پنجشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۳ -
Thursday 23 January 2025
|
ايران امروز |
در سال ۵۷ حکومت پهلوی و اپوزیسیون چپ و جریانهای ملّی در یک چیز کاملاً همداستان بودند، و آن ناآگاهی از سطح شناخت و دانشِ اجتماعیِ خود و ایرانیان بود، چرا که مرزهای توهمات و واقعیتها را نتوانسته بودند مشخص کنند.
خمینی اگر هم در مدت ۱۵ سالهٔ دوری از ایران دچار کمی توهمِ مدرنیزاسیون و شعور سکولار در میان اکثریتِ مردم ایران شده بود، به زودی و بعد از تظاهرات عاشورا و تاسوعا و جواب رد از طرف مردم به نخستوزیریِ شاپور بختیار و ادامه تظاهرات، توهماتش را به دور ریخت و فهمید، برای تصاحب قدرت سیاسی در ایران، به مردمِ آن زمان هر وعدهٔ سرخرمنی را میتواند بفروشد.
خصوصاً بعد از پدیدار شدن عکسش در ماه، آغاز به حاشیه راندنِ تمام مدعیان غیر خودیِ قدرت کرد، و به وسیلهٔ افرادی همچون هادی غفاریها سرکوبش را با زیرکی آغاز کرد، بدون آنکه خود را مطلع از عملکردهای فالانژیستیِ آنها نشان دهد، زیرا وعدههای پاریس او هنوز در گفتمانها زنده بود و هنوز قدرت سیاسی را کاملا به دست نیاورده بود.
با سقوط رژیم پهلوی و عدم آگاهیِ مردم از روشِ دستیابی به اقتدار جمعی و ملّی، و شاید تقدسپذیریِ انسانِ ایرانی مشکل ایجاد ثبات اجتماعی به نفع اقتدار فردیِ خمینی رقم خورد.
زایشِ قدرت سیاسی پدیدهای مستقل از اجتماع و روابط جاری در آن نمیباشد.
جمع و همنواییِ مردم هرچند ناآگاهانه و غلط، ایجاد قدرت میکند و در دنیای سیاست، کنشگرانِ سیاسی هستند که میتوانند از این نیرو و قدرت در جهت اهداف سیاسی خود استفاده کنند.
هرچند انقلاب از شهرهای بزرگ آغاز شد و در آنها قدرت سیاسی تغییر کرد، اما خمینی و اطرافیانش به خوبی آگاه بودند که برای حفظ قدرت باید انقلابشان به دهات و شهرستانهای کوچک صادر شود تا بتوانند هر زمان که لازم شد مورد استفاده قرار دهند، زیرا شهر و تفکراتِ شهری را قابل اتکا در جهت حفظ اسلامشان نمیدانستهاند.
این کار از طُرق مختلف خصوصاً ماهیتبخشیِ مصنوعی و خرافی و آرمانی به عوامِ کمتر شهریِ ناآگاه انجام گرفت (همان کاری که همهٔ پوپولیستها از چپ و راست انجام میدهند). و در آخر جنگ عراق نعمتی خداداده به خمینی و اطرافیانش شد، هر گفتمانی به غیر از گفتمانِ سیاستمدارانِ تازه به قدرت رسیده را ناحق و ناروا تبلیغ میکردند و به یاریِ مردمِ دل درگروِ اسلام داشته(یا همان مستضعفین خمینی) سرکوبهای وحشیانهٔ خود را الهی جلوه میدادند.
متاسفانه تاکتیکهای کسب قدرتِ خمینی و هوادارانش هنوز هم در میان بخشی از اپوزیسیون جمهوری اسلامی (خصوصاً در خارج و از طیفهای گوناگون)، مقّلدین و باورمندانی دارد (شاید به دلیل سختیِ تغییر است که ما ایرانیها میانهٔ خوبی با تغییر نداریم).
اینان سعی در بزرگنمایی از توانِ شناخت و آگاهیِ خود و مردم دارند و مدام در حال اجرای تئاتر در مقابل مردم میباشند تا نقشی را که مردم میطلبند توانند ایفا کنند و خواستهٔ خود که کسب قدرت سیاسی است را از مردم طلب کنند.
بدا به حال مردمی که ناآگاهانه نقشهای ایفا شده را واقعی و برآورندهٔ آرمانهایشان میدانند.
بازندگان واقعیِ جنبش ۵۷ نه تنها حکومت پهلوی بلکه اپوزیسیون چپ و نیروهای ملی نیز بودند که هم در استراتژی و هم در تاکتیک شکست خورده و نیازمند آموزش و بازنگری در بینشهای اجتماعی، سیاسی خود، بدونه دخیل کردن عواطف و انزجارهای تاریخی و اجتماعی میبودند.
شوربختانه این بازنگری در بخشهایی تبدیل به عیب و ضعفِ دیگران بینی شده است و ناسزاگوییهایی در حد اتهاماتِ بیپایه و بیارزش و تاریخسازی و اسطوره پردازی شده است که هیچگونه پشتوانهٔ فکری هم ندارند.
دعواها و تنفرات گروهی با جنگهای قبیلهای فرقی ندارد و کمکی به آگاهیِ ما و مردم نمیکند، روشِ کسب و حفظ قدرتِ خمینی نتیجهای جز رشد کودکان کار نخواهد داشت(لطفاً غیر از دانستن این موضوع، آن را بفهمیم).
در سال ۵۷ نیز طرفداران ناآگاهِ خمینی زمانی که با چپها وارد بحث میشدند چپها را متهم به کمک به سرنگونی مصدق میکردند و در بحث با سلطنتطلبان، آنان را متهم به کودتای ۲۸ مرداد میکردند. غافل از نظرِ منفیِ خمینی نسبت به مصدق و نظر مثبت آن به کودتای ۲۸ مرداد، از همهٔ غیرخودیها طلبکار بودند تا حقانیت خویش را ثابت کنند.
مقایسهٔ دو تجربهٔ حکومتی در دوران معاصر بعد از نزدیک به نیم قرن در ایران، دال بر حقانیت هیچ جریان فکریِ فعلی نمیباشد، البته که حکومت پهلوی بسیار بهتر و بالندهتر از ولایت فقیه بود، اما مردمان آن سرزمین به دلایل عدیده از جمله باورهای مذهبی و عدم شناخت از قدرت سیاسی، خمینی را به محمدرضا پهلوی، شاه ایران ترجیح دادند(شما بخوان دمکراسیِ تراژیک)، نه توطئه غربی برای سقوط حکومت پهلوی در کار بود و نه گروههای سیاسیای که توان ساقط کردن آن را داشتند، تنها با مسجل شدن سقوط حکومت پهلوی، کمکهای مطبوعاتی و تبلیغیِ غرب از ترس نفوذِ شوروی، با توجه به قولهای خمینی به غَربیان(شما بخوان خُدعه) به سمت او سرازیر شد.
انتقال و یا جابهجاییِ قدرت سیاسی، الزاماً به معنیِ توسعه و رفاه نمیباشد و تا زمانی که مدعیِ قدرت سیاسی، روشها و اهداف خود را مشخص نکند و برای قدرت سیاسیِ خود زمانِ شفافِ تاریخدار مشخص نکند، میتوان در گفتارش شک کرد هرچند رای اکثریت جامعه را دارا باشد.
ایجاد مرزهای زمانی برای قدرت و تفکیک قوای سه گانه، در اصل دوراندیشیِ اجتماعیِ مدرن است، تا ناتوانی و دغلکاریِ سیاستمداران را در جامعه قابل ترمیم کند.
رشد اجتماعی تنها با آزمون و خطا تجربه شده است و تنها جوامعی موفقیت بیشتری کسب کردهاند که تلاش و نیروی بیشتری در آموزش و شناخت اجتماعیِ مردم هزینه کردهاند و به شکل بهینه از تجربیات دیگر جوامع با هزینهٔ کمتری سود جستهاند.
به همین دلیل گفتارهای قبل از تصاحب قدرت سیاسی و اتحادهای سیاسیِ مدعیان قدرت به هیچ عنوان در مواجهه با واقعیات اجتماعی بعد از تصاحب قدرت نمیتواند عیار پذیر باشد، تا زمانی که انگیزههای تصاحب قدرت به شکلِ عملی مشخص گردد.
همهٔ صاحبان قدرتهای سیاسی که موفق به برهم زدنِ مرزهای زمانیِ قدرت میشوند، غولهایی هستند که از چراغ ناآگاهی و بیتفاوتیِ سیاسیِ همان مردم آزاد شدهاند.
جنبشهای اخیر در ایران خصوصاً زن، زندگی، آزادی، ترسِ رها شدن غولهای مستبد را بعد از جمهوری اسلامی کم کرده است اما از بین نبرده است. دمکراسیِ دراماتیک(بخوان رای و انتخاب بدون شناخت) میتواند چاه دیگری در مقابل مردم قرار دهد.
۱۸ دی ۱۳۰۴
■ اقای گرگانی، چرا مردم را باز مجرم میشمارید. آن نگر سلبی قضیه که مرگ بر شاه بود درست و شاید درک پذیر باشد!! ولی از نگر ایجابی آن چرا به قولی روشنفکران آن زمان درود بر خمینی گفتند!؟ و اکنون همان به قولی فهمیدگان ایرانی میگویند فرقی بین شاه و شیخ نیست! شیخی که ایران و فرهنگش را به نابودی کامل کشاند! این بیشرمی و بی انصافی را چطور بپذیریم؟
یلدا
■ با سلام خدمت خانم یلدا
در مقاطعی کنشگران سیاسی مجبور به انتخاب از دو قطب به وجود آمدهٔ سیاسی میگردند (نمونهٔ بسیار مشخص آن انتخابات اخیر آمریکا است) هر چند با عدم موافقت کامل با هر دو قطب باشند. به همین دلیل متاسفانه همهٔ مردم ایران به انضمام روشنفکرانش در سال ۵۷ خمینی را انتخاب کردند.
دوست عزیز، جریانهای غیراسلامی و غیر وابسته در میتینگهای خود شعار درود بر خمینی نمیدادند، تا زمانی که اکثریت مردم شروع به آن نکرده بودند. به علت فشار اسلامیستها(و خدعهٔ «وحدت کلمه») در میتینگهای عمومی و بنا به تاکتیک(که نه الزماً درست بود) در همراهی با شعارِ عمومیِ مردمی با آنها همراهی می کردند.
به باور من بهتر است بگوییم فرق شاه مستبد (لطفاً خاطرات اعلم وزیر دربار شاه را مروری کنید) و شیخ مستبد در چیست؟ در آن صورت من میگویم شیخ مستبد بسیار، بسیار بدتر از شاه مستبد است.(علتهایش مقالهٔ مفصلی میطلبد)
فهمیدگان (اگر بخوانیم روشنفکران) محصول مردمِ همان جامعهٔ خود میباشند(موجوداتِ فرازمینیِ معجزهگر نمیباشند)، اگر در رژیم پهلوی سانسور و نگرش امنیتی (خصوصا بر قشر سکولار) نبود، مساجد و مراکز اسلامی امثال حسینهٔ ارشاد رشد نمیکردند(لطفاً نگاهی به صحبتهای پرویز ثابتی در مورد علی شریعتی و جریانهای اسلامی کنید) و به مراکز انقلاب مبدل نمیشدند. تا یک سال پیش از وقوع انقلاب ۵۷ تعداد بسیار کمی از مردم خمینی را شخصیت موثرِ سیاسی میدانستند، هر چند بیژن جزنی اشارهای کوتاه کرده بود.
محمدرضا شاه پهلوی و روشنفکران اپوزیسیونِ سکولار ایشان در یک چیز اتفاق رفتار داشتهاند و آن تنفر ناآگاهانه و ترس از یکدیگر و فراموش کردن دیوِ مذهب. اسطوره ها میتوانند زیبا باشند و حقیقی به نظر برسند، اما اِلزماً واقعی نمیباشند.
و در اِنتها اگر تنها نظرم را گفتهام، بیشرمی و بیانصافی نباشد و اگر فکر میکنید است، لطفاً مرا ببخشید.
سلمان گرگانی
■ آقای گرگانی عزیز. من هم یک پنجاه هفتی هستم.
و اما: در مقاله شما و نیز در پاسخ متین شما به جناب یلدا موضوعات مهمی به صورت فشرده بیان شده و برای من خیلی مفید بود. معلوم بود که در انتخاب جملات و کلمات دقت زیادی به کار بردهاید. اما آنجا که به «ناآگاهی از سطح شناخت و دانشِ اجتماعیِ خود و ایرانیان» در سال ۵۷ اشاره میکنید، توجه شما را به این نکته جلب میکنم که میزان آگاهی «نسبی» است. الان هم به اعتقاد من، ما «ناآگاه» هستیم و مثلأ خود را بیش از حد مشغول مباحث گذشته کرده و از امور ضرور فردا غافلیم. (من نیز کتاب «گذشته چراغ راه آینده است» را خواندهام، اما اسیر گذشته نباید شد). نسلهای آینده نیز به خوشخیالی و ناآگاهی ما تاسف خواهند خورد.
برای مثال، ما توجه کافی نداریم که رشد مبارزه، هنگامی شکل جدی به خود میگیرد که «امکانات مالی» فراهم شده و «تقسیم وظایف» صورت گیرد. یعنی هرکس، خود را نه یک دانه شن در کویر، بلکه یک آجر از یک ساختمان بداند. بدون این عوامل و نظایر آن، میتوان از «شورش» سخن گفت، اما مبارزه برای تبدیل شدن به «اپوزیسیون»، هنوز خیلی کار دارد.
با احترام. رضا قنبری. آلمان
■ جناب قنبری با سلام
کاملاً حق با شما است، آگاهی نسبی است، به همین دلیل اپوزیسیون ها در جوامع مختلف به گونه ای نشان دهندهٔ پوزیسیون های خود می باشند و سطح آگاهی و کاردانیِ اجتماعیِ آنها بر یکدیگر تاثیر گذارند و من هم در تلاش بودم در مقایسه از جغرافیای ایران خارج نشوم.
در حکومتهای مدرن، ایجاد اپوزیسیون و گفتمانش در حوالیِ رشد درآمد ملی و شکلِ استفاده از آن درآمد ها مورد چالش است، زیرا موارد دیگر اجتماعی در کلیّت در طول سالیان مورد وثوق قرار گرفته است. اما در حکومتهای سنتی و نیمه مدرن معضلات و گره های اجتماعی آنقدر فراوان و مرتبط به هم هستند که اپوزیسیون هایشان در اولویت بخشی و تمرکز به آن معضلات دچار ناهم نظری و سردرگمی می شوند( بخوانیم ناآگاهی). ناتوانی در تشخیصِ اولویتها در نهایت به ادامهٔ وضع موجود با شورشهای پراکنده که هرکدام از گره خاص خود برخاسته است، می شود.
به عنوان مثال در ایران دیکتاتوریِ سیاسی، فقر مالی، فسادِ حکومتی، نبود نهادهای مدنی، نبود نهادهای مستقلِ دولتی،باورها مذهبی، تنوع قومی، و الی آخر.
یک فرد و یا یک گروه در وضعیت فعلی تواناییِ پاسخ به این همه معضلات را ندارد، هر چند که بسیار صادقانه هم تلاش کنند تا جوابی و راهی پیدا کنند، طبیعاً نمی توانند، و همانطور که شما هم اشاره کرده اید در عمل تنها مخالفینی می شوند که نام اپوزیسیون را یدک میکشند و یا به خود نقش اپوزیسیون عطا میکنند.
اگر مخالفان حکومت جمهوری اسلامی شکل اپوزیسیون به خود بگیرند(که رژیم نهایت تلاشش را در ممانعت از آن را دارد)، بدونه شک صاحبان قدرت و ثروتِ حکومتِ جمهوری اسلامی مجبور به واکنش های پوزیسیونی می گردند و در زمینِ بازیِ اپوزیسیون مجبور به بازی خواهند شد و در صورت باخت (که حتمی است) زمین بازی را ترک خواهند کرد.
و باز حق با شما است که زندگی در گذشته و مرور تکراریِ آن( اگر درست فهمیده باشم) حال و آینده را نمیسازد. گذشته در صورتی که بطور واقعی گفته نشود و توشه های تجربیِ آن معرفی نگردد، همان بهتر که اصلاً گفته نشود، زیرا چراغِ راه آینده نخواهد بود.
سلمان گرگانی
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025
|