پنجشنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۳ -
Thursday 19 December 2024
|
ايران امروز |
خطوط زیر را پس از دیدن پرگار بی بی سی در بارهی ساواک، نوشتم و قصدم از آن نقد شرایطی است که امکان میدهد شکنجهگران در رسانهای عمومی، بر کرسی دفاع و توجیه شکنجه در حالتی بستانکارانه و حق به جانب بنشینند. چیزی که به معنای نفی آشکار ارزشهای حقوق بشری است که در گذشته با شرمساری نقض میشد.
به قول نیچه انسان تنها حیوانی است که به مرگ خود آگاهی دارد و امکان گریز یا رهایی از آن را در هنر – و در ادبیات – پیدا میکند. به نظر نیچه از زمان سقراط که نیچه او را یک مستبد عقلگرا میدانست، تراژدی به پایان میرسد. تراژدی بازتاب مبارزهی انسان با سرنوشت قهاری است که در نهایت در هنر، یعنی در خلق تراژدی به پیروزی میرسد. یک دلیل مرگ تراژدی همین عقلگرایی صوری است که شکنجه شده را با شکنجه دهنده در نظمی گفتمانی پشت یک میز مینشاند و البته که به آن به خودی خود اعتراضی هم نیست اگر در ورای آن سازمانی جهنمی که بر شکنجه مبتنی بود و انقلابی را آفرید لانسه نشده باشد.
ترس و تردید ادبیات از دخالت فعال در حوزهی عمومی بازتاب رشد بیتفاوتی است. در شرایطی که حساسیتهای انسانی نسبت به جنایات و فجایع بزرگ از بین میرود، سخنگویان و مدافعان شکنجه و مرگ به خود اجازه میدهند در رسانههای عمومی به بهانهی دفاع از امینت شکنجه را توجیه کنند. از بین رفتن حساسیتهای انسانی در جریان توجیه شبه ایدئولوژیک کشتار صدها زن و کودک زیر بمبارانهای ارتش اسرائیل در همین مقوله قابل بررسی است.
از دید دیکتاتور ادبیات معترض در ذات خود محرک تروریسم است و بسیار طبیعی است که سانسور و حبس و شکنجه در انتظار نویسندهی معترض باشد.
دکتر ساعدی را به جرم نوشتن نمایشنامهها و داستانهایی که به مذاق نظام خوش نمیآمد در سالهای ۵۳-۵۴ بازداشت کردند و زیر شکنجه و فشار و ارعاب وادار به امضای ندامتنامه کردند. مهدی اخوان ثالث از ترس گرفتار شدن به چنین عقوبتی، نتوانست شعری را که برای مصدق سروده بود، آشکارا به او تقدیم کند.
بحث بر سر ضرورت یا بیضرورتی وجود یک سازمان امنیت در یک کشور، بحثی انحرافی است. گفتگو از سادیسمی است که خُلق پادشاه مملکتی را با شنیدن جریان شکنجهی یک مخالف، سر جا میآورد. (از خاطرات علم)
پیش از این هم به گفتهی آن شکنجهگر ساواک اشاره کردهام که در سال ۵۴ پس از خونین و مالین کردن شماری از زندانیان به من گفت فریاد زندانی زیر شکنجه، همانقدر لذت بخش است که چهچهی گلپا. رابطهی این شکنجهگر با شاه مملکت، رابطهی جزء با کل است. هگل راست میگوید که کل به جزء هویت میدهد.
به راستی چرا شکنجهگرانی که با شرمساری حقوق بشر را نقض میکردند اکنون در رسانههای عمومی با صراحت تمام شکنجه را مستدل و توجیه میکنند؟ آنها از ترس و تردید ادبیات در بازتاباندن تراژدیهای تاریخی استفاده میکنند. در دوران نقض شرمسارانهی حقوق بشر ادبیات دچار ترس و تردید نبود. معترض بود و جسور. وقتی قبح همهچیز از بین میرود ادبیات ترسو و مردد میشود. در جهانی که زیر حاکمیت تمام و کمال محافظهکاران در آمده است، طبیعی است که ادبیات به تردید بیفتد.
پس از کشتن نُه زندانی بر تپههای اوین، سرهنگ وزیری در جمع زندانیان سخنرانی کرد و گفت: همهتان را گروه گروه پای همین تپهها در حین فرار میکشیم. ما نمیدانستیم که گوسفندان قربانی تاسیس حزب واحد رستاخیزیم. بعدها، پس از انقلاب، بود که من دانستم در لیست گروه بعدی بودهام. به قول برشت، به تصادفی بر کنار ماندهایم. هرچند تصادفی هولناک.
ناصر کاخساز
۲۹ یولی ۲۰۱۵
http://www.hadewasat.com/
■ ضمنِ سپاس از هموطنِ گرامی آقای کاخساز
بابت این نوشته جاندار و زیبا، و ضمن همراهی با این گفتِ ایشان که می گوید؛ «...وقتی قبح همهچیز از بین میرود ادبیات ترسو و مردد میشود...»، میخواهم، مانندِ آن شرکت کننده در میزگرد پرگار بگویم، کاش چنین بحثهایی چهل و پنج سال پیش در تلویزیون ملی کشورمان انجام شده بود، که اگر شده بود، شاه مملکت نمیتوانست پایش را، از گلیمی که قانون مشروطه برایش مهیا ساخته بود، فراتر گذارد. و شاید از این رهگذر، در ورطه هولناک استبداد سی و هفت ساله گذشته، در نمیغلطیدیم.
اگر ما در اپوزیسیون ج.ا به حق خواهانِ آزادی، مردمسالاری، عدالت اجتماعی در کشورمان ایران هستیم، که هستیم، سئوالم از تمامی هموطنانِ اندیشمندم این است که، چرا چنین مباحثاتی در رسانه هایی چون بی بی سی و... انجام می پذیرد؟ چرا ما هنوز هم از انجام و برگزاری چنین بحثهایی ناتوانیم؟
علتِ این ناتوانی را در این می بینم، که در طولِ همه روزها و سالهای سده اخیر، مبارزاتِ جاری در کشور برای حذف خودکامگان و مستبدان زمان از قدرت بوده و هست، و نه بر علیه خودکامگی و استبداد، چه اگر غیر از این بود، قیامِ مردمی بهمنِ ۵۷ منجر به بر تخت نشستنِ مستبدینی تازه تنفس تر، و شروع استبدادی هولناکتر از استبدادِ پیشین نمی شد
البرز
■ هر گونه از شکنجه به هر بهانهای محکوم است؛ در هر نظام سیاسی که بر سر کار باشد یا نباشد. ما اما باید یک مسئله را برای خود روشن کنیم که در زمان شاهِ پسر، شکنجه شدگان چیز بهتری از شکنجه گران برای ایرانی آزاد و آباد می خواستند؟ پاسخ تا بی نهایت منفی ست.
پس از انقلاب، همان زندانیان پیشین، خود زندانی کردند و همکار و همرای و همپای حکومتگران تازه به دوران شدند. کمونیست ها پیرو خط امام شدند و فداییان خواستار مسلح شدن سپاه پاسداران به سلاح های سنگین. رفقا بیمحابا، دگراندیشان را تربچه های پوک خواندند و عامل امپریالیسیم و بیشرمانه، آنان را به حکومت جهل و جنون، لو دادند و آنان را دچار بیشرمانهترین شکنجهها کردند؛ بیدریغ از دم تیغ تند آخوندها گذشتند و به رگبار سپرده شدند و یا از جرثقیلها آونگ شدند. آقای کاخساز شما چه میگویید؟ من از نوشتۀ شما هیچ نفهمیدم. دیگران هم دریافت چندانی نخواهند داشت.
■ استاد من دوبار مطلب شما را خواندم ولی منظور اصلی حرف شما را نگرفتم. منظورتان این بود که در این برنامه ساواک خودش را تبرئه کرد؟ یا این که توطئهای پشت سر این برنامه بود؟ یا اینکه هر گز نباید شکنجه شونده و شکنجه کننده روبرو شوند چرا که قبح مسئله ازبین میرود؟
شکنجه در وجه عمومی آن (تبعیض و خشونت بر دیگری) و چه در وجه اختصاصی آن (شلاق- محرومیت از نیاز های اولیه- قپانی کردن - زندان انفرادی و یا اعدام مصنوعی و... ) ناشی از ترس فرو خفته یک انسان از انسان دیگر است. اگر دیکتاتور شکنجه را قانونی میکند فقط غلبه بر تنهایی و ترس خود از دگر اندیش است.(بازجو چه ساواکی و چه تعزیری) از ترس است که شکنجه میکند و این ترس از سیستم حکومتی استبدادی در او نهادینه میشود و گاهی هم آسمانی و ایدولوژیک میگردد. تا زمانی که برابری انسانها در عمل و در روی زمین به واقعیت تبدیل نشده، شکنجه هم خواهد بود. ۱۷ کشور از ۲۰ کشور G20 (گروه ۲۰) هنوز شکنجه میکنند هم جسمی و هم روانی. روبرو شدن شکنجهگر و شکنجه شونده در چنین جلساتی که برنامه پرگار گذاشته است، جنبههای آموزشی دارد و یک نوع تخلیه روانی هم هست و تمرینی است بر برنامههای RECONCILIATION برای فردا. در ضمن محاکمه عمومی رفتار شکنجهآمیز هم میتوا ند باشد.
اشکبوس
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|