شصت و چار سال داشت. اين سيه روزی زمانی سرزد كه مهمانان، در ضيافت شام سفارتكبرای ايران مقيم كابل شركت جسته بود. همين دو روز پيش زنده ياد سادات در جمع دانشگاهيان كابل، فاكولته ادبيات و زبانها، حضور يافته، خطابهای شيوا و شورانگيز ايراد فرموده بود و مشتركات تاريخی و فرهنگی دوملت را كم نظير دانسته بود. بياد دارم، دكتر سادات در برابر اين سوال يكی از دانشجويان كه آيا زبان فارسی، تاجكی و دری سه تاست، گفت ، نخير
سه نگردد بريشم ار اورا
پرنيان خوانی يا حرير و پرند
همسفران شادروان سادات ، آقايان دكتر اسماعيل حاكمی و دكتر غلامرضا ستوده از دانشگاه تهران، دكتر سيد علی محمد سجادی از دانشگاه شهيد بهشتی و دكترسعيد واعظ از دانشگاه علامه طباطبايی، با محبت به پرسشهای ياران افغان، پاسخ داده بودند. نگارنده اين سطور كه در جمع حاضر بود، بدون برنامه ريزی قبلی وهماهنگی اداری، كاغذی كوچك از جيب بدر آورد و به خوانش چكامهای خير مقدم پرداخت كه دوساعت قبل انشاد كرده بود. ياد آور میشود كه نگارنده در دانشگاه تهران مستقيما از محضر درس يكی، دوتن ازاين عزيزان كسب فيض كرده بود. گمان میبرم خوانش اين منظومه از جهاتی تامل انگيز و هم تهور آميز بود. در گوشه از شعر برای كسی تعبير "شهيد حق" بكار رفته بود كه دو روز ديگر ، ازين خاكدان عروج كرد. در يك جای ديگر ، تلويحا به ارتش سرخ شوروی، نسبت تاراجگری داده شده بود ، در حاليكه هنوز دولت و حزب حاكم مستقر دركابل، سپاهيان "همسايه بزرگ شمالی" را "ارتش رهايی بخش" میخواند. چكامه مورد گفتگو در پايان اين مقال درج خواهد شد. واما دكتر سادات ناصری كه بود؟ از سرشناسترين مدرسان دانشگاه تهران، گفته میشود ، استاد دكتر ذبيح الله صفا، وی را برای تدريس تاريخ ادبيات فارسی برگزيده بود. مرحوم سادات در سالهای واپسين حيات ، در دانشگاههای تهران، تربيت مدرس و علامه طباطبايی ، تدريس میكرد. گويا در حدود صد رساله و پايان نامه دانشگاهی از نظر ايشان گزارش يافته بود. برازنده ترين آثار چاپی زنده ياد عبارتند از، تصحيح و تحشيه تذكره معروف آتشكده. تصحيح ديوان محتشم كاشانی، تصحيح ديوان واعظ قزوينی، تصحيح ديوان آذر بيگدلی، تاليف رساله سرآمدان تاريخ و فرهنگ ايران، دو كتاب درسی برای دبيرستانها بنامهای فنون و صنايع ادبی و قافيه و صنايع معنوی. ازآثار چاپ نشده ايشان ، هزار سال تفسير فارسی است. سادات ناصری مردی بود خوش مشرب و حاضر جواب. از داشتههای اعجابانگيز ايشان حافظه نيرومند بود. گفته میشود ايشان يك بخش شاهنامه را حفظ داشت. و اينك چكامه من،
خبر رسيد ، در اقليم جسم ، جان آمد
خبر رسيد كه سادات نكته دان آمد
شكسته پير طريقت، شهيد زنده حق
خبر رسيد كه سالار رهروان آمد
ستوده آمد ودكتر حاكمی آورد
زمهر نامه و از مردمی نشان آمد
نماز چون نبرم شان كه اين ستمزده را
هزار خاطره سبز سايبان آمد
مرا كه شعله خاموش شهر غلغلهام
هوای آتش شبگير كاروان آمد
دريغ و درد كه آن سالهای خوب گذشت
كه درس بود و دلی بود، امتحان آمد
نه آزمايش استاد ، خسته جانم كرد
كه سفله پروری چرخ ، ناگهان آمد
هر آنكو مردمك ديده بود، پنهان شد
هر آنچه خواهش دل بود، غير آن آمد
چه راز كه نهفتيم در سياهی شب
كه ديو دهر به تاراج آشيان آمد
چه روزها كه مرا شيشه اميد شكست
از آن تگرگ كه بر باغ و بوستان آمد
درود گرم به ايران و فر و فرهنگش
كه بوی الفت ياران همزبان آمد
به يار من كه رساند كه دست كوتاه است
و داستان فراقش بسی گران آمد
بهمن ماه ١٣٦٨ كابل