جمعه ۱۸ آبان ۱۴۰۳ -
Friday 8 November 2024
|
ايران امروز |
مترجم: س. حاتملوی
فریاد برای آزادی
شاعر بزرگ سوری آدونیس از تضاد دین اسلام با دموکراسی سخن میگوید
از مترجم:
آدونیس (Adonis) یکی از مطرح ترین شاعران زندهی جهان عرب و شاید بزرگ ترین آنهاست. او چندین بار کاندیدای جایزهی نوبل ادبیات شده است. آدونیس را شاعر زیبائیها، عشق، مرگ و زندگی دوباره نامیدهاند.
نام اصلی او علی احمد سعید اسبر است. در سال ۱۹۳۰ در روستائی نزدیک شهر بندری لاتاکیای سوریه در خانوادهای علوی به دنیا آمده است.
آدونیس به عنوان یک شاعر و نویسنده، زندگی به حق پر باری داشته است. در عرض شصت سال فعالیت ادبی مستمر، تا بحال از او دهها مجموعهی شعر، تالیفات مختلف در بارهی ادبیات و مسائل اجتماعی و همچنین ترجمههای متعدد منتشر شده است.
هنگام اعطای جایزهی ادبی گوته (Goethe)، هیئت داوران او را « عصیانگری پر شور در مقابله با ایستائی معنوی ادبیات جهان عرب» نامیدند.
آدونیس در مقابله با حاکمان جهان عرب، صدایش را همیشه بلند کرده است. مبارزهی او برای آزادی، جوابش زندان بود و مخالفتش با دیکتاتوری خانوادهی اسد در سوریه، منجر به اخراج او از اتحادیهی نویسندگان عرب شده است.
آدونیس در آخرین کتابش «بهار عربی، دین و انقلاب» که به فرانسه منتشر شده است، پیشرفت انقلابی پیشرو در جهان عرب را بدون مرزبندی رادیکال با دین اسلام، یک توهم و غیر ممکن میداند.
آدونیس وقتی که میگوید: «مدرنیته همانند امری تکنیکی از خارج وارد جهان عرب شده است. مدرنیته برای کشورهای ثروتمند عربی شئیی مصرفی همانند اتومبیل، هواپیما، ساختمان سازی و الکترونیک است. اما آزادی و سیالیت عقل، فکر خلاق همانند وسیلهای برای آفرینش و خلاقیتی که پشت تکنیک خوابیده است در اینجا همه هیچ نقشی ندارند. عربها مدرنیته را مصرف میکنند بدون اینکه بخشی از آن بشوند. بدون اینکه به معنای واقعی کلمه آنرا وارد همهی زوایای زندگیشان بکنند.» انگار نه فقط جوامع عرب، بلکه جامعهی ایران را نیز مورد خطاب قرار میدهد.
تشابهات واقعی مابین جهان عرب و جامعهی ایران، بخصوص در رابطه با نقش به غایت منفی دین اسلام برای ایجاد جامعهای مدرن و پیشرفته و همچنین دموکراسی خواهی کسانی که خود دموکرات نیستند، در این گفتگو قابل توجه است.
مصاحبهی آقای رومان لایک (Romain Leick) با شاعر، در شمارهی ۵۱ - دسامبر ۲۰۱۴ - مجلهی اشپیگل آلمانی چاپ شده است.
*****
اشپیگل- آدونیس، وقتی که چهار سال قبل بهار عربی شروع شد، چنین به نظر میرسید که خاورمیانه در یک گذر تاریخی قرار گرفته و ملل آن میخواهند آینده شان را خودشان تعیین بکنند. چرا انقلاب تقریبا در همهی این کشورها بخصوص در وطن شما سوریه، این گونه شکست خورد؟
آدونیس- در اوایل منهم خیلی امیدوار بودم. بخصوص موقعی که شاهد فتح میدانها توسط تودهی مردم بودم. به نظر میرسید که همهی این جوانها و زنان به افقهای تازهای میاندیشند. به جامعهای مبتنی بر دموکراسی و حقوق، به جامعهای مدنی، به برابری و آزادی. طلوعی نوین بر اساس شادی، عشق و دوستی. حرکتی در مقابله با ایستائی و در جا زدن و برای زندگی و انسانیت. ندائی از درون انسانها همراه با فریاد برای آزادی. آزادی ئی مقدم بر نان و کار. آخر ارزش نانی که به نوکری بدست آید، چیست؟ ارزش کاری که هماهنگ با جان و روان آدمی نیست، زاینده و خلاق نیست، چقدر است؟
اشپیگل- شما تصویری شاعرانه از انقلاب بدست میدهید.
آدونیس- این انقلاب میتوانست در آمدی برای عصر روشنگری در جهان عرب بشود. در عوض به نبردی برای قبضهی قدرت تنزل پیدا کرد. مسیر رسیدن به هومانیزم از پارادوکسی میگذرد که گاندی آنرا به ما نشان داده است: انقلاب بدون انقلاب و بدون خشونت و ویرانی. من نه در کنار چه گوارا، بلکه در کنار گاندی ایستاده ام.
اشپیگل- در مقابله با یک دیکتاتور مصمم، مقاومت مسالمت آمیز کارائی چندانی ندارد.
آدونیس- در وجود هر دیکتاتوری یک خرگوش ترسوی آماده به فرار پنهان شده است. بن علی در تونس و مبارک در مصر این را نشان دادند. من مخالف مصمم هر نوع خشونتی هستم. حتی خشونتی که اساس آن بر حق مقاومت استوار است. ستیز با پلیدی را نمیتوان با پلیدی پیش برد. هدف وسیله را توجیه نمیکند. هدف نیک توسط وسیلهی بد فاسد میشود. چرا که خود وسیله، طبیعت هدف را تغییر میدهد.
اشپیگل- اسد ولی از دمشق فرار نکرد. برای خلقی که توسط حاکمین سرکوب میشود، چه حق انتخابی باقی میماند؟
آدونیس- البته که میتوان بیچارگی ملتی در زیر یوغ و محاصره شده را فهمید. ولی خشونت راه حلی خلاق ارائه نمیدهد. کشتن کاریست آسان، وحشیانه، غیر انسانی و بی فایده. قهرمان مقاومت من مرد جوانی است که در پکن (اشاره به حوادث میدان تیان آنمن- م.) راه را بر تانکها بست. عصیانی در عالیترین فورم آن: بیائید جلو، یا با من سخن بگوئید و یا مرا بکشید.
اشپیگل- عصیان دانشجویان در پکن به شکلی خونین سرکوب شد. کشتار نیز اولین بار توسط اسد شروع شد.
آدونیس- دفاع از اسد و رژیمش برای من تصورناپذیر است. اسد باید برود. اما او نسبت به قبل در موقعیت بهتری قرار دارد. انقلاب سوریه دیگر انقلاب نیست. گروههای مسلحی از داخل و خارج از کشور با همان شیوه و خشونت علیه رژیمی دد منش میجنگند. اگر این رژیم جایش را با دیگری عوض بکند، دستاوردمان چه چیزی خواهد بود؟ انقلابی که هدفش نه تغییر مناسبات اجتماعی، فرهنگی و چهارچوب اخلاقی جامعه، بلکه فقط بدست آوردن قدرت است، به چه دردی میخورد؟
اشپیگل- شما که نمیتوانید خشونت دیکتاتور را با خشونت قیام کنندگان در یک ردیف قرار بدهید. بدین ترتیب هر حرکت آزادی بخشی از اول محکوم است.
آدونیس- سوریه مرحلهی جنگ آزادی بخش را مدتهاست که پشت سر گذاشته است. گناه اصلی اپوزیسیون دست بردن به اسلحه و تقاضای کمک تسلیحاتی از خارج بود. امروزه اپوزیسیون، چهرهای دیگر از رژیمی است، که خواهان سرنگونی آنست. سئوالی که از اول مرا راحت نمیگذاشت، عبارت از این بود: بهار عربی آغاز یک رهائی واقعی است یا برگشت سیستم سرکوب در شکل دیگر آن؟ چونکه تنها با عوض شدن قدرت حاکم، جامعه خود بخود عوض نمیشود.
اشپیگل- دلیل آن چیست؟ خشونت، خودکامگی و سرکوب، سرنوشت محتوم تاریخی نیستند. ملتهای شرق و اروپای مرکزی توانستند بدون خشونت خود را از چنگال کمونیزم آزاد بکنند.
آدونیس- دموکراسی در جوامع عربی حرفی بدون پشتوانه است. خواست دموکراسی از طرف کسانی که آنرا طلب میکنند، به معنای آن نیست که آنها دموکراتهای واقعی هستند. عربها نه در تاریخ گذشته و نه در زندگی فعلی شان هرگز با روند دموکراتیک آشنا نبودهاند. مفهوم دموکراسی در ارثیهی فرهنگی آنها یک جسم خارجی باقی مانده است. ما عربها در طول تمامی تاریخمان هرگز موفق نشده ایم کشور- دولتی مرکب از شهروندانی برابر و آزاد که با سنتهای روشنگری در حیات سیاسی کشورشان به شکل فعالانهای شرکت کنند، بوجود آوریم. دموکراسی، اساسش فرهنگی است که ما عربها فاقد آن هستیم.
اشپیگل- آیا پروسهی رشد عمومی جهان در جهت گسترش دموکراسی نیست؟
آدونیس- افقهای زمانی پیشرفت متفاوت بودهاند. مدرنیته همانند امری تکنیکی از خارج وارد جهان عرب شده است. مدرنیته برای کشورهای ثروتمند عربی شئیی مصرفی همانند اتومبیل، هواپیما، ساختمان سازی و الکترونیک است. اما آزادی و سیالیت عقل، فکر خلاق همانند وسیلهای برای آفرینش و خلاقیتی که پشت تکنیک خوابیده است، همه در اینجا هیچ نقشی ندارند. عربها مدرنیته را مصرف میکنند بدون اینکه بخشی از آن بشوند. بدون اینکه به معنای واقعی کلمه آنرا وارد همهی زوایای زندگی شان بکنند.
اشپیگل- میخواهید بگوئید که عصر روشنگری از کنار آنها گذشته است؟ اگر یک اروپائی چنین ادعائی بکند، حمل بر خود بزرگ بینی فرهنگی خواهد شد.
آدونیس- اسلام و قوانین آن ربطی به چیزی که دموکراسی نامیده میشود، ندارند. رنسانس، رفورماسیون و روشنگری منزلگاههائی تاریخی هستند که انقلاب هومانیستی غرب پشت سر گذاشته است. اینها در تاریخ جوامع عربی و اسلامی غائب هستند. تمامی مسئله اینست که از دورانی مبتنی بر خدا، آسمان و جمع، وارد عصری انسانی، زمینی و فردی بشویم. و این پیش شرطهای دموکراسی، موقعی بوجود میآیند که مذهب و سیاست بشکلی رادیکال از هم جدا بشوند. این چیزی است که من همانند خیلی از متفکرین و شاعران عرب خواهان آن هستیم و آرزویش را داریم.
اشپیگل- برای غرب مسیحی نیز این روندی طولانی و دردناک بوده است.
آدونیس- ما از عصر مدرن حاضر صحبت میکنیم نه از قرون وسطی. مسیحیها انقلاب درونی را پشت سر گذاشتهاند. بدون آن نه دموکراسی و نه حقوق بشر میتوانند وجود داشته باشند. این یعنی به رسمیت شناختن دیگری، همانگونه که است. حق دیگرگونه بودن.
اشپیگل- فردیت عوض پان اسلامیسم؟
آدونیس- در اسلام، آسمان ارتش خود را بر علیه زمین به میدان میفرستد. آسمانی که در اصل فقط در عالم غیر واقع وجود دارد، فعال مایشاست. با قوانینی سلطه گرانه. در اینجا انسان وجود ندارد. جای انسان را دکترین گرفته است. جهاد به هدف غائی زندگی بدل میشود یعنی: یا باید مثل من باشی و یا حق زیستن نداری. در مذهب، انسان محکوم متون است. محکوم کتاب آسمانی، تا حد نابودیش. یکبار جسمش را و بار دیگر افکارش را نابود میسازند. در آغاز قتل بود، نه کلمه. (اشاره به کتاب چهارم انجیل که در آن آمده است: “در ابتدا کلمه بود و آن نزد خدا بود و کلمه خود خدا بود.” همچنین اشارهی ظریفی است به قتلهابیل توسط قابیل/ م.)
اشپیگل- یک دین یکتا پرستانه نمیتواند به معنای واقعی کلمه دموکراتیک باشد. اما به رواداری میدان میدهد. تاریخ اسلام خود دلیل چنین مدعائی است.
آدونیس- البته. ولی رواداری ارزشی دوگانه است. رواداری جمعی نسبت به جمع دیگر، خود نشانهای از سلطهای پنهانی است. رواداری نوعی اغماض است. قدرت حاکم که حقیقت را در مالکیت خود میداند، نسبت به دیگران اغماض نشان میدهد، بدون آنکه دیگر گونه بودنشان را به رسمیت بشناسد. با رواداری تنها نمیتوان دموکراسی را بوجود آورد. چرا که شرط اول دموکراسی برابری همه است.
اشپیگل- تقریبا در همه جا نیروهای مذهبی ارادهی خود را به انقلاب تحمیل کردهاند. عوض آغوش گشودن به آینده، نجات را در بازگرداندن گذشتهها میدانند. چه توضیحی برای این دیالکتیک وارونهی تاریخ دارید؟
آدونیس- آینده هیچوقت نمیتواند تکرار مکرر گذشته باشد. نگاه غیر واقعی به گذشته، پرستش کارهای نیاکان، اتوپیائی غیر واقعی از عصر به اصطلاح طلائی اسلامی بوجود میآورد. تاسیس دوبارهی خلافت، میلاد نامیمون جهانی است که در آن با قصد قبلی انسانها را با دادن آگاهیهای کاذب در جهالت نگاه میدارند. بدبختانه حتی ترکیه نیز تحت رهبری اردوغان شروع به پروراندن رویای بازگشت به عصر عثمانی را کرده است. نیروهای مذهبی همیشه در کمین خوابیده بودند. آنها در راس حرکات انقلابی قرار گرفته، آنها را به گروگان خود در آورده و به سوی فاشیسم مذهبی هدایت میکنند. فاشیسمی مذهبی که خطرناک تر از فاشیسم نظامی است. خاورمیانه به صحنهی تئاتری مشحون از بی رحمیها و ترور بدل شده است. صحنهی این تئاتر قهرمانیهای دروغین را خرابهها و قتل و عامهای وحشتناک تشکیل میدهد.
اشپیگل- اسد در دمشق و نظامیها در قاهره به نظر فلاکت کوچکتری میآیند؟
آدونیس- اسد میتواند امروزه به بخشهای معتدل جامعهی از هم پاشیدهی سوریه تکیه بکند. آنها ته ماندهی قدرت او را تشکیل میدهند. فاشیسم نظامی کسی را که مقاومت نمیکند، راحت میگذارد. در حالیکه فاشیسم مذهبی در تمامی زوایای زندگی، حتی بخش خصوصی روزمرهی آن دخالت میکند. فاشیسم مذهبی دنیای بستهای را بوجود میآورد که در آن دیگرگونه بودن، زیستنی است مرتدوار و پا به پای مرگ. حتی خداوند دیگر کارهای نیست. چرا که او آخرین پیامش را به آخرین پیامبر فرستاده است. کشتن هر «بی دین» عملی است که گناهان مومنین را پاک میکند و هر سر بریدنی، نمایش زیبای مذهبی میباشد. عمل انتحاری کار قهرمانان افسانهای است که دیگران را نیز به تداوم آن دعوت میکند. در مقابل همهی اینها فقط میتوانم تکرار بکنم: انقلاب عربی یا باید یک انقلاب فرهنگی باشد و یا بهتر است اصلا نباشد.
اشپیگل- منشا آن از کجا باید باشد؟ روشنفکران عربی که صدای خود را بلند بکنند، کجا هستند؟ عوض آنها حتی در اروپا نیز این سخنگویان مسلمان هستند که برداشت خود از اسلام را مطرح و تبلیغ میکنند. آیا خارج از اسلام فرهنگ دیگری وجود دارد؟
آدونیس- من که وجود دارم!
اشپیگل- شما از ۲۰ سال قبل در تبعید زندگی میکنید. شما سوریه را نیم قرن پیش ترک کرده اید.
آدونیس- خیلیها در این ور خط قرار دارند. وگرنه تاریکی مطلق بر جهان عرب حاکم میشد. البته تاثیرشان محدود است. آنها به حاشیه رانده میشوند. به عنوان مرتد مورد پیگرد قرار گرفته و با تهدید به مرگ به سکوت وادار میشوند. نوسندگان، شاعران و روشنفکران سلاحی غیر از سخنان و افکارشان ندارند. صدایشان که شنیده نشود، مثل آن است که اصلا وجود ندارند. غرب صدای آنها را نمیشنود؛ چرا که اصلا به صدای آنها گوش نمیدهد. غرب فقط مقاومت مسلحانه را میبیند. در این مقاومت نیز دیگر اهداف انقلابی و جنایتکارانه را نمیتوان از همدیگر تفکیک کرد. غرب جهان عربی را نه به عنوان اقشاری مرکب از فرهنگ و تمدن، بلکه فقط به عنوان بلوک اسلامی میبیند. برای غرب چیزی که در نگاه اول دیده میشود، قابل توجه تر از آنیست که در عمق جریان دارد.
اشپیگل- پشت همهی انقلابهای بزرگ همانند انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه، انقلاب ۱۹۱۷ روسیه، انقلاب ۱۹۴۹ چین و یا انقلابات اروپای شرقی، روشنفکران متفکر و واضعین برنامههای اجتماعی وجود داشتند: میرابو و دانتون، لنین، مائو، واسلاوهاول و خیلیهای دیگر. شخصیتهای سمت و سو دهندهی عرب کجا هستند؟
آدونیس- ایدئولوژی عرب قادر نبوده است که همانند فیلسوفهای ایده الیست آلمانی متفکرین پرسشگری که از سطح به عمق برسند، بوجود بیاورد. این ایدئولوژی بیشتر از هر چیز وسائل و ابزاری را بوجود آورد که به درد تکرار و توجیه گذشتگان میخورد. این ایدئولوژی روشنفکران را به توجیه گران رژیم بدل کرده و بدین ترتیب آنها را از زایائی عقلی خالی نمود. فرهنگ در ابعاد مختلفش به نقش و نگاری در دستگاه سیستم حاکم بدل شد. بدین ترتیب جامعهی افلاطونی اسلامی، با سایه روشنهای خود، جای انسان و دنیای دلخواه را میگیرد. همینطور اسلام جای «عربیسم» و «ناسیونالیسم» و جماعت مومنین جای افکار عمومی عربی را میگیرند. اینجا دیگر انسان آزاد صاحب فکر نمیتواند وجود داشته باشد. چنین انسانی حق ندارد دیگر مومن نباشد. این ضد فرهنگ، سمبلش در عرصهی معنوی اسلام ارتدکس و در عرصهی مادی کشورهای ثروتمند نفتی هستند که فرهنگ جوامع عربی را رهبری و کنترل میکننند.
چنین به نظر میآید که برای شما عربستان سعودی مرکز تاریکیهای جهان عرب است.
آدونیس- سوریها مردم عربستان سعودی را دوست ندارند. آنها وهابیت را قبول ندارند. اکثریت سوریها در کل خود نوعی اسلام عرفانی را قبول دارند. در این اسلام سنتهای صوفی گری نقش خیلی مهمی دارند. در این نوع اسلام، خداوند نه به شکل یک فرد، بلکه به شکل کاینات ظاهر میشود. در اسلام قشری سنیها، تفکر، شعر و هنر جائی ندارند. در این اسلام حرف اول را قوانین و قدرت میزند. در حالیکه انسان مدرن باید همیشه تعریف نوئی از خود بدست دهد. او حق ندارد خود را با تعلقات گذشتهاش تعریف بکند. و گرنه زندانی وابستگیهای قومی و مذهبیش باقی خواهد ماند. متاسفانه غربیها نگرش اسلامی سعودیها را قبول کردهاند. رهبران کشورهای غربی در مقابل پادشاه عربستان، یعنی فرمانروای کشوری که حتی قانون اساسی ندارد، سر خم میکنند.
اشپیگل- بخشی از مقاومت مسلحانه در سوریه از نظر مالی توسط سعودیها مورد حمایت قرار میگیرد. آیا با شروع جنگ داخلی، غربیها میبایستی با مداخلهی نظامی رژیم اسد را سرنگون میکردند؟
آدونیس- به هیچ وجه! انقلابی که لایق نامش است، باید بری از هر گونه مداخلهی خارجی باشد. انقلابیون خود ملت هستند. هر گونه مداخلهی خارجی همه چیز را قلب میکند. نمیتوان یک انقلاب را با مزدورها پیش برد. آیا غربیها موفق به بوجود آوردن دموکراسی در عراق و لیبی شدند؟ شهروند بالغ عرب برای دفع ستم رژیمهای خودی نباید دست به دامان رژیمهای خارجی - که خود اکثرشان رژیمهای استعماری سابق میباشند- بشود. و گرنه به توپ بازی منافع استراتژیک خارجیها بدل خواهد شد. کمک مان کن اوبا! کمک مان کن کامرون! کمک مان کن هولانده! چه تحقیری! آیا افکار عمومی عرب متوجه ابعاد این حقارت میشود؟
اشپیگل- آیا غرب میتواند در به وجود آمدن انقلاب فرهنگی به جهان عرب کمک کند؟
آدونیس- غرب در این باره حتی نمیتواند موعظه هم بکند. غرب دیگر سرمشقی به حساب نمیآید. فکر میکنم غرب دیگر فاقد اخلاق است.
اشپیگل- منظورتان چیست؟
آدونیس- شاید دلیلش بحران اقتصادی و مالی است. نمیدانم. غرب از ارزشهایش سخن میگوید ولی در بارهی منافعش میاندیشد. غرب حقوق بشر را جار میزند ولی بر بی حقوقی فلسطینیها چشم میبندد. موعظهی دموکراسی میکند ولی برایش نظم و ثبات کافی است. وعدهی برابری میدهد ولی در عوض مناطق نفوذ را به رسمیت میشناسد. با نیروهای مذهبی که هر روز بیشتر به حاکمین مذهبی بدل میشوند، تعامل میکند. اسرائیل میبایستی روزی روزگاری به کشور- دولت نمونهی دموکراتیک در خاورمیانه بدل شود. در حالیکه این کشور هر روز بیشتر به دولت مذهبی یهودی تبدیل میشود. منحنی خشونت مذهبی رو به اوج است. یهودی در مقابل مسلمان، مسلمان در مقابل یهودی: جنگی بی پایان. اورشلیم شهر سه دین ابراهیمی است. این شهر میبایستی یکی از زیباترین و نورانی ترین شهرهای جهان باشد. در حالیکه در واقع ضد بشری ترین شهر جهان است. قدرت در خاورمیانه از مذهب جدا نیست. ریشهی تمامی فلاکتها مذهبی است که در خدمت گروه و یا جمع معینی قرار میگیرد. باور دینی انسانها باید به خود آنها بازگردانده شود. مذهب نباید وسیلهای در خدمت حاکمیت و یا جمع معینی باشد.
اشپیگل- آیا هیچ نشانهای از روشنائی نمیبینید؟ جنگ داخلی در سوریه به کجا منجر خواهد شد؟
آدونیس- نمیدانم. شاید در ویرانی کامل کشور. ولی حتی در صورت سقوط رژیم نیز قطعا به دموکراسی نخواهد انجامید. من چند ماهی بعد از شروع قیام در ماه ژوئن ۲۰۱۱، نامهی سرگشادهای به پریزیدنت اسد نوشتم. مخلص کلام نوشته عبارت بود از: یا انسان و حقوق و آزادیش و یا سقوط در قعر فلاکت.
اشپیگل- آیا خطر سقوط به قعر فلاکت همیشه برای سوریه محتمل تر از کسب آزادی نبود؟
آدونیس- من بخاطر این نامه شدیدا مورد حمله قرار گرفتم. در این نامه من از اسد خواستم که مبتکر آغاز دیالوگ و انجام اصلاحات سیاسی بشود...
اشپیگل- آیا برخورد شما ساده لوحانه نبود؟
آدونیس- او که میتوانست یک دولتمرد بشود، به یک دیکتاتور بدل شد. احتمالا عوض دیدن یک فرصت تاریخی، فقط مشکلات حفظ حاکمیت را در نظر گرفت. او میتوانست با منحل کردن حزب حاکم بعث، حاکمیت را از رژیم حزبی جدا کند. او میتوانست به ملت قدرت سخن گفتن و تصمیم گیری را پس بدهد تا بدین ترتیب حاکم بر سرنوشت خود بشود.
اشپیگل- حرفهای خیلی با ارزشی هستند. ولی هیچوقت به عملی شدن آنها باور داشتید؟
آدونیس- البته میتوان گفت که در یک سو فرصت بزرگ تاریخی وجود دارد که فقط باید آنرا دید و در سوی دیگر کله شق ابلهی از خود راضی. روشنفکری که بخواهد این دو را آشتی بدهد، خود را مسخرهی دیگران میکند. اما مقاومت مسلحانه تا امروز به جائی نرسیده است. خیال اسد میتواند راحت تر باشد.
اشپیگل- سوریه در خون غرقه میشود. مردم آن به چهار گوشهی دنیا فرار میکنند. این خطابها و دیپلوماسی چه نتیجهای میتوانند داشته باشند؟
آدونیس- انقلاب واقعی، افقی است که برای عربها بسته میماند. متاسفانه رئالیته در جهان عرب زیر سلطهی دیکتاتورها و پرچم اسلام اینگونه است: کویری که در آن انسانها شکار و قتل عامهای قومی تقدیس میشوند. در این واقعیت، زندگی صلجویانهی در کنار هم برای عربها ممکن نیست. امکان موجود فقط اشتراک در نابودی است. من اقرار میکنم: این تاریخ عربی، این تاریخ مشحون از دیکتاتوری و کشورگشائیها، همانند آتشی در درون تنم میسوزد.
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|