يكشنبه ۲ دي ۱۴۰۳ -
Sunday 22 December 2024
|
رویداد ۲۴ شادی مکی: حوالی ساعت ۱۱ صبح است که به پارک احمدلو در اوشان میرسم؛ جایی که خانوادهای ۴ نفره زیر چادری کوچک در نزدیکی مسجد پارک روز خود را سر میکنند. نه کارتنخواب هستند نه متکدی، تنها جرمشان فقر است درحالیکه هیچ پوشش بیمهای هم ندارند.
بساط محقر منزلی که دیگر نیست حکایت از تنگدستی شدید خانواده دارد، وقتی میرسم پلیس سراغشان رفته و از آنها میخواهد محل را ترک کنند، رئیس پاسگاه پیام داده درحوزه استحفاظی او چنین پدیدهای نباید مشاهده شود.
مرد خانواده با استیصال میپرسد «وسایلم رو کجا ببرم، اگه جایی داشتم که اینجا نمیومدم» مامور پلیس که دلش به حال این خانواده سوخته چیزهایی به مرد میگوید و میرود؛ چیزی شبیه همدلی یک هموطن.
آقارضا که سنین میانسالی خود را پشت سر میگذارد و چهرهای مظلوم و رنج کشیده دارد اهل تهران است، همسرش هم اهل پاکدشت کارگر فصلی است و ۲ فرزند دارد، دختری ۱۲ ساله که زندگی در گوشه پارک برایش بسیار خطرآفرین است و پسری ۸ ساله.
بهاره مادر خانواده سعی میکند روحیه خود را حفظ کند، زن جوان تعریف میکند که در یکی از روستاهای پاکدشت زندگی میکردهاند، ۵۰۰ هزار تومان رهن خانه را از یک فرد خیر گرفته بودند و کارت یارانه خانواده هم دست همان فرد بود تا مطمئن شود ماهی ۲۰۰ هزار تومان کرایه خانه به حساب صاحبخانه ریخته میشود، کار خیر به شرط قیم شدن لابد! صاحبخانه مرتب کرایه خانهاش را میگیرد، اما ناگهان اعلام میکند که خانهاش را لازم دارد و بدون آنکه فرصتی به آنها دهد خانواده را به خیابان میاندازد.
۶۰ میلیون ودیعه مسکن از کجا بیاورم؟
آقا رضا میگوید: «هر خونهای که دیدم حتی مناطقی دورتر از پاکدشت و مناطقی که در آن احساس امنیت هم نداشتیم، اجاره و ودیعه بالا بود ۵۰، ۶۰ میلیون پول پیش رو از کجا بیارم؟»
او که تا پیش از این کارگر فصلی بوده چند ماهی است که به استخدام یک کشتارگاه مرغ درآمده و از ساعت ۱۰ شب تا دم دمهای صبح به کار مشغول است، به همان ماهی ۱.۳۰۰ بدون بیمه راضی است، اما حالا به دلیل زندگی در خیابان، بلایی که از اوائل هفته گذشته به جان خانوادهاش افتاده نمیتواند سرکار برود، میگوید: «من ساعت کاریم شیفت شب هست، چطوری شبها خانوادهام رو توی این پارک تنها بذارم. با کدوم امنیت؟»
همسرش بهاره هم به تازگی در یک تولیدی مشغول به کار بوده که بی خانمان میشوند و هنوز حقوق یک ماه را نگرفته چادرنشین شده تا از کودکانش محافظت کند. بیخانمانی، بیکاری را نیز به دنبال داشته است آهی هم در بساط ندارند.
ایلیا فرزند کوچکشان بیقراری میکند، مادرش توضیح میدهد که پسر بیماری معده دارد و در این چند روز چادرنشینی زیر آفتاب و در آلودگی پارک حالش بدتر هم شده است، کودک لاغر و رنجور که به شدت گرمازده هم شده چنان بیقراری میکند که مادر او را به بیمارستان میبرد، در حالیکه بابت مخارج بیمارستان نگران است.
مرد بابت شرایط پسرش مضطرب است و در حالیکه بغضش شکسته میگوید: یعنی تو شهر به این بزرگی یه وجب جا برای من و خانوادهام پیدا نمیشه؟ هیچکس پیدا نمیشه دست من رو بگیره؟
به امید حل مشکل با کمیته امداد تماس میگیرم؛ پاسخ میشنوم: «این خانواده مرد بالای سردارد و در حوزه وظایف قانونی ما نیست» با اینحال تصمیم میگیرند یاریمان کنند. منتظر مددکار امداد میمانیم. دراین مدت مرد گوشهای از باغچه نشسته و بغضی که قبلا شکسته است گویا سرِ بسته شدن ندارد.
مددکار میآید صحبتهایی میشود و در نهایت لوازم خانواده به اداره کمیته امداد منطقه برده میشود تا خانواده با پرداخت هزینه از سوی امداد به مسافرخانه بروند.
حوالی بعد ازظهر دوباره به آقارضا تماس میگیرم، میگوید پسرشان زیرسرم است و حال خوشی ندارد، ۲۵۰ هزار تومان هزینه بیمارستان کودک شده به علاوه ۴۰ هزار تومان هزینه دارو، ناچار میشوند شب را در حرم امام خمینی بگذرانند و روز بعد راهی مسافرخانه میشوند.
خانوادهام را میکشم تا راحت شویم
صبح روز شنبه مرد با من تماس میگیرد برافروخته و عصبانی است، کمیته امداد به او گفته که راهی پاکدشت شود و موضوع را با کمیته امداد آن منطقه در میان بگذارد و هماهنگیهایی نیز انجام شده، اما مرد نمیداند که با کدام پول اسبابش را تا پاکدشت ببرد، جیبش ناتوانتر از این حرفهاست.
مرد میهراسد که دوباره به کف خیابانها پرت شوند، میگوید: «به خدا اگر دوباره قرار باشه بیفیم گوشه خیابون خودم و زن و بچهام رو میکشم راحت شیم، هم کارم رو از دست دادم هم خونهام رو.»
از طریق کمیته امداد پیگیری میکنیم که کمک بیشتری به آنها شود. قرار میشود به محض پیدا کردن منزل به خرج کمیته امداد اسبابش به اداره کمیته امداد پاکدشت منتقل شود. کمک کمیته امداد به این خانواده محدود به پرداخت مبلغ ۵ میلیون تومان آنهم به صورت امانی به این خانواده است به این معنا که در صورت پیدا شدن خانه کمیته امداد طرف قرار داد مالک خواهد بود، این مبلغ از سوی امداد نوعی مساعدت عنوان میشود زیرا این خانواده سرپرست مرد و سالم دارد که باعث میشود جزو جامعه هدف این نهاد نباشند.
تکلیف خانواده آقا رضا همچنان نامشخص است و معلوم نیست چه مدت دیگر این خانواده باید کنار خیابان یا در زیارتگاهها شب را به صبح برساند اما اگر نبود قیمتهای سرسامآور و عجیب مسکن در کشور شاید این خانواده در گوشهای از خیابان در انتظار کمک نمینشست.
به گزارش رویداد۲۴ سالهاست که ماجرای مستاجران در کشور تبدیل به دیوانی پرغم شده است، با سیل خانمانبرانداز گرانیهای این روزها که لقمه نانی در حکم کیمیاست، مرثیه گرانی خانههای اجارهای و مستاجران تنگدست روز به روز اندوهناکتر هم میشود.
قیمت ملک اجارهای سر به آسمان گذاشته است، صاحبان خانه بیهیچ شاخص معینی قیمت املاک را تعیین میکنند، هرچه بالاتر بهتر! چگونه از فردی با حقوقی اندک انتظار پرداخت اجارههای نجومی را داریم؟ آقارضاهای بسیاری در سطح شهر و چه بسا کشور باشند که در رتق و فتق امور خود ماندهاند.
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|