iran-emrooz.net | Mon, 23.07.2012, 7:25
«سی تیر حماسهای دیگر»
محمود نکوروح
|
سیام تیر بعد از شکست انقلاب مشروطه آغازی دیگر بود برای دموکراسی و رسیدن به حاکمیت ملی، اگرچه بازهم این دو با کودتایی به تاخیر افتاد. ولی امروز بعد از نیم قرن که با جهانی دیگر و جنبشهایی متفاوتتر روبروییم که میتواند با نگاهی غیر از گذشته مورد توجه و تحلیل قرار گیرد. چه، شرایط اجتماعی و فرهنگی ما و جهان بشدت تغییر کرده و با نسلی دیگر روبروییم.
در دهه بیست از سوی انگلیسها غارت میشدیم از سوی روسها توسط حزب توده تهدید و از طرف آمریکا گرفتار توطئه، که از شش ماه قبل از تیر، سفرای انگلیس و آمریکا و اشرف پهلوی در اروپا برای حکومت قوام برنامهریزی مینمودند. «در ملاقات با قوام سفیر آمریکا سی و پنچ میلیون دلار به عنوان کادو وعده داد». از ابتدا «شاه و دربار و خواهر و مادرش علنا با مصدق و مردم ایران سر ستیز داشتند» که یکی دو بار مصدق تهدید به استعفا کرد، و هر بار مملکت در آستانه انقلاب قرار گرفت. کسانی که برای حکومت قوام و استعفای مصدق از ابتدا تلاش داشتند عبارت بودند از اشرف پهلوی، ملکه مادر، میدلتون سفیر انگلیس و هندرسون سفیر آمریکا و البته دست آخر شاه (از مکی – کتاب سی ام تیر)
بالاخره هم مصدق را وادار به استعفا نمودند که «در روز بیست و پنجم تیر ۱۳۳۱ پیرمرد خسته از توطئهها مصمم از پلههای کاخ سعدآباد بالا رفت، در سالن لحظاتی مکث کرد تا شاه وارد شد بعد از سلام وعلیک و تعارفات معمول دست در جیب کرد و لیست وزیران خودرا اعلام نمود شاه همه راخواند نام وزیر دفاع که شاه حق خودش میدانست خالی بود، شاه از مصدق پرسید نام وزیر دفاع چرا خالیست؟ مصدق گفت وزارت دفاع را خودم اداره خواهم کرد، شاه یکه خورد و گفت چرا؟ مصدق گفت قربان ارتش دولتی در دولت شده و به حرف من ترتیب اثر نمیدهد در انتخابات دستورات مرا اجرا نکرد و... در غیر این صورت اینجانب مجبورم استعفا بدهم و... شاه با نگاهی منفی اورا مینگریست، او حرکت کرد که بیرون برود شاه جلوی اورا گرفت، از مصدق اصرار و از او سکوت... بالاخره قرار شد تا ساعت هشت شب مصدق منتظر بماند اگر خبری از دربار نشد استعفا قبول شده است».(از مجله خواندنیها شماره ۸۷ - ۳۰ تیر ۱۳۳۱)
با تمام حرفها دیدیم از ابتدا برای سقوط مصدق و دولت قوام برنامه ریزی شده بود که حکم شاه را در ۲۷ تیر گرقت، و در مجلسی به ریاست امام جمعه تهران – سید حسن امامی از فراماسونها، رای اعتماد با چهل نماینده گرفته شد، ولی آنچه این معادلات را بهم زد حضور مردم بوِیژه نسل جدید بود که در دانشگاه و مدارس به معنای کامل کلمه «سیاسی» شده بود. ازینرو در برابر قدرت به چالش کشیده شد و برای یکدوره «حماسه» آفرید. ملی کردن نفت و حتی برنامههای اجتماعی که اولین بار بود... حاصل این حضور و حماسه بود.
مردم ایران، بعد از دیکتاتوری رضاخانی با باندهای مافیایی داخلی و خارجی سروکار داشتند و بعد از تلاشهای بسیار، با نسلی امیدوار دو سه دوره در انتخاباتها توانستند نمایندگانی را اگرچه اندک به مجلس بفرستند. با اقلیتی اکثریت مجلس را که هرگز مورد اعتماد نبودند با «حضور در صحنه» وادار نموده به نفع ملت و منافع آن رای بدهند. دولت ملی را یکی دوبار از سقوط نجات داده که یکبار بخون کشیده شد (سیام تیر) ولی ساختار قدرت را که بیشرمانه به خارج متکی بود تنها چند گام به عقب نشینی واداشتند؛ ساختاری که هم نیروی نظامی و ارتش را داشت، هم عناصر ارتجاعی دربار و حتی اقلیتی از روحانیتنما-درباری که همیشه دعاگو بودند. تمام اینها متاثر از نوعی انگیزه و آرمان بود «دموکراسی» که راه و روش خودرا داشت «انتخابات آزاد».
در سیاست با رجالی خودباخته بهبهانه «موازنه مثبت» چه در حوزه چپ و چه در حوزه راست روبرو بودیم، که معتقد بودند - باید بخ شرق و غرب - شوروی و انگلیس - آن روز باج داد تا ماند. هنوز آمریکا وارد صحنه نبود. مصدق نوعی سیاست «موازنه منفی» را مطرح کرد که «نه شرق و نه غرب»، بلکه ما نفتمان را به هرکه میخرید میفروختیم. تا استقلالمان حفظ شود. اگرچه انگلستان و شرکت نفت نگذاشت حتی یکی دوبار کشتی خریدار ایتالیایی - رزماری - در بندر عدن توقیف شد. در تمام مدت حکومت او با تحریم خرید نفت روبرو بودیم.
هدف از کسب استقلال، رسیدن به دموکراسی و حکومت مردمسالار که ویژگیهای خود را دارد بود، که مهمترین آن انتخابات کاملا آزاد، دولت مردمی والبته برنامههایی برای عدالت اجتماعی با حسابوکتاب و مدیریت شایسته، پاسخگو و... که بنا بر «برائت» هر فرد بود که هرکس خواندن و نوشتن میدانست حق انتخاب شدن، انتخاب کردن، نوشتن، روزنامه و....داشت. و هیچکس را بر دیگری برتری نبود، خودی وغیر خودی نداشت. چه، مصدق قبل از همه «حقوق» خوانده بود. بدینگونه بود که اولین جنبش دانشجویی، راه پیمایی از دانشگاه تا جلوی مجلس «میدان بهارستان» انجام و اولین بار بود که قرارداد نفت توسط یک دانشجوی حقوق سیاسی «حسین راضی» از حزب مردم ایران پاره شد. اعتصابهایی که بازار مرتبا برای حمایت از دولت ملی کرد، بازار آن روز هنوز یک طبقه متوسط پایین بود با دکانهای کوچک و بزرگ و تجار و دلالانی که یک طبقه را تشکیل میداد. امروز آن ساختار بهمخورده، امروز یک گروه از بازاریان قدیمی مدعی نمایندگی اینانند، و بخاطر شرکت در انقلاب یکی از نیروهای سیاسی و کلان اقتصادی است که طلب حق میکند...کاش به نسبت مالیاتی که میدهند طلب حق مینمودند.
شرایط اجتماعی - خرده بورژوازی ضعیفتر در شهرها و روستاها با کارگاههای دستی چون گلیم بافی، پارچه بافی، قالیبافی، ریختهگری، آهنگری، حلبیسازی، صحافی و... با اکثریتی عظیم از کارگران محروم و خانوادههاشان زندگی میکردند... به خاطر محدودیت واردات - اینها در دوران ملی شدن نفت به رشد و شکوفایی رسیده و طرفداران سرسخت ملی شدن نفت و رهبر آن بودند.
کشاورزان بعدا بخاطر «سهم کشاورزان از محصول» برای اولین بار در برابر مالکین به نسبتی به حقوق خود رسیده، دستفروشان جلوی بازار، طوافان سرچشمه که آنجا بازار میوه بود و... از اینها بدتر در گوشه و کنار شهر هنوز حاشیهنشینها در کپرها، خانههای حلبی و... با وضعیتی بسیار بد زندگی مینمودند. اینها طبقات فرودست شهری را تشکیل میدادند که همیشه حامی مصدق با سازماندهی احزاب سیاسی، حتی در انتخاباتها بودند.
نیروی دیگری که در جنبش ملی حضور فعال داشت دانشآموزان دبیرستانی بویژه در وسط شهر تهران از خیابان ناصر خسرو، دارالفنون، مدرسه مروی، قریب، امیرکبیر تا سرچشمه مدرسه علمیه و... لاله زار و کالج البرز و دبیرستان نوربخش دخترانه تا شاهدخت در شاه آباد...که اینها در روز سی ام تیر همراه با شاگردان بازاریها که جوانتر و فعالتر بوده وارد صحنه شدند. از سوی شمال دبیرستانهای خیابان ژاله «شهدا» و دانشجویان دانشگاه، که به سوی میدان بهارستان روان بودند.
افراد احزاب سیاسی ملی که مراکزشان در اطراف بهارستان بود، حزب زحمتکشان ملت ایران که هنوز دارودسته خلیل ملکی با اینها بود. حزب پان ایرانیست که بعدها حزب ملت ایران بر بنیاد پانایرانیسم (فروهر و...) از اینها جدا شد. حزب ایران که بخش اعظمشان در تهران و شهرستانها از نهضت خداپرستان سوسیالیست بوده که به اینها پیوسته بودند و البته بخشی از نیروهای پایین حزب توده که از ظهر سی تیر به این نیروها پیوستند. تمام اینها هنوز یکپارچه و متحد بودند در محموع حامی بیچون وچرای نهضت ملی بودند.
مجمع مسلمانان مجاهد که به رهبری آیتاله کاشانی بود دفترش در خیابان ناصر خسرو بود. از بعد از ظهر۲۶ تیرکه شایعه استعفای مصدق در بین مردم پیچید به تدریج مراکز احزاب مملو از جمعیت شد. نوعی فرهنگ «تحزب» و چپ از نگاههای مختلف به خاطر فقر گسترده گفتمان غالب بود که اگر خیانتهای حزب توده در این مقطع نبود روشنفکری ایران متوجه «نیهیلیسم» در نهایت نمیشد وصدق هدایت شاید نداشتیم و بجای آن امید و کنش اجتماعی و..داشتیم. منتها مصدق با انگیزه ملی مسئولیت جمعی ایجاد کرد. این امر چنان در جامعه جاافتاده بود که همه کس خودرا در سرنوشت جمع شریک و متعهد میدید. به همین دلیل به راحتی و در اولین اعلام اعتصاب عمومی مغازهها بستد، اتوبوسها کار نکردند، کارخانهها تعطیل شد و حتی پمپ بنزینها بنزین را تحویل ندادند چون میگفتند «دولت قوام دولت غاصب است». حتی تعدادی کفن پوش از بسیاری شهرستانها عازم تهران شده که در کاروانسرا سنگی با ژاندارمها به زدوخورد پرداختند. و از کرج نیروهای کمکی از مردم با دوچرخه به کمک اینها شتافته و....
از ابتدا اختلاف مصدق با شاه بر سر پست وزارت دفاع وجود داشت. چه، نخست وزیر قدرتی در مجموع نداشت و تدارکچی بود که علت استعفای مصدق همین امر بود. بهعلاوه رییس شهربانی از سوی شاه بود که در برابر تحریکات حزب توده غالبا راه پیماییهارا که حتی قانونی بود در مواقع حساس به خاک وخون کشیده و آنوقت روزنامههای درباری و حزب توده و خارجیها، مصدق را مسئول معرفی کرده. در صورتیکه مصدق در مجموع مردی قانونمدار بود.
بعد از استعفا از صبح بیست وهفتم تیر در خیابانها و مراکز و میادین مرکزی چون میدان بهارستان، مخبرالدوله و میدان انقلاب امروز (۲۴اسفند)، جلوی دانشگاه و سبزه میدان، جلوی بازار و... حضور زرهپوشها و تانکها و کامیونهای سربازان بیانگر وضعیت غیر عادی بود. رییس شهربانی تابع دولت نبود. اصلا هنور رابطه «دولت – ملت» برای ما مفهوم نداشت. اولین بار بود که استعارههایی چون «افکار عمومی، منافع ملت، کنش حقطلبانه، آزادی و دموکراسی به عنوان یک حق ملی مورد توجه قرار میگرفت.
در روز بیستوهفتم قوامالسلطنه حکم نخستوزیری را از شاه گرفته و با اعلامیهای از رادیو ایران دستور شدید خود را برای سرکوب با جمله «کشتیبان را سیاستی دگر آمد» مرتبا توسط گوینده اعلام میکرد . «بعدها از دهان گوینده این اعلامیه (رضا سجادی) در یکی از مراکز پژوهشهای تاریخی شنیدم بعد از ظهر که او به خانه بازگشت از پدر و برادران خود کتک مفصلی خورد».
خلاف قاعده سابق که نخست وزیر را ابتدا مجلس به شاه معرفی میکرد این بار شاه قوام را معرفی کرد، مجلس این عمل دربار و انتصاب شاه را غیر معمول دانسته و واکنش نشان داد. فراکسیون نهضت ملی، این عمل را نپذیرفته، مقاومت کرده و اعضای آن در مجلس متحصن شدند. سیل جمعیت هر روز به سوی میدان بهارستان سرازیر شده و میتینگهای موضعی در هرگوشه و کنار به تحلیل شرایط و اعتراضات پرداخته، درگیریها با نیروهای امنیتی آغاز شد. با حکم فرمانداری نظامی اجتماع بیش از سه نفر ممنوع بود ولی کسی بدان توجه نداشت. روز سی ام تیر انفجار جمعیت در میدانهای مرکزی شهر به تیراندازی از درون مجلس توسط سربازان لشگر گارد شاهنشاهی که محافظ مجلس بودند آغاز شد.
میوهفروشان سرچشمه که اینها همه از ساعت ۸ و ۹ صبح با تیراندازی لشگر گارد شاهنشاهی که نگهبان مجلس بود، در پشت چرخهای طوافان و دورهگردان میوه فروش سنگر گرفته، و حمله به پارلمان با سنگ و چوب آغاز شد. با شعارهای «یا مرگ یا مصدق»، «مصدق پیروز است» و... تا تعدادی کشته و زخمی وارد درگیری شدند. از ناصر خسرو دانش آموزان دارالفنون، مدارس مروی قریب و امیرکبیر - قریب - و... به طرف لاله زار حرکت کرده با شعارهای فوق و پلاکاردهای حمایت از مصدق. از خیابان ژاله دانش آموران دبیرستانهای شرق تهران در سه راه ژاله با نیروهای پلس و نظامی درگیر شده حتی برادر شاه را از تانک پایین کشیده و به درگیری پرداخته که عدهای زخمی و شهید شدند و اگر زره پوشها نرسیده بودند کشته شده بود. البته اینجا چند نفرشهید شدند.. گروهی جنازهها را از وسط خیابان برداشته به خیابان پامنار منزل آیتاله کاشانی برده که چون آنجا کسی نبود جنازهها بر روی دست مانده بود و... بعد از بازگشت از مجلس توسط نگهبانان برگبار بسته شدند. از طرف حکومت، نیروهای پلیس وارده از استانهای شمال و جنوب، پلیس سوار با اسب، نیروهای زرهی با تانک وزره پوش و... در خیابانها همه جا حاضر بودند. چه «کشتیبان را سیاستی دیگر آمده بود» که ظاهرا کشتیبان قوام السلطنه بود ولی در باطن شاه بود که فرمانده کل قوا بود و البته «مقام غیر مسئول» و مسئول تمام جنایات و نابسامانیها، که اینها بیشتر بر نفرت از حاکمیت میافزود.
در خیابان اکباتان بخشی از جمعیت با نظامیان درگیر شده که جلوی درب وزارت فرهنگ سابق تعدادی که پناه گرفتند مورد هجوم نیروهای پلیس سوار قرار گرفته و تعداد زیادی شهید شدند. خیابان بهیکباره پر از جنازه شد. در این خیابان بود که جوانی بنام «امیر بیجار» که دانشجوی مدرسه نظام بود مورد حمله سرنیزه قرار گرفت و بر دیوار با خون خود نوشت «از جان خود گذشتیم، باخون خود نوشتیم یا مرگ مصدق» که در این هنگام سرهنگ سوار فرمانده نیروهای اسبی، «قربانی»، از پشت سر مغز او را هدف گرفت که مغز او بر روی دیوار پخش شد و مدتها مورد تماشای خبرنگاران داخل وخارج گردید. جمعیت - لولههای آب تهران بقطر در حدود یک متر که برای لوله کشی آب در دست کار بود - به میان خیابان اکباتان انداخته و در داخل آن سنگر گرفتند. در این زمان تانکها وارد حمله شدند و بعضی نظامیان لوله تفنگ را بر سر لولههای آب گذارده عدهای را قتل عام کرده، منتها مرتبا بر تعداد جمعیت افزوده میشد.
انبوه کشتهها نظامیان را کم کم به واکنش منفی واداشت. حمله تانکها در ساعت یک بعد از ظهر به خیابان لاله زار از شمال، اکباتان و میدان امام امروز رسید که یکی از فرماندهان نیروهای زرهی با تانک خود را تسلیم مردم و دانش آموزان دبیرستان دارالفنون نمود. در این زمان هیجان مردم بپاخاسته علیه دربار به اوج خود رسید. دستههای گلی که با شیرینی و نقل بر سر و روی افسر و سربازان تانک ریخته کمکم مابقی تانکها بتدریج در برابر مردم از حرکت باز ماندند و میرفت که مردم پشت تانکها بنشینند و دربار به خطر بیفتد. ساعت یک بعد از ظهر «شاه» عقب نشست و فورا یک کمیته از نماینگان مجلس را خواست، تا ترتیبی بدهند که خونریزی ادامه پیدا نکند و سربازان به پادگانها باز گردند. ساعت چهار بعد از ظهر از رادیو ایران مهندس حسیبی از نمایندگان فراکسیون نهضت ملی اعلام کرد «دکتر مصدق با پست وزارت دفاع به نخست وزیری بازگشت و از مردم خواست نظم شهر را خودشان اداره کنند». چون پلیس هم به پایگاههای خود باز گشته و آن شب تهران توسط مردم اداره شد بعدها رییس پلیس اعلام کرد آن شب تنها شبی بود که در تهران دزدی مطلقا انجام نشد.
در روز سی و یکم تیر تشییع جنازه در تهران که در حال اعتصاب بود، چهرهها از یکسو اندوه اینهمه کشتار که همه عزادار بودند و از سوی دیگر شادمان از پیروزی که انقلاب مشروطه یکبار دیگر در برابر خود کامگی وبی قانونی تکرار شد. استبداد یکبار دیگر در برابر مردم تسلیم شد. افسوس که جهان سلطه و غارت نگذاشت بیش از این ما دموکراسی را تجربه کنیم؛ امریکه تنها راه رهایی جهان سوم از واپسگرایی بود که امروز حاصلش تروریسم کور و طالبانگری، و البته جنگ نابرابر میان تکنولوژی و انسان جهان سومی به بهانههای مختلف. چه، دنیای سرمایه و تکنیک نیاز به سوخت ارزان داشت تا توسعه خودرا در تمام زمینهها ادامه دهد. ازینرو بعد از یکسال به کمک عوامل داخلی که از مدتها قبل ریزه خوارش بودند دولت ملی را سرنگون کرد (کودتای ننگین ۲۸ مرداد) که همه آرزوها بر باد رفت که «انقلاب اسلامی» واکنشی دربرابر آن بود.
اینجانب در غالب صحنهها حضور داشتم که دانش آموز دارالفنون بودم. (منبع روزنامه آرمان).