-
|
ايران امروز |
شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۰
“از هرات تا تهران” کارِ تازه ایست از محسن نکومنش.ِ تازه نه فقط از این نظر که تازهترین کارِ اوست بلکه از این زاویه که نگاه تازه ایست به یک مساله کهنه که بازنگری آن و نه تلاش در توجیه آن بر ما لازم است. این بازنگری برایِ ما که خود مهاجر هستیم بسیار آسا نتر است تا برای هموطنانِ داخلِ ایران. خواندن این کتاب را به همگان نه به عنوان یک رمان سرگرم کننده که البته نویسنده در این امر موفق بوده، بلکه برای بازندیشی در آنچه که, به نگاه من ,بخش سیاه و نادرست فرهنگ ما را میسازد از ضرورتها بشمار میرود.
میهمان نوازی و غریب نوازی ، از جمله ویژگیهاییست که پیوسته از آن به عنوان خوبههای فرهنگ ایرانی نام میبریم. این ویژگیها را وقتی که خود مهاجر و غریب شدیم بیش از پیش ,برای معرفی فرهنگ ایرانی به دیگران ,بر شمرده ایم. رمان “از هرات تا تهران” برخورد و نگرش ما به مسالهٔ مهاجرین و به ویژه افغانها را بگونهای واقع بینانه بدون مظلوم نمایی افغانها بیان میکند نویسنده در خلال رمان سنجشی از رفتار ایرانیان با مهاجرین افغان در ایران و رفتار و برخورد سوئدیها با یک مهاجر که به کشورشان پناه آورده است نیز مینماید.
زمستان و سرما، انتظار و اضطراب و مرورِ خاطرات گذشته که صرفاً شیرینیهایش بیاد میآیند تا که بتوانند “حال” را نه اینکه شیرین کنند ,بلکه اندکی از تلخیهایش بکاهند و تحملش را آسانتر کنند، از آغازین بخشهایِ رمانِ تازه محسن نکومنش است. مرور خاطراتی که “لطیفه” زن جوان افغان که دلداده خود را در بلبشوی جنگ در افغانستان گم کرده است از این دست هستند که نویسنده با ظرافتی ویژه سالها درد و رنج را در چند سطر به خوانندهٔ رمان القا میکند. این دومین رمان نکومنش است که مینگارد و از تلخکامیهای مهاجرتِ به ناچار از وطن به گونهای زیبا سخن میگوید. گویی بیانِ رنجِ آدمی جدایِ وابستگیهایِ ملی و پیشینه فرهنگیش از دغدغه هائیست که نویسنده را در طولِ زندگیش هرگز رها نکرده است.
نکومنش در جای جایِ رمانِ “از هرات تا تهران” کنایههایی به ناسیونالیسمِ ایرانی دارد که در گزافه گویی در بارهِ افتخارات تاریخی و فرهنگی خود دریغ نمیورزد. ناسیو نالیسمی که بیشتر به چماقی برای سرکوفت زدن به دیگران، همزمان که “بالا” برده میشود “فرود” نیز میاید .این گزافه گویی ناسیو نالیستی تا آنجا پیش میرود که ,معتقد است که حقوقِ زنان در ایران بیش از غرب و اروپا رعایت میشود.
بیگانه ستیزی ناشی از ترس است و ترس ناشی از نا آگاهیست. انسان راحت طلب در پی چند و چون ماجرا بر نمیآید و عموماً حوصلهٔ اینکار را در هیچ موردی ندارد و بنا برین به دنبال آگاهی هم نمیرود. فرهنگِ کم حوصله در “ساده سازی و تعمیم” غنی از آلودگیها و زوائد است. انحراف و جنایت یک نفر را به فرهنگ و ملیتِ او نسبت دادن و به عبارتِ معروف “همه را با یک چوب راندن” و “تر و خشک را با هم سوزاندن” ازویژگیهای این فرهنگ غنی از آلودگیها و زوائد است. بسیار واضح است که تاثیر خبر تجاوز و قتل یک زن آن هم بدست یک مهاجر افغان برای چنین انسانی که به گفته نکومنش فرهنگ ساده سازی و تعمیم را آموخته است، چیزی جز نفرت از مجموعه مهاجرین افغان و مخالفت با حضور آنها در کشور را ,در پی نخواهد داشت چرا که او با فرهنگ تحلیل مسائل و کنجکاوی در علل بروز حوادث بطور کلی بیگانه است. نکومنش بگونهای ظریف در بیان این ماجرا از گرفتاریهای فرهنگی حرف میزند و آشکار است که تا چه اندازه از این کاستیهای فرهنگی در رنج است.
نویسنده وسعت دید خود را به خواننده در قالب جدال فکری “الهام” ، دخترِ جوانی که بیشترِ سالهایِ عمرِ خود را در سوئد گذرانده است نشان میدهد. آشکارترین نمونهِ آن جدالیست که “الهام” در سفر به ایران بر سر رعایت ادب و صداقت در درون خود دارد. آنجا که صداقت، قربانیِ رعایتِ اخلاق و ادب میشود انسان را به یادِ سخنِ سعدی میاندازد که میگوید: “جز راست نباید و هر راست نشاید”. براستی آیا این به گونهای ترغیب و توجیهِ دروغِ مصلحت آمیز نیست؟ همان چیزی که نویسنده در خلالِ رمانش به آن اشارتی کنایه آمیز میکند.
“از هرات تا تهران” علاوه بر اینکه خواننده را با درد و رنجِ عمیقی که بر افغانها به ناروا در ایران تحمیل شد به گونه ای تازه آشنا میکند،. سخن تنها از مهاجرت و جلایِ اجباری از وطن و دردهای ناشی از آن نیست. سخن از رنجی که بیگانه بر تو تحمیل میکند نیست، سخن از دردیست که آشنا بر تو روا میدارد است. “من از بیگانگان هرگز ننالم ,که با من هر چه کرد، آن آشنا کرد”
به نظر میرسد که نویسنده در این رمان به نسبتِ رمان پیشینش، “دوردستهایِ مبهم” به نوعی پختگی در نگرشش به جامعهای که در آن میزید دست یافته باشد. این را در مقایسهای که “الهام” بینِ برخوردی که با خودِ او در سوئد و برخوردی که با افغانها در ایران میشود میکند، آشکارا میتوان دید.
نویسنده از شخصیتهای رمان خویش بهره میجوید و در خلال داستان اشاراتی به ویژگیهای خود خواهانهٔ انسان میکند. از نهان “کریم” آنجا که او از احترام ویژهٔ خود در بین دوستانش با خبر میشود، میگوید: “انسان هر قدر هم سعی در انزوا و زهدفروشی داشته باشد باز هم در نهانخانهٔ وجودش تمایل به خود نمایی و دیده شدن وجود دارد” نویسنده تنها به بیان این ویژگی انسان اکتفا نمیکند و جان شیفته را بسیار ماهرانه و شاعرانه از ابتلا به این “فلاکت” بر حذر داشته و از نهانخانهٔ “کریم” چنین میگوید: “دوستی و علاقهٔ آدمها نسبت به خودم را دوست دارم اما نه مرید بودنشان را، که مرید بودن آنها پیش از آنکه آنها را از دایره تعقل و بکار بستن خردشان دور کند، مرا به فلاکت نیازی افیونی گرفتار میکند” نویسنده سوار بر موج شعر به اوج رسیده و برائت خود را از مراد شدن چنینن بیان میکند: “چه هرزگی تهوع آوری که آلت دست مریدانت شوی تا دست درازیهاشان به حرمت و کرامت دیگران را در خزینهٔ هنر تو غسل دهند” اینها همان دغدغه های نویسنده است که در نهان “کریم” شکل میگیرد.
نویسنده بگونهای واقع بینانه با مسائل برخورد میکند و از رویا پردازیها در مورد شخصیتهای رمان خود پرهیز میکند. این مورد در بسیاری از بخش های رمان رخ مینماید. آشکارترین آن گفتگوی درونی نور محمد به هنگامیست که وسوسه عشق قهرمان شدن را در رویا رویی با “حاج حبیب” در دل “نور محمد” میاندازد و بیرحمانه او را درگیر این افکار میکند و چه ظریف استیصال آدمی را در انتخاب یکی از دوراه عفو و انتقام نشان میدهد.
رمان “از هرات تا تهران” به قلم توانای محسن نکومنش تلاشیست که نه تنها بیانگر دردیست که به ناروا بر همنوعان افغان در ایران روا شده است بلکه بیش از هر چیز آینه رخ نما ایست که زوایای تاریک فرهنگ ایرانی را مینماید تا نقط عطفی گردد برای بازنگری در طرز تفکر ما نسبت به دیگر ملیتها. مطالعه این رمان را به همگان به ویژه آنان که رنج مهاجرت را بر خود هموار ساخته اند، توصیه میکنم.
کتاب به لحاظ انتخاب موضوع بسیار حائز اهمیت است. از همین رو انتظار میرود که مباحثاتی را به ویژه در محافل روشنفکری ایرانیان بر انگیزاند اما به لحاظ تعلق قشری شخصیتهای رمان معلوم نیست که چرا نویسنده شخصیت افغانها را از قشر روشنفکر، تحصیل کرده و هنرمند انتخاب کرده و در مقابل شخصیتهای ایرانی را از میان غیر تحصیل کرده ها، کارگران و بازاریان برگزیده است. در آنجایی هم که به چند کارگر افغان اشاره دارد بسیار گذرا و در سایه است. اشاره من به این نکته تنها از این زاویه است که نوع اندیشهای که “بایرام نفتی”، “حاج حبیب”، “صفر” و یا “حاج محمد” دارند هیچ ارتباطی به اینکه تعلق بکدام قشر جامعه دارند ندارد چه بسا که بسیاری از روشنفکران و تحصیل کردگان ایرانی نیز همان پیشداوریها را در مورد افغان ها داشته و دارند. به اعتقاد من نویسنده میبایست در انتخاب شخصیتهای رمان خود به این نکته توجه بیشتری نشان میداد.
کتاب در ۳۰۸ صفحه تدوین شده. بخش هایی از کتاب به نگاه من ضرورت وجودی در کتاب ندارند یا دست کم میتوانست بسیار کوتاهتر باشند. این دو بخش یکی بخشیست که در آن روابط “حاج حبیب” با دیگر همقطارانش، “حاج محمد” و “صفر” را بازگو میکند. این بخش گر چه که افشاگر فساد اقتصادی مار هائیست که بعدا افعی میشوند بود و گر چه که این شخصیتها در داستان نقش داشته اند اما به نگاه من اندکی خواننده را از موضوع اصلی داستان جدا میکند. این بخش میتوانست و میتواند به عنوان موضوعی مستقل در نوشتاری دیگر از نویسنده منتشر گردد.
بخش دیگری که موضوع بسیار جذاب و قابل تأمل است، بخش پایانی کتاب است که با عنوان پیوست در آخر کتاب آمده است. این بخش بسیار نکات ارزنده از زاویهٔ بازنگری برای جامعه روشنفکری در بر دارد که خواننده را مضاف بر اینکه با *”مو” آشنا میکند از پیچش آن نیز سخن میگوید. رشد و اعتلای یک جامعه و فرهنگ در گرو بازنگریهایست. بدون بازنگری سقوط، سرنوشتی محتوم است. تلاش ارزندهٔ محسن نکومنش را برای چنین باز نگرشی در هر دو رمان، “دوردستهای مبهم” و “از هرات تا تهران” میتوان آشکارا دید.
* تو مو میبینی و من پیچش مو
شهریار حاتمی
استکهلم ۱۴ فوریه ۲۰۱۲- ۲۵ بهمن ۱۳۹۰
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|