يكشنبه ۵ اسفند ۱۴۰۳ - Sunday 23 February 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 21.02.2025, 23:43

پیامدهای ناخواسته ولایت مطلقه فقیه


منصور فرهنگ

ولایت مطلقه فقیه دو ییامد نا خواسته داشته که ضمن تقویت بالقوّه مخالفین نظام، آنان را در برابر چالشی تاریخی قرار داده است. یکی از این پیامدها آشنا کردن مردم ایران به‌طور اعم و بخش‌های تحصیل‌کرده جامعه به‌طور اخص با ماهيّت اسلام سیاسی یا اسلامیسم است و دوّم اینکه فقهای حاکم برای اولین بار در تاریخ ایران یک پایه اجتماعی سلطنت‌طلب آفریده‌اند.

قبل از انقلاب توده‌های مردم در ذهنيّت موروثی خود تصویری آرمانی از اسلام داشتند که به‌وسیله روشنفکران مذهبی مصدّقی بخش قابل‌توجّهی از طبقات متوسّط و دانشجویان را نیز متاٌثر و فعّال کرده بودند. خمینی و شرکا وهم و خرافات و افسانه این تصویر را روشن کردند و نشان دادند که اسلامیسم در عمل با مدنيّت، روشنگری، حقوق بشر، عدالت اجتماعی و منافع ملّی تضاد ساختاری دارد.

تحوّل دیگری که هم زمان با این واقعيّت به وقوع پیوسته بر ملا شدن سراب اتوپیاهای فرامرزی است که قبل از انقلاب ۵۷ برخی احزاب و گروه‌ها محسور آن بودند. این اتوپیاها، مثل اسلامیسم، نشان دادند که تئوری‌ها و اعتقادات زمینی یا آسمانی مطلق‌اندیش صاحبان قدرت را به بیماری افسانه‌سازی در باره گذشته و یادآوری آینده گرفتار می‌کنند و چنان با آزادی و عدالت اجتماعی در ستیز می‌افتند که ادامه حاکميّت‌شان با خشونت روز افزون امکان پذیر می‌شود.

درک دردناک این واقعيّت در ایران فعّالین و تحلیل‌گران چپ، سوسیال‌دمکرات، لیبرال و ملّی را متقاعد کرده که برای فهم و تحلیل چالش‌های سیاسی و اجتماعی کشور، توجه به تاریخ و فرهنگ سیاسی و انتقاد از رفتار، کردار و بینش خود و نیاکان را ضروری بدانند.

قبل از انقلاب ۵۷ ضرورت جدائی دین از سیاست و ارزش نهادن به اصول دمکراسی و حقوق بشر نقش قابل‌توجّهی حتّی در گفتمان‌های فعّالین سیاسی عرفی نداشت. چهل و شش سال زندگی در فاشیسم ولائی بحث دمکراسی و حقوق بشر در ایران را گرم کرده ولی در حال حاضر این تحوّل امیدوار کننده پدیده‌ای انتزاعی و نظری است و واقعيّت رفتاری و کرداری بخشیدن به آن چالش تاریخی آزادیخواهان دمکراتیکی است که کثرت اندیشه و تحلیل در باره مسائل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در جوامع مدرن را اجتناب نا پذیر می‌دانند. لذا امروز بیش از هر زمان دیگری فعّالین و تحلیل‌گران آزادی‌خواه بومی فکر میکنند و برای تبین چالش‌های سیاسی و اجتماعی توجه به تاریخ و فرهنگ استبدادی کشور را ضروری می‌دانند.

آغاز و استمرار دمکراسی نیاز به آمادگی رقبای سیاسی برای compromise دارد. متاسّفانه در زبان فارسی این واژه مهم «سازش» ترجمه شده و مفهوم تمکین به دشمن پیدا کرده. بازاری‌های ما برای کوتاه آمدن از مواضع یا منافع حداکثری از اصطلاح «کنار آمدن» استفاده می‌کنند، اصطلاحی که ترجمه بهتری برای واژه compromise است و در جوامع دمکراتیک بیانگر واقع‌بینی صاحبان قدرت به حساب می‌آید.

نکته‌ی مهمی که آزادی‌خواهان متعهد به حقوق بشر و احترام به کثرت نحله‌های فکری باید به آن توجه داشته باشند این است که موانع دستیابی به دمکراسی محدود به سلطه‌ی حاکمیت استبداد نیست، بلکه این فرهنگ سیاسی کشور است که باید از بلایای سنّت دیرینه‌ی استبداد رهائی یابد. چرا که خصوصیت‌های این فرهنگ ناسازگار با کثرت‌گرائی و مداراجوئی بر رفتار و کردار و بینش بسیاری از منتقدین استبداد تاٌثیرگذار است. در ایرانی که سه‌هزار سال تاریخ استبداد دارد، تعجب‌آور نیست که شهروندان گرفتار ذهنیت و رفتار عواملی گردند که با مدارا و حق شرکت مردم در امور همگانی ناسازگار باشد. از بلایای فرهنگ استبدادی که این روزها حداقل در خارج کشور مسئله‌ساز شده یکی اکراه از انتقادپذیری است و دیگری ضعف فعّاليّت مشترک گروهی.

زنده‌یاد محمد مختاری در کتاب «تمرین مدارا» که شامل بیست مقاله از بازخوانی فرهنگ است می‌نویسد که ادبیات کهن ما «تبلور باورها و ارزش‌ها، هنجارها و گرایش‌های فرهنگ دیرینه‌ی ما است. در تأیید و بزرگداشت و غنای این ادبیات بسیار سخن گفته‌ایم که البته به‌جا نیز بوده است. امّا ضرورت‌های کنونی سرنوشت ملّی ما را ناگزیر می‌کند که به محدودیت‌های آن نیز به تبع محدودیت‌های کل فرهنگ‌مان چشمی بگشائیم.»

مختاری با مثال‌های مختلف از ادبیات کهن و «امثال و حکم» زنده‌یاد علی‌اکبر دهخدا نشان می‌دهد که نصیحت و موعظه‌ی مسلط شاعران و متفکرین ایران کهن به هم‌میهنان خود تمکین به فرهنگ تکلیف و تزکیه‌ی نفس فردی است و به ندرت از حقوق انسان‌ها و یا مسئولیت حکام نسبت به جامعه سخن گفته‌اند. مذهب رسمی سرزمین ما هم که سراپا مبلغ تکلیف و وظیفه و تمکین برای «امّت» و لعنت و نفرین و تهدید برای آزادی‌خواهان است.(تاریخ چاپ دوم کتاب مختاری ۱۳۷۷ است، یعنی یک سال پیش از قتل فجیح او به‌وسیله‌ی مأمورین فاشیسم ولائی).

انقلاب ۵۷ تنها انقلابی ست که مخالفین فعّال نداشت. حتّی محمّدرضا شاه که سرنگونی او هدف آغازین انقلاب بود قبل از ترک ایران خطاب به مردم گفت «صدای انقلاب شما را شنیدم» و برای جلب رضایت انقلابیون دستور داد که امیر عبّاس هویدا و ارتشبد نعمت‌الله نصیری که در دوره طولانی نخست‌وزیری و ریاست ساواک مطیع بی‌چون و چرای او بودند زندانی شوند. واقعيّت این است که نخبگان سیاسی و اقتصادی دوران محمّدرضا شاه پهلوی یا از ایران گریختند و یا تسلیم آخوندهای انقلابی شدند. حتّی ارتشبد حسین فردوست، یکی از نزدیکترین افراد به شاه، خمینی را به شاه ترجیح داد.

اینکه انقلاب ۵۷ فاشیسم ولائی را جانشین استبداد سنّتی کرد برای اکثريّت بزرگ مردم ایران رنج‌آور است ولی قبل از انقلاب فاجعه خمینیسم غیرقابل تصوّر بود. لذا احساس دلتنگی برای ایران پیش از انقلاب قابل‌فهم است. حتّی غالب ایرانیان جمهوری‌خواه متعهد به دمکراسی و حقوق بشر نیز چنین احساسی دارند.

سلطنت‌طلبان یک پارچه نیستند. بخشی از آنها مشروطه‌خواه‌اند و در مواضع رسانه‌ای خود به کثرت اندیشه و تحلیل احترام می‌گذارند و این رویا را در سر می‌پرورانند که قانون اساسی انقلاب مشروطه جانشین قانون اساسی ولایت فقیه گردد. برخی دیگر شاه‌الهی و چون حاکمان ولایت فقیه پلورالیسم را دشمن «خدا، شاه، میهن» می‌دانند. گفتگوی مدنی با این گروه میسّر نیست ولی غالب مشروطه‌خواهان اهل بحث هستند ولی پذیرش این واقعيّت برایشان سخت است که شاهان پهلوی قانون اساسی انقلاب مشروطيّت را به زباله دانی دربار انداختند.

رضا شاه مجلسی که همه اعضای آن منتخب خود او بودند را طویله می‌نامید و محمّد رضا شاه حزب رستاخیز را بنا نهاد و گفت هر کس با عضويّت در این حزب مخالف است می‌تواند از کشور خارج شود. از بدو تاریخ ثبت شده در کره خاکی همه شاهان رهبران ایل یا قبیله یا سرداران نظامی بوده‌اند که با حذف رقیبان در جنگ و تسلّط بر سرزمینی کسب تاج و تخت می‌کردند و دودمانی موروثی تاٌسیس می‌نمودند تا ایل یا قبیله یا سردار جنگی دیگری بر آنها غلبه می‌کرد و میخ دودمان جدیدی را در حریم آنان بر زمین می‌کوبید.

شاهانی که امروز در برخی کشورهای دمکراتیک بدون قدرت سیاسی سلطنت میکنند جملگی ریشه‌های ایلی، قبیله‌ای یا نظامی دارند و مشروعيّت آنان به تمایل جامعه برای حفظ نمادین برخی تشریفات و سنّت‌های بی‌خطر استوار است، همان امیدی که حامیان انقلاب مشروطه در ایران داشتند که رضا شاه و محمّدرضا شاه در نفی و نقض اصول آن هیچ محدوديّتی قائل نبودند. لذا سیستم پادشاهی در ایران مرده است و مشروطه‌طلبان آزادی‌خواه باید این واقعيّت را بپذیرند و در چارچوب تعهد به جمهوری دمکراتیک و حقوق بشر و مواضع ارزشی خاص خود حزبی بنا کنند که در ایران رها شده از فاشیسم ولائی رقیب دیگر احزاب و گروه‌ها باشد.

هم‌میهنان مشروطه‌خواه ما آگاهند که بعد از کودتای ۱۲۹۹رضا خان میرپنج تحت تاٌثیر آتاترک و برنامه‌های سکولار او ترجیح می‌داد رئیس جمهور شود ولی روحانیون قم که برنامه‌های سیاسی و اجتماعی آتاترک را برای نفوذ اجتماعی خود خطرناک می‌دیدند در متقاعد کردن رضا خان برای شاه شدن نقش قابل‌توجّهی ایفا کردند.

منطق و تجربيّات تاریخی و مطالعات تطبیقی این بینش را تاٌٌیید می‌کند که فساد و رقابت‌های درونی، چالش‌ها و انزوای بین‌المللی و گسترش نارضایتی‌های معیشتی، سیاسی و فرهنگی نظام ولایت فقیه را به بن‌بست و فروپاشی خواهد کشاند ولی نمی‌توان گفت که این تحوّل اجتناب‌ناپذیر کی و چگونه بوقوع خواهد پیوست. فاجعه ولایت فقیه و محو مدینه‌های فاضله قرن بیستم گفتمان حقوق بشرو پذیرش تنوّع اندیشه در جمع نیروهای چپ، لیبرال، ملّی و سوسیال‌دمکرات را تقویت و ائتلاف سیاسی آنان را امکان پذیر کرده است.

صحنه مبارزه کارساز با ولایت فقیه داخل کشور است. نقش جمهوری‌خواهان پیرو دمکراسی و حقوق بشر در خارج کشور اثبات این امر است که ایرانیان توانائی ائتلاف سیاسی و راهبردی واقع‌بینانه را دارند و بر این باورند که تنها راه مبارزه با بی‌اعتمادی و نا امیدی رفتار و کردار دمکراتیک با یاران و مخالفین و منتقدین دگر اندیش است. پیام‌هایی که ما امروز نیاز مبرم به شنیدن و پیروی عملی از آن‌ها داریم نامه‌ها و آهنگ‌هایی است که مبارزین نهضت «زن، زندگی، آزادی» از زندان‌های فاشیسم ولائی برایمان می‌فرستند.


نظر خوانندگان:


■ جناب فرهنگ با درود فراوان! معروف است که مارکس در اثر شناخته شده‌اش تزهای فویرباخ می‌گوید “فلاسفه به انحاء مختلف جهان را تفسیر کرده‌اند اما موضوع تغییر آن است” حال مردم ایران در ۴۶ سال گذشته این رژیم سیاسی ناقص‌الخلقه و ناکارآمد را که ناشی از آن نظریه قلابی ولایت فقیه است شناخته و عملکرد فاجعه بار آنرا با همه وجود احساس کرده‌اند. الان موضوع تغییر آن است و طبعا هر چه هزینه این تغییر کمتر باشد بهتر است. از جنابعالی و همفکران و همقطاران شما با آن سوابق علمی و عملی انتظار می‌رود راه‌های عملی برای تغییر این رژیم سفاک و ناکارآمد ارائه کنید نه آنکه با انداختن مسئولیت مبارزه به دوش مبارزان و آزادیخواهان داخل کشور”نقش جمهوری‌خواهان پیرو دمکراسی و حقوق بشر در خارج کشور را محدود به “اثبات این امر ” کنید “که ایرانیان توانائی ائتلاف سیاسی و راهبردی واقع‌بینانه را دارند”. که بیانیه ای کلی و مبهم بوده و در متاسفانه ۴۶ سال گذشته هم هرگز تحقق نیافته است.
خسرو


■ آقای فرهنگ؛ در مورد نقاط قدرت و ضعف سیستم پادشاهی بطور کلی و یا بطور مشخص در مورد ایران، می‌توان به دلایل منطقی و مستدلی رجوع داد که نه اندک هستند و نه شما از آنها بی‌خبر، لذا تعجب می‌کنم که شما بدون ذکر هیچ دلیلی در این نوشته نتیجه گرفته‌اید که “سیستم پادشاهی در ایران مرده است”. اگر شاهانی در کشورهای دمکراتیک دیگر می‌توانند برای “حفظ نمادین برخی تشریفات و سنّت‌ها” بدون قدرت سیاسی سلطنت کنند چرا در ایران دمکراتیک پساجمهوری اسلامی نتوانند؟ حتی بر فرض قبول نظر شما مبنی بر نقض مشروطیت توسط رضا شاه و محمد رضا شاه، نمی‌توان از چنین پیش فرضی منطقا نتیجه گرفت که شاه بعدی ایران نیز مشروطیت را بر نخواهد تافت؟
با احترام آرش


■ خسرو گرامی، ضمن تشکّر از انتقاد آموزنده شما نگارنده بر این باورم که تحوّلات سیاسی کشورهای خاور میانه در ۷۵ سال گذشته باید آزادیخواهان منطقه را منقاعد کرده با شد که بدون ائتلاف نیروهای متعهّد به جمهوری دمکراتیک و حقوق بشر تقابل آزادیخواهان رقیب و پراکنده با استبداد و بی‌عدالتی حاکم نتیجه‌ای جز تسلّط استبداد و بی‌عدالتی دیگری نخواهد داشت. شکست جنبش مشروطه و فاجعه انقلاب ۵۷ نمونه های این واقعيّت دردناکند. این ائتلاف ضروری هرگز در سر زمین مادری ما، چون دیگر کشورهای منطقه، وجود نداشته است. در حال حاضر فاشیسم ولائی اجازه نمی‌دهد که نیروهای مترقّی در داخل کشور برای تشکیل چنین ائتلافی کوشش کنند. ما خارجه نشینان که از آزادی و امنيّت برخورداریم می‌توانیم نمونه نمادین چنین ائتلافی را بنا کنیم.
با مهر، منصور فرهنگ


■ آقای فرهنگ گرامی، از شکست جنبش مشروطه گفته‌اید. رضا شاه هرچند دیکتاتور بود اما در هرحال به بخشی از اهداف مشروطه با کمک گروهی از نخبگان که اطراف او بودند، تحقق بخشد. چگونه می‌توان انتظار داشت با ۵-۲ درصد باسوادیِ آن زمان و نقش بزرگ روحانیون در جامعه آنروز ایران که پیروزی مشروطه بدون حمایت آنها ممکن نبود، ما به دموکراسی و رعایت اصول حقوق بشر در ایران اوایل قرن بیستم (۱۲۸۵ شمسی / ۱۹۰۶ میلادی) دست یابیم؟ در انقلاب ۵۷ نیز بجز نیروهای سیاسی بسیار اندکی در میان اکثریت قاطع و بزرگ انقلابی در میان نیروهای سیاسی کدام «نیروهای متعهد به جمهوری دموکراتیک و حقوق بشر» وجود داشت که عدم ائتلافشان بزعم شما باعث فاجعه انقلاب ۵۷ شد؟
با احترام/ حمید فرخنده


■ با سلام. نقل جمله هر کس حزب رستاخیز را قبول ندارد از کشور برود هر چند مکرر گفته می‌شود اما بدون پشتوانه تاریخی است. لطفا به متن اصلی مصاحبه مراجعه فرمایید. به عنوان علاقمند به تاریخ معاصر منبعی که در آن رضاشاه مجلس را طویله نامیده است معرفی فرمایید. ذکر منبع اخلاقا بر عهده نویسنده مقاله است.
با ادب و احترام. مسعود


■ جناب دکتر فرهنگ، با درود مجدد! و تشکر از پاسخ شما که سئوال دیگری برای من پیش آورد. شما در پاسخ اظهار نظر من گفته اید: “بدون ائتلاف نیروهای متعهّد به جمهوری دمکراتیک و حقوق بشر تقابل آزادیخواهان رقیب و پراکنده با استبداد و بی‌عدالتی حاکم نتیجه‌ای جز تسلّط استبداد و بی‌عدالتی دیگری نخواهد داشت. شکست جنبش مشروطه و فاجعه انقلاب ۵۷ نمونه های این واقعيّت دردناکند”. که بنظر میرسد معتقدید در انقلاب های مشروطیت و ۱۳۵۷ بخش مهمی از انقلابیون متعهد به جمهوری دموکراتیک و حقوق بشر بوده اند اما نتوانسته اند ائتلاف تشکیل دهند؛ که منجر به شکست مشروطیت و فاجعه انقلاب ۱۳۵۷ شده است. در حالیکه در متن مقاله نوشته اید: “قبل از انقلاب ۵۷ ضرورت جدائی دین از سیاست و ارزش نهادن به اصول دمکراسی و حقوق بشر نقش قابل‌توجّهی حتّی در گفتمان‌های فعّالین سیاسی عرفی نداشت”. بنابراین اصولا ایجاد ائتلافی از آزادیخواهان بر سر مسائل حقوق بشر در آن زمان منتفی بوده چرا که این ارزش ها مطرح نبوده است.
سئوال آنست که در حال حاضر اصولا این “نیروهای متعهد به جمهوری دمکراتیک و حقوق بشر” چه وزنی در افکار عمومی مردم ایران دارند تا ائتلاف آنها کاری از پیش ببرد و یا ائتلاف نکردن آنا مانع از انقلاب اجتماعی سیاسی در ایران شود؟ من فکر میکنم هرگاه یک نیروی سیاسی موفق به جلب اعتماد مردم، سازماندهی آنها و حل معضل “اقدام جمعیCollective Action” ایرانیان شد دیگر نیروهای سیاسی نیز خواه ناخواه به آن خواهند پیوست. بنابراین نباید به عدم ائتلاف نیروهای سیاسی مخالف رژیم در حال حاضر که هنوز چنان نیروی سیاسی برخوردار از اقبال و اعتماد بخش بزرگی از مردم ظاهر نشده است بیش از اندازه اهمیت داد.
هم چنین منظور شما از “بومی فکر کردن” در جمله زیر “لذا امروز بیش از هر زمان دیگری فعّالین و تحلیل‌گران آزادی‌خواه بومی فکر میکنند” را متوجه نشدم. بومی فکر کردن یعنی چه و مثلا اگر تحلیلگری بومی فکر نکند نمیتواند آزادیخواه باشد؟
در ضمن توجه جنابعالی را به نکات زیر جلب میکنم:
۱) فکر میکنم در متمم قانون اساسی مشروطه فرامین پادشاه (و نیز فتاوی پنچ مجتهد طراز اول کشور)، به استثنای امور مالی و بودجه که بایستی به تصویب نمایندگان مجلس میرسید، تلویحا در حد قانون و متبوع به شمار آمده بود. بنابراین بسیاری از فرامین و دستورات رضا شاه و محمدرضا شاه صرفا منویات مستبدان خودکامه نبوده بلکه وجاهت قانونی داشته است و خود آنها نیز متوجه این ظرفیت بوده اند.
۲) اظهار نظر رضا شاه در مورد مجلس را منهم در جاهای مختلف خوانده ام اما استنادش را ندیده ام. چه موقع و کجا اینرا گفته و سند آن چیست؟ در ضمن فراموش نشود اشخاصی مثل آیت الله مدرس که خود از چهره های شاخص مجلس در آن دوره بود در مخالفت با حق رای زنان چه سخنرانیهایی کرده اند. استدلال او این بوده که زنان اصولا ظرفیت عقلی این مسائل را ندارند و نباید حق مشارکت در امور سیاسی داشته باشند؛ که در مذاکرات مجلس وقت ثبت شده است. یعنی افکار چهره های شاخص مجلس در این حد بوده است. هر چند این واقعیتها چنان اظهار نظری را، اگر واقعا انجام شده باشد، توجیه نمیکند.
۳) صحبت محمد رضا شاه در تاسیس حزب رستاخیز درست منعکس نشده است. او گفته کسانی که مخالف اصول قانون اساسی و حزب فراگیر رستاخیز باشند میتوانند کشور را ترک کند؛ که البته موضع نادرست، مخالف اصول حقوق بشر، و اشتباه فاحشی بود است. اما مخالفت با اصول قانون اساسی مطرح بوده و صرفا عدم پذیرش یا عضویت در حزب رستاخیز نبوده است. از آنجا که عمل و نه تنها حرف سیاستمداران باید ملاک قضاوت باشد توجه شود که کسی، حتی از مبارزان مسلح و زندانیان سیاسی کمونیست (که طبعا نه قانون اساسی و نه اصول حزب رستاخیز را قبول نداشته) هم، مجبور نشدند کشور را ترک کنند. در ضمن انگیزه اصلی محمدرضا شاه در ایجاد حزب رستاخیز از بین بردن انحصار سیاسی الیت قدیمی، که در دو حزب ایران نوین و مردم تشکل یافته بودند، و افزایش مشارکت سیاسی مردم و جذب و تربیت گروه سیاستمداران جوان و وفادار به شاه در این حزب بود تا برنامه رسیدن به تمدن بزرگ مورد نظر شاه را با سرعت مورد نظر او پیش ببرند، که به دلایلی که از حوصله این بحث خارج است شکست خورد.
من سلطنت طلب نیستم و منظورم از نکات بالا صرفا یادآوری این نکته است که انتظار میرود نوشته های اساتیدی مانند آقای دکتر منصور فرهنگ از چنان دقت نظری برخوردار باشد که بتوان به آنها استناد کرد و ارجاع داد نه اینکه شائبه های طرفداری از این گروه سیاسی و مخالفت و ضدیت با آن گروه دیگر محتوی نوشته را شکل دهد.
ارادتمند، خسرو


■ در ارتباط با کامنت مسعود گرامی و در ادامه آن؛ اینکه سیاستمداران ادبیات تند یا کلمات توهین‌آمیز بکار ببرند ناشایست است. یک سیاستمدار اما در درجه اول برای دست‌آورد سیاسی‌اش قضاوت می‌شود. رضا شاه علیرغم تندی زبانش حداقل درایت این داشت که فرهیخته‌ترین شخصیت‌های آن دوران مانند ادیب سیاستمدار محمد‌علی فروغی، ملک‌الشعرای بهار یا علی‌اکبر داور برای توسعه ایران استفاده به کار گیرد. زبان بد داشت اما گوش شنوا برای توصیه‌های خوب‌فکران هم داشت، هرچند در دوره‌ آخر سلطنت خود با آنها نیز بدرفتاری کرد. با دعواهایی که بین جناح‌‌های مختلف مجلس درگرفته بود، با تضعیف قدرت مرکزی و نیروهای محلی که گوشه و کنار کشور علم برپایی حکومت‌های محلی برافراشته بودند و ناامنی‌ها در سطح کشور اگر رضا شاه و اقدامات او نبود خطر حفظ نشدن یکپارچگی ایران و عدم توسعه دولت مدرن و و توسعه اقتصادی وجود داشت.
حمید فرخنده




نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net