دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
جنگ داخلی
در این نوشتار با نگاهی دوباره به اعتراضات ۲۰۱۱(۱۳۸۹)، زمینهها و پیامدهای آن، به جنگ داخلی و بازیگران آن که دامنهاش فراتر از سوریه و منطقه گسترش یافت و سرانجام به سقوط رژیم اسد منتهی شد، میپردازیم.
جنگ داخلی یک درگیری چند جانبه و شامل بازیگران مختلف دولتی و غیردولتی بود؛ در مارس ۲۰۱۱، نارضایتی مردم از حکومت بشار اسد و سرکوب خشن اعتراضات و تجمعات طرفدار دموکراسی در سراسر سوریه، زمینهساز انقلاب سوریه (بهار دمشق) شد که به عنوان بخشی از اعتراضهای گستردهتر «بهار عربی» در منطقه بود. پس از ماهها سرکوب از سوی دستگاه امنیتی اسد، گروههای مختلف شروع به فعالیت کردند و این، آغاز شورش سراسری در سوریه بود. در اواسط سال ۲۰۱۲، این بحران و درگیریها سرانجام به یک جنگ داخلی تمامعیار تبدیل شد.
این جنگ، از ژانویهٔ ۲۰۱۲ در میان ائتلافی شکننده از اپوزیسیون سوریه، عمدتاً سنی مذهب، از جمله ارتش آزاد سوریه (نظامیان جداشده از نیروهای مسلح سوریه)، جبهۀ النصره، (بعدها با نام جبهۀ فتح الشام و بعدتر هیئت تحریرالشام) و چند گروه جهادگرای سلفی دیگر به پشتیبانی ترکیه، نیروهای دموکراتیک سوریه با حمایت آمریکا، افراد باقیمانده از داعش درجریان بود. این جبههها و گروهها علیه نیروهای مسلح سوریه به رهبری بشار اسد و حامیان او و علیه یکدیگر درگیر نبردهای خونین بودند.
در سوی دیگر، روسیه، ج.ا. و حزبالله لبنان از رژیم اسد و نیروهای مسلح سوریه حمایت میکردند. روسیه از سپتامبر ۲۰۱۵، حملات هوایی و دیگر عملیاتهای نظامی را در سوریه آغاز کرد.
داعش که از سال ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۷ بر بخشهای شرقی سوریه حکومت میکرد، حدود نیمی از خاک این کشور را در کنترل داشت. این گروه با دولتهای سوریه و عراق و همزمان با اپوزیسیون سوریه درگیر جنگ تمامعیار بود. داعش از مارس سال ۲۰۱۹ مناطق تحت کنترل خود را تماماً از دست داد و در نتیجه به فعالیت خود به صورت پراکنده ادامه داد (بیشتر در پاکستان و افغانستان).
بر اساس برآورد سازمان ملل تعداد قربانیان جنگ داخالی سوریه تا سال ۲۰۱۵، بیش از ۲۲۰ هزار نفر و بر اساس برآورد دیدهبان حقوق بشر تا ۳۱۰ هزار نفر بالغ شد. حدود ۷ میلیون و ۶۰۰ هزار نفر خانه و کاشانۀ خود را از دست دادند و در سراسر سوریه و کشورهای همسایه پراکنده شدند. طبق تخمین این نهاد از اوایل جنگ داخلی تا ژوئن ۲۰۱۸، بیش از ۶۵۰ هزار نفر جان خود را از دست دادند.
جمهوری کاپتاگون
کاپتاگون به “مواد مخدر جهادیها” و “کوکائین برای فقرا” نیز مشهور است. مصرفکنندگان کاپتاگون قادرند به مدت طولانی بیدار و متمرکز بمانند. این نوع قرصها باعث افزایش اعتماد به نفس و تمایل به ریسک را بیشتر میکند. اثر اولیۀ مصرف کاپتاگون نوعی سرخوشی است اما مانند مواد مخدر دیگر بعدا لطمههای جدی به سلامت میزند. به دلیل آنکه به صورت قرص مصرف میشود و حمل آن راحتتر و بهای آن ارزانتر است، دسترسی و مصرف آن هم سادهتر است.
روزنامه الشرقالاوسط در گزارشی در این زمینه، مناطق محل تولید مواد مخدر را «دروازۀ مواد مخدر» و «جمهوری کاپتاگون» توصیف کرده است.
در آغاز نیروهای داعش در سوریه، عامل اصلی تولید و توزیع این مادۀ مخدر بودند که منبع اصلی درآمد آنها محسوب میشد، اما بعدا بازیگران دیگر هم وارد این بازار سیاه شدند. سالها جنگ و ویرانی در سوریه اقتصاد این کشور را نابود کرد، از این رو رژیم اسد تولید و تجارت این مادۀ مخدر را در کنار حمایتهای مالی ج.ا.، کمکی به اقتصاد کشورش تبدیل کرد.
پژوهشکدۀ آمریکایی نیولاینز در۳۰ فروردین ۱۴۰۱ (۱۹ آوریل ۲۰۲۲) در گزارشی اعلام کرد که بلندپایهترین مقامهای دولت سوریه، از جمله ماهر اسد، برادر بشار اسد، در تولید و قاچاق مادۀ مخدر کاپتاگون دست دارند. در این گزارش همچنین گفته شده است که حزبالله لبنان بخش سازمانیافته از شبکۀ توزیع این مادۀ مخدر صنعتی است و سپاه پاسداران هم در ایجاد امنیت شاهراههای ارتباطی شبکۀ انتقال آن دست دارد.
بنا به برآوردهای این مؤسسه در واشنگتن، تجارت کاپتاگون در سوریه در سال ۲۰۲۰ حدود سه میلیارد و ۵۰۰ میلیون دلار برای این کشور درآمد داشته است.، این درآمد در سال ۲۰۲۱ به پنج میلیارد و ۷۰۰ میلیون دلار رسید. در ماههای منتهی به فروپاشی رژیم اسد، کارشناسان درآمد ۷ میلیاردی را هم تخمین میزنند.
کشورهای ثروتمند عرب حاشیۀ خلیج فارس مقصد اصلی مادۀ مخدر کاپتاگون بودند، اما این ماده در شمال آفریقا و جنوب اروپا هم به آسانی در دسترس بود. (بعد از تغییر و تحولات سوریه و به تبع آن در منطقه هنوز از کموکیف تولید و توزیع این مواد مخدر گزارش موثقی در دسترس نیست.)
به گزارش روزنامۀ بحرینی «الوطن»، صالح السنان، طی سخنانی به مناسبت روز جهانی مبارزه با قاچاق مواد مخدر گفت: «میزان مواد مخدر توقیف شده از مبدا ایران، بسیار زیاد بوده بهطوری که از سال ۲۰۰۷ تا ۲۰۲۱، حدود ۳ تُن و هفتاد و دو کیلوگرم انواع مواد مخدر از جمله کاپتاگون، هیروئین، تریاک و حشیش از ایران به بحرین قاچاق شده است.» او در ضمن از بازداشت ۵۲ عضو یک شبکۀ مواد مخدر که با ایران ارتباط داشتند خبر داد.
قرصهای کاپتاگون در داخل جعبههای میوه، سبزیجات یا وسایل یدکی ماشینآلات به مقصد قاچاق می شدند.
مقامات جدید سوریه مقادیر قابل توجهی مواد مخدر از جمله میلیونها قرص روانگردان کاپتاگون را که در زمان بشار اسد در مقیاس صنعتی تولید میشد کشف کردند و به آتش کشیدند.
در ماه اوت سال ۲۰۱۷ گزارش شد که ستیزهجویان داعش از مادۀ مخدری با نام کاپتاگُون که به “شجاعت شیمیایی” معروف بود برای حفظ روحیه جنگطلبی خود استفاده میکنند.
بر اساس گزارشی از جامعه دارویی عربستان سعودی، مصرف این مادۀ مخدر در بین تروریستهای گروه دولت اسلامی (داعش) در سوریه متداول بود. پس از آزمایشهایی که بر روی اجسادِ بمبگذاران انتحاری صورت گرفت، آنان قبل از اقدام به خودکشی، شدیداً تحت تأثیرِ مصرف این داروی روانگردان بودهاند.
بنا به گزارش کانال ۱۲ اسرائیل بسیاری از اعضای حماس هنگام حمله به اسرائیل در ۱۵ مهرماه (۷ اکتبر)، از مادۀ مخدر «کاپتاگون» استفاده کرده بودند. مصرف این مادۀ روانگردان روی اجساد اعضای حماس و همچنین از افرادی که طی این حمله بازداشت شدند نیز تایید شد.
در آذرماه ۱۴۰۱، شبکه خبری ایراناینترنشنال به شواهدی دست یافت که نشان میداد نیروهای سرکوبگر ج.ا. برای غلبه بر ترس از مردم و افزایش توان سرکوب اعتراضات «زن، زندگی، آزادی»، از قرص روانگردان کاپتاگون استفاده میکردند.
در آن زمان چهار عضو جامعۀ پزشکی، از جمله دو تن از پزشکان پرسنل بیمارستانی و دو روانپزشک در گفتوگو با ایراناینترنشنال، مصرف کپتاگون یا روانگردانی شبیه به آن را از سوی نیروهای سرکوبگر تایید کردند.
محمد مسعود زاهديان، رييس سابق پليس مبارزه با مواد مخدر در سال ۱۴۰۲ گفت: «موج مصرف كاپتاگون که کانون تولیدش در عراق است، به تازگی در ایران آغاز شده است.»
زندان صیدنایا؛ آشویتس سوریه
بعد از سقوط بشار اسد مردم به سوی زندان صیدنایا شتافتند تا شاید نشانی از عزیزان خود بیابند.
در سال ۲۰۱۵، یک عکاس نظامی سوری با اسم مستعار “سزار” همراه با ۵۵,۰۰۰ عکس از قربانیان زندانهای سوریه فرار کرد و در اختیار کانونهای مدافع حقوق بشر آمریکا و اروپا گذاشت، اما مورد توجه دولتمردان قرار نگرفت و تغییری در رویکرد «منافع ملی» آنها ایجاد نکرد.
با سقوط حکومت بشار اسد، حقایق هولناکی از زندانها و بازداشتگاههایی آشکار شد که به عنوان ابزار سرکوب و وحشت به کار گرفته میشدهاند. ۲۷ زندان و بازداشت گاه، امنیت رژیم بشار اسد و خاندان او را ظاهرا تضمین میکردند.
نهادهای امنیتی سوریه، مانند ادارۀ اطلاعات نیروی هوایی، بخش اطلاعات نظامی، شعبۀ امنیت سیاسی و ادارۀ کل اطلاعات، مسئول مدیریت این بازداشتگاهها و استفاده از روشهای شکنجه سیستماتیک بودند.
اسناد و مدارکی که در این زندانها یافت شدند، از تجاوز جنسی، شوک الکتریکی، اعدامهای جمعی و صحرایی، سوزاندن جسدها و انبوه ناپدید شدگان حکایت میکنند.
فضل عبدالغنی مدیر شبکۀ سوری حقوق بشر، در مصاحبهای با تلویزیون سوریه میگوید: «رژیم سوریه در سال ۲۰۱۸ به خانوادههای ۱۱۰۰ زندانی خبر داد که آنها در زندانها مردهاند، بدون آنکه جزئیاتی دربارۀ مکان اجساد یا دلایل مرگ آنها ارائه دهد.»
گزارش این شبکه که در ماه اوت ۲۰۲۴ منتشر شد حاکی است: «رژیم سوریه از سال ۲۰۱۱ بیش از ۱۳۶ هزار نفر را بازداشت کرده و از این تعداد بیش از ۹۶ هزار نفر در زمرۀ ناپدیدشدگان قهری قرار دارند.»
رزمندگان هیئت تحریر شام که در ۱۷ آذر ۱۴۰۳ وارد شهر حمص شدند با شکستن در زندان این شهر ۳۵۰۰ نفر را آزاد کردند، اما حکایت زندان صیدنایا در ۳۰ کیلومتری دمشق، حکایتیست فراتر از باور به سبعیت یک خاندان و سرنوشت غمانگیز هزاران انسان که در این «کشتارگاه انسانی» به بند کشیده شدند. آنچه در ۷۰ سال رژیم اسدها، بهویژه در زمان بشار در این زندان گذشت، همچون اردوگاههای نازیها، هرگز از حافظۀ تاریخ و وجدان انسانهای آگاه زدوده نخواهد شد؛ رهایی هزاران نفر از زندانهای اسد، به قول یک سوری آزاد شده از صیدنایا، یکی از مهمترین دستاوردهای سقوط او است، حتا اگر زمامداران کنونی در پیشبرد بازسازی سوریه موفق نشوند.
زندان صیدنایا در سال ۱۹۷۸، در نزدیکی شهر مسیحینشین صیدنایا در زمان حافظ اسد ساخته شد. این زندان نظامی و اردوگاه مرگ به «مسلخ البشر» نیز معروف بود. از این زندان برای نگهداری هزاران زندانی از جمله زندانیان غیرنظامی، شورشیان ضد دولتی و زندانیان سیاسی استفاده میشد. در این زندان بیش از ۳۰٬۰۰۰ مورد اعدام ثبت شده است؛ امّا گمان میرود شمار اعدامشدگان بسیار بیشتر باشد.
معمولاً زندانیان پیش از انتقال به زندان صیدنایا، ماهها یا حتا سالها در سایر بازداشتگاهها نگهداری میشدند. این رویه تا قبل از بحران ۲۰۱۱ مرسوم نبود و از آن پس آغاز شد. روشی که برای انتقال زندانیان به این زندان استفاده میشد، در سطح جهانی و بهویژه توسط سازمان عفو بینالملل بارها مورد انتقاد قرار گرفت. این انتقالها معمولاً پس از برگزاری دادگاههای چند دقیقهای در یک دادگاه نظامی مخفی انجام میشد. به زندانیان گفته میشد که به یک زندان غیرنظامی برده میشوند، اما در واقع آنها را برای اعدام در زندان صیدنایا منتقل میکردند.
بر اساس اظهارات معاون وزیر خارجۀ آمریکا در خاورمیانه و زندانبانهایی که بعدا از حکومت بریدند یا از سوریه فرار کردند، روزانه بیش از ۵۰ زندانی با حلقآویز شدن به صورت دستهجمعی به قتل میرسیدند.
در ۱۵ مه ۲۰۱۷، آمریکا حکومت سوریه را به اعدامهای وسیع در زندان صیدنایا و سوزاندن اجساد در کورههای آدمسوزی برای پنهان کردن اجساد اعدامیها متهم کرد. این وزارتخارجه تصاویر ماهوارهای را ارائه داد که در آن ساختمانی در زندان نشان داده میشد که به مردهسوزخانه تغییر کاربری داده بود. به باور این وزارتخانه، ساختمان کورهٔ آدمسوزی نشانهای برای لاپوشانی حجم قتلهای دستهجمعی در زندان صیدنایا بود.
پیامدهای جنگ غزه
بین سالهای ۲۰۱۸ تا ۲۰۲۰، توافقنامههای منطقهای و بینالمللی منجر به وضعیتی شد که در آن نیروهای دولتی کنترل بیشتر مناطق سوریه را در دست گرفتند، در حالی که گروههای مخالف اسلامگرا و شبهنظامیان کرد، کنترل مناطقی در شمال و شمالشرق را در اختیار داشتند.
این توافقنامهها اعتماد به نفس بشار اسد را افزایش داد؛ با وجود روابط آسیبدیده سوریه با جهان عرب از زمان آغاز قیام، او به تدریج به عرصۀ دیپلماتیک عربی بازگشت. نماد این بازگشت، پذیرش دوبارۀ سوریه در اتحادیۀ عرب بود که در سال ۲۰۲۳ رخ داد. کشورهای عربی بازگشایی سفارتخانههای خود در دمشق و عادیسازی روابط با سوریه را آغاز کردند.
با وجود بحرانهای شدید اقتصادی در دهۀ سوم حکومت بشار اسد، به نظر میرسید که او از بزرگترین چالش دوران حکومت خود جان به در برده است و پس از سالها درگیری خونین، خاورمیانه در آستانۀ آرامشی نسبی قرار دارد.
اما در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ حماس حملهای غافلگیرکنندهای علیه اسرائیل انجام داد که به جنگ غزه منجر شد و پیامدهای آن به سرعت به لبنان، به ویژه حزبالله گسترش یافت.
این درگیری خسارات سنگینی به حزبالله وارد کرد و رهبران ارشد آن از جمله حسن نصرالله، دبیرکل حزبالله، کشته شدند. پس از پذیرش آتشبس بین اسراییل و لبنان در ۲۷ نوامبر ۲۰۲۴، توجه جهانی به سوی سوریه معطوف شد و یک فرصت طلایی در اختیار رهبری هیئت تحریرالشام گذاشت؛ فرصتی که پیامد دومینووار اتفاقاتی بود که در منطقه رخ داده بود؛ جولانی چون صیادی صبور که صید خود را سالها زیر نظر داشته باشد، فرصت را در سربزنگاه شکار کرد.
در همان روز آتشبس، هیئت تحریرالشام به رهبری ابو محمد الجولانی طی یک حملۀ غافلگیرکننده شهر حلب را تصرف کرد. هیئت تحریرالشام به سرعت پیشروی کرد و کنترل شهر حما را هم در دست گرفت و بعد از آن وارد حمص شد تا به سوی دمشق پیشروی کند. رزمندگان در ۸ دسامبر ۲۰۲۴ وارد دمشق شدند و کنترل این شهر را در دست گرفتند.
ابو محمد الجولانی/ احمد حسین الشرع
احمد حسین الشرع در سال ۱۹۸۲ در ریاض به دنیا آمد. پدر او مهندس نفت بود و در شرکتهای نفتی سعودی کار میکرد.
خانواده احمد الشرع اهل بلندیهای جولان در سوریه هستند. این خانواده پس از اشغال اراضی جولان توسط اسرائیل در جریان جنگ ششروزه ۱۹۶۷ آواره شدند. پدر الجولانی پدر الجولانی یک فعال دانشجویی ملیگرای عربی حامی ناصرگرایی در سوریه بود. او در جریان تصفیههای ضدناصری در سالهای ۱۹۶۱ تا ۱۹۶۳ زندانی شد. در دهه ۱۹۷۰ دو بار در سوریه بازداشت و آزاد شد و در نهایت به عربستان پناه برد. به این ترتیب اولین فرزند او، احمد حسین الجولانی، در ریاض به دنیا آمد.
خانوادهٔ الشرع در سال ۱۹۸۹ به سوریه بازگشت. احمد الشرع بعد از پایان دورۀ مدرسه برای تحصیل در رشتهٔ پزشکی وارد دانشگاه دمشق شد. اما دو سال بعد، در سال ۲۰۰۳ دانشگاه را رها کرد و به عراق رفت تا در کنار ابومصعب الزرقاوی و شورشیان القاعده، با نیروهای آمریکایی بجنگد. زرقاوی بعدها از القاعده جدا شد و داعش را بنیانگذاری کرد. این دو گروه بعدها درگیریهایی هم با هم پیدا کردند. جولانی هم از القاعده جدا شد و به جبهۀ داعش پیوست.
در سال ۲۰۰۶ زرقاوی در یک درگیری کشته شد و کمی بعد و پیش از درگرفتن جنگ داخلی عراق در سال ۲۰۰۶، جولانی از سوی نیروهای آمریکایی دستگیر و بیش از پنج سال در زندانها و بازداشتگاههای مختلف از جمله بازداشتگاه «بوکا» زندانی شد.
بازداشتگاه بوکا در واقع زندانی بود که در سال ۲۰۰۳ در جریان اشغال عراق توسط آمریکایی ها ساخته شد و تا سال ۲۰۰۹ به عنوان بزرگترین بازداشتگاه مظنونین تروریستی و جنگجویان شورشی شناخته میشد.
یکی از مهم ترین زندانی بوکا ابوبکر البغدادی رهبر آیندۀ داعش بود که در سال ۲۰۰۴ دستگیر شد و به مدت ده ماه در کمپ بوکا زندانی بود.
ابومحمد جولانی در زندان بوکا بعد از آشنایی با ابوبکر بغدادی یکی از نزدیکترین افراد به وی شد و بعد از آزادی در رإس داعش به فعالیت خود ادامه داد؛ در واقع او در گروه ابوبکر بغدادی رشد کرد.
اعتراضات مردمی در سال ۲۰۱۱ در سوریه و در پی آن جنگ داخلی، زمینهای شد برای درگیری گروههای مخالف، جهت کسب قدرت بیشتر و اشغال مناطق بیشتر. این بهترین فرصت برای رهبران داعش هم بود که برای تحقق گسترش دامنۀ قدرت خود که مدتها در انتظارش بودند وارد درگیریها شوند.
در ادامۀ فعالیت های تروریستی داعش و حمایت های بغدادی، جولانی در سال ۲۰۱۲ در سوریه تشکیلاتی را به نام جبهۀ النصره تاسیس کرد و به جنگ مسلحانهای علیه بشار اسد پرداخت.
گروه النصره با رهبری جولانی خیلی زود به یکی از قدرتمندترین گروهها تبدیل شد. النصره با داعش و همزمان با القاعده در ارتباط بود و در ضمن حمایت سایر گروه های شورشی در سوریه را هم پشت سر خود داشت. شعارش برپایی حکومت اسلامی و هدفش سرنگونی بشار اسد بود. جولانی بعدا با ابوبکر بغدادی اختلاف پیدا کرد و کار دو گروه به درگیری خونینی هم منتهی شد.
در سال ۲۰۱۴ سه جبهۀ مسلح با عنوان «گروههای تروریستی» در منطقههای مختلف فعال بودند، باهم اختلافاتی داشتند و هر از گاهی با هم سرشاخ میشدند: ۱ـ القاعده، در سال های ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴ تحت رهبری بن لادن در پاکستان و افغانستان فعالیت میکرد. ۲ـ داعش که در این زمان در عراق و بخشی از سوریه فعال بود، از القاعده جدا شده بود ودر پی برقراری حکومت اسلامی در کل جهان بود. ۳ـ جبهۀ النصره با هدف سرنگونی بشار اسد و برقراری حکومت اسلامی در سوریه، با حفظ وفاداری به رهبر القاعده، ایمن الظواهری.
به مسیر پرپیچ و خمی که جولانی پیمود و موفق شد به دمشق برسد و حکومت بشار اسد را سرنگون کند، کمی بیشتر بپردازیم.
در سال ۲۰۱۶ جولانی اعلام کرد که جبهه النصره ارتباط خود با القاعده را هم قطع کرده و این تشکیلات فقط یک تشکیلات مردمی و معطوف به کشور سوریه است، با تاکید دوباره که هدفش سرنگونی بشار اسد و ایجاد حکومت اسلامی در سوریه میباشد.
در پی رویکرد جدید و تلاش جولانی برای کسب وجهۀ بین المللی و حمایتهایی از کشورهای عربی، موفق شد از برخی کشورهای عربی خلیج فارس کمکهای نظامی و مالی دریافت کند.
جایزۀ ۱۰ میلیون دلاری آمریکا برای دستگیری یا دادن اطلاعات در بارۀ محمد الجولانی رهبر جبهۀ النصره در سال ۲۰۱۷ تعیین شد؛ زمانی که این جبهه در سوریه علیه بشار اسد میجنگید.
در ۲۸ ژوئیه ۲۰۱۶، جولانی در پیامی اعلام کرد جبهه النصره از این پس تحت نام جدید «جبهۀ فتح الشام» فعالیت خواهد کرد و در ۲۸ ژانویه ۲۰۱۷، انحلال «جبهۀ فتح الشام» و ادغام آن در یک سازمان اسلامگرای بزرگتر به نام «هیئت تحریر الشام» را هم به آگاهی عموم رساند. هیئت تحریرالشام طی چندین درگیری با داعش، القاعده، توانست بیشتر نیروهای مخالف اسد را در قلمرو خود شکست دهد و استان ادلب را که از طریق متحدش «دولت نجات سوریه» مدیریت میشد، تحت کنترل خود بگیرد.
در ۱۸ آذر ۱۴۰۳ ( ۸ سامبر ۲۰۲۴)، در پی ورود هیت تحریر شام، به رهبری محمد جولانی به شهر دمشق، پایان یک خاندان بعد از نزدیک به ۵۵ سال حکمرانی انحصاری و سرکوبگر رقم خورد. شب قبل از آن بشار اسد به روسیه فرار کرد، روز بعد ولادیمیر پوتین ورود او را تایید نمود و پذیرش پناهندگی وی را بهدلیل «ملاحظات بشردوستانه»اعلام کرد.
در پایان ۲۰۲۴، پس از دهها سال جنگ، سرکوب و فساد، رژیم بشار اسد سقوط کرد. فرار او به همراه خانوادهاش پایانی بود بر میراثی که روزگاری به عنوان یکی از قدرتمندترین حکومتهای خانوادگی خاورمیانه شناخته میشد. روایت حکومت اسدها از حافظ تا بشار، روایت جاهطلبی، خشونت و نهایتا فروپاشی است. خاندان اسد که روزگاری تصور میکردند قدرتی ابدی دارند در برابر فشارهای داخلی و خارجی و اختلافات درونی به تاریخ پیوستند و سوریه را در ویرانهای از بحران و جنگ برجای گذاشتند.
برآوردها نشان میدهد که بین ۲ تا ۵ هزار کودک از زمان آغاز جنگ در سال ۲۰۱۱ ناپدید شدهاند و سرنوشت آنها همچنان نامعلوم است. سقوط رژیم اسد برای خانوادههای این کودکان روزنهای از امید ایجاد کرده تا برای جستوجوی عزیزانشان به پرورشگاهها، پروندههای امنیتی و مراکز مختلف روی آورند.
ده سال پیش که ویکتور یانوکویچ، رئيسجمهور پیشین اوکراین، به روسیه پناه برد، بشار اسد طی دیدار با یکی از مقامات روسیه در دمشق گفت: «به ولادیمیر پوتین پیام برسانید که من یانوکویچ نیستم و تحت هیچ شرایطی سوریه را ترک نخواهم کرد.»
حال، ۱۳ سال پس از آغاز جنگ داخلی سوریه که طی آن صدها هزار نفر کشته، ۱۵۷,۰۰۰ مفقود و میلیونها تن آواره شدهاند، بشار اسد با تکرار سرنوشت رؤسایجمهور فراری قرقیزستان و اوکراین و... به «باشگاه دیکتاتورهای سرنگونشده» در مسکو پیوسته است تا در یکی از ۲۰ آپارتمان ۴۰ میلیون دلاری خود در «مسکو سیتی» اقامت گزیند.
۸ دسامبر: بعد از فرار اسد، مردم در خیابانها و میدانها به جشن و پخش شیرینی پرداختند.
دو سه روز بعد از ورود به دمشق، محمد الجولانی با نام و لباس رزماش وداع گفت و با نام احمد الشرع خود را برای دیدارهای دیپلماتیک آماده کرد.
سخن پایانی
در پایان میتوان به موضوعهایی که ظاهرا با مقالۀ ما و مقولۀ سقوط رژیم اسد پیوندی مستقیم ندارند، پرداخت؛ از جمله:
ــ چرا در آن ۱۱ روز سرنوشتساز، ج.ا. و روسیه مانند سالهای گذشته برای بقای اسد تلاش نکردند (پشتاش را خالی کردند)؟
ــ در سال ۲۰۲۴، سوریه از نظر قدرت نظامی (تعداد نیروهای مسلح، تجهیزات نظامی، منابع انسانی و عوامل لجستیکی) در رتبۀ ششم بین کشورهای عربی و شصت و یکم جهان قرار داشت. چه دلایلی در عقبنشینیهای پیاپی از یک نبرد به نبرد دیگر و فروپاشی سریع نیروهای ارتش سوریه نقش داشتند؟
ــ و چراهای دیگر
این مقاله را با نوشتاری از علی حماده، عضو هیئت تحریریۀ النهار عربی به پایان میبرم.
رهبران فراری ساکن مسکوسیتی
«یحیی سنوار دانسته یا ندانسته، جنگی را آغاز کرد که پیامدهای آن به فروپاشی پروژۀ نظامی، امنیتی، عقیدتی و فرقهای منجر شد که هدف از آن تخریب نظامهای سیاسی عربی، فرو بردن آنها در عمق بحران و برافروختن آتش جنگهای داخلی در منطقه بود. از این رو، برخی در محافل مردمی منطقه میگویند: “تشکر آقای سنوار! شما با ماجراجویی خود در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، مسیر فروپاشی پروژۀ منطقهای ج. ا. را که خطر آن برای خاورمیانه از خطر هر توطئۀ منطقهای و بینالمللی دیگری بیشتر است، هموار کردید.”
در حالی که بسیاری از ناظران امور ایران بر این باورند که ترور قاسم سلیمانی، فرمانده پیشین سپاه قدس توسط آمریکا در اوایل سال ۲۰۲۰، در نزدیکی فرودگاه بغداد، سرآغاز فروپاشی پروژۀ توسعهطلبی ج. ا. در منطقه بود، برخی دیگر معتقدند که این فروپاشی از زمان سقوط هلیکوپتر حامل ابراهیم رئیسی، در ماه مه ۲۰۲۴ در مسیر بازگشت از منطقۀ مرزی با جمهوری آذربایجان، شروع شد.
با این حال، برخی دیگر سرآغاز این فروپاشی را به انفجار پیجرها ارتباط میدهند که به بخش لجستیکی حزبالله آسیب بسیاری وارد کرد. شماری نیز معتقدند ترور حسن نصرالله، دبیرکل حزبالله لبنان، نقطه اوج نابودی پروژۀ توسعهطلبی ج. ا. در منطقه بود.»
شما چه فکر میکنید؟ شما هم این حوادث را چرخهای دومینووار میبینید؟ آیا سقوط اسد را میتوان مهرهای از این دومینو به حساب آورد؟ این چرخۀ سلسلهوار ژئوپولیتیک به پایان خود رسیده است؟ اگر پاسخ منفی است، تداوم آن چگونه خواهد بود؟ جایگاه ج.ا. در این چرخه کجاست؟ آیا پسلرزههای این سونامی آیندۀ ج. ا. را هم دیر یا زود رقم خواهد زد؟
اگر پاسخ شما «آری» است، مخالفین (اوپوزیسیون) با این همه استعداد در گریز از هم، میتوانند در فروپاشی این هیولای مخرب همه چیز خوار نقشی تعیینکننده (مثل احمد الشرع در سقوط اسد) بازی کنند؟
مقالههای ۳ گانۀ «سوریه و ظهور و ...» در واقع تالیفی گزینشی از منبعهای مختلف میباشد. همۀ منابع با موضوعات مشخص به صورت کاملتر در اینترنت در دسترس میباشد.
سعید سلامی
۲۲ فوریه ۲۰۲۵ / ۴ اسفند ۱۴۰۳
بخشهای پیشین مقاله:
سوریه؛ ظهور و سقوط یک خاندان - یک
سوریه؛ ظهور و سقوط یک خاندان - دو
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
ولایت مطلقه فقیه دو ییامد نا خواسته داشته که ضمن تقویت بالقوّه مخالفین نظام، آنان را در برابر چالشی تاریخی قرار داده است. یکی از این پیامدها آشنا کردن مردم ایران بهطور اعم و بخشهای تحصیلکرده جامعه بهطور اخص با ماهيّت اسلام سیاسی یا اسلامیسم است و دوّم اینکه فقهای حاکم برای اولین بار در تاریخ ایران یک پایه اجتماعی سلطنتطلب آفریدهاند.
قبل از انقلاب تودههای مردم در ذهنيّت موروثی خود تصویری آرمانی از اسلام داشتند که بهوسیله روشنفکران مذهبی مصدّقی بخش قابلتوجّهی از طبقات متوسّط و دانشجویان را نیز متاٌثر و فعّال کرده بودند. خمینی و شرکا وهم و خرافات و افسانه این تصویر را روشن کردند و نشان دادند که اسلامیسم در عمل با مدنيّت، روشنگری، حقوق بشر، عدالت اجتماعی و منافع ملّی تضاد ساختاری دارد.
تحوّل دیگری که هم زمان با این واقعيّت به وقوع پیوسته بر ملا شدن سراب اتوپیاهای فرامرزی است که قبل از انقلاب ۵۷ برخی احزاب و گروهها محسور آن بودند. این اتوپیاها، مثل اسلامیسم، نشان دادند که تئوریها و اعتقادات زمینی یا آسمانی مطلقاندیش صاحبان قدرت را به بیماری افسانهسازی در باره گذشته و یادآوری آینده گرفتار میکنند و چنان با آزادی و عدالت اجتماعی در ستیز میافتند که ادامه حاکميّتشان با خشونت روز افزون امکان پذیر میشود.
درک دردناک این واقعيّت در ایران فعّالین و تحلیلگران چپ، سوسیالدمکرات، لیبرال و ملّی را متقاعد کرده که برای فهم و تحلیل چالشهای سیاسی و اجتماعی کشور، توجه به تاریخ و فرهنگ سیاسی و انتقاد از رفتار، کردار و بینش خود و نیاکان را ضروری بدانند.
قبل از انقلاب ۵۷ ضرورت جدائی دین از سیاست و ارزش نهادن به اصول دمکراسی و حقوق بشر نقش قابلتوجّهی حتّی در گفتمانهای فعّالین سیاسی عرفی نداشت. چهل و شش سال زندگی در فاشیسم ولائی بحث دمکراسی و حقوق بشر در ایران را گرم کرده ولی در حال حاضر این تحوّل امیدوار کننده پدیدهای انتزاعی و نظری است و واقعيّت رفتاری و کرداری بخشیدن به آن چالش تاریخی آزادیخواهان دمکراتیکی است که کثرت اندیشه و تحلیل در باره مسائل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در جوامع مدرن را اجتناب نا پذیر میدانند. لذا امروز بیش از هر زمان دیگری فعّالین و تحلیلگران آزادیخواه بومی فکر میکنند و برای تبین چالشهای سیاسی و اجتماعی توجه به تاریخ و فرهنگ استبدادی کشور را ضروری میدانند.
آغاز و استمرار دمکراسی نیاز به آمادگی رقبای سیاسی برای compromise دارد. متاسّفانه در زبان فارسی این واژه مهم «سازش» ترجمه شده و مفهوم تمکین به دشمن پیدا کرده. بازاریهای ما برای کوتاه آمدن از مواضع یا منافع حداکثری از اصطلاح «کنار آمدن» استفاده میکنند، اصطلاحی که ترجمه بهتری برای واژه compromise است و در جوامع دمکراتیک بیانگر واقعبینی صاحبان قدرت به حساب میآید.
نکتهی مهمی که آزادیخواهان متعهد به حقوق بشر و احترام به کثرت نحلههای فکری باید به آن توجه داشته باشند این است که موانع دستیابی به دمکراسی محدود به سلطهی حاکمیت استبداد نیست، بلکه این فرهنگ سیاسی کشور است که باید از بلایای سنّت دیرینهی استبداد رهائی یابد. چرا که خصوصیتهای این فرهنگ ناسازگار با کثرتگرائی و مداراجوئی بر رفتار و کردار و بینش بسیاری از منتقدین استبداد تاٌثیرگذار است. در ایرانی که سههزار سال تاریخ استبداد دارد، تعجبآور نیست که شهروندان گرفتار ذهنیت و رفتار عواملی گردند که با مدارا و حق شرکت مردم در امور همگانی ناسازگار باشد. از بلایای فرهنگ استبدادی که این روزها حداقل در خارج کشور مسئلهساز شده یکی اکراه از انتقادپذیری است و دیگری ضعف فعّاليّت مشترک گروهی.
زندهیاد محمد مختاری در کتاب «تمرین مدارا» که شامل بیست مقاله از بازخوانی فرهنگ است مینویسد که ادبیات کهن ما «تبلور باورها و ارزشها، هنجارها و گرایشهای فرهنگ دیرینهی ما است. در تأیید و بزرگداشت و غنای این ادبیات بسیار سخن گفتهایم که البته بهجا نیز بوده است. امّا ضرورتهای کنونی سرنوشت ملّی ما را ناگزیر میکند که به محدودیتهای آن نیز به تبع محدودیتهای کل فرهنگمان چشمی بگشائیم.»
مختاری با مثالهای مختلف از ادبیات کهن و «امثال و حکم» زندهیاد علیاکبر دهخدا نشان میدهد که نصیحت و موعظهی مسلط شاعران و متفکرین ایران کهن به هممیهنان خود تمکین به فرهنگ تکلیف و تزکیهی نفس فردی است و به ندرت از حقوق انسانها و یا مسئولیت حکام نسبت به جامعه سخن گفتهاند. مذهب رسمی سرزمین ما هم که سراپا مبلغ تکلیف و وظیفه و تمکین برای «امّت» و لعنت و نفرین و تهدید برای آزادیخواهان است.(تاریخ چاپ دوم کتاب مختاری ۱۳۷۷ است، یعنی یک سال پیش از قتل فجیح او بهوسیلهی مأمورین فاشیسم ولائی).
انقلاب ۵۷ تنها انقلابی ست که مخالفین فعّال نداشت. حتّی محمّدرضا شاه که سرنگونی او هدف آغازین انقلاب بود قبل از ترک ایران خطاب به مردم گفت «صدای انقلاب شما را شنیدم» و برای جلب رضایت انقلابیون دستور داد که امیر عبّاس هویدا و ارتشبد نعمتالله نصیری که در دوره طولانی نخستوزیری و ریاست ساواک مطیع بیچون و چرای او بودند زندانی شوند. واقعيّت این است که نخبگان سیاسی و اقتصادی دوران محمّدرضا شاه پهلوی یا از ایران گریختند و یا تسلیم آخوندهای انقلابی شدند. حتّی ارتشبد حسین فردوست، یکی از نزدیکترین افراد به شاه، خمینی را به شاه ترجیح داد.
اینکه انقلاب ۵۷ فاشیسم ولائی را جانشین استبداد سنّتی کرد برای اکثريّت بزرگ مردم ایران رنجآور است ولی قبل از انقلاب فاجعه خمینیسم غیرقابل تصوّر بود. لذا احساس دلتنگی برای ایران پیش از انقلاب قابلفهم است. حتّی غالب ایرانیان جمهوریخواه متعهد به دمکراسی و حقوق بشر نیز چنین احساسی دارند.
سلطنتطلبان یک پارچه نیستند. بخشی از آنها مشروطهخواهاند و در مواضع رسانهای خود به کثرت اندیشه و تحلیل احترام میگذارند و این رویا را در سر میپرورانند که قانون اساسی انقلاب مشروطه جانشین قانون اساسی ولایت فقیه گردد. برخی دیگر شاهالهی و چون حاکمان ولایت فقیه پلورالیسم را دشمن «خدا، شاه، میهن» میدانند. گفتگوی مدنی با این گروه میسّر نیست ولی غالب مشروطهخواهان اهل بحث هستند ولی پذیرش این واقعيّت برایشان سخت است که شاهان پهلوی قانون اساسی انقلاب مشروطيّت را به زباله دانی دربار انداختند.
رضا شاه مجلسی که همه اعضای آن منتخب خود او بودند را طویله مینامید و محمّد رضا شاه حزب رستاخیز را بنا نهاد و گفت هر کس با عضويّت در این حزب مخالف است میتواند از کشور خارج شود. از بدو تاریخ ثبت شده در کره خاکی همه شاهان رهبران ایل یا قبیله یا سرداران نظامی بودهاند که با حذف رقیبان در جنگ و تسلّط بر سرزمینی کسب تاج و تخت میکردند و دودمانی موروثی تاٌسیس مینمودند تا ایل یا قبیله یا سردار جنگی دیگری بر آنها غلبه میکرد و میخ دودمان جدیدی را در حریم آنان بر زمین میکوبید.
شاهانی که امروز در برخی کشورهای دمکراتیک بدون قدرت سیاسی سلطنت میکنند جملگی ریشههای ایلی، قبیلهای یا نظامی دارند و مشروعيّت آنان به تمایل جامعه برای حفظ نمادین برخی تشریفات و سنّتهای بیخطر استوار است، همان امیدی که حامیان انقلاب مشروطه در ایران داشتند که رضا شاه و محمّدرضا شاه در نفی و نقض اصول آن هیچ محدوديّتی قائل نبودند. لذا سیستم پادشاهی در ایران مرده است و مشروطهطلبان آزادیخواه باید این واقعيّت را بپذیرند و در چارچوب تعهد به جمهوری دمکراتیک و حقوق بشر و مواضع ارزشی خاص خود حزبی بنا کنند که در ایران رها شده از فاشیسم ولائی رقیب دیگر احزاب و گروهها باشد.
هممیهنان مشروطهخواه ما آگاهند که بعد از کودتای ۱۲۹۹رضا خان میرپنج تحت تاٌثیر آتاترک و برنامههای سکولار او ترجیح میداد رئیس جمهور شود ولی روحانیون قم که برنامههای سیاسی و اجتماعی آتاترک را برای نفوذ اجتماعی خود خطرناک میدیدند در متقاعد کردن رضا خان برای شاه شدن نقش قابلتوجّهی ایفا کردند.
منطق و تجربيّات تاریخی و مطالعات تطبیقی این بینش را تاٌٌیید میکند که فساد و رقابتهای درونی، چالشها و انزوای بینالمللی و گسترش نارضایتیهای معیشتی، سیاسی و فرهنگی نظام ولایت فقیه را به بنبست و فروپاشی خواهد کشاند ولی نمیتوان گفت که این تحوّل اجتنابناپذیر کی و چگونه بوقوع خواهد پیوست. فاجعه ولایت فقیه و محو مدینههای فاضله قرن بیستم گفتمان حقوق بشرو پذیرش تنوّع اندیشه در جمع نیروهای چپ، لیبرال، ملّی و سوسیالدمکرات را تقویت و ائتلاف سیاسی آنان را امکان پذیر کرده است.
صحنه مبارزه کارساز با ولایت فقیه داخل کشور است. نقش جمهوریخواهان پیرو دمکراسی و حقوق بشر در خارج کشور اثبات این امر است که ایرانیان توانائی ائتلاف سیاسی و راهبردی واقعبینانه را دارند و بر این باورند که تنها راه مبارزه با بیاعتمادی و نا امیدی رفتار و کردار دمکراتیک با یاران و مخالفین و منتقدین دگر اندیش است. پیامهایی که ما امروز نیاز مبرم به شنیدن و پیروی عملی از آنها داریم نامهها و آهنگهایی است که مبارزین نهضت «زن، زندگی، آزادی» از زندانهای فاشیسم ولائی برایمان میفرستند.
■ جناب فرهنگ با درود فراوان! معروف است که مارکس در اثر شناخته شدهاش تزهای فویرباخ میگوید “فلاسفه به انحاء مختلف جهان را تفسیر کردهاند اما موضوع تغییر آن است” حال مردم ایران در ۴۶ سال گذشته این رژیم سیاسی ناقصالخلقه و ناکارآمد را که ناشی از آن نظریه قلابی ولایت فقیه است شناخته و عملکرد فاجعه بار آنرا با همه وجود احساس کردهاند. الان موضوع تغییر آن است و طبعا هر چه هزینه این تغییر کمتر باشد بهتر است. از جنابعالی و همفکران و همقطاران شما با آن سوابق علمی و عملی انتظار میرود راههای عملی برای تغییر این رژیم سفاک و ناکارآمد ارائه کنید نه آنکه با انداختن مسئولیت مبارزه به دوش مبارزان و آزادیخواهان داخل کشور”نقش جمهوریخواهان پیرو دمکراسی و حقوق بشر در خارج کشور را محدود به “اثبات این امر ” کنید “که ایرانیان توانائی ائتلاف سیاسی و راهبردی واقعبینانه را دارند”. که بیانیه ای کلی و مبهم بوده و در متاسفانه ۴۶ سال گذشته هم هرگز تحقق نیافته است.
خسرو
■ آقای فرهنگ؛ در مورد نقاط قدرت و ضعف سیستم پادشاهی بطور کلی و یا بطور مشخص در مورد ایران، میتوان به دلایل منطقی و مستدلی رجوع داد که نه اندک هستند و نه شما از آنها بیخبر، لذا تعجب میکنم که شما بدون ذکر هیچ دلیلی در این نوشته نتیجه گرفتهاید که “سیستم پادشاهی در ایران مرده است”. اگر شاهانی در کشورهای دمکراتیک دیگر میتوانند برای “حفظ نمادین برخی تشریفات و سنّتها” بدون قدرت سیاسی سلطنت کنند چرا در ایران دمکراتیک پساجمهوری اسلامی نتوانند؟ حتی بر فرض قبول نظر شما مبنی بر نقض مشروطیت توسط رضا شاه و محمد رضا شاه، نمیتوان از چنین پیش فرضی منطقا نتیجه گرفت که شاه بعدی ایران نیز مشروطیت را بر نخواهد تافت؟
با احترام آرش
■ خسرو گرامی، ضمن تشکّر از انتقاد آموزنده شما نگارنده بر این باورم که تحوّلات سیاسی کشورهای خاور میانه در ۷۵ سال گذشته باید آزادیخواهان منطقه را منقاعد کرده با شد که بدون ائتلاف نیروهای متعهّد به جمهوری دمکراتیک و حقوق بشر تقابل آزادیخواهان رقیب و پراکنده با استبداد و بیعدالتی حاکم نتیجهای جز تسلّط استبداد و بیعدالتی دیگری نخواهد داشت. شکست جنبش مشروطه و فاجعه انقلاب ۵۷ نمونه های این واقعيّت دردناکند. این ائتلاف ضروری هرگز در سر زمین مادری ما، چون دیگر کشورهای منطقه، وجود نداشته است. در حال حاضر فاشیسم ولائی اجازه نمیدهد که نیروهای مترقّی در داخل کشور برای تشکیل چنین ائتلافی کوشش کنند. ما خارجه نشینان که از آزادی و امنيّت برخورداریم میتوانیم نمونه نمادین چنین ائتلافی را بنا کنیم.
با مهر، منصور فرهنگ
■ آقای فرهنگ گرامی، از شکست جنبش مشروطه گفتهاید. رضا شاه هرچند دیکتاتور بود اما در هرحال به بخشی از اهداف مشروطه با کمک گروهی از نخبگان که اطراف او بودند، تحقق بخشد. چگونه میتوان انتظار داشت با ۵-۲ درصد باسوادیِ آن زمان و نقش بزرگ روحانیون در جامعه آنروز ایران که پیروزی مشروطه بدون حمایت آنها ممکن نبود، ما به دموکراسی و رعایت اصول حقوق بشر در ایران اوایل قرن بیستم (۱۲۸۵ شمسی / ۱۹۰۶ میلادی) دست یابیم؟ در انقلاب ۵۷ نیز بجز نیروهای سیاسی بسیار اندکی در میان اکثریت قاطع و بزرگ انقلابی در میان نیروهای سیاسی کدام «نیروهای متعهد به جمهوری دموکراتیک و حقوق بشر» وجود داشت که عدم ائتلافشان بزعم شما باعث فاجعه انقلاب ۵۷ شد؟
با احترام/ حمید فرخنده
■ با سلام. نقل جمله هر کس حزب رستاخیز را قبول ندارد از کشور برود هر چند مکرر گفته میشود اما بدون پشتوانه تاریخی است. لطفا به متن اصلی مصاحبه مراجعه فرمایید. به عنوان علاقمند به تاریخ معاصر منبعی که در آن رضاشاه مجلس را طویله نامیده است معرفی فرمایید. ذکر منبع اخلاقا بر عهده نویسنده مقاله است.
با ادب و احترام. مسعود
■ جناب دکتر فرهنگ، با درود مجدد! و تشکر از پاسخ شما که سئوال دیگری برای من پیش آورد. شما در پاسخ اظهار نظر من گفته اید: “بدون ائتلاف نیروهای متعهّد به جمهوری دمکراتیک و حقوق بشر تقابل آزادیخواهان رقیب و پراکنده با استبداد و بیعدالتی حاکم نتیجهای جز تسلّط استبداد و بیعدالتی دیگری نخواهد داشت. شکست جنبش مشروطه و فاجعه انقلاب ۵۷ نمونه های این واقعيّت دردناکند”. که بنظر میرسد معتقدید در انقلاب های مشروطیت و ۱۳۵۷ بخش مهمی از انقلابیون متعهد به جمهوری دموکراتیک و حقوق بشر بوده اند اما نتوانسته اند ائتلاف تشکیل دهند؛ که منجر به شکست مشروطیت و فاجعه انقلاب ۱۳۵۷ شده است. در حالیکه در متن مقاله نوشته اید: “قبل از انقلاب ۵۷ ضرورت جدائی دین از سیاست و ارزش نهادن به اصول دمکراسی و حقوق بشر نقش قابلتوجّهی حتّی در گفتمانهای فعّالین سیاسی عرفی نداشت”. بنابراین اصولا ایجاد ائتلافی از آزادیخواهان بر سر مسائل حقوق بشر در آن زمان منتفی بوده چرا که این ارزش ها مطرح نبوده است.
سئوال آنست که در حال حاضر اصولا این “نیروهای متعهد به جمهوری دمکراتیک و حقوق بشر” چه وزنی در افکار عمومی مردم ایران دارند تا ائتلاف آنها کاری از پیش ببرد و یا ائتلاف نکردن آنا مانع از انقلاب اجتماعی سیاسی در ایران شود؟ من فکر میکنم هرگاه یک نیروی سیاسی موفق به جلب اعتماد مردم، سازماندهی آنها و حل معضل “اقدام جمعیCollective Action” ایرانیان شد دیگر نیروهای سیاسی نیز خواه ناخواه به آن خواهند پیوست. بنابراین نباید به عدم ائتلاف نیروهای سیاسی مخالف رژیم در حال حاضر که هنوز چنان نیروی سیاسی برخوردار از اقبال و اعتماد بخش بزرگی از مردم ظاهر نشده است بیش از اندازه اهمیت داد.
هم چنین منظور شما از “بومی فکر کردن” در جمله زیر “لذا امروز بیش از هر زمان دیگری فعّالین و تحلیلگران آزادیخواه بومی فکر میکنند” را متوجه نشدم. بومی فکر کردن یعنی چه و مثلا اگر تحلیلگری بومی فکر نکند نمیتواند آزادیخواه باشد؟
در ضمن توجه جنابعالی را به نکات زیر جلب میکنم:
۱) فکر میکنم در متمم قانون اساسی مشروطه فرامین پادشاه (و نیز فتاوی پنچ مجتهد طراز اول کشور)، به استثنای امور مالی و بودجه که بایستی به تصویب نمایندگان مجلس میرسید، تلویحا در حد قانون و متبوع به شمار آمده بود. بنابراین بسیاری از فرامین و دستورات رضا شاه و محمدرضا شاه صرفا منویات مستبدان خودکامه نبوده بلکه وجاهت قانونی داشته است و خود آنها نیز متوجه این ظرفیت بوده اند.
۲) اظهار نظر رضا شاه در مورد مجلس را منهم در جاهای مختلف خوانده ام اما استنادش را ندیده ام. چه موقع و کجا اینرا گفته و سند آن چیست؟ در ضمن فراموش نشود اشخاصی مثل آیت الله مدرس که خود از چهره های شاخص مجلس در آن دوره بود در مخالفت با حق رای زنان چه سخنرانیهایی کرده اند. استدلال او این بوده که زنان اصولا ظرفیت عقلی این مسائل را ندارند و نباید حق مشارکت در امور سیاسی داشته باشند؛ که در مذاکرات مجلس وقت ثبت شده است. یعنی افکار چهره های شاخص مجلس در این حد بوده است. هر چند این واقعیتها چنان اظهار نظری را، اگر واقعا انجام شده باشد، توجیه نمیکند.
۳) صحبت محمد رضا شاه در تاسیس حزب رستاخیز درست منعکس نشده است. او گفته کسانی که مخالف اصول قانون اساسی و حزب فراگیر رستاخیز باشند میتوانند کشور را ترک کند؛ که البته موضع نادرست، مخالف اصول حقوق بشر، و اشتباه فاحشی بود است. اما مخالفت با اصول قانون اساسی مطرح بوده و صرفا عدم پذیرش یا عضویت در حزب رستاخیز نبوده است. از آنجا که عمل و نه تنها حرف سیاستمداران باید ملاک قضاوت باشد توجه شود که کسی، حتی از مبارزان مسلح و زندانیان سیاسی کمونیست (که طبعا نه قانون اساسی و نه اصول حزب رستاخیز را قبول نداشته) هم، مجبور نشدند کشور را ترک کنند. در ضمن انگیزه اصلی محمدرضا شاه در ایجاد حزب رستاخیز از بین بردن انحصار سیاسی الیت قدیمی، که در دو حزب ایران نوین و مردم تشکل یافته بودند، و افزایش مشارکت سیاسی مردم و جذب و تربیت گروه سیاستمداران جوان و وفادار به شاه در این حزب بود تا برنامه رسیدن به تمدن بزرگ مورد نظر شاه را با سرعت مورد نظر او پیش ببرند، که به دلایلی که از حوصله این بحث خارج است شکست خورد.
من سلطنت طلب نیستم و منظورم از نکات بالا صرفا یادآوری این نکته است که انتظار میرود نوشته های اساتیدی مانند آقای دکتر منصور فرهنگ از چنان دقت نظری برخوردار باشد که بتوان به آنها استناد کرد و ارجاع داد نه اینکه شائبه های طرفداری از این گروه سیاسی و مخالفت و ضدیت با آن گروه دیگر محتوی نوشته را شکل دهد.
ارادتمند، خسرو
■ در ارتباط با کامنت مسعود گرامی و در ادامه آن؛ اینکه سیاستمداران ادبیات تند یا کلمات توهینآمیز بکار ببرند ناشایست است. یک سیاستمدار اما در درجه اول برای دستآورد سیاسیاش قضاوت میشود. رضا شاه علیرغم تندی زبانش حداقل درایت این داشت که فرهیختهترین شخصیتهای آن دوران مانند ادیب سیاستمدار محمدعلی فروغی، ملکالشعرای بهار یا علیاکبر داور برای توسعه ایران استفاده به کار گیرد. زبان بد داشت اما گوش شنوا برای توصیههای خوبفکران هم داشت، هرچند در دوره آخر سلطنت خود با آنها نیز بدرفتاری کرد. با دعواهایی که بین جناحهای مختلف مجلس درگرفته بود، با تضعیف قدرت مرکزی و نیروهای محلی که گوشه و کنار کشور علم برپایی حکومتهای محلی برافراشته بودند و ناامنیها در سطح کشور اگر رضا شاه و اقدامات او نبود خطر حفظ نشدن یکپارچگی ایران و عدم توسعه دولت مدرن و و توسعه اقتصادی وجود داشت.
حمید فرخنده
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
«در ۲۰۱۶ “حزب آلترناتیو برای آلمان”(۱) فراخوانی برای ممنوعیت سمبلهای اسلامی در آلمان، همچون “مناره”، “اذان” همچون «مناره» ، «اذان» داد که پوشش “نقاب” برای زنان در اماکن عمومی را شامل میشد. اگرچه “آلترناتیو برای آلمان” از سوی بسیاری یک حزب نژادپرست و با گرایشات اسلامو فوبیا ارزیابی میشد، انتخابات ۲۰۱۷ نشان داد که این حزب رشد کرده و اکنون میتواند بلوک خود را در پارلمان داشته باشد، در حالیکه ائتلاف “راست میانه” به رهبری “سی دی یو”(CDU) در ۱۳ سال گذشته ۶۵ صندلی را در پارلمان از دست داده است.» (فرهنگنامه بریتانیکا) (۲)
تاریخچه حزب آلترناتیو برای آلمان
در ۲۰۱۰ گروهی از کادرهای حزب «دموکرات مسیحی»(۳) مخالف خانم مرکل در رابطه با اتحادیه اروپا، جایگزینی «مارک آلمان» با «یورو» و همچنین در اعتراض به سیاست کمک برای نجات اقتصاد یونان دست به تاسیس این حزب زدند.
حزب «آلترناتیو برای آلمان» در نخستین سالهای حیات خود رشد نسبتاً آرامی داشت، اما از ۲۰۱۵ حزب شاهد رشد ناگهانی آن بودیم، چنانکه در سال ۲۰۱۷ «الترناتیو...» توانست با بیش از ۱۲ درصد آرا وارد پارلمان آلمان شود، و در انتخابات این هفته پارلمان برای این حزب پیشبینی کسب ۲۰ درصد آرا میشود.
حزب آلترناتیو برای آلمان چه میگوید؟
در گفتگو با اعضا و هواداران «آلترناتیو.» آنها خود را حزبی دموکراتیک و قانونمند معرفی میکنند که تمام قواعد از جمله قواعد انتخاباتی را رعایت میکنند وخواهان مشارکت فعال در حیات سیاسی جامعه آلمان هستند.
اما در عمل باید پذیرفت که این حزب یک دست نبوده و شواهد قابل اطمینان مبنی بر دست داشتن گروههای زیرزمینی در آن به دست آمده است. بهعلاوه «بیورن هوکه»(۴) رهبر نیرومندترین فراکسیون در حزب، بارها به علت اظهارات جانبداری از نازیها در دادگاه محکوم گردیده است.
چند فراکسیون مهم حزب
۱. مسیحیان بنیادگرا
۲. دموکراسی مسنقیم (با گرایشات ضددموکراسی، ضدفمینیسم، ضداسلام و تا اندازهای ضد یهود)
۳. فراکسیون تورینگن (برجستهترین فرد این فرکسیون «بیورن هوکه» است، اینها به داشتن تمایلات راست افراطی شهرت داشته، حدس زده میشود که ۴۰ درصد حزب را در برمیگیرد).
سیاست خارجی
در سیاست خارجی این حزب، ضدیت با غرب و لیبرالدموکراسی از پارادایمهای اصلی حزب هستند، بر همین مبنا باید نزدیکی آن با روسیه پوتینی را فهمید، که یکی از نمودهای آن بازدید دو تن از نمایندگان ابن حزب از منطقه اشغال شده کریمه است(البته ملاقات چند روز قبل رهبری این حزب با ونس معاون ترامپ هم در رابطه با گرایشات ماورا راست هر دو قابل فهم است).
رابطه با ج. اسلامی
اکثر مفسرین معتقدند که حزب در رابطه با ج اسلامی سیاست نشستن بین دو صندلی را پیش گرفته؛ چرا که از سویی سیاست تخاصمی ملاها با لیبرالدموکراسی غربی برای حزب بسیار پسندیده و دلچسب است و از سوی دیگر اسلامگرایی و تجهیز گروههای تروریست اسلامی از سوی ج. اسلامی برای حزب «آلترناتیو» قابل اغماض نیست.
از این روست که «یورگن بران» از فراکسیون حزب «آلترناتیو» دست ج. اسلامی را در توطئه قتل سلمان رشدی میبیند، از سوی دیگر نمایندگان «دموکراتهای آزاد» و «سوسیال دموکرات» مجبور میشوند گروه کاری خود را تعطیل کنند تا جلو تبلیغات «روجر بکمپ» نماینده حزب «آلترناتیو» را در آرایش و تمجید از ج. اسلامی بگیرند.
«حزب آلترناتیو برای آلمان» و این انتخابات
«ما حداقل به حزب «آلترناتیو» رای میدهیم تا درس عبرتی برای دولت کنونی آلمان و سیاستهای نادرستش مثل حذف شاهزاده رضا پهلوی از کنفرانس مونیخ باشد. هرکس، منظور «حزب آلترناتیو برای آلمان» است، با اینها مخالف باشد مطمئن باشید در خط درستی است»(بعضی از شرکت کنندگان در تظاهرات اعتراضی حذف شاهزاده در مونیخ).
اما آیا واقعا «حزب آلترناتیو برای آلمان» در انتخابات ۲۳ فوریه بهترین انتخاب است؟
معمولا برای انتخاب درست باید برنامه احزاب در رابطه با اقتصاد، امنیت، تامین رشد با ثبات، همچنین پاسخگویی به مسائل حاد جامعه در آستانه انتخابات در نظر گرفته شود که در حال حاضر برای آلمان عبارتند از: شرایط دشوار اقتصادی که منجر به عدم رشد اقتصادی در سال جاری شده. همچنین مشکل مهاحرتهای وسیع از آسیا، آفریقا و حتی اروپا که انبوهی از مسائل را با خود آورده است.
بهعلاوه آنچه برای دیاسپورای ایرانی در انتخابات جای ویژه دارد نگرش و نحوه برخورد هر کدام از این احزاب با ج. اسلامی و اپوزیسیون و رهبری آن است.
روشن است بررسی همهجانبه برنامه احزاب از حوصله این نوشته خارج است، هم از اینرو فقط به مواضع آنها در قبال اپوزیسیون، ج. اسلامی و اسلام سیاسی پرداخته میشود.
حزب سبز
یکی از احزاب تشکیل دهنده دولت کنونی که شاید بیش از دیگر احزاب به سبب دیدگاههای بوروکراتیک، سیاست سازشکارانهاش در مسئله مهاجرت و عدم مقابله با اسلام سیاسی مورد انتقاد قرار گرفته است. به علاوه در رابطه با ج. اسلامی دهههاست که سیاست طراحی شده از سوی «یوشکا فیشر» موسوم به «دیالوگ انتقادی»(۵) از سوی این حزب اعمال میشود که نتایج تاسفباری داشته، چرا ج. اسلامی نشان داده که به جز زبان زور «دیالوگ» دیگری را برنمیتابد.
حزب سوسیال دموکرات
این حزب در شرایط کنونی از سویی سیاستهای هماهنگ با حزب سبز را دنبال میکند، چنانکه در مورد دعوت از شاهزاده چنان بود، از سوی دیگر در موارد متعددی چه در پارلمان و چه در مدیریت شهرهای بزرگ شاهد مقاومت سوسیالدمکراتها در برابر ج. اسلامی و سیاست گسترش نهادهای وابسته به ان بودهایم. اعتراض نماینده ایرانیتبار این حزب در هامبورگ نمونهای از آن است.
حزب دموکرات مسیحی
این حزب گرچه به علت سیاست بازی که در رابطه با مهاجران از ۲۰۱۵ در پیش گرفت مورد انتقاد قرار گرفت، اما برنامه جدید آن خطوط روشنی را در رابطه با «اسلام سیاسی» تعریف کرده و هر نوع نزدیکی و مماشات با آن را خط قرمز خود دانسته است. «فریدریش مرتس»(۶) رهبر کنونی حزب نماینده این گرایش فکری نوین است.
دموکراتهای آزاد
حزبی است پایبند به اصول لیبرالیسم و دموکراسی که یکی از نمایندگان ان «کارل هاینز پک» رسما به پس گرفتن دعوت از شاهزاده اعتراض کرد و آن را ننگی برای آلمان دانست.
—————————————-
1. Alternative für Deutschland
2. Encyclopaedia Britannica
3. Christlich Demokratische Union Deutschlands
4. Björn Höcke
5. Critical Dialogue
6. Friedrich Merz
■ برای من تازگی داشت که بدانم بخشی از سلطنتطلبان بطور علنی از AFD حمایت میکنند و مبلغ آن هستند. البته مورد ترامپ هم وجود داشته، اما تفاوت آمریکا در آن است که راست افراطی آمریکا از تشکیلات حزب جمهوری خواه استفاده کردند، و بسیاری از آزادیخواهان و هواداران واقعی دموکراسی در آمریکا رویکرد به این حزب دارند، این مغشوش بودن مرز ایدهها شرایط “گرگ و میش” در انتخابات آمریکا بوجود آورد، ولی به مرور زمان این فضا شفاف خواهد شد.
موفق باشید، پیروز
■ دوست گرامی، شما از نوشته من اشتباه برداشت کردهاید این اظهار نطر چنانکه ذکر شد فقط به قصد دهنکجی به کثافتکاری وزارت امور خارجه آلمان بود و نه دفاع واقعی از حزب الترناتیو. اشاره من به این که حتی برای دهن کجی هم که شده اینکار غلط است.
پرویز هدایی
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
ابتکار یونسکو در سال ۱۹۹۹ برای نامگذاری ۲۱ فوریه (دوم اسفند) به عنوان روز زبان مادری نوعی فراخوان به واکنش در برابر روند به حاشیه راندهشدن زبان اقلیتها و گویشهای محلی است. خطر زوال و یا مرگ خاموش حدود نیمی از ۶۷۰۰ زبانی که توسط مردمان جهان استفاده میشود را تهدید میکند. با به حاشیه راندهشدن شمار بزرگی از زبانها بخشی از تاریخ، هستی معنوی و نمادین، ادبیات و فرهنگ مردم هم ناپدید میشود. کشور ما ایران به خاطر وجود شمار فراوانی زبان و گویش محلی از جمله مناطق آسیبپذیر جهان به شمار میرود.
زبان مادری به چه معناست؟
شاید پیش از هر چیز باید به این نکته اشاره کرد که معنای زبان مادری چیست؟ زبان مادری به اولین زبانی گفته میشود که کودک پس از تولد و در رابطه با محیط پیرامون خود میآموزد. کسانی هم که در خانوادههای دوزبانه بدنیا میآیند و با هر دو زبان همزمان آشنا میشوند دارای دو زبان مادری هستند. اهمیت این تعریف در جایگاهی است که فرد و هویت و وابستگی فرهنگی او در بحث زبان مادری دارند.
با آنکه همگان بر سر تفکیک زبانها و آنچه که لهجه و گویش بومی نامیده میشود همیشه همداستان نیستند ولی واژه زبان مادری بیشتر مفهوم وسیع کلمه زبان را در بر میگیرد. مقایسه میان زبان ترکی و گویش گیلانی میتواند به درک بهتر این تفاوت کمک کند. اولی را میتوان به عنوان زبان آموزشی، ادبی یا اداری در نظر گرفت در حالیکه یک گویش قابلیت جایگزین شدن یک زبان کامل را در فعالیتهای آموزشی و یا نظام اداری ندارد. اما همزمان یک گویش دارای توانایی و غنای فرهنگی و زبان شناسانهای است که میتواند در کنار زبانهای آموزشی مورد توجه قرار گیرد و جایی در برنامههای درسی، رسانهها و فعالیتهای فرهنگی پیدا کند.
زبانها و گویشهایی که امروز میشناسیم در طول قرنها همراه تمدنها و همبودهای انسانی زندگی کردهاند و تا حدودی آئینه انسانشناسانه پیچیدگیها و تحول تاریخ بشریت هستند. در دوران جدید شماری از کشورها راه تحمیل یک زبان رسمی به همگان و بیاعتنایی به زبان اقلیتها را برگزیدند.
بغرنجی موضوع زبانها در دنیای امروز از جمله به ناپیوستگیهای باز میگردد که میان مرزهای سیاسی و مرزهای فرهنگی و زبانی وجود دارد. هیج کشوری در دنیا نیست که در آن فقط به یک زبان صحبت شود و کمتر زبانی هم وجود دارد که در چهارچوب مرزهای یک کشور محدود بماند. این واقعیتها موضوع زبان را پیچیده میکند و گاه به آن بعد سیاسی هم میدهد. زبان و فرهنگ به موضوع قدرت (فرد، گروه، نهادها) در سویههای نمادین و واقعی آن هم پیوند خورده است.
خطر زوال زبانها
زبانها و گویشهایی که که نیاکان ما برجا گذاشتهاند در طول قرنها همراه تمدنها و همبودهای انسانی زندگی و سفر کردهاند، تحولات ژرفی را از سر گذراندهاند و تا حدودی آئینه انسانشناسانه پیچیدگیها و تحول تاریخ بشریت هستند. از قرن نوزدهم به این سو روند صنعتیشدن و توسعه جامعه با بی توجهی به زبانهای بومی و گاه ملی (کشورهای مستعمره سابق) همراه بوده است. در آن زمان تصور غالب این بود که تنوع زبانی مانع پیشرفت جامعه و بویژه اقلیتهای فرهنگی، زبانی و قومی میشود. جایگاه جدید زبان نوشتاری و پیشرفت علوم و آموزش هم تنوع زبانی جامعه انسانی را با چالش جدی روبرو کرد چرا که بخش بزرگی از زبانهای رایج دنیا فقط شفاهی بودند و یا سنت نوشتاری کمی داشتند.
در نیم قرن اخیر با شتاب گرفتن روندهای جهانی شدن و نفوذ روزافزون زبانهای اصلی بینالمللی خطر زوال و نابودی زبانهای کوچکتر را افزایش داده است. برای پاسخ گفتن به نیازهای زمانه (فرهنگ، علم) زبانها نیاز به روزشدن، به پویایی واژگانی، نوسازی و خلاقیت دارند. ما در دوران سلطه روزافزون زبان انگلیسی زندگی میکنیم و ۱۰ زبان اصلی دنیا بیش از ۹۵ درصد نشر مطالب علمی را در انحصار خود دارند.
زبان مادری در نظام آموزشی
یکی از بحثهای اصلی پیرامون زبان مادری رابطه آن با نظام آموزشی است. نظام آموزشی به خاطر گسترگی پوشش آن و نقشی که در روندهای فرهنگ پذیری و یادگیری نسل جوان دارد به مهمترین وسیله حفظ و نوسازی زبانها تبدیل شده است و میثاقهای حقوق کودکان حق یادگیری زبان مادری را به رسمیت میشناسند . شماری از کشورها سیاست چند زبانی را انتخاب کردهاند (سوئیس، اسپانیا، هند...) و زبان اقلیتهای اصلی به نظام آموزش راه یافتهاند. و در گروهی دیگر از کشورها با وجود تنوع زبانی آموزش با یک زبان ملی (فرانسه، ایران، ترکیه) انجام میشود.
پژوهشهای دانشگاهی نشان میدهند که سیاست چند زبانی در آموزش اثرات مثبتی بر روی حفظ و گسترش فرهنگهای بومی و یا میراث فرهنگی یک کشور بر جا میگذارد و به ادغام مطلوب اقلیتها در نظام آموزشی یاری میرساند. بیتوجهی به زبان مادری میتواند مشکلات فردی، روانشناسانه و هویتی پرشماری در پی آورد. یادگیری زبان یا چند زبان نقش کلیدی را در پیشرفت فرد در جامعه ایفا میکند و تا حدودی زیادی بر سرنوشت او در بازار کار و سلسله مراتب اجتماعی تاثیر میگذارد. خو گرفتن با مدرسه و یادگیری سویه عاطفی مهمی دارد و آموزش به زبانی بیگانه برای کودک تاثیرات منفی بر رابطه با آموزش و زبان برجا میگذارد. همزمان کشورهای چند زبانه باید مراقب باشند تا یادگیری زبان به تشدید اشکال جدید نابرابری اجتماعی در دستیابی به فرصتهای برابر در میان اقلیتها هم نینجامد.
توجه به زبان مادری ساکنان کشور و تنوع زبانی-فرهنگی میتواند اشکال گوناگونی به خود گیرد. در سالهای اخیر میتوان از شکل گیری نوعی هوشیاری جدید پیرامون اهمیت زبانهای مادری یادکرد که نشانه اهمیت یافتن هویتیهای محلی و قومی است. نگاهی به سیاستهای زبانی در کشورهای گوناگون می توان دست کم به دو رویکرد اصلی اشاره کرد.
رویکرد اول آموزش به زبان مادری است که بر اساس آن کودکان دروس مختلف را از هم ابتدا به زبان مادری خود یاد میگیرند، زبان ملی یا سراسری (یا زبانهای اقلیتهای دیگر) در کنار زبان مادری تدریس میشود و آموزش بتدریج دو زبانه و یا سه زبانه (زبان بین المللی) خواهد شد.
گرایش دوم آموزش زبان مادری است. این بدان معناست که زبان ملی یا سراسری زبان اصلی آموزش خواهد بود و دانشآموزان در کنار زبان رسمی اول زبان مادری خود را هم فرا میگیرند.
مهاجرت گسترده در سطح بین المللی و شکلگیری اقلیتهای نوظهور در بسیاری از کشورهای دنیا هم بر پیچیدگی پدیده زبان مادری افزوده است بویژه آنکه که پراکندگی جغرافیایی اقلیتهای مهاجر خطر انزوا و فراموشی تدریجی زبان مادری نسل دوم را هم افزایش داده است.
در ایران بر اساس سرشماری سال ۱۳۹۵ حدود ۲۸ تا ۳۰ درصد از جمعیت کشور در مناطقی زندگی میکنند که در آنها اکثریت شهروندان به زبانی غیر از فارسی حرف میزنند. بررسیهای آماری نشان میدهند که میزان دسترسی و ماندگاری در آموزش در مناطق غیرفارس ایران بطور محسوسی کمتر از سایر مناطق است. برای مثال در سرشماری ۱۳۹۵ دسترسی به آموزش در بسیاری از استانهای فارس زبان (تهران، اصفهان، سمنان، یزد) به طور متوسط ۱۵ تا ۲۰ درصد بیشتر از مناطقی که در آنها زبان اقلیتها رایج است و این شکاف در مراحل بالاتر آموزشی افزایش مییابد. هر چند این نابرابریها فقط به دلیل دشواریهای زبانی نیست و فقر و توسعه نیافتگی نیز از عوامل اثر گذار به شمار میروند اما تحمیل زبان اکثریت و سلطه فرهنگی در سویه نمادین و عینی اثرات منفی در توسعه آموزشی و رابطه با مدرسه و یادگیری بر جا میگذارد.
در ایران در حالی زبان اقلیتها مورد بیتوجهی قرار میگیرد که هم اکنون در مدارس تلاش فراوانی برای آموزش زبان عربی (زبان دینی و زبان قرآن و نه زبان اقلیت عرب) از همان سال اول دبستان به کار میرود. حدود یک سوم دانشآموزان ایران امکان یادگیری زبان مادری خود (با وجود اصل ۱۵ قانون اساسی) حتا در سطح ابتدایی و پایهای را هم ندارند و گاه در مدرسه باید به زبانی که به کلی نمیشناسند خواندن و نوشتن را بیاموزند.
سیاستهای زبانی ایران از ابتدای شکلگیری مدرسه جدید هیچگاه توجه به زبانهای اقلیتها را در دستور کار خود قرار نداده است و زبان اقلیتهای بزرگ مانند ترکها، کردها، عربها و بلوچها جایی در نظام آموزشی ایران ندارند.این سیاست مصداق اعمال خشونت نمادین علیه کودکانی است که نوعی تحقیر فرهنگی را زندگی میکنند.
بسیاری از زبانها و گویشهای رایج در ایران با راه یافتن به نظام آموزشی و مدارس و دانشگاهها میتوانستند حیاتی دوباره پیدا کنند و زمینهای برای بازسازی و مراقبت از این میراث فرهنگی مشترک چند هزار ساله ایران فراهم شود. این زبانها و گویشها فقط ابزار ساده ارتباط میان انسانها نیستند، در دل هر یک از این زبانها و گویشها تاریخ، سنتها و فرهنگ و زندگی یک منطقه و یک همبود انسانی نهفته است.
آموزش زبان اقلیتها گام مهمی در راه به رسمیت شناختن هویت و افزایش حس تعلق ملی همه کسانی است که در چارچوب مرزهای ملی ایران با یکدیگر زندگی میکنند. به رسمیتشناختن زبان و فرهنگ اقلیتهای اتنیکی ساکن ایران با اصل برابری شهروندی و دمکراسی پیوند خورده است.
کانال شخصی سعید پیوندی
https://t.me/paivandisaeed
■ دکتر پیوندی عزیز
از نوشتهات دربارهی اهمیت آموزش به زبان مادری و ابتکار یونسکو در نامگذاری روز جهانی زبان مادری سپاسگزارم. توجه تو به دو رویکرد اصلی در بحث آموزش (۱. تدریس دروس به زبان مادری در کنار زبانهای دیگر و ۲. آموزش رسمی با زبان ملی و آموزش زبان مادری بهعنوان درسی مکمل) روشن میکند که این دغدغه نهتنها در ایران که در بسیاری کشورها هم مطرح است. اما در نهایت، نوشتارت گویی هنوز در فاصلهای بین این دو رویکرد سرگردان مانده و تأکیدش بیشتر بر طرح مسئله و بررسی پژوهشهای دانشگاهی است تا یک موضع جدی و اجرایی.
۱. از مشروطه تا امروز: حقوقی که بر کاغذ ماند در دوران مشروطه، برای نخستینبار حقوق مردم بهصورت رسمی به رسمیت شناخته شد؛ اما در عمل، آنچه تحت عنوان حقوق زبانی مطرح بود، به فارسی محدود شد و تنوع زبانی در حد شعار باقی ماند. نباید فراموش کنیم که وقتی صحبت از «ملیتها» و گروههای متنوع ایرانی میکنیم، زبان فقط یکی از ابعاد هویتی آنان است. عوامل دیگری مثل تاریخ مشترک، باورهای دینی، آدابورسوم محلی و تجربهی سیاسی اجتماعی هم در شکلگیری هویت این ملیتها نقش کلیدی دارند. با وجود این، تحمیل زبان فارسی بهعنوان تنها زبان رسمی، عملاً گسترهی عظیم فرهنگی و هویتی ایران را در حاشیه نگه داشته است.
۲. دو رویکرد پیشنهادی و چالش اجرای آنها در نوشتهات به دو رویکرد برای آموزش در نظام چندزبانه اشاره کردهای:
آموزش به زبان مادری: کودکان دروس خود را از ابتدا به زبان مادری فرامیگیرند و در کنار آن، زبان ملی یا سایر زبانها را هم یاد میگیرند.
آموزش زبان مادری: زبان رسمی یا ملی، زبان اصلی تدریس است و زبان مادری در کنار آن به دانشآموزان آموزش داده میشود. این دو الگو در کشورهای مختلف نتایج متنوعی داشتهاند؛ اما در ایران – با توجه به سوابق تاریخی و نیز نابرابریهای ریشهدار منطقهای – هنوز اراده یا ساختار مشخصی برای اجراییکردن هیچیک شکل نگرفته است. بنابراین، تنها توصیف و پیشنهاد این رویکردها، کافی نیست و باید به راهکارهای عینیتر پرداخت؛ راهکارهایی که بتواند در میدان واقعی آموزش ایران نتیجهبخش باشد.
۳. هویت ملیتها فراتر از زبان یکی از نقاط قوت نوشتهات اشاره به این است که نباید تصور کنیم هویت یک ملیت تنها با زبان تعریف میشود. زبان مهم است، اما در کنار آن، تاریخ مشترک، فرهنگ، باورهای اجتماعی و دینی، هنر بومی و بسیاری عوامل دیگر را هم باید دید. این نگاه چندوجهی لازمهی آن است که در بحث آموزش – اعم از برنامهریزی درسی و تربیت معلمان متخصص – تنها به موضوع “زبان” محدود نمانیم و بتوانیم مسائل گستردهتری مثل محتوای درسی، احترام به رسوم محلی، و سازوکارهای رفع تبعیض منطقهای را هم لحاظ کنیم.
۴. چرا در ایران، موضوع زبان همچنان جدی است؟
تجربهی تحمیل تکزبانه: از آغاز شکلگیری مدرسهی نوین در ایران، زبان فارسی بهعنوان تنها زبان رسمی آموزش، به دیگر زبانها و گویشها اجازه نداده تا در چارچوب نظام آموزشی رشد کنند.
حاشیهنشینی ملیتها: این رویکرد باعث شکلگیری حس تبعیض در میان کودکانی شده که از همان بدو ورود به مدرسه باید به زبانی درس بخوانند که برایشان ناآشناست.
تأثیر بر همبستگی ملی: برخلاف تصور عدهای که تنوع زبانی را مخل وحدت ملی میدانند، بسیاری از تجربههای جهانی نشان دادهاند که به رسمیت شناختن تنوع زبانی و فرهنگی، همگرایی و احساس تعلق ملی را تقویت میکند.
۵. از گفتار نظری تا عمل مشخص نوشتهات، اگرچه پژوهشهای گوناگون و تجربهی چند کشور را مرور میکند، اما هنوز نشانی از تدوین راهبرد یا ارائهی برنامهی مشخصی نمیبینیم. حقیقت آن است که مردم مناطق دوزبانه یا چندزبانه در ایران، بیش از پژوهشهای علمی، خواهان اقدام عملیاند:
تأمین مالی و تربیت معلمانی که بتوانند به زبان مادری تدریس کنند؛ تولید محتوای درسی چندزبانه؛ پیشبینی قوانین و دستورالعملهای اجرایی برای آموزش دوزبانه؛ مهمتر از همه، رفع هر نوع منع قانونی یا سیاسی که مانع اجرای این طرحها شود.
۶. نتیجه: گامی فراتر از انتخاب الگو حق زبان – چه بهعنوان زبان اصلی آموزش، چه بهعنوان درس مکمل – باید بخشی از تحقق حقوق شهروندی گستردهتر باشد. ملیتهای مختلف ایران مطالبات متعددی دارند که زبان فقط یکی از آنهاست. آنچه از دوران مشروطه تا کنون نیمهتمام مانده، به رسمیت شناختن چندوجهی هویت و مشارکت واقعی مردم در تعیین سرنوشت فرهنگی خود است. برای عبور از وضع فعلی، کافی نیست بین دو الگوی «تدریس به زبان مادری» و «تدریس زبان مادری» یکی را برگزینیم؛ بلکه نیازمند عزم جدی و دستورکار اجرایی هستیم تا این رویکرد – در هر شکلی که مردم هر منطقه برمیگزینند – تضمین شود و جایگاه واقعی خود را در قانون و مدرسه پیدا کند.
در نهایت، قدردان تلاشت هستم که بحث زبان مادری و حفظ میراث فرهنگی متنوع ایران را در کانون توجه قرار دادهای. با این حال، پیشنهاد میکنم موضع خود را صریحتر کنی تا فراتر از ارائهی چند مدل نظری، به یک مطالبهی عملی برای بهبود وضعیت آموزشی و هویتی همهی ملیتها و گروههای فرهنگی ایران تبدیل شود.
iranlifeandliberty
■ مسئله زبانهای مادری غیرفارسی در ایران، مهمترین مسئله سیاسی شده است که متأسفانه هنوز حول آن یک اجماع ملی فراحزبی شکل نگرفته است. مسئله عبارت از دو بخش مهم است:
۱. جنبه سیاسی مسئله. پذیرش امکان تحصیل دو زبانه با هدف تقویت تدریجی نقش زبان مادری، قائل شدن حقوق برابر به همه زبانهای موجود و پیش گرفتن سیاست لیبرال زبانی برای دادن نقش مناسب ظرفیت زبانهای دیگر و ظرفیتهای موجود در کشور از هر نظر. (کادر علمی، بودجه، ..)
۲. جنبه کارشناسی و اجرایی اصلاحات زبانی در نظام تحصیلی، استفاده از موفقترین تجربیات موجود در جهان و برقراری سیستم کنترل کیفت تحصیلی در نظام تحصیلی برای مناطق برخوردار از امکان تحصیل دوزبانه.
علی رضا اردبیلی
■ با تشکر از أقای سعید پیوندی گرامی بخاطر پرداختن به موضوع مهم أموزش به زبان مادری و أموزش زبان مادری. بنظر من خوب است که به تاریخچه ۲۱ فوریه اشاره کوتاهی شود و گرامی بداریم یاد دانشجویانی که در تظاهرات روز ۲۱ فوریه سال ۱۹۵۲ در دانشگاه داکا، بخاطر درخواست برسمیت شناختن زبان بنگالی به عنوان یکی از زبانهای رسمی پاکستان، کشته شدند.
صفاری
■ با درود بە آقای سعید پیوندی عزیز و دستخوشی از ایشان کە بە این مسئلەی مهم ، کە بدرستی میتوان گفت یکی از مشکلات اساسی جوامع موزائیکی، مخصوصأ ایران است، بعث جالبی را آغاز کردەاند کە میتواند برای دورنمای آیندە راەکارهای معینی را عرضە کند. نکتەای کە هنوز بە روشنی در این بحث مطرح نشدە، رابطەی بین برسمیت نشناختن زبانهای مادری با سیستم سیاسی حاکمانی کە در جهت از بین بردن این زبانها ، منکر وجود تنوع ملی و فرهنگی بودە و هستند. سیاست این قبیل سیستمها کە جملگی بر پایەهای دیکتاتوری و فاشیستیی سکۆلار و یا دینی حاکم شدەاند بر پایە نفی این تنوع کە مد نظر نویسندە نیز هست پایەریزی شدەاست. در ایران ، ترکیە ، الجزایر و... بسیاری دیگر از این حاکمیتها اساس سیاست این دولتها بر پایە تحمیل دولت/ ملت بە ملیتهای غیر حاکم بنا گشتە است. اساس این سیاست نفی حقوق ملی ملیتهای مختلف و حقوق اقلیتهای ساکن این کشورهاست کە نام مناسب آن حاکمیت شووینیستی بە نام ملیت غالب است. درحالیکە بیشتر این سیستمها برای حقوق انسانی و حیاتی ملت حاکم هم ارزشی قایل نیستند کە جمهوری اسلامی نمونەی مشخص این قبیل حاکمیتهاست. در کشورهای موزائیکی مانند ایران، بدون وجود سیستمی دمکراتیک و برسمیت شناختن اصل چند ملیتی بودن و رعایت کامل حقوق حقەی همەی ملیتها و اقلیتهای متنوع ، نمیتوان انتظار داشت بە زبانهای مادری اهمیت دادە شود. امید است در ابتدا اپۆزیسیون ایران بە آن حد آگاهی دست یابد کە توهم ملت بزرگ ایران و زبان رسمی واحد فارسی را از ذهنیت خود پاک کردە و این حقیقت مسلم را کە مردم ایران را ملیتها و اسقلیتهای ملی مختلفی تشکیل دادەاند پذیرا شود و راە را برای وحدت همەی نیروهای مخالف این رژیم ضد انسانی هموار کند.
حسن ماورانی
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
مقدمه: برخی بر این باورند که “فرهمندی” یا “کاریزما” نوعی صفت شخصی است. مثلا برخی مدعی هستند که خمینی دارای نوعی ابهت و “فرهمندی” یا “کاریزما” شخصی بود که موجب میشد تا “ولایت” خود را اعمال کند. بر همین منوال برخی مدعی هستند که پهلوی نخست هم دارای نوعی “کاریزما” بود و بر همان اساس دیگران را مرعوب خود مینمود. نظریهها و پژوهشهای اکادمیک اما “فرهمندی” یا “کاریزما” را نوعی برساخته یا سازه اجتماعی تلقی میکند که در زمینه مناسبات خاص سیاسی، اجتماعی و فرهنگی “برساخته” میشود.
بنابراین فارغ از این زمینه معین سیاسی، اجتماعی و فرهنگی اساسا موضوعیت ندارد. کما اینکه خمینی اگر به یک جامعهای با فرهنگ و هنجارهای کاملا متفاوتای مثلا جزیرهای در اقیانوس آرام مسافرت میکرد، اهالی آن جزیره از دیدن او با آن ریخت و قیافه شگفتزده میشدند اما و دچار هاله “فرهمندی” یا “کاریزما” نمیشدند و اثری از”کاریزما” یا “ولایت” هم در مناسبات اجتماعی آن جزیره ظاهر نمیشد.
نمونه دیگر، گاه مشاهده میشود رئیس یک فرقه سیاسی برای اعضایش دارای کاریزماست و اعضا در مقابل او کرنش میکنند؛ اما مورد نفرت اعضای دیگر گروههای سیاسی است. بنابراین “فرهمندی” یا “کاریزما” نوعی برساخته و سازه اجتماعی است که در زمینه مناسبات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی معین ظاهر و بارز میشود و خارج از آن بلاموضوع و بالامعناست. خمینی برای مقامات فرانسویان که او را در پاریس پذیرفتند کاریزمایی نداشت کما اینکه پهلوی اول نیز برای دولتمردان انگلیسی که او را به جزیره موریس تبعید کردند هم واجد آن نبود. اما همین دو نفر برای “سرسپردگان”، “شیفتگان” و “مقلد” و “رعیتی” که در زیر چمبره قدرت و منزلت ایندو در فضای معین اجتماعی گرفتار بودند دارای “نفوذ معنوی” و “فرهمندی” یا “کاریزما” مذهبی یا سیاسی بودند. از این رو میتوان ادعا کرد نوعی تقارن میان “قدرت” و “منزلت” و “فرهمندی” یا “کاریزما” وجود دارد.
“منزلت” و “فرهمندی” یا “کاریزما” در ذهنیت فردی که در اسارت زمینه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی معین است ساخته میشود و مستقل از ذهن و زبان وجود ندارد. در همین راستا، نظریه نئوکلاسیک کاریزما، ظریه نئوکلاسیک کاریزما (Neo-Classical Charisma Theory) که از سوی ادوارد شیلز (Edward Shils) و توماس مولنار (Thomas Molnar) صورت بندی شده است، برخلاف دیدگاه وبر(Max Weber) کاریزما را عمدتاً به ویژگیهای فردی و اقتدار فرهمندانه رهبر نسبت میداد، بر یک رویکرد اجتماعی-ساختاری تأکید دارد. این نظریه بر این پایه بنا شده است که کاریزما عمدتا محصول نتیجهی تعامل شخص رهبر با پیروان، بستر فرهنگی، و شرایط اجتماعی-تاریخی است.
تعریفهای فرهمندی یا کاریزما
در رژیم ولایت فقیه، فرآیندهای تولید فرهمندی یا کاریزما بهطور ویژه در صنعت خاص و ساختار قدرت و گفتمان ولایی حاکم صورت میگیرد. این فرایندها در جهت مشروعیتبخشی به رهبر ولایی و تقویت اقتدار مذهبی-سیاسی او استفاده میشود. البته برخی از گروههای سیاسی فرقهای دیگر ایران نیز در سطح خودشان از همین راهکارها و مکانیسمها برای تولید “فرهمندی” یا کاریزما سازی استفاده میکنند.
در یک تعریف کلی و مبتنی بر ادبیات آکادمیک، کاریزما را میتوان بهصورت زیر بیان کرد:
فرهمندی یا کاریزما یک سازه اجتماعی است که به ویژگیهای برجسته یا استثنائی یک فرد نسبت داده میشود که از طریق روابط اجتماعی و تاثیرات آن فرد بر دیگران بهوجود میآید. این ویژگیها بهطور معمول شامل توانایی برقراری ارتباط موثر، تحریک احساسات و انگیزههای درونی دیگران، و ایجاد هویت مشترک یا آرمانهای جمعی است.
کاریزما معمولاً در قالب یک فرایند دوطرفه بین فرد و گروههای اجتماعی تعریف میشود و در شرایط خاص فرهنگی، سیاسی یا دینی بهویژه برجسته میشود. از منظر این دیدگاه کاریزما بهطور کامل به تعاملات اجتماعی، فرهنگ، و موقعیتهای تاریخی بستگی دارد و بهطور مستقل از این شرایط وجود ندارد. در این نگرش، کاریزما نه بهعنوان یک ویژگی ذاتی در افراد، بلکه بهعنوان یک فرآیند اجتماعی و فرهنگی در نظر گرفته میشود که از طریق کنشهای جمعی، نگرشهای عمومی، و نظرات جامعه بهوجود میآید.
کارکرد کاریزما در مناسبات سیاسی میتواند بهعنوان یک ابزار قدرتمند در ایجاد مشروعیت، اقتدار بسیج اجتماعی، جذب وفاداری، و حفظ استقرار و قدرت سیاسی مورد تحلیل قرار گیرد. کاریزما در سیاست میتواند بهطور عمیقی در فرایندهای سیاسی و اجتماعی تاثیر بگذارد و نقش کلیدی در شکلدهی به نظامهای سیاسی، جنبشهای اجتماعی، و حتی برپایی یا فروپاشی رژیمها ایفا کند.
تولید “فرهمندی” یا کاریزما در صنعت رژیم ولایی
۱. اسطورهسازی از رهبر (Mythologization of the Leader): در رژیم ولایی، خمینی بهعنوان “امام” و “رهبر الهی” و “نایب امام زمان” و سپس “امام امت” معرفی شده است. او نه تنها به عنوان یک شخصیت تاریخی بلکه بهعنوان نماد حقیقت دین معرفی شد. در همین راستا، رهبر رژیم ولایی، بهویژه ولیفقیه، در قالب فردی فراتر از انسانهای عادی قرار میگیرد و بهعنوان رابط میان خدا و مردم دیده میشود. این امر از طریق داستانها، حکایتهای مبالغهآمیز و روایتهای افسانهای از زندگی و قصه مبارزات تقویت میشود. حال آنکه فعالیت خمینی در نجف به صدور گاه گاه اعلامیه خلاصه میشد.
۲. تقدسبخشی (Sacralization): در این رژیم، ولیفقیه بهعنوان “نایب امام زمان” و منبع اوامر و نواهی شرعی معرفی میشود. مقامات مذهبی و روحانی در این سیستم به تقدس بخشیدن به مقام رهبری و تأکید بر ویژگیهای معنوی ولیفقیه میپردازند. برای مثال، خامنهای بهعنوان “ولیفقیه” در حاکمیت ولایی بهطور مداوم بهعنوان مظهر “اسلام ناب”، رهبر مسلمین جهان و هدایتگر نهفقط در امور دینی بلکه به عنوان یک الگو برای جوانب زندگی سیاسی و اجتماعی تبلیغ میشود.
۳. ایجاد فاصله و دسترسی محدود (Creating Distance and Restricted Access): در حاکمیت ولایی، ولیفقیه دسترسی عمومی کمتری دارد و ارتباطات رسمی با مردم از طریق نمایندگان یا مقامات مختلف صورت میگیرد. این امر نوعیهاله تقدس و رازآلودگی پیرامون مقام ولیفقیه ایجاد میکند. همچنین محدودیتهایی در دیدارهای عمومی رهبر وجود دارد و او بیشتر در موقعیتهای خاص و نظارتشده ظاهر میشود. او هیچ گاه در یک مصاحبه حضوری با رسانهها ظاهر نمیشود و پاسخگوی گفتار و کردارش نیست حال آنکه در پس بسیاری از تصیم گیریهای خرد و کلان است.
۴. تصاویر بصری و نمادین (Symbolic and Visual Representation): در رژیم ولایت فقیه، تصاویر رهبر ولایی، اعم از خمینی و خامنهای، در فضای عمومی و رسانهها بهطور گسترده منتشر میشود. این تصاویر بهطور عمده رهبران را در موقعیتهایی قرار میدهد که آنها را دارای اقتدار، توانمندی و ارتباط مستقیم با خداوند نشان میدهند. استفاده از نمادهای مذهبی مثل پرچم، عکسهای رهبر، و آیات قرآن نیز از این فرآیند پشتیبانی میکند.
۵. زبان خاص و ستایشبرانگیز (Loaded Language and Honorific Titles): در چارچوب رژیم ولایی، از عناوین و زبان خاصی برای تقدیس رهبر استفاده میشود. رهبر ولایی بهعنوان «رهبر معظم انقلاب»، «نایب امام زمان»، یا «امام امت» معرفی میشود که هر یک از این عناوین به نوعی بر تقدس و عظمت مقام رهبری تأکید دارند. این زبان بهطور خاص در رسانههای دولتی و سخنرانیهای رسمی بهکار میرود تا تصویر قدرت و صلاحیت مذهبی رهبر ولایی را تقویت کند.
۶. نمایش قدرت و موفقیتهای ساختگی (Performance of Power): در چارچوب رژیم ولایی، بسیاری از موفقیتهای سیاسی، نظامی و اقتصادی بهنام ولیفقیه ثبت میشود. بهطور مثال، در زمان جنگ ایران و عراق، مقام رهبری خود را بهعنوان هدایتگر اصلی پیروزیها معرفی کرد و هرگونه دستاورد اقتصادی یا سیاسی نیز به اسم رهبری انقلاب ثبت میشد. این نمایشهای قدرت بهویژه در راهپیماییها، جشنهای ملی و مناسبتهای ویژه انجام میشود.
۷. مشارکت رانتی یا اجباری و نیمه اجباری در مناسک جمعی (Forced Participation in Rituals): در حاکمیت ولایی، مشارکت در مناسک مذهبی مانند نماز جمعه، راهپیماییهای بزرگ، و جشنهای ملی-مذهبی برای تقویت وابستگی به رهبر و ایدئولوژی حاکم اجباری است. این مشارکتها بهویژه در مناسبتهای مذهبی مانند عاشورا و پیروزی انقلاب، بهعنوان یک عنصر اصلی در ترویج کاریزما و ایجاد حس تعلق به نظام مذهبی و سیاسی دیده میشود. این مشارکت در مناسک جمعی با پرداخت انواع رانت از قبیل رانت تحصیلی، شغلی و توزیع غذا و سایر خدمات و غیره صورت میگیرد.
۸. تقویت روانی و احساسی (Emotional and Psychological Manipulation): در ایران، از فن آوری و تکنیکهایی مانند استفاده از موسیقیهای حماسی، سخنرانیهای پرشور و شعارهای جمعی برای تقویت وابستگی عاطفی به مقام رهبری و گفتمان ولایی استفاده میشود. این احساسات بهویژه در مراسمهایی مانند مراسم عزاداری عاشورا یا جشنهای انقلاب تقویت میشود.
۹. نظام کیفر و پاداش در حاکمیت ولایی(Punishment system): پاداشدهی برای تقویت کاریزما: در حاکمیت ولایی، افرادی که به نظام وفادارند، به مناصب کلیدی اقتصادی، نظامی یا مذهبی دست پیدا میکنند. برای مثال، برخی از وفاداران به ولیفقیه در سازمانها و مؤسسات دولتی به مناصب بالایی منصوب میشوند.
۱۰. کیفر برای سرکوب و تقویت کاریزمای منفی: کسانی که با رژیم مخالفت میکنند، از امتیازات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی محروم میشوند و حتی ممکن است مورد مجازاتهای فیزیکی یا روانی قرار گیرند. نمونهای از این اقدامات در مورد مخالفان سیاسی یا فعالان اجتماعی مشاهده میشود که به زندان میافتند یا مورد آزار قرار میگیرند.
۱۱. نظام پاداش معنوی و آخرتگرایانه: در نظام ولایی، رهبر بهعنوان واسطهای برای نجات اخروی و رستگاری معرفی میشود. بسیاری از اعضای جامعه به این باور رسیدهاند که اطاعت از ولیفقیه برای دستیابی به بهشت یا مقام معنوی ضروری است.
۱۲. نظام کنترل و نظارت اجتماعی: در حاکمیت ولایی، نظارت بر رفتار و گفتار مردم بهویژه در جوامع مذهبی و سیاسی بسیار جدی است. سازمانهایی نظیر وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران برای سرکوب مخالفان و نظارت بر فعالیتهای اجتماعی و دینی مردم بهکار گرفته میشوند.
جمعبندی: در حاکمیت ولایی و رژیمهای مشابه و یا حتی گروهبندیهای سیاسی ایران در سطح خرد، فرآیندهای تولید کاریزما و فرهمندی در چارچوب ساختار سیاسی و مذهبی بهطور سیستماتیک بهکار گرفته میشود. این فرآیندها با هدف مشروعیتبخشی به رهبری ولایی و تقویت ارتباط عاطفی-ایدئولوژیک با مخاطبانش طراحی شدهاند. فرایند تولید و صنعت کاریزما و فرهمندی مشابه بسیاری از رژیمهای توتالیتر و فرقههای گوناگون است که در آنها رهبران بهعنوان نمادهای “حقیقت مطلق و قدرت” معرفی میشوند.
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
مبانی نظری
این بخش به موضوع «ایرانیت» میپردازد. در بخش پیش گفته شد که یکی از علل اصلی تأکید ما بر پادشاهی پارلمانی، از یک سو، پیوند گذشته با آینده (مدرنیسم) است و از سوی دیگر، انتقال قدرت سیاسی به پارلمان و قدرت اجرایی به حکومتِ (Government/Regierung) برآمده از پارلمان است.
ابتدا برای پرهیز از هر گونه بدفهمی لازم است به یکی دو نکته گنگ و پرمناقشه پرداخته شود: منظور از ایرانی / آریایی چیست؟ و آیا ایرانیت به معنی باستانگرایی است یا مفهومی بسیار فراتر از آن میباشد.
در ادبیات سیاسی عامیانه، چه در غربِ سده بیستم و چه در بخشهایی از مردم عامه کنونی ایران، مفهوم «آریایی» به معنای نژادی درک میشود. آریایی یا ایرانی ربطی به نژاد ندارد. این دو مفهوم همسان، از نظر علمی (علم زبانشناسی) به یک خانواده زبانی گفته میشود.[۱] زبانهای ایرانی یا آریایی یک خانواده بسیار بزرگ از اقوام ایرانی را در برمیگیرد که شامل دهها زبان و سدها گویش است. بخشی از این زبانها از میان رفته و بخشی دیگر از آن باقی ماندهاند. زبانهای آریایی/ایرانی عبارت هستند از: پارتی، پارسیک، کردی، بلوچی، پشتو، سکایی، خوارزمی، یزغلامی، آسی، سُغدی، شُغنی، فارسی میانه تُرفانی، وخی، گیلکی، لکی، اچمی، پراچی، یغنابی و ....
نخستین کسی که تخم لقِ «آریایی به مثابه نژاد» را در دهان عامهپسندان گذاشت یک سیاستمدار خاورشناس فرانسوی به نام جوزف آرتور دو گوبینو (Joseph Arthur de Gobineau /1816-1882) بود. نازیهای آلمان بر اساس نوشتههای این فرد، نظریه نژادی خود را استوار ساختند. امروز برای هر کس که اندکی با این موضوع آشناست میداند اساساً چیزی به نام نژاد آریایی [یا کلاً نژاد] وجود ندارد. نژاد یک مفهوم بیولوژیک است. ما در جهان فقط یک نژاد داریم و آن هم «انسان» است. هیچ انسانِ ناب نژادی در جهان وجود ندارد (حتا در میان منزویترین قبایل در آفریقا و آمریکای لاتین). براستی تبار «من» در طی ۲۰ نسل گذشته چند نفر بوده است؟ نزدیک یک میلیون و پنجاه نفر! (۲ به توان n [تعداد نسلها]) یعنی ۱۰۴۸۵۷۶ انسان با هم زاد و ولد کردند تا «منِ» کنونی هستی یافتم؛ و این شمار بسیار بزرگ از تبارِ «من»، آمیزهای است از هزاران انسان متنوع که ما نمیشناسیم.
بنابراین زمانی که از «ایرانیت» سخن میگوییم ربطی به مفهوم غیرعلمی «نژاد» ندارد بلکه منظور یک مجموعه اشتراکات زبانی، فرهنگی و سیاسی است. با این وجود، باید از واژه «آریایی» که توسط غربیها با نژاد گره زده شد، شدیداً پرهیز کرد. استفاده از این واژه، تداعیکننده معنی نژادی است و بار نژادپرستی-فاشیستی دارد.
ولی ایرانیت تنها در برگیرنده اقوامی که به زبانهای ایرانی سخن میگویند نیست، بلکه اقوام عرب و اقوام ترک که سدهها در قلمرو ایران زندگی میکنند را نیز در برمیگیرد.
ما در درازنای تاریخ خود همواره با عربها بویژه عربهای سریانی[۲] زندگی میکردیم. پادشاهی لخمیان که پایتخت آن حیره در جنوب عراق امروز قرار داشت، پاسدار مرزهای ایران در برابر تهاجم قبایل دیگر بودند. ارتباط فرهنگی ایرانیان بويژه دربار پادشاهان ایران با عربهای مسیحی بسیار ژرف بود. حتا یزدگرد اول، فرزندش بهرام (که بعدها به بهرام گور شهرت یافت) را برای نجات از دست رقبای درون درباری به پادشاهی لخمیان سپرد و او حدود ۲۰ سال در میان عربهای لخمی زندگی کرد و به اصطلاح دست پرده آنها بود. و همانها نیز بودند که توانستند پس از مرگ یزدگرد اول او را به قدرت برسانند. برخلاف داستانهای دروغین، عربهای مسیحی (نستوری) از فرهنگ بسیار غنی برخوردار بودند و تأثیرات بسزايي بر فرهنگ ایرانیان گذاشتند. به عبارتی، عربها نزدیک به دو هزار سال با دیگر اقوام ایرانی همزیستی داشتهاند.
همین نیز برای اقوام ترک صادق است. این یک فکت غیرقابل انکار است که قدمت زندگی مشترکِ اقوام ترک با اقوام ایرانی بسیار بیشتر از قدمتِ زندگی آنها در امپراتوری عثمانی و ترکیه امروزی است. از سوی دیگر باید تأکید کرد که ترکهای ایرانی دست کم ۹۰۰ سال بر ایران حکومت کردند. آمیزش فرهنگی-سیاسی ترکها با ایرانیان بسیار فراتر از چیزی است که ما به چشم میبینیم. ترکها، بسیاری از واژههای کهن ایرانی (پارتی و فارسی میانه) را حفظ کردهاند، واژههایی که امروزه خود ایرانیان فارسزبان نمیدانند ولی ترکها هنوز از آنها استفاده میکنند. پس شگفتانگیز نیست که به قول برخی تاریخدانان، سلجوقیان بویژه سلجوقیان روم بر «ایرانیت» خود تأکید داشتند. از این رو، ایرانیت محدود به اقوام ایرانیزبان نیست بلکه بسیار فراتر از آن میرود.
از سوی دیگر، ایرانیت به معنی «باستانگرایی» هم نیست و کسانی که این دو را با هم معادل قرار میدهند تقریباً همان خطایی را تکرار میکنند که «دو گوبینو» در خصوصِ نژاد آریایی انجام داده بود.
ایرانیت مانند یک رود بزرگ است که بیش از ۲۵۰۰ سال آغاز شده است و هنوز ادامه دارد. این رودخانه سیال و پویا، دورهها و فراز و نشیبهای فراوانی را تجربه کرده است. اگر ما – البته برای سادگی- آغاز این ایرانیت را هخامنشیان و انتهای آن را جمهوری اسلامی بدانیم، باید تمامی این مسیر را جزو ایرانیت به شمار بیاوریم. کاهش ایرانیت به پایان ساسانیان و پذیرفتن دولتهای کوچک و بزرگی که علیه سلطه عربها بودند، خودفریبی محض است. با تاریخ و هویت تاریخی نمیتوان گزینهای رفتار کرد. از این رو، به نظر ما- که میتوانیم در بحثهای کارشناسانه از آن دفاع کنیم- شکلگیری اسلام (در معنای عام خود)[۳] و بسیاری دیگر از ادیان و مذاهب پیشین و پسین مانند زرتشتی، یهودیت، مسیحیت، صائبی (مندائیان)، آشوری، شاخههای گوناگون صوفی، تشیع، شیعه امامیه و بهائیت در ایران، اجزائی از ایرانیت ما به شمار میروند.[۴] امروزه بخشی از روشنفکران ما به دلایل سیاسی تلاش میکنند که با تأکید بر باستانگرایی این بخش دینی از تاریخ ایران را حذف نمایند. این گرایش، البته با توجه به رفتار دینی-سیاسیِ حاکمان کنونی که باعثِ دینزدگی در میان ایرانیان شده است، قابل درک است، ولی نگرشی نادرست و غیرعلمی است.
شکلگیری اسلام در ایران، هیچگاه به معنی بُرش قاطع در تاریخ ایران نبود (یعنی تاریخ دوباره از صفر آغاز نشد!). اساساً بدون نخبگان و فرهیختگان ایرانی، شاید دینی به نام اسلام شکل نمیگرفت. از این رو، تلاشها برای حذف ارادی-مکانیکی اسلام یا هر دین دیگری که در تار و پود فرهنگِ تاریخی ایران تنیده شده است ناممکن است.
تداوم و پیوستگی تاریخی
تداوم و پیوستگی تاریخی از اجزاء گوناگونی تشکیل میشود که در زیر به شکلی اشارهوار به آنها میپردازم. تداوم زبانی، تداوم فرهنگی و تداوم سیاسی.
تداوم و پیوستگی زبانی
تقریباً همه کارشناسان حوزههای فرهنگ و جامعهشناسی بر این نکته همنظرند که تداوم زبان فارسی در درازنای تاریخ ایران، پایه پاسداری از ایرانیت بوده است. زبان فارسی در عین حال، پیوستگاه فرهنگ ایران باستان و باستان متأخر با ایران دوران اسلامی نیز بوده است. زبان فارسی، زبان یک قوم معین، مثلاً قوم «فارس»[۵]، در ایران نبوده و نیست. هیچ قومی در ایران به این زبان سخن نمیگفت. بسیاری از زبانشناسان بر این نظرند که زبان فارسی یک زبان «برساخته» یا به اصطلاح یک زبان همگانی / مراوده (Lingua franca) بوده که تکیهگاه اصلیاش بر زبانهای ایرانی و غیرایرانیِ ساکن این جغرافیا قرار دارد. ولی این، موضوع اکنون ما نیست و بهتر است وارد آن نشویم. زبان فارسی همیشه توسط پادشاهان و حاکمان غیرایرانی نیز به عنوان زبان مراوده، بدون هر گونه تعصب و کورباوری، پذیرفته شده بود. حدود ۹۰۰ سال که پادشاهان ایرانیِ ترکزبان بر ایران حکومت میکردند، این زبان، زبان مراوده و همگانی آنها بود و با آمدن رضاشاه بزرگ به زبان همگانی تبدیل نشد!
با نگاهی به «تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام»[۶] و ادبیات پس از شکلگیری اسلام در ایران، متوجه میشویم که چگونه فرهنگِ سیاسی و دینی ایرانیان در جلوههای گوناگونی وارد ادبیات دوران اسلامی ایران شده است. از کتیبهها تا سکهها و مُهرها تا نوشتههای کوتاه و بلند دینی و پندآمیز در عصر اشکانیان و ساسانیان و بازتاب عصاره و گوهر آنها در شاهنامهها، خداینامهها و سرانجام در اثر حماسی و جاودانه شاهنامه فردوسی، همه نشانگر تلاطمهای یک رودخانه سُترگ تاریخیست که در قلمرو ایران جاری بوده است.
شاید هیچ زبانی در جهان یافت نشود (اگر هم وجود داشته باشد من نمیشناسم) که خواننده امروزی بتواند متون هزار سال پیش آن را به راحتی امروزی ما ایرانیان بخواند و بفهمد.
باری، زبان فارسی که زبان همگانی ساکنان قلمرو ایران است دامنهای بس گسترده دارد، چه در جلوههای ادبیاش و چه در جلوههای درونمایگیاش. ولی این به معنی آن نیست که زبان فارسی راه بیدرد و رنجی را پشت سر نهاده است. این زبان نیز بنا به دلایل سیاسی و دینی، متحمل شکستهای متعددی نیز شده است که ما در اصطلاح به آن عسرت و فترت زبان فارسی نیز میگوییم. با این حال، زبان فارسی مانند ققنوسی است که توانسته سربزنگاه دوباره به پرواز در آید، و چنین نیز شده است.
ولی یکی از بزرگترین خدمات زبان فارسی به قلمرو ایران، این بوده که توانسته جای خالی شکستهای نظامی و سیاسی ایرانیان را پُر نماید. عرفان ایرانی با تمامی نقدهایی که از منظر امروزی بدان میشود، یکی از ستونها نگهدارنده روانِ اجتماعیِ ایرانیان در دورههای شکست، تهدیدات بیرونی و بنبستهای سیاسی-اجتماعی بوده است. پس شگفتانگیز نیست که عرفان ایرانی از چنین غنایی برخوردار است، غنای عرفانی در ادبیات فارسی نشان میدهد که ما ایرانیان چه دردها و سختیهایی را در طول تاریخ متحمل شدهایم. از این رو، عرفان ایرانی در کنار اسلام ایرانی و دیگر مذاهب بخشی از هویت ما ایرانیان به شمار میرود.
تداوم و پیوستگی سیاسی
پادشاهیگرایی، مبنای اندیشه سیاسی در ایران است. به همین دلیل، هیچ کس در پی آن نبوده و نیست که بخواهد برای پادشاهی یک کانسپت ایدئولوژی بسازد. ایدئولوژیهای سیاسی، اندیشههای پیشاپروژه یا سامانههای برساختهای هستند که قرار است در آینده، یک پروژه معینِ سیاسی را به واقعیت تبدیل کنند، مانند سوسیالیسم، ناسیونالیسم، فاشیسم، نازیسم، فمینیسم و غیره. البته در حوزههای ادبیات و هنر تقریباً عکس آن صادق است، یعنی پس از شکلگیری یک جریان خاص هنری یا ادبی، مشخصههای آن در یک ساختار معین فکری یا اندیشگی بیان میشود، مانند امپرسیونیسم، رئالیسم، مدرنیسم و غیره. از این رو، تلاش برای ساختن «ایدئولوژی» برای یک سامانه سیاسی که از گذشتههای دور وجود نداشته نه ضرورت داشته و نه ضرورت دارد.
سامانه پادشاهی در قلمرو ایران باستان تا کنون در تمامی جلوههای ادبی، دینی، فرهنگی، معماری و آئینی و ... ایران جاری و آشکار است. این پیوستگی تاریخی با انقلاب اسلامی ۵۷ عملاً دچار اختلال شدید شد. «جمهوری ولایی» یک معجون زمانپریش از گذشتههای دور و نزدیک است. منظور از گذشتههای دور، دوره پس از ساسانیان، دوره خلفای عباسی، است. در مقاله «ایدئولوژی ایرانی و پایان آن»[۷] به این نکته چنین اشاره کردم:
... دربار خلفای عباسی هیچ تفاوتی با [دربار] شاهان ساسانی پیش از خود نداشت. آنها نیز به فره ایزدی مجهز شدند، پردهداری (حجاب / حاجب) را دوباره به راه انداختند و سبک و زندگیشان همان بود که شاهان ایرانیِ ساسانی داشتند، فقط با فنواژههای عربی به جای پارسیک. در این دوره بود که سوشیانتِ زرتشتی جای خود را به «مهدی / قائم» میدهد [۱]. و درست همین «قائم» چندین دهه بعد دارای یک شناسنامه و زندگینامه میشود و اگرچه نام او «محمد بن حسن عسکری» است ولی نام «مهدی» که هممعنی سوشیانت است بر او نهاده میشود. ولی ایرانیان به همین بسنده نکردند بلکه اصولِ دین خودشان را در شیعه عباسی وارد کردند: توحید، نبوت، معاد + عدل (داد) و امامت [خلافتِ دارای فره ایزدی]. و در این دوره است که دوباره ایدئولوژی ایرانی به عنوان یک مجموعه کامل، ولی این بار در جامه عربی-تشیع، وارد صحنه میشود. «ایران را نمیتوان طبق حقوق قبیلهای بدویِ عربها اداره کرد. ایرانیانِ زیرک به ایدهها و پنداشتهای کشورداری خود جامه عربی پوشاندند تا بدین وسیله جایگاه ارزشی آنها، در جامعهای که حالا خود را عربی نشان میدهد، حفظ شود.»[۸] همه دعواها در آغاز قدرتگیری عربهای مسیحی به ویژه با عبدالملک مروان بر سر مشروعیت دینی شاه یا حاکم است. عبدالملک مروان خود را نمایندهی مسیح (یعنی خلیفهالله) میدانست یعنی خود را نمایندهی نمایندهی خدا (یعنی مسیح) مینگریست. این نوع مشروعیت نمیتوانست با مشروعیتِ نهفته در ایدئولوژی ایرانی که شاه / حاکم نماینده مستقیم ایزد / خداست سازگار باشد. زیرا شاه یا حاکم ایران باید «دادور ایزدی / DATWBR YYZTW» باشد یعنی مستقیماً از نور و شکوه ایزدی برخوردار باشد. در حالی که عبدالملک مروان خود را نمایندهی مسیح میدانست یعنی نمایندهی نمایندهی خدا. و از آنجا که این نوع مشروعیت با طرز تفکر ایرانی ناسازگار بود به همین دلیل ایرانیان با تمام قدرت در برابرش صفآرایی کردند تا سرانجام توانستند قدرت را از مروانیان (به اصطلاح مسلمانان بنیامیه) بگیرند و در دست کسانی بگذارند که ایدئولوژی ایرانی را میپذیرند و در عمل به کار میگیرند. بدین ترتیب «سرانجام بازسازی کاملِ الگوی حکومتی عصر ساسانی از طریق ایجادِ مقام امام در طی خلافت مأمون در سدهی ۳ اسلامی به فرجام رسید.»[۹] خلاصه این که، امام همان شاه با فره ایزدی است که ایرانیان توانستند در دوره خلفای عباسی جا بیندازند.»
این که خمینی در آغاز انقلاب از آیتالله به لقبِ امام مفتخر میشود یک چیز اتفاقی نبود و فیالبداهه هم اختراع نشد. فنواژهی ایدئولوژیک-سیاسیِ «امام» در زمان مأمون خلیفه عباسی جایگزین فرهایزدی شاهی گردیده بود. با این وجود، دوره امام خمینی، بیشتر یک دوره گذار بود و هنوز خیلی چیزها سر جای خودشان نبود. ولی دوره خامنهای، دوره رستاخیر ایدئولوژی ایران باستانی در جامهی شیعه دوازده امامی است. اگرچه خامنهای همانگونه که خودش گفته بود یک طلبه کوچک بود و خود را شایسته این مقام و جایگاه والا نمیدید، ولی ایدئولوژیها میتوانند مانند خدا از هیچ، چیز بیافرینند. به هر رو، طبقِ ایدئولوژی ایرانی میباید خامنهای هر چه سریعتر به لقب امام (یعنی فره ایزدی) نیز مجهز میشد که چنین نیز شد. ولی شاید چنین چیزی در ایران ممکن نمیشد اگر ایدئولوژی شیعه دوازده امامی از جبل عامل [جنوب لبنان] و عراق در زمان صفویه وارد ایران نمیشد.[۱۰]
همانگونه که میبینیم گذشته محو نمیشود، بلکه در شرایط معین میتواند با ظرایف خاصی دوباره نمایان شود.
تداوم و تحول در تداوم
در این جا فقط روی تحول در تداوم سیاسی متمرکز میشویم و از تحول در تداوم زبانی و فرهنگی پرهیز میکنیم. دو عنصر بنیادی در تداوم سیاسی باید حذف شوند، زیرا شرایط تاریخی و فرهنگیِ کنونی ایران به چنان درجهای از بلوغ و پختگی رسیده است که برای ورود به جهان مدرن مجبور است بقایای این دو عنصر را حذف و تحولی بزرگ در تداوم سیاسی ایرانشهری بوجود بیاورد:
۱) فره ایزدی و ۲) حذف دین از حاکمیت
ریشه فره ایزدی به پیش از شکلگیری هخامنشیان برمیگردد. سرچشمه فره ایزدی در میترائیسم است یعنی زمانی که «خورشید» و به پیرو آن «نور»[۱۱]، خدا بود. هیتیها (هزاره دوم پیش از میلاد در آناتولی / خاتوشا در ترکیه کنونی) نخستین میتراگرایان بودند. این شناخت از طریق یافتههای باستانشناسی مورد تأئید مورخان قرار گرفته است. از لحاظ زبانی آنها نیز به خانواده هند و اروپایی تعلق داشتند. مهمترین یافته از این دوره، نخستین پیمان صلح میان هیتیها و مصریان (رامسس دوم) در تاریخ ۱۰ نوامبر ۱۲۵۹ پیش از میلاد رخ داد که به پیمان جاویدان یا پیمان مروارید شهرت دارد و با نشان میترا آراسته شده بود.
میترا، خدا (خورشید) نبود بلکه پرتویی از نورِ خورشید / خدا بود. نکته تعیینکننده در اینجاست: پرتویی از خدا [خورشید]. وظایف میترا روی زمین بود. همین «پرتویی از نور خدا / خورشید» بعدها در بسیاری از فرهنگها و بویژه فرهنگ ایرانی به «فره ایزدی» تبدیل گردید. آرام آرام در طول تاریخ، این «پرتو» به فره ایزدی پادشان استحاله یافت و مبنای پذیرفتگیِ اقتدار شاهان شد، یعنی شاهان نیز مانند میترا، پرتویی از نور [خدا/خورشید] هستند.
فره ایزدی امروزه برای ایرانیان عملاً به یک استوره و افسانه تبدیل شده است، بویژه از زمانی که در شکل کُمدیِ الهی خود از زبان خامنهای به امت اعلام گردید.
عنصر دوم که حتا – به نظر من- از فره ایزدی مهمتر است، اندیشه سیاسی در پادشاهی ایران است که با دین گره خورده بود. البته آمیزشِ دین و حاکمیت در تاریخ همه کشورها و مردمان وجود داشته یا دارد ولی در ایران از یک تاریخ غنی و فلسفه سیاسی برخوردار است که سدهها پیش از اسلام در متن و بافت قلمرو ایران جاری بود و پس از اسلام نیز به بقای خود ادام داد:
امیر اسماعیل سامانی هنگام فتح خراسان به پهلوان لشکر خود گفت: از دین هیچ نگهدارندهتر نیست و هیچ بنایی از داد استوارتر نه. این سخن، گفتار اردشیر پاپکان را در ذهن تداعی میکند که در وصیت به پسر خود شاپور گفت: «بدانید که دین و شهریاری دو برادر توأمند که هیچ یک بیهمزاد خود نتواند سر پا بایستد. دین بنیاد و ستون شاهی بوده و پس از آن شهریاری نگهبان دین شده است. پس شهریاری ناچار به بنیاد خود نیاز دارد و دین به نگهبان خود. زیرا آنچه نگهبانی ندارد، تباه است، و آنچه بنیادی ندارد، ویران.»[۱۲]
این فلسفه سیاسی مبنای پادشاهی در ایران بوده است که امروزه به یک زائده مزاحم در پیکر ایرانشهری عمل میکند. و زمان آن رسیده که حاکمیت و دین را قید و بند یکدیگر آزاد سازیم. از این رو، ما پادشاهیخواهان پارلمانی بر تحول در تداوم تأکید داریم و ضرورت تاریخی حذف این دو اندامِ زائدِ سیاسی (فره ایزدی، و پیوند دین با حاکمیت) از پیکر سیاسی ایران را در دستور کار خود قرار دادهایم. این بخشی از مانیفست سیاسی ماست که در آینده جنبههای دیگری از آن را روشن خواهیم ساخت.
ادامه دارد
بخش اول: از سلطنتطلبی تا پادشاهی پارلمانی
بخش سوم: مناسبات دولت (State / Staat) با نهادهای دینی در پادشاهی پارلمانی
بخش چهارم: درباره آزادیهای سیاسی و الغای قانون اعدام
بخش پنجم: دو محور استراتژیک در کنار توسعه اقتصادی: محیط زیست و میراث فرهنگی
بخش شش: چرا گزینه پادشاهی پارلمانی بهتر از جمهوری است
———————————————
[۱] برای آگاهی بیشتر به منبع زیر رجوع کنید:
[۲] اکثر عربهای ساکن ایران باستان که در جنوب عراق کنونی میزیستند مسیحی نستوری (دوفیزیت) بودند. زبان نوشتاری آنها به دلیل مسیحی بودنشان سریانی-آرامی بود. زبان سُرْیانی که با نامهای آرامی سریانی یا سریانی کلاسیک نیز شناخته میشود، یکی از گویشهای زبان آرامی است. نخستین نشانههای استفاده از این زبان در اوایل سده یکم میلادی در شهر اِدِسا دیده شدهاست. سریانی در طول سده چهارم تا هشتم میلادی، یکی از زبانهای مهم ادبی در خاورمیانه بودهاست و آثار گوناگونی به این زبان وجود دارد. در واقع، ادبیات سریانی حدود ۹۰٪ از ادبیات آرامی را تشکیل میدهد. سریانی در گذشته در بخشهای وسیعی از خاور نزدیک و آناتولی و همچنین در سرزمین بحرین تکلم میشده است.
[۳] اسلام و تاریخ آن را نباید تا سطح «شیعه امامیه» که بر ایران حاکم است کاهش داد. شیعه امامیه که اکنون در ایران هستی دارد، با آغاز صفویه و فراخوان شاه اسماعیل آغاز شد. در آن زمان، بیش از ۷۰ درسد ایرانیان سنی حنفی بودند و مابقی ادیان دیگر. شعیه امامیه، شیعه لبنانی [جبل عامل] است که در دلِ امپراتوری عثمانی شکل گرفته بود و از دو مشخصه برخوردار بود: سنتیستیزی و یهودستیزی. برای آگاهی بیشتر به «از محقق کرکی تا خمینی» رجوع کنید.
[۴] دوستان و همکاران گرامیام، آرمین لنگرودی و محسن بنایی در حوزه شکلگیری اسلام و ادیان دیگر پژوهشهای فراوانی انجام دادهاند که میتوانید فراوردههای پژوهشی آنها را از سایت کندوکاو رایگان دانلود کنید.
[۵] ما قومی به نام قوم فارس نداشتیم و نداریم. استان فارس (با مرکزیت شیراز) از زبانهای گوناگون تشکیل میشد. مردم فیروزآباد در گذشتههای دور به گویشهای «پارسیک» سخن میگفتند. ولی پارسیک نسبت به کردی یا بلوچی به فارسی امروز بسیار دورتر است.
[۶] زنده یاد دکتر احمد تفضلی کتابی با همین عنوان دارد که دکتر ژاله آموزگار آن را ویراستاری و منتشر کرده است.
[۷] ایدئولوژی ایرانی و پایان آن
[۸] پُپ، فولکر: آغاز اسلام- از اوگاریت به سامره. ترجمه. ب. بینیاز / انتشارات فروغ، آلمان-کلن، ۱۳۹۳. ص۱۴۰-۱۴۱
[۹] پُپ، فولکر، همانجا، ص ۱۴۳
[۱۰] برای آگاهی بیشتر به مقاله «از محقق کرکی تا خمینی» رجوع کنید.
[۱۱] در قرآن ۴۳ بار واژه نور در قرآن آمده است و نور و خدا یکی هستند.
[۱۲] ناجی، محمد رضا: فرهنگ و تمدن اسلامی در قلمرو سامانیان. ص ۳۳، تهران ۱۳۸۶، انتشارات امیرکبیر. نقل قولِ نسبت داده شده به اردشیر از «عهد اردشیر» است. دکتر احمد تفضلی در «تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام» مینویسد: «عهد اردشیر رسالهای است متضمن وصایای سیاسی اردشیر به شاهان ایرانی که پس از او به پادشاهی میرسند و در آن اندرزهایی را آورده که بهکار بستن آنها، به زعم او، در اداره مملکت لازم است. ... اصل پهلوی متن عهد اردشیر از میان رفته، اما چند نسخه از ترجمه عربی آن در دست است.» ص ۲۱۵
■ با سلام، ب. بینیاز گرامی. نوشتهای “نژاد یک مفهوم بیولوژیک است.” آیا برای شما ممکن است که یک رفرنس برای این موضوع بیاورید؟ یک مقاله یا کتابی که یک بیولوگ گفته باشد “نژاد یک مفهوم بیولوژیک است” یا اینکه یک تعریف بیولوژیکی از “نژاد” ارائه کرده باشد؟
با احترام - حسین جرجانی
(پروفسور بازنشسته ژنتیک کمّی (qantitative genetics) و اصلاح دام)
■ جرجانی گرامی، خیلی خوشحال میشوم اگر نظر تان را در اینجا مینوشتید. این ویدئو (به زبان آلمانی) را که زیر نویس انگلیسی هم دارد این جا میگذارم. شاید بتواند به خوانندگان کمک کند که منظور من چیست. به زبان بسیار ساده بیان شده است.
https://www.youtube.com/watch?v=FGAyYl3ZICw&t=107s
شاد و تندرست باشید / بینیاز
■ خرد رهنمای و خرد دلگشا
خرد دست گیرد به هر دو سرای
خرد چشم جان است چون بنگری
تو بی چشم شادان جهان نسپری
با درود بیکران بر استاد بینیاز، که هربار با کنکاش در عمق تاریخ و اندیشه، برگهای زرینی از معرفت بر جویندگان تشنه لب دانش مهیا میدارند. در تائید دادههای شما در این مقاله در ارتباط با زبان فارسی چند سطر زیر را به نگارش در می آورم.
در اوایل باید به این نکته ظریف اشاره کنم که میان من به عنوان یک جمهوریخواه پارلمانی و پادشاهی پارلمانی استاد بینیاز، اختلاف بسیار زیادی نیست. در سایه پویایی فرهنگی، سعادت میهن به هر دو طریق ممکن است. قطعأ در اینجا نمیتوان به همه راستینههای فرهنگی ایرانشهر دست یازید، چونکه دارای زوایای بیشماری است، که خود در چندین جلد کتاب هم گنجیده نخواهد شد. من فقط نمونهوار از برخی مقولهها که برای امروز هم از اهمیت وافر برخور دار است، اکتفا میکنم.
مهمترین گنجینه ایران ما زبان فارسی است. زبان فارسی ویژگیهای خود را دارد. این زبان تبلور واقعی زندگی و طبیعت در الفاظ انسانی است. شاید بعضیها ندانند که ایرانیها مستعدترین قوم در یادگیری زبانهای بیگانه هستند و این ارتباط راستین با زبان فارسی دارد. ما کلمات را دقیقا از مرکز دهان گویش میکنیم و این امر، این توانایی را به ما داده است که هر زبانی را که چه از راه حلق گویش یابد، چه از گوشه حنجره، چه از نوک زبان، چه از زاویه دندانها مانند آمریکاییها، بخوبی خودشان به مکالمه درآوریم.
گفتم که این زبان تبلوری از زندگی کار و طبیعت است. هر کلمهای دارای بن و وابستگی به حیات است. برای مثال رنگها هر کدام یک بن و یا زمینه دارد. برای مثال ما میگوییم آبی و بن این گفتار رنگ آب است، یا آبی آسمانی، ترکیبی از آب و آسمان، زرد از زرين و سبز از سبزه و سبزی جات و به همین منوال... حالا انگلیسیها میگویند بلو(blue) و یا رد(red) برای آبی و سرخ، ولی طوریکه ملاحظه میکنید هیچ بن و یا نسبت طبیعی در پشت آن نیست. قطعأ زبان شناسان در این رابطه کتاب های زیادی نوشته اند که میتوان بدان ها رسد کرد.
شیوایی کلام و راحتی بیان چیزی است که حتی خارجیهایی هم که آشنایی با زبان فارسی ندارند، متوجه آن میشوند. گفتگوی معمولی ما برای آنان به مثابه شعر و سرود به گوش میآید، بر خلاف زبان عربی که هر گاه دونفر عربی صحبت میکنند، شنونده فکر میکند، که آنها در نزاع و فحاشی با همدیگرند.... من و دوستم در زمان دانشجویی در فواصل بین ترمی در تپههای رود موزل در آلمان برای کشاورزان کار میکردیم و انگور برایشان میچیدیم. من و دوستم مرتب در حال صحبت بودیم و آلمانیها فکر میکردند که ما در حال آواز خواندن هستیم.
دریک کلام آیین فرهنگی بسیار خجسته ما در جام زیبای زبان فارسی بهتر قابل فهم خواهد بود. اهمیت این موضوع از آنجا سنگین است که رژیم اسلامی سعی در جایگزینی زبان عربی بر این گوهر گویش دارد...
با احترام حسین احمدی
■ قبل از ادامه سخن سپاس مرا بپذیرد از بابت زحمات بیدریغ و سخاوتمندانه.
چیزی را که نمیفهمم (نه آنکه ضرورتا با آن مخالف باشم)، آیا این نهادینه بودن سامانه پادشاهی میان ایرانیان تمایزی با دیگر ملل کهن یا نیمهکهن جهان دارد؟ مصر، یونان، چین، هند، فرانسه، اتریش، روسیه.... همگی سابقه طولانی سلطنت، امپراتوری، تزاری دارند اما در مرحله ای از دوران مدرنیسم از آن دست کشیدند؟ فرهنگ، زبان و هنر آنها نیز، چون ایرانیان، مملو از یادگار دوران تاریخی آنهاست؟ آیا در نظر شما این ملل نیز تحت سامانه پادشاهی همساز با تاریخ خودشان موفق تر و هارمونیک تر عمل میکردند؟ یا اینکه شما ایرانیان و تاریخشان را بگونهای مستثنا کردهاید؟ و آیا نمونه های موفقی نظیر ژاپن، انگلیس، و کشورهای شمال اروپا را قابل تعمیم به دیگر ملل جهان میدانید؟ قابل ذکر است که ادامه سلطنت در کشورهای توسعه نیافته تجربه مثبتی در بر نداشته و ظرفیت دموکراسی (پارلمانتاریسم) را شکوفا نکرده است.
موفق باشید ، پیروز.
■ پیروز گرامی، آخرین بخش همین سلسله مقالات «چرا گزینه پادشاهی پارلمانی بهتر از جمهوری است» نام دارد. در این بخش به چرایی آن، هم از منظر سیاسی و هم از منظر فلسفه سیاسی و سپس تطبیقی اشاره خواهم کرد. ولی مهم ترین نکته این است چه شرایط سیاسی و اجتماعی باعث می شود که ما روی پادشاهی پارلمانی تأکید کنیم و آن را گزینهای بهتر (بدون مطلق سازی) از جمهوری بدانیم، و البته بدون این که بخواهیم با روش های تطبیقی غیرعلمی و آوردن نمونه های «جمهوریهای موروثی و مادامالعمر»، بویژه در شرق، به این موضوع بپردازیم.
شاد و تندرست باشید / بینیاز
■ “باستانگرایی” را بیشتر چپها پس از دوره رضاشاه مطرح کردند و مفهومی گمراه کنندهاست برای اثبات اینکه فرهنگ مردم ما ایرانی ـ اسلامی است و از این طریق راه رخنه دوباره روحانیت شیعه و اسلام را در دوره محمدرضا شاه باز کردند، چرا که آنها را متحد خودشان در امپریالیسمبازیشان میدانستند و میدانند. فرهنگ سازی همواره باید در دستور کار روشنفکری ایران باشد. چه عنصر فرهنگی بهدرد بخوری در اسلام داریم که به درد این فرهنگسازی بخورد. درباره حقوق زنان، کودکان، جوانان، کهن سالان، زندگی اینجهانی، حقوق بشر، حقوق شهروندی، یک مورد نداریم، در عرفان هم چیزی دندانگیری وجود ندارد! حال آنکه مبتنی بر همین عناصر باید فرهنگسازی کرد.
“ایران گرایی” فرهنگی، باستانگرایی نیست بلکه تکیه بر داشتههای خوب فرهنگیاست که به وفور در شاهنامه درباره مسائل مختلف آمده که با تکیه برآنها در بحثهای سیاسی میشه از فرهنگ “پادشاهی” دفاع کرد و آن را در برابر فرهنگ اسلامی گذاشت.
حمید
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
یکشنبه آینده، بیست و سوم فوریه، کمی بیش از ۵۹ میلیون آلمانی، با حق رای، به پای صندوقهای رای میروند تا دولت آینده این کشور را انتخاب کنند. پیشگوییها پیرامون نتایج این انتخابات بسی دشوار است چون نظرسنجیها نشان میدهند که هنوز حدود ۲۰ تا ۳۰ در صد رای دهندگان تصمیم نهایی خود را نگرفتهاند.
پیشبینیهای اولیه اما نشان میدهند که اتحادیه متشکل از حزب دموکرات مسیحی و حزب سوسیال مسیحی (CDU وCSU) احتمالا با حدود سی در صد بیشترین رای را از آن خود کند. حزب دستراستی افراطی آلترناتیو برای آلمان (AFD) دومین حزبی خواهد بود که احتمالا با ۲۱ در صد آرا به پارلمان راه مییابد.
پیشبینی میشود که احزاب سوسیال دموکرات (SPD) و سبزها (GRÜNEN) به ترتیب ۱۵ و ۱۳ در صد رای بیاورند، در حالی که حزب چپ(LINKE) ، حزب دموکراتهای آزاد (FDP) و اتحاد زهرا واگن کنشت (BSW) باید برای کسب دستکم ۵ درصد آرا که به آنان اجازه ورود به پارلمان را میدهد، رقابت کنند.
ویژگیهای مهم این دوره از انتخابات پارلمان آلمان عبارتند از:
- قویتر شدن هرچه بیشتر راستهای افراطی و آب رفتن میزان آرای سوسیالدموکراتها و سبزها
- سیاستهای «کارآی» راستهای افراطی که توانست احزاب دولت را به قبول سیاستهای مهاجرستیز خود مجبور کنند.
- عملکرد دولت آلمان در سه سال گذشته
- سیاستهای جنگطلبانه احزاب دولت حاضر
- تغییر جهتگیری رسانهها
- تغییر سیاستهای ایالات متحده آمریکا و دولت دونالد ترامپ
شاید برای کسانی که شناخت کافی از جامعه آلمان و ساختار سیاسی آن ندارند، تعجبآور باشد که این کشور، به عنوان سومین قدرت اقتصادی جهان با تولید ناخالص داخلی سالانه حدود ۵۰۰۰ میلیارد دلاری، از کمبود پزشک، معلم، قاضی و پرستار گرفته تا مربی تربیت کودکان، راننده اتوبوسهای شهری و مترو و کارگران فنی رنج میبرد. وضعیت عقب مانده زیر بنای الکترونیکی و اینترنتی آن، ساختار فرسوده زیر بناهای اجتماعی از راه آهن، شاهراهها و پلها گرفته تا وضعیت غیرقابل باور مدارس و کودکستانها نشان میدهد که ظاهرا سلطه سیاستهای نئولیبرالیستی که همه چیز را در پول خلاصه وبا سود میسنجد و با به اصطلاح کوچک کردن دولت و نقش آن در اقتصاد، در رویای این است که «بازار خود همه چیز را تنظیم میکند»، همه دوراندیشیهای سیاستمداران و دولتهای آلمان در بیست – سی سال گذشته را از بین برده و وظایف اساسی دولت در تمام زمینههای اجتماعی و تامین کالاهای عمومی مانند آموزش، بهداشت، حمل و نقل و ...از یاد رفته است.
چون قاعدتا هر دولتی که سرکار باشد، برنامهای دارد که در بیست یا سی سال آینده بسیاری از شاغلین چه در بخش دولتی و چه در بخشهای دیگر به سن بازنشستگی میرسند و بایستی فکر جایگزین آنها بود. اما ظاهرا دولتها و آلمانها هم، که به انسانهای دقیق و دوراندیش شهرت داشتند، بیشتر به فکر سودآوری بودند و بسیاری از وظایف پایهای مسئولیتهای خود را نادیده گرفتند. البته شرایط جهانی اقتصاد، ارزانی سوخت و برتری فکر نئولیبرالیستی و زود پولدار شدن هم بر این سیاست تاثیر گذار بوده است که نتیجه آن افزایش بیسابقه حجم درآمدهای صادراتی آلمان در یکی دو دهه گذشته بوده است. حجم صادرات آلمان سالانه حدود ۱۵۰۰ میلیارد یورو است. به معنی دیگر برغم افزایش نسبتا شدید درآمدهای دولت و افزایش مطلق ثروت اجتماعی، دولت از نوسازی زیربناهای اجتماعی و اقتصادی غفلت کرده است. افزون بر این کمبود، با تغییر فضای جهانی و جنگ اوکراین و نسلکشی در خاورمیانه، دولت به ناگهان با بحرانهای چندجانبه مانند افزایش سرسامآور بهای سوخت، تامین بهای جنگ در اوکراین و کمکهای نظامی و مالی به اسرائیل روبهرو و زمینگیر شده است.
افزایش هواداران حزب راست افراطی آلمان
حزب راست افراطی آلمان از آغاز فعالیتهای خود هرچه بیشتر و بیشتر تلاش کرده و میکند که تمام نارساییها و مشکلاتی که جامعه آلمان با آن دست به گریبان است را به وجود مهاجرین و پناهجویان پیوند دهد و با دامن زدن به فضای اجتماعی ضد مهاجرین و پناهجویان، اقشاری از جامعه، به ویژه در ایالتهای شرق آلمان را فریب دهد. در حالی که بنا بر گزارشهای رسمی حدود سه میلیون پناهجو در حال حاضر در آلمان هستند و از این تعداد یک میلیون و دویست هزار نفر این پناهجویان اوکراینی هستند. اوکراینیها از همان ساعت ورود به آلمان از همه امتیازهای شهروندان آلمانی برخوردار شدند و حتی در شش ماهه اول جنگ اوکراین موظف به ثبت نام خود به عنوان پناهجو هم نبودند. پناهجویان اوکراینی اجازه تحصیل، اجازه کار و اجازه استفاده از کمکهای اجتماعی گوناگون دارند. پناهجویان غیر اوکراینی اما نه اجازه کار و نه اجازه تحصیل دارند و باید ماهها و یاسالها در اردوگاههای پناهجویان در شرایطی از نظر روحی ویرانگر بسر برند.
از سوی دیگر آمارهای رسمی حکایت از هزینه ۷ میلیارد یورو در سال برای پناهجویان دارد که اگر هزینه پناهجویان اوکراینی را از آن کم کنیم هزینه پناهجویانی که بلوند و چشم آبی نیستند حدودا بین چهار تا پنج میلیارد در سال است و این مبلغ در چارچوب اقتصاد آلمان بسیار ناچیز است.
بهرغم این آمارها و اعداد حزب دستراستی افراطگرا با سوء استفاده از ضعفهای احزاب سنتی حاکم در آلمان و ناتوانی آنها به تامین نیازهای اولیه شهروندان موفق شده است با شکستن همه کاسه و کوزههای ناشی از این وضعیت، بر سر مهاجرین و مهاجرتبارها، آنان را باعث این مشکلات به جامعه حقنه کند. احزاب سنتی اما به جای پافشاری بر فاکتها و دلایل بحران و کمبودهای جامعه گام به گام تسلیم شانتاژهای حزب راستگرای افراطی شدند و آرام آرام بیشتر خواستهای این حزب را در عمل پذیرفته و عملا گروگان این سیاست احمقانه خود شدند و نشان دادند که بهرغم بندبازیها و فرمولبندیهای متفاوت از حزب راست گرای افراطی، عملا دفاع از مهاجرین و پناهجویان را فدای منافع سیاسی کوتاه مدت خود کردهاند.
تاثیر جنگ اوکراین
حزب راستگرای افراطی همچنین با مخالفت با هزینههای سرسامآور جنگ اوکراین که بنا به آمارهای رسمی دولتی حدود ۸۰ میلیارد یورو بوده است، خواستار پایان دادن به جنگ است. چون گذشته از هزینههای رسمی دولتی برای جنگ اوکراین این جنگ باعث گران شدن مواد سوختی و سوخت خودروها شده است که به این معنی است که بخشی دیگر از هزینههای این جنگ را شهروندان آلمانی باید مستقیما از جیب خود بپردازند. هزینههای جنگ اوکراین از سوی دیگر باعث کمبود منابع مالی دولت برای تامین هزینه نیازهای عمومی مثلا برای نوسازی ساختار فرسوده حمل و نقل ریلی و عمومی، نوسازی مدارس و... شده است.
دولت جنگ طلب آلمان و به ویژه حزب سبزها در دنباله روی کورکورانه از آمریکا (ناتو) با طرح شعار «جنگ جنگ تا پیروزی» که در قالب اوکراین باید روسیه را شکست دهد، خود را بازتاب میداد، عملا همه منافع ملی و راهبردی خود را فدای سیاستهای توسعهطلبانه ناتو و آمریکا کرد و روسستیزی خود را تا آنجا شدت داد که حتی موزیسینها و هنرمندان و نویسندگان روسی در آلمان از کار اخراج شدند و ادامه کار آنان مشروط به تایید سیاستهای ضد روسیه شد. به باور نگارنده دولت آلمان و رسانههای آلمانیها با زبان بی زبانی اعتراف کردند که هنوز روسیه و روسها را بخاطر شکست هیتلر و نازیها نبخشیدهاند. چون مخالفت با حمله روسیه به اوکراین، با تبلیغ فضای ضد روسها و فرهنگ روسی کاملا متفاوت است.
حمایت دولت آلمان از جنایات اسرائیل
در کنار سیاستهای جنگ طلبانه احزاب سنتی آلمان و به ویژه حزب سبزها، جنایات اسرائیلیها در غزه و نسل کشی فلسطینیان و تایید صد در صد این جنایات، بخشی از جامعه آلمان که عرب تبار هستند و بسیاری از آلمانیهای مسلمان که چند نسل در آلمان زندگی میکنند و در آلمان متولد شدهاند را دچار تردید و ناامنی کرده است. به ویژه این که دولت آلمان در یک سال و نیم گذشته با یکی دانستن هر اعتراضی به جنایات اسرائیلیها با «یهود ستیزی»، بسیاری از حقوق شهروندی در قانون اساسی ، مانند آزادی بیان، آزادی اجتماعات و آزادی مطبوعات را لغو کرده است.
در آلمان عملا سانسور بیسابقه و کامل اخبار مربوط به فلسطین برقرار است و همه رسانههای عمومی و خصوصی موظف به وارونه جلوه دادن رویدادها و وحشیگریهای اسرائیلیها شدهاند. اجازه به هیچ سخنرانی، حتی به صورت مجازی، که حدس انتقاد به سیاستهای اسرائیلی در آن میرود، داده نمیشود. سفر وزیر دارائی پیشین یونان و یا پخش اینترنتی سخنرانی او، حضور دختر شجاع سوئدی گرتا تونبرگ برای شرکت در اعتراضها به جنایات اسرائیل در غزه، به آلمان را ممنوع کرده است. کارمندان دستگاههای دولتی و دانشگاهها، در صورت حتی لایک کردن یک پست فیسبوکی که حاوی اعتراض به اسرائیل باشد، موقعیت شغلی خود را بخطر میاندازد. همین دو روز پیش سخنرانی Francesca Albanese که ایتالیائی و گزارشگر ویژه سازمان ملل در امور خاورمیانه است در دانشگاه آزاد برلین ممنوع شد. اعتراض برخی از هنرمندان در فستیوال فیلم برلین که هنوز در جریان است، به جنایات اسرائیلیها در فلسطین، باعث دخالت پلیس امنیتی آلمان و تدارک پیگرد این معترضین شده است. بدتر از همه این است که تمام نخبگان سیاسی، علمی، هنری، اقتصادی و خارجیهایی که از قِــبـَــل حزب سبزها ارتزاق میشوند، خفقان گرفتهاند.
نقش رسانهها در فریب افکار عمومی
تا چند سال پیش و به ویژه تا پیش از آغاز جنگ اوکراین در آلمان و دیگر کشورهای اروپایی نقش یک ستون دموکراسی را بازی میکردند. بدین معنی که مستقل از سیاستهای دولت و گروههای قدرتمند اجتماعی، اقتصادی و سیاسی با اطلاع رسانی بیطرفانه شهروندان، توان مهار بسیاری از زورگوئیها، فساد و سوء استفادههای سیاسی را میگرفتند. متاسفانه در آلمان امروز ۹۹ در صد رسانهها از رویدادهای به ویژه جهانی یکسان اطلاعرسانی میکنند و خبر رسانی خود را با معیارهای دوگانه و بر پایه سیاستهای دولتی به خورد شهروندان میدهند. به همین خاطر رسانهها با اغراق در خبررسانیهای مربوط به امور مهاجرین و پناهجویان عملا به ابزاری در دست راست گرایان افراطی تبدیل شدهاند. رسانههای آلمان حتی در خبررسانی پیرامون حرکتهای تروریستی پناهجویان هم بیطرفی را رعایت نمیکنند و گزینشی درباره حرکات تروریستی و کشته شدن شهروندان با چاقو خبررسانی میکنند. مثلا در مورد حرکت تروریستی یک شهروند عربستانی که با غریزه ضد اسلامی خود در هانوفر با خود رو خود چندین نفر را زیر گرفت و کشت و یا حرکت تروریستی نژادپرست سوئدی در دو هفته پیش که با انگیزه نژادپرستانه یازده نفر را کشت، و ضد مسلمان و خارجیها بودند، یک نوع خبررسانی میکند و در سایر موارد نوعی دیگر. بنابر این رسانه از وظیفه اصلی خود یعنی خبررسانی بیطرفانه به شهروندان خواسته و یا نا خواسته به سانسور دولتی و یا خودسانسوری تن دادهاند.
تغییر سیاستهای راهبردی ایالات متحد آمریکا
آخرین مولفه مهمی که در انتخابات روز یکشنبه اهمیت پیدا کرده است، تغییر سیاستهای راهبردی ایالات متحد آمریکا پس از انتخاب دونالد ترامپ به مقام ریاست جمهوری است. درخواست افزایش هزینههای نظامی از کشورهای اتحادیه اروپا، تهدید بستن عوارض گمرکی بر کالاهای صادراتی اروپا به آمریکا و سیاستهای آقای ترامپ برای کشاندن طرفهای جنگ اوکراین به پشت میز مذاکره و دفاع اعضای دولت ترامپ از حزب راستگرای افراطی آلمان رویدادهایی هستند که موقعیت ضعیف سیاسی و نظامی کشورهای اروپایی و به ویژه آلمان را بیش از پیش آشکار کردهاند.
بنابراین و با درنظر گرفتن شرایطی که انتخابات این دوره آلمان را رقم میزنند، میشود پیشبینی کرد که شمار رای دهندگان بیش از دورههای پیشین و با غافلگیریهایی همراه باشد. اما به احتمال زیاد میتواند نتایج انتخابات شرایط تشکیل دولت ائتلافی را بسیار دشوار و پیچیده کند و دولت آینده آلمان به رهبری هر حزبی که باشد، به سختی خواهد توانست تغییراتی اساسی انجام دهد. به ویژه اینکه اتحاد دموکرات مسیحی در چند هفته پیش برای نخستین بار پس از جنگ دوم جهانی در آلمان از آرای حزب راستگرای افراطی برای تصویب یک طرح قانونی علیه مهاجرت، کمک گرفت و به این نگرانی دامن زده است که از کجا معلوم که اتحاد دموکرات مسیحی با ائتلاف با راستگرایان افراطی دولت ائتلافی تشکیل ندهد.
این پرسش از لحاظ تاریخی بسیار بسیار مهم است، چرا که حزب نازیهای آلمان به رهبری آدولف هیتلر هم از همین راه ابتدا در ائتلاف با احزاب محافظهکار، توانست وارد دولت بشود و سپس همه احزاب دیگر از صحنه سیاست کنار بگذارد. بنابراین شکافی که اتحاد دموکرات مسیحی در «دیوار آتش» که هیچ حزب، اجازه هیچ گونه همکاری، تحت هیچ شرایطی با راست گرایان افراطی را ندارد، به این وحشت دامن زده است که آیا راه به قدرت رسیدن راستگرایان افراطی به مانند سالهای ۱۹۳۰- ۱۹۲۰ دارد هموار میشود؟
■ آقای کوروشی عزیز، از مقالۀ شما بسیار آموختم، اما نوشتهاید «جنایات اسرائیلیها در غزه و نسل کشی فلسطینیان»، چرا به سبعیت اسلامگرایان حماس، یکی از بازوهای «جبهۀ مقاومت» ج. ا. و جنایاتی که بعد از حمله به اسراییل در ۷ اکتبر مرتکب شدند و مثله کردن بیش از ۱۲۰۰ انسان و به گروگان گرفتن بیش از ۲۵۰ مهمان در یک گردهمایی موزیک، که شهروند «اسراییل غاصب» هم نبودند، و بعد از ۴۷۵ روز حتا از تحویل جنازههای جان باختگان در تونلهای رزمندگان «ملت مظلوم فلسطینیان» امتناع میکنند، یا در تابوتهای میخ کوب شده تحویل میدهند اشاره نمیکنید. آیا شما هم «جنایت مقدس» را میپذیرید؟ امیدوارم عمدی ایدئولوژیک در پشت این اظهار نظر نباشد.
سعید سلامی
■ جناب سلامی عزیز سپاسگذار از توجه شما و نقدی که مطرح کردید. تلاش من این بود که متمرکز بر موضع انتخابات آلمان باشم و از حواشی دور باشم. شاید نوشتن یک جمله و محکوم کردن جنایت هفت اکتبر حماس هم کافی بود. اما من نمیخواستم با گرفتن یک موضع گیری، قضیه را سرسری تمام کنم. حماس یک سازمان تروریستی است اما همزمان علیه سیاست های نژادپرستی و اشغالگرانه اسرائیل که با آوردن «یهودی ها» از گوشه و کنار جهان فسطینی ها را از خانه و مزرعه وسکونتگاه اجدادی خودشان بیرون میکند و کودکان و نوجوانان فسطینی را بخاطر سنگ پراکنی بیک ارتش اشغالگر آپارتهاید، زندانی و بعضا شکنجه میکند، مبارزه میکند. حتی اگر سابقه حماس به عنوان یک گروه ساخته شده به دست اسرائیل را هم کنار بگذاریم، هدف از براه اندازی حماس توسط اسرائیلی ها از بین بردن جنبش فلسطین و ضربه زدن به یاسر عرفات رهبر آنزمان فسطینی ها بود. اما از میان همین گروه دست ساخته اسرائیل جریانی رشد کرد که مبارزه علیه اشغالگران اسرائیلی را پیش برد. شما به مُـثلـِه کردن اسرائیلی ها بدست حماس در روز هفتم اکتبر ۲۰۲۳ اشاره میکنید که جنایتی هولناک و غیر قابل دفاع است. بگذریم از اینکه خبرگزاری های غربی دروغ های اولیه خود پیرامون روز هفتم اکتبر، از جمله نوزاد کشی حماس و تجاوز به زنان را قطره قطره پس گرفتند و همین دوهفته پیش دادستانی در اسرائیل خبر تجاوز به زنان توسط حماسی ها را رد کرد، شما آیا مجازات جنایات حماس که گویا حدود ۲۰۰۰ نفر کشته و به گروگان گرفته شدند، را به گروگانگیری بیش از دومیلیون غیرنظامی در غزه و کشتن حدود هفتاد هزار نفراز آنها، و به ویژه کودکان را درست میدانید؟ چرا حساسیت انسانی و احساس همدردی با قربانیان زور و زر در مورد کودکان فلسطین ناگهان بیخاصیت میشود؟
اگر ما ارزش های انسانی را بپذیریم، یعنی اینکه همه انسان ها از هر نژاد و رنگ حق زندگی یکسانی دارند و هیچ نژادی برتری بر دیگری ندارد، اگر هرکودکی در هر گوشه جهان حق یک زندگی پر از مهر با خانواده خود را دارد، همان گونه که یک کودک اسراییلی و آلمانی دارد، همان حق را هم یک کودک فلسطینی دارد و هیچ دولت و دیکتاتور و قدرتمداری حق تجاوز به او و کشتار او راندارد. خبرگزاری های غربی عنوان دهی به مخالفان خود را همیشه بر پایه منافع خود انتخاب میکنند و این عنوان دهی ها هیچ ربطی به دفاع از حقوق بشر و دیگر زرورق های فریبنده ندارد. جنبش ضد نژادپرستی و آپارتهاید در آفریقای جنوبی به رهبری نلسون ماندلا هم در آنزمان جنبشی تروریستی خوانده میشد. اسرائیل هم از نظر این ارزشگزاران تنها «دموکراسی» خاورمیانه است! در حالی که در عمل کشوری نژادپرست و کودک کش است و این «دموکراسی» را برای یک بخش از جامعه خود رعایت میکند و با بیرون کردن فلسطینی ها از خانه هایشان و واگذاری خانه، مزارع، باغها و اموال فسطینیان به یک مشت مهاجران مسلح فاشیستی افراطی، قصد دست اندازی به غزه و کرانه باختری رود اردن و در نهایت هویت فلسطینی ها را دارد واین هدف جنایکارانه در سخنرانی های بسیاری از رهبران اطراف نتانیاهو بازتاب روشن دارد. من و شما و میلیاردها نفر درسرا سر جهان متاسفانه گروگان خبررسانی های یک جانبه هستیم و شاید حتی یک در صد از مصرف کنندگان خبررسانی ندانند که چرا این اخبار دستکاری شده تهیه و بخورد افکار عمومی داده میشود. بنابراین تنها کاری که از دست من و شما ساخته است این است که تلاش کنیم از قربانی شدن در این مضحکه دروغ بپرهیزیم و ناخواسته جارچی رسانه هایی که هدفی غیر از وظیفه اصلی خود، خبررسانی بیطرفانه دارند، نشویم.
کوروشی
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
پیامی از یک وکیل دادگستری در ایران دریافت کردم که نوشته بود به اتفاق عدهای از همکارانش مشغول مذاکره برای ایجاد یک کارزار برای پیامی رسا به آقای پزشکیان و تشویق او به استعفا میباشد. من این پیام را جدی گرفتم چون همزمان نامه سرگشادهای از تعدادی وکیلهای دادگستری ایران در اعتراض به احکام اعدام سه زن را در “ایران امروز” خواندم. حالا نمیدانم نویسنده پیام به من درباره تشویق پزشکیان به استعفا نیز جزو امضاء کنندگان اعتراض به اعدام سه زن میباشد یا نه. منتها این یک بشارت از ورود علنی عدهای از وکلای کشورمان به صحنه مبارزات مدنی درون کشور میباشد که بدون شک باعث تقویت هرچه بیشتر جامعه مدنی در ایران میگردد.
این در حقیقت نشان از واقعیت تلخ دیگری دارد. یعنی بخشی از حقوقدانان سرزمینمان، استعفای رئیس جمهور را اقلا همسنگ، یا اقلا کموبیش همسنگ، با احکام اعدام در ایران میانگارند. بحث من درباره غلو انگاشتن کارزار استعفای پزشکیان با احکام اعدام نمیباشد به خصوص که نمیدانم فعالان برپائی کارزار برای اعتراض به اعدامها همان فعالان کارزار برای استعفا میباشند یا نه. ولی این باید زنگ هشدار تلخی برای پزشکیان باشد تا درک کند کسانی که از انتخاب او به ریاست جمهوری حمایت کردند، حالا همانها خواستار استعفای او هستند. این پیام بیش از آن که برای گوش پزشکیان باشد اخطاری نیز برای رهبری جمهوری اسلامی میباشد که فعالان مدنی دارند، از فرط سرخوردگی، به سوی تدبیرهای سرپیچی از راهحلهای مدنی سوق داده میشوند.
این پیام “پزشکیان استعفا بده” در عین حال این امید را در درون خود دارد که شاید مقام رهبری این را درک کند که در این شرایط خطرناک منطقهای و بینالمللی نمیتواند، دراز مدت، پشت نقاب پزشکیان مخفی شود و به دنیا پیامهای کاذب آمادگی برای توافق بدهد. فرض را بر این میگذاریم که کارزار استعفای پزشکیان به حدی قدرتمند شد که پزشکیان چارهای جز استعفا نداشته باشد. در این صورت، هم امکان یک نتیجه مثبت و هم امکان یک نتیجه منفی وجود دارد.
قبل از بحث درباره نتیجه مثبت و منفی، جهان و منطقه ما، مواجه با یک پدیده بینظیر گردیده که بدون تاثیر بر روی کشور ما نخواهد بود. رئیس جمهور بزرگترین دموکراسی یعنی آمریکا، تبدیل به یک چاقوکش محل شده که تهدید میکند و عربده میکشد، وقایع تاریخی عصر حاضر را که همه جهانیان شاهد وقوعش بودند را وارونه جلوه میدهد و میگوید اوکراین به روسیه حمله کرده!!.، فقط به این خاطر که روسیه را متمایل به یک توافق با آمریکا بنماید. در صورت توافق بین این دو ــــ تصادفا چندی پیش یک معاهده همکاری هم بین ایران و روسیه نیز منعقد شد ــــ آیا ایران نیز، یک ضربه، به خاطر همبستگیاش با روسیه، به صورت متحد آمریکا در خواهد آمد؟ یا اینکه روسیه طعمه بسیار چربتر و پر منفعتتر با آمریکا را انتخاب خواهد کرد و جمهوری اسلامی تبدیل به یک زائده مزاحم برای روسیه خواهد گردید و آمریکا با دست باز، هرطور که منافعش ایجاب کند، مانند گربهای که با یک موش در تله بازی میکند، نه فقط با جمهوری اسلامی بلکه با منافع سرزمینمان بازی میکند. تعجب نکنید چنانچه صبح که از خواب بیدار میشود، به خاطر مهمان نوازی عربستان از امریکا و روسیه، سه جزیره ایرانی در خلیج فارس را متعلق به عربستان یا امارات اعلام کند.
بزرگترین مشکل جمهوری اسلامی، انزوای داخل کشور میباشد و مردمی که در هر فامیل دور یا نزدیکشان، یک اعدامی، زندانی یا ضرب و شتم دیده وجود دارد محال است به حمایت از قاتل یا شکنجه دهنده دوستان و فامیلشان بشتابند.
آقای پزشکیان! سناریوئی که اینجا تصویر شد یا چیزی شبیه این، بسیار محتمل است. حالا که ندای “استعفا بده” در راه است برو با رهبر اتمامحجت بکن که یا با بازیگران تاریکخانهها، امثال جلیلیها، قطع رابطه کند و دستت را باز بگذارد تا تو بتوانی عرصه حکومت را بدست منفردینی مانند زیباکلام، محسن رنانی، سریعالقلم، اصلاحطلبان و زندانیانی امثال تاجزاده، موسوی، نرگس محمدی و شخصیتهای مدنی و فرهنگی که به حد وفور در داخل کشور وجود دارند بدهی تا آنها بتوانند با مشورت و خرد جمعی یک کابینه بحران بوجود آورند تا هم از حمایت مردمی و هم از حمایت بین المللی برخوردار شوند. چنانچه رهبر قبول نکرد، استعفا بده، از من هم نپرس که آنوقت سرنوشت مملکتمان به کجا خواهد کشید چون واقعا از جواب ناتوانم.
داریوش مجلسی، فوریه ۲۰۲۵
■ آقای مجلسی گرامی. بحثی که پیرامون تقاضای پزشکیان مطرح کردید بسیار مهم و بههنگام است. در تکمیل آن باید ذکر کنید که پزشکیان چه درخواستی را باید شرط استعفای خود قرار دهد؟ در شرایط فعلی ایران، دو خواسته، عاجل و بسیار مهم هستند: یکی اعتراض به احکام اعدام سه زن و آزادی رهبران سیاسی زندانی، و دیگری قبول مذاکره با آمریکا. از آنجا که میدانیم قدرت مانور پزشکیان بسیار بسیار محدود است، و نمیتواند خواست بزرگی را به کرسی بنشاند، به نظر من باید خواست اول (لغو احکام اعدام سه زن و آزادی رهبران سیاسی زندانی) را شرط ادامه کار قرار دهد و ریسک قبول نشدن خواستهاش را بپذیرد.
ارداتمند. رضا قنبری. آلمان
■ درود جناب مجلسی عزیز
من به توصیه شما به پزشکیان رای دادم اما امروز تردید ندارم مسعود پزشکیان نیز یک شارلاتان و حقه باز است که با نهج البلاغه رای جمع کرد! از این جهت میگم شارلاتان است: کسی که میگفت: گردن گرو میگذارم و اگر نتوانستم کنار میروم، امروز خیلی راحت میگه: تا آخر ایستادهام!! وایضا سخنرانی نفرت انگیز او در میدان آزادی که هیچ اشارهای به مطالبات مردم نکرد!
نکته آخر: جناب مجلسی عزیز! ترامپ کجا گفته اوکراین به روسیه حمله کرد؟؟؟
با احترام محمدعلی فردین
■ قنبری گرامی، وکیل هائی که میخواهند این کارزار را در ایران آغاز کنند معتقدند پزشکیان باید برای اختیار بیشتر و بدون دخالت دولت سیزدهمیها رهبری را در سر دوراهی قرار دهد. یا اختیارات بیشتر یا استعفا. حالا این تا چه حد میتواند موفق شود
باید دید. با ارادت، مجلسی
■ فردین عزیز، در رابطه با سوال تان درباره اوکرایین. از ایران امروز کپی شده.
«ترامپ در حباب اطلاعات نادرست روسیه گرفتار شده. رئیسجمهور اوکراین، ولودیمیر زلنسکی، روز چهارشنبه در واکنش به اظهارات دونالد ترامپ مبنی بر اینکه اوکراین مسئول تهاجم گسترده روسیه در سال ۲۰۲۲ است، گفت که رئیسجمهور آمریکا در دام حباب اطلاعات نادرست روسیه گرفتار شده است.»
با ارادت، مجلسی
■ آقای پزشکیان، در تاریخ آنها که در بحران و احساس خطر فرار میکنند و یا استعفا میدهند به نیکی یاد نمیشود. شما باید همانطوریکه همیشه حقیقت را گفتهاید به کارتان ادامه بدهید. حقیقت شما و امثال شما و ایران را نجات میدهد!
سهراب چمن آرا - آمریکا
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
* من رهبری آقای رضا پهلوی در دوران گذار از جمهوری اسلامی را به رسمیت میشناسم
یکم) تا جایی که این نگارنده دریافته است، ایرانیان به نسبت جمعیت خود، بیشترین شمار روشنفکر مدرن، کنشگران سیاسی، پزشک و تکنوکرات، سیاستورز با تجربه، سلبریتی و هنرمند ایران دوست و مانند آن را چه در درون مرز و چه در برون مرز و دیاسپورا دارند. فزون بر آن در ۱۲۰ سال گذشته، در این کشور بیشترین شمار رویدادهای مهم سیاسی شکست خورده یا پیروز و اثرگذار رخ داده است. مانند انقلاب مشروطیت که نخستین جنبش و انقلاب دموکراتیک در منطقه بود، دو کودتای سوم اسفند و ۲۸ مرداد که هر یک از آنها تجربهی مهمی بود که هنوز میتواند دستمایهی در س آموزی سیاسی باشد. پس از آنها، انقلاب ارتجاعی ۱۳۵۷ که جدا از هرگونه داوری دربارهی چیستی و پیآمدهای آن، تجربهی برجسته و مهمی از هنر رهبری انقلاب جدا از سرشت و پیآمدهای آن در شخص خمینی بود.
ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، باید واقعیت را بپذیریم و از آن درس بگیریم. خمینی و پیروانش در همآهنگی نیروهای داخلی و همچنین ساخت و پاخت و دادوستد با خارجیان بویژه آمریکا، بسیار هوشمندانه عمل کردند، حتا اگر آن را خدعه بدانیم. این انقلاب همچنین درس بزرگی بود از اینکه چگونه چپ تندرو چریک که هنوز پر سرو صدا اما ناتوان و سترون است، از همان سال ۱۳۴۲ از روی ناآگاهی سیاسی و در جامهی «ارتجاع سرخ»، به پیروزی خمینی یاری رساند، و بر نوگرایی نظام پهلوی از جمله دیدگاههای مدرن اصلاحات ارضی چشم بست و همان چیزهایی را میگفت و میخواست که خمینی میخواست. این چپ همچنین پس از سال ۱۳۵۰ با الگو برداری از خط مشی روسها، تقدسی را برای تروریستهای فلسطینی و دشمنی با اسرائیل فراهم ساخت که هنوز دستمایهی جمهوری اسلامی و سیاهکاریهای این رژیم رو به فروپاشی و ایران بر باد ده است. این چپ هنوزهم با رفتار و نوشتار خود، بزرگترین پشتیبان جمهوری اسلامی و توجیهگر رفتار آن و تروریسم فلسطینی و لبنانی است. این در حالی است که ورزیدهترین و مهمترین کارگزاران این نظام، اینک پشت به آن کرده و به سیاستهای جمهوری اسلامی در برابر جهان بویژه فلسطین انتقاد میکنند.
این نیروی بزرگ همچنین در درون کشور و بهویژه در زندانها، هر روز بیش از پیش با هم متحد شده، آماده همکاری با اوپوزیسیون سکولار میشوند، بیش از آن چپها سکولار هستند، و پایههای نظام را به لرزه میاندازند. تظاهرات ایثارگران و رزمندگان شناخته شدهی جبهه و جنگ در چند روز گذشنه، نمودی از رویگردانیهای نخبگان جمهوری اسلامی از «نظام» است. این البته رویداد فرخندهای به سود جنبش زن زندگی آزادی و انقلاب نوین مردم ایران است، که چنانچه نیروهای سکولار اوپوزیسیون به آن روی خوش نشان ندهند و هنوز بخواهند با رقیب یا دشمن گذشتهی خود بجنگند و همچنان از روی تعصب قبیلهای و کژاندیشی، به آقای رضا پهلوی دست همکاری ندهند و با او ستیز کنند. با چنین وضعیتی، دور از ذهن نیست که بار دیگر هواداران پیشین جمهوری اسلامی و نیروهای ملیمذهبی، اوپوزیسیون سکولار را دور بزنند و شکل دیگری از حکومت اسلامی را برگردانند. این چیزی است که اصلاح طلبان روزنه جو بسی از آن خرسند خواهند شد، و چپ و سکولاریسم همیشه شکست خورده، باز هم ناگزیر از گوشه گیری شوند.
آنها هنوز، هم نیرو دارند و هم تجربه هرچند در میان مردم جایگاه چندنی نداشته باشند. آنها در گذر ۴۵ سال گذشته به خوبی دریافتهاند که امتگرایی شریعتی کارآمد نیست و شکست خورده و باید به ملت ایران و ملیگرایی برگردند. این را بسیاری از آنها به خوبی دریافتهاند، و برخلاف چپهای روسوفیل چفیهبند دشمن اسراییل و دوست حزبالله و حماس، اکنون گرایش به ایران یعنی مادر خود یافتهاند. مهدی نصیری که گزارهی از «تاجزاده تا شاهزاده» را پیش کشیده و به تازگی به خوبی و هشیارانه دریافته است که «رضا پهلوی هدف نیست، اما راه هست، و باید این راه را رفت». این را بیشتر اصلاح طلبان با صداقت و شاید خود آقای میرحسین موسوی دریافته، و به این بایستگی و نزدیکی پی برده باشد.
اینک همهی ایرانیان و ایراندوستان باید این شرایط و احتمالات را به خوبی دریابند. فرصتها را به خوبی بشناسند و از آن بهره گیرند. از یاد نبریم که فرصتها زیاد منتظر کسی نمیمانند، و ای بسا بسیار زود پایان یابند و یا به تهدید و ضد خود تبدیل شوند. اکنون شرایط به سود مردم و بیشینهی جامعهی ایران است، و شرایط ملی و جهانی فرصتهای خوبی را فراراه کشور گذاشته است. «حال گر گدا کاهل بود، تقصیر صاحبخانه چیست»؟
دوم) با همه آنچه بالاتر گفتیم شاید بیشتر کسان هم با کلیات آن همسو باشند، اما شوربختانه در تمام ۴۵ سال گذشته و برخلاف شمار چشمگیر کنفرانسهای وحدت و اتحادهای جمهوریخواهانه پر شمار، هنوز نه هیچ سازمان فراگیر و یگانه و مؤثری در میان ایرانیان مخالف جمهوری اسلامی پدیدار شده، و نه جز یک نفر، هیچکس یارای آن نداشته است که خود را رهبر و یا همآهنگ کنندهی اینهمه مبارز پا در رکاب بنامد. آن یک نفری هم که جرئت چنین کاری را یافته است و پایگاه خوبی هم در جامعه دارد، از همه سو آماج تیر تهمتها و پرسشهای بیشمار شده است. کسانی که با رهبری نادرست و ماجرا جویانهی خود از سال ۱۳۵۰ تا کنون شمار چشمگیری از جوانان کشور را یا به کشتارگاههای دو رژیم فرستاده و یا در خانههای تیمی خود کشتهاند و به روی کار آمدن جمهوری اسلامی یاری رسانده و یک بار هم از خود انتقاد نکردهاند، اکنون یاد خانههای تیمی و کمونهای زندانها و آن محاکمههای کودکانهی «انتقاد ازخود» افتاده و از آن یک نفر یعنی رضا پهلوی که پدرش روزگاری پادشاه توسعهگرای ایران بوده، میخواهند از خودش انتقاد کند. اما نمیگویند چرا و از چه چیزی باید انتقاد کند.
اینکه چرا سرنوشت این نخبگان سیاسی ایرانی چنین شده است، نیازمند بررسی گستردهای است که از عهدهی من برنمیآید. اما اگر بخواهم کمی عامیانه داوری کنم، شاید حسادت و کوتاه قدی سیاسی، یکی از علتهای اصلی این رفتار باشد. در کنار این علت، البته شناخت و برداشت نا درست از وضعیت عرصهی سیاست جهانی و داخلی نیز میتواند وجود داشته باشد. هرچه هست، در شرایط حساس کنونی که جامعه در همهی بخشهای آن در برابر رژیم کنونی ایستاده و در همه جا جنبشهای اعتراضی و اعتصابها به چشم میخورد و به گفتهی خود دولتیان همه چیز «ناتراز» است، اوپوزیسون رژیم با همهی ناتوانی خود، باید دست از حسادت و دشمنیهای کودکانه بردارد، و به یگانگی و اتحادی عاقلانه و مسئولان بیندیشد. شرایط هم برای مخالفان و هم برای مدافعان جمهوری اسلامی بسیار حساس، پیچیده، و دشوار است، و نیازمند نگاهی ژرفتر.
سوم) با همهی آنچه بالاتر گفتم و دیگران هم گفتهاند، من رهبری آقای رضا پهلوی در دوران گذار از جمهوری اسلامی را به رسمیت میشناسم، و از او پشتیبانی میکنم. همانند او، من هم به پرچم سه رنگ شیروخوشید نشان بدون تاج احترام میگذارم، و تصمیم در بارهی شکل حکومت را به رأی بیشینه مردم پس از دوران گذار واگذار میکنم.
پیروز باشیم.
بهرام خراسانی
۳۰ بهمن ۱۴۰۳
■ فکر میکنم برای همکاری جهت ایجاد جبههای که منافع ملت ایران را نمایندگی کند بهتر است احزاب و جریان های سیاسی نماینده ای برای نشست هایی همانند “همگرایی سازمانهای ایرانگرا و آزادیخواه” انتخاب کرده و در آن به مخرج مشترکی برای همکاری برسند. اشخاص و فعالین سیاسی هم میتوانند به حمایت و همکاری با آنان بپردازند. آن جبهه بی شک نماینده یا نمایندگانی برای گفتگو با سازمانها و احزاب و دولتها جهت جلب حمایت آنان از مبارزه ملت ایران انتخاب خواهد کرد. این جبهه باید منعکس کننده خواست ها و اهداف مطرح شده در مبارزات ملت ایران بر علیه نظام حاکم باشد و فراگیری آن بی شک در تعامل مداوم با جریانات و فعالین سیاسی دمکراسی خواه داخل ایران برای طرح چهار چوب همکاری در چنین جبهه ای میباشد و پس از توافق و روشن شدن اهداف و تقسیم کار به رای گیری گذارده شود و در صورت حمایت مردم ایران سندی برای نمایندگی از طرف آنان باشد. اولویت و مسئله اصلی نجات و سربلندی میهن و مردم ایران است.
با درود سالاری
■ بادرود آقای خراسانی
چپ ایران پراکنده هست و حدود دو درصد جمعیت ایران را هم دربر ندارد و احتیاجی نیست شما و دیگر خواستاران رهبری پهلوی به آنها تکیه کنید. طبق ارزیابی طرفداران رضا پهلوی بین سی تا هفتاد درصد مردم ایران حامی اینها هستند من که زیاد از اینهمه مخالفت برخی از طرفداران رضا پهلوی با چپها سردرنمیآورم و در سیاست هم عددی به حساب نمیآیم ولی به عنوان یک ایرانی یک رای دارم و پیشنهاد من اینه که حالا که رضا پهلوی اینهمه طرفدار در ایران داره روز خاصی را اعلام کند که خودش بدون خانواده ولی با اطرافیان سیاسی خود با یک هواپیما به ایران برمیگردند و از سی تا شصت ملیون هوادارانش بخواهد بین خودشان حدود پنجاه تا صدهزار نفر بیایند فرودگاه آنوقت مطمئن باشید که دیگر خودتان هیچوقت فکر چپها به کلهتان خطور نخواهد کرد. البته از شش ماه قبل برای تدارک و تبلیغات و بهویژه با سازمانهای حقوق بشری و دولتهای دمکراتیک مشورت کند و پشتیبانی آنها را برای یک مبارزه مدنی و غیر خشونتآمیز جلب کند اگر آقای رضا پهلوی چنین شجاعتی درخود سراغ ندارد و مثل خمینی که اشهدش را خواند و سوار هواپیمای ایرفرانس شد نمیتواند پس حداقل کپی انقلاب ٥٧ را از سر بیرون کند در سال ١٩٩٢ دو نفر از رهبران تبعیدی حزب کمونیست ترکیه چنین شجاعتی از خودشان نشان دادند و از آلمان به ترکیه رفتند و دستگیر شدند.
با احترام بیژن
■ خراسانی گرامی، سپاس فراوان. طبعاً من و دوستانم که خواهان پادشاهی پارلمانی هستیم طبق تعریف شما و خود شاهزاده با او هماهنگ خواهیم بود. ولی شاهزاده رضا پهلوی باید آرام آرام بتواند کنترل را به دست بگیرد و بر دهان کسانی که تفرقه پراکن هستند افسار بزند. باید رفتارهای حذفی که از سوی برخی «سلطنت طلبان پنجاه و هفتی» در گردهمآییها و تظاهرات رخ میدهد مهار زد. باید شعارها فراگیر باشند و هیچ کس را حذف نکنند. این خطر را ما پادشاهیخواهان پارلمانی بسیار جدی میگیریم و امیدوارم دوستان جمهوری خواه که با شاهزاده همراهی میکنند بتوانند با نقدهای سازنده خود، این افراد ویرانگر را به سهم خود منزوی سازند.
شاد و تندرست باشید / بینیاز
■ درود بر جناب خراسانی گرامی برای مقاله خوبشان و همه دوستان ایران امروز.
بنظر میرسد پشتیبانی آزادیخواهان و ایران دوستانی که آرزومند توسعه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در ایران هستند، از شاهزاده رضا پهلوی، عمدتا به دو دلیل است: - باور به اهداف مبارزه اعلام شده از سوی ایشان یعنی انحلال ج. ا. و استقرار یک حکومت ملی سکولار دموکرات در کشور و نیز اصول اعلام شده برای ائتلاف نیروهای سیاسی که تمامیت ارضی کشور و یکپارچگی ملت ایران، رعایت مفاد اعلامیه جهان گستر حقوق بشر و جدایی دین از حکومت را شامل می شود،
- اعتماد به ایشان به عنوان یک رهبر سیاسی آگاه و با درایت که بیشتر از هر شخصیت و یا تشکل سیاسی دیگری توان جلب نظر و حمایت جمع بزرگی از ایرانیان داخل و خارج از کشور را، برای استقرار دموکراسی و اعتلای اقتصادی اجتماعی سیاسی ایران، داشته و امید میرود این ظرفیت هر روز بیشتر هم بشود. طبعا انتظار میرود تا زمانی که این شرایط برقرار است پشتیبانی و حمایت آزادیخواهان و ایران دوستان نیز از ایشان ادامه یابد. با اینحال از مشاهدات شخصی و نیز نوشته ها و گفته های طرفداران شاهزاده رضا پهلوی استنباط می شود که دو رویکرد و یا دو گروه بزرگ با دو دیدگاه متفاوت در این مسیر وجود دارد:
- رویکردی که فرو پاشی رژیم ج. ا. را به دلیل راهبرد و سیاستهای فاجعه آمیز و نیز خصلت اصلاح ناپذیری آن قطعی دانسته و وظیفه نیروهای وطن پرست و فعالان سیاسی آزادیخواه را صرفا تشکل و ایجاد آمادگی در خودشان برای در دست گرفتن امور کشور در فردای فروپاشی ج. ا. و مشارکت در استقرار دموکراسی در ایران و کمک به توسعه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی آن می دانند.
- رویکردی که علیرغم اطمینان از سرنوشت محتوم رژیم ج. ا. ایجاد یک تشکل سیاسی پویا، فراگیر و توانمند از ائتلاف مخالفان رژیم را ضرورت یک گذار مدیریت شده از ج. ا. و لازمه حداقل کردن کردن هزینه های گذار به دموکراسی در ایران میداند.
شخصا به رویکرد دوم باور دارم زیرا پیچیدگیهای سیستم های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی آنهم در ابعاد کشوری مانند ایران از یک سو و تاثیر روابط و مناسبات بین المللی و منطقهای در پدیده هایی مانند انقلاب اجتماعی-سیاسی و تغییر رژیم های سیاسی از سوی دیگر مسجل می کند که برای اجتناب از هرج و مرج و آشوب در کشور و خدای نکرده وقوع حوادث دردناکی مانند کشتارهای جمعی هموطنان توسط رژیم سفاک ج. ا. و یا حتی وقوع جنگ داخلی وجود یک تشکل بزرگ، فراگیر و توانمند سیاسی اپوزسیون برای مدیریت فرایند گذار ضرورت تام و تمام دارد. در واقع تا زمانی که فعالیت های شاهزاده و ائتلاف مشتاقان ایشان به ایجاد یک نیروی بزرگ سازمان یافته پویا و توانمند سیاسی که عملا معضل اقدام جمعی (Collective Action) مردم ایران را، که اکثر آنها مخالف رژیم ج. ا. هستند، حل نکرده و توده های میلیونی مردم را برای نافرمانی های گسترده مدنی و فداکاریهای بزرگ، انجام اعتصابات و تظاهرات خیابانی میلیونی خشونت پرهیز به حرکت در نیاورده است نمی توان از کنار زدن ج. ا. و استقرار حکومت ملی سکولار دموکرات در کشور در یک فرایند خشونت پرهیز و بدون آشوب و هرج و مرج و خون ریزی اطمینان داشت.
تشکیل ائتلاف بزرگ سیاسی به رهبری شاهزاده رضا پهلوی از آنجا اهمیت زیادی دارد که نوید ایجاد یک چنان تشکل متثکر، توانمند و فراگیر و پویا را میدهد. این تشکل بتدریج میتواند در ارتباط سازمانیافته با فعالان صنفی، مدنی و سیاسی داخل کشور و متصل کردن آنها با رهبری سیاسی انقلاب معضل اقدام جمعی ایرانیان را حل کرده بتدریج موازنه قدرت سیاسی را به نفع انقلابیون تغییر و رژیم ارتجاعی حاکم را به عقب براند تا زمان انحلال آن از طریق یک رفراندم آزاد و ملی فرا برسد؛ و راه برای استقرار یک سکولار دموکراسی کارآمد برای ایران عزیز فراهم شود. پیشنهاد هایی برای تبدیل فرایند گذار به دموکراسی در ایران به یک “پروژه” بزرگ اجتماعی-سیاسی و مدیریت کارآمد این پروژه داشتم که برای اطناب کلام طرح آن را به فرصت دیگری میگذارم.
یک نکته پایانی که ارزش یادآوری دارد آنست که از آنجا که فعالان سیاسی با گرایش های چپ ملی (سوسیالیستهای بدون وابستگی به قدرتهای خارجی) دموکراسی در ایران را بنفع خود و مردم ایران میدانند انتظار میرود با پیشرفت کار و گسترش تشکل ائتلاف مشتاقان شاهزاده رضا پهلوی به آن بپیوندند. همانطور که جمهوریخواهان ملی گرا این چنین میکنند و خواهند کرد و بنابراین نباید نگران جدا ماندن نیروهای چپ (ملی) از حرکت غالب اپوزسیون بود.
خسرو
■ با درود به بیژن آقا، جناب بیژن من وامانده این مطلب هستم، که شما با آمار و ارقام عجب مناسبتی دارید و در مقام بخشش درصدها، دست حاتم طاعی را از پشت بستهاید. آخر این چه جوال گشادی است که هم سی درصد و هم هفتاد درصد در آن جای میگیرد. از طرفی سی تا شصت میلیون طرفدار اعرابی با سی تا هفتاد درصد ندارد. جناب پهلوی هم که بسیار متین و مودبانه گفتند گه حاضر نیستند بخاطر سیاست و ایران، آزادی شخصیاش را به خطر بیاندازد، حال نمیدانم نظرش در مورد پرواز به ایران چیست. من فکر میکنم که جناب پهلوی تا مرز ترکیه انقلاب را همراهی کند.
بیژن عزیز گویا خود شما هم به مطلب اعتقاد ندارید، در جایی که عنوان میکنید: اگر آقای رضا پهلوی چنین شجاعتی درخود سراغ ندارد و مثل خمینی که اشهدش را خواند و سوار هواپیمای ایرفرانس شد نمیتواند پس حداقل کپی انقلاب ٥٧ را از سر بیرون کند.....
با احترام حسین احمدی
■ آقای خراسانی با کمال احترام به باورهای شما، شما هرچند شعار وحدت میدهید جز ایجاد پراکندگی بیشتر میان مخالفین متوهم و ناتوان، از سلطنت گرفته تا چپ سابق نتیجه دیگری نخواهید گرفت. اگر هواداران رضا پهلوی صداقت دارند پس شعار “مرگ بر سه مفسد چپی ملا مجاهد” چیست؟ اگر آقای رضا پهلوی و هوادارانش از استقرار دموکراسی در کشور پشتیبانی میکنند چرا دیکتاتوری پدر و پدر بزرگش را محکوم نمیکنند؟ آیا به باور شما رهبری خودخواسته رهبر شما خواسته اکثریت ایرانیان است؟ بیسبب نیست که پس گذشت ۴٦ سال از حکومت جمهوری جهل و جنایت بدیلی قابل اعتماد به وجود نیامده است و در همچان بر همان پاشنه خواهد چرخید!
شهرام
■ بادرود جناب حسين احمدی عزيز
اينها درصدی نيستند که من بخشش کنم بلکه اين درصدها را به نقل از محافل طالبان سلطنت عرض کردم چون از طرفی جناب اقای خراسانی و ديگر هواداران رهبری رضا پهلوی صحبت از اين میکنند که چپها و جمهوریخواهان جايگاهی در بين مردم ندارند و از طرفی انتقاد میکنند چرا اينها رهبری رضا پهلوی را نمیپذيرند خواستم پيشنهادی بدهم که اگر مقبول واقع شود ديگر احتياجی به اندک نيروی چپ و جمهوری خواه نداشته باشند و نسرين ستودهها و نرگس محمدیها و توماجها جا را برای رهبری رضا پهلوی باز میکنند چون اين هموطنان در عين مخالفت با انقلاب تودهای ٥٧ و فتنه متميزه آن ولی میخواهند آنرا کپی کنند که از نظر من شدنی نيست.
با احترام وبرقرار باشيد/ بيژن
■ جناب سالاری گرامی درود بر شما. به درستی نوشتهاید: «برای همکاری جهت ایجاد جبههای که منافع ملت ایران را نمایندگی کند بهتر است احزاب و جریانهای سیاسی نمایندهای ...». این سخن سد درسد درست است، اما تا جایی که من میدانم و دیده یا شنیدهام، اکنون چنین سازمانی نه در داخل وجود دارد و نه در خارج از کشور، و زمان برای ساختن آن را از دست داده، و سازمان موجود پیش از انقلاب را داغان کردهایم. برخی سازمانهای مدعی موجود مانند حزب چپ و یا انواع اتحادهای جمهوری خواهان نیز به راستی «سازمان» نیستند، زیرا نه هدف و استراتژی روشن و سازمان یافتهای دارند، و نه چهرههای شناخته شده و با نفوذی چه در سطح نخبگان و چه در سطح مردم و شهروندان.
از احزاب کردی که بگذریم، مردم و شهروندان و یا حتی کنشگران سیاسی ایرانی در دنیای واقعی میدان، هیچ رهبر یا شخصیتی حتی مانند اوجالان را نمیشناسند که دلشان بخواهد به رهنمودهای او گوش دهند و از او پیروی کنند. برای رهبری مردم و سازماندهی سیاسی هم آنچانکه لنین در زمان خودش گفته بود، هم به حزبی با تئوری انقلابی نیاز است و هم به کادرها و چهرههای سیاسی سرشناس و با نفوذ. من نمیگویم چهرهی کاریزما یا با فره ایزدی و فرهمند، اما میگویم سیاستورز و با کشش.
راستی آنست که نه تنها شخصیت سیاسی و پخته، که حتا ریخت و قیافهی کسی هم که مردم را دعوت به چیزی میکند مهم است. متاسفانه به جز افرادی انگشت شمار، به گمان من، چهره و سخنان بساری از کسانی که به عنوان نمایندهی یک سازمان یا سیاسی اوپوزسیون در تلویزیونهای برون مرزی یا درون مرزی ظاهر میشوند نه تنها جذاب نیست، که مانند چهرهی احمدینژاد و پزشکیان، گاه کفاره هم دارد. شخصی که خود را استاد دانشگاههای آمریکا معرفی میکند با قیافهای ریشو و اصلاح نکرده، رختی ترحم برانگیز و گاه چفیهای بر گردن در تلویزیون ظاهر میشود، و تنها کاری که میکند اینست که به رضا پهلوی و اسرائیل و آمریکا دشنام دهد و از حماس و حزبالله دفاع کند. این درحالی است که دانشجویان، بازنشستگان، پرستاران و حتا بازاریان در همین شرایط خفقانآمیز در خیابانهای تهران و دیگر شهرها فریاد میزنند «دشمن ما همینجا است، دروغ میگن آمریکاست»، و به اینکه دولت جمهوری اسلامی ثروت ایرانیان را به جیب فلسطینیها میریزند گلایه دارند و اعتراض میکنند.
یکی دیگر از این استادان جامعهشناسی اوپوزیسیون هم که دشمن سرسخت رضا پهلوی و احتمالاً عضو یکی از همین چند خوهران اتحاد جمهوریخواهان نیز هست، گویی تنها چیزی که از جامعه شناسی بلد است اینست که هر گاه پایش به یک تریبون مفت تلویزیونی میرسد، اتنیک اتنیک گویان آب به آسیاب تفرقه و قومگرایی میریزد و در حالی که خود را از هر زن فمینیستی دو آتشهتر وانمود میکند، گویی هیچ خبری از زنان زیر اعدام جمهوری اسلامی ندارد.
جناب سالاری گرامی، من هم مانند شما به وجود سازمان در مبارزه اجتماعی باور دارم و آن را یک نعمت سیاسی میدانم. اما سازمانی که بداند به کجا میخواهد برود و چه رؤیایی برای آیندهی مردم و کشور در سر دارد. سازمان یا کنشگری که کاری که نه راه را بداند و نه را و کاری جز تفرقه افکنی و دامن زدن به دشمنی میان کنشگران سیاسی اوپوزیسیون نمیکند، بیش از آنکه یک نعمت باشد، یک آفت است.
پیروز باشیم. بهرام خراسانی ۳۰ بهمن ۱۴۰۳
■ جناب بیژن گرامی درود بر شما و ازاینکه نوشته مرا خواندید، سپاسگزارم. نوشتهاید: «چپ ایران پراکنده هست و حدود دو درصد جمعیت ایران را هم دربر ندارد و احتیاجی نیست شما و دیگر خواستاران رهبری پهلوی به آنها تکیه کنید. ..». جناب بیژن، من نمیدانم که چند درسد مردم ایران کمونیست یا به گفتهی شما «چپ» هستند اما حدس میزنم که شاید در اتحاد شوروی یا چین هم هیچگاه دو درسد مردم کمونیست نبودهاند، و همجنین سه چیز دیگر را نیز میدانم: نخست آنکه مارکسیم متدولوژیک و نه مارکسیسم آیینی در کمی بیش از ۱۵۰ سال گذشته، کمک بسیاری به فرهنگ و اندیشهی جهان کرده که اگر بیش از اصحاب دایره المعارف و عصر روشنگری نباشد، کمتر از آن نیست. از همین رو من در کمابیش ۴۰ سال از زندگی خود یک مارکسیست ارتودوکس استالینی مائوتسه اندیشه بودهام و هنوزهم به بخش بزرگی از متدولوژی هستی شناسی و جهان شناسی مارکس و انگلس باور دارم، و بر خلاف بسیاری از کسان، بر آنم که در این بخش هستی شناسی، حتا به فرهنگ مردم ایران هم یاری رسانده است. دوم آنکه اکنون و به دلیل برخی سیاستها و تاکتیکهای سیاسی حزب کمونیست شورو و فرهنگ اردوگاهی آن که بر اندیشه و سرنوشت همهی کمونیستهای اثر گذاشته، و با اینکه مارکسیستها همه جا و هنوز و همواره میتوانند یک لنگر تعادل اندیشگی و اجتماعی باشند، اما «گر مسلمانی (شما بخوانید چپ یا چپ ایران) همین است که من میبینم، وای اگر از پس امروز بود فردایی». بر این پایه من به هیچ روی به چپ ایران تکیه نمیکنم و امیدی هم به آنها ندارم. همچنین، من این سخن شما را که خمینب جرئت که آمد ایران بیشتر یک شوخی میدانم، زیرا پیشتر تضمن آمدن خود به ایران را از آمریکا و غرب گرفته بود. سوم آنکه در نیرومندترین کشوره، چننچه 5 دصد مردم یک پارچه باشند و یک چیز را بخواهند، رژیم آن کشور سرنگون خواهد شد. پیروز باشیم.
بهرام خراسانی یکم اسفند ۱۴۰۳
■ آقای خراسانی گرامی، مسئله وجود ایده سیاسی است نه الزاما نفوذ یک جریان یا سازمان متشکل سیاسی در میان مردم. آقای پهلوی نیز تشکل و سازمان خاصی ندارد. همین تشکل های سیاسی موجود میتوانند با ایجاد اتحادی بر سر اصول اساسی و اولیه برای گذار از نظام حاکم متحد شوند. جمهوری و پادشاهی خواهان پارلمانی و سکولار میتوانند در پروسه گفتگو برای چنین اتحادی اعتبار کسب کنند به شرطی که تفرقه افکنان و دشنام گویان و توده ای ها و روسوفیل های لانه کرده در تشکیلاشان را رکاب زده و بیرون کنند. اگر نجات میهن دغدغه چنین جریاناتی است باید شهامت پریدن از سایه خود را داشته باشند و به اعلامیه دادن و محکوم کردن بسنده نکنند. حزب کومله استعداد سراسری شدن را دارد و حیف خود را در چهار چوب مسئله قومی محدود کرده است و اگر به همین صورت ادامه دهد باید مراقب رقیبش باشد که فردا سرش را زیر آب نکند. حزب سراسری شدن این خطر را بر طرف میکند. جبهه ملی و ملیون هم باید از لاک خود برون آمده و پرستش زنده یاد مصدق را کنار گذاشته و ۲۸ مرداد را به تاریخ بسپارند. هم چنین باید در نظر داشت که همت میهن دوستان درون این سازمانهای پراکنده برای اتحاد میتواند مشوق متشکل شدن اصلاح طلبانی که از اصلاح نظام دل کنده اند باشد.
با درود و احترام سالاری
■ من و همفکرانم نیز میتوانیم رهبری آقای پهلوی را برای دوران گذار بپذیریم. شرط گذاری شاید پسندیده نباشد ، اما همگی نظر میدهیم که در چه صورت چنین اتحاد (همگرایی) میتواند موفق باشد. یکم - دوری از گرایش حذفی - عزیزان دیگر هر کدام بگونه ای بیان کردند، که لازم است افراط گرایان مهار شوند و گفتمان آنها جایی در پیامهای جبهه واحد و رهبری آن نداشته باشد. به تصورم کثرت گرایی نه تنها در بیان و پیام های رسمی مهم است، بلکه جا دارد که در کلیه انتخاب ها و شیوه رفتاری محافل و نشست های آقای پهلوی دیده شود. کیش شخصیت نزد ما ایرانیان حضور و وزن قوی دارد، شاید میزان کم و سالمی از برجسته کردن شخصیت به ضرر اهداف جنبش نباشد ، اما هر گونه زیاده روی و شخصیت پرستی، فضای بیگانگی برای بسیاری از ایرانیان ایجاد میکند، و ویژگی دربرگیرندگی (Inclusiveness) را از بین میبرد. دوم - گفته میشود که نوع حکومت ایران را امروز تعیین نمیکنیم - بسیاری از ایرانیان (منجمله خودم) تصویر روشنی از ایران مشروطه یا ایران جمهوری دموکراتیک در سالهای ۲۰۲۵ به بعد ندارند، پس له یا علیه هیچکدام نیستند. اما چشم و آرزوی ما بر آن است که پس از گذر از جمهوری اسلامی و طی یک دوران چند ساله با شرکت اکثریت مردم و روشنفکران در فضایی آزاد و با تبادل نظر بتوانیم به مفاهیم مشترکی نزدیک شویم و احیانا جواب برخی تفاوت ها را به صندوق رای بسپاریم. ضرورت دارد که رهبر(ان) هر اتحادی تصریح کنند که منظور از “رفراندوم” چیزی غیر از نسخه جمهوری اسلامی است و قرارشان نیست تا شیوه “تا تنور داغ است....” پیاده شود.
ارادتمند، پیروز
■ @ جناب خسرو گرامی درود بر شما. مانند همیشه سخنان درستی گفتهاید، و صحنهی نبرد و گفتگوی سیاسی و اندییشگی را درست تصویر کرده اید و امیدوارم نظر گستردهتر شما در آینده را نیز زنده باشیم و ببینیم. با سپاس.
@ جناب شهرام گرامی، درود بر شما. البته در شرایط کنونی جامعهی ایران شعار وحدت نیروهای ملی و دموکرات جدا از اینکه چه نتیجهای داشته باشد، کار خوبی است. همانگونه که شعار “مرگ بر سه مفسد چپی ملا مجاهد” شعار خوبی نیست. و همانگونه که پس از تجربه ۴۶ سال حکومت جمهوری اسلامی، شاید نه رضا پهلوی و نه بسیاری دیگر با نظر شما در بارهی «دیکتاتری پدر و پدر بزرگ» او همسو نباشند که آن را محکوم کنند. هر چیزی را باید با همانند و بدیلش و شرایط زمان و مکان سنجید. اکنون و با همان تجربه ۴۶ ساله، کسانی دولت رضا شاه را دولت «تجدد آمرانه» و کسانی هم «دولت توسعه و پیشرفت ایران» میخوانند. مانند بسیاری چیزهای دیگر، طبیعی است که در این زمینه هم همگان دیدگاه یگانهای نداشته باشند.
بهرام خراسانی
■ درود بیژن گرامی، من از متن شما جنبه کنایه آمیزش را دیر متوجه شدم.
با احترام حسین. ا.
■ درود خدمت دوست نا شناس آقای خراسانی مقاله شما نشان دهنده خوش نیتی ملی و ایران دوستی شماست ولی آنچه در عمل قرار است اتفاق بیفتد بسیار پیچیده و سخت مینماید چرا که ما ایرانیها هیچگاه کار دستهجمعی را هرگز یاد نگرفتهایم و اصلا ائتلاف و گفتگو برای ما بیمعنی است و این ریشه در خودخواهی و منافع طلبی ایرانی دارد. بهر روی من بیشتر مطالب شما رو قبول دارم مخصوصا آنچه در باره چپ گفتید منتهی داستان اصلی که آقای رضا پهلوی باشد به همین سادگی نیست که فرمودید که عینا میشود خمینی در انقلاب قبلی همه میگفتند حالا بریم دنبال این و شاه سقوط کنه بعد همچی حل میشه اما دیدیم آنچه نباید میدیدیم چون سرعت انقلاب آنقدر زیاد بود و شخص خمینی هم مثل لودر و بولدزر همه چیز رو زیر رو کرد و کاری هم از هیچکس بر نیامد.الان درست است که آن شرایط کمتر نمایان است و مردم به اندازه یک تاریخ کامل تجربه دارند ولی اندکی ترس هست. زیرا بااین گفتار ورفتار حواریون خاص آقای رضا پهلوی نه لزوما طرفداران سلطنت ایشان بیم نهفتهای وجود دارد من به شخصه در پیشانی این اشخاص خلخالی و لاجوردی و.... میبینم.
مهدی وثوقی
■ با درود به جناب خراسانی گرامی، اگر امروز تقی ارانی زنده بود با که همبستگی میکرد؟ با شاهزاده و یا با ته ماندههای سرگردان چپ ناملی؟
همان ارانی که گویا گفته است” سوسیالیسم هم کارگر و هم بنا نیاز دارد و ما باید بنا باشیم”. اگر امروز ایرج اسکندری زنده بود آیا دست به شاهزاده میداد و یا بازماندگان تئوری ایران بر باد ده امپریالیسمستیز و آبدارچی پوتین و چین؟ این دو زنده یادان همیشه برای من پرچمداران چپ ملی و میهندوست بودهاند.
قصهای تلخ است این چپ امروزین ایرانی که هنوز که هنوز است اگر مجبور باشد میان خمینی- خامنهای و یا شاهزاده و محمدرضا شاه یکی را بر گزیند، بیشتر آنان در لشگر و خیمه آمریکا- اسرائیل ستیز خامنهای میمانند! همان چپی که میخواست با همکاری و هم گامی با ارتجاع سیاه اخوندی ایران را ژاپن و فرانسه خاورمیانه کند و امروز میهن ما ستاد کل تروریستهای خاورمیانه شده و روز حالش تنها با مردم نگون بخت سومالی، زیمباوه و سودان یکسان شده. مارکسیتها که در سده ۲۰ پرچمدار و رزمندگان پیشرو برای آزادی انسانها، حقوق زحمتکشان و زنان و هنر و علم شهره بودند امروز به گدایان درگاه اسلامیستهای واپسگرا و بیمیهن آب رفتهاند.
با این همه من باور دارم که هستند کسانی که هنوز هم چپ هستند و یا مسلمان اما نیروی پیشبرنده آنان خرد و دانش و انسانیت است و نه دنباله روی نیروهای ارتجاعی اسلامگرایان. و ناگزیر از آن دسته از چپی که مانند سایت فارسی زبان سازمان جاسوسی روسیه بلندگوی دروغهای پوتین شده، همان پیک نت رسوای روسی. شاهزاده در این زمان بهترین کس و شانسی برای برون رفتن از این منجلاب ساخته شده ارتجاع سرخ و سیاه است. یکی از بهترین خصلت شاهزاده همان ایدئولوژیک نبودن و ملی بودن اوست که گارانتی یکپارچگی کشور و یکسان دیدن همه مردم ایران است. شاید در آینده و پس از آزادی کسی بهتر و شایسته تر برای رهبری کشور پیدا شود، آنگاه باید از او پشتیبانی کرد. اما ما در امروز و برای امروز میاندیشیم.
با سپاس از همه نویسندگان؛ کاوه
■ جناب کاوه گرامی، درود بر شما و سپاس از توجهتان شما نوشتهاید: «اگر امروز تقی ارانی [و ایرج اسکندری] زنده بودند با که همبستگی میکردند؟ با شاهزاده و یا با ته ماندههای سرگردان چپ ناملی؟ همان ارانی که گویا گفته است” سوسیالیسم هم به کارگر و هم به بنا نیاز دارد و ما باید بنا باشیم”. راستش اینکه پاسخ به چنین پرسشی بسیار دشوار است، اما با شناخت اندکی که من از این دو تنی که شما نام بردهاید و با اجازهی شما کیانوری را نیز به آنها میافزایم، برداشت خودم را خواهم گفت. افزودن نام کیانوری هم به این دلیل است که به گمان من، این هر سه تن هم ایران دوست و ملی بودند، هم اخلاقمدار(حتا کیانوری)، و هم دانش پژوه، علمگرا و پول دیده. از اینرو در سپهر فرضی امروز، به گمان من آن هر سه تن از رضا پهلوی پشتیبانی میکردند، نه از آن به گفتهی شما «چپ ناملی» یا سرگردان.
کاوه گرامی بدون پول و دانش اخلاقمدار هیچ کاری حتا انقلاب و گذار از جمهوری اسلامی شدنی نیست، یا به کژراهه میرود. با ارجگذاری دوباره به سخن ارانی که چه گفته باشد و چه نگفته باشد رد پای آن را در اندیشههایش میتوان دید، بویژه توجه او به «بنا» یعنی بنمابهی دانش و کار اندیشگی، میتوان گفت که در دگرگونیهای بزرگ اجتماعی از جمله انقلاب، تودهها حتا اگر اخلاقمدار باشند، خود کمتر میاندیشد، و همواره چشم به بالا و قدرت دارند و به چیزی جز تخریب و گاه انتقام نمیاندیشند. از اینرو، کارشان خراب کردن ساختمان تاریخ است. ساختن جهان کار مهندس یا بنا و معمار است که در اینجا من آن را نماد دانش و اندیشه در انجام کار و هر انسان اندیشمند و اخلاقمداری میدانم که طرحی اندیشیده در ذهن دارد و به زندگی و رفاه انسان میاندیشد. اینها سازندگان و یا معماران تاریخ در پهنههای گوناگون هستند.
این البته خلاف چیزی است که در اندیشهی یک چپ توده گرا و توده ستا میگنجد که که بیشتر ما در جوانی چنین بودیم، اما تجربهی زندگی فردی و جهانی آن را کمابیش اصلاح کرد. بیشتر رزمندگان تروریست حماس هم تودهها هستند که به دستور و راهنمایی تروریستهایی مانند یحیا سنوار و دیگران، در مدت چند قیقه ۱۲۰۰ انسان بیگناه را در اسراییل کشند، ۵۰ هزار نفر از زن و کودک فلسطینی را نیز به کشتن دادند، و تازه خود را از دنیا هم طلبکار میدانند.
شوربختانه «تودهی سیاسی» ناآگاه، خودش کمتر میاندیشد و دستمایهی رقابت و کمشکش دیگران و گاه مرغ عروسی و عزا و یا آتش زیر دیگ میشوند. از این رو تودهها نیز چه در ایران یا نوار غزه یا لبنان یا هر جای دیگر، همواره بیگناه و پاک و منزه شایستهی ستایش نیستند. گاه باشد که توده نیز باید به پرسش کشیده شود. زیرا امروز دیگر ناآگاهی سند معصومیت کسی نیست، بلکه شاید گاه گوا بر رندی و سند جرم به دلیل نا آگاهی و بیتفاوتی هم باشد. سرانجام آنکه اگر بخواهم به پرسش فرضی شما پاسخی فرضی بدهم، آنگاه خواهم گفت که در چنان شرایط فرضی، آن سه تن هم از آقای رضا پهلوی برای گذار به جامعهای دموکرات و آزاد توسعه گرا یاری میکردند، و اگر از پدر و پدر بزرگ او هم به حق یا ناحق دلگیر بودند، کار مردگان را به مردگان میسپردند و زندگان را به پادافره گناه کرده یا ناکردهی مردگان به پرسش نمیکشیدند. زیرا: «گر حکم شود که مست گیرند، در شهر هر آنچه هست گیرند».
با پوزش از آنکه پاسخ، خودش یک گفتارنامه شد. پیروز باشیم.
بهرام خراسانی دوم اسفند ۱۴۰۳
■ جناب خراسانی گرامی
متاسفانه جمهوری خواهان ما خیلی خیلی کلی خواسته خود یعنی نظام جمهوریت را تعریف میکنند. شاید بدین جهت هم مورد توجه قرار نمیگیرند - چه نوع جمهوری، جمهوری مادام العمری بسان صدام و قذافی و پوتین یا جمهوری دوره ای چهار تا هشت تا ده سال کشورهای پیشرفته؟
اگر منظور جمهوری دوره ایست که اینهمه تقلا و بحث و فحص ندارد، در انتخاباتی گروهی برنده میشوند ( حتی با تقلب) خوب، بعد از دوره کوتاه معینی طبق قانون باید پیاده شده قدرت را به گروه دیگری واگذار کنند. شاید بشود مثال اجاره کردن یا خریدن منزل را زد. در خرید منزل (مادام العمر) نیاز به تحقیق و دقت تمام زوایای منزل لازم است و شرط شروط فروشنده ولی در اجاره کردن (حكومته دوره آي) ان اینهمه دقت واکاوی مورد نیاز نیست و اگر اشکالی پیش آمد منزل را پس داده و منزل دیگری اجاره میکنیم. .ضمن اینکه چون همه اجتماع یک کشور منافع مختلف و متضادی دارند، در هر نوبت امکان دستیابی گروه دیگری هم حاصل میشود. هيچ نوع حکومیتی نمیتوانند همه مردم را راضی نگهدارد، چون همه مردم منافع مشترکی ندارند. ولی در حکومت جمهوری دوره ای ٤ آن ده ساله (یک یا دو دوره) گروهی راضی و گروهی نا راضی میشوند و چه بسا در انتخابات بعدی گروه نارازی راضی و گروه راضی ناراضی شوند و این تسلسل یک توازنی بوجود میاورد که سیصد سال در جوامع پیشرفته دوام آورده است.در حالیکه در حکومت مادام العمر یک گروه راضی و گروهی ناراضی میشوند و بتدریج گروه راضی در طول ۳۰ تا ۴۰ سال پروار تر و ناراضیان ضعیف تر میشوند تا اینکه کارد به استخوانشان میرسد و شورش میکنند. - هیچ انسانی ظرفیت قدرت بلامناضع در زمان نامحدود را ندارد و حتی اگر فردی صالح باشد بتدریج در اثر فشار دامای و خارجی به تدریج منحرف میشود. البته کار به این سادگی نیست و در یک یا دو دوره جا نمی افتد، ولی شاید ددر سه یا چهار دوره که کمتر از بکدوره مادام العمری است جا میافتد.
با احترام کاوه.
■ آقای خراسانی عزیز، خوشحالم که مجدداً شما را در سایت می بینم، نظرم را در روزهای آینده خواهم نوشت.
با بهترین درودها، پرویز هدائی
■ جناب خراسانی گرامی - چگونه است که هیچ کدام از نحلههای سیاسی ما از نوع حکومت دورهای دو چهار ساله یا پنج ساله مثل بیشتر کشورهای پیشرفته اظهار نظری نمیکنند (چه مثبت و چه منفی) و هرچه میگویند و مینویسند (چه جمهوری، یا سلطنتی یا ولایتی یا سوسیالیسی و غیره) همه از اصل حکومت مادام العمری است؟ آیا هنوز همان میراث فرهنگی و تاریخی ما که از ۲۵۰۰ سالل پیش تا به امروز فردی مقتدر که حکومت وقت را به زور و خونریزی منقرض کرده و بعد از یکی دو یا چند نسل دیگر مقتدر دیگری آن را به زیر کشیده و تا به امروز این روند ادامه دارد- و ما آن را تمدن ۲۵۰۰ ساله مینمایم - اجازه حتی تفکر به حاکمیت دورهای نمیدهد و چنان تابوی فرهنگی ساخته که حتی در باره آن تفکر و تحلیل هم نمیکنیم. به امید اظهار نظر جنابعالی و همچنین سایر بزرگواران.
با اخترام کاوه
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
زهرا علیپور / اعتماد
پلیس تهران در روزهای اخیر از پیدا شدن قاتل امیرمحمد خالقی (دانشجوی کشته شده در حین سرقت کولهپشتیاش) خبر داد. طبق اخبار، خانواده امیرمحمد خالقی خواستار مجازات قاتلان شدند. پرسش مهم اما در این ماجرا، چرایی افزایش سرقت و احیانا ارتباط آن با وضعیت معیشتی کشور است. طبق دادههای سالنامه آماری ایران، انواع سرقت نسبت به سال قبل، افزایشی بین عدد ۴ تا ۱۴ درصد داشته است.
همچنین در آماری دیگر از بانک مرکزی، وضعیت تورم نقطه به نقطه کشور (نرخ تورم سالانه) در فروردین ۱۴۰۳، ۳۸.۸ درصد بود که به معنی تحمیل افزایش ۳۴.۷ درصدی قیمتها برای دهک اول و ۴۰.۱ درصدی برای دهک دهم است. همه اینها را باید در کنار آمار بیش از ۳۰ درصدی وضعیت فقر مطلق ایرانیها در کشور بررسی کرد و به این پرسش پرداخت که آیا فقط یک فرد، قاتل امیرمحمد بود؟ یا یک وضعیت اجتماعی؟
مهرداد عربستانی، انسانشناس و استاد دانشگاه تهران این مساله را ناشی از نبود چشمانداز امیدبخش نسبت به آینده بین شهروندان کشور میداند و در این باره به «اعتماد» میگوید: «مساله فقط فقر و تورم نیست و وقتی افراد به سرقت برای بهبود زندگیشان دست میزنند، یعنی امیدی نسبت به آیندهشان ندارند.»
هادی کهولی، اقتصاددان اما علت این مساله را در اولویتبندیهای پلیس میداند؛ به گفته او «تفاوت رفتار بسیج پلیس کشور در موضوع حجاب را با مساله امنیت شهروندان مقایسه کنید، معلوم میشود که اولویت پلیس کشور چیزهای دیگری غیر از سرقت و حتا قتل شهروندان است.»
بزهکاری مسالهای فردی نیست!
یا حجاب اولویت مهمتری برای پلیس است
و نه امنیت شهروندان مقابل سارقان!
هادی کهولی، اقتصاددان این موضوع را متوجه اولویت نیروی انتظامی و پلیس کشور میداند. به نظر او از رفتارشناسی پلیس کشور میتوان فهمید که مسائلی مانند حجاب برای آنها اولویت بیشتری نسبت به افزایش امنیت شهروندان مقابل سرقت و قتل دارد! بارها دیدهایم که نیروی انتظامی با هزینههایی که نمیدانیم چه میزان است، اولویت را در مساله حجاب میداند اما اتفاقهایی مانند مرگ امیرمحمد خالقی کمتر در رسانهها دیده میشود.
کهولی علت دقیق این مساله را در همبستگی وضعیت معیشت و افزایش بزهکاری میداند و به «اعتماد» میگوید: «بزهکاری مسالهای فردی نیست که بتوان آن را به یک فرد تقلیل بدهیم. برای مثال در شاخص ادراک فساد ایران در سال ۲۰۲۴ میلادی (تقریبا معادل با ۱۴۰۳ شمسی) نسبت به یک سال قبل بدتر شده است. شاخص ادراک فساد در ایران طی ۱۲ سال گذشته روندی نزولی داشته؛ شاخصی که نزدیک شدن آن به صفر نشاندهنده نامطلوبتر شدن شرایط ادراک فساد است و بر اساس این شاخص، نمره ایران از ۲۸ در سال ۲۰۱۲ به ۲۳ در سال ۲۰۲۴ رسیده است. پس ما با جامعهای بیمار و در چنین نمونههایی با تاثیرگذاریای فراتر از یک فرد در بزهکاریها مواجهیم.»
این پژوهشگر اقتصاد از دانشگاه city لندن به طور خاص درباره چرایی قتل امیرمحمد خالقی گفت: «شواهد دقیقی برای این مرگ که احتمالا حادثهای شخصی بوده، تاکنون در اخبار نیامده است. پس باید آن را بر اساس متغیرهای مرتبط با بزهکاری سنجید. آمارها در کشور نشان میدهد که انواع بزهکاری رو به افزایش است. علت این مساله را باید تورم و کاهش قدرت خرید مردم دانست. بهعلاوه توسعه مرکزگرایی و مهاجرتهای فزاینده به تهران، نابرابریهای اجتماعی در دسترسی به منابع، جزیی از عوامل کلان این نوع اتفاقها هستند. درواقع با توسعه افراطی مرکز و بیتوجهی به شهرستانهای کشور، به رشد حاشیهنشینی و ناامنی در کلانشهرها دامن زدهایم.
این مساله را باید کنار نرخ رشد صفر اقتصادی بررسی کرد که همه این موارد به نوعی طبقات ضعیف و سپس کل جامعه را متاثر میکند. بهعلاوه در یک سوی دیگر ماجرا وضعیت امروز کشور به ناامیدی طبقه متوسط جامعه هم منجر شده؛ موج مهاجرتهای بیبازگشت هم یکی دیگر از واکنشها به وضعیت موجود کشور است. همه اینها هشدار مهمی است که اگر سیاستگذار ایرانی همچنان چشم از آن فروبندد با فقدان نیروی انسانی ماهر، افزایش بیش از حد بزهکاری و ناامنی روزمره گرفتار خواهد شد».
افزایش ۴ تا ۱۴ درصدی انواع سرقتها
آمارها در این باره چه میگویند؟ طبق دادههای سالنامه آماری کشور در سال ۱۴۰۱ مشخص شد که در سال ۱۴۰۱، ۲۴۴۰۹۱ مورد سرقت اماکن خصوصی و ۱۸۷۰۴ مورد سرقت اماکن دولتی توسط نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران ثبت شده است که نسبت به سال قبل بهترتیب ۳/۱ درصد و ۹/۳ درصد افزایش داشته است. همچنین در سال ۱۴۰۱، ۱۳۳۳۰۴ مورد سرقت منزل، ۳۵۱۴۲ مورد سرقت مغازه، ۸۵۰۸۵ مورد سرقت اتومبیل و ۹۶۶۳۷ مورد سرقت موتورسیکلت ثبت شده که نسبت به سال گذشته بهترتیب ۶/۴، ۱/۱۳، ۲/۱۴ و ۶/۱۰ درصد افزایش داشته است.
این آمار درباره انواع سرقتهای اماکن خصوصی، دولتی، منزل، مغازه، اتومبیل، موتورسیکلت، لوازم خودرو و وسایل داخل آن و احشام تقسیم میشوند. در این جدول میزان سرقت از اماکن خصوصی با عدد ۷۷۶۷ در سال ۸۵ به ۲۴۴۰۹۱ در سال ۱۴۰۱ رسیده است. این آمار درباره اماکن دولتی از ۲۶۲۰ سرقت در سال ۸۵ به ۱۸۷۰۴ سرقت در سال ۴۰۱ رسیده است. این روند صعودی درباره انواع سرقتهای دیگر هم دیده میشود؛ به طوری که انواع سرقتهای منزل، مغازه، اتومبیل، موتورسیکلت، لوازم خودرو و احشام در سال ۸۵ بهترتیب ۲۵۲۵۶، ۸۱۱۴۷، ۱۵۷۵۹، ۴۳۰۱۲، ۵۰۰۷۸، ۳۹۸۸ با روندی افزایشی در سال ۱۴۰۱ بهترتیب به عددهای ۱۳۳۳۰۴، ۳۵۱۴۲، ۸۵۰۸۵، ۹۶۶۳۷، ۳۸۶۱۷۰، ۱۹۲۸۲ رسید.
همچنین درباره آمارهای مرتبط با قتل در کشور از سال ۸۸ در قیاس با سال ۱۴۰۱ روند افزایشی دیده میشود. طبق سالنامه آماری کشور، تعداد قتلهای ثبتشده در کشور ۲۲۸۶ به ۲۵۸۶ فقره در سال ۱۴۰۱ رسید. همچنین چاقو و قمهکشی از عدد ۵۰۰۴ در سال ۸۵ به ۵۸۴۶ در سال ۱۴۰۱ رسیده است.
این مساله همچنین در شهرستانها هم بهشکل دیگری نمود دارد که در جدول زیر مشخص است:
وضعیت فقر هم به عنوان مهمترین عامل کلان این مساله هم این موارد را تایید میکند: در آماری از بانک مرکزی کشور، شاخص بهای کالاها و خدمات مصرفی از ۲۰۳ در سال ۱۳۹۸ به ۶۴۰ در سال ۱۴۰۱ رسید. همچنین در نرخ تورم از ۴۱ در سال ۱۳۹۸ به ۴۶.۵ در سال ۱۴۰۱ رسیده که در تصویر آمده است:
منظور از تورم نقطه به نقطه، درصد تغییر عدد شاخص قیمت نسبت به ماه مشابه سال قبل(۱) است. در فروردین ماه ۱۴۰۳، تورم نقطه به نقطه خانوارهای کشور، ۳۰.۹ درصد بوده است؛ یعنی خانوارهای کشور بهطور میانگین، ۳۰.۹ درصد بیشتر از فروردین ماه ۱۴۰۲ برای خرید یک «مجموعه کالاها و خدمات یکسان» هزینه کردهاند. تورم نقطه به نقطه فروردین ماه ۱۴۰۳، در مقایسه با ماه قبل، ۱.۴ واحد درصد کاهش داشته است.
نرخ تورم سالانه خانوارهای کشور: منظور از نرخ تورم سالانه، درصد تغییر میانگین اعداد شاخص قیمت در یک سال منتهی به ماه جاری، نسبت به دوره مشابه قبل از آن است. در فروردین ماه ۱۴۰۳، نرخ تورم سالانه برای خانوارهای کشور به ۳۸.۸ درصد رسیده که نسبت به همین اطلاع در ماه قبل، ۱.۹ واحد درصد کاهش یافته است.
درصد تغییرات شاخص قیمت در دهکهای هزینهای کل کشور در فروردین ماه ۱۴۰۳ نرخ تورم سالانه کشور در فروردین ماه ۱۴۰۳، برابر ۳۸.۸ درصد است که دامنه تغییرات آن برای دهکهای مختلف هزینهای از ۳۴.۷ درصد برای دهک اول، تا ۴۰.۱ درصد برای دهک دهم است. بر این اساس فاصله تورمی دهکها در این ماه به ۵.۴ واحد درصد رسید که نسبت به ماه قبل (۵.۴ واحد درصد) بدون تغییر بوده است.
مساله نداشتن امید به آینده است
مهرداد عربستانی، انسانشناس و استاد دانشگاه تهران به شکلی دیگر به این مساله نگاه میکند. او درباره قتل امیرمحمد خالقی به ارتباط فقر و بزهکاری و خشونت و خفتگیری با شرایط اقتصادی و افزایش تورم اشاره میکند و میگوید:
«قتل دلخراش امیرمحمد خالقی موجب شد که مساله فقر و ارتباط آن با بزهکاری مجددا مورد توجه واقع شود و علاوه بر بحثهایی که مطرح شد اطلاعاتی نیز منتشر شد که به روشنی ارتباط بین افزایش تورم و بهالطبع فقر را با سرقت و خفتگیری و خفتگیری با شرایط اقتصادی و افزایش تورم را نشان میدادند. البته تردیدی نیست که فقر میتواند باعث افزایش وقوع سرقت شود و بین آنها همبستگی مشخصی وجود دارد، اما در تحلیل این امر باید جزییات بیشتری را مورد توجه قرار بدهیم. فقر مطلق ممکن است افراد را به سمتی ببرد که او برای برآورده شدن نیازهای اولیهاش دست به سرقت بزند. منظور از فقر مطلق شرایطی است که فرد توان برآورده کردن نیازهای اولیه مانند خوراک و پوشاک برای خود و خانوادهاش را ندارد. اما نمیتوان گفت کسانی که دست به سرقت میزنند الزاما دچار فقر مطلق هستند. بلکه اگر کسی الزاما دچار فقر مطلق نباشد ولی راهی برای ارتقای وضعیت معیشتیاش در آینده نبیند و آینده را تیره ببیند و از نظام اقتصاد امید اجتماعی، بیبهره باشد و امیدی به ارتقای وضعیتش از طرق هنجاری در آینده نداشته باشد، ممکن است دچار وضعیتی شود که به آن «گیرافتادگی» اجتماعی میگویند. در این حالت فرد احساس میکند که با طرق هنجاری موجود نمیتواند هیچ کاری برای بهبود وضعیتش انجام بدهد و این امر میتواند حرکت به سمت راههای غیرهنجاری را تسهیل کند.»
به گفته عربستانی وقتی همبستگی میزان تورم و سرقت را نشان میدهد، یک فاکتور دیگر هم هست که این آمارها نشان نمیدهند و آن هم برآورد سوژه انسانی از آینده است. اگر اکنون در وضعیت تورمی باشیم ولی چشماندازی برای آینده بهتر وجود داشته باشد، غالبا افراد سعی میکنند که این دوران را به امید آیندهای بهتر تحمل کنند و از شرایط هنجاری خارج نشوند. این زمانی روشن میشود که دو جامعه را در نظر بگیریم: یکی به نسبت فقیرتر و یکی به نسبت برخوردارتر. حال اگر گروه اول چشمانداز و امیدی برای آیندهای مرفهتر را داشته باشند و بتوانند راه هنجاری ارتقای اجتماعی را در جلوی خود ببینند، احتمالا راه سرقت و ناهنجاری را دنبال نمیکنند. اما در جامعه دوم، حتی اگر چه علیالظاهر بهرهمندتر هستند، ولی چون اضطراب آینده وجود دارد و از وضعیت امروز و ادامه آن مطمئن نیستند، بعید نیست که برای تضمین آینده، دست به هر کاری بزنند.
انسان موجودی نیست که با داشتههایش زندگی میکند، انسان موجودی است که با امید و گوشه چشمی به آینده زندگی خود را ارزیابی میکند و آن را رو به پیشرفت یا رو به افول ارزیابی میکند. عربستانی در ادامه این نکته را گفت: «نکته اینجاست که امید اجتماعی، احساس آیندهای تضمین شده یا احساس رو به رشدی و پیشرفت است که باعث میشود فرد احساس امنیت و خشنودی کند. وقتی در جامعه، به عنوان یکی از کارکردهای اساسیاش نتواند پیشبینیپذیری و نوعی نظم را برای اعضایش تدارک ببیند که ضمانتی برای آیندهشان باشد، این جامعه به سمت بیماری و ناهنجاری پیش خواهد رفت. امید به آینده، به عنوان شرط وجودی حیات انسانی، نوعی از ذهنیت است که به مرور زمان و بر اساس تجربه زیسته یک نفر بهطور اجتماعی ساخته میشود. ضعف امید اجتماعی، به منزله بیاعتمادی به نظام اجتماعی، و همبسته با ناهنجاری، تضعیف اصول مقوم اجتماع، و خشونت خواهد بود. در شرایط ناامنی، زمانی که اصول مقوم اجتماعی تضعیف شود، این غریزه صیانت نفس و خشونت ناشی از آن خواهد بود که فرمان میراند.»
بنابراین بهنظر میرسد که در مساله قتلی بر اساس سرقت اساسا یک فرد به عنوان مقصر نمیتواند داشته باشد. سازوکار اجتماعی و فضای سیاسی اگر شهروندان را به سمتی ببرد که راهی برای ارتقای وضعیت معیشتیشان در آینده نبینند، تیرگی و ناامید اجتماعی آنها را ناگزیر به رفتار ناهنجار برای تامین رفاه حداقلی میکشاند. این چرخه با اعدام یا مجازاتی شبیه این برای قاتلان امیرمحمد خالقی هم درمانپذیر نیست و به نوعی پاک کردن صورت مساله است.
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
بهاره شبانکارئیان / اعتماد
* گزارش «اعتماد» از جزییات قتل یک جوان که موجب اعتراض شهروندان سمنانی شده است
* برادر مازیار تورانیان، جوان کشته شده: قاتل با چاقو به شاهرگ برادرم زده و با کمک همدستانش جسد را در اطراف سمنان انداخته است
شامگاه پنجشنبه ۲۵ بهمن ماه سال جاری، «مازیار تورانیان» جوان ۲۸ ساله اهل مهدیشهر سمنان از خانه خارج و چند ساعت بعد تلفن همراهش از دسترس خارج میشود. خانواده این جوان صبح روز بعد با مراجعه به کلانتری شکایتی مبنی بر مفقودی پسرشان ثبت میکنند و پلیس سه روز بعد به یک فرد مظنون میشود. پلیس در تحقیقات بیشتر پی میبرد که این فرد همان فرد قاتل است. با دستگیری قاتل، دو، سه نفر دیگر نیز دستگیر و به ارتکاب جرم اعتراف میکنند... .
در پی این جنایت هولناک، روز دوشنبه ۲۹ بهمن ماه، شهروندان سمنانی در اعتراض به قتل این جوان به خیابان آمده و خواستار رسیدگی به پرونده و خروج اتباع غیرقانونی میشوند.
تا به الان ضابطان و مراجع قضایی از «نحوه به قتل رسیدن این جوان» گزارش رسمی منتشر نکردهاند. با این حال مقامات، انگیزه این جنایت را «اختلافات شخصی» عنوان کردهاند.
قتل در مغازه قاتل
برادر مازیار تورانیان در مورد جزییات این حادثه به «اعتماد» میگوید: «مازیار، پنجشنبه ۲۵ بهمن ماه حدود ساعت ۱۱ شب بدون اینکه به کسی حرفی بزند از خانه بیرون میرود. تا به حال این اتفاق پیش نیامده بود که مازیار بیخبر جایی برود و شب هم به خانه بازنگردد. آن شب ما تا ساعت ۲ بامداد با تلفن همراهش تماس میگرفتیم، اما جواب نمیداد. تا اینکه ساعت ۲ بامداد تلفن همراهش از دسترس خارج شد. ما نگران مازیار شده بودیم برای همین پدرم روز بعد به کلانتری میرود و ماجرای مفقودی برادرم را به پلیس اطلاع میدهد و در همین راستا شکایتی ثبت میشود.»
برادر مازیار تورانیان در ادامه به سوالات بیشتر «اعتماد» پاسخ میدهد.
شغل برادرتان چه بود؟
هم در یک شرکت کار میکرد و هم راننده نیسان بود.
پلیس چگونه به سرنخ رسیده است؟
ماموران پلیس ابتدا تحقیقاتی از دوستان برادرم انجام میدهند. دوستان مازیار نام فردی را به ماموران میگویند و اظهار میکنند که به این فرد مشکوک هستند. پلیس از آخرین تماسی که این فرد با برادرم داشته به او مظنون میشود. این فرد در بازجویی مدعی میشود که دو، سه نفر از دوستانش مازیار را کشتهاند، اما بعد با بررسیهای بیشتر ماموران پلیس، مشخص میشود این فرد با چاقو به شاهرگ برادرم ضربه زده و مازیار را به قتل رسانده است.
عنوان شده این فرد از اتباع بوده، درست است؟
بله، قاتل و دو، سه نفر از افرادی که دستگیر شدهاند از اتباع بودهاند. اتباعی که کارت نداشته و غیرقانونی داخل کشور بودهاند.
اعلام شده برادر شما با قاتل اختلافات شخصی داشته است. در این باره بیشتر توضیح میدهید.
قاتل، همسایه ما بود و مغازه میوهفروشی داشت. شنیدیم آن شب با برادرم تماس گرفته و به مازیار گفته به مغازهاش برود. آنجا بین برادرم و قاتل بحث بالا گرفته و قاتل که به مواد مخدر نیز اعتیاد داشته مازیار را با چاقو به قتل رسانده است. سپس با کمک همدستانش جسد برادرم را در اطراف سمنان انداخته است.
در مورد مجازات متهمان به خانواده چیزی اعلام شده است؟
شنیدهایم قصد دارند قاتل را در ملاعام قصاص کنند.
با توجه به اینکه قاتل و همدستان او از اتباع بودهاند و اهالی مهدیشهر پس از این حادثه اعتراضاتی برپا کردهاند، وضعیت اتباع دیگر در مهدیشهر چگونه است؟
بعد از این اتفاق و تجمع اهالی مهدیشهر، پلیس در حال شناسایی و دستگیری اتباع غیرقانونی ساکن در مهدیشهر است.
اظهارات رسمی مسوولان
ویدیوهای منتشر شده در شبکههای اجتماعی گروهی از مردم سنگسر را نشان میداد که در اعتراض به قتل یک مرد جوان مقابل فرمانداری مهدیشهر (سنگسر) تجمع کرده و شعار میدادند و به حضور اتباع در این شهرستان اعتراض میکردند. سازمان بینالمللی مهاجرت در گزارشی شمار مهاجران افغان مقیم ایران تا پاییز ۱۴۰۳ را ۳ میلیون و ۷۵۰ هزار نفر ذکر کرده است. در همین راستا، رییس کل دادگستری سمنان از بازداشت عاملان قتل یک جوان ۲۸ ساله در مهدیشهر خبر داد. فرمانده انتظامی این استان نیز اعلام کرد که یکی از عاملان، یک تبعه خارجی است و انگیزه او اختلافات شخصی بوده است. پس از این رویداد، مردم مهدیشهر برای اخراج پناهجویان تجمع کردند.
محمدصادق اکبری، رییس کل دادگستری این استان، روز سهشنبه، ۳۰ بهمن اعلام کرد که پس از گزارش مفقودی از سوی خانواده این جوان، جسد او کشف شد و عاملان آن بازداشت شدند. او در ادامه گفت: «دستگاه قضایی در اسرع وقت دستور دستگیری مظنونان را صادر کرد و برای افراد دستگیر شده پروندهای با ظن به آدمربایی و ارتکاب جنایت قتل تشکیل شد.» این مقام مسوول همچنین گفت که افراد بازداشت شده به جرم خود اعتراف کرده و با صدور قرار بازداشت موقت روانه زندان شدند.
همچنین جلیل موقوفهای، فرمانده انتظامی استان سمنان گفت: «قاتل تبعه خارجی است و با همدستان خود دست به ارتکاب این جنایت زده است. او در بازجویی، انگیزه خود را اختلافات شخصی عنوان کرده است.»
خبرگزاری مهر نیز گزارش داد که پس از این رویداد، ساکنان مهدیشهر شب دوشنبه، ۲۹ بهمن در مقابل فرمانداری این استان تجمع اعتراضی برگزار کرده و خواستار اخراج اتباع از این شهرستان شدند. طبق این گزارش، مسوولان شهرستان اطمینان دادند که این پرونده را بهطور ویژه بررسی خواهند کرد. همزمان با کشته شدن این جوان، فرمانداری شهرستان مهدیشهر (سنگسر) در اطلاعیهای اعلام کرد که اخراج شهروندان خارجی از این شهرستان مصوب شده و قرار است از اسفند ماه جاری، دو هزار و ۵۹۵ تبعه خارجی از این شهرستان اخراج شوند. با این حال خبرگزاری ایرنا گزارش داد که بازرسی ورودی و خروجیها در این استان آغاز شده و در یک روز گذشته ۱۰۰ پناهجو از این شهرستان اخراج شدند.
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
براساس نتایج غیررسمی انتخابات پارلمانی در آلمان، ائتلاف احزاب دموکرات و سوسیال مسیحی به رهبری فریدریش مرتس در انتخابات پارلمانی آلمان پیروز شد. حزب راست افراطی موسوم به «آلترناتیو برای آلمان» در جایگاه دوم قرار گرفت. این حزب افراطی، بهترین نتیجه خود را در انتخابات سراسری پس از جنگ جهانی دوم در آلمان به دست آورد.
ائتلاف محافظهکاران، متشکل از «اتحادیه دموکرات مسیحی» (CDU) و حزب متحد آن «اتحادیه سوسیال مسیحی» (CSU) در ایالت بایرن، با ۲۸.۶ درصد آرا به بزرگترین فراکسیون در پارلمان آلمان تبدیل شدهاند. فریدریش مرتس نامزد این دو حزب برای پست صدراعظمی آلمان است.
فریدریش مرتس، که پس از توافق بر سر تشکیل ائتلاف با دیگر احزاب، صدراعظم آینده آلمان خواهد شد، چند دقیقه پس از انتشار اولین پیشبینی در ساعت ۶:۳۰ عصر به وقت برلین، اعلام پیروزی کرد.
دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، در پستی در شبکههای اجتماعی این نتیجه را «روزی بزرگ برای آلمان» توصیف کرد.
فریدریش مرتس در سخنرانی خود برای هواداران حزب در پایتخت آلمان گفت: «جهان بیرون منتظر ما نخواهد ماند، و همچنین منتظر مذاکرات و گفتوگوهای طولانی برای تشکیل ائتلاف نیز نخواهد ماند. ما باید اکنون بهسرعت توانایی خود برای اقدام را بازیابیم تا بتوانیم در داخل کشور کارها را در مسیر درست هدایت کنیم، بار دیگر در اروپا حضور داشته باشیم، و جهان ببیند که آلمان بار دیگر با ثبات اداره میشود.»
رهبران حزب راستافراطی آلترناتیو برای آلمان
نتیجه تاریخی حزب راست افراطی
انتخابات روز یکشنبه شاهد صعود چشمگیر حزب راست افراطی «آلترناتیو برای آلمان» (AfD) بود ــــ حزبی با مواضع تند ضد مهاجرت و طرفدار رژیم پوتین در روسیه ـــ که بر اساس پیشبینیها با ۲۰.۴ درصد آرا در جایگاه دوم قرار گرفته است. این نتیجه، بهترین عملکرد این حزب در یک انتخابات سراسرس در قدرتمندترین کشور اروپا محسوب میشود و موجی از شوک را در سراسر این قاره برانگیخته است.
آلیس وایدل، نامزد این حزب برای صدراعظمی، این نتیجه را یک «موفقیت تاریخی» خواند. او گفت: «ما دیگر احزاب را وادار خواهیم کرد سیاستهای معقولی برای کشورمان به اجرا بگذارند»، و افزود که آماده مشارکت در دولت ائتلافی با محافظهکاران است؛ گزینهای که فریدریش مرتس آن را رد کرده است.
نقش تعیینکننده احزاب کوچک در ثبات ائتلاف
پیشبینی نتایج بر اساس شمارش آرا در طول شب دقیقتر خواهد شد و انتظار میرود نتایج نهایی پیش از نیمهشب به وقت برلین تأیید شود.
عملکرد احزاب کوچکتر — حزب چپ (Die Linke)، حزب دموکراتهای آزاد (FDP) و ائتلاف پوپولیست چپ «اتحاد سارا واگنکنشت» (BSW) — نقشی حیاتی در تعیین میزان سهولت فریدریش مرتس در تشکیل دولت ائتلافی و میزان ثبات آن ایفا خواهد کرد. این احزاب باید حداقل ۵ درصد آرا را کسب کنند تا وارد پارلمان (بوندستاگ) شوند.
رهبران حزب چپ آلمان از نتایج انتخابات راضی هستند
این احتمال وجود دارد که حزب دموکراتهای آزاد (FDP) و «اتحاد سارا واگنکنشت» (BSW) موفق به کسب حداقل ۵ درصد آرا نشوند و از ورود به پارلمان باز بمانند. بر اساس برآوردهای منتشرشده توسط شبکه اول تلویزیون آمان (ARD)، حزب چپ با ۸.۵ درصد قطعاً وارد بوندستاگ خواهد شد.
اگر حداقل دو حزب از این سه حزب موفق به ورود به پارلمان شوند، موقعیت فریدریش مرتس برای تشکیل ائتلاف پیچیدهتر خواهد شد، زیرا احتمالاً مجبور به تشکیل دولت با سه حزب خواهد بود، که کار را برای پیشبرد سیاستهای موردنظر او دشوارتر خواهد کرد. اما اگر دو حزب از این سه نتوانند به حد نصاب برسند، فریدریش مرتس ممکن است تنها با یک حزب دیگر دولت تشکیل دهد.
فریدریش مرتس، رقیب سرسخت آنگلا مرکل
فریدریش مرتس در یکی از حساسترین مقاطع تاریخی برای اروپا به قدرت میرسد. تغییرات ناشی از سیاستهای ترامپ در نظم جهانی پس از جنگ جهانی دوم ــــ از جمله حمایت او از همتای روس خود، ولادیمیر پوتین، تردید در تعهد ایالات متحده به دفاع از اروپا، و پشتیبانی از پوپولیستهای راستگرا ــــ بدین معناست که دوران صدارت فریدریش مرتس احتمالاً مهمترین دوره رهبری آلمان از زمان جنگ سرد تاکنون خواهد بود.
فریدریش مرتس اولین رهبر راستمیانه آلمان پس از کنارهگیری آنگلا مرکل در سال ۲۰۲۱ خواهد بود. با این که هر دو از یک حزب هستند، اما رقابتی تلخ میان آنها وجود دارد. در طول رقابتهای انتخاباتی، آنگلا مرکل فریدریش مرتس را بهدلیل اتخاذ برخی سیاستهای نزدیک به راست افراطی و پایان دادن به تعهد دیرینه عدم تکیه بر آرای AfD در پارلمان، مورد انتقاد قرار داد.
بر اساس پیشبینیها، حزب AfD با کسب جایگاه دوم، تقریباً نتیجه خود در انتخابات سال ۲۰۲۱ را دو برابر کرده است. این حزب به بزرگترین نیروی مخالف در پارلمان تبدیل خواهد شد، چراکه تمام احزاب اصلی اعلام کردهاند که حاضر به ائتلاف با آن نیستند.
حزب سوسیال دموکرات (SPD) به رهبری اولاف شولتس، صدراعظم کنونی، بدترین نتیجه خود را در یک انتخابات ملی از زمان تغییر نام خود به این عنوان در سال ۱۸۹۰ کسب کرده است و با ۱۶.۵ درصد در جایگاه سوم قرار دارد.
اولاف شولتس، صدراعظم در حال کنارهگیری، در واکنش به نتیجه انتخابات گفت: «این بار نتیجه انتخابات بد است و من نیز مسئول آن هستم. این که یک حزب راست افراطی مانند AfD چنین نتیجهای در این کشور کسب کند، هرگز نباید چیزی باشد که ما آن را بپذیریم.»
حزب سبزها، که همراه با SPD در دولت ائتلافی حضور داشت، با کسب حدود ۱۲ درصد آرا در جایگاه چهارم قرار گرفته است.
این انتخابات، پس از آنکه ائتلاف به رهبری SPD در اواخر سال گذشته فروپاشید، هفت ماه زودتر از موعد مقرر برگزار شد، در این انتخابات، ۶۳۰ کرسی پارلمان بهطور نسبی توزیع خواهد شد.
اعلام کنارهگیری کریستین لیندنر از حضور فعال در سیاست
کریستین لیندنر، رهبر حزب دموکراتهای آزاد (FDP) با توجه به احتمال بالای عدم ورود این حزب به پارلمان آلمان اعلام کرد که از حضور فعال در سیاست کنارهگیری میکند.
بنابراین آخرین نتایج آرا، «حزب دموکراتهای آزاد» ۴/۴ درصد آرا را به دست آورده که از حد نصاب ۵ درصد کمتر است.
کریستین لیندنر در توییتی در شبکه اجتماعی X شکست خود و حزبش را پذیرفت و نوشت: «انتخابات فدرال شکستی برای FDP به ارمغان آورد، اما امیدواریم شروعی جدید برای آلمان باشد. تنها با یک احساس: قدردانی برای تقریباً ۲۵ سال سخت و چالش برانگیز پر از طراحی و بحث.»
* نتایج آرا هنوز قطعی نیست. ممکن است تغییرات اندکی در آمار اعلام شده در گزارش بالا به وجود بیاید.
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
این روزها میزان استفاده از واژه منحوسه “نژاد” بالا رفته است. اینکه همین دیروز، در دو مطلب، در سایت ایران امروز، از این واژه منحوسه استفاده میشود، نمونهای از افزایش در استفاده از آن است. دو مطلبی که در آن از این واژه منحوسه استفاده میشود، یکی «از سلطنتطلبی تا پادشاهی پارلمانی» به قلم “ب. بینیاز (داریوش)” و دیگری نوشته “زند شکیبی” و ترجمه “علیمحمد طباطبایی” است. اما در رسانههای اجتماعی (Social media) استفاده از این واژه منحوسه، با یا بدون ترکیب با واژه “آریایی” به فراوانی دیده میشود. علتش را هم باید اقبال عمومی به انواع مختلف “پادشاهی / سلطنت / پهلویسم” دانست.
یک پیامد اقبال عمومی این است که افراد بامطالعه در گروه طرفداران “پادشاهی / سلطنت / پهلویسم” در حال تئوریزه کردن اندیشههای خود و تهیه خوراک فکری برای دیگر طرفداران “پادشاهی / سلطنت / پهلویسم” هستند. شاید بعضی از این افراد، ناخواسته، در دام ترمینولوژیهای نادقیق بیافتند.
متاسفانه تعریف مشخصی برای واژه منحوسه “نژاد” ارائه نمیشود. حتی کسی مسئولیت این واژه را به عهده نمیگیرد. به عنوان مثال آقای بینیاز ، در مقاله خود مسئولیت استفاده از این واژه را به گردن بیولوژیستها میاندازد و مینویسد “نژاد یک مفهوم بیولوژیک” است. در عکسالعمل به بینیاز من از او مدرک و سند (مقاله یا کتاب) خواستم و او مرا به یک برنامه تلویزیونی که در رده “علم برای عموم” (popular science) است، ارجاع داد. همانطوریکه توضیح خواهم داد، در تردید هستم که تهیهکنندگان و مجریان برنامههای “علم برای عموم” از سوءتفاهم مبری باشند. علاوه بر آن، پریدن از روی “جزئیات خستهکننده یا پیچیده” در چنین برنامههایی مجال سوءتفاهمهای زیادی فراهم میکنند.
”نژاد” چیست؟
این موضوع چیزی نیست که با یک بار توضیح برای همه جا بیافتد. زیرا هر کدام از ما در طول روز در معرض اطلاعات گمراه کننده درباره این موضوع هستیم و سیل سوءتفاهمها ما را به راحتی با خود خواهد برد. من در اینجا سعی میکنم که یک توضیح پیچیده علمی را برای افراد غیرکارشناس بازگشایی کنم. امیدم به آن است که خوانندگان این سایت، بعد از خواندن این نوشته کوتاه، حداقل تا مدتی، از واژه منحوسه “نژاد” استفاده نکنند.
“نژاد” واژهایست که در انسان معادل واژههایی اروپایی مانند (race)، (razza)، (ras) و امثال اینهاست. در مورد جانوران و گیاهان و دیگر موجودات، واژههایی مانند (breed) یا (strain) هم به کار میرود. در ابتدا (مثلا در قرن ۱۶ میلادی) این واژه به معنی “دودمان مشترک” (common ancestry) بوده است[۱]. این تعریف، هیچ مبنای “علمی” ندارد و چگونگی تشخیص و یا اندازهگیری آن معلوم نیست. در آن زمان، “نژاد” تنها یک واژه روزمره/محاورهای بوده است. زیستشناسان (بیولوژیستها) هم همانند شیمیستها یا فیزیکدانان یا فیلسوفان یا جامعهشناسان یا روانشناسان یا اقتصاددانان، یا کارشناسانِ هر علم دیگری، از این واژه به طور غیرتخصصی استفاده میکردند. اما هیچ تعریف خاص بیولوژیک یا ژنتیکی از آن نداشتند.
پدیدهی بیتعریفیِ واژه “نژاد” تا میانه قرن ۱۹ میلادی و انتشار تئوریهای فرگشتی داروین ادامه داشت. داروین در بیان تئوریهای خود از فنواژه تبار مشترک (common descent) استفاده کرد که در مفهوم جدا شدن یک یا چند گونه (species) جدید از یک گونه قدیمی بود. اما او و دیگر زیستشناسان تعریفی خاص از گونه داشتند و آن این بود که آمیزش جنسی بین دو گونه مجزا به تولید نوزاد بارور منجر نمیشود. مثل اینکه آمیزش انسان با بز یا شامپانزه به تولید نوزاد بارور منجر نمیشود. یا آمیزش اسب و الاغ به تولید قاطر میانجامد که بارور نیست. بنابراین از آنجایی که تمام جمعیتهای انسانی قادر به تولید نوزاد بارور با یکدیگر هستند، تمام آنها از یک گونه قلمداد میشوند.
بههرجهت پس از داروین و پس از (باز)کشف مکانیسمهای توارثی مندل (Mendel) در سال ۱۹۰۰، تصور عمومی، در میان همه کارشناسان همه رشتههای آکادمیک، بر آن بود که شباهتهای “درون جمعیتی” در انسان، “لابد”، “باید” ژنتیکی باشند، و اختلافهای “بین جمعیتی” در انسان هم نشانهای از جدایی ژنتیکی آنهاست. هیچ تعریف کمّی و قابل اندازهگیری هم برای این تصور عمومی وجود نداشت. به بیان دیگر، نوعی بدفهمی و خیالپردازی را در واژه “نژاد” وارد کردند.
برای فهم تفاوت “درون جمعیت” و “بین جمعیت” حداقلی از فهم روش آماری “آنالیز وایانس” (analysis of variance) ضروری است. امیدوارم دو شکل زیر به درک موضوع کمک کند. اگر این تصور عمومی درست میبود، نمایش پراکنش ژنتیکی (genetic variance) به صورت زیر درمیآمد:
دقت کنید که در نمودار بالا، تمام پراکنش ژنتیکی یک گونه، مثلا تمام گونه انسان، استاندارد شده است. میزان پراکنش “درون جمعیتی”، یا به اصطلاح “نژاد”، با رنگ آبی روشن نشان داده شده است. قسمتهای نشان داده شده با رنگ آبی تیره، نشان از پراکنش “بین جمعیتی” است. در نتیجه اگر تصور عمومی ذکر شده در بالا درست میبود، یک گروه “نژادی” باید پراکنش ژنتیکی پایینی داشته باشند (افراد آن شباهت بیشتری به یکدیگر داشته باشند)، و تفاوت هر “نژاد” با “نژاد”های دیگر زیاد باشد.
در سال ۱۹۶۶ دو دانشمند (Hubby & Lewontin [3]) [۲] در دو مقاله، و با استفاده از روشی جدید به نام “ژل الکتروفورز دو بعدی (Two-dimentional gel electrophoresis)، جمعیتهای مختلف مگس سرکه را با هم مقایسه کردند. نتیجهی شگفتانگیزی که آنها بدست آوردند این بود که میزان پراکنش ژنتیکی “درون جمعیت”ها، بسیار بیش از میزان پراکنش ژنتیکی “بین جمعیت”ها است. نتایج پژوهشهای این دو دانشمند در سال ۱۹۶۶ را میتوان به صورت زیر نشان داد.
در نمودار بالا، مثل نمودار قبل، میزان پراکنش “درون جمعیتی”، یا به اصطلاح “نژاد”، با رنگ آبی روشن نشان داده شده است. قسمتهای نشان داد شده با رنگ آبی تیره، نشان از پراکنش “بین جمعیتی” است. در نتیجه، همانگونه که میبینید، بر خلاف تصور عمومی گروههای “نژادی” پراکنش ژنتیکی بسیار بالایی دارند، و تفاوت بین هر “نژاد” با “نژاد”های دیگر بسیار کم است.
دو مقاله نوشته شده توسط (Lewontin & Hubby) چنان اثر سریع و عمیقی داشت که از همان سال کسانی که به طور مستقیم با فرگشت و ژنتیک کار میکنند، دیگر مفهوم “نژاد” را به عنوال یک اصطلاح فرگشتی یا ژنتیکی یا بیولوژیک به رسمیت نمیشناسند. در همان سال ۱۹۶۶ تعریف “نژاد” در بین کسانی که با ژنتیک دامی کار میکنند به تعریف زیر عوض شد:
یک جمعیت از دامها را میتوان به یکی از سه شرط زیر یک “نژاد” نامید:
۱- دامدارانی که با آن جمعیت کار میکنند آن را یک نژاد بدانند؛
۲- کارشناسان دانشگاهی که با آن جمعیت کار میکنند آن را یک نژاد بدانند؛
۳- مسئولان دولتی آن جمعیت را یک نژاد بدانند.
از سه تعریف بالا دیده میشود که هیچ چیزی بیولوژیک در باره “نژاد” وجود ندارد. اگر در گذشته بر مبنای تصورات اشتباه کسی فکر میکرد واژه “نژاد” تعریف بیولوژیک دارد، پس از سال ۱۹۶۶ میلادی، هیچ دلیلی برای ادامه استفاده از واژه منحوسه “نژاد” وجود ندارد. حال، اگر کسی مجبور باشد که تعریفی از “نژاد” بدهد، بهترین تعریف این است: “نژاد، یک ساختار ذهنی است!”
نفی مفهوم بیولوژیکی “نژاد” در انسان
یک سوال مهم این است که آیا نتایج به دست آمده توسط (Lewontin & Hubby) در جای دیگری هم تایید شده است؟ آیا در موش و خرگوش و درازگوش هم همین پدیده وجود دارد؟ آیا بیشترین میزان پراکنش ژنتیکی در انسان، “درون جمعیتی/نژادی” یا “بین جمعیتی/نژادی” است؟ پاسخ این است که در هر پژوهشی که در هر جانور یا گیاهی صورت گرفته نتایج به دست آمده توسط (Lewontin & Hubby) تایید شده است.
مقالهای که من در اینجا به آن استناد میکنم [۴] آخرین پژوهش در این زمینه نیست، اما تعدادی از گویاترین تصاویر، با ارزش بالای پداگوژیک، را در خود دارد. مطابق نتایج این پژوهش از ۳۰۰۰ میلیون واحد ژنتیکی (unit of DNA structure or “Single Nucleotide Polymorphism (SNP)”) که در ژنوم ما وجود دارد، فقط ۴.۱ تا ۵.۰ میلیون از آنها با ژنوم مرجع تفاوت دارد، و این یعنی شانزده صدم درصد (۰.۱۶%). به عبارت دیگر میزان شباهت بین انسانها ۹۹.۸۴٪ است!!! از بین همین ۳۰۰۰ میلیون واحد ژنتیکی، هر فرد فقط دارای ۲۱۰۰ تا ۲۵۰۰ تغییر ساختاری است. به نمودار زیر از همین مقاله توجه کنید.
در نمودار بالا دایرههای چندرنگ (pie charts) نمایانگر واریانتهای ژنتیکی (SNP) بین جمعیتها هستند (همان تفاوتهایی که در حد ۴.۱ تا ۵.۰ میلیون (SNP) یا ۰.۱۶٪ هستند).
رنگ خاکستری تیره: درصد واریانتهای ژنتیکی که در تمام قارهها وجود دارند.
رنگ خاکستری روشن: درصد واریانتهای ژنتیکی که حداقل در دو قاره وجود دارند.
رنگ زرد (یا رنگی که بعد از خاکستری روشن میآید): درصد واریانتهای ژنتیکی که در یک قاره وجود دارند.
رنگهای دیگر: درصد واریانتهای ژنتیکی که در یک جمعیت وجود دارند.
پژوهشهای جدیدتر، افراد بیشتری را در بر میگیرند. عددها و درصدها، به مقدار کمی، از این پژوهش به پژوهش دیگر، تفاوتهایی را نشان میدهند، اما تصویر کلی و عمومی همان است که در سال ۱۹۶۶ در مگس سرکه مشاهده شده است. همانطوریکه میبینید تطابقی بین آن چه که در تصور عمومی “نژاد” خوانده میشود، و شواهد علمی وجود ندارد. “نژاد” پایه بیولوژیک/ژنتیکی ندارد.
آن چه که در برنامههای تلویزیونی “علم برای عموم” (popular science) نشان میدهند از روی “جزئیات خستهکننده یا پیچیده” میپرند. بیننده معمولی چیزی در باره مفاهیم آماری به کار رفته نمیداند و از پیشفرضهای پسزمینهای (underlying assumptions) آنالیزهای آماری اطلاع ندارد. بیننده معمولی از کیفیت دادهها خبری ندارد، محدودیت روشها را درک نمیکند. بیننده همچنین سادهسازیهایی را که ممکن است به سوءتفاهم بیانجامند، نمیبیند.
یک نکته فرعی این است که در چنین برنامههایی ادعاهای زیادی میشود، مثلا این که با آزمایش DNA هر فرد میتوان به دانش زیادی دست یافت و چیزهای زیادی درباره او فهمید. اما از میزان خطای محاسبات چیزی نمیگویند. میزان دستیافتهای واقعی هنوز بسیار بسیار کمتر از ادعاهاست.
نتیجهگیری
توصیه من به فعالان اندیشه و سیاست این است که از به کار بردن واژه منحوسه “نژاد” پرهیز کنند و در ذهن داشته باشند که “نژاد، یک ساختار ذهنی است!” و هیچ واقعیتی در بیولوژی ندارد.
حسین جرجانی
https://hosseinjorjani.com/
hosseinjorjani2@gmail.com
——————————————-
پانویسها:
[۱] برای توضیح بیشتر درباره معنای اولیهی واژهی (race) نگاه کنید به:
https://www.etymonline.com/search?q=race
[۲] Hubby, J. L., & Lewontin, R. C. (1966). A Molecular Approach to the Study of Genic Heterozygosity in Natural Populations. I. the Number of Alleles at Different Loci in Drosophila Pseudoobscura. Genetics, 54(2), 577–594. https://doi.org/10.1093/genetics/54.2.577
Lewontin, R. C., & Hubby, J. L. (1966). A Molecular Approach to the Study of Genic Heterozygosity in Natural Populations. Ii. Amount of Variation and Degree of Heterozygosity in Natural Populations of Drosophila Pseudoobscura. Genetics, 54(2), 595–609. https://doi.org/10.1093/genetics/54.2.595.
[۳] نام ریچارد لیوانتین (Richard Lewontin) را به خاطر بسپارید. او یکی از پیگیرترین ژنتیکدانانی است که در مقابل سوءتفاهمها و سوءاستفادههای راست افراطی و “نژادپرست” از فرگشت و ژنتیک، توضیحات روشنگر عرضه کرده است.
[۴] The 1000 Genomes Project Consortium, Corresponding authors, Auton, A., Abecasis, G. R., Steering committee, Altshuler, D. M., Durbin, R. M., Abecasis, G. R., Bentley, D. R., Chakravarti, A., Clark, A. G., Donnelly, P., Eichler, E. E., Flicek, P., Gabriel, S. B., Gibbs, R. A., Green, E. D., Hurles, M. E., Knoppers, B. M., … Abecasis, G. R. (2015). A global reference for human genetic variation. Nature, 526(7571), 68–74. https://doi.org/10.1038/nature15393
■ جرجانی گرامی، با سپاس فراوان که زحمت کشیدید و این مقاله بسیار خوب را منتشر کردید. من اصلاً نگفتم که نژاد وجود و از منظر بیولوژی همانگونه که نوشتم نه نژاد آریایی وجود و نه نژاد دیگری. احتمالاً جمله من باید خیلی الکن بوده باشد که چنین چیزی از حرف من برداشته شده است. جمله من این بود: «نخستین کسی که تخم لقِ «آریایی به مثابه نژاد» را در دهان عامهپسندان گذاشت یک سیاستمدار خاورشناس فرانسوی به نام جوزف آرتور دو گوبینو (Joseph Arthur de Gobineau /1816-1882) بود. نازیهای آلمان بر اساس نوشتههای این فرد، نظریه نژادی خود را استوار ساختند. امروز برای هر کس که اندکی با این موضوع آشناست میداند اساساً چیزی به نام نژاد آریایی [یا کلاً نژاد] وجود ندارد. نژاد یک مفهوم بیولوژیک است. ما در جهان فقط یک نژاد داریم و آن هم «انسان» است. هیچ انسانِ ناب نژادی در جهان وجود ندارد (حتا در میان منزویترین قبایل در آفریقا و آمریکای لاتین). براستی تبار «من» در طی ۲۰ نسل گذشته چند نفر بوده است؟ نزدیک یک میلیون و پنجاه نفر! (۲ به توان n [تعداد نسلها]) یعنی ۱۰۴۸۵۷۶ انسان با هم زاد و ولد کردند تا «منِ» کنونی هستی یافتم؛ و این شمار بسیار بزرگ از تبارِ «من»، آمیزهای است از هزاران انسان متنوع که ما نمیشناسیم.» وقتی می نویسم که «بیولوژیک» است یعنی کسی که می خواهد نژاد را به اثبات برساند باید این را از نظر بیولوژیکی (ژنتیکی) اثبات کند.
با این وجود، اگر برای شما و دیگر خوانندگان چنین برداشتی بوجود آمد، پوزش میخواهم.
شاد و تندرست باشید / بینیاز
■ جرجانی گرامی، سپاسگزارم از اشتراک بینش علمی شما، مبحثی که اگر چه تخصص آکادمیک در آن ندارم اما همواره علاقه مند بودم و نظرات جدید را دنبال میکنم. یک نکته (یا سوال) در مورد بالا:
اگر هیچگاه و در هیچ جامعه انسانی وزن و مفهوم اجتماعی برای “نژاد” قائل نمیشدند و هرگز کسی “نژاد” را منشا یا سبب برتری قومی بر قوم دیگر فرض نمیکرد شما نیز از واژه “منحوس” در توصیف آن استفاده نمیکردید، و نهایتا آن را نادرست میپنداشتید. البته من نیز با وجود آگاهی محدودم همیشه واقف بر این واقعیت علمی بوده ام که پس از “گونه” “species” تقسیم بندی بیولوژیک دیگری وجود ندارد و چنین فرضی بدون مبنای علمی است، اما باور کردهام که نشان دادن وسواس در توضیح صحیح این مطلب در تمامی بحثهای اجتماعی، محاورهای ، علمی کاری بس دشوار است و بعضا فاصله گرفتن از اهداف گفتگو. در تصور اکثریت قریب به اتفاق مردم “نژاد” تمایزات قابل رویت فیزیکی میان اقوام بشری است و مفهوم بیولوژیکی دارد، و غلط تر آنکه این تمایزات اغلب به “رنگ” منحصر میشود؟ برای مثال توضیح اینکه تمایزات ژنتیکی بین جمعیتهای قاره آفریقا به عنوان “گهواره انسان” بسیار بیشتر از جمعیتهای شرق و جنوب آفریقا با دیگر نقاط جهان است، پس ساکنان آفریقا را “نژاد” واحد خواندن و مثلا متفاوت با “نژاد” اروپایی تا چه اندازه غلط اگر نگوییم متضاد واقعیت است. پذیرش دیگران که “نژاد” دارای مفهومی گمراه کننده است و “تقسیم نژادی” غیر علمی است کار مشکلی است، بالاجبارو اکثرا براین اصل توافق میشود که توانایی “درک و شناخت Cognitive” در همه انسانها کاملا بیارتباط با منشا قومی “نژادی” است. با این حال به توصیه شما سعی بیشتر میکنم تا از این واژه و مفهوم گمراه کننده آن دوری کنم.
موفق باشید، پیروز.
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
او برای اولین بار هنگام سفر به ترکیه وارد یک کلیسا شد. به یاد میآورد که احساسی از آرامش چنان بر او غلبه کرد که یک نسخهی کوچک از انجیل خرید. آن را در میان لباسهایش پیچید و مخفیانه به زادگاهش، اصفهان، در مرکز ایران برد.
تغییر دین آرتمیس قاسمزاده از اسلام به مسیحیت طی چند سال از سال ۲۰۱۹ آغاز شد، از طریق شبکهای از کلیساهای زیرزمینی و کلاسهای مخفی آنلاین در ایران. سه سال پیش غسل تعمید یافت و به گفتهی خودش، «دوباره متولد شد.»
تغییر دین اقدامی بهشدت پرخطر بود. در حالی که مسیحیانی که در این دین به دنیا آمدهاند اجازه دارند آزادانه عبادت کنند، قوانین شریعت ایران مقرر میدارد که ترک اسلام و گرویدن به دینی دیگر، کفر محسوب میشود و مجازات آن مرگ است. برخی از اعضای گروه مطالعات کتاب مقدس او بازداشت شدند.
به همین دلیل، خانم قاسمزاده در ماه دسامبر عازم ایالات متحده شد.
او در مجموعهای از مصاحبههای تلفنی میگوید: «میخواستم آزادانه زندگی کنم، بدون ترس، بدون اینکه کسی بخواهد مرا بکشد.»
اما سفر او او را به اردوگاه بازداشت مهاجران در حاشیهی جنگل دارین در پاناما کشاند. او و ۹ ایرانی دیگر که به مسیحیت گرویدهاند، از جمله سه کودک، جزو دهها نفری هستند که در اردوگاه سن وینسنت بازداشت شدهاند. سرنوشت آنها همچنان نامشخص است.
افرادی که از آزار و اذیت دینی خشونتآمیز فرار میکنند معمولاً واجد شرایط پناهندگی هستند. اما آنها در میان موج اخراج مهاجران در دولت ترامپ گرفتار شدهاند، چرا که رئیسجمهور در تلاش است تا به وعدهی انتخاباتی خود برای بستن مرز جنوبی عمل کند.
خانم قاسمزاده میگوید: «ما سزاوار این وضعیت نیستیم. در جایی هستیم که احساس درماندگی میکنیم. منتظریم صدای ما شنیده شود، کسی به ما کمک کند.»
پاناما که به طور جداگانه تحت فشار دولت ترامپ برای کنترل کانال پاناما نیز قرار دارد، به محلی برای فرود مهاجرانی تبدیل شده است که در غیر این صورت یا در ایالات متحده بازداشت میشدند یا احتمالاً آزاد میشدند.
مقامات پاناما اعلام کردهاند که آژانسهای سازمان ملل در حال کمک به این مهاجران برای بازگشت به کشورهایشان یا درخواست پناهندگی در کشورهای دیگر، از جمله پاناما، هستند.
تغییری پرمخاطره
آرتمیس قاسمزاده در یک خانوادهی مرفه در اصفهان بزرگ شد. پدرش که تاجر بود، از نظر مذهبی فردی محافظهکار و نسبت به او و سه خواهر و برادرش سختگیر بود. او هرگز پدرش را از تغییر دینش باخبر نکرد.
او میگوید که مسیحیت برایش جذاب بود، زیرا پیام آن به نظرش آرامتر و قوانینش کمتر سختگیرانه از نسخهای از اسلام بود که در ایران تجربه کرده بود.
به گفتهی خانم قاسمزاده، کلیسای زیرزمینی که در آن فعالیت داشت، اقدامات احتیاطی شدیدی را برای گردهماییهای مخفی خود در نظر میگرفت. حاضران برای ورود به جلسات مجازی، گذرواژههای یکبارمصرف دریافت میکردند. خطبهها و کلاسهای حضوری در مکانهای مختلف برگزار میشد. او میگوید که به شدت جامعهی مسیحی خود را دوست داشت. برادر بزرگترش، شاهین ۳۲ ساله، نیز تغییر دین داد.
در سال ۲۰۲۲، یک خیزش اعتراضی به رهبری زنان سراسر ایران را فراگرفت که با مرگ مهسا امینی در بازداشت گشت ارشاد، به اتهام نقض قانون حجاب، شعلهور شد.
خانم قاسمزاده میگوید که تقریباً هر روز در اعتراضات شرکت میکرد و شعار «زن، زندگی، آزادی» سر میداد.
مانند بسیاری از زنان ایرانی که برای نشان دادن اعتراض خود حجاب را کنار گذاشتهاند، او نیز موهای بلند و تیرهاش را در انظار عمومی آزاد میگذاشت. به گفتهی خودش، دولت برای او پیامکهایی ارسال کرد و او را برای حضور در دادگاه احضار نمود، اما او حاضر نشد. زنانی که به دلیل نقض قانون حجاب مجرم شناخته شوند، ممکن است جریمه شوند.
سفر به آمریکا
اواخر دسامبر، خانم قاسمزاده و برادرش شاهین ایران را به مقصد ایالات متحده ترک کردند. او از وعدهی ترامپ برای سرکوب مهاجران آگاه بود، اما میگفت که تصور میکرد هدف او فقط مجرمان هستند.
آنها ابتدا به ابوظبی رفتند، سپس به کرهی جنوبی، و در نهایت به مکزیکوسیتی رسیدند. در آنجا، در یک هتل جستوجو کردند و یک قاچاقچی پیدا کردند. قاچاقچی برای هر یک از آنها مبلغ ۳,۰۰۰ دلار دریافت کرد و آنها را به تیجوانا رساند.
در آنجا، در دل شب و در نزدیکی دیوار مرزی، قاچاقچی نردبانی را نشان داد و گفت: «بروید.» او به یاد میآورد که قاچاقچی گفت: «از دیوار بالا بروید، سریع بروید.»
وقتی پاهایش به خاک آمریکا رسید، اشک از چشمانش جاری شد. او به برادرش گفت: «تمام شد. بالاخره اینجاییم.»
اما این شادی چندان دوام نیاورد. چند دقیقه بعد، مأموران مرزی آنها را محاصره کردند. آنها به یک مرکز بازداشت منتقل شدند و از هم جدا شدند. به گفتهی خودش، از آن زمان تاکنون برادرش را نه دیده و نه با او صحبت کرده است. مادرش به او گفته که شاهین را به مرکزی در تگزاس منتقل کردهاند و همچنان در آنجا نگه داشته میشود.
خانم قاسمزاده میگوید که بارها به مقامات اعلام کرده که یک تازهمسیحی ایرانی است و درخواست پناهندگی دارد.
اما سخنگوی وزارت امنیت داخلی ایالات متحده گفت: «حتی یک نفر از این افراد در هیچ مرحلهای از روند پردازش یا بازداشت، ادعای ترس از بازگشت به کشور خود را مطرح نکرده است.»
خانم قاسمزاده میگوید که هرگز دربارهی درخواست پناهندگیاش مصاحبه نشد. «مدام میگفتند الان وقتش نیست، فردا صبح.»
در تاریخ ۱۲ فوریه، او را با دستبند به یک هواپیمای نظامی منتقل کردند که مقصدش پاناما بود. صدای غرش موتور هواپیما چنان بلند بود که گوشهایش سوت میکشید. تکانهای هواپیما حالش را به هم زد.
آن روز، بیست و هفتمین سالگرد تولدش بود.
اخراج شده
خانم قاسمزاده در هواپیما با ۹ ایرانی دیگر آشنا شد که همگی به مسیحیت گرویده بودند و به طرز شگفتانگیزی داستانی مشابه داشتند. از آن زمان، این گروه با یکدیگر متحد شدهاند.
حدود یک هفته، آنها در یک هتل تحت نظارت نگهبانان مسلح نگهداری شدند. نیویورک تایمز از زمان ورود او به پاناما، روزانه با وی در تماس بوده است.
خانم قاسمزاده، که مانند بسیاری از ایرانیان همنسل خود مهارت بالایی در استفاده از ابزارهای دیجیتال دارد، ویدئویی ضبط کرد که وضعیت آنها را شرح میداد و آن را با شبکههای خبری فارسیزبان خارج از ایران به اشتراک گذاشت. این ویدئو بهسرعت در فضای مجازی منتشر شد.
پس از آنکه او و سایرین از امضای اسنادی که روند بازگرداندنشان به ایران را هموار میکرد، خودداری کردند، آنها را سوار اتوبوس کرده و به اردوگاه جنگلی فرستادند.
علی هرشی، وکیل ایرانی-آمریکایی حقوق بشر در واشنگتن، وکالت این گروه را بهصورت رایگان بر عهده گرفته است. آقای هرشی گفت که اولویت او جلوگیری از بازگرداندن این افراد به ایران است. سپس، او گفت که «درخواست از مقامات آمریکایی برای تغییر تصمیمشان و اجازهی ورود مجدد این گروه به ایالات متحده به دلایل انساندوستانه» در دستور کار قرار خواهد گرفت.
خانم قاسمزاده میگوید که اردوگاه جنگلی شبیه به یک قفس بزرگ محصور به نظر میرسد. محل خواب آنها گرم و شرجی بود و مهاجران پتو نداشتند. به هر نفر یک بطری آب داده شد و به آنها گفته شد که آن را از شیر آب دستشویی پر کنند.
بازوی او از نیش پشهها متورم و قرمز شده بود و یکی از کودکان گروهشان، سام، ۱۱ ساله، زمین خورده و مچ پایش آسیب دیده بود. به گفتهی او، کادر پزشکی به والدین ایرانی این کودک گفتند که اردوگاه دستگاه رادیولوژی برای تشخیص شکستگی ندارد.
مقامات پاناما اعلام کردهاند که این مهاجران هر آنچه نیاز دارند در اختیارشان قرار داده شده است.
هر شب، خانم قاسمزاده در دفترچهی کوچکی جملات مسیحی مینویسد. در یکی از صفحات، او به زبان فارسی خطاب به عیسی مسیح نوشت: «مطمئنم که میتوانی صدای مرا از آن بالا بشنوی. پس لطفاً کمک کن.»
در کنار این جمله، یک قلب کوچک قرمز کشید.
نوشتهی فرناز فصیحی و حامد علیعزیز
نیویورک تایمز / ۲۳ فوریه ۲۰۲۵
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
نرخ تورم عمومی به بالاترین سطح در سال جاری رسید.
مرکز آمار ایران نرخ تورم عمومی در ماه بهمن را کمی بیش از ۳۵ درصد اعلام کرد که بالاترین سطح از زمستان پارسال به این طرف است. بهمن امسال برای اولین بار در سال جاری با تورم ماهانه بالای چهار درصد دستوپنجه نرم کردیم که بالاترین تورم ماهانه در سال جاری محسوب میشود.
به گزارش فرارو؛ دادههای رسمی ثابت میکند در تورم ماهانه بهمن امسال، گرانی خوراکیها بیشتر از هر چیز دیگری حس شده است. طبق اعلام مرکز آمار نرخ تورم روستایی از مناطق شهری سبقت گرفته. بیشترین فشار تورم به دهکهای ابتدایی یعنی دهکهای کمدرآمد وارد شده و اهالی استانهای سمنان، آذربایجان غربی و هرمزگان بیشتر از هر جای دیگری با تورم بیشتری سروکار داشتهاند.
ثبت بالاترین تورم در یک سال گذشته
نرخ تورم نقطه به نقطه که در اصطلاح عامیانه به تورم عمومی هم معروف است، شاخصی ساده و کاربردی از روند اقتصادی کشور است. به زبان ساده نرخ تورم نقطه به نقطه مشخص میکند در ماهی که سپری کردیم، همه هزینههای یک خانوار ایرانی درمقایسه با ماه مشابه سال گذشته چقدر تغییر کرده است.
نرخ تورم عمومی شامل همهجور کالا و خدمات میشود و مرکز آمار ایران در محاسباتش هزینههای مسکن، خوراک، آموزش، لوازم خانگی، بهداشت و درمان، پوشاک، حملونقل، دخانیات، ارتباطات و ... را درنظر میگیرد.
نرخ تورم عمومی یا همان نقطه به نقطه در بهمن امسال دقیقا ۳۵.۳ درصد محسابه شده و نشان میدهد خانوار ایرانی به همین اندازه بیشتر از بهمن سال گذشته هزینه داشته است. از این جهت با بالاترین نرخ تورم در ۱۲ ماه گذشته سروکار داشتیم و برای اولین بار در این مدت نرخ تورم عمومی از سطح ۳۵ درصد فراتر رفته است.
نرخ تورم ماهانه همانطور که از اسمش پیداست، برخلاف تورم نقطه به نقطه، فقط به وقایع یک ماه اخیر مربوط میشود. طبق محاسبات مرکز آمار ایران، بهمن امسال را با تورم ماهانه ۴.۱ درصد سپری کردیم که اتفاقا این عدد هم بالاترین نرخ تورم ماهانه در در ۱۲ ماه گذشته محسوب میشود.
سهم بزرگ خوراکی در افزایش نرخ تورم
نرخ تورم ماهانه بهمن درحالی کمی بیش از چهار درصد به ثبت رسیده که بیشترین میزان افزایش قیمتها در بخش خوراکی بهچشم میخورد. طوری که در جدول ماهانه، رتبههای اول تا پنجم در بین کالا و خدماتی که بیشترین میزان تورم را داشتهاند، به خوراکیها تعلق داشته است.
تورم ماهانه سبزی و حبوبات در بهمن امسال به تنهایی ۱۶.۹ درصد تثبیت شده که تقریبا چهار برابر تورم کل ماهانه است. میوه و خشکبار با تورم ۸.۷ درصدی جایگاه دوم را در اختیار دارد و گروه نان و غلات و گروه چای، قهوه و کاکائو بهترتیب با تورم ماهانه ۷.۴ و ۷.۳ درصد جایگاههای بعدی را صاحب شدهاند. در طرف مقابل کمترین تورم ماهانه را در بخش آموزش شاهد هستیم که طبق دادههای مرکز آمار ایران کمتر از یک درصد محاسبه شده است.
گزارش شاخص قیمت مصرفکننده از سوی مرکز آمار ایران حاوی نکات ریز و درشت زیادی است که در بخش بعدی نگاهی به آنها میکنیم.
بیشترین فشار تورم کجا احساس میشود؟
تورم مناطق روستایی از مناطق شهری سبقت گرفت. مرکز آمار ایران میگوید نرخ تورم عمومی در مناطق روستایی، بهمن امسال دقیقا ۳۶ درصد بوده، اما این عدد در مناطق شهری ۳۵.۲ درصد به ثبت رسیده است.
نرخ تورم عمومی در مناطق شهری با افزایش ۳.۳ درصدی به بیش از ۳۵ درصد رسید، اما آنطرف میزان تورم عمومی در مناطق روستایی با جهش پنج درصدی در یک ماه، روی مرز ۳۶ درصد قرار گرفت.
تورم فعلا روی اقشار کمدرآمد جامعه فشار بیشتری وارد میکند. مرکز آمار ایران در بخشی از گزارش ماهانه شاخص قیمت مصرفکننده، نرخ تورم عمومی را بهشکل جداگانه برای دهکهای درآمدی مشخص میکند و فعلا افراد حاضر در دهک اول درآمدی با تورم ۳۷.۴ درصد دستپنجه نرم میکنند. دهکی که کمدرآمدترین بخش جامعه بهحساب میآیند و مستمریبگیر کمیته امداد امام خمینی و سازمان بهزیستی هستند. از این حیث کمترین فشار تورم برای دهک دهم به ثبت رسیده است؛ تقریبا سه درصد کمتر از تورم دهک اول.
تورم عمومی از طرفی بیشتر از هر استان دیگری، فعلا در استان سمنان بالاتر است؛ ۳۹.۲ درصد که چهار درصد بالاتر از تورم عمومی در کل کشور است. آذربایجان غربی و هرمزگان هم به ترتیب با تورم ۳۹ و ۳۸.۶ درصدی روبهرو هستند. در طرف مقابل کمترین فشار تورم الان در استان کرمانشاه بهچشم میخورد که ۲۹.۱ درصد است. ساکنان استان سیستان و بلوچستان هم با تورم ۳۱.۲ درصدی اوضاع بهتری نسبت به خیلی از استانها دارند و استان خراسان جنوبی با ثبت تورم ۳۱.۳ درصدی، کنار استانهای کرمانشاه و سیستان و بلوچستان قرار میگیرد.
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
حقوقدان و عضو هیات علمی دانشگاه علوم قضایی گفت: برخلاف آنچه فکر میکنیم، حقوق کیفری و قانون و مجازات آنقدر که تصور می کنند، موثر نیستند و نباید دائماً به سراغ قانون برویم و از آن انتظار داشته باشیم که مشکلات را حل کند. مسأله در واقع به این برمیگردد که نگاه اجتماعی، راه حل ها و ابزارهای نرم و فرهنگی و اجتماعی ما ضعیف شده است.
به گزارش ایلنا، «احسان بابایی» حقوقدان و عضو هیات علمی دانشگاه علوم قضایی با بیان اینکه «قتلهای دسته جمعی خانوادگی» یک پدیده نگران کننده در کشور است، گفت: اولین نکتهای که جلب توجه میکند، میزان حساسیت جامعه نسبت به این موضوع است. به نظر میرسد جامعه نسبت به این موضوع حساسیت چندانی ندارد، یا اساسا خبر این قتلها در رسانهها منعکس نمیشود و به آن توجه نمیشود یا این اخبار منتشر میشود، اما جامعه بیاعتنا از کنار آن عبور میکند. این بیتفاوتی و بیاعتنایی، طبیعی نیست.
این بیتفاوتی بهویژه از جانب مسئولانی که آمارها برایشان به راحتی در دسترس است، قابل قبول نیست. اگر آگاهان نسبت به این مسأله نگران نباشند و به نحوی این موضوع را پنهان کنند یا با بیاعتنایی از کنار آن عبور کنند، باید بگوییم این بیاعتنایی از جنس بیمسئولیتی است و در این صورت مسئولانه برخورد نکردهایم.
مقوله آسیبهای اجتماعی در جامعه جدی گرفته نمیشود
وی افزود: ممکن است حساسیتها در نگاه ما متوازن نباشد؛ یعنی نسبت به بعضی از موضوعات حساسیتهای زیادی را شاهد باشیم، اما نسبت به برخی دیگر از موضوعات این حساسیت را مشاهده نکنیم. این عدم توازن در حساسیتها از اختلال در ارزیابیها و داوریهای ما حکایت میکند. به نظر میرسد مقوله آسیبهای اجتماعی در جامعه ما جدّی گرفته نمیشود و سهم آن در تریبونهای رسمی و تبلیغی و در رسانهها ادا نمیشود. این پدیده یعنیعدم حساسیت یاعدم توازن در حساسیتها موضوعی قابل توجه و نیازمند بررسی است. جامعهای که متعادل است، قبل از هر چیز تعادل را باید در حساسیتها و نگرانیهای خود به نمایش بگذارد.
این حقوقدان با بیان اینکه اگر بخواهیم این مسأله را ریشهیابی کنیم، باید به تعریف خود از امنیت توجه کنیم، گفت: یک تعریف اجتماعی از امنیت ارائه کنیم؛ به این معنا که برای تک تک آحاد جامعه، حق امنیت قائل شویم. امنیت، یک حق مبنایی محسوب میشود. اگر در جایی این حق مخدوش شود، جامعه و بهویژه نهادهای رسمی باید نسبت به این تضییع حق نگران باشند.
بابایی با تاکید بر اینکه امنیت را نباید به امنیت سیاسی تقلیل دهیم و همینطور نباید مصادیق ناامنی را تنها در جایی که انعکاس رسانهای پیدا میکند مهم بشماریم، گفت: نقطه آغاز ناامنی و توجه به امنیت آنجا نیست که مثلا بابت نظام سیاسی احساس خطر کنیم یا تنها آنجا نیست که فضای رسانهای مشغول یک حادثه میشود. تک تک افراد جامعه، صاحب حق امنیت هستند، حتی اگر تضییح حق آنها، انعکاس رسانهای پیدا نکند. مسئولان و نخبگان و رسانههای ما باید به حق امنیت توجه کنند حتی اگر تضییع این حق در مورد شهروندی بازتاب رسانهای وسیع پیدا نکند. اگر تک تک افراد را به عنوان نقطه آغاز حق امنیت در نظر نگیریم، طبیعتاً بسیاری از مصادیق پایمالشدن حقوق افراد را نخواهیم دید و به صورت ناخودآگاه از کنار آن با بیاعتنایی عبور خواهیم کرد.
چرا اخبارِ حوادث برجسته نمیشود و در فضای رسانهای اهمیت پیدا نمیکند!
وی خاطرنشان کرد: بنابراین به یک تعریف اجتماعی و انسانمحور از امنیت نیاز داریم. نتیجه تعریف انسان محور از امنیت این خواهد بود که هرجا امنیت فرد مخدوش شود، هم نخبگان جامعه و هم بهویژه مسئولان و نهادهای رسمی باید نسبت به آن احساس مسئولیت و احساس نگرانی داشته باشند. نابرابری در امنیت، یکی از شاخص های عدم تعادل است. ضریب رسانهای یک رخداد نباید قلمرو محدوده حق امنیت را تعیین کند. امنیت، حق آحاد جامعه است و رسانه و هیجانات رسانهای نمیتواند معیار به رسمیت شناختن آن باشد. بنابراین نکته اول این است که باید یک علامت تعجب مقابل نحوه مواجهه جامعه با این حوادث قرار دهیم که چرا اخبار این حوادث برجسته نمیشود و در فضای رسانهای اهمیت پیدا نمیکند!
خشونت کلامی بین سیاستمداران و حتی روشنفکران!
این مدرس دانشگاه با اشاره به اینکه خشونت، انواع و اقسام مختلفی دارد و شامل خشونت علیه زنان، سالمندان و خشونتهای درون خانوادگی میشود، گفت: نباید به همین مصادیق اکتفا کرد. مسأله نگرانکننده این است که خشونت یک ویژگی برای جامعه ایرانی باشد. این تصویر، زمانی تقویت میشود که ما خشونت کلامی را بین سیاستمداران و حتی روشنفکران خود مشاهده میکنیم. افرادی که نمیتوانند بدون پرخاشگری با هم حرف بزنند. یا در فضای مجازی، خشونت به صورت عدم تحمل و به صورت توهین خود را نشان میدهد.
برخی موسیقیها «فحاشی» را عادیسازی میکند
وی ادامه داد: برخی از انواع موسیقی هم متاسفانه فحاشی را عادیسازی میکند. یا وقتی فحاشی در بین تماشاگران و هواداران تیمهای فوتبال را شاهد هستیم؛ اینها همگی صورتهای مختلفی از بروز خشونت هستند. بنابراین نباید خشونت را تنها به موارد تعرض فیزیکی و جسمانی تقلیل دهیم. خشونتهای خانوادگی هم یک مصداق از مسأله اجتماعی خشونت در جامعه ماست. بنابراین باید مسأله قتلهای خانوادگی را در متن یک واقعیت کلی تر، یک مسأله اجتماعی فراگیر به نام خشونت ببینیم.
عضو هیات علمی دانشگاه علوم قضایی افزود: البته این واقعیت را هم باید در نظر بگیریم که موضوع خشونت و به صورت خاص خشونت علیه زنان و خشونت خانوادگی، به جامعه ما اختصاص ندارد. به عنوان مثال مقوله خشونت علیه زنان یک مسأله جهانی است که ادبیات مفصلی را به خود اختصاص داده است. یا موضوع نژادپرستی یا جنگ و حمایت از جنگ نشان میدهد که مسأله خشونت یک معضل بشری محسوب میشود.
زن در برخی اقوام جایگاه شایستهای ندارد
بابایی در مورد عوامل خشونتهای خانوادگی گفت: اگر بخواهیم روی خشونتهای خانوادگی تمرکز کنیم، میتوانیم چند عامل را با توجه به وضعیت جامعه ایرانی ذکر کنیم؛ نکته اول فرهنگ قومی است. جامعه ایرانی جامعهای متکثر است و اقوام مختلفی در آن حضور دارند. در برخی از این اقوام به واسطه فرهنگی که در آنها رسوب کرده، بعضی باورها و بعضی رفتارها وجود دارد که زن در آینه این باورها و رفتارها، جایگاه شایستهای ندارد.
برخی فرهنگهای قومی زمینهساز خشونتهای خانوادگی است
وی تاکید کرد: نمیشود حکمی کلی صادر کرد، اما برخی فرهنگهای قومی به عنوان یک مؤلفه زمینه ساز یا تسهیل کننده خشونتهای خانوادگی و خشونت علیه زنان قابل توجه است. ما برای تحلیل این عامل نیازمند مطالعات مردمشناسی هستیم. توجه دارم که خشونت خانوادگی لزوما به معنای خشونت علیه زنان نیست، اما با توجه به این واقعیت که در بسیاری موارد، زنان، قربانیان خشونت خانوادگی هستند، این دو را کنار هم قرار میدهم.
اخلاق را حذف کنیم؛ «خشونت» نتیجهاش میشود
وی در ادامه خاطرنشان کرد: عامل دوم ضعیف شدن ارزشهای اخلاقی و مذهبی است که میتواند تأثیر بسزایی در این زمینه داشته باشد و نمیتوان نادیده گرفت که اگر در یک جامعهای مقولهای به نام اخلاق، چه اخلاق مذهبی و چه اخلاق غیرمذهبی و عرفی تضعیف شود، عملاً این موضوع بر روابط بین افراد تأثیر میگذارد. تضعیف اخلاق به عنوان مؤلفهای که میتواند روابط را تنظیم و محکم کند و افراد را با هم پیوند دهد، آثار نامطلوب زیادی دارد. از جمله در خانوادهها ممکن است به اینجا ختم شود که افراد به واسطه درگیریهای مالی یا مشکلات مربوط به روابط بین زن و مرد دچار مشکل شوند. عدم توانایی در حل مشکلات میتواند ناشی از ضعف اخلاق باشد. اگر اخلاق را از مناسبات خود، موضعگیریها، ارزیابیها، داوریها و رفتارهایمان حذف کنیم، نتیجهاش به صورت طبیعی خشونت خواهد شد.
این حقوقدان با اشاره به اینکه ضعف اخلاق از یک سو سلامت و استحکام روابط را مخدوش میسازد و در مرحله بعد یعنی مرحله حل مشکل هم افراد را به سمت راه حلها و رفتارهای پرخطر سوق میدهد، گفت: اگر ارزشهای اخلاقی، نیرومند باشد بسیاری از مشکلات ایجاد نمیشود و اگر به وجود آمد، دستیابی به راه حل سالم و مطمئن و ایمن، راحتتر خواهد بود.
آیا نهادهای مذهبی و گروههای مرجع، کارنامه مناسبی در ترویج و تثبیت ارزشهای اخلاقی در جامعه داشتهاند؟
وی خاطرنشان کرد: نباید از کنار نقش اخلاق و باورهای صحیح و انسانی مذهبی به سادگی عبور کنیم. در اینجا نقش نهادهای مذهبی و گروههای مرجع اهمیت پیدا میکند. بیشتر از این که جامعه را متهم کنیم که از ارزشهای اخلاقی فاصله گرفتهاند باید نهادهای مذهبی و گروههای مرجع را مورد خطاب قرار دهیم که آیا کارنامه مناسبی در ترویج و تثبیت ارزشهای اخلاقی داشتهاند یا خیر؟
بابایی از مشکلات اقتصادی به عنوان عامل سوم یاد کرد و گفت: مشکلات اقتصادی تنها به حوزه مالی متوقف نمیماند و نوع نگاه افراد و رفتارهای آنان را در زمینههای دیگر نیز تحت تأثیر قرار میدهد. این معضلات میتوانند مشکلات روانی و عاطفی به وجود آورند و سلسلهای از آثار و تبعات را به دنبال داشته باشند.
وی ادامه داد: بدون توانایی مالی، نیازهای طبیعی افراد تأمین نمیشود. موجب میشود پدر و شوهر نتواند تعهدات خود در قبال اعضای خانواده را انجام دهد. نارضایتی به صورت معمول جزئی از خانوادههایی است که از جهت مالی دچار مشکل هستند. در این مورد ما نمیتوانیم استثناءها را معیار قرار دهیم. به ویژه اگر همزمان با مشکلات مالی بسیاری از خانواده ها، شاهد نمایش ثروت توسط دیگران در زندگی روزمره یا فضای مجازی باشیم.
مشکلات اقتصادی و تورم، جامعه را به سمت اصالت قائل شدن برای پول سوق میدهد
بابایی افزود: مشکلات اقتصادی و تورم و فقر جامعه را به سمت اصالت قائل شدن برای پول سوق میدهد. افراد به سمت مسابقهای سوق میدهد که حتی اعضای خانواده را هم رقیب هم میسازد. اقشاری که دچار تجمل گرایی و اشرافیت هستند، کانون تزریق افسردگی و بیاخلاقی و خشونت به جامعه هستند.
هشدار نسبت به فقدان فرهنگ گفتگو و عقلانیت در حل مسائل
این حقوقدان در ادامه تحلیل خود گفت: عامل مهم دیگر فقدان فرهنگ گفتگو و عقلانیت در حل مسائل است. ما نیاز به زیرساختهای فکری داریم و اگر این زیرساختها وجود نداشته باشد، در مسیر مواجهه با مشکلات دچار مشکلات بدتر و عمیقتر خواهیم شد. وقتی دو نفر با هم اختلاف دارند، توقع طبیعی این است که افراد بتوانند اختلافات خود را در یک بستر عقلانی و بر اساس گفتگو حل کنند. اگر این توانایی وجود نداشته باشد، افراد میتوانند به بزرگترها یا ریشسفیدان و اطرافیان مراجعه کنند تا مشکلشان حل شود. اینها مستلزم عقلانیت و فرهنگ گفتگو، مشورت و همدلی است.
وی خاطرنشان کرد: اگر عقلانیت و گفتگو و همدلی نباشد، افراد راه حلهای غیر منطقی، مثل خودسانسوری و پنهان کردن خواستهها و قهر و خشونت و انتقام را دنبال میکنند. در مورد خشونتهای خانوادگی باید وضعیت افراد را با الگوهای فکری و رفتاری مناسب مورد سنجش قرار داد و ببینیم چه میزان از الگوهای مطلوب عقلانی فاصله دارند؟
این مدرس دانشگاه در خصوص پدیده «زن کشی» در ایران که گاها شاهد هستیم زنان و دختران توسط مردان خانواده به قتل میرسند، گفت: باید این موضوع را چندوجهی ببینیم. بسیاری از اوقات، این موضوع فقط از بعد حقوقی و کیفری بررسی میشود برای مثال اینگونه ارزیابی میشود که قوانین بازدارنده نیستند، بنابراین باید مجازاتها را شدیدتر کرد در حالی که معلوم نیست که این راه حل همیشه درست باشد؛ به ویژه در مواردی که میبینیم فردی که مرتکب قتل میشود؛ بلافاصله دست به خودکشی میزند.
توقع غیرواقع بینانه از قانون و مجازات داریم
وی افزود: اساسا اینگونه نیست که مجرمین همیشه قبل از ارتکاب جرم، محاسبه کنند و انگیزه ارتکاب جرم و قتل را با سود و زیان بسنجند. به نظر میرسد در رابطه با توقعی که از حقوق کیفری و قانون و مجازات داریم، دچار نگاهی غیرواقعبینانه هستیم و به توقعی غیر واقع بینانه از قانون و مجازات دامن میزنیم.
نهادهای اجتماعیمان دچار ضعف هستند
وی با تاکید بر اینکه برخلاف آنچه فکر میکنیم، حقوق کیفری و قانون و مجازات آنقدر که تصور میشود در ساماندهی روابط بین افراد مؤثر نیستند، گفت: ما نباید دائماً به سراغ قانون برویم و از آن انتظار داشته باشیم که مشکلات را حل کند. مسأله در واقع به این برمیگردد که نگاه اجتماعی، راه حلها و ابزارهای نرم و فرهنگی و اجتماعی ما ضعیف شده است. نهادهای اجتماعیمان نیز دچار ضعف هستند. نتوانستند متناسب با شرایط جدید خود را بازسازی کنند. این نهادهای اجتماعی شامل مساجد، سازمانهای مردمنهاد، جمعهای محلی و خانوادگی هستند.
وی خاطرنشان کرد: قرار نیست قانون و مجازات حذف شود؛ بلکه مقصود این است که انتظار واقع بینانه از قانون و مجازات داشته باشیم. قانون و مجازات انتهای فرایند مواجهه با جرم است. باید به سمت پیشگیری حرکت کنیم. باید پیشگیریهای اجتماعی را کانون توجه قرار دهیم.
وی در ادامه خاطرنشان کرد: نکته دیگر این است که ما باید نگاههای میانرشتهای به موضوع قتلهای خانگی یا خشونتهای خانوادگی داشته باشیم. این مقوله به روانشناسی، جامعهشناسی و مردمشناسی مرتبط است و اهالی رسانه و کسانی که در حوزه فرهنگ و ارتباطات نظر دارند باید نسبت به این موضوع اعلام نظر کنند. یعنی ما نباید صرفاً به تحلیل حقوقی بسنده کنیم.
نباید صرفاً از حقوق کیفری و قوانین توقع کاهش جرم را داشته باشیم
بابایی افزود: درست است که با جرم و قتل مواجه هستیم اما نباید در مواجهه با این پدیده صرفا نگاهی حقوقی داشته باشیم. این نکته نه تنها در تحلیل مسئله و علتیابی آن بلکه در ارائه راهحلها نیز صادق است. ما نباید صرفاً از حقوق کیفری و قوانین توقع کاهش جرم را داشته باشیم. گاهی در مورد خشونتهای خانوادگی، باید ویژگیهای قومیتی را مورد ارزیابی قرار دهیم. گاهی لازم است درباره افسردگی ها، درباره زمینههای شادی مردم، راجع به ترویج تفکر منطقی فکر و کار کنیم. باید برای مسجد و هیأت و سینما و مدرسه سهم در نظر بگیریم.
راه کاهش جرم از مسیر جامعه عبور میکند نه کیفر و مجازات!
بابایی با اشاره به اینکه اگر قرار باشد نسبت به جرمی روند کاهشی را شاهد باشیم، تنها از طریق حقوق کیفری و قانون و مجازات این هدف محقق نمیشود، گفت: کل جامعه باید در این مسیر مشارکت باشد. نقطه آغاز جلب مشارکت جامعه، واقع بینی و پذیرش این حقیقت است که نمیتوان تنها به نهادهای رسمی متوسل شد. جرم یک پدیده اجتماعی است و یکی از ابعاد اجتماعی بودن جرم این است که جرم در ظرف اجتماع رخ میدهد. راه کاهش جرم نیز از مسیر جامعه عبور میکند. مسأله ما نباید فقط مجازات مجرم باشد؛ بلکه علاوه بر این، کاهش میزان جرم را هم باید جزء مسألههای خود بدانیم و در نظر داشته باشیم که با یک معادله چند مجهولی مواجه هستیم. معمای جرم فقط با مجازات حل نمیشود.
به کارآمدی لایحه حفظ کرامت و حمایت از زنان در برابر خشونت تردید دارم
وی در رابطه با لایحه حفظ کرامت و حمایت از زنان در برابر خشونت نیز گفت: من به عنوان یک دانشآموخته رشته حقوق کیفری، به دو دلیل نسبت به کارآمدی این لایحه تردید دارم. یکی از دلایل همان توقع زیاد و غیرمعقول از حقوق کیفری است. این درست نیست که همه علتهای ارتکاب جرم خشونتهای خانوادگی و پدیده زنکشی را درعدم بازدارندگی مجازاتها منحصر میکنیم. باید به خشونتهای خانوادگی و خشونت علیه زنان به عنوان یک فرایند و یک پدیده چند عاملی نگاه کنیم. مجازات و تشدید مجازات فقط یک عامل است نه همه عوامل دخیل در ماجرا. باید به علل و زمینهها هم توجه کرد. جرایم با هم متفاوت هستند. نمیشود ساده انگارانه به همه جرایم مثل تخلفات رانندگی نگاه کنیم و با ابزار افزایش مجازات بخواهیم و بتوانیم آنها را کاهش دهیم.
نمیتوانیم با ابزار مجازات، روابط اعضای خانواده را تنظیم کنیم
این حقوقدان در ادامه تصریح کرد: نکته دوم که درباره این لایحه مطرح میشود، حدود دخالت قانون و مجازات در تنظیم روابط خانوادگی است. قانونگذاری در حوزه خانواده با حساسیتها و ظرافتهایی برخوردار است. خانواده یک مجموعه متفاوت از دیگر مجموعههاست. در اینجا، روابط عاطفی وجود دارد و اعضای خانواده به یکدیگر نیاز دارند. خیلی راحت نمیتوان حکم داد که با ابزار مجازات میتوانیم روابط اعضای خانواده را تنظیم کنیم.
«مداخله کیفری» همزمان ممکن است شیرازه یک خانواده را از بین ببرد
وی خاطرنشان کرد: طبیعی است که در مواردی باید از ابزار مجازات استفاده کنیم اما همین مجازات را باید در کنار راه حلها و ابزارهای دیگر ببینیم تا آثار مثبت و بازدارنده مجازات را به دست آوریم و از طرف دیگر باید به گونهای عمل شود که در نهایت روابط خانوادگی ترمیم شود. مداخله کیفری میتواند یک فرد را به مجازات برساند، اما همزمان ممکن است شیرازه یک خانواده را نیز از بین ببرد. چه بسا مجازات، آخرین راه حل باشد و چه بسا مجازات باید با ابزارهای دیگر همراه باشد.
برخی مطالبهها مبنی بر افزایش مجازاتها، در نهایت به نفع خانواده و جامعه زنان نیست
این مدرس دانشگاه گفت: مسائلی مانند کودکآزاری، سالمندآزاری و همسرآزاری را نباید نادیده بگیریم. اما باید به اقتضائات خانواده نیز توجه داشته باشیم. جرم اگرچه در درون خانواده اتفاق میافتد، ولی هدف اولیه باید این باشد که آن خانواده به نقطه مطلوب برگردد. هدف، صرفاً مجازات نیست؛ مجازات ممکن است نهاد خانواده را از درون متلاشی کند و دیگر قابل بازگشت نباشد. بنابراین برخی مطالبهها مبنی بر افزایش مجازاتها در نهایت به نفع خانواده و جامعه زنان نیست. نیاز داریم به اینکه به این موضوع به عنوان یک موضوع چند بعدی و چند وجهی نگاه کنیم و راحت به مسئله خشونتهای خانوادگی به عنوان یک معادله یک مجهولی و تک عاملی نگاه نکنیم که بخواهیم با کلید مجازات آن را حل کنیم. این نحوه مواجهه حتما بسیار پیچیدهتر است؛ اما واقع بینانهتر از این است که ساده انگارانه گمان کنیم با مجازات میتوان مسأله اجتماعی خشونت علیه زنان یا قتلهای خانوادگی را حل کنیم.
باید مقوله همسایگی را احیا کنیم
بابایی تاکید کرد: باید بر تقویت خدماتی مانند اورژانس اجتماعی تأکید کنیم. باید به شبکه محلی و ایفای نقش جامعه محلی و فامیلی توجه کنیم؛ الگوسازی کنیم و ظرفیتهای درونی فرهنگ بومی را فعال کنیم. باید مقوله همسایگی را که در فرهنگ و دین ما سابقه دارد، احیا کنیم. همچنین باید بر خدمات مشاورهای تأکید کنیم. بسیاری از افراد در سنین مختلف به مشاوره روانشناسی نیاز دارند، در حالی که در جامعه ما خدمات مشاوره دور از دسترس و بسیار گران است. از کنار جرایمی که رخ میدهد نباید با بیاعتنایی عبور کنیم.وی در پایان گفت: یکی از جلوههای حساسیت به موضوع و پیگیری راه حل، علتشناسی است. در این صورت هر رخداد مجرمانه جداگانه باید مورد بررسی روانشناسانه و جامعه شناسانه قرار دهیم. باید مطالعات مردمشناسی را به خدمت بگیریم. از ظرفیتهای مددکاری اجتماعی استفاده کنیم.
پرونده خشونتها و قتلهای خانوادگی نباید با صدور حکم به پایان برسد
بابایی افزود: پرونده خشونتها و قتلهای خانوادگی نباید با صدور حکم به پایان برسد، بلکه نقطه آغازی باید باشد برای مطالعه عمیقتر موضوع، باید گروههای متخصص با مجرمین، قربانیان و اطرافیان مصاحبه کنند. رسانهها نیز در این زمینه نقش دارند. باید توازن در حساسیتها را به جامعه برگردانند و با مواجهه-ای عقلانی با خشونتهای خانوادگی، عقلانیت را به جامعه آموزش دهند.
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
در شبی زمستانی در دمشق، صدها نفر در حیاطی در شهر قدیمی گرد هم آمدند و با شور و شادی به پایکوبی و آوازخوانی پرداختند – کنسرتی که با تأیید مقامات جدید اسلامگرای سوریه برگزار شد.
این صحنهای بود که محمود الحدّاد، خواننده، نگران از دست رفتن آن بود؛ زیرا در ماه دسامبر، شورشیان اسلامگرا به رهبری گروه هیئت تحریر الشام (HTS) به پیشروی در شهر ادامه میدادند. الحدّاد گفت: «همه نگران بودند. آیا ما میتوانیم کنسرتی برگزار کنیم یا نه؟»
سقوط بشار اسد به بیش از پنج دهه حکومت مستبدانهی خانوادهی او و حزب بعث سکولار پایان داد و زمینه را برای تسلط HTS فراهم کرد؛ گروهی که از یک سازمان وابسته به القاعده منشأ گرفت تا اینکه در سال ۲۰۱۶ از آن جدا شد.
اسلامگرایان رویکردهای متفاوتی نسبت به فعالیتهای هنری و میراث فرهنگی در مناطق تحت حاکمیت خود داشتهاند. طالبان در افغانستان از سختگیرترین آنها بودهاند؛ بهویژه زمانی که در سال ۲۰۰۱ با نابودی مجسمههای غولپیکر بودا در بامیان جهان را شوکه کردند. در سال ۲۰۲۴، وزارت امر به معروف و نهی از منکر طالبان اعلام کرد که در یک سال گذشته ۲۱ هزار و ۳۲۸ ساز موسیقی را از بین برده است.
اما در سوریه، پس از یک وقفهی کوتاه پس از سقوط اسد، زندگی فرهنگی در دمشق بار دیگر زنده شده است – با چراغ سبز مقامات جدید.
الحدّاد پیش از آنکه کنسرتهای خود را در ماه ژانویه در رستوران بیت جَبری از سر بگیرد، از مقامات جدید استعلام کرد. او گفت: «پاسخی که دریافت کردیم برایمان غافلگیرکننده بود – “شما میتوانید کنسرت برگزار کنید، و اگر نیاز به محافظت داشته باشید، ما برایتان محافظ میفرستیم.”»
انس زیدان، یکی از مقامات دولت موقت مسئول موزهها و آثار باستانی، به رویترز گفت که دولت از «همهی اشکال هنر» استقبال میکند و از حفظ میراث فرهنگی حمایت میکند. او گفت: «دولت مخالف هنر نیست. دولت از هنر حمایت میکند. هنر بخشی از انسانیت است.»
در واقع، یک نمایشگاه از یک هنرمند برجسته ماه گذشته در موزه ملی بازگشایی شد که شامل یک نقاشی بزرگ با تصاویری از بدن برهنه بود. در مؤسسهی عالی هنرهای نمایشی، دانشجویان رقص معاصر تمرینات خود را از سر گرفتهاند. ارکستر ملی سوریه اولین اجرای خود را پس از سقوط اسد برگزار کرد. اسدی که اگرچه یک حکومت پلیسی سکولار را اداره میکرد، اما فضایی برای هنر و فرهنگ فراهم میکرد، البته تا زمانی که تهدیدی برای حکومتش محسوب نمیشد.
هیئت تحریر الشام پس از آنکه مبارزانش در دسامبر از منطقهی تحت کنترل خود در استان ادلب در شمال سوریه خارج شده و اسد را پس از بیش از ۱۳ سال جنگ داخلی سرنگون کردند، به قدرت رسید. این گروه رسماً در ژانویه منحل شد و رهبر آن، احمد الشرع، بهعنوان رئیسجمهور موقت اعلام شد.
اسلامگرایی حاکمان جدید سوریه از زمان پیشروی آنها به سمت جنوب و ورودشان به دمشق در ماه دسامبر، به شیوههای مختلفی نمایان شده است: برای مثال، نیروهای تازه جذبشده در یک نیروی پلیس جدید در حال آموزش قوانین اسلامی هستند، همزمان تغییرات پیشنهادی در کتابهای درسی مدارس بر هویت اسلامی تأکید داشتهاند.
سوریهای سکولارتر و اعضای جوامع اقلیت در حالت نگرانی باقی ماندهاند، چراکه مواردی از عدم تحمل و مدارا رخ داده است؛ از جمله، آتش زدن یک درخت کریسمس در شهر غربی حماه، که این حمله بهسرعت توسط مقامات جدید حاکم محکوم شد.
تلاشها برای ترویج هنجارهای محافظهکارانه - مانند نصب پوسترهایی که زنان را به رعایت پوشش تشویق میکند - نیز موجب نگرانیهایی شده است.
تغییرات ایدئولوژیک
الشرع که در ژانویه بهعنوان رئیس موقت سوریه معرفی شد، بر پیامی فراگیر تأکید کرده است، در حالی که کنترل خود را تقویت کرده و به دنبال به رسمیت شناخته شدن از سوی دولتهای غربی و عربی است که از هرگونه گرایش به افراطگرایی نگران خواهند شد.
اندرو هموند، استاد ارشد مطالعات اسلامی در دانشگاه ملی استرالیا، میگوید که این رویکرد نشان میدهد مقامات جدید آمادهاند تا با جناحهای تندرویی که هنر را اتلاف وقت مؤمنان و عامل انحراف اخلاقی میدانند، مقابله کنند. او افزود که این تغییر سیاستها بازتابی از یک تغییر ایدئولوژیک از جهاد فراملی به سوی نوعی اسلامگرایی معتدل مبتنی بر ملیگرایی سوری است، که با رویکرد گروههای اسلامگرای دیگر در کشورهای عربی مانند مصر، اردن، تونس و ترکیه همخوانی دارد.
هموند پیشبینی کرد که دولت جدید سیاستهای رادیکالی را که میتواند کشورهای غربی، منطقهای و بسیاری از خود سوریها را بیگانه کند، اتخاذ نخواهد کرد. او گفت: «ممکن است برخی مخالفت کنند... اما این متوقف یا ممنوع نخواهد شد.»
در ادلب تحت کنترل هیئت تحریر الشام (HTS)، گوش دادن به موسیقی بلند در خودروها زمانی منجر به توبیخ در ایستهای بازرسی میشد، قلیان کشیدن ممنوع بود و سر مانکنها در ویترین فروشگاهها اغلب برداشته یا پوشانده میشد، که نشاندهنده دیدگاه سختگیرانه این گروه نسبت به نمایش شکل انسانی بود.
هیئت تحریر الشام چند سال پیش تلاشهای خود برای اعمال رفتارهای محافظهکارانه را کاهش داد و پلیس اخلاق را از خیابانها کنار کشید** - اقدامی که کارشناسان آن را بخشی از حرکت تدریجی این گروه به سمت جریان اصلی سیاسی میدانند.
«سارا شما» (Sara Shamma)، هنرمند سوری، میگوید که برخی از هنرمندان نگران بودند که آزادیهای خلاقانه با تغییر دولت محدود شود. او در مصاحبه با رویترز گفت: «آنها فکر میکردند که ممکن است برخی افراد مجسمهها یا آثار هنری پیکرهای (تصویرپردازانه) را نپذیرند» - اشارهای به هنرهایی که بر اساس اشیای واقعی مانند انسانها و حیوانات ساخته میشوند.
اما چنین چیزی اتفاق نیفتاد، شما افزود که نسبت به آینده خوشبین است.
’نشانهای خوب - دستکم در حال حاضر’
نمایشگاه مرور آثار او با عنوان «سارا شما: پژواکهای ۱۲ سال» در ماه نوامبر و پیش از سرنگونی اسد در موزه ملی افتتاح شد. این نمایشگاه که نخستین نمایشگاه او در سوریه از زمان خروجش در اوایل سال ۲۰۱۲ و آغاز جنگ داخلی بود، شامل آثاری از هر یک از سالهایی است که او در خارج از کشور سپری کرده است.
موزه پس از سرنگونی اسد به مدت یک ماه تعطیل شد، اما در ماه ژانویه مجدداً بازگشایی شد و ۲۷ اثر او همچنان به نمایش گذاشته شد.
آرون زلین، کارشناس HTS در مؤسسهی واشنگتن برای سیاست خاور نزدیک، گفت که این گروه «در حالی که هنوز قدرت خود را تثبیت میکند، در حال تلاش برای پرهیز از ایجاد تنش است.»
او افزود که HTS در ادلب به این درک رسیده بود که باید در چارچوب واقعیتهای جامعه عمل کند، نه اینکه چیزی را به زور به مردم تحمیل کند، زیرا این ممکن است منجر به واکنش منفی شود.
زلین گفت: «سؤال این است که آیا و چه زمانی احساس خواهند کرد که بهاندازهی کافی در قدرت تثبیت شدهاند تا تغییرات بیشتری اعمال کنند.»
پس از به قدرت رسیدن، الشرع از پاسخ به سؤالات رسانهها دربارهی اجرای شریعت در سوریه، حجاب زنان و مجاز بودن مشروبات الکلی طفره رفته و گفته است که چنین مسائلی مربوط به قانون اساسی جدید است و تصمیم افراد نیست.
او همچنین مقایسه سوریه با افغانستان را رد کرده و گفته است که جامعه سوریه بسیار متفاوت است و دولت جدید با فرهنگ و تاریخ این کشور همخوانی خواهد داشت.
هنرمندان و آیندهی هنر در سوریه
مصطفی علی، مجسمهساز برجسته، نیز میگوید که نگرانیهای اولیهی هنرمندان دربارهی دولت جدید از بین رفته است.
او توضیح داد که هنر اسلامی معمولاً به سمت اشکال انتزاعی مانند تزئینات هندسی گرایش دارد، اما همچنین اشاره کرد که هنر تجسمی در دورههای مهم تاریخ اسلامی مانند خلافت اموی که از ۶۶۱ تا ۷۵۰ میلادی از دمشق حکومت میکرد، ادامه داشته است.
پس از سقوط اسد، مؤسسهی عالی هنرهای نمایشی برای چند روز تعطیل شد و مبارزان اسلامگرا در اطراف این ساختمان و تالار اپرای دمشق مستقر شدند.
نوراس عثمان، مدیر گروه رقص، گفت که بسیاری از دانشجویان نگران بودند که اسلامگرایان بهکلی رقص را ممنوع کنند، اما نمایندگان HTS در دسامبر به ملاقات آنها آمدند و نگرانیهایشان برطرف شد.
غزل البدر، دانشجوی ۲۲ سالهی سال چهارم، گفت که دانشجویان رقص تصمیم گرفتند که در عرض چند روز به کلاسها بازگردند تا اهمیت هنر خود را به مقامات جدید نشان دهند و عزمشان را برای ادامهی کار ثابت کنند. او گفت: «ما احساس مسئولیت کردیم – حالا وقت آن است که حضور داشته باشیم و هنرمان را ادامه دهیم.»
نوشته: خلیل عشّاوی، کیندا مکّیه، یمام الشعار و تام پری
خبرگزاری رویترز
۲۲ فوریه ۲۰۲۵
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
مارینا رومادووا / شغل,بیبیسی
منتقدان آلیس وایدل، رهبر حزب «آلترناتیو برای آلمان»، او را سیاستمداری فرصتطلب میدانند که مواضعش را برحسب شرایط تغییر میدهد. او که فردی آشکارا همجنسگرا و تحصیلکرده است با کلیشههای رایج سیاستمداران راست افراطی تفاوت دارد، اما طرفدارانش بر این باورند که همین تفاوت و تصویر غیرمعمول او عامل موفقیت حزبش شده است.
حزب آلترناتیو برای آلمان تحت رهبری وایدل محبوبیتی فزاینده پیدا کرده و ممکن است در انتخابات پارلمانی ۲۳ فوریه، برای نخستین بار در تاریخ، جایگاه دوم را به دست آورد.
آلیس وایدل، که بهعنوان نامزد حزب برای مقام صدراعظمی معرفی شده، همچنان برای بسیاری چهرهای مبهم و مرموز باقی مانده است. او در مصاحبهها، تصویری از یک سیاستمدار میانهرو ارائه میدهد، حزبش را محافظهکار-لیبرتارین توصیف میکند و معتقد است که رسانههای سنتی، به ناحق برچسب راست افراطی را به او زدهاند.
اما، لحن تند سخنرانیهای انتخاباتی او نگرانیهای زیادی ایجاد کرده است. حزب آلترناتیو برای آلمان خواستار اخراج گسترده مهاجران، کنار گذاشتن یورو و سیاستهای محیط زیستی، توقف ارسال تسلیحات به اوکراین، لغو تحریمهای روسیه و ازسرگیری خرید گاز ارزان از این کشور است.
نظام بازنشستگی چین و پدربزرگ «نازی»
آلیس وایدل در سال ۱۹۷۹ در شهر گوترسلو در غرب آلمان، در خانوادهای که در تجارت عتیقهجات و مبلمان فعالیت داشت، به دنیا آمد.
او در مصاحبهای با «ولتووخه» گفته بود که در مدرسه عاشق بحث و دفاع از نظرات خود بود، که این موضوع اغلب باعث درگیری و بروز مشکلاتی با کودکان مهاجر خاورمیانهای میشد. او گفت: «وقتی مدام تو را «فاحشه» یا چیزهای مشابه مینامند، دیگر دلت نمیخواهد به استخر عمومی بروی.»
وایدل میگوید پدر و مادرش عضو هیچ حزبی نبودند، اما در فضایی «بسیار سیاسی» رشد کرده است. او درعین حال از صحبت درباره بخشهای تاریک و ناخوشایند گذشته خانوادهاش پرهیز میکند.
به گزارش نشریه پولیتیکو، پدربزرگ و مادربزرگ وایدل عضو حزب نازی بودهاند. تحقیقات نشریه «ولت ام زونتاگ» که بر پایه اسناد آرشیوی انجام شده، نشان میدهد که پدربزرگ او، هانس وایدل، قاضی نظامی در فرمانداری ورشو بوده و علیه مخالفان رایش سوم حکم صادر میکرده است. اسناد آرشیوی حاکی از آن است که هیتلر شخصاً او را برای این سمت برگزیده و مقامات ارشد از تعهد و «علاقه» او به انجام وظایفش قدردانی کردهاند.
وایدل ادعا میکند که از فعالیتهای پدربزرگش در حزب نازی بیاطلاع است. او در پاسخ به درخواست پولیتیکو برای اظهار نظر گفت: «ما به دلیل اختلافات خانوادگی با پدربزرگم که در سال ۱۹۸۵ درگذشت، هیچ ارتباطی نداشتیم و در خانواده هرگز درباره او صحبتی نمیشد.»
پس از جنگ جهانی دوم، خانواده وایدل از سیلزی، که اکنون بخشی از لهستان است، اخراج شدند و در منطقهای در شرق وستفالی مستقر شدند.
پس از پایان دبیرستان، وایدل وارد دانشگاه بایرویت شد و دو مدرک در رشتههای مدیریت بازرگانی و اقتصاد دریافت کرد. سپس به «شغل رویایی» خود در بانک سرمایهگذاری گلدمن ساکس، یکی از معتبرترین بانکهای سرمایهگذاری، رسید. اما خیلی زود از کار بهعنوان تحلیلگر مالی خسته شد. سپس به چین رفت تا رساله دکترای خود را درباره نظام بازنشستگی این کشور بنویسد و همزمان بهعنوان مشاور تجاری در «بانک چین» مشغول شد.
او نزدیک به شش سال را در پکن گذراند، مدرک دکترای خود را دریافت کرد و به زبان چینی که دوران مدرسه به طور خودآموز یاد گرفته بود، تسلط کامل پیدا کرد. پس از بازگشت به آلمان، چندین سال به عنوان مشاور تجاری در شرکتهای مختلف کار کرد تا اینکه در سال ۲۰۱۳ تصمیم گرفت دنیای مالی را ترک کند و وارد سیاست شود.
باورهای ایدئولوژیک یا مصلحت سیاسی؟
حزب نوپای راست افراطی آلترناتیو برای آلمان، هدف اصلی خود را خروج از منطقه یورو اعلام کرده بود و همین موضوع باعث شد وایدل که خود نیز مخالف یورو بود، به این حزب جذب شود.
با گذشت زمان، حزب آلترناتیو برای آلمان تمرکز خود را بر مقابله با مهاجرت گذاشت و مواضع آن به حدی رادیکال شد که در عرصه سیاسی منزوی گردید. وایدل اذعان کرده که عضویت در این حزب باعث شد دوستانش را از دست بدهد و حتی خانوادهاش مجبور شوند به شهر دیگری نقل مکان کنند.
اما بسیاری از کسانی که وایدل را از دوران فعالیتش در بخش مالی میشناختند، از تصمیم او برای پیوستن به جناح راست افراطی شگفتزده شدند.
جیم دیلوُرت، بانکدار آمریکایی مقیم آلمان که در «گلدمن ساکس» و «آلیانتس گلوبال اینوِستُرز» با وایدل همکاری داشته، در گفتوگو با فایننشال تایمز میگوید که در آن دوران، هیچ نشانهای از تمایلات راستگرایانه در او دیده نمیشد. به گفته دیلوُرت، «تندترین موضع وایدل تنها تردیدش نسبت به یورو به عنوان ارز واحد بود.»
دیلوُرت اضافه میکند که وقتی بعدها دلیل تصمیم وایدل را جویا شد، او ظاهراً به دیلوُرت گفته بود که در حزب راستمیانه «اتحادیه دموکرات-مسیحی»، رسیدن به چنین موفقیتی در سیاست برایش ۲۰ سال زمان میبرد.
دیلوُرت معتقد است: «به همین دلیل، وایدل تصمیم گرفت به حزب آلترناتیو برای آلمان بپیوندد. به نظر من، این تصمیم او فرصتطلبانه بود.»
وایدل در گفتوگو با «فایننشال تایمز» این ادعا را رد میکند و میگوید: «من هرگز چنین حرفی نزدهام. این حرف هیچ منطقی ندارد. در آن دوران، هیچ کس برای پیشرفت حرفهای به حزب «آ اف د» نمیپیوست.»
«همجنسگرا به دلایل زیستی، نه سیاسی»
اگرچه نگاه انتقادی وایدل به اتحادیه اروپا کاملاً با مواضع حزب همخوانی داشت، زندگی شخصی او در تضاد با آن قرار میگرفت.
حزب آلترناتیو برای آلمان از ارزشهای سنتی خانواده حمایت میکند و با ازدواج همجنسگرایان و «ایدئولوژی جنسیتی» مخالفت میکند. در مانیفست این حزب تأکید شده است که خانواده از پدر، مادر و فرزندان تشکیل میشود.
اما آلیس وایدل آشکارا همجنسگراست و سالهاست که در ازدواجی مدنی با «سارا بوسارد»، کارگردان سریلانکاییتبار سینما، زندگی میکند. آنها بین دو کشور، سوئیس و آلمان، در رفت و آمد هستند و دو پسرخوانده دارند.
وایدل هیچ مشکلی با تناقض میان زندگی شخصیاش و مواضع حزبش ندارد. او در توضیح میگوید: «من کوئیر نیستم. تنها با زنی ازدواج کردهام که ۲۰ سال است او را میشناسم.»
اعضای حزب او نیز در این مورد مشکلی نمیبینند. یکی از چهرههای ارشد حزب آلترناتیو آلمان در گفتوگو با «فایننشال تایمز» گفت: «او از نظر زیستی همجنسگراست، نه به دلایل سیاسی.»
آلیس وایدل و شریک زندگی سریلانکایی او
وایدل ترجیح میدهد بر هویت جنسی خود تمرکز نکند. به گزارش فرانکفورتر آلگماینه زایتونگ، او در یکی از معدود اظهارنظرهایش درباره این موضوع گفته است که عضو آلترناتیو برای آلمان است «نه علیرغم همجنسگراییاش، بلکه به دلیل آن»، زیرا به گفته خودش این حزب تنها جریانی است که به دشمنی مهاجران مسلمان با جامعه الجیبیتی میپردازد.
هنگامی که آلمان در سال ۲۰۱۷ ازدواج همجنسگرایان را قانونی کرد، وایدل این موضوع را در مقایسه با بحران مهاجرت که از کنترل خارج شده بود، مسئلهای کماهمیت دانست.
از آن زمان، رهبران حزب آلترناتیو برای آلمان بهندرت در این باره اظهار نظر کردهاند و تاکید دارند که با وجود حمایت این حزب از ساختار سنتی خانواده، همجنسگرایانی که «کاملاً در جامعه ادغام شدهاند» در این حزب پذیرفته میشوند.
اما، به گفته وایدل، حزب او با آموزش مفاهیم کوئیر در مدارس مخالف است؛ مفاهیمی که او آنها را «ایدههای بیمعنی جنسیتیِ چپگرایانه» مینامد.
مارگارت تاچر، بهعنوان الگوی سیاسی
وایدل، مارگارت تاچر، نخستوزیر پیشین بریتانیا را الگوی سیاسی خود میداند؛ شخصیتی که همچنان در میان بریتانیاییها هم محبوب است و هم منفور، و واکنشهایی از تحسین تا نفرت را برمیانگیزد.
وایدل در گفتوگو با «بیلد» گفته بود: «زندگینامه او برایم الهامبخش است - شهامتش در ایستادگی در برابر جریان غالب، حتی در بوته دشواریها. تاچر در دوران رکود اقتصادی به قدرت رسید و بریتانیا را به مسیر درست برگرداند.»
«در بلندمدت، اصلاحات تاچر واقعاً اقتصاد بریتانیا را تقویت کرد، اما «بانوی آهنین» بیشتر بهعنوان سیاستمداری شناخته میشود که صنایع سنگین و نظام رفاهی کشور را از بین برد؛ موضوعی که بسیاری از بریتانیاییها هنوز هم او را بهخاطر آن نمیبخشند.»
اگرچه قاطعیت تاچر برای وایدل جذاب است و او نیز از اصول اقتصاد بازار دفاع میکند، اما یک تفاوت اساسی میان آنها وجود دارد. تاچر به دلیل سرسختی و عدم تمایل به مصالحه لقب «بانوی آهنین» را گرفت، درحالی که وایدل رویکردی متفاوت دارد و انعطافپذیری سیاسی و عملگرایی را در رفتار خود نشان میدهد.
کاتیا هویر، تاریخنگار و روزنامهنگار آلمانی-بریتانیایی، مینویسد که وایدل، برخلاف بسیاری از همحزبیهایش، همواره توانسته است میان باورهای ایدئولوژیک و مصلحت سیاسی تعادل برقرار کند.
او سالها تلاش کرد افراطگرایانی مانند بیورن هوکه را از حزب حذف کند؛ کسی که دو بار به دلیل استفاده از شعار ممنوعه «همه چیز برای آلمان» (Alles für Deutschland) متعلق به گروه ضربت نازیها، تحت پیگرد قضایی قرار گرفته است.
در سال ۲۰۱۷، وایدل که بهعنوان یکی از روسای فراکسیون آلترناتیو برای آلمان در بوندستاگ، پارلمان فدرال آلمان، انتخاب شده بود، تلاش کرد هوکه را از حزب اخراج کند، اما دادگاه حزبی با این تصمیم موافقت نکرد. قدرت هوکه بهاندازهای بود که وایدل ترجیح داد با او کنار بیاید، و در کنگره انتخاباتی در شهر ریزا، نمایندگان شعار «آلیس برای آلمان» را سر دادند که شباهت زیادی به شعار ممنوعه نازیها داشت.
وایدل دیگر از این مسئله ناراحت نیست. درباره بیورن هوکه میگوید: «او لحن تحریکآمیزش را تعدیل کرده است. در تورینگن عملکرد بسیار خوبی دارد. به نظر من پروندههای قضایی علیه او مضحک هستند.»
کاتیا هویر مینویسد که حمایت از افرادی مانند هوکه، بهایی است که وایدل برای حفظ قدرت و انسجام آلترناتیو برای آلمان میپردازد، در مقابل جناح هوکه نیز از رهبری وایدل حمایت میکند.
هانس فورلندر، کارشناس علوم سیاسی دانشگاه درسدن، نیز معتقد است که قدرت وایدل در انعطافپذیری او نهفته است.
در رسانههای سنتی، او بهعنوان یک سیاستمداری خویشتندار با گرایشهای بورژوایی معرفی میشود، اما در شبکههای اجتماعی و گردهماییها بهراحتی با هواداران تندرو ارتباط برقرار میکند.
در شبکه اجتماعی «تیکتاک»، که نزد جوانان بسیار محبوب است، آلترناتیو برای آلمان قویتر از هر حزب آلمانی دیگر ظاهر شده است. اعضای این حزب صدها هزار دنبالکننده دارند و آلیس وایدل جزو پنج سیاستمدار تأثیرگذار آلمان در این شبکه اجتماعی محسوب میشود.
اولیور لمبکه، کارشناس علوم سیاسی از دانشگاه بوخوم، میگوید: «وایدل کسی است که میتواند مخاطبانی فراتر از رأیدهندگان سنتی «آ اف د»، از جمله طبقه بورژوا و متوسط، را به خود جذب کند. در میان جمعی از افراطگرایان و دیوانگان، او تنها کسی به نظر میرسد که رفتاری سنجیده و بالغ دارد.»
«مردانی با چاقو و بیکارهها»
مهارت وایدل در جذب همزمان رأیدهندگان میانهرو و تندرو، بهخوبی در موضوع حساس مهاجرت مشهود است.
در همان کنگره شهر ریزا، که حامیانش شعار «آلیس برای آلمان» سر میدادند، وایدل متفاوت با تصویر میانهروی خود ظاهر شد. او به حاضران وعده داد که سیاست «بازمهاجرت» را اجرا کند، برنامهای که عملاً به معنای اخراج گسترده مهاجران، بدون در نظر گرفتن وضعیت اقامت آنها در آلمان بود.
وایدل روی صحنه، در میان تشویق حضار گفت: «اگر این سیاست را بازمهاجرت مینامید، پس دقیقاً همان «باز - مُـ - ها - جـِ - رَت» است!»
به گفته کاتیا هویر در گاردین، جالب اینجاست که تیم وایدل ابتدا تلاش کرد لحن خود را ملایمتر کند و این اصطلاح بحثبرانگیز را از مانیفست انتخاباتی حذف کند. اما وقتی متوجه شد که جناح تندروی حزب قصد عقبنشینی ندارد، بهسرعت تغییر موضع داد و قاطعانه از خطمشی سختگیرانه حمایت کرد.
حزب آلترناتیو برای آلمان بهخوبی از نارضایتی عمیق آلمانیها نسبت به موج گسترده مهاجران بهره برد و تمرکز خود را از هدف اولیهاش، یعنی مقابله با اتحادیه اروپا، به مبارزه با سیاست «درهای باز» آنگلا مرکل تغییر داد؛ که بیش از یک میلیون پناهجو را وارد آلمان کرد.
وایدل در بوندستاگ در سال ۲۰۱۸ اعلام کرد: «برقع، دختران محجبه، مردانی با چاقو و دیگر بیکارههایی که از کمکهای دولتی بهرهمند میشوند، اینها برای ما رفاه و پیشرفت نخواهند آورد.»
اما، به دلیل چنین اظهارات تحریکآمیزی، آلترناتیو برای آلمان برخلاف سایر احزاب راست افراطی اروپا، هم در داخل کشور و هم در خارج از آن، همچنان در حاشیه قرار دارد. در آلمان، سایر احزاب از همکاری با جریان راست افراطی خودداری میکنند.
در سطح اروپا نیز نگاه محتاطانهای به آلترناتیو برای آلمان وجود دارد. این حزب حتی نتوانست به ائتلاف «میهنپرستان برای اروپا»، که ویکتور اوربان در پارلمان اروپا تشکیل داده و احزاب راست افراطی از اتریش، فرانسه، ایتالیا و اسپانیا را در بر میگیرد، راه یابد.
نخستوزیر مجارستان پیشتر از آلترناتیو برای آلمان انتقاد کرده و گفته بود که «ممکن است در این حزب افراد و ایدههای دیوانهواری ظهور کنند»، اما چند روز پیش در بوداپست از آلیس وایدل استقبال کرد و پس از آن، لحن خود را کاملاً تغییر داد.
او در شبکه اجتماعی اکس نوشت: «امروز با آینده آلمان دیدار داشتم. افتخاری بزرگ بود که از شما در بوداپست استقبال کنم، خانم رئیس، آلیس وایدل!»
وایدل نیز در مقابل، مجارستان را «نماد عقلانیت و استقلال» و الگویی برای آلمان توصیف کرد. او تأکید کرد: «مجارستان سنگری در برابر مهاجرت غیرقانونی است، و ما، در «آ اف د»، نیز میخواهیم که کشورمان دیگر شاهد مهاجرت غیرقانونی نباشد.»
لاسلو توروچکای، سیاستمدار راستگرای مجار، معتقد است که در بوداپست این آگاهی وجود دارد که «دیر یا زود «آ اف د» میتواند در انتخابات پیروز شود». ازاینرو فیدس، حزب حاکم مجارستان که پیشتر از ارتباط با راستگرایان افراطی خودداری میکرد، «در راستای منافع خود، سیاستش را بازنگری کرده است».
حمایت غیرمنتظره از آنسوی اقیانوس
اگرچه وایدل برای جلب حمایت راستگرایان اروپایی با دشواریهایی مواجه است، اما از آن سوی اقیانوس اطلس، این حمایت به شکلی کاملاً ناگهانی از سوی میلیاردر آمریکایی، ایلان ماسک، به دست آمد.
این کارآفرین و همپیمان ترامپ، که طرح «بازگرداندن عظمت گذشته به اروپا» را دنبال میکند، کارزاری گسترده در حمایت از آلیس وایدل به راه انداخت که واکنش تند مخالفان سیاسی او را در پی داشت.
ابتدا، مالک اسپیسایکس و تسلا در شبکه اجتماعی ایکس که متعلق به اوست، تصویری از وایدل منتشر کرد و نوشت: «تنها آ اف د میتواند آلمان را نجات دهد.»
سپس از طریق ویدیو کنفرانس در یکی از گردهماییهای انتخاباتی این حزب سخنرانی کرد و طرفداران وایدل را به وجد آورد.
وایدل به دعوت ماسک در گفتوگویی مفصل با او شرکت کرد که بهطور زنده در شبکه اکس پخش شد. این گفتوگو ازاین جهت جالب بود که فرصتی غیرمنتظره به وایدل داد تا نظراتش را بیان کند، فرصتی که به گفته خودش در رسانههای سنتی آلمان از آن محروم است.
وایدل با کمی لهجه، به انگلیسی میگوید: «ایلان، این برای من تجربهای کاملاً تازه است که بتوانم بدون قطع شدن صحبتهایم یا نمایش داده شدن تصویر منفی از خودم - آنطور که در رسانههای سنتی آلمان طی ده سال گذشته معمول بوده - یک گفتوگوی عادی داشته باشم.»
رهبر آلترناتیو برای آلمان در ادامه میگوید: «ما خود را حزبی محافظهکار و لیبرتارین میدانیم، اما رسانههای سنتی ما را بهعنوان یک حزب بهاصطلاح افراطی معرفی میکنند. ما فقط میگوییم که شرکتها و شهروندان عادی باید از شر بوروکراسی خلاص شوند.»
در گفتگو با ایلان ماسک، وایدل نه تنها از تصویر یک سیاستمدار راست افراطی بلکه بهطور کلی از چهره کلیشهای سیاستمدار فاصله گرفت؛ این گفتگو بیشتر به مکالمهای بین دو دوست درباره اخبار روز شباهت دارد.
اما وقتی صحبت از آنگلا مرکل میشود، وایدل در بیان نظرات خود و انتخاب کلماتش هیچ پروایی ندارد.
وایدل میگوید: «آنگلا مرکل، اولین صدر اعظم «سبز» آلمان. او کشور ما را با باز کردن مرزها به روی مهاجرت غیرقانونی در سال ۲۰۱۵ ویران کرد. اقتصاد ما را با سیاست فاجعهبار انرژیاش تضعیف کرد. هدف آنگلا مرکل این بود که به انرژی خورشیدی و بادی روی آورد. برای درک این مسأله نیازی به هوش سرشار نیست که یک کشور صنعتی نمیتواند تنها با انرژی خورشیدی و بادی دوام بیاورد، وقتی که خورشید نمیتابد و باد نمیوزد.»
رهبر آلترناتیو برای آلمان در پاسخ به پرسش ماسک درباره تصمیم دولت آلمان برای تعطیلی آخرین سه نیروگاه هستهای در آوریل ۲۰۲۳، در بحبوحه بحران انرژی ناشی از توقف عرضه گاز روسیه، میگوید: «آنها یا احمقاند یا از کشور خود متنفرند.»
وایدل امیدوار است که ترامپ بتواند جنگ اوکراین را خاتمه دهد و میخواهد آلمان بار دیگر گاز ارزان از روسیه بخرد.
رهبر آلترناتیو برای آلمان میگوید: «ما باید تأمین انرژی ارزان و مطمئن را به آلمان بازگردانیم، وگرنه همه شرکتهای ما یا ورشکست میشوند یا تولید را به خارج از کشور منتقل میکنند، همانطور که صنعت خودروسازیمان قبلاً چنین کرده است.»
گفتگوی صریح وایدل با ایلان ماسک در رسانههای آلمان موجی از تمسخر را برانگیخت؛ او به خاطر گفتهاش مبنی بر اینکه «هیتلر کمونیست بود»، خندیدن به شوخیهای این میلیاردر آمریکایی و انگلیسی نه چندان خوبش مورد انتقاد قرار گرفت.
کاتیا هویر میگوید اما این نظرات از سوی مخالفان لیبرال است، در حالی که وایدل مخاطبان کاملاً متفاوتی را در نظر دارد که گفتوگوی او با ماسک را نمادی از آزادی بیان بدون سانسور میبینند.
به گفته این کارشناس، نباید وایدل را دستکم گرفت. در حال حاضر شانس حزب او برای ورود به دولت کم است، هرچند پیشبینی میشود که آلترناتیو برای آلمان در انتخابات به رکورد ۲۰ درصدی دست یابد.
اما، نظرسنجی دسامبر«مؤسسه پاسخهای اجتماعی جدید» (INSA) نشان داد که در صورت برگزاری انتخابات مستقیم برای سمت صدراعظم، آلیس وایدل محبوبترین کاندیدا خواهد بود. او که به چهره معتبر راستگرایان افراطی آلمان تبدیل شده است، بزرگترین تهدید برای مخالفانش به حساب میآید.
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
صدا و سیما به عنوان مهمترین ابزار تبلبغاتی جمهوری اسلامی ایران، در حالی که به طور مداوم با کاهش مخاطب و کیفیت تولیدات مواجه است، بودجه سالانه آن افزایش پیدا میکند. بودجه سال ۱۴۰۴ این سازمان که بحث برانگیز شده، معادل بودجه چندین وزارتخانه است.
طبق گزارش مرکز پژوهشهای مجلس، اعتبار در نظر گرفته شده برای صدا و سیما ۳۵ هزار میلیارد تومان است و مبلغ ۸ هزار میلیارد تومان نیز بهعنوان درآمد برای این نهاد در نظر گرفته شده است.
طبق آخرین نظرسنجی ایسپا (مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران) در پاییز ۱۴۰۳، تنها ۱۱ درصد از مردم فیلم و سریالهای صداوسیما را دنبال میکنند. دولت برای تولیدات این مجموعه که مورد تایید و پسند یک دهم جمعیت کشور است، بودجهای معادل ۴۳ هزار میلیارد تومان پیشنهاد داده که نسبت به سال قبل، ۴۶ درصد افزایش داشته است. روزنامه جمهوری اسلامی نوشته است: «این میزان بودجه معادل مجموع اعتبارات وزارتخانههای نفت، دادگستری، امور خارجه و میراث فرهنگی است و با بودجه وزارت جهاد کشاورزی برابری میکند.»
بودجه پیشنهادی دولت، با رقم نهایی عموما فاصله دارد و طبق سابقه سالهای قبل، این رقم زمان تصویب افزایش پیدا میکند.
روند تحولات بودجه صدا و سیما
با توجه به تورم سالانه، بودجه سازمانها و وزارتخانهها نیز افزایش پیدا میکند. تعیین بودجهها، ارتباطی با عملکرد سازمانها ندارد، بلکه مرتبط با اهداف و برنامههایی است که برای آنها در نظر گرفته میشود که ممکن است درصدی از آن محقق شود.
مثلا در لایحه بودجه ۱۴۰۰ رقمی معادل دو هزار و ۶۱۹ میلیارد تومان برای صدا و سیما پیشنهاد شد، اما مجلس رقم ۳ هزار و ۳۸۴ میلیارد تومان را تصویب کرد.
بودجه این سازمان در سال ۱۴۰۱، با ۵۶ درصد افزایش نسبت به سال قبل، ۵ هزار و ۲۸۹ میلیارد تومان پیشنهاد شد. این رقم برای سال ۱۴۰۲ به حدود ۸ هزار میلیارد تومان افزایش پیدا کرد.
در حالی که آمارها حاکی از کاهش مخاطبان صدا و سیما بود و تعدادی از چهرههای مطرح و موفق تلویزیون بعد از جنبش مهسا امینی در سال ۱۴۰۱، یا تلویزیون را تحریم کردند و یا از برنامهها کنار گذاشته شدهاند و یا برنامههایشان توقیف شد، بودجه این سازمان برای سال ۱۴۰۳ با یک افزایش سه برابری، به ۲۴ هزار میلیارد تومان رسید.
این جهش بودجه، موجب اعتراض بسیاری شد به طوری که صدا و سیما نسبت به آن واکنش نشان داد و اعلام کرد که بودجه سال ۱۴۰۳ این سازمان بر اساس برنامه هفتم تنظیم شده و «این افزایش در راستای وظایف و تکالیف جدید و فراوانی است که برای صدا و سیما در بند الف ماده ۷۷ در نظر گرفته شده است.»
این وظایف عبارت بودند از «تولیدات فاخر، تمرکز بر موضوعاتی همچون خانواده، سبک زندگی اسلامی ایرانی و تولید برنامههایی با هدف امید آفرینی و تقویت انسجام ملی.»
در این اطلاعیه اعلام شده بود که طبق برنامه هفتم، باید ۴۳ درصد به بودجه صدا و سیما اضافه میشد، در حالی که ۳۱ درصد اضافه شده است.
صدا و سیما خلاف جهت میرود
یکی از موضوعاتی که در برنامه هفتم تاکید شده، امیدآفرینی و تقویت انسجام ملی است.
این در حالی است که برنامههای صدا و سیما از ابتدای انقلاب تا کنون، مجموعهای است از مستندهای جهتدار، همسویی با دولتهایی خاص، مانند دولتهای محمود احمدینژاد و ابراهیم رئیسی، و تضاد با دولتهایی دیگر، پخش اعترافات اجباری، تحریف و انتشار یکسویه اخبار. این مجموعه حتی در بخش فیلم و سریال و تولیدات سرگرمی نیز مشی واحدی را ظرف بیش از ۴۰ سال گذشته در پی گرفته است.
این شیوه و بیرقیبی صدا و سیما در داخل موجب شده تا سالانه بخشی از جامعه، صدا و سیما را از زندگی روزانه خود حذف کنند، به صورتی که طبق آخرین نظرسنجی ایسپا (مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران) در پاییز ۱۴۰۳، فقط ۱۱ درصد از مردم فیلم و سریالهای صداوسیما را دنبال میکنند و تنها ۱۲.۵ درصد از مردم، صدا و سیما را مرجع خبری خود میدانند در حالی که در سال ۱۳۹۶، این آمار عدد ۵۱ درصد را نشان میداد.
یکی از تهیهکنندگان سابق تلویزیون که نخواست نامش فاش شود در این باره به یورونیوز گفت: «روند نزولی مخاطبان سالهاست در حال وقوع است و دلیل مهم آن شیوه سنتی مدیریت و حضور نیروهای تندرویی است که یا از سلیقه مخاطب اطلاعی ندارند و یا میخواهند شیوه فکری خود را ترویج کنند. این گروه که ظرف سالهای اخیر حضور پررنگتری پیدا کردهاند، حتی نیروهای به اصطلاح انقلابی و مذهبی را نیز تسویه کرده اند.» او شبکههای خانگی را رقیب قدرتمندی در برابر صدا و سیما میداند که با تولیدات اندک خود توانستهاند مخاطبان زیادی جذب کنند.
رقبای خانگی از صدا و سیما سبقت گرفتند
شبکههای خانگی و اینترنتی، علیرغم آن که رایگان نیستند، اما مخاطبان بیشتری دارند به نحوی که برخی از سریالها در لحظه انتشار آن هم در صبح، توانستهاند رکودهای دانلود و تماشا را بشکنند. البته طبق بررسی ایسپا، آمار آنها ۱۸.۷ درصد است که عدد قابل توجهی نیست، اما نسبت به ۱۱ درصد تلویزیون، بالاتر است.
یکی از دلایل موفقیت این شبکهها که در حال افزایش هم هستند، غیر از حضور چهرههای آشنای سینما و تلویزیون، محتوا و شکل عرضه آنهاست. به نحوی که حتی پوشش زنان در آنها و نوع روابط مورد اعتراض بخشی از مسئولان قرار گرفته است. سریال عاشقانه «تاسیان» یکی از آنهاست که به تازگی پخش آن شروع شده و غیر از پوشش زنان و نمایش موی آنها، حتی تلاش میکند به نحوی رقص آنها را نیز نمایش دهد.
سهراب، کارگردان تلویزیونی به یورونیوز میگوید: «کار با تلویزیون به شدت فرسایشی است، زیرا حتی در شرایطی که تولیدکننده تمام قوانین و مقررات حاکم را رعایت کند، باز ممکن است ممیزی چندین ایراد از آن بگیرد و اجازه پخش ندهد. این ممیزی میتواند از فردی به فرد دیگر و از روزی به روز دیگر متفاوت باشد.»
تلویزیون جامانده از ماهواره و شبکههای اجتماعی
یکی از پربازدیدترین زمانها برای پخش سریالهای تلویزیونی، نوروز است، اما نوروز ۱۴۰۳، پربینندهترین سریالها هم نتوانستند نظر نیمی از مخاطبان تلویزیون را جذب کنند. طبق آمارها، ۴۵.۴ درصد از ایرانیان سریال «زیرخاکی»، ۲۳.۲ درصد سریال «هفت سر اژدها» و ۲۰.۴ درصد سریال «رستگاری» را دیدهاند.
آمارها نشان میدهد که افزایش بودجه و برنامهریزی برای جذب مخاطب نتوانسته تغییری در افزایش مخاطبان ایجاد کند و احتمالا این بودجه بیشتر صرف حقوق کارمندان، و یا تهیه برنامههایی میشود که اهداف ایدئولوژیک دارند. سریال هفت سر اژدها یکی از سریالهایی بود که هدفش نمایش قدرت و اقتدار سازمانهای اطلاعاتی ایران و شناسایی جاسوسان بود، اما بعد از پخش هر قسمت، بخشهای مختلف آن در شبکههای اجتماعی دستاویز طنز کاربران میشد.
یورونیوز از ۲۷ نوجوان و جوان در رده سنی ۱۵ تا ۲۵ سال در خصوص میزان زمانی که صرف تماشای تلویزیون میکنند، سوال پرسیده، و همه آنها آخرین برنامههایی که به طور مستمر دنبال میکردهاند، مربوط به دوره کودکیشان بوده است. آنها تنها بخشهایی از سریالها را که در اینستاگرام پخش میشود، میبینند.
عمده آنها دنبالکننده سریالهای کرهای و آمریکایی هستند، چنان که در حوزه موسیقی نیز خوانندگان این دو کشور را دنبال میکنند. ترجیح آنها دیدن بلاگرها در اینستاگرام و یا یوتیوبرهاست. برنامههایی کوتاه، همراه با طنز و شوخی.
یاسمن، نوجوان ۱۶ ساله، تماشای تلویزیون ایران را «اتلاف وقت» میداند و میگوید: «همه نقشهای مثبت، دختران چادری هستند و شخصیتهای منفی اسمهای کوروش و کیوان دارند و این داستان مدام تکرار میشود.» مهران، دانشجوی ۲۳ ساله مکانیک به یورونیوز می گوید: «تنها زمانی تلویزیون میبینم که منزل مادر بزرگم هستم. او تنها کسی است که هنوز سریالهای تلویزیون را نگاه میکند.» مهران خانواده مذهبی دارد و ماهواره در خانه آنها جایی ندارد، اما از نوجوانی که به اینترنت و فیلترشکنها دسترسی دارد، فیلم و سریالهای آمریکایی تماشا میکند. او میگوید: «در جمع دوستانم، دیدن فیلم و سریالهای ایرانی اصلا رواج ندارد و یک امتیاز منفی محسوب میشود.»
در حالی که منابع متنوعی آمار مخاطبان صدا و سیما را تهیه نکردهاند و تنها می توان به آمار ایسپا و صدا و سیما استناد کرد، دی ماه ۱۴۰۳ امسال، محسن شاکرینژاد، رئیس مرکز تحقیقات صداوسیما، ادعا کرد که تعداد مخاطبان تلویزیون در سال جاری افزایش یافته است. به گفته او، «تعداد مخاطبان سیما که در بهار ۱۴۰۲ حدود ۵۹.۷ درصد بود، در تابستان ۱۴۰۳ به ۶۵.۲ درصد افزایش یافته است.»
در همین حال، ایسپا، آمار بینندههای ویژه برنامههای شب یلدا را منتشر کرده است. در این شب ۲۹.۵ درصد از ایرانیان برنامههای شب یلدای صدا و سیما را تماشا کردهاند که این عدد فاصله قابل توجهی با آمار شاکری نژاد دارد.
یکی از کسانی که نسبت به این آمار واکنش نشان داده، محمد تقی آزاد ارمکی، جامعه شناس و استاد دانشگاه تهران است. به گفته او: «آمار را باید آماردان بگوید نه سیاستمدار و مدیر. این که مخاطبان، یک برنامه صدا و سیما را ۵ درصد و برنامهای دیگر را ۲ درصد ببینند، را نمیتوان جمع زد و گفت کل برنامههای صدا و سیما تا چه حد مورد اقبال است یا مخاطب دارد. تجربه زیسته ما میگوید تعداد افرادی که برای کسب خبر یا حتی دیدن سریالها از شبکههای صدا و سیما استفاده میکنند کمتر از رسانههای آنور آبی است.»
به گفته او، یکی از دلایل عقب افتادن صدا و سیما نسبت به ذائقه مخاطب، آن است که واقعیتها، آن طور که باید گفته نمیشود. وقتی میبینیم و میدانیم رسانه رسمی کشور مخاطب ندارد، اما قیل و قال راه میاندازیم که مخاطب داریم، درواقع، نوعی نزاع ایجاد میکنیم که میتواند منشاء از دست دادن همان تعداد مخاطب موجود هم باشد.»
بودجه سالانه صدا و سیما سالانه و بیتوجه به کارکرد و عملکرد منفی آن در دفع مخاطب افزایش پیدا میکند. در همین حال، چهرههای شاخص تلویزیون که برنامههای پربینندهای داشتهاند با حذف از این سازمان، جذب پلتفرمها میشوند. نمونه آن عادل فردوسیپور و سروش صحت هستند. حالا صدا و سیما سازمانی فربه شده که بیمخاطب، بودجه میبلعد.
یورونیوز فارسی
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
جان بولتون به پولیتیکو گفت: رئیسجمهور آمریکا به دنبال “توافقی است که واقعاً میتوانست در کرملین نوشته شده باشد”.
یکی از مشاوران سابق امنیت ملی دونالد ترامپ هشدار داد که توافق پیشنهادی رئیسجمهور آمریکا برای پایان دادن به جنگ در اوکراین “تقریباً نزدیک به تسلیم شدن” در برابر اهداف ولادیمیر پوتین است و هشدار داد که این روند میتواند به خروج آمریکا از ناتو منجر شود.
جان بولتون، که در نخستین دوره ریاست جمهوری ترامپ بین سالهای ۲۰۱۸ تا ۲۰۱۹ به مدت ۱۷ ماه به عنوان مشاور امنیت ملی خدمت کرد و سپس به دلیل اختلافات بر سر سیاست خارجی از سمت خود کنارهگیری کرد، در پادکست “پاور پلی” پولیتیکو گفت که نتیجه چنین توافقی تضعیف امنیت اوکراین و اروپا خواهد بود.
بولتون در گفتگو با مجری پادکست “پاور پلی”، آن “مکالووی”، پیشبینی کرد که پایان عجولانه جنگ در اوکراین میتواند به سرعت راه را برای خروج آمریکا از ناتو هموار کند.
او گفت: “من فکر میکردم که ترامپ از ناتو خارج خواهد شد و هنوز این کار را نکرده است، اما میتوانید ساز آغاز این روند را بشنوید. در این توافق، آتشبسی برقرار میشود، یک منطقه نظامی ایجاد خواهد شد، مذاکرات آغاز میشود و اوکراین موافقت خواهد کرد که به ناتو نپیوندد - که این توافقی است که واقعاً میتوانست در کرملین نوشته شده باشد.”
هشدار درباره نیروهای حافظ صلح
رهبران اروپایی این هفته تلاش کردند به پیشنهادهای دولت ترامپ برای پایان دادن به جنگ بدون مشارکت اوکراین واکنش نشان دهند. همزمان، ترامپ انتقادات خود از رهبری اوکراین را تشدید کرد. بولتون هشدار داد که رهبرانی مانند نخستوزیر بریتانیا، کییر استارمر، در معرض خطر اتخاذ تصمیمات اشتباه هستند؛ چرا که احتمال دارد توافق ترامپ-پوتین را امری قطعی فرض کرده و برای پیامدهای آن برنامهریزی کنند.
وقتی از او درباره تعهد استارمر مبنی بر “آمادگی” برای اعزام نیروهای بریتانیایی به اوکراین برای نظارت بر آتشبس سؤال شد، بولتون این ایده را رد کرد.
او گفت: “من مخالف استقرار نیروهای حافظ صلح هستم. تجربه ما با سازمان ملل نشان داده است که وقتی یک نیروی حافظ صلح مستقر شود، میتواند به بخشی دائمی از صحنه تبدیل شود و در این مورد، منجر به تقسیم بالفعل اوکراین شود که پس از مدتی ممکن است به تقسیم حقوقی تبدیل شود.”
بولتون افزود: “نقش این نیرو دقیقاً چه خواهد بود؟ آیا هدف آن اجرای آتشبس است؟ در این صورت، قوانین درگیری باید به نیروهای حافظ صلح اجازه دهد که برای جلوگیری از شکست آتشبس از زور استفاده کنند؟”. “یا این که یک نیروی صلح سازمان ملل است، که در آن نقضکنندگان تنها با دست تکان دادن نیروهای حافظ صلح به مسیر خود ادامه میدهند؟ این تفاوتها حیاتی هستند و حداقل من هیچ بحثی در میان اروپاییها درباره اینکه کدام یک از این دو را مد نظر دارند نشنیدهام.”
مشاور سابق امنیت ملی آمریکا استدلال کرد که اروپا بهتر است به جای برنامهریزی برای سناریوهای آیندهای که بین ترامپ و پوتین توافق شده است، به طور قوی از اوکراین حمایت کرده و تسلیحات و کمکهای مورد نیازش را تأمین کند.
او گفت: “هیچ الزامی برای انجام مذاکرات با آتشبس وجود ندارد. بنابراین، مگر اینکه شما آماده باشید که هرگونه امکان بازپسگیری سرزمینهای اوکراین را رها کنید، ایدهی منجمد کردن خطوط کنترلی موجود میتواند بسیار خطرناک باشد.”
به دنبال جلب حمایت روبیو باشید
رئیسجمهور فرانسه، امانوئل مکرون، اوایل این هفته در گفتگوها درباره طرح ترامپ-پوتین تلاش کرد موضعی متحد برای اروپا تعریف کند. اما بولتون نسبت به توانایی اروپاییها برای عمل به عنوان یک بلوک واحد در برابر همگرایی در حال ظهور میان آمریکا و روسیه ابراز تردید کرد.
او گفت: “ناتو تا ۱۱ فوریه موضعی مشترک داشت، یعنی زمانی که گفتگوی تلفنی بین پوتین و ترامپ انجام شد. اکنون نمیدانم که موضع رسمی ناتو چیست و آیا آمریکا همچنان از آن حمایت میکند یا نه.”
“اما فکر میکنم کشورهای مهم اروپایی میتوانند به صورت مستقل سخن بگویند. کشورهای منفرد از موقعیت قدرت صحبت میکنند. آنها نیروی نظامی دارند. آنها تصمیم میگیرند که به اوکراین کمک نظامی، از جمله کمکهای تسلیحاتی مرگبار، ارائه دهند. اتحادیه اروپا این کار را انجام نمیدهد.”
وقتی از او پرسیده شد که آیا چیزی ممکن است نظر ترامپ را تغییر دهد، با توجه به اینکه رئیسجمهور در این هفته حمایت خود از توافق را محکمتر کرد و اعتراضات اوکراین را نادیده گرفت، بولتون پیشنهاد کرد که رهبران اروپایی باید وزیر خارجه آمریکا، مارکو روبیو، را به تعامل دعوت کنند تا از شدت خسارات بکاهند و از تبدیل شدن شکست اوکراین به خروج آمریکا از ناتو جلوگیری کنند.
بولتون در مورد “هرجومرج” در سیاستهای ترامپ گفت: “او سیاستگذاری را به شکلی که معمولاً از این واژه درک میشود انجام نمیدهد. بنابراین، همکاری با اعضای مختلف، گفتگو با مارکو روبیو، گفتگو با [مشاور امنیت ملی] مایک والتز، به جای گفتگو با [وزیر دفاع] پیت هگست، میتواند تفاوت ایجاد کند.”
بولتون افزود که این وضعیت تعهد قبلی روبیو به حفظ آمریکا در اتحاد امنیتی آتلانتیک را به آزمایش خواهد گذاشت و به طعنه اضافه کرد: “نگر آنکه دیگر او همان مارکو روبیو نباشد.”
او یادآور شد که روبیو و سناتور دموکرات، تیم کین، پیشتر لایحهای را ارائه کرده بودند که مانع از خروج رئیسجمهور از ناتو بدون حمایت اکثریت در هر دو مجلس کنگره میشد.
بولتون گفت: “این نشان داد که روبیو از ناتو دفاع میکند. و این لایحه به وضوح در زمینه نگرانیهای مربوط به تهاجم روسیه به اوکراین ارائه شد. “پس شاید دیگر به این موضوع اعتقاد نداشته باشد: من نمیدانم. اما به نظر من این مسئلهای است که ارزش بررسی دارد.”
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
بحران رهبری و دلار - دکتر جمشید اسدی - علی لیمونادی
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
تغییر حكومت به کمک کشورهای ديگر، استقلال را به خطر میاندازد
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
زهرا جعفرزاده / هممیهن
دستها را محکم روی گوشهایشان فشار دادند و یکصدا گفتند: «اجرا شود.» انجمنهای علمی گروه پزشکی، روسای نظام پزشکی و مسئولان قبلی، نامه نوشتند، هشدار دادند، آمار معلولیت و بیماریها را دادند و گفتند که سالانه ۵۰ هزار کودک با بیماریهای ژنتیکی به دنیا میآیند. گفتند دارو نیست، تجهیزات نیست و پول نیست. اما نمایندگان دور هم نشستند و فاتحانه، امضاء کردند. قانون جوانی جمعیت آبانماه ۱۴۰۰ در دولت سیزدهم تصویب شد و از تابستان ۱۴۰۱، با خبریشدن ممنوعیت غربالگری جنین، بهطور رسمی اجرا شد.
آنچه در رسانهها منتشر شد، ممنوعیت غربالگری بود که بعداً به محدودیت تغییر کرد اما وزارت بهداشت اسمش را استانداردسازی گذاشته بود: «غربالگری مطابق قانون و نظر متخصصان، استانداردسازی شده است.» این را سخنگوی وقت وزارت بهداشت در مردادماه ۱۴۰۱ در واکنش به خبرهای منتشره اعلام کرد. گفتند کیتهای غربالگری جنین جمع شده. گفتند وسایل پیشگیری از خانههای بهداشت رفته و کادر درمان، پرستار، بهیار، متخصص زنان و... اجازه ندارند مادر باردار را به انجام غربالگریها توصیه کنند.
اطلاعرسانی درباره احتمال ابتلای جنین به بیماری وراثتی، ممنوع شد و در صورت سرپیچی از دستورات، متخلف مجازات میشود. اقدامات ضربتی از همان تابستان ۱۴۰۱ آغاز شده بود، مردادماه، عضو هیئتمدیره انجمن ژنتیک پزشکی ایران اعلام کرد که صدور مجوز تولید و واردات کیتهای غربالگری سهماهه اول بارداری به دستور وزارت بهداشت متوقف شده است. او این تصمیم را شوکآور و عجیب توصیف کرد. حالا با گذشت نزدیک به سهسال، قانون به نتیجه رسید؛ افزایش موالید سندروم داون.
افزایش موالید با سندروم داون
براساس ماده ۵۳ قانون حمایت از خانواده و جوانی جمعیت، وزارت بهداشت مکلف است حداکثر سهماه پس از لازمالاجرا شدن این قانون، تمام دستورالعملهای صادره مرتبط با بارداری و سلامت مادر و جنین که پزشکان و کارکنان بهداشتی ـ درمانی یا مادران را به سقط جنین توصیه کرده یا سوق میدهد، حذف کند؛ مگر مواردی که جان مادر در خطر باشد.
به استناد این ماده بود که ساماندهی غربالگری سندروم داون در دستور کار قرار گرفت و منجر شد تا انجمنهای علمی گروه پزشکی به وزارت بهداشت انتقاد کنند؛ انتقادی که البته بیجواب نماند. این وزارتخانه طی جوابیهای بسیار مفصل نوشت: «برای آگاهیبخشی درباره بیماریهای ژنتیکی، باید ارزیابی بسیار دقیقی نسبت به این مسئله داشت که «آیا دادن این آگاهی مفید است؟ آیا سود دانستن آن بیشتر از ضرر و آسیبهای روانی و اجتماعی آن است.»
او در ادامه بیان کرد: «از طرفی باید توجه داشت بیماری مورد بحث (سندروم داون) حتی با تشخیص زودهنگام، هیچ درمانی نداشته و این آگاهی صرفاً با هدف سقط جنینهای مبتلا به سندروم داون صورت میگیرد. یعنی برخلاف ادعای صدرِ نامه، این غربالگری ارتباطی با «سلامت کودکان» ندارد و فقط راهی برای حذف جنینهای مبتلاست. هرچند این غربالگری، سالانه به سقط هزاران جنین سالم نیز میانجامد.»
حالا با گذشت نزدیک به سهسال از تصویب قانون حمایت از خانواده و جوانی جمعیت، عضو کمیته کشوری تشخیص پیش از تولد اداره ژنتیک وزارت بهداشت به هممیهن میگوید که موالید با سندروم داون افزایش داشته است. سیروس زینلی که رئیس انجمن بیوتکنولوژی و رئیس شبکه پزشکی مولکولی هم است، میگوید که تاثیر اصلی محدودیت غربالگری جنین، بر تولد نوزاد با سندروم داون است.
براساس اعلام او، زنان بارداری که پیش از این به توصیه پزشک متخصص زنان برای آزمایش سندروم داون جنین اقدام میکردند، حالا دیگر این کار را نمیکنند، بنابراین شاهد افزایش تولد نوزادان با سندروم داون هستیم: «هرچقدر سن مادر بالا میرود، احتمال تولد فرزند با سندروم داون هم بیشتر میشود؛ تولد نوزاد با سندروم داون از مادر زیر ۳۰ سال، یک در ۱۵۰۰ است، در زنان بالای ۳۵ سال، یک در ۲۵۰ نفر است و در زنان بالای ۴۹ سال، یکنفر از ۱۹ زایمان است. بنابراین زمانیکه در یک جامعه ازدواج دیر صورت میگیرد، احتمال افزایش موالید با سندروم داون هم بیشتر است و ما هم قطعاً با این مسئله روبهرو هستیم.»
زینلی میگوید، اگر ۹۰ درصد زنان باردار زیر ۳۰ سال باشند و از هر ۱۵۰۰ زایمان، یک مورد سندروم داون باشد، با در نظر گرفتن ۸۰۰ هزار تولد سالانه، عدد قابلتوجهی از موالید با سندروم داون ثبت میشود. مشخص نیست بیشترین بارداری در چه سنی اتفاق میافتد؛ اگر این عدد اعلام میشد، میتوانستیم بهطور دقیق بگوییم چه تعداد موالید با سندروم داون داریم.
به گفته او، برای سایر بیماریهای ژنتیکی با محدودیت غربالگری، اتفاق خاصی نیفتاده است: «تنها برای چند مورد از سندرومهای دوره بارداری این محدودیتها ایجاد شده. بر این اساس، توصیه به غربالگری سندروم داون ممنوع است و هیچکس از کادر درمان نمیتواند به زن باردار توصیه کند که برود و نمونه برای سندروم داون بگیرد، اما خود افراد میتوانند مراجعه کنند.»
او ادامه میدهد: «براساس این قانون، اگر متخصص زنان به زن بارداری توصیه به غربالگری کند، زن هم برود و نمونهگیری جنین انجام دهد و جنین سقط شود، آن زن میتواند علیه این متخصص شکایت کند و پزشک هم محکوم میشود. به همین دلیل است که بسیاری از پزشکان دیگر چنین توصیههایی به مراجعهکنندگانشان نمیکنند.
درحالیکه قانونگذار میتوانست از یک روش جدید و دقیقتر برای تشخیص بیماریهای جنین استفاده کند، مانند انآیپیتی که دقتاش بالای ۹۸ درصد است. قانونگذار میتوانست استفاده از دستگاه جدید را الزام کند: «قبل از اجرای این قانون، شکایت علیه متخصصان زنان بسیار بالا بود، مثلاً زنانی مراجعه میکردند که غربالگری سندروم داون کرده بودند اما در غربالگری مشخص نشده بود و از پزشک شکایت کرده بودند. مسئله این است که آن غربالگری دقت کافی را نداشت و باید از روشهای دقیقتری استفاده میشد.»
قبل از اجرای این قانون، پزشک متخصص زنان به زنان باردار توصیه میکرد که آزمایش مربوط به تشخیص سندروم داون و چند سندروم دیگر را بدهند. غربالگری اول از خود زن باردار بود، مقداری از خون را میگرفتند و چند پارامتر را آزمایش میکردند. این آزمایش در کشور، در بهترین حالت ۹۰ درصد درست بود و گفته میشد که خطای مثبت و منفی آن بالاست.
نکته دیگر اینکه، مواردی از سوءاستفاده برخی از متخصصان زنان با برخی از آزمایشگاهها مشاهده میشد و از آنها درصد میگرفتند. متخصصان، زنان هایریسک و پرخطر را به آزمایشگاه معرفی میکردند و این شبهه را ایجاد کرده بودند که آیا واقعاً نیاز به نمونهگیری است؛ یعنی بهدلیل پول، این تجویز صورت نگرفته است؟ یکی از دلایلی که قانونگذار اقدام به محدودیت در غربالگری کرد، همین مسئله بود.» زینلی درباره نکته دیگری هم توضیح داد و آن دقت آزمایشها بود: «تعداد زیادی از افرادی که برای آزمایش و نمونهگیری فرستاده میشدند، اساساً نیازی به آزمایش نداشتند.
ازسویدیگر، احتمال خطر داشتن فرزند مبتلا به سندروم داون، یک در ۲۵۰ است؛ یعنی از هر ۲۵۰ نفری که غربالگری میشوند تنها یکنفر ممکن است مبتلا به سندروم داون باشد؛ ۲۵۰ نفر نمونهگیری میشوند تا یکنفر تشخیص داده شود. در کشورهای دیگر این کار انجام میشود اما در ایران روی این اعداد حساسیت وجود دارد، از همه اینها مهمتر، نمونهگیری جنین یکدرصد احتمال سقط دارد.»
آنها که قانون را تصویب کردند هنوز در مجلس هستند
او درباره اینکه چرا وزارت بهداشت دولت چهاردهم برای جلوگیری از اجرای این قانون اقدامی نمیکند، توضیح میدهد: «قانون بالاتر از تصمیم وزارت بهداشت است، آنها نمیتوانند قانون را دور بزنند، مسئله این است که ارادهای برای تغییر قانون هم وجود ندارد، ضمناً کسانی که آنزمان این قانون را تصویب کردند، هنوز در مجلس حضور دارند.
همچنین باید چندسالی هم از اجرای قانون بگذرد تا بتوان آن را تغییر داد.» زینلی به نکته دیگری اشاره میکند و آن اینکه، وزارت بهداشت باید قوانین را برای مجموعه خودش شفافتر بیان میکرد: «گاهی اوقات افراد در کادر درمان دچار بدفهمی میشوند و برای اینکه به دردسر نیفتند از کوچکترین راهنمایی خودداری میکنند. گاهی هم مصوباتی که برای قوانین وضع میشود از خود قانون، سختگیرانهتر بود. در این زمینه هم همین اتفاق افتاده است.»
به اعتقاد او، مردم بهدلیل شرایط سخت اقتصادی ترجیح میدهند باردار نشوند و این مسئله هم ارتباطی به قانون جوانی جمعیت ندارد، هرچقدر هم مردم را تشویق کنند، منجر به افزایش جمعیت نمیشود. از آن طرف هم دولت و مجلس به وعدههایی که برای قانون جوانی جمعیت داده، عمل نکرده و بههرحال مردم هم رغبتی به فرزندآوری ندارند.
توقف شناسایی مبتلایان به دیستروفی
رامک حیدری، مدیرعامل انجمن دیستروفی ایران نگران است و میگوید، زمانی که قانون جوانی جمعیت اجرا شد و بعد از آن غربالگری جنین را محدود کردند، میشد آثار اجرای آن را در خانههای بهداشت از سوی کادر درمان مشاهده کرد؛ آنها حالا نه به خانوادهها اطلاعرسانی میکنند، نه آموزش میدهند و نه آنها را به مراکز تخصصی تشخیص بیماریها ارجاع میدهند. از همان موقع هم دیگر وسایل پیشگیری از بارداری را در اختیار خانوادهها قرار ندادند.
بیماری دیستروفی، به سلسلهبیماریهای بسیار حاد ژنتیکی پیشرونده وابسته به کروموزوم گفته میشود که باعث تخریب یا اختلال در بافت ماهیچهای میشود. رامک حیدری میگوید که قبلاً این بیماران در خانوادهها شناسایی میشدند و به آنها آموزش داده میشد اما در چند سال اخیر این روند متوقف شده است.
او به «هممیهن» میگوید که قطعاً ایجاد محدودیت در غربالگری جنین، منجر به افزایش تولد نوزادان با بیماریهای ژنتیکی شده است. مهمترین اقدامی که برای این مسئله انجام میشود، آگاه نکردن و آموزش ندادن به مادران باردار است: «قبلاً در خانههای بهداشت، فرمهایی به زنانی که قصد بارداری داشتند یا باردار بودند داده میشد تا مشخص شود در خانواده آنها بیمار مبتلا به یکی از معلولیتها وجود دارد یا خیر. بعد از پر کردن این فرمها، کارشناس بهداشت یا ماما، از خانواده میخواست که مشاوره ژنتیک انجام دهند.
با تصویب قانون جوانی جمعیت، این اطلاعرسانیها صفر شد و حتی دیگر اجازه ندادند اطلاعاتی به خانوادهها داده شود.» او میگوید، در شهری مانند زاهدان که ابتلا به بیماری دیستروفی خیلی زیاد است، مشخص شده خانوادههایی که یک فرزند معلول دارند، بدون هیچ اقدامی، دوباره باردار میشوند.
نماینده انجمن در این شهر تلاشهای زیادی میکرد تا بتواند به خانوادهها اطلاعرسانی کند، درحالیکه این مسئله از وظایف وزارت بهداشت است و قبلاً هم این کار را میکردند اما از زمان تصویب قانون جوانی جمعیت، این اقدامات هم حذف شد: «ما بعضی خانوادهها را در روستاهای اطراف زاهدان شناسایی کردهایم که کوچکترین تشخیص اولیهای درباره این بیماری نداشتهاند و حتی یک آزمایش خون مرتبط انجام ندادهاند درحالیکه مشکوک به انواع دیستروفیها بودند. وضعیت بهقدری حاد بود که با مولوی عبدالحمید، امام جمعه اهل سنت زاهدان درباره ضرورت سقطدرمانی صحبت کردیم و او هم تایید کرد که قانونی است. اما مسئله اینجاست که در قانون جوانی جمعیت، سقط درمانی آنقدر پیچیده شده که کمتر پزشکی زیر بار آن میرود.»
اما این تمام ماجرا نیست. حیدری میگوید که در اختیار قرار دادن وسایل پیشگیری از بارداری هم حذف شده که اتفاق خطرناکی است؛ قبلاً این وسایل بهصورت رایگان به خانوادهها داده میشد اما حالا اینطور نیست و خودش باعث شیوع و افزایش ابتلا به اچآیوی و سایر بیماریها میشود: «بیشتر بیماریهای اتوزومال مغلوب هستند مثل اسامای و... در این بیماریها، پدر و مادر ناقلند بدون اینکه علائمی داشته باشند، زمانیکه ازدواج میکنند، کودک درگیر میشود.»
او مانند سایر فعالان در انجمنهای حمایتی از بیماران میگوید که نباید شرایط به قبل برگردد اما در ایران وضعیت به گونهای است که آرزو میکنیم وضعیت به قبل برگردد، چون شرایط بهتر بود. در همه جای دنیا، کشورها بهسمت سیستمهایی میروند که بتوان تشخیص کامل و دقیقتری از وضعیت جنین داشت، اما ما باید حسرت بخوریم که قانون قبل از تصویب جوانی جمعیت بهتر بوده است. سوال ما این است که افزایش جمعیت به چه بهایی؟ ما باید به جامعه فرزند سالم بدهیم.
جلوی غربالگری اسامای را گرفتند
آمار دقیقی از میزان ابتلا به بیماری اسامای وجود ندارد اما برآورد میشود نزدیک به ۳ تا ۵ هزار نفر در کشور مبتلا به اسامای هستند. اسامای یک بیماری وراثتی نادر است که سیستم عصبی مرکزی را تحتتاثیر قرار میدهد و باعث ضعف عضلانی شده و درنهایت میتواند منجر به مشکلات تنفسی و حرکتی جدی شود. با اینکه گفته میشود تعداد ناقلان آن در کشور زیاد هستند اما غربالگری جنینی برای آن انجام نمیشود.
سعید اعظمیان، مدیرعامل انجمن اسامای است و به «هممیهن» میگوید که آمار دقیقی ندارند که در این دو، سه سال اخیر میزان تولد نوزاد مبتلا به اسامای بیشتر شده یا خیر اما بهطورکلی هم اگر کسی به پزشک مراجعه کند و نگوید که در خانواده فرد مبتلا به اسامای دارند، هیچ پزشکی به او توصیه نمیکند که این آزمایش را قبل از بارداری یا در دوران بارداری انجام دهد. او میگوید که قبلاً طرحی به وزارت بهداشت ارائه دادهاند که نشان میدهد میزان انتقال این بیماری در کشور بالاست.
براساس آمارهای جهانی، از هر ۴۰ نفر، یکنفر ناقل این بیماری است اما مطالعات خوشهای در ایران و ترکیه ـ که وضعیتی شبیه ایران دارد ـ نشان میدهد که این میزان پایینتر است. مثلاً در ترکیه یک به ۲۷ نفر است، یعنی حدود چهار درصد از جامعه. ازسویدیگر در انجمن اسامای، نیمی از والدین ۱۲۰۰ عضو، ازدواج فامیلی نداشتند اما ناقل این بیماری بودند. این آمار نشان میدهد که تعداد ناقلان در جامعه بالاست و نباید تنها بر ازدواجهای فامیلی یا کسانی که در خانواده مبتلا دارند، تمرکز کرد.
با همه اینها اعظمیان تاکید میکند که هنوز در کشور برای این بیماری با وجود تعداد زیادی از ناقلان، غربالگری انجام نمیشود. او میگوید که حدود یکسال پیش طرح آن در اداره ژنتیک وزارت بهداشت تایید شد و قرار بود تامین اعتبار شود. اما درست زمانی که قرار بود اجرا شود، متوقف شد و وزارت بهداشت هم دیگر پاسخگو نبود: «ما قبلاً به وزارت بهداشت گفته بودیم که اولین راه پیشگیری، اطلاعرسانی به زوجهای جوان یا افرادی است که بهعنوان هایریسک شناخته میشوند، هزینه انجام آزمایش مربوطه، حدود ۵ تا ۷ میلیون تومان است که عدد بالایی نیست و اگر خانوادهها آگاه شوند حتماً اقدام میکنند.
با اینکه قرار بود غربالگری اسامای انجام شود و تحت پوشش بیمه قرار گیرد، این اتفاق نیفتاد. ما حتی کیتهایی را به وزارت بهداشت معرفی کردیم که حدود ۲ تا ۴ یورو قیمت داشت اما نهایتاً وزارت بهداشت اعلام کرد که براساس دستورات مسئولان بالادستی، اجازه ندارند این کار را انجام دهند. چراکه طرح جوانی جمعیت زیر سوال میرود.» رئیس انجمن اسامای میگوید که چنین اقداماتی منجر به افزایش بیماران میشود: «ما در استانهای محروم، خانوادههایی داریم که ۳ تا ۵ فرزند دارند و یکیدرمیان هم مبتلا به اسامای هستند.»
اعظمیان میگوید که در کشورهای دیگر، دو مدل غربالگری دارند؛ یکی پیش از ازدواج و یکی هم قبل از بارداری. در صورت باردار بودن هم غربالگری نوزادان انجام میشود و خیلی سریع درمانها را شروع میکنند. در ایران اما درمان درستی وجود ندارد و نمیتوان مانند کشورهای دیگر هزینه زیادی کرد: «در کشوری مانند ترکیه که آمار ابتلای بالایی دارد، با یکسری از اقدامات، میزان موالید را کم کردهاند ولی در کشور ما، هم جلوی درمان گرفته میشود، هم هزینه و پیشگیری نمیکنند. وقتی از وزارت بهداشت میخواستیم که در زمینه غربالگریها کاری انجام دهند، میگفتند پولش را نداریم، بعد میگفتیم که هزینه خاصی نسبت به درمان ندارد، پاسخ میدادند که نمیتوانیم زوجهایی که قصد بارداری دارند را نگران کنیم چون ممکن است از بارداری منصرف شوند.
این طرز فکر وزارت بهداشت و مجلس شورای اسلامی است.» او ادامه میدهد: «حتی پیشنهاد دادیم پوسترهایی را با هزینه خودمان چاپ کرده و در خانههای بهداشت نصب کنیم، اما با همین اقدام هم مخالفند. دهها بار به وزیر بهداشت در دوره قبل نامه زدیم که اگر این غربالگریها انجام نشود، سالانه حدود ۲۰۰ بیمار جدید در کشور ثبت میشوند، همین حالا هم ۲۰ بیمار جدید ثبت میکنیم، البته در این آمارها کسانی که در ماههای اول فوت شده و در آمارهای ما نبودهاند، در نظر گرفته نشدهاند.»
اعظمیان میگوید که برای پوشش بیمهای غربالگری اسامای تاییدیه کمیسیون بهداشت و وزارت بهداشت هم گرفته شد اما زمانی که کار به مرحله اجرا میرسد، متوقف میشود: «وقتی موضوع را مطرح میکنیم، نمیگویند مخالفند اما بعداً مشخص میشود که براساس قانون جوانی جمعیت، نمیتوان این طرح یا پیشنهاد را عملی کرد. با این تفکر هرجا که میخواهند، جلوی کار را میگیرند.» به گفته رئیس انجمن اسامای، انجام غربالگری این بیماری، هیچ وقت اجباری نبوده، عمومی هم نبوده و حالا هم نیست. اما اگر توصیه شود، با یک تست ساده خون که ۶ تا ۷ میلیون تومان هزینه میبرد، میتوان از سلامت جنین مطمئن شد.
زمین و ماشین در ازای فرزند معلول
تیرماه سال ۱۴۰۱، بیش از ۵۰ تشکل علمی پزشکی به دستورالعمل وزارت بهداشت درباره غربالگری ناهنجاری جنین اعتراض کردند. آنها از وزیر وقت بهداشت خواستند تا دستورالعملی را که از نظر آنها مخالف اصول اخلاقی و قانون است و باعث تضییع حقوق و سلامت زنان باردار میشود، لغو کند. این اتفاق اما نیفتاد و به گفته احمد قویدل، مدیر اجرایی کانون هموفیلی ایران، از آن تاریخ تاکنون، بهدلیل وجود بحرانهای دیگر در بخشهای دارویی، به بحث پیشگیری پرداخته نشد.
در واکنش به این اتفاقات، همان موقع روسای نظام پزشکی در نامهای به رئیسجمهوری وقت نوشتند: «بهرغم توصیههای متعدد انجمنهای علمی کشور در هنگام بررسی و تصویب «قانون حمایت از خانواده و جوانی جمعیت»، این قانون بدون در نظر گرفتن ظرایف علمی و پیچیدگیهای اجتماعی مختلف مسئله و فقط با هدف معقول جوانسازی جمعیت کشور تصویب شد.
یکی از نکات مهم در مورد این قانون آن است که براساس تبصرههای ۲ و ۳ ماده ۵۳ قانون مذکور، هرگونه توصیه به مادران باردار توسط کادر بهداشت و درمان به تشخیص ناهنجاری جنین را غیرمجاز اعلام میکند و فقط درصورتیکه به درخواست یکی از والدین و به تشخیص پزشک متخصص باشد، مجاز میشمارد. عجیبتر آنکه، مطابق این قانون، چنانچه یک پزشک عمومی براساس علم و سوگند پزشکی به مادری توصیه به غربالگری سلامت جنیناش را بکند، مجرم تلقی میشود.»
قویدل به «هممیهن» میگوید که در چهار سال گذشته، بزرگترین بحران بیماران، بحران دارویی بوده و بهدلیل وجود چنین مشکلاتی اصلاً نمیتوان در زمینه پیشگیری اقدام درستی انجام داد: «سال ۱۴۰۲ بدترین سال برای بیماران هموفیلی بود. دارو برای آنها در دسترس نبود. هرچند این وضعیت از سال ۹۹ شروع شده بود اما اوج آن در سال گذشته بود.»
مردادماه امسال مدیر مرکز هموفیلی استان تهران گفت که ۱۴ هزار بیمار هموفیلی در کشور ثبت شده که چهارهزار نفر از آنها هم در تهران هستند. هموفیلی یک اختلال خونریزی ژنتیکی است، عمدتاً مردان را مبتلا میکند و ارثی است. مهمترین نگرانی فعالان در حوزه این بیماران، اطلاعرسانی درباره انتقال هموفیلی است که از زمان اجرای قانون جوانی جمعیت متوقف شده، بهطوریکه به تمام بخشهای درمانی پزشکی و پرستاری اعلام کردهاند که از تبلیغ برای پیشگیری از تولد به هر دلیلی، خودداری کنند.
قویدل که سالها مدیرعامل کانون هموفیلی ایران بود و حالا هم مدیر اجرایی این کانون شده، میگوید که قبلاً پروتکلهای غربالگری از سوی وزارت بهداشت به تمام مراکز درمانی ابلاغ میشد اما حالا دیگر هیچ خبری از این پروتکلها نیست. درحالحاضر مراکز خصوصی هستند که در زمینه غربالگریها فعالیت میکنند که از نظر امکانات و تاثیرگذاری قطعاً توانایی کمتری نسبت به بخش خصوصی دارند.
قویل میگوید، مهمترین غربالگری که از سوی اداره ژنتیک وزارت بهداشت انجام میشد، شناسایی ناقلان بود؛ یعنی از مراکز درمانی دعوت میکرد که ناقلان هموفیل را شناسایی کنند و آنها را به آزمایشگاههای ژنتیک هدایت کنند. حمایتهای ویژهای از سوی سازمانهای بیمهای برای انجام این آزمایشها انجام میشد اما حالا تمام این اقدامات متوقف شده است.
درحالیکه مسئله تعالی جمعیت است، نه افزایش آن: «مسئله انتقال در خانوادههای هموفیل بسیار مهم است. یک بیمار هموفیل باید بداند که خواهرانش ممکن است ناقل باشند و یک مرد مبتلا قطعاً دختران ناقلی دارد. مسئله مهمتر اینکه براساس قانون، فرد در صورت داشتن بیماری ژنتیکی ازدواج کند و این موضوع را مخفی نگه دارد، از نظر حقوقی میتوان از او شکایت کرد. ما متارکههای بعد از ازدواج بهدلیل تشخیص بیماری و ابتلای نوزاد به هموفیلی داشتهایم. اینها اقداماتی است که اگر دولت از آنها غفلت کند، تبدیل به آسیبهای اجتماعی میشود.
باید در زمینه قوانین سلامت جنین، دقت بیشتری شود و بیماران رصد شوند.» براساس اعلام این فعال در حوزه بیماران هموفیلی، در سالهای آینده یعنی چندسالی که از اجرای قانون جوانی جمعیت بگذرد، میتوان نتیجه آن را در آمارها مشاهده کرد؛ زمانیکه بیماران هموفیلی به سن ازدواج برسند، در سایه اطلاعات ضعیف، شاهد افزایش تولد بیماران هموفیلی خواهیم بود.
قویدل میگوید که وزارت بهداشت هیچ بخشنامهای در حوزه پیشگیری از تولد بیمار هموفیل ندارد و سازمانهای بیمهگر هم قانون و مبنایی در این زمینه ندارند: «ما هشدار اصلی را به وزارت بهداشت داده و گفتهایم که اگر برنامههای غربالگری در حوزه بیماریهای ژنتیکی از سر گرفته نشود ما با مجموعه بزرگی از تولد نوزادان با انواع بیماریها روبهرو هستیم که هزینههای زیادی به کشور و خانوادهها وارد میکند. محدودیت غربالگری میتواند منجر به افزایش انواع معلولیتها شود، آنهم در کشوری که هنوز ازدواج فامیلی رواج دارد.»
او به وضعیت استانهای کمبرخوردار در بارداری بدون غربالگری اشاره میکند که یکی از آنها خراسان جنوبی است: «در سفری که به خراسان جنوبی داشتم، متوجه شدم بیشتر خانوادههایی که فرزند هموفیل داشتند، بچه دیگری به دنیا آوردهاند که باز هم هموفیل است. وقتی علت را پرسیدم، گفتند چون زمین میدهند، ماشین میدهند. این تشویقها برای فرزندآوری مرز غربالگری را میشکند. هرچقدر بگذرد، وضعیت حادتر میشود. در ۱۰ سال آینده این مسئله بحران ایجاد میکند. هرچقدر بهسمت مناطق کمبرخوردارتر برویم، میزان آگاهی هم کمتر میشود. ما در برخی از مناطق این جمله را از خانوادهها میشنویم که برای سالم بودن فرزندمان نذر کردهایم. آنها هیچ آموزش و اطلاعرسانی را نمیپذیرند.»
هزینه بالای آزمایشهای ژنتیک
نرگس چاییده، مشاور ژنتیک در یکی از شهرهای خوزستان است و به «هممیهن» میگوید که یکسری از تستها و غربالگریها باید اجباری شود مثل غربالگری بیماری اسامای که قبل از ازدواج از زوجین گرفته میشود تا ناقلان شناسایی شوند: «در ارتباط با تستهای ژنتیک، مسئله اصلی هزینههاست و هیچ بیمهای هزینههای آن را تقبل نمیکند. از یکسو برخی از خانوادهها که دارای فرزند معلول هستند، تصور میکنند که فرزند دوم سالم به دنیا میآید و از سوی دیگر توانایی هزینه کردن برای انجام آزمایشها را ندارند؛ به همین دلیل بدون آزمایش، فرزنددار میشوند و متاسفانه فرزند بعدی هم معلول به دنیا میآید.
این هزینهها حتی برای خانوادههای متوسط هم خیلی زیاد است و گاهی به ۴۰ میلیون تومان هم برای یک آزمایش میرسد.» براساس اعلام او، درحالحاضر شیوع بدو تولد سالانه ناهنجاریها و بیماریهای ارثی در ایران، ۳ تا ۵ درصد تولدهای زنده است. براساس آمار وزارت بهداشت در سال ۹۶، حدود ۵۰ هزار مورد بیمار سالانه در کشور متولد میشود. این بیماریها در فرزندان زوجینی که ازدواج فامیلی دارند بیشتر است.
بیماریهای ژنتیکی غالباً موجب مرگ زودرس میشوند. به گفته این مشاور ژنتیک، غربالگریهای بارداری بااینکه میتوانند بخشی از بیماریهای ژنتیکی و اختلالات را شناسایی کنند، ولی برای شناسایی و پیشگیری از تمام اختلالات ژنتیکی کفایت نمیکنند، بنابراین لازم است اقدامات کاملتری در این زمینه انجام شود.
چاییده درباره اینکه چه بیماریهایی در غربالگریهای بارداری شناسایی میشوند، میگوید که سه نوع عقبماندگی ازجمله سندروم داون، تریزومی ۱۳ و تریزومی ۱۸ و یکسری هنجارهای ظاهری و معلولیتهای دیگر قابل تشخیص هستند اما بسیاری از اختلالات ژنتیکی دیگر مثل ناشنوایی، اسامای و بسیاری از انواع عقبماندگیهای ذهنی و معلولیتهای جسمی در این آزمایشها شناسایی نمیشوند و با وجود اینکه تستهای غربالگری در دوران بارداری توصیه میشود زوجهایی که در معرض خطر بیماریهای ژنتیکی هستند، شناسایی و بهعنوان گروه هدف قبل از بارداری و حین بارداری با انجام مشاروه ژنتیک و آزمایشات ژنتیک تخصصی، میتوانند فرزندان سالم به دنیا آورند.
گروه اول، کسانی که ازدواج فامیلی کردهاند حتی اگر در خانوادهشان مواردی از این اختلالات ندارند، گروه دوم، ازدواجهای غریبه که خویشاوندان بیماریهای ژنتیکی دارند و گروه سوم، خانوادههایی که یک فرزند معلول دارند، باید قبل از بارداری حتماً مشاوره ژنتیک شوند و در صورت نیاز آزمایش دهند. این مشاور ژنتیک در ادامه صحبتهایش به طرح ژنتیک اجتماعی که از سوی وزارت بهداشت در سال ۹۶ اجرا شد، اشاره میکند: «در این طرح برای تمام زوجهایی که جهت مشاوره ازدواج مراجعه میکنند و آزمایش میدهند، یک پرسشنامه در نظر گرفته شده بود که با مثبتشدن پاسخها، آنها را برای مشاوره و آزمایش ژنتیک راهنمایی میکردند. حالا اما این طرح، اختیاری شده و تنها کاری که انجام میشود این است که به افراد گفته میشود در معرض خطرند و به مراکز ژنتیک مراجعه کنند.
از آنجایی که این آزمایش اجباری نیست، خیلیها هم مراجعه نمیکنند.» در کنار آن هم غربالگری برای شناسایی خانوادههایی بود که یک فرزند معلول دارند؛ اما این طرح هم اجرا نشد: «قرار بود این خانوادهها شناسایی شوند و به مراکز ژنتیک ارجاع شوند اما آنطور که باید در کشور اجرا نشد. البته سازمان بهزیستی برای کسانی که فرزند معلول دارند و قصد بارداری دارند، اقداماتی انجام میدهد اما خیلی چشمگیر نیست.»
او درباره وضعیت ازدواجهای فامیلی میگوید که این ازدواجها در برخی مناطق کشور رواج بیشتری دارد و به همین دلیل در آن مناطق تولد نوزادان با اختلالات ژنتیکی بیشتر است، اما به این معنی نیست که تنها بهدلیل ازدواجهای فامیلی، بیماریهای ژنتیکی اتفاق میافتد. مسئله این است که درباره بیماریهای ژنتیکی باید روی افزایش آگاهی مردم کار شود، بهویژه در مناطق سنتی و کمبرخوردار.
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
یک سال و نیم پس از تکذیب خبر بلوکه شدن مجدد پولهای ایران در قطر، این خبر بهطور رسمی از سوی عالیترین مقام کشور تائید شد. آیتلله خامنهای در دیدار هفته گذشته خود با امیر قطر گفتند: «ما کشور قطر را یک کشور دوست و برادر میدانیم اگرچه همچنان مسائل مبهم و حلنشدهای همچون بازگرداندن مطالبات ایران که از کره جنوبی به قطر منتقل شد، باقی است و هم اینکه میدانیم مانع اصلی عملی شدن توافقی که در این زمینه انجام شده بود، آمریکا است.» خامنهای تاکید کرد: «ما اگر جای قطر بودیم، به فشارهای آمریکا اعتناء نمیکردیم و مطالبات طرف مقابل را بازمیگرداندیم و همچنان انتظار چنین اقدامی را از جانب قطر داریم.»
۲۱ مهرماه یعنی کمتر از یک هفته بعد از حمله هفت اکتبر حماس به اسرائیل بود که رسانههای آمریکایی از قطع دسترسی ایران به این پول خبر دادند. آنها مدعی بودند که قرار است جلوی انتقال منابع مالی به حماس و دیگر گروههای مسلح در منطقه گرفته شود. اصل این انسداد مجدد آن زمان از سوی افراد و دستگاههای مختلف به طور قطعی تکذیب شد اما جملهای که نمایندگی ایران در سازمان ملل برای واکنش به این خبر استفاد کرده، امروز بیشتر مورد توجه قرار میگیرد: «ما این موضوع را در چارچوب سیاست داخلی آمریکا و دعواهای سیاسی گروه رقیب میدانیم و این گزارش را غیر معتبر و بهدور از واقعیت تلقی میکنیم. این رویایی است که تعبیر نمیشود.» پس از یک سال و نیم مشخص شد این ادعا رویا نبود یا اگر رویا بود، به راحتی تعبیر شد.
یک انتقال پرافتخار
انتقال پولهای بلوکهشده ایران به قطر در شهریور ۱۴۰۲، بخشی از توافقی شامل آزادسازی زندانیان بود که میان ایران و آمریکا با میانجیگری دوحه اتفاق افتاد. توافق این بود که ایران از این ۶ میلیارد دلار برای خریدهای غیرتحریمی انساندوستانه یعنی تجهیزات پزشکی و مواد غذایی استفاده کند. این کار نیز امکان نداشت غیر از این که زیر نظر و با تائید دولت آمریکا انجام شود.
علی صالحآبادی، سفیر ایران در قطر که آذر سال گذشته به این ماموریت فرستاده شد، در اولین مصاحبه خود با ایرنا به این خبر، اینگونه واکنش نشان داد: «این ادعا بههیچوجه صحت ندارد. آنچه ما بهطور عملی شاهد هستیم این است که چنین اتفاقی نیفتاده است. این پولها کاملاً قابل دسترس است و فرایندهای بانکی کار در حال انجام است. ما در جریان جزئیات موضوعات مرتبط با این موضوع هستیم؛ ۶ بانک ایرانی با دو بانک قطری تعاملات خود را دارند و ما در جریان ریز این تحولات بانکی قرار داریم.»
پولی متعلق به مردم ایران
آنچه به عنوان تئوری اسبزینشده میشناسیم، مربوط به بعد از درگذشت رئیسجمهور فقید نبود. آن را باید قسمت پایانی پروژه دستاوردسازی بدانیم که در اوایل تابستان امسال به نقطه آخر رسید. در چند سال گذشته، همه چیز در خدمت این گزاره قرار گرفته بود که دولت سیزدهم، دولتی معجزهگر است. مثلاً زمانی که دولت جو بایدن به ایران چراغ سبز نشان داد که برای کنترل قیمت نفت به خاطر تحریمهای روسیه و وقوع جنگ اوکراین به صورت انحصاری به چین نفت بفروشد، یک دستاورد محسوب میشد. یا اگر پولهای بلوکهشده ایران در کره جنوبی تبدیل شدند به پولهای بلوکهشده ایران در قطر، افتخار دیگری بود.
در مورد دستاورد اول هنوز معلوم نیست چین حاضر است با وجود سیاست فشار حداکثری ترامپ نفت تخفیفی ایران را بخرد، افتخار دوم نیز چند روزی است که دیگر وجود ندارد. دولت سیزدهم نیز مانند ۱۲ دولت پیش از خود نقاط ضعف و قوتی داشت اما برخی علاقهای ندارند به نقاط ضعف دقت کنند.
۲۴ شهریور مصاحبه ابراهیم رئیسی با لستر هولت مجری شبکه NBC منتشر شد که به این موضوع پرداخته بود. رئیسی گفته بود: «این پول متعلق به جمهوری اسلامی ایران است و طبیعتاً بر اساس تشخیص، در مورد نیازهایی که وجود دارد به مصرف خواهد رسید. اینکه از پولمان چگونه استفاده کنیم، طبیعتاً در اختیار خودِ جمهوری اسلامی خواهد بود. این پول متعلق به مردم و دولت ایران است، تعیینتکلیف کردن برای این پول با دولت جمهوری اسلامی ایران خواهد بود.
«بشردوستانه» یعنی آنچه که امروز مورد نیاز مردم هست، دولت این پول را در آن جهت استفاده میکند و طبیعتاً تشخیص نیاز مردم ایران با دولت ایران است.» اما با توجه به آنچه رخ داد، مشخص شد که اختیار این پول با دولت ایران نبود اگرچه پول به مردم ایران تعلق دارد. مشخص نیست رئیسجمهور فقید کشورمان در جریان این جزئیات در توافق میان دو کشور قرار داشته است یا نه.
بار دیگر هفت اکتبر
از زمانی که حمله هفت اکتبر حماس به اسرائیل رخ داد، ایران بسیار تلاش کرد که مرزبندی خود را با این اقدام مشخص کند تا تبعاتش دامنگیر کشور ما نشود. اما ادعای طرفهای آمریکایی از سال گذشته این بود که به خاطر هفت اکتبر این انسداد را انجام دادند.
محمدجواد ظریف، معاون راهبردی رئیسجمهور که بهمن امسال به اجلاس داووس در سوئیس رفته بود نیز مطلبی را بیان کرد که میتوان آن را کنار این قطع دسترسی قرار داد. ظریف گفت: «ما از هفتم اکتبر اطلاعی نداشتیم، ما نیز شوکه شدیم، زیرا قرار بود با آمریکاییها درباره برجام در نهم اکتبر دیدار داشته باشیم که بهخاطر عملیات طوفانالاقصی، دیداری صورت نگرفت.»
تاکنون حداقل دو تاثیر منفی عملیات هفت اکتبر بر سیاست خارجی ایران مورد توجه قرار گرفته است. نکته مهم اینکه تمام آنچه در این گزارش مورد توجه قرار دادیم، در دولت جو بایدن اتفاق افتاده بود. حالا که ترامپ در کاخ سفید است، باید دید وضعیت به چه صورتی خواهد بود.
محسن صالحیخواه / هممیهن
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
در اثر مهاجرت و ترک شغل پرستاران نصف استاندارد جهانی نیرو داریم
بطورمشخص افزایش روند ناترازی در منابع انسانی بیمارستانها - که در سالهای اخیر برای بیمارستانهای ملکی تامین اجتماعی و مراکز دانشگاهی وزارت بهداشت به چالش بدل شده است - عمیقاً با افزایش تلفات ناشی از مرگ و بیماران اورژانسی نسبت دارد.
به گزارش ایلنا، آمار ارائه شده از سوی کارشناسان وزارت بهداشت حاکی از آن است که از نظر تعداد، بیشترین تجمعات اعتراضی پرستاران در سال ۱۴۰۳ برگزار شده است. اعتراضات پرستاران در مقابل استانداری خراسان در مشهد و اعتراضات پرستاران در محوطه داخلی بیمارستان میلاد تهران، تنها نمونههایی از این اعتراضات است. از ابتدای سال جاری در استانهای مختلف بیش از ۵۰ مورد اعتراض پرستاران در روزهای مختلف تا پایان بهمنماه ثبت شده است.
ترک کردن شیفتهای کاری چیزی بود که قبلتر در سابقه اعتراض پرستاران وجود نداشت. با این وجود، در سال ۱۴۰۳ هم مدیران درمان سازمان تامین اجتماعی و هم وزیر بهداشت چندین بار برای موضوع اصلاح تعرفههای خدمات درمانی پرستاران وعده دادند؛ وعدههایی که به ویژه در مراکز درمانی هیات امنایی تاکنون تحقق نیافته است. طبق آنچه در رسانهها منعکس شده، اعتراضات سال ۱۴۰۳ پرستاران شامل شهرها و استانهای مختلف از جمله فارس، همدان، کهگیلویه و بویر احمد، خوزستان، اصفهان، مازندران، فارس، البرز، یزد، بوشهر، کرمانشاه، آذربایجان شرقی، مرکزی، خراسان رضوی، هرمزگان، ایلام و … بوده است.
البته برخی مدیران پیش از این دلایل غیررسمی عدم افزایش تعرفهها را مطرح کرده بودند. برای مثال، در سال ۱۴۰۲ مدیرعامل اسبق بیمارستان میلاد، بوروکراسی مراکز درمانی هیات امنایی را از موانع اصلاح و افزایش تعرفههای درمان عنوان کرده بود؛ این درحالی است که سازمان تامین اجتماعی در آن سال مصوبه اصلاح تعرفهها را به هیات امنای سازمان تامین اجتماعی برده و به امضای وزرای عضو این سازمان رسانده بود. اما هم در وزارت بهداشت و هم سازمان تامین اجتماعی، مشکل بیمارستانهای خصوصی و هیات امنایی با افزایش حقوق پرستاران و فاصله نجومی دریافتی پرستاران از دیگر کادرهای درمان، از جمله مشکلاتی است که احتمالا باید برای آن چارهای در سطح قانونی و حقوقی یافت.
در حالی که در سال ۱۳۹۴ به اذعان «محمد آقاجانی»، معاون وزیر بهداشت وقت، فاصله بین دریافتی پرستاران و پزشکان تنها دو برابر بود، در سالهای اخیر (۱۴۰۲ به این سو) این فاصله به بیش از سه برابر (۳۰۰ درصد و بیشتر) افزایش یافته است. هرچند در سال جاری برای برخی پرستاران خاص مثل پرستاران معلولین موفق به دریافت اصلاح تعرفههای خدمات درمانی ۴۰ درصدی شده و هیات وزیران این افزایش را تصویب کرد، اما همین افزایش نیز چندماه به دلیل مخالفت سازمان برنامه و بودجه دچار تعلل شده و عقب ماند.
شرایط دریافتیهای پرستاران در سال جاری به حدی بود که در تابستان امسال احمد نجاتیان (رئیس سازمان نظام پرستاری) از لزوم افزایش حداقل «دوبرابری» حقوق کادر درمان پرستار با اصلاح تعرفهها سخن گفته بود؛ اظهارنظری که در میان دولتیها با مخالفتهایی نیز همراه شد.
هرچند شخص ظفرقندی، وزیر بهداشت به همراه مدیران عامل و مدیران درمان سازمان تامین اجتماعی با اصلاح تعرفههای دریافتی پرستاران موافقت کردند، اما بیمهها، هیات امنای بیمارستانها و مدیران سازمان برنامه و بودجه بیشترین مقاومتها را در زمینه این افزایشها میکنند. آنان البته میدانند که بودجهها برای افزایش تعرفههای درمانی بیمارستانها محدود است، اما به این نیز آگاه هستند که در این شرایط اگر بخواهند تعرفههای خدماتی پرستاران را افزایش دهند، باید از رشد غیرمتعارف تعرفههای درمان پزشکان و کارانهها و پرکیسهای آنان صرفنظر کنند. به عبارت بهتر، این تعارض منافع پزشکانی که طی یکسال ۴۵ درصد افزایش تعرفه داشتند، با پرستاران است که موجب فریز شدن تعرفههای خدماتی پرستاران شده است.
البته موضوع مشکلات پرستاران تنها در چارچوب یک موضوع خاص صنفی مطرح نیست، زیرا تعداد پرستارانی که این شغل را ترک میکنند، نسبت مستقیمی با امنیت بخش سلامت دارد. بطورمشخص افزایش روند ناترازی در منابع انسانی بیمارستانها ــــ که در سالهای اخیر برای بیمارستانهای ملکی تامین اجتماعی و مراکز دانشگاهی وزارت بهداشت به چالش بدل شده است ــــ عمیقاً با افزایش تلفات ناشی از مرگ و بیماران اورژانسی نسبت دارد.
در دی ماه امسال بود که خبر مرگ یک جوان ۱۷ساله در یکی از بیمارستانهای غرب تهران که توسط سارقین با چاقو مصدوم شده و بدلیل کمبود پرسنل در بیمارستان در بخش اورژانس بخاطرعدم رسیدگی بهموقع جان باخت، تنها نمونه کوچکی از نتایج ناترازی در منابع انسانی و مشخصاً پرسنل پرستار و فوریتهای بیمارستانهاست که جا دارد مسئولان آن را جدی بگیرند.
اعتراض؛ کمترین واکنش آسیبزای پرستاران به شرایط فعلی است!
محمد شریفی مقدم (دبیرکل خانه پرستار و فعال صنفی حقوق پرستاران) در رابطه با اعتراضات پرستاران اظهار کرد: امسال اعتراضات پرستاران به کارکنان بخش فوریتهای بیمارستانهای مشهد هم رسید. شرایط در بیمارستان میلاد نیز طی هفتههای اخیر ملتهب بوده و علت اعتراض، موضوع معیشت وعدم اصلاح تعرفههای خدمات درمانی بوده و بعید است موضوع صرفاً داخلی و ناشی از مسائل مدیریتی خود بیمارستان باشد. واقعیت این است که فضای صنف پرستاری کشور سالهاست که در موقعیت پرالتهابی قرار دارد.
وی افزود: راهی که سیستم حکمرانی نظام سلامت کشور پیش روی جامعه پرستاری قرار داده است، راهی است که اعتراض در قالب تجمع کم آسیبترین واکنش به آن است. واکنش بدتر خروج جمعی قابل توجه پرستاران از این شغل یا ادامه دادن به خدمت در این شغل در خارج کشور و مهاجرت است که هردوی این پدیدهها در یکسال اخیر چند برابر شده است. علت آمار بالای مهاجرت از این شغل به مشاغل دیگر یا مهاجرت بهعنوان پرستار به کشور دیگر، ناامیدی جامعه پرستاری از اصلاحات مربوط به مدیریت منابع انسانی این بخش و اصلاح اساسی نظام تعرفهبندی خدمات و معیشت خویش است.
شریفی مقدم ادامه داد: آمار دقیق میزان خروجیها از بخش پرستاری کشور مشخص نیست و آماری هم اعلام نمیشود. وقتی هم ما بنابر مشاهدات تجربی و میدانی از رشد این موضوع در جامعه پرستاری سخن میگوییم، مسئولان فوراً جبههگیری میکنند و میگویند این ادعاها با چه آماری مطرح میشود؟
این فعال صنفی حقوق پرستاران تاکید کرد: بیمارستانهای ما از دولتی و دانشگاهی تا تامین اجتماعی امروزه با مشکل حاد کمبود پرستار مواجه است و این کمبود مانند سایر ناترازیها و کمبودهای کشور عمل نمیکند، بلکه بخاطر این کمبود جان انسانها از دست میرود. سازمان بهداشت جهانی میگوید اگر از نرخ کف و زیر حد استاندارد ۳ پرستار به ازای هر هزار نفر جمعیت کمتر باشد، با مرگ و میر بیشتر بیماران مواجه خواهیم بود. این درحالی است که طی سالهای اخیر ما در این نرخ زیر استاندارد رکورد زدیم و به ازای هر هزار نفر جمعیت، کمتر از ۱.۵ نفر پرستار داریم؛ این یعنی اگر پرستاران فعلی ما حتی اگر خود را در محیط بیمارستانی به آب و آتش هم بزنند، نمیتوانند حداقل استانداردهای سازمان بهداشت جهانی را در خدمات پرستاری تامین کنند.
دبیرکل خانه پرستار تصریح کرد: وقتی پرستاری در بخش اورژانس و فوریتها بهجای پرستاری از ۴ بیمار به ۱۵ نفر باید خدمترسانی کند، این فشار ترکیبی شرایط معیشتی با حقوق کمتر از ۱۵ میلیون تومان و شرایط کاری سخت، بحران بیشتری باری این قشر ایجاد میکند و به مهاجرت یا تغییر شغل فکر میکند. این درحالی است که در همین کشورهای خاورمیانه پرستاران با حقوق ۲ هزار دلاری کار میکنند و این درحالی است که حقوق پرستار ایرانی با شیفت اضافه کاری به ۲۰۰ دلار هم نمیرسد.
وی خاطرنشان کرد: پرستاران ما به دو بخش افراد مشمول قانون کار و بیمه تامین اجتماعی و پرستاران رسمی تقسیم میشود. خروج شغلی پرستاران مشمول قانون کار در این شغل که عمدتاً قرارداد موقت و شرکتی هستند، اصلا در آمارها منعکس نمیشود. ترک کار خود نیروهای رسمی در سال گذشته (که از اکنون بهتر بود) ۱۸۰۰ نفر در سال تخمین زده شد که در آمار کلی پرستاران کشور بسیار بالاست.
شریفی مقدم تاکید کرد: علیرغم اینکه در استان تهران و برخی استانهای محروم با کمبود جدی پرستار مواجه هستیم، بیش از ۵۰ هزار نفر از پرستاران که عمدتاً زن هستند، در خانه نشستند و این درحالی است که سالها برای آموزش آنها از بودجه کشور هزینه شده و مسئولان نیز نسبت به موضوع بیکاری بانوان نگرانی دارند! این پرستاران ترجیح میدهند با حقوق ۱۴ میلیون تومانی اصلا به سر کار نروند زیرا محاسبه اندکی نسبت به هزینههای زندگی و سختی و پرتنشی کار نشان میدهد که ورود به این شغل در ایران منطقی نیست.
این فعال صنفی اضافه کرد: اعتراضی که از سوی جامعه پرستاری صورت میگیرد، اعتراضی از سوی باقیمانده جمعیت پرستار کشور است. بخش قابل توجهی از دیگر پرستاران نیز هستند که راههای دیگری مثل ترک کار و انتخاب شغل دوم (مثل رانندگی برای تاکسیهای آنلاین) را در کنار کار خود انتخاب کردند که وارد فرآیند اعتراض نمیشوند. اثر دیگر اشکال واکنشی به وضعیت صنفی پرستاران خاموش است که تاثیر آنها بسیار بدتر است.
وی در پایان با اشاره به اینکه پرستاران از شریفترین اقشار هستند که به دلیل عشق به کشور و عشق به پرستاری باقی ماندند، بیان کرد: برخی از پرستاران فعلی ما از شهرستان به تهران آمدند و به دلیل شرایط مهاجرت بین استانی در کار خود باقی ماندند. متاسفم که این موضوع را به شکل مستند عرض میکنم که برخی از این پرستاران فاقد مسکن بوده و برای آنکه کرایه منزل ندهند، چند شیفت کار میکنند و در ساعات استراحت خود، در خودروی شخصی میخوابند. آنان حتی برای استحمام نیز از حمام بیمارستان استفاده میکنند و به نوعی در شرایط آوارگونه زندگی میکنند. به نظر میرسد این شرایط جامعه پرستاری نیازمند
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
خبرگزاری آسوشیتدپرس روز جمعه از سه مقام دولت ترامپ به دلیل محدود کردن دسترسی این خبرگزاری به رویدادهای ریاستجمهوری شکایت کرد. آسوشیتدپرس در دادخواست خود، از یک قاضی فدرال خواست که مانع جلوگیری از حضور خبرنگاران این خبرگزاری شود.
این شکایت روز جمعه بعدازظهر در یک دادگاه ناحیهای در واشنگتن دیسی و ده روز پس از آغاز محدودیتهای کاخ سفید علیه این خبرگزاری، ثبت شد.
آسوشیتدپرس اعلام کرد که این پرونده به یک اقدام مغایر با قانون اساسی از سوی کاخ سفید برای کنترل آزادی بیان مربوط میشود. دولت ترامپ میگوید آسوشیتدپرس در گزارشهایش بر خلاف فرمان اجرایی ترامپ، نام “خلیج مکزیک” را به “خلیج آمریکا” تغییر نداده است.
ترامپ این فرمان اجرایی را ماه گذشته صادر کرد و خبرگزاری آسوشیتدپرس آن را نپذیرفته است.
در شکایت آسوشیتدپرس آمده است: «رسانهها و تمام مردم ایالات متحده حق دارند واژههای خود را انتخاب کنند و توسط دولت هدف تلافیجویی قرار نگیرند.»
این دادخواست، سوزان وایلز، رئیس دفتر کاخ سفید، تیلور بودوویچ، معاون رئیس دفتر، و کارولاین لیویت، دبیر مطبوعاتی کاخ سفید را نام میبرد.
آسوشیتدپرس در ادامه دادخواست خود افزود: «این حمله هدفمند به استقلال تحریریه آسوشیتدپرس و توانایی آن برای گردآوری و انتشار اخبار، به جوهره متمم اول قانون اساسی ضربه میزند. این دادگاه باید فوراً به آن رسیدگی کند.»
دولت ترامپ هنوز واکنشی به این شکایت نشان نداده است.
استناد مستقیم ترامپ به تصمیم تحریریه آسوشیتدپرس
در اقدام برای جلوگیری از حضور خبرنگاران آسوشیتدپرس در رویدادهای خبری کاخ سفید و مار-ئه-لاگو، و همچنین ممانعت از پرواز آنها در جایگاه معمول این خبرگزاری در هواپیمای ریاستجمهوری (ایرفورس وان)، تیم ترامپ مستقیماً به تصمیم تحریریه آسوشیتدپرس برای عدم پذیرش تغییر نام اشاره کرد.
ترامپ روز سهشنبه اعلام کرد: «ما آنها را تا زمانی که قبول کنند که اینجا خلیج آمریکا است، کنار نگه میداریم.»
این هفته، حدود ۴۰ رسانه خبری نامهای را که توسط انجمن خبرنگاران کاخ سفید تنظیم شده بود، امضا کردند و از کاخ سفید خواستند که سیاست خود در قبال آسوشیتدپرس را تغییر دهد.
اگرچه خبرنگاران آسوشیتدپرس همچنان اجازه ورود به محوطه کاخ سفید را دارند، اما از حضور در “گروه خبرنگاران منتخب” که رویدادهای خاص را پوشش داده و گزارشهای خود را برای مخاطبان و سایر خبرنگاران ارسال میکنند، منع شدهاند. آسوشیتدپرس بیش از یک قرن است که بخشی از این گروه خبرنگاری در کاخ سفید بوده است.
در این دادخواست آمده که آسوشیتدپرس «چندین تلاش ناموفق» برای متقاعد کردن دولت به غیرقانونی بودن این اقدام انجام داده است. «جولی پیس»، معاون ارشد رئیس و سردبیر اجرایی آسوشیتدپرس، این هفته به فلوریدا سفر کرد تا با وایلز ملاقات کند.
راهنمای سبک نگارشی آسوشیتدپرس یک نقطه اختلاف است
بر اساس متن شکایت، سوزان وایلز، رئیس دفتر کاخ سفید در ایمیلی به آسوشیتدپرس اعلام کرد که این خبرگزاری هدف قرار گرفته، زیرا کتاب راهنمای سبک نگارشی آن که تأثیر زیادی دارد، بهعنوان استاندارد توسط بسیاری از خبرنگاران، پژوهشگران و دانشجویان در سراسر کشور مورد استفاده قرار میگیرد.
رئیس دفتر کاخ سفید افزود که دولت امیدوار است این تغییر نام در راهنمای سبک نگارشی آسوشیتدپرس منعکس شود، «حداقل در مواردی که برای مخاطبان آمریکایی مطرح است.»
راهنمای سبک آسوشیتدپرس در سطح بینالمللی، و همچنین در داخل ایالات متحده، استفاده میشود. این خبرگزاری اعلام کرده است که راهنمای آن برای افزایش وضوح و شفافیت در نوشتار طراحی شده است و درحالیکه همچنان از عنوان «خلیج مکزیک» استفاده خواهد کرد، خبرنگاران آن باید اقدام ترامپ برای تغییر نام را نیز ذکر کنند.
یک فرمان اجرایی ترامپ برای تغییر نام بزرگترین کوه ایالات متحده از “دنالی” به “کوه مککینلی” در راهنمای سبک نگارشی آسوشیتدپرس به رسمیت شناخته شده است. این خبرگزاری اعلام کرده است که ترامپ اختیار چنین کاری را دارد، زیرا این کوه کاملاً در محدوده کشوری که وی اداره میکند، قرار دارد.
ترامپ آسوشیتدپرس را “تندروهای چپگرای دیوانه” نامید
ترامپ در مصاحبهای رادیویی با برایان کلیمید از فاکس نیوز در روز جمعه، آسوشیتدپرس را «تندروهای چپگرای دیوانه» خواند. او گفت: «آسوشیتدپرس یک رسانه درجهسوم با یک نام درجهیک است.»
ترامپ افزود: «تقریباً همه» تغییر نام به “خلیج آمریکا” را پذیرفتهاند، اما «آسوشیتدپرس میخواهد ادا دربیاورد.»
واکنش سایر رسانههای خبری متفاوت بوده است: نیویورک تایمز و واشنگتن پست همچنان از عنوان “خلیج مکزیک” استفاده میکنند، درحالیکه فاکس نیوز به نام موردنظر ترامپ تغییر داده است. گوگل مپس نیز برای کاربران در ایالات متحده از عنوان “خلیج آمریکا” استفاده میکند.
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
هیات منصفهای در غرب نیویورک روز جمعه، ۲۱ فوریه / سوم اسفند، «هادی مطر» را به جرم تلاش برای قتل در پروندهی حمله با چاقو به نویسنده سلمان رشدی، که یک چشم او را نابینا کرد، مجرم شناخت.
محکومیت هادی مطر ۲۷ ساله، پس از ارائهی شهادتهای هولناک از سوی سلمان رشدی، ۷۷ ساله، صورت گرفت.
رشدی در دادگاه گفت که چشمان تاریک و خشمگین مهاجمش را به یاد دارد. او به هیات منصفه گفت که در ابتدا احساس میکرد مورد ضربات مشت قرار گرفته، اما سپس متوجه شد که “مقدار زیادی خون از بدنش سرازیر شده” و لباسهایش را پوشانده است.
سلمان رشدی قرار بود در تاریخ ۱۲ اوت ۲۰۲۲ در موسسه چاتاکوا، که یک مرکز فرهنگی است، دربارهی این موضوع سخنرانی کند که چگونه ایالات متحده پناهگاهی امن برای هنرمندان در تبعید بوده است.
کمی پیش از آغاز سخنرانی رشدی، مردی با لباس تیره و ماسک به صورت، به صحنه حمله کرد و چندین بار او را با چاقو زد.
هادی مطر همچنین به جرم حمله و مجروح کردن رالف هنری ریس، مجری این نشست و یکی از بنیانگذاران پروژهای که به نویسندگان پناه میدهد، گناهکار شناخته شد. هیات منصفه روز جمعه در کمتر از دو ساعت تصمیم خود را اعلام کرد.
قرار است حکم مطر در تاریخ ۲۳ آوریل اعلام شود و او ممکن است تا ۳۲ سال زندان محکوم شود. علاوه بر این، او با اتهامات مرتبط با تروریسم نیز مواجه است.
ناتانیل بارون دوم، وکیل اصلی مطر، در یک کنفرانس خبری پس از صدور رأی هیئت منصفه اعلام کرد که تیم دفاعی از این نتیجه ناامید شده اما اکنون تمرکز خود را بر آمادهسازی برای جلسهی صدور حکم گذاشته است.
حمله به سلمان رشدی در مقابل بیش از ۱۰۰۰ نفر رخ داد. پس از آن، سلمان رشدی با هلیکوپتر به بیمارستانی در پنسیلوانیا منتقل شد. او ۱۷ روز را در آنجا سپری کرد و سپس به مرکز توانبخشی راسک دانشگاه نیویورک در نیویورکسیتی منتقل شد و تقریباً یک ماه نیز در آنجا بستری بود.
آقای رشدی در جریان شهادت خود به نواحی از بدنش که آسیب دیده بودند اشاره کرد: گونه، سینه، گلو، دست و کمر. او عینک خاصی را که از زمان حمله در مجامع عمومی استفاده میکند - که یک لنز شفاف و یک لنز سیاه دارد - بلند کرد تا چشم آسیبدیدهاش را نشان دهد.
رشدی گفت: “من دیگر آن انرژی سابق را ندارم. از نظر جسمی هم به اندازهی قبل قوی نیستم.”
کتاب خاطرات سلمان رشدی دربارهی این حمله و پیامدهای آن، با عنوان “چاقو: تأملاتی پس از یک تلاش برای قتل”، سال گذشته یکی از نامزدهای نهایی جایزهی ملی کتاب آمریکا در بخش غیرداستانی بود.
محاکمهی مطر در تاریخ ۱۰ فوریه در دادگاه شهرستان چاتاکوا در مِیویل، نیویورک، که روستایی در جنوب بوفالو است، آغاز شد. تیم دفاعی هیچ شاهدی را احضار نکرد و خود مطر نیز از شهادت دادن خودداری کرد. در طول محاکمه، او هنگام ورود و خروج از دادگاه شعار “آزادی برای فلسطین” سر میداد.
در جمعبندی دفاعیه، اندرو براوتیگام، وکیل مدافع، به هیات منصفه گفت: “هادی مطر نه تنها قصدی برای کشتن سلمان رشدی نداشت، بلکه هرگز چنین نیتی نیز در سر نداشت.” او افزود که هیچکس نمیداند “هدف آگاهانهی مطر چه بوده، انگیزهی او چه بوده و چه چیزی او را برانگیخته است.”
هادی مطر در زمان حمله در نیوجرسی زندگی میکرد و در فروشگاه پوشاک مارشالز کار میکرد. او در کودکی همراه با خانوادهاش از لبنان به ایالات متحده مهاجرت کرده بود. در سالهای منتهی به این حمله، او به طور فزایندهای منزوی شد و تمرکز زیادی بر اسلام پیدا کرد.
سلمان رشدی از سال ۱۹۸۹ تحت حکم قتل صادرشده از سوی ایران زندگی کرده است. این حکم پس از انتشار رمان “آیات شیطانی” که بخشهایی از زندگی پیامبر اسلام را به صورت داستانی روایت میکند، از سوی روحالله خمینی صادر شد.
ایران هرگونه دخالت در حمله به سلمان رشدی را رد کرده است.
در بیشتر طول محاکمه، مطر سرش را پایین انداخته بود و روی یک دفترچهی زرد رنگ چیزی یادداشت میکرد. همسر سلمان رشدی، شاعر و رماننویس ریچل الیزا گریفیتس، هنگام شهادت همسرش در ردیف دوم دادگاه نشسته بود.
گرگوری بیرد، پزشک جراح، در دادگاه شهادت داد که جراحات وارد شده به گردن رشدی بسیار نزدیک به رگهای خونی اصلی بوده و او در معرض خطر خونریزی شدید و مرگ قرار داشته است. همچنین، زخمهایی در کبد، رودهی کوچک و رودهی بزرگ او ایجاد شده بود.
جیسون اشمیت، دادستان، در سخنان پایانی خود از هیات منصفه پرسید: “آیا منطقی نیست که وقتی کسی را حدود ۱۵ بار به صورت و گردن چاقو میزنید، احتمال مرگ او وجود داشته باشد؟”
او افزود: “ما نمیتوانیم ذهن هادی مطر را بخوانیم، اما میتوانیم اعمال او را ببینیم.”
اشمیت همچنین تاکید کرد که مطر “به طرز خطرناکی” به قتل رشدی نزدیک شده بود.
در یک کنفرانس خبری پس از صدور رأی، اشمیت اظهار داشت که موسسه چاتاکوا جان رشدی را نجات داده است. او گفت: “کل جامعه مستحق اجرای عدالت بود، و خوشحالم که توانستیم به این هدف دست یابیم.”
او همچنین ابراز امیدواری کرد که بتواند مطر را حداقل به ۲۵ سال زندان محکوم کند.
پِن آمریکا، گروهی که از آزادی بیان حمایت میکند، در بیانیهای اعلام کرد که “خشونت هرگز پاسخ ایدهها نیست.”
این بیانیه ادامه میدهد: “این پرونده یادآور تهدیدهای مستمری است که نویسندگانی که قدرت و ارتدوکسی را به چالش میکشند، با آن مواجهاند.”
نیویورک تایمز
۲۱ فوریه ۲۰۲۵
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
خبرگزاری رویترز به نقل از منابع آگاهی که نامشان را اعلام نکرد گزارش داد که دولت آمریکا فشارهای خود بر عراق را برای ازسرگیری صادرات نفت از منطقه نیمهمستقل کردستان افزایش داده است.
این خبرگزاری به نقل از هشت منبع آگاه نوشت که دولت دونالد ترامپ، دولت مرکزی عراق را تهدید کرده که در صورت خودداری بغداد از این اقدام، خطر تحریمهایی مشابه با آنچه علیه ایران اعمال میشود، عراق را تهدید خواهد کرد.
ازسرگیری سریع صادرات نفت کردستان میتواند کاهش احتمالی صادرات نفت ایران را که آمریکا قصد دارد به صفر برساند، جبران کند. این اقدام، بخشی از کارزار فشار حداکثری دولت ترامپ علیه جمهوری اسلامی است که با هدف قطع کامل درآمدهای نفتی حکومت ایران و جلوگیری از پیشرفت برنامه هستهای تهران طراحی شده است.
وزیر نفت عراق بهطور غیرمنتظره اعلام کرده که صادرات نفت کردستان هفته آینده از سر گرفته میشود. این تصمیم میتواند به نزدیک به دو سال مناقشهای پایان دهد که موجب توقف جریان روزانه بیش از ۳۰۰ هزار بشکه نفت کردستان از طریق ترکیه به بازارهای جهانی شده است.
رویترز به نقل از منابعی در بغداد، واشینگتن و اربیل گزارش داده که فشارهای فزاینده از سوی دولت ترامپ یکی از عوامل اصلی پشت این تصمیم ناگهانی بوده که وزیر نفت عراق آن را اعلام کرده است.
ایران، عراق و تعادل شکننده
جمهوری اسلامی به عراق به چشم حوزه نفوذ و یکی از متحدان کلیدی خود برای حفظ ثبات اقتصادی در دوران تحریمها نگاه میکند اما بغداد، که هم با آمریکا و هم جمهوری اسلامی روابط نزدیکی دارد، نگران است که به میدان کشمکش سیاستهای فشار آمریکا علیه تهران تبدیل شود.
ترامپ از نخستوزیر عراق، محمد شیاع السودانی، خواسته است تا روابط اقتصادی و نظامی خود با ایران را قطع کند. هفته گذشته نیز بانک مرکزی عراق پنج بانک خصوصی دیگر را بنا به درخواست وزارت خزانهداری آمریکا از دسترسی به دلار محروم کرد.
توقف قاچاق نفت کردستان به ایران
با تعطیلی خط لوله نفت کردستان به بندر جیهان ترکیه از سال ۲۰۲۳، قاچاق نفت این منطقه به ایران از طریق کامیونها رشد زیادی داشته است. به گفته شش منبع آگاه، ایالات متحده از بغداد خواسته تا جلو این قاچاق را بگیرد.
رویترز پیشتر گزارش داده بود که روزانه حدود ۲۰۰ هزار بشکه نفت خام ارزان از کردستان به ایران و تا حدی ترکیه قاچاق میشود.
یکی از مقامات نفتی عراق گفت: «واشینگتن بر بغداد فشار میآورد تا نفت کردستان از طریق ترکیه به بازارهای جهانی صادر شود، نه اینکه ارزان به ایران فروخته شود.»
اختلافات فنی و مالی بر سر ازسرگیری صادرات
خط لوله صادرات نفت در مارس ۲۰۲۳، پس از صدور حکم اتاق بازرگانی بینالمللی (ICC) برای پرداخت ۱.۵ میلیارد دلار غرامت از سوی ترکیه به عراق، بهدلیل صادرات غیرمجاز بین سالهای ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۸، متوقف شد.
مسائل حلنشدهای درباره پرداختها، قیمتگذاری و نگهداری خط لوله باقی مانده است. مذاکراتی که این هفته در اربیل برگزار شد نیز به نتیجه نرسید. دولت فدرال عراق خواهان آغاز صادرات بدون تعهد به پرداخت بدهیهای قبلی به دولت اقلیم کردستان است، اما مقامات کردستان تاکید کردهاند که بدون تضمین پرداخت، صادرات را از سر نخواهند گرفت.
واکنش آمریکا و تاثیر بر بازار جهانی نفت
دو مقام دولتی آمریکا تایید کردهاند که این کشور از دولت عراق خواسته است صادرات نفت کردستان را از سر بگیرد. یکی از آنها گفته است که این اقدام میتواند فشار صعودی بر قیمتهای نفت را کاهش دهد.
یکی از مقامات کاخ سفید نیز اظهار داشت: «نهتنها برای امنیت منطقهای حیاتی است که شرکای کرد ما بتوانند نفت خود را صادر کنند، بلکه این اقدام به کنترل قیمت جهانی بنزین نیز کمک خواهد کرد.»
از سرگیری صادرات نفت کردستان میتواند بخشی از کاهش احتمالی عرضه نفت ایران را جبران کند، اما این مقدار تنها بخش کوچکی از بیش از دو میلیون بشکه نفت خام و سوختی را که ایران روزانه صادر میکند، جبران میکند، ضمن اینکه جمهوری اسلامی تا کنون توانسته است راههایی برای دور زدن تحریمهای آمریکا پیدا کند.
چالشهای بازگشایی خط لوله و تاثیر آن بر توافق اوپک پلاس
یکی از موانع اصلی برای ازسرگیری صادرات نفت کردستان، مسائل حلنشده با ترکیه و رعایت تعهدات عراق به اوپک پلاس است.
این نگرانی وجود دارد که افزایش عرضه نفت از اقلیم کردستان ممکن است عراق را از سقف تولید مورد توافق با اوپک پلاس فراتر ببرد.
با این حال، تحلیلگران معتقدند که ازسرگیری صادرات کردستان تاثیر محدودی بر بازار جهانی خواهد داشت و تنها روش صادرات را، و نه میزان کلی تولید و صادرات نفت عراق، تغییر خواهده داد.
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
خواب خوب شبانه کلید یک روز پرانرژی است، اما خوابیدن همیشه هم کار آسانی نیست. شاید برایتان پیش آمده که فکرتان درگیر باشد یا مدام از این پهلو به آن پهلو شوید و در نهایت صبح با چشمانی خسته و بدنی کوفته از خواب بیدار شوید. نگران نباشید با چند تغییر ساده در تغذیه، میتوانید خواب بهتری داشته باشید.
برای بهبود کیفیت خواب، همیشه نیازی به قرصهای خوابآور نیست. یک رژیم غذایی مناسب و متعادل، یکی از سادهترین و کمهزینهترین روشهایی است که میتواند به خواب بهتر کمک کند.
دکتر ویلیام لو، متخصص خواب میگوید: «آنچه میخورید نهتنها بر کیفیت و آرامش خواب تاثیر دارد، بلکه کمک میکند زودتر به خواب بروید.» او تاکید میکند که برخی مواد مغذی مثل تریپتوفان، منیزیم، اسیدهای چرب امگا و ویتامین ب-۶ در داشتن خواب بهتر نقش مهمی دارند.
دکتر آلیسون براگر، عصبشناس و متخصص خواب نیز میگوید: «آنچه قبل از خواب میخوریم یا از آن پرهیز میکنیم، میتواند تاثیر زیادی بر کیفیت خواب شبانهی ما داشته باشد.»
البته تغذیه تنها عاملی نیست که بر خواب تأثیر میگذارد، اما نقش مهمی در بهبود کیفیت آن دارد.
هفت خوراکی که به کیفیت خواب ما کمک میکند
آلبالو
اگر مشکل بیخوابی دارید، این آلبالو میتواند گزینهی خوبی باشد. این میوه ترش حاوی ملاتونین است، هورمونی که در تنظیم زمان خواب و کیفیت آن نقش دارد. تحقیقات نشان دادهاند که مصرف این میوه حتی به صورت نوشیدنی نیز میتواند سطح ملاتونین بدن را افزایش دهد.
موز
موز سرشار از پتاسیم و منیزیم است دو مادهی معدنی که به آرامش عضلات و کاهش تنش کمک میکنند. علاوه بر این موز حاوی تریپتوفان است، یک اسید آمینه که در تولید ملاتونین و سروتونین نقش دارد و میتواند به بهبود خواب کمک کند.
بلوبری
این میوهی کوچک اما مغذی شاخص گلیسمی پایینی دارد و سرشار از آنتیاکسیدان است. تحقیقات نشان دادهاند که آنتیاکسیدانها نقش مهمی در بهبود کیفیت خواب دارند و حتی میتوانند در کاهش علائم برخی مشکلات خواب مثل آپنهی مؤثر باشند.
شیر گاو
از قدیم گفتهاند که یک لیوان شیر گرم قبل از خواب، کمک میکند راحتتر و آرامتر بخوابید. شیر گاو، علاوه بر ملاتونین، حاوی تریپتوفان است که هر دو به تنظیم خواب کمک میکنند. اگرچه مصرف شیر گرم آرامشبخش است اما مصرف شیر سرد هم همین خواص را دارد. توجه داشته باشید که شیرهای گیاهی، مانند شیر بادام یا شیر سویا این ترکیبات را ندارند و نمیتوانند جایگزین کاملی برای شیر گاو باشند.
گردو
این مغز خوشمزه که از نظر ظاهری هم شباهت زیادی به مغز انسان دارد، نهتنها برای عملکرد مغز مفید است بلکه به بهبود خواب هم کمک میکند. گردو حاوی ملاتونین و سروتونین است که هر دو در تنظیم چرخهی خواب و بهبود کیفیت آن نقش دارند. تحقیقات علمی نیز تاثیر مثبت گردو بر خواب را تایید کردهاند.
ماهیهای چرب
ماهیهایی مانند سالمون و ساردین به دلیل داشتن اسیدهای چرب امگا ۳ معروف هستند. این ترکیبات علاوه بر اینکه برای سلامت مغز مفیدند میتوانند به افزایش سطح سروتونین هم کمک کنند، هورمونی که در تنظیم خواب نقش دارد. تحقیقات نشان دادهاند که مصرف ماهیهای چرب میتواند باعث خواب عمیقتر و باکیفیتتر شود.
کیوی
کیوی یک میوهی کوچک اما پرخاصیت است که طبق تحقیقات علمی میتواند مدت زمان خواب را افزایش داده و کیفیت آن را بهبود ببخشد. این تاثیر به دلیل مقادیر بالای آنتیاکسیدان و سروتونین در کیوی است. همچنین مصرف مداوم کیوی میتواند به بهبود خلقوخو نیز کمک کند.
چگونه مواد غذایی مفید برای خواب را در رژیم غذایی خود بگنجانیم؟
بهترین زمان مصرف این مواد غذایی، وعدهی شام است. با این حال، فارغ از زمان مصرف این خوراکیها میتوانند به بهبود کیفیت خواب کمک کنند. دکتر لو توصیه میکند: «در پایان شام، یک عدد کیوی یا مقداری آلبالو بخورید یا برای شام از ماهیهای غنی از امگا ۳ استفاده کنید.» او تاکید دارد که یک رژیم غذایی متعادل، سرشار از سبزیجات، میوهها و پروتئینهای سالم پایهی یک زندگی سالمتر و در نتیجه خوابی باکیفیتتر است.
زمان صرف شام هم اهمیت دارد. دکتر براگر پیشنهاد میکند: «برای داشتن خوابی با کیفیت بهتر است ۳ تا ۴ ساعت قبل از خواب، خوردن را متوقف کنید زیرا بدن در اولویتبندی بین گوارش و خواب، ابتدا روی هضم غذا تمرکز میکند.»
محدودیتها و نکاتی که باید در نظر داشت
نقش تغذیه در کیفیت خواب مهم است، اما تنها عامل تعیینکننده نیست. دکتر براگر میگوید: «آماده شدن برای یک خواب خوب از صبح آغاز میشود.» او توصیه میکند که ورزش منظم، اجتناب از مصرف کافئین در ساعات بعدازظهر، کاهش استفاده از نور آبی موبایل و تلویزیون قبل از خواب و دریافت نور طبیعی در ابتدای روز همگی به بهبود خواب کمک میکنند.
در ساعات پایانی روز، آنچه مصرف نمیکنید هم بهاندازهی آنچه میخورید اهمیت دارد. دکتر لو پیشنهاد میکند که از مصرف الکل، کافئین و غذاهای سنگین و چرب قبل از خواب پرهیز کنید، زیرا الکل کیفیت خواب عمیق را کاهش میدهد و میتواند در نیمهی دوم شب باعث بیدار شدنهای مکرر شود.
کافئین دیرهنگام هم میتواند مشکلساز باشد. شاید فکر کنید یک فنجان قهوه در عصر تاثیری روی خواب شما ندارد، اما دکتر لو توضیح میدهد که کافئین مدت زیادی در بدن باقی میماند و میتواند باعث تاخیر در به خواب رفتن و اختلال در تداوم خواب شود. دکتر براگر توصیه میکند که حداقل ۸ ساعت قبل از خواب، مصرف کافئین را متوقف کنید.
برخی خوراکیها هم میتوانند مشکلات جدی برای خواب ایجاد کنند. دکتر لو هشدار میدهد: «مصرف غذاهای چرب، تند و سنگین قبل از خواب میتواند خطر رفلاکس معده را افزایش دهد و حتی علائم آپنهی خواب را تشدید کند.»
یورونیوز فارسی
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
خبرگزارای رویترز به نقل از پنج منبع آگاه گزارش داده که کشورهای عربی که پیشتر و به سرعت طرح رئیسجمهور دونالد ترامپ برای تحت کنترل گرفتن غزه و اسکان مجدد فلسطینیها را رد کردند، اکنون در تلاش هستند تا بر روی یک اقدام دیپلماتیک برای مقابله با این ایده به توافق برسند.
طرح ترامپ برای آینده غزه که روز ۴ فوریه و در میانه آتشبس شکننده بین اسرائیل و حماس اعلام شد، خشم فلسطینیها و کشورهای عربی را برانگیخته و دههها دیپلماسی آمریکا را که بر راهحل دو دولت متمرکز بود، زیر و رو کرده است.
کشورهای عربی اکنون در تلاش برای ارائه یک طرح جایگزین هستند. با اینحال هنوز به مسائل اساسی مانند اینکه چه کسی هزینه بازسازی غزه را پرداخت خواهد کرد یا چگونه نوار غزه اداره خواهد شد، نپرداختهاند. این اطلاعات از سوی منابعی که با بحثهای دیپلماتیک پیش از این جلسه آشنا هستند، ارائه شده است. این افراد به دلیل عدم اجازه برای صحبت با رسانهها، به صورت ناشناس سخن گفتهاند. سازمان ملل هزینه بازسازی غزه را بیش از ۵۰ میلیارد دلار تخمین زده شده است.
رهبران کشورهای عرب خلیج فارس به همراه مصر و اردن امروز جمعه در ریاض دیدار میکنند. عربستان سعودی اعلام کرده است که این نشست غیررسمی در چارچوب “روابط برادرانه نزدیک” برگزار میشود.
بیانیه ریاض به طور رسمی به بحثهای مربوط به غزه اشارهای نکرده است. اما منابع به رویترز گفتند که این نشست که با ورود رئیسجمهور مصر، عبدالفتاح السیسی، در روز پنجشنبه آغاز شد، به منظور بحث درباره پیشنهاد اصلی مصر برای مقابله با طرح ترامپ جهت “پاکسازی” فلسطینیها از غزه و اسکان مجدد اکثر آنها در اردن و مصر برگزار شده است.
منابع رویترز گفتند، پیشنهاد قاهره میتواند شامل تعهد مالی تا ۲۰ میلیارد دلار در طول سه سال باشد که عمدتاً توسط کشورهای ثروتمند خلیج فارس و عربی تأمین میشود، اما هنوز هیچ تعهد مشخصی صورت نگرفته است.
یکی از منابع که یک مقام درگیر در مذاکرات مربوط به غزه است، به رویترز گفت: “جزئیات روشن نیست و میان ذینفعان درباره محتوای طرح سردرگمی وجود دارد.”
یک منبع نزدیک به دربار عربستان سعودی به رویترز گفت که هیچ پیشنهادی پیش از مذاکرات روز جمعه نهایی نشده است.
هنوز مشخص نیست که آیا رهبران عربی میتوانند پیش از نشست اضطراری اتحادیه عرب که برای ۴ مارس در قاهره برنامهریزی شده است، به اجماعی درباره یک جایگزین متحد برای طرح ترامپ برسند یا خیر.
سیسی روز چهارشنبه از جامعه بینالمللی خواست تا طرحی برای بازسازی غزه بدون جابجایی فلسطینیها طراحی کند.
فلسطینیها و دیگران در منطقه نگران هستند که پیشنهاد ترامپ موجب بیثباتی منطقه شده و “نکبت” یا فاجعه جنگ ۱۹۴۸ در زمان تأسیس دولت اسرائیل را تکرار کند.
در جنگ ۱۹۴۸ که منجر به تشکیل دولت اسرائيل شد، نزدیک به ۸۰۰ هزار نفر از آنها از خانهها و روستاهای خود فرار کردند یا مجبور به ترک آنها شدند. بسیاری از آنها به اردوگاههای پناهندگان در اردن، لبنان و سوریه و همچنین در غزه، کرانه باختری و شرق اورشلیم رانده شدند، جایی که بسیاری از نوادگان آنها پس از بیش از ۷۵ سال، همچنان در رنج به سر میبرند.
نگرانی شدید در مصر و اردن از طرح کوچ فلسطینیها
فلسطینیها میگویند که در برخی از این کشورها با رفتار تبعیضآمیز مواجه هستند و اغلب شکایت میکنند که توسط کشورهای عربی رها شدهاند. در حالی که کشورهای عربی بارها گفتهاند که در حال انجام بهترین اقدامات برای پیشبرد آرمان فلسطین هستند.
خطرات به ویژه برای مصر و اردن بالا است. سیسی نگران است که اگر تعداد زیادی از فلسطینیها به کشورش نقل مکان کنند، شامل اعضای حماس نیز خواهند بود که او آنها را یک تهدید امنیتی میداند.
اردن که جمعیت زیادی از فلسطینیها را در خود جای داده است، بیم آن دارد که طرح اسکان مجدد، دستورالعملی برای افراطگرایی باشد که آشوب را در خاورمیانه گسترش داده، صلح این کشور پادشاهی با اسرائیل را به خطر انداخته و حتی بقای کشور را تهدید کند.
برای پادشاهی اردن، صحبتهای ترامپ درباره اسکان مجدد حدود دو میلیون غزهای به طور خطرناکی به کابوس اخراج گسترده فلسطینیها از هر دو منطقه محل سکونت فلسطینیها یعنی غزه و کرانه باختری تبدیل میشود — چیزی که بازتابی از دیدگاه بلندمدت اسرائیلیهای راستگرا است که اردن را به عنوان جایگزینی برای موطن فلسطینیها تبلیغ میکنند.
در عین حال، کشورهایی مانند مصر و اردن به شدت به حمایت مالی و نظامی آمریکا وابسته هستند و کشورهای عربی خلیج فارس نیز برای امنیت خود به واشنگتن نیاز دارند. بنابراین ممکن است در موقعیتی نباشند که موضع محکمی در برابر ترامپ بگیرند.
استیون ویتکوف، فرستاده آمریکا، در یک کنفرانس در میامی که توسط یک سازمان غیرانتفاعی مرتبط با صندوق ثروت ملی عربستان سعودی برگزار شد، گفت که اظهارات ترامپ درباره غزه بیشتر درباره آزمایش راهحلهای متفاوت نسبت به پیشنهادهای دهههای گذشته بوده است.
مقام درگیر در مذاکرات غزه گفت که بازیگران کلیدی مانند اردن یا سازمان ملل در تدوین ایدههایی که انتظار میرود سیسی ارائه دهد، نقشی نداشتهاند و افزود که هیچ وضوحی درباره نحوه اداره غزه در آینده وجود ندارد.
دو منبع اردنی گفتند که مسائل دشواری مانند نقش آینده حماس هنوز در بیانیههای علنی مورد توجه قرار نگرفتهاند و انتظار میرود که یک چارچوب کاملتر سیاسی و اقتصادی در نشست اتحادیه عرب در قاهره در ماه مارس ارائه شود.
اختلافات بر سر نحوه اداره غزه
اسرائیل بارها گفته است که پس از جنگ هیچ نقشی را برای حماس در غزه تحمل نخواهد کرد. در عین حال، رقیب حماس، یعنی تشکیلات خودگردان فلسطین، بر اساس نظرسنجیها، حمایت کمی در میان فلسطینیها در غزه و کرانه باختری دارد.
دو منبع مصری گفتند که پیشنهاد مصر شامل تشکیل یک کمیته ملی برای اداره غزه و بازسازی آن از طریق صندوقی است که با پول کشورهای خلیج فارس و سایر کشورهای خارجی، آمریکا و سازمانهای مالی تأسیس خواهد شد.
این دو منبع گفتند که اینها در حال حاضر تنها ایدههایی هستند که نیاز به هماهنگی عربی و تعهدات مالی برای پیشبرد دارند.
انتظار میرود که تعهدات مالی برای جذابتر کردن هرگونه طرح جایگزین عربی برای ترامپ حیاتی باشد. اما کشورهای تولیدکننده نفت خلیج فارس گفتهاند که از تأمین مالی بازسازی خسته شدهاند، چرا که چرخه خشونت و تخریب پیوسته تکرار میشود.
انتظار میرود که پیشنهاد تشکیلات خودگردان فلسطین برای حکومتداری در غزه نیز روز جمعه ارائه شود. این پیشنهاد شامل ایجاد یک معاون نخستوزیر جدید است که به عنوان فرماندار غزه خدمت کرده و مستقیماً به محمود عباس، رئیسجمهور فلسطین گزارش خواهد داد.
اما قاهره طرح متفاوتی ارائه کرده است که در آن یک کمیته اجتماعی متشکل از متخصصان غیرحزبی، عبور و مرور مرزی، خدمات درون غزه و بازسازی را مدیریت میکنند.
اختلافات بر سر حکومتداری در غزه پس از آن آشکار شد، که حماس روز جمعه از اظهارات معاون دبیرکل اتحادیه عرب ابراز ناراحتی کرد. معاون دبیرکل اتحادیه عرب گفته بود حماس باید به نفع مردم فلسطین از تمامی حکومتداری کنارهگیری کند.
حماس گفت که در چندین بحث انعطافپذیری خود را در تدوین راههای سیاسی و اداری برای مدیریت غزه نشان داده است.
عزیز الغشیان، تحلیلگر سعودی که روابط فلسطین-خلیج فارس را مطالعه میکند، گفت: “اکنون کشورهای عربی باید چیزی روی میز بگذارند زیرا با توجه به پیشنهاد ترامپ، خطرات زیادی در این میان وجود دارد.”
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
این روزها و در آستانه سومین سالگرد تهاجم نظامی تمامعیار روسیه به اوکراین، شهروندان اوکراین به همان اندازهای غمگین و مضطرب هستند که درست قبل از آغاز حمله مسکو بودند. اما اینبار، نگرانیهای آنها فقط محدود به دشمن دیرینهشان نیست.
تهدید جدید و شوکهکننده اوکراین از سوی متحد سابقاً استوارشان، ایالات متحده، نشأت میگیرد؛ کشوری که حمایت آن به نظر میرسد در حال کمرنگ شدن است، چرا که دونالد ترامپ رئیسجمهورآمریکا، روایت ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور کشور متجاوز را تکرار میکند و ادعا میکند که میخواهد جنگ بین دو کشور را متوقف کند.
به گزارش خبرگزاری آسوشپتدپرس از کییف، پس از شوک اولیه ناشی از ادعاهای نادرست ترامپ در این هفته مبنی بر اینکه اوکراین توسط یک “دیکتاتور” رهبری میشود که جنگ با روسیه را آغاز کرده است، مردم اوکراین به حمایت از رئیسجمهور سرسخت خود، ولودیمیر زلنسکی، برخاستهاند. زلنسکی بهطور علنی ترامپ را به دلیل ترویج “اطلاعات نادرست” روسیه، مورد انتقاد قرار داده است.
کاترینا کارائوش، یک کارگر فناوری ۲۵ ساله از کییف، گفت: “بله، او رئیسجمهور کامل و بیعیبی نیست، اما دیکتاتور نیست.” او مانند بسیاری از اوکراینیها ـــ و حتی برخی از جمهوریخواهان در کنگره ـــ در تلاش است تا رویکرد ترامپ در حمایت از روسیه را درک کند، رویکردی که نشاندهنده تغییر عمدهای در سیاست خارجی ایالات متحده است.
با وجود امکانات اندک و شانس کم، اوکراینیها ـــ البته با حمایت نظامی گسترده ایالات متحده و اروپا ـــ مانع از تسلط روسیه بر کشورشان شدهاند، حتی اگر حدود یک پنجم آن اکنون تحت کنترل روسیه باشد.
اما اکنون و پس از سه سال جنگ، غیرنظامیان و سربازان در هر دو سوی جبهه خسته شدهاند. صدها هزار نفر کشته یا زخمی شدهاند، دهها هزار نفر مفقود شدهاند و میلیونها نفر از کشور فرار کردهاند.
تشدید جو ناامیدی
جو ناامیدی در اوکراین در روزهای اخیر تشدید شده است، چرا که ترامپ تمایل خود را برای پایان سریع جنگ بر اساس شرایطی اعلام کرده است؛ شرایطی که زلنسکی و بسیاری دیگر از رهبران غرب آن را بیش از حد به نفع روسیه میدانند.
پس از اینکه ترامپ زلنسکی را به دلیل بهتعویق انداختن قانونی انتخابات سال گذشته، “دیکتاتور” خواند ـــ و گزارشهایی منتشر شد مبنی بر دیدار مقامات آمریکایی و روسی در عربستان سعودی برای بحث درباره امکان آتشبس بدون مشارکت اوکراین ـــ حتی برخی از منتقدان سرسخت داخلی زلنسکی، اکنون شروع به دفاع از او کردهاند.
یاروسلاو ژلزنیاک، نماینده حزب مخالف “هولوس”، گفت: “ما ممکن است نظرات متفاوتی درباره زلنسکی داشته باشیم، اما فقط شهروندان اوکراینی حق دارند درباره حمایت از او قضاوت کنند. و همچنین حق دارند بهطور علنی از او انتقاد کنند، زیرا در نهایت او رهبر منتخب ما است.”
اظهارات تند ترامپ درباره زلنسکی با انتقاد دموکراتها و حتی برخی از جمهوریخواهان در کنگره آمریکا مواجه شده است، جایی که دفاع از اوکراین در برابر روسیه ـــ با کمکهای نظامی دهها میلیارد دلاری ـــ از حمایت دوحزبی برخوردار بوده است. اما معاون رئیسجمهور، جیدی ونس، زلنسکی را به دلیل هشدار علنی به ترامپ درباره باور کردن اطلاعات نادرست روسیه، مورد سرزنش قرار داد.
تنشهای فزاینده میان کییف و واشنگتن روز پنجشنبه منجر به لغو کنفرانس خبری شد که قرار بود پس از گفتوگوهای زلنسکی با کیت کلاگ، فرستاده ترامپ در اوکراین درباره چگونگی پایان جنگ برگزار شود.
حمایت عمومی از زلنسکی
نظرسنجی منتشرشده در روز چهارشنبه توسط مؤسسه جامعهشناسی بینالمللی کییف نشان داد که اعتماد عمومی به زلنسکی ۵۷ درصد است. این نظرسنجی از ۴ تا ۹ فوریه میان ۱۰۰۰ نفر از ساکنان مناطق تحت کنترل دولت اوکراین انجام شد.
لاریسا، یک ساکن ۵۲ ساله از شهر خارکیف در شمال شرقی اوکراین، که به دلایل امنیتی از ارائه نام خانوادگی خود خودداری کرد، به آسوشیتدپرس گفت: “ما رئیسجمهوری داریم که از او حمایت میکنیم. در زمان جنگ، ما متحد هستیم.”
آیا اوکراینیها از رئیسجمهور خود حمایت میکنند؟
درصد از جمعیت اوکراین:
- کاملاً مخالف: ۱۴.۴%
- تمایل به مخالفت: ۱۸.۳%
- تمایل به موافقت: ۳۶.۹%
- کاملاً موافق: ۲۶.۱%
نظرسنجی IBIF از مردم اوکراین درباره زلنسکی: ۶۳ درصد اوکراینیها زلنسکی را تایید میکنند و ۷۴ درصد او را یک میهنپرست میدانند. او همچنان محبوبترین سیاستمدار اوکراین است.
شکاف سیاسی میان اوکراین و ایالات متحده در حالی رخ میدهد که نیروهای اوکراینی، که از نظر تعداد و تسلیحات در اقلیت هستند و در تلاش برای جلوگیری از پیشروی آهسته اما پیوسته روسیه بهطور فزایندهای با مشکل مواجه شدهاند.
برخی از سربازان اوکراینی که از خط مقدم صحبت میکردند، گفتند که هنوز وحشتزده نشدهاند و آماده نیستند که از جنگ دست بکشند.
یک افسر اوکراینی که به دلیل قوانین نظامی خواست نامش فاش نشود، گفت: “حتی اگر تسلیحات کافی دریافت نکنیم یا بودجه قطع شود، این وظیفه ما را تغییر نمیدهد. اگر گلوله نداشته باشیم، تفنگ برمیداریم. اگر تفنگ نداشته باشیم، بیل برمیداریم.”
درخواست ترامپ برای برگزاری انتخابات
روز چهارشنبه، ترامپ ادعای پوتین را تکرار کرد و گفت که زلنسکی، که دوره ریاستجمهوری او سال گذشته به پایان رسید، باید انتخابات برگزار کند. اما این ایده در داخل اوکراین ـــ حتی در میان سیاستمداران مخالف ـــ چندان مورد استقبال قرار نگرفته است، چرا که آنها حق زلنسکی را برای بهتعویق انداختن انتخابات در زمان جنگ به رسمیت میشناسند.
ولودیمیر آریف، نماینده حزب مخالف “همبستگی اروپا”، گفت: “الان نیازی به انتخابات نیست، زیرا انتخابات باید فقط زمانی برگزار شود که ما چارچوب یک توافق (صلح) با روسیه را درک کنیم. برگزاری انتخابات در حال حاضر فقط به کرملین سود میرساند، اوکراینیها را بیشتر تقسیم میکند و رئیسجمهور جدیدی را بر سر کار میآورد که ممکن است توافقی به نفع مسکو امضا کند.”
چالشهای برگزاری انتخابات در زمان جنگ
مشاور زلنسکی، میخایلو پودولیاک، دلیل دیگری برای بهتعویق انداختن هرگونه انتخابات تا زمان برقراری صلح ارائه داد: روسیه ممکن است در فرآیند انتخابات که با چالشهای قابلتوجهی مواجه خواهد بود، دخالت کند.
میلیونها اوکراینی آواره که در خارج از کشور زندگی میکنند، برای مشارکت در انتخابات با مشکل مواجه خواهند شد — چه برسد به صدها هزار اوکراینی که در مناطق تحت اشغال روسیه زندگی میکنند و امکان رأیدادن آنها عملاً غیرممکن است.
حدود ۸۰۰ هزار اوکراینی در حال حاضر در نیروهای مسلح خدمت میکنند، که این امر را برای آنها دشوار میکند که بدون تضعیف جبهه و شرایط نظامی کشور، رأی دهند. و کسانی که در حال جنگ هستند، نمیتوانند برای انتخابات نامزد شوند — حقی که تحت قانون اوکراین تضمین شده است.
والری پکار، استاد مدرسه کسبوکار کییف-موهیلا، گفت: “برگزاری انتخابات قبل از امضای یک توافق صلح با تضمینهای امنیتی، برای اوکراین فاجعهبار خواهد بود. ایالات متحده و روسیه اکنون متحد شدهاند تا ایده ‘اول انتخابات، بعد صلح’ را ترویج کنند ـــ که سریعترین و ارزانترین راه برای سقوط اوکراین است.”
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
زبان بهمثابهی نظامی از نشانهها و قاموسی از قراردادها برای بیان یا انتقال افکار و عواطف، بیکرانی از اصوات را به تصورات و انگارههای آدمی پیوند میزند و نیرو و کنشیست که درک درست از دیگری در هستی را شکل میدهد.
بهرغم باور رایج، زبان صرفاً ابزاری جهت انتقال معانی و مفاهیم نیست بلکه فراتر و والاتر؛ جهانیست که هستی انسان در آن تجلی مییابد و تعین میپذیرد. هر زبان جهان را بهشکل متفاوت و خاص خود برش میزند و سامان میدهد و گسترهای از معانی و مفاهیم بدیع و رنگارنگ را بهروی انسان میگشاید و این خود بر اهمیت تنوع زبانها میافزاید.
زبان مادری بخشی مهم و انکارناپذیر از هویت و هستی آدمی و خویشتن اوست. انسان، به میانجی زبان مادری به درک و دریافت از خود و مآلاً از دیگران و جهان میرسد لذا ایجاد هرگونه ممنوعیت در مسیر آموزش زبان مادری، در حکم ِ بهزنجیر کشیدن انسان در دنیایی ناشناخته و ناامن است و نیز تعرض به ساحت آگاهی و عواطف اوست. باید دانست که همواره توسل به یک زبان رسمی اجباری، مقولهی زبان مادری را خواهناخواه به شکلی از اشکال ستم ملی و محملی برای تثبیت سلطهی فرهنگی و رواج تکصدایی بدل میکند.
نهسزاست با تنگنظری و تکیه بر وهم ِ تجزیههراسی و جداسری و نیز به بهانهی بسندگی زبان فارسی و با استناد به دستآوردهای تاریخی آن، بر کوس خودبرتربینی و عظمتطلبی کوبید و نائرهی مخاصمت و منازعت افروخت و متوهمانه زوبین ِ مباد بر آسباد زد!
یکی از وجوه بارز تبعیض و شکلی از ستم ملی همانا ستم زبانیست که این خود نه پدیدهای اینزمانی و متاخر است که بهطور سازمانیافته از موالید و مواریث ِ بلافصل ِ حکومت پهلویست و دریغا که تاهماکنون نیز تداوم یافته است. انسان ِ تحت ِ ستم و سلطهی زبان ِ رسمی ِ اجباری، بهطور مداوم درحال برگرداندن ِ خود برای دیگری و نیز ترجمهی دوسویهی معانی و مفاهیم از زبان رسمی به زبان مقصد و بالعکس است که این ترجمان ِ دمادم، از تاب و توان او میکاهد و بر ملالت و فرسودگی ِ ذهن و زبان و نیز بر صعوبت و لکنت در گفتار او میافزاید. هم از این روست که به گواهی آمار، بیشترین میزان بازماندگی از تحصیل درمیان گویشوران به زبانی غیر از زبان رسمی بهچشم میخورد.
اخیراً و در آستانهی روز جهانی زبان مادری، شاهد موج گسترده و فزایندهی بازداشتها در میان فعالان مدنی و فرهنگی و کنشگران حوزهی زبانهای مادری در استانهای مرزی کشور بودهایم. بازداشتهای خشونتآمیز و خودسرانهی شهروندان عرب، ترک، بلوچ و کرد در ماههای اخیر خود گواه روشنیست بر نگاه خصمانه و تقلیلگرایانهی حاکمیت نسبت به فعالان مدنی و فرهنگی در استانهایی که مردمانش به زبانی غیر از زبان رسمی سخن میگویند.
باید افزود که مسئلهی نادیدهانگاری و نقض حق آموزش زبانی غیر از زبان رسمی، معنایی جز نقض بارز حق آزادی اندیشه و بیان و نیز انکار آشکار تنوع فرهنگی در سرزمین نابرابر ما ندارد و حقیقتی تلخ است که این نادیدهانگاریها، تنگنظریها و بگیر و ببندهای هرروزه، در وانفسایی که قامت ِ قاطبهی مردمان این سرزمین تحت فشار انواع ستمهای طبقاتی و تبعیضهای اقتصادی و معیشتی و محرومیتهای فرهنگی و اجتماعی، هرروز بیش از پیش خمود و خمیده میشود؛ بار گرانیست بر دوش خستهی مردمان بیلبخند و رنج مضاعفیست بر انبوه آلام ایشان.
بهجاست بر این نکته انگشت تاکید بگذاریم که علیالعموم هیچ زبانی در تضاد و تعارض با زبان عمومی و رسمی یا همان زبان میانجی و مشترک ِ زبانهای گوناگون در یک سرزمین نبوده و نیست بل این تنوع و تکثر بر غنا و بالندگی هرچهبیشتر زبانها و تعامل و تفاهم میان گویشوران آنها میافزاید که این خود موید و مبین اتحاد و تعامل فرهنگی ِ جهانمحور ِ انسانها، ورای سلطهی سیاسی دولتها و مرزهاست.
کانون نویسندگان ایران روز جهانی زبان مادری را به همهی مردمان ایران و جهان صمیمانه شادباش میگوید و با اتکا و استناد به اصل سوم مندرج در منشور خود؛ “رشد و شکوفایی زبانهای متنوع کشور را از ارکان اعتلای فرهنگی و پیوند و تفاهم مردم ایران میداند و با هرگونه تبعیض و حذف در عرصهی چاپ و نشر و پخش آثار به همهی زبانهای موجود مخالف است” و نیز خواستار رفع هرگونه تحدید، تبعیض، بازداشت و پیگردهای غیرقانونی درخصوص ِ همهی کنشگران مدنی، فرهنگی و فعالان حوزهی زبانهای مادریست.
۳ اسفند ۱۴۰۳
کانون نویسندگان ایران
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
کالاهای مصرفی مردم از لباس و گوشت گرفته تا سیب زمینی و هویج، قسطی و دانهای به فروش میرسد اما پشت پرده، بیماریهای متابولیکی، سوءتغذیه و تلاشی خانوادههاست.
به گزارش خبرنگار ایلنا، بحران معیشت برای طبقات فرودست و متوسط، به مرحلهای رسیده که تمام مرزها و خطوط قرمز سابق را پشت سر گذاشته است؛ افول معاش مردم به خصوص مزدبگیرانِ با حقوق ثابت، نشانههای بسیار آشکاری دارد؛ اما یکی از عجیبترین نشانهها، تغییر مولفههای سبد خرید قسطیست.
سیر سقوط خریدِ قسطی!
در دهههای ۵۰، ۶۰ و حتی اوایل دهه ۷۰ شمسی، حقوقبگیران، کارمندان، معلمان و کارگران، نیازمندیهای پایهای یک زندگی ساده را قسطی تامین میکردند، خانه، خودرو و در موارد بسیار محدودی لوازم خانگی و اثاث خانه (به شیوهی خرید از تعاونیهای مصرف مزدبگیران) به صورت قسطی خریداری میشد. توان خرید اقساطی مزد و حقوق به اندازهای بود که با آن بشود خانه و ماشین خرید. یک مزدبگیر سایر نیازهای زندگی را خیلی ساده و در زمان نیاز به صورت نقدی خریداری میکرد....
وقتی جلوتر میآییم و به دهه ۹۰ و سالهای میانی این دهه میرسیم، آگهیهای خرید قسطی برای اقلام ارزانتر و سهلالوصولتری منتشر میشود؛ در آن سالها، مثلاً تورهای مسافرتی به صورت اقساطی عرضه میشد یا آگهیهایی برای خرید قسطی ملکهای اشتراکی در فضای مجازی به چشم میخورد.
بعدتر، بلیت قطار و هواپیما، هزینه خدمات درمانی و دندانپزشکی و اجاره ویلا و استراحتگاه در شمال و جنوب، قسطی شد؛ حالا اما با سقوط ارزش واقعی مزد و حقوق در قیاس با صعود تند قیمتها، دایره خرید قسطی به طرز عجیبی گسترش یافته؛ مردم از خرید قسطی خانه و ویلا به خرید قسطی سیبزمینی و پیاز رسیدهاند؛ حتی هویج فرنگی به صورت اقساطی به فروش میرسد.
فروش قسطی صیفیجات!
در جریان جستجو در اینترنت به سایتِ «هایپر اسنپ مارکت»، یک سوپرمارک آنلاین برای تهران، کرج و اصفهان برخوردیم؛ این سایت، در بخش سبزیجات و صیفیجات، همه اقلام را قسطی به فروش میرساند؛ برای مثال، براساس قیمتهای سی بهمن، ۶ عدد سیب زمینی به وزن تقریبی ۱.۵ کیلوگرم به قیمت ۹۱۶۴۷ هزار تومان به صورت اقساط به فروش گذاشته شده؛ یا قیمت خرید قسطی ۱.۵ کیلو پیاز، ۶۴۱۰۷ تومان است. یک کیلو خیار به قیمتِ ۶۹ هزار تومان به فروش میرسد.
گرانی بیسابقه میوه و صیفیجات در شرایطی که دستمزد ثابت مانده، منجر به کاهش سنگین تقاضا برای خرید شده و در نتیجه، فروشندگان آنلاین به عرضه قسطی سادهترین کالاهای خوراکی روی آوردهاند؛ قبلاً برای یک کارگر ساده مثلاً یک رفتگر شهرداری یا کارگر ساختمانی، سیبزمینی آبپز یا سیبزمینی با تخم مرغ، غذایی ساده و در دسترس بود که میشد با آن سد جوع کرد و روز را به شب رساند؛ حالا همان هم دیگر مقدور نیست....
اکبر، یک کارگر ساختمانی ساده است که از شمال کشور به تهران آمده و گاهی روزها دور میدانی در غرب تهران به انتظار آمدن کارفرما مینشیند؛ او میگوید: میوهفروشیِ نزدیک ساختمانی که چند روزیست کار میکنم، هر کیلو سیب زمینی را بیشتر از ۵۰ هزار تومان میفروشد؛ برای چند تا سیبزمینی و دو سه عدد تخم مرغ و یکی دو نان، باید ۲۰۰ هزار تومان بدهم؛ مرگ ما روزی چقدر دستمزد داریم؟!او میگوید اگر بخواهد سر کار ناهار بخورد، چیزی از مزد روزانهاش برای خانواده نمیماند؛ پس خیلی روزها را با نان خالی سر میکند.
بینظمی در بازار
آنچه در بازار حاکمیت دارد، بینظمی و ناهماهنگیست؛ دولت قیمت هر کیلو سیبزمینی را ۲۹ هزار و ۵۰۰ تومان اعلام کرده و قرار است با واردات سیبزمینی مشکل حل شود هرچند معلوم نیست واردات با دلار ۹۰ و چند هزار تومانی چطور قرار است بازار سیبزمینی را به آرامش برگرداند اما در مغازهها و سطح شهر، گاهی سیبزمینی به دو برابر این قیمت به فروش میرسد. نرخهای رسمی، فقط روی کاغذ معنا دارند و جالب اینجاست که دولت در محاسبات رسمی از جمله محاسبات سبد معیشت در شورایعالی کار به همین نرخهای غیرواقعی اکتفا میکند، کاری به کف بازار و واقعیات ندارند.
در فرودین امسال، قیمت هر کیلو سیبزمینی در بازار حدود ۲۰ هزار تومان بود و بعد از گذشت ۱۱ ماه به حدود ۶۰ هزار تومان رسید؛ در عرض چندماه تورم ۳۰۰ درصدی فقط روی همین یک قلم کالا، اعمال شده است؛ سیبزمینی و پیاز، سادهترین اقلام سبد خوراکی هستند؛ کالاهای گرانتر سفرهها از جمله برنج و گوشت هم یک تورم ۱۰۰ درصدی یا بیشتر را تجربه کردهاند.
زندگیِ تماماً قسطی!
کاهش قدرت خرید مردم برای سادهترین کالاها کار را به جایی رسانده که از فروش قسطی مرغ و گوشت و بنرهای تبلیغاتی مانند اینکه در تصویر میبینیم به عرضهی قسطی سیبزمینی و هویج رسیدهایم!زندگی کاملاً قسطی شده؛ فرودستان و مزدبگیران، قسطی سفر میروند، قسطی وسیله خانه میخرند، قسطی لباس میپوشند و حالا قسطی اقلام خام خوراکی میخرند....
«فرامرز توفیقی» فعال کارگری در این رابطه میگوید: متاسفانه دولت و مجلس به جای مسئولیتپذیری، در مقام وعظگر و نالهکن ظاهر میشوند؛ کارگران سیبزمینی و پیاز به سختی میخرند ولی دولت از ناترازی و کمکاریهای گذشته ناله میکند، مشکلات را همه میدانند و شکی نیست که اشتباهات و بیمسئولیتیها (که کماکان ادامه دارد) انواع ناترازیها به وجود آورده که جدیترین آن، ناترازی دستمزد و سبد هزینههای زندگیست. حالا راهکارشان چیست، اصلاً میدانند چه میکنند، راهکاری دارند؟ کشور با فروش سکه و طلا و دلار به مردم تا کی اداره میشود؟!
به گفته وی، فروش قسطی سیبزمینی و پیاز، تبعاتِ مشکلات ساختاری از جمله ناترازیهای درمان نشده و ناتوانیها در اداره امور است که حالا کار به جایی رسیده که مردم سیبزمینی و تخم مرغ برایشان گران است و برای خریدش تب میکنند.
توفیقی ادامه میدهد: کالاهای مصرفی مردم از لباس و گوشت گرفته تا سیب زمینی و هویج، قسطی و دانهای به فروش میرسد اما پشت پرده، بیماریهای متابولیکی، سوءتغذیه و تلاشی خانوادههاست؛ زندگی کردن به این شیوه دیگر امکانپذیر نیست؛ این سیر سقوط یکجا باید متوقف شود.....
مردم از خرید خانه و خودروی قسطی به تامین قسطیِ سادهترین نیازمندیهای زندگی روی آوردهاند، لباس قسطی، لوازمالتحریز قسطی، درمان با قسط و قوله و پدیدهای جدید به نام سیبزمینی و پیاز قسطی؛ واقعیت غمانگیز است؛ این دگرگونیِ عمیقِ سبک زندگی مردم باید زنگهای خطر را به صدا دربیاورد....
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
سه منبع دیپلماتیک به خبرگزاری رویترز گفتند، ایالات متحده از حمایت از پیشنویس یک قطعنامه سازمان ملل درباره جنگ روسیه علیه اوکراین خودداری کرده است.
این قطعنامه که در سومین سال حمله مسکو به اوکراین تهیه شده است، از تمامیت ارضی اوکراین حمایت میکند و بار دیگر خواستار خروج نیروهای روسیه از اوکراین است.
این اقدام نشاندهنده تغییر احتمالی چشمگیر در موضع قدرتمندترین متحد غربی اوکراین، یعنی ایالات متحده آمریکا محسوب میشود.
کشورهای عضو سازمان ملل تا زمان رأیگیری درباره قطعنامه ــــ ۲۴ فوریه، سومین سالگرد حمله روسیه به اوکراین ــــ میتوانند در حمایت از آن تصمیم بگیرند. دیپلماتها اعلام کردند که مجمع عمومی سازمان ملل با ۱۹۳ عضو، روز دوشنبه به این قطعنامه رأی خواهد داد.
قطعنامههای مجمع عمومی اگرچه الزامآور نیستند، اما از وزن سیاسی برخوردارند و دیدگاه جهانی نسبت به جنگ را منعکس میکنند.
یکی از منابع که مانند دیگران به دلیل حساسیت موضوع درخواست ناشناس ماندن کرده بود، روز پنجشنبه به رویترز گفت: «در سالهای گذشته، ایالات متحده به طور مداوم از چنین قطعنامههایی در حمایت از صلح عادلانه در اوکراین حمایت کرده است.»
اولین منبع دیپلماتیک به رویترز گفت که این قطعنامه توسط بیش از ۵۰ کشور حمایت میشود، اما از اعلام اسامی کشورهای حامی خودداری کرد.
منبع دوم دیپلماتیک که او نیز درخواست ناشناس ماندن کرده بود، گفت: «در حال حاضر، وضعیت این است که آنها (آمریکا) آن را امضا نخواهند کرد.» این منبع افزود که تلاشها برای جلب حمایت از سایر کشورها، از جمله کشورهای جنوب جهانی، ادامه دارد.
سخنگوی هیئت دیپلماتیک ایالات متحده در مقر سازمان ملل در ژنو به درخواست رویترز برای اظهار نظر در این باره پاسخ نداد.
این رأیگیری سازمان ملل در حالی انجام میشود که شکاف بین ولودیمیر زلنسکی، رئیسجمهور اوکراین، و دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، در حال گسترش است. ترامپ تلاش میکند به سرعت جنگ در اوکراین را پایان دهد. در این راستا تیم او بدون مشارکت کییف با روسیه مذاکراتی انجام داده است.
این اختلاف یک بحران سیاسی بزرگ برای اوکراین محسوب میشود، کشوری که از دهها میلیارد دلار کمک نظامی ایالات متحده که تحت دولت قبلی آمریکا توافق شده بود، برای مقابله با حمله روسیه استفاده کرده است. اوکراین همچنین همچنین از حمایت دیپلماتیک آمریکا بهرهمند بود.
پیشنویس قطعنامه سازمان ملل که توسط رویترز مشاهده شده است، «خواستار کاهش تنشها، توقف زودهنگام خصومتها و حل صلحآمیز جنگ علیه اوکراین ... مطابق با منشور سازمان ملل و قوانین بینالمللی» است.
این قطعنامه همچنین «لزوم اجرای کامل قطعنامههای مرتبط سازمان ملل را که در واکنش به تجاوز روسیه علیه اوکراین تصویب شدهاند، یادآوری میکند، به ویژه درخواست خود مبنی بر اینکه فدراسیون روسیه بلافاصله، به طور کامل و بدون قید و شرط تمام نیروهای نظامی خود را از قلمرو اوکراین در مرزهای بینالمللی به رسمیت شناخته شده آن، خارج کند.»
روسیه حدود ۲۰ درصد از خاک اوکراین را تصرف کرده و به آرامی اما به طور پیوسته در حال پیشروی در شرق این کشور است. مسکو حمله نظامی گسرده خود علیه اوکراین را «عملیات نظامی ویژه» مینامد و مدعی است که این عملیات در پاسخ به تهدیدات ناشی از تلاش کییف برای پیوستن به ناتو انجام شده است.
اوکراین و غرب حمله روسیه را یک اقدام امپریالیستی برای تصرف زمین میدانند.
مخالفت آمریکا با متجاوز خواندن روسبه در بیانیه گروه ۷
از سوی دیگر روزنامه بریتانیایی «فایننشال تایمز» به نقل از مقامات غربی گزارش داده که ایالات متحده با «متجاوز خواندن روسیه» در پیشنویس بیانیه گروه هفت، که قرار است در سومین سالگرد حمله تجاوزکارانه روسیه به اوکراین انتشار یابد، مخالف است.
اجلاس مجازی رگوه هفت قرار است روز ۲۴ فوریه برگزار شود. همچنین گفته میشود اعضای گروه هفت در مورد شرکت ولادیمیر زلنسکی در این اجلاس تاکنون به توافق نرسیدهاند.
یک مقام رسمی غربی به فایننشال تایمز گفت: «ما قاطع هستیم که باید بین روسیه و اوکراین تمایز قائل شد. آمریکاییها این زبان را مسدود می کنند، اما ما همچنان روی آن کار میکنیم و به توافق امیدواریم.
ترامپ پیشتر ادعا کرده بود که زلنسکی از محبوبیت ۴ درصدی برخوردار است. در حالی که طبق آخرین نظرسنجی مؤسسه بینالمللی جامعهشناسی کییف که اوایل فوریه انجام شد، ۵۷ درصد از اوکراینیها به زلنسکی اعتماد دارند.
رئیسجمهور اوکراین، ولودیمیر زلنسکی در مصاحبهای با تلویزیون اوکراین اظهار داشت: «ما شواهدی داریم که این آمار [آمارهای ارائه شده از سوی ترامپ] میان آمریکا و روسیه مورد بحث قرار گرفته است. به این معنا که رئیسجمهور ترامپ... متأسفانه در این فضای اطلاعات نادرست زندگی میکند.»
دونالد ترامپ دیروز در یادداشتی در سوشیال تروت - شبکه اجتماعی خودش - ادعا کرد «ولودیمیر زلنسکی، توانست ایالات متحده را قانع کند که ۳۵۰ میلیارد دلار برای جنگی که امکان برندهشدن در آن بود، خرج کند.»
خود زلنسکی، رئیس جمهور اوکراین درباره میزان کمکهای آمریکا ۶۷ میلیارد دلار سلاح و ۳۱.۵ میلیارد دلار کمک نقدی اعلام کرده است. او گفت هزینه جنگ در اوکراین ظرف ۳ سال گذشته بالغ بر ۳۲۰ میلیارد دلار بوده است که ۶۷ میلیارد دلار از آن از سوی آمریکا و ۱۳۳ میلیارد دلار از آن توسط اروپا تامین شد.
منابع گزارش: رویترز، فاینانشال تایمز
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
خبرنگاران تحقیقی بخش اوکراینی رادیو اروپای آزاد/رادیو آزادی صدها شهروند کوبایی را که در کنار نظامیان روس در اوکراین میجنگند شناسایی، و مشخص کردهاند که پایگاههای آموزشیشان کجاست و در کدام نبردها شرکت کردهاند.
برخی از مزدوران کوبایی به خبرنگاران گفتند که با فریب به جبهه کشانده شدهاند و برخی دیگر به مشوقهای مالی و انگیزههای عقیدتی ناشی از «دوستی دیرینه بین روسیه و کوبا» اشاره کردند.
از گزارشهای متعدد برمیآید که حضور شهروندان خارجی در ارتش روسیه ناشی از تلفات سنگین نیروهای روس در اوکراین و بیمیلی مسکو برای اعلام بسیج عمومی در شرایطی است که اکثر شهروندان روس دلایل واقعی این جنگ را درک نمیکنند.
طبق برآورد نهاد اطلاعاتی وزارت دفاع بریتانیا، روسیه در بهار سال ۲۰۲۲ پس از عقبنشینی از شمال اوکراین، حدود ۱۹.۶ درصد خاک اوکراین را کنترل میکرد و در درگیریهایی که منجر به اشغال این منطقه شده بود حدود ۲۰ هزار نفر کشته و زخمی شدهاند.
بر اساس اطلاعات همین منبع، در پایان سال سوم جنگ، روسیه حدود ۱۹.۲ درصد قلمرو اوکراین را کنترل میکند و تلفات ارتش روسیه به حدود ۸۰۰ هزار نفر رسیده.
بخش اوکراینی رادیو اروپای آزاد/رادیو آزادی از منابعی در وزارت دفاع اوکراین اسناد چند شهروند کوبایی را که به اسارت نیروهای اوکراینی درآمدهاند دریافت کرده است. در این گزارش همچنین از اسناد هکشده توسط گروه تحقیقات اینترنتی «اینفورمناپالم» که کپی چندصد گذرنامهٔ متعلق به مزدوران کوبایی در جبهههای اوکراین منتشر کرده بود استفاده شده و صدها حساب کاربری این افراد در شبکههای اجتماعی مورد بررسی قرار گرفته است.
اکثر این شهروندان کوبایی هدف خود برای رفتن به روسیه را «گردشگری» اعلام کرده بودند اما دستکم به مدت یک سال ماهانه حدود دو هزار دلار از وزارت دفاع روسیه حقوق دریافت کردهاند. دستکم یک نفر در نبرد باخموت کشته و در حومهٔ مسکو به خاک سپرده شده است.
اسناد یکی از این مزدوران، یک شهروند کوبایی به نام پرس آلوارز، نشان میدهد که او در واحد نظامی ۲۹۳۲۸ در منطقهٔ روستوف دورهٔ آموزشی خود را گذرانده و سپس به استان اشغال شدهٔ لوهانسک در اوکراین اعزام شده است.
پیشتر ادارهٔ اطلاعات وزارت دفاع اوکراین این واحد نظامی را به عنوان محل استقرار مزدوران از نپال مشخص کرده بود. از اطلاعات جدید پیداست که این پایگاه نظامی از آغاز جنگ روسیه علیه اوکراین به عنوان مرکز استخدام و سازماندهی اتباع خارجی در ارتش روسیه عمل میکند.
گروهی دیگر از شهروندان کوبایی در روستای اسلوبودکا در استان تولا دورهٔ آموزشی دیدهاند. تصاویر و یادداشتهای یک کوبایی به نام الیئسکی آناچه در شبکههای اجتماعی، یک پایگاه نظامی در نزدیکی شهر تولا را به عنوان محل استقرارش تعیین میکند. این پایگاه محل استقرار دائمی چتربازان لشکر ۱۰۶ ارتش روسیه است. در نقشههای آنلاین روسی این پایگاه مخفی شده اما تصاویر ماهوارهای ساختمانهای مسکونی و تأسیسات نظامی از جمله تجهیزات آموزشی مخصوص نیروهای چترباز مانند برج چتربازی را نشان میدهد. واحدهای لشکر ۱۰۶ نقش عمدهای در نبرد باخموت ایفا کردند.
تقریباً همهٔ مزدوران کوبایی که توسط خبرنگاران تحقیقی شناساییشدهاند، در نیروهای هوابرد روسیه خدمت میکنند.
خبرنگاران موفق شدند با یکی از کوباییهایی که در بهار پارسال توسط نیروهای اوکراینی اسیر شده بود، گفتوگو کنند. به گفتهٔ این کوبایی ۳۶ ساله به نام فرانک داریو یاروسای مانفوگا، او به دنبال کار میگشت و به یک آگهی برای استخدام کارگر پاسخ داد.
او میگوید که انتظار داشت در یک پروژهٔ ساختمانی در روسیه کار کند. بنابه توضیحاش، او از آنجا که زبان روسی نمیدانست، اشتباهی یک قرارداد برای خدمت در ارتش روسیه را امضا کرد، بدون اینکه بفهمد این خدمت دقیقاً چیست. او میگوید که خواسته بود از جنگیدن انصراف دهد و همراه با دیگر کوباییها اعتراض کردند، اما آنها را به دلیل امتناع از اجرای دستورات از غذا محروم کردند. او در یکی از مأموریتهایش به اسارت نیروهای اوکراینی درآمد.
ر مقابل، یک کوبایی دیگر به نام خولیو پلاز که ۳۸ سال سن دارد آگاهانه تصمیم گرفته بود علیه اوکراین بجنگد. او پیش از سفر به روسیه در شبکههای اجتماعی اعلام کرده بود که برای خرید بلیت نیاز به کمک مالی دارد تا بتواند به «یک مرکز جذب نیرو» مراجعه کند.
او در پرسشنامهای که پیش از عزیمت به روسیه در پاییز گذشته تکمیل کرده بود انگیزهٔ خود را برای جنگیدن اینگونه بیان کرد: «من مشارکت در این جنگ را وظیفهٔ هر فرد آزادی میدانم که از نازیها متنفر است».
در شبکههای اجتماعی تصویری منتشر شده که او را با تجهیزات نظامی، نشان «Z»، پرچم کوبا و همچنین سندی که شبیه گذرنامه روسی است، نشان میدهد.
اورلاندو گوتیرس-بورونات، یک محقق کوبایی و سخنگوی سازمان مدافع آزادیهای مدنی موسوم به «مدیریت دموکراتیک کوبا» که اکنون ساکن ایالات متحده است، در مصاحبه با خبرنگاران احتمال داد که حدود پنج هزار مزدور کوبایی از طرف نیروهای روس در اوکراین میجنگند و به گفتهٔ او، «امکان ندارد که دولت کوبا از این جریان بیخبر باشد». این تقریباً نیمی از شمار نظامیان کرهٔ شمالی است که بنابه برآورد منابع اطلاعاتی به روسیه اعزام شدهاند.
دوستی کوبا با روسیه از دوران اتحاد شوروی آغاز شده و همچنان ادامه دارد. یکی از نخستین سفرهای بینالمللی ولادیمیر پوتین در آغاز دورهٔ اول ریاستجمهوریاش به کوبا بود. طی یک سفر دیگر در سال ۲۰۱۴، پوتین ۳۴ میلیارد دلار بدهی این کشور به روسیه را بخشید. در آستانهٔ جنگ روسیه علیه اوکراین، روسیه با دور زدن تحریمهای آمریکا علیهٔ کوبا، بیش از ۴۴۰ میلیون دلار سوخت به کوبا ارسال کرد.
با آغاز جنگ و بهرغم تحت تحریم بودن دو کشور، صادرات نفت و فرآوردههای نفتی از روسیه به کوبا متوقف نشده و تنها در دو ماه نخست سال جاری میلادی ۷۰۰ هزار بشکه نفت به کوبا ارسال شده است.
به گفتهٔ اورلاندو گوتیرس-بورونات، مسکو اکنون به کوبا محصولات نفتی و مواد غذایی صادر میکند و حامی مالی و سیاسی حکومت این کشور است، «همانگونه که مسکو پیشتر حامی رژیم اسد در سوریه بود».
وزارت خارجهٔ کوبا در بهار گذشته اعلام کرد که یک شبکهٔ استخدام مزدوران کوبایی برای جنگ علیه اوکراین را شناسایی و به طور علنی آن را محکوم کرده است. در آن زمان، مقامات دیپلماتیک کوبا تأکید کردند که این کشور در جنگ روسیه علیهٔ اوکراین بیطرف است.
اما وزارت خارجهٔ اوکراین معتقد است که پس از آغاز جنگ روسیه علیه اوکراین، دولت کوبا مصرانه طرف روسیه را گرفته است.
به گفتهٔ گئورگی تیخی، سخنگوی وزارت خارجهٔ اوکراین، «دولت کوبا مانند دولتهای ایران و کرهٔ شمالی متحد روسیه است و صراحتاً برای کرملین آرزوی پیروزی در جنگ علیه اوکراین کرده».
به گفتهٔ او، این دولتها معتقدند که روسیه «رهبر جهانی برای مقابله با آمریکاست». گئورگی تیخی این برآورد را «اشتباه محض» خوانده و افزوده است: «روسیه ضد آمریکا نیست بلکه یک حکومت امپریالیستی است که میخواهد کشورهای همسایه خود را تحت کنترل داشته باشد».
رادیو فردا
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
عباس عبدی: چیزی بهنام مردم دیگر در این حکومت وجود خارجی ندارد. تقریبا دیگر نمیتوان یک پروژه مشترک با این سیستم تعریف کرد و به توافق رسید. در اول انقلاب، علیرغم جنگ و مشکلات متعدد دیگر، امید به آینده در مردم بیشتر از امروز بود، اما در حال حاضر، انتظار یک تغییر بنیادین در وضعیت سیاسی وجود دارد. ما نیازمند یک اصلاحات بنیادین در رویکرد سیاسی و مقابله با فساد هستیم. از سال ۱۳۶۸ هفت برنامه توسعه با محوریت رشد اقتصادی ۸ درصد نوشته شده و همه آنها شکست خورده است. برای مبارزه با فساد، اولین کار این است که رانت و امتیاز را حذف کنیم و رسانهها را آزاد بگذاریم.
شهاب اسفندیاری: اینکه با ایجاد هراس بر سیاستگذار تاثیر بگذاریم، یک تکنیک سیاسی است. نهضت آزادی بعد از جنگ نامه تندی نوشت و از نزدیک بودن فروپاشی و دینگریزی جوانان گفت. یا اصلاحطلبان نامه موسوم به جامزهر را در سال ۱۳۸۲ نوشتند. اصلاحطلبان و روشنفکران ما بهجای آنکه با حاکمیت پروژه مشترک تعریف کنند، بهدنبال تقابل و بهقول خودشان: فتح سنگربهسنگر رفتند. این افراد «جنبش دانشجویی» و «مطبوعات» دو نهاد مدنی را ابزاری برای اهداف خودشان کردند و با امنیتی کردن فضای سیاسی ایران، زمینهساز وضع موجود شدند.
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
در مناظره پنل «گام دوم ملی کردن صنعت نفت از دولتی سازی تا خصوصی سازی» باحضور مرتضی کاظمی پژوهشگر اقتصادی، شروین وکیلی نویسنده و پژوهشگر تاریخ و جامعهشناس و شهرام اتفاق پژوهشگر اقتصاد انرژی به این موضوع پرداخته شد که آیا جنبش ملی شدن نفت در راستای منافع ملی بود یا خیر.
شروین وکیلی جامعه شناس، با رویکردی تاریخی، فرآیند ملی شدن نفت را به سه دوره تقسیم کرد.
در مقابل، شهرام اتفاق پژوهشگر اقتصاد انرژی، با دیدگاهی متفاوت، ملی شدن نفت را بیش از آنکه یک پروژه اقتصادی بداند، یک اقدام سیاسی ارزیابی کرد.
در پایان میزگرد، کارشناسان بر ضرورت تحلیل دقیقتر تأثیرات ملی شدن نفت، بهرهگیری از تجربههای گذشته و اتخاذ سیاستهایی شفاف و مبتنی بر منافع ملی برای مدیریت منابع نفتی کشور تأکید کردند.
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
۲۱ فوریه برابر با ۳ اسفند روز جهانی زبان مادری نامیده شده از طرف یونسکو.
برای این روز، هیچ نوشتهای بهتر از این ندیدم که به «کتاب مادرم» نوشته فاخر و سمبلیک جلیل محمدقلیزاده پرداخته، شرحی در حد این صفحه بر آن بنویسم.
جلیل محمدقلیزاده بارها در کاریکاتورهای مجله ملانصرالدین در ستایش و دفاع از زبان مادری پرداخته است مانند این (https://t.me/Ali_Moradi_maragheie/1965) کاریکاتور. اما «کتاب مادرم» که احتمالا در ۱۹۱۹م یعنی اندکی قبل از سرازیر شدن ارتش سرخ به آذربایجان نوشته شده از همه آثار مربوط به زبان مادری، مهمتر است.
کتابی سمبلیک و تراژیک که به از دست رفتن و بیگانگی با زبان مادری می پردازد، کتابی بغایت مهم، جذاب، کمیک و در عین حال تراژیک و دردناک.
کسانی که در هر کجای جهان دغدغه زبان مادری دارند اگر این کتاب را می شناختند آنرا جزو کتابهای بالینی خود قرار می دادند. تنها کافی است نام کشورها را عوض بکنند...!
در این اثر یعنی «کتاب مادرم» مادری بنام زهرا دارای سه پسر و یک دختر است سه پسرش تحصیلکرده سه کشور مختلف هستند که اینک با مادر خود بیگانه شده و دیگر نمی توانند با او ارتباط برقرار کنند!
پسر اولش، رستم بی است: تحصیلکرده روسیه، طرز رفتار روسی، لباس روسی پوشیده و شیفته فرهنگ روسیه و مشغول نوشتن واژه نامه روسی و نشسته بر صندلی.
پسر دومش، میرزا محمدعلی است: شیفته ایران با لباس ایرانی، کلاه و همیشه تسبیح بدست، تحصیلکرده نجف و سوادش مثلا دعاهای مربوط به خسوف و کسوف و چهار زانو نشسته بر روی تشکچه...!
پسر سوم صمد واحد است: تحصیلکرده استانبول با لباس و شیفته فرهنگ عثمانی، شاعر و مشغول قافیه و عروض و فاعلاتن فعلات فاعلن...!
و یک خواهری زیبا بنام گلبهار دارند که چشم و چراغ مادر است.
در این اثر، به میزانی که رفتارهای سه پسر کمیک است احوال مادر تراژیک است.
مادر سرگردان در میان سه پسرش بوده که هر کدام ساز خود را می زنند.
مادر و پسرانش دیگر زبان همدیگر را نمی دانند. سه برادر نه تنها با مادر بلکه نسبت به همدیگر نیز بیگانه شده و مدام درگیری و پرخاش و به تمسخر همدیگر می پردازند.
وقتی مادر میخواهد دخترش را شوهر دهد هر کدام از برادرانش تلاش می کنند خواهرشان با تبعه کشوری ازدواج کنند که خودش شبیه و تحصیلکرده آن کشورند!
یک چوپانی بنام قنبر که ماست و پنیر آورده و مادر تنها زبان آن چوپان را می فهمد چون از گذشته و سنت می آید!
آن چسبی که باید کل این آدمها را به همدیگر پیوند دهد همان «کتاب مادر» یعنی تمثیلی از زبان مادری است که یادگار خانوادگی و بازمانده از دوران پدر مرحومشان است.
مادر مدام این کتاب عزیز یعنی زبان مادری را در دست دارد چون ریشه مشترک پسرانش بوده و پدرشان در آن کتاب، تاریخ تولد فرزندان را نوشته یعنی آن عنصر ریشه ای و مرکزی که می تواند خانواده و پسران را دوباره به همدیگر جوش دهد و از جدایی اعضای خانواده ممانعت کند. پس، مادر مدام آنرا در دست گرفته پیش هر کدام از پسرانش می برد و التماس می کند که آنرا بخوانند چون معتقد است آن کتاب آنها را باهم آشتی خواهد داد و باعث خواهد شد زبان همدیگر را بفهمند.
اما پسران آنرا دور می اندازند چون هر کدام، کتابهای خاص خودشان را دارند و مشغول خواندن آنها هستند!
چون پسران کتاب مادر را نمی خوانند و هر کدام کتابهای خود را می خوانند پس، اختلافشان بالا می گیرد، باهم درگیر شده و با قهر خانه را ترک می کنند.
مادر دست به دامن آنها شده تا نگذارد خانه را ترک کنند اما موفق نمی گردد!
اواخر نمایشنامه، پسران خانه را ترک کرده حمالانی می فرستند تا کتابهایشان را به آنها برسانند. مادر تنها مانده و از پا افتاده در حالیکه کتاب خودش را بر سینه فشرده در حال احتضار است!
تنها دخترش گلبهار و آن چوپان(قنبر) در کنارش مانده که از چوپانی و از گوسفندان گفته بر نی اش می دمد تا بلکه حال مادر مریض خوب شود...
مادر می میرد اما قبل از مرگ، آن کتاب را به دخترش گلبهار داده وصیت میکند که آنرا بر برادرانش بخواند تا دیگر باهم دعوا نکنند.
برادران هر کدام حمالانی فرستاده اند تا کتابهایشان را ببرند اما گلبهار حمالان را دست خالی بیرون کرده کتابهای هر سه برادر را پاره و به آتش می سپارد.
هنگامیکه برادران خودشان برای بردن کتابهایشان برمیگردند، گلبهار صفحاتی از کتاب مادر را برایشان می خواند:
این صفحات مربوط به روزهای تولد آنها بوده که پدرشان قبل از مرگ آنها را نوشته است...
لینک فیلم نمایشنامه«کتاب مادرم» به زبان ترکی را اینجا (https://www.youtube.com/watch?v=0twCylr61fw) می گذارم، توصیه می کنم کسانی که در اقصی نقاط عالم دغدغه زبان مادری دارند این شاهکار را ببینند.
این نمایشنامه در محکومیتِ مخصوصا تحصیلکردگانی است که ادعای روشنفکری و دمکراسی دارند اما اساسی ترین حق یک انسان را نادیده می گیرند:
حق زبان مادری...
کانال تلگرام نویسنده
@Ali_Moradi_maragheie
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
هفدهمین «گزارش سالانه اعدام در ایران»، کاری از سازمان حقوق بشر ایران و سازمان «با هم علیه مجازات اعدام» (ECPM)، به ارزیابی و تحلیل روند مجازات اعدام در سال ۲۰۲۴ در جمهوری اسلامی ایران میپردازد. تعداد اعدامها در سال ۲۰۲۴، روند آنها نسبت به سالهای گذشته، چارچوب قانونی و رویهها، اتهامات، توزیع جغرافیایی و تفکیک ماهانه اعدامها در این گزارش آمده است. همچنین فهرست کودک-مجرمان و زنان اعدامشده در سال ۲۰۲۴ نیز در جدولهای تدوینشده در این گزارش ارائه شده است.
این گزارش همچنین به جنبش لغو مجازات اعدام در ایران، دربرگیرنده جنبش بخشش، و سهم آن در کاهش بهکارگیری مجازات اعدام میپردازد و تحلیلی درمورد اینکه چگونه جامعه بینالملل میتواند در محدودکردن دامنه مجازات اعدام در ایران مشارکت کند، به دست میدهد.
گزارش ۲۰۲۴ نتیجه کار سخت اعضا و حامیان «سازمان حقوق بشر ایران» و داوطلبانی است که در گزارش، مستندسازی، گردآوری، تحلیل و نگارش محتوای آن مشارکت داشتند. ما بهویژه از منابع سازمان حقوق بشر ایران در داخل کشور سپاسگزاریم که با گزارش اعدامهای اعلامنشده و مخفیانه در زندانهای ۳۰ استان کشور، خطر قابلتوجهی را به جان میخرند.
با توجه به شرایط بسیار دشوار و فقدان شفافیت رسمی در کنار خطرها و محدودیتهای آشکاری که مدافعان حقوق بشر در جمهوری اسلامی ایران با آن مواجهاند، این گزارش نمیتواند شامل تمامی موارد مجازات اعدام در ایران باشد. سازمان حقوق بشر ایران دستکم ۳۹ گزارش اعدام دریافتی را در این گزارش لحاظ نکرده است، چراکه تکمنبعی بودند و بنابر استانداردهای ما به آمار اضافه نشدهاند. با این حال، هدف از تدوین این گزارش، دستیابی به کاملترین و واقعیترین آمار در شرایط کنونی است. گزارش حاضر، مرگهای مشکوک در بازداشتگاه، زندانیان محکوم به اعدامی که قبل از اعدام در زندان جان سپردهاند، یا کسانی را که زیر شکنجه کشته شدند، شامل نمیشود.
سازمان «با هم علیه مجازات اعدام» (ECPM) از تدوین، فرایند ویرایش و انتشار این گزارش در چارچوب فعالیتهای بینالمللی خود علیه مجازات اعدام حمایت میکند. تنها با اتخاذ یک استراتژی قوی برای نشر و توزیع اطلاعات میتوان بر معضل نبود شفافیت درمورد مجازات اعدام در ایران چیره شد. هدف سازمان حقوق بشر ایران و ECPM از انتشار این گزارشها، ارائه حقایقی است که بر دیدگاه بینالمللی اثر بگذارد و در نتیجه، به ایجاد تغییر در ایران درخصوص مجازات اعدام کمک کند. ایران به نسبت جمعیت، در صدر کشورهای اعدامکننده جهان قرار دارد.
گزارش سالانه ۲۰۲۴ در یک نگاه:
● دستکم ۹۷۵ تن در سال ۲۰۲۴ در ایران اعدام شدهاند. این عدد نسبتبه ۸۳۴ اعدام که در سال گذشته میلادی ثبت شد، ۱۷درصد افزایش یافته است.
● تنها ۹۵ اعدام (کمتر از ۱۰ درصد) از سوی مقامهای رسمی یا رسانههای داخلی گزارش شدهاند. این آمار ۱۵ درصد در سال ۲۰۲۳، ۱۲ درصد در سال ۲۰۲۲، ۱۶ درصد در سال ۲۰۲۱ و میانگین آن بین سالهای ۲۰۱۸ تا ۲۰۲۰ حدود ۳۳ درصد بود.
● ۹۰ درصد از کل اعدامهای گنجاندهشده در گزارش ۲۰۲۴، یعنی ۸۸۰ اعدام، از سوی مقامها اعلام نشده است.
● دستکم ۵۰۳ اعدام (۵۱.۶ درصد از کل اعدامها) با اتهامهای مربوط به مواد مخدر اجرا شدهاند. این آمار در سال ۲۰۲۳ برابر با ۴۷۱، در سال ۲۰۲۲ برابر با ۲۵۶ مورد (۴۴درصد) و در سال ۲۰۲۱ میلادی ۱۲۶ مورد (۳۸درصد) بوده است. اما بین سالهای ۲۰۱۸ تا ۲۰۲۰ به طور میانگین سالانه ۲۴ تن به این اتهام اعدام شدند.
● تنها ۱۵ مورد یعنی سه درصد از ۵۰۳ اعدام مرتبط با مواد مخدر ازسوی منابع رسمی اعلام شده است.
● دستکم ۴۱۹ اعدام (۴۳درصد از کل اعدامها) به اتهام قتل بوده است.
● دو معترض در بین کسانی بودند که به اتهام قتل عمد اعدام شدند.
● دستکم ۳۱ نفر، ازجمله ۹ شهروند کُرد و یک تن که از کشورهای همسایه ربوده و به ایران برده شده بود، برای اتهامهای امنیتی (محاربه، بغی و افسادفیالارض) اعدام شدند.
● دستکم ۲۲ نفر به اتهام تجاوز جنسی اعدام شدند.
● ۴ نفر در ملأعام به دار آویخته شدند.
● دستکم ۱ کودک-مجرم در میان اعدامشدگان بود. پرونده ۳ مورد احتمالی دیگر در زمان تدوین گزارش در دست بررسی بود.
● دستکم ۳۱ زن اعدام شدند که بالاترین آمار اعدام زنان طی دستکم ۱۷ سال گذشته بوده است.
● دستکم پنج تن از اعدامشدگان از بیماریهای روحی روانی یا معلولیت رنج میبردند.
● دستکم ۸۰ شهروند افغان اعدام شدند. این آمار در سال ۲۰۲۳ برابر با ۲۵ تن و در سال ۲۰۲۲ برابر با ۱۶ تن بود.
● دستکم ۵۳۴ اعدام در سال ۲۰۲۴ و بیش از ۵۰۷۵ اعدام از سال ۲۰۱۰، بر اساس احکام اعدام صادرشده در دادگاههای انقلاب بوده است.
● دستکم ۶۴۹ زندانی که به اتهام قتل به اعدام محکوم شده بودند، ازسوی خانوادههای قربانیان قتل براساس قوانین قصاص بخشیده شدند.
گزارش سالانه هفدهم درباره مجازات اعدام در ایران که توسط سازمان حقوق بشر ایران (IHRNGO) و همبستگی علیه مجازات اعدام (ECPM) منتشر شده است، از افزایش نگرانکننده استفاده از مجازات اعدام توسط جمهوری اسلامی در سال ۲۰۲۴ پرده برمیدارد. در این سال، دستکم ۹۷۵ اعدام انجام شده است که نسبت به ۸۳۴ مورد ثبتشده در سال ۲۰۲۳ میلادی، ۱۷ درصد افزایش را نشان میدهد. این افزایش نشاندهنده بالاترین تعداد اعدامهای ثبتشده در ایران در بیش از دو دهه اخیر است، بهویژه در نیمه دوم سال که همزمان با تشدید تنشها میان ایران و اسرائیل بود.
محمود امیریمقدم، مدیر سازمان حقوق بشر ایران، در واکنش به این گزارش گفت: «درحالیکه توجه جهان به تنشهای فزاینده بین ایران و اسرائیل معطوف بود، جمهوری اسلامی از نبود نظارت بینالمللی سوءاستفاده کرد تا مردم خود را با اجرای روزانه ۵ تا ۶ اعدام به وحشت اندازد. چون مردمی که خواستار حقوق اساسی خود هستند، بزرگترین تهدید برای حکومت محسوب میشوند و مجازات اعدام همچنان قویترین ابزار سرکوب سیاسی آن است. این اعدامها بخشی از جنگ جمهوری اسلامی علیه مردم خودش برای حفظ قدرت است.»
از میان این اعدامها، تنها ۹۵ مورد (کمتر از ۱۰ درصد) بهطور رسمی اعلام شد، که این میزان نسبت به ۱۵ درصد اعلامشده در سال ۲۰۲۳ کاهش محسوسی را نشان میدهد. این عدم شفافیت عمدی، علاوه بر تضعیف پاسخگویی، باعث میشود که مقیاس واقعی استفاده حکومت از مجازات اعدام پنهان بماند.
بخش قابلتوجهی از این اعدامها به اتهام جرایم مرتبط با مواد مخدر انجام شده است، بهطوریکه دستکم ۵۰۳ نفر در این رابطه اعدام شدهاند؛ افزایشی چشمگیر در مقایسه با سالهای گذشته. این اعدامها بهطور نامتناسبی اقلیتهای به حاشیه راندهشده، ازجمله اقلیت بلوچ را تحت تأثیر قرار داده است.
با وجود این روند نگرانکننده، دفتر مقابله با مواد مخدر و جرم سازمان ملل (UNODC) در برابر این مسئله سکوت اختیار کرده و همچنان به همکاریهای اجرایی خود با جمهوری اسلامی ادامه داده است. این در حالی است که در ماه آوریل، ۸۴ سازمان حقوق بشری، ازجمله IHRNGO و ECPM، بیانیهای جهانی صادر کردند و از UNODC خواستند که پروژههای اجرایی خود را در ایران تا زمان توقف این اعدامها به حالت تعلیق درآورد.
رافائل شنوئیل-هزان، مدیر اجرایی ECPM، در انتقاد از ادامه همکاریهای UNODC با ایران درحالیکه آمار اعدامهای مرتبط با مواد مخدر به بالاترین حد خود رسیده است، گفت: «UNODC و کشورهایی که پروژههای اجرایی آن را در ایران تأمین مالی میکنند، باید مسئولیت خود را در اعدام صدها نفر به جرم جرایم مواد مخدر بپذیرند. با ادامه این همکاری، درحالیکه جمهوری اسلامی اعدامهای گسترده انجام میدهد، آنها در خطر همدستی در این جنایات هستند. UNODC باید فوراً پروژههای خود را در ایران به حالت تعلیق درآورد تا زمانی که همه اعدامهای مرتبط با مواد مخدر متوقف شود.»
سال ۲۰۲۴ همچنین شاهد بیشترین تعداد اعدامهای قصاص (قصاصالنفس) در بیش از دو دهه اخیر بوده است، بهطوریکه دستکم ۴۱۹ نفر به اتهام قتل اعدام شدهاند. قوانین قصاص که به شدت غیرانسانی و ظالمانه هستند، مسئولیت اجرای حکم اعدام را بر دوش خانواده قربانی میگذارند و از آنجایی که سقف قانونی برای دیه وجود ندارد، شمار زیادی از متهمان به دلیل ناتوانی در پرداخت مبالغ سرسامآور دیه اعدام میشوند.
برای نمونه، عباس کریمی، پدری دارای دو فرزند، به دلیل عدم توانایی در پرداخت بیش از یک میلیون یورو دیه اعدام شد. در موردی دیگر، احمد علیزاده به مدت ۲۸ ثانیه به دار آویخته شد، سپس بنا به درخواست شاکی از چوبه دار پایین آورده و احیا شد، اما چند هفته بعد مجدداً اعدام گردید.
مقامات ایرانی در سال ۲۰۲۴ سرکوب مخالفان سیاسی را تشدید کردند و دستکم ۱۰ نفر را که با گروههای اپوزیسیون ممنوعه مرتبط بودند، اعدام کردند. از این تعداد، ۹ نفر زندانی سیاسی کرد و یک زندانی سیاسی دوتابعیتی ربودهشده از یک کشور همسایه بودند. تمامی این افراد پس از محاکمات نمایشی در دادگاههای انقلاب به اعدام محکوم شدند.
همچنین، محمد قبادلو و رضا رسایی، دو معترض جنبش زن، زندگی، آزادی، به اتهام قتل اعدام شدند. رضا رسایی، که یک معترض کرد و پیرو آیین یارسان بود، بر اساس اعترافات اجباری تحت شکنجه و علم قاضی محکوم شد. چندین معترض دیگر این جنبش همچنان در معرض خطر اعدام قرار دارند.
اعدام زنان نیز به سطحی نگرانکننده رسید، بهطوریکه دستکم ۳۱ زن اعدام شدند، که بیشترین تعداد از زمان شروع ثبت این آمار توسط IHRNGO در سال ۲۰۰۷ است.
دو فعال کرد، پخشان عزیزی و وریشه مرادی، به اعدام محکوم شدند، اما به لطف کارزارهای مردمی و فشارهای بینالمللی، اجرای احکام آنها تاکنون متوقف شده است.
جمهوری اسلامی همچنین به عنوان یکی از معدود کشورهای جهان، همچنان اعدام در ملأ عام و اعدام مجرمان کودک را ادامه داد. دستکم یک مجرم کودک اعدام شد و تحقیقات درباره سه مورد دیگر همچنان در جریان است. افزون بر این، حکومت سرکوب شهروندان افغانستانی را نیز تشدید کرد و با اجرای دستکم ۸۰ اعدام، که سه برابر آمار سال قبل است، سیاستهای تبعیضآمیز خود را علیه این گروه افزایش داد.
در مقابل این سرکوب فزاینده، مخالفتهای داخلی و بینالمللی با مجازات اعدام افزایش یافته است. در داخل ایران، زندانیان کارزار «سهشنبههای بدون اعدام» را آغاز کردند، که جنبشی اعتراضی با حمایت جهانی است و بیش از یک سال ادامه داشته است.
محمود امیریمقدم، مدیر سازمان حقوق بشر ایران، درباره این کارزار گفت: «جنبش سهشنبههای نه به اعدام نقطه عطفی در جنبش لغو مجازات اعدام در ایران است. برای نخستین بار، جنبشی مردمی که زندانیان آن را هدایت میکنند، هر هفته علیه همه اعدامها، نه فقط اعدامهای سیاسی، اعتراض میکند. این نشاندهنده آغاز یک حرکت اجتماعی گستردهتر برای به چالش کشیدن اعدام در تمامی اشکالش است. مردم ایران، سازمانهای حقوق بشری و جامعه جهانی باید از این جنبش حمایت کنند.»
افزایش شدید اعدامها در سال ۲۰۲۴ نشان میدهد که جمهوری اسلامی بیش از پیش به مجازات اعدام متوسل شده تا مخالفان را خاموش و کنترل خود را حفظ کند. از سال ۲۰۱۰ تاکنون، بیش از ۸,۸۰۰ اعدام در ایران ثبت شده است.
همزمان با انتشار این گزارش، سازمان حقوق بشر ایران (IHRNGO) و ECPM از جامعه بینالمللی، از جمله شورای حقوق بشر سازمان ملل، UNODC، و دولتهایی که با ایران روابط دیپلماتیک دارند، درخواست میکنند که مسئله اعدام را در اولویت مذاکرات خود با مقامات ایرانی قرار دهند. فشار بینالمللی مستمر برای افزایش هزینه سیاسی اعدامها و توقف ماشین کشتار جمهوری اسلامی ضروری است.
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
به گزارش والاستریت ژورنال، یک پهپاد انتحاری شاهد ۱۳۶ ایرانی که نیروهای اوکراینی در جریان جنگ روسیه علیه این کشور سرنگون کردهاند و نشانهای از مداخله مستقیم جمهوری اسلامی در جنگ است به آمریکا منتقل شده و در واشینگتن در محل «کنفرانس اقدام سیاسی محافظهکار» به نمایش گذاشته میشود.
بنا بر گزارشها، قرار است دونالد ترامپ، رییسجمهور آمریکا، در این کنفرانس سخنرانی کند.
یکی از سلاحهای مرگبار مورد استفاد در جنگ اوکراین، پهپادهای انتحاری شاهد است که نیروهای مسلح روسیه به صورت گروهی روانه اهداف اوکراینی میکنند.
پهپادهایی که بنا به گزارش رسانههای اوکراینی، بیش از نیروهای نظامی این کشور، بیمارستانها، مدارس و ساختمانهای مسکونی اوکراین را هدف گرفتهاند.
به گزارش والاستریت ژورنال، این پهپاد که یکی از موارد اثباتی نقش مستقیم ایران در جنگ اوکراین است، سهشنبه با یک هواپیمای سی-۱۳۰ نیروی هوایی لهستان، به پایگاه نظامی اندروز در مریلند رسید.
بر اساس این گزارش، پهپاد شاهد ۱۳۶ پرکاربردترین پهپاد نظامی در جهان محسوب میشود که در صنایع نظامی ایران تحت نظارت سپاه پاسداران تولید میشود. سپاه پاسداران در ایالات متحده به عنوان سازمان تروریستی شناخته میشود.
پهپادی که ۱۶ بهمن به پناهگاه مهار تابش اشعه در نیروگاه اتمی مخروبه چرنوبیل ضربه زد، یک پهپاد گرنان-۲ بود که نام روسی پهپاد شاهد ۱۳۶ ایران است.
یک نمونه از همین پهپاد شاهد را نیروهای حشد شعبی وابسته به جمهوری اسلامی در ۸ بهمن ۱۴۰۲ در حملهای به یک پایگاه کوچک آمریکایی به نام «برج ۲۲» در شمال شرقی اردن استفاده کردند که درنتیجه آن سه پرسنل نظامی ایالات متحده کشته شدند.
پهپاد شاهد که این هفته به آمریکا رسیده و اکنون در منطقه کوئینز در نیویورک است را نیروهای ویژه اوکراینی و لهستانی به همراه سازمان غیرانتفاعی آمریکایی «اتحاد علیه ایران هستهای» از منطقه خارج کرده و به آمریکا آوردهاند.
این پهپاد دارای بالی به شکل دلتا و بینی برجستهای است که محل استقرار کلاهک جنگی آن است و به خاطر رنگ زغالی آن، هنگام پرواز در شب به دشواری قابل تشخیص است.
پرههای موتور این پهپاد، هنگامی که نیروهای اوکراینی توانستند آن را سرنگون کنند، آسیب دیدند، اما بقیه پهپاد کامل سالم مانده است.
اوکراینیها این پهپاد را غیر فعال کرده و کلاهک جنگی آن را تخلیه کردند و لهستانیها نیز پیش از آنکه آن را به ایالات متحده منتقل کنند، دوبار بازرسی کردند.
مارک والاس، رییس سازمان «اتحاد علیه ایران هستهای»، که در دوران ریاست جمهوری جورج دبلیو بوش به عنوان سفیر ایالات متحده در سازمان ملل خدمت کرده است، به والاستریت ژورنال گفت این پهپاد در طول شب با کامیون به واشنگتن منتقل شده و در کنفرانس اقدام سیاسی محافظهکار در این آخر هفته به نمایش گذاشته خواهد شد.
والاس گفت هدف او از نمایش این پهپاد این است که سیاستگذاران را وادار کند «پهپاد شاهد ایرانی را به عنوان پرکاربردترین سلاح تروریستی کشتار جمعی به رسمیت بشناسند.»
او در گفتگو با والاستریت ژورنال این پهپاد را به بمب بدون سرنشین وییک تشبیه کرد، همان پهپادی که نازیها در جریان جنگ جهانی دوم به سمت لندن پرتاب میکردند.
این پهپاد ۳ متر و ۳۵ سانتیمتر طول و عرض آن ۲ متر و ۴۴ سانتیمتر است و بُرد آن حداکثر ۲۵۷۵ کیلومتر است که بسیار بیشتر از برد وییک است.
کلاهک جنگی آن بار مجهزی معادل ۵۰ کیلوگرم تیانتی دارد و قیمت آن ۸ هزار دلار است.
به نوشته والاستریت ژورنال، ایالات متحده دلیل موجهی برای نگرانی در مورد این پهپاد دارد.
نورمن رول، که ۳۴ سال در سازمان سیا کار کرده و سپس مدتی هم مسئول پرونده ایران در دفتر مدیر اطلاعات ملی بوده و اکنون مشاور ارشد «اتحاد علیه ایران هستهای» است به والاستریت ژورنال گفت ایران از طریق نیروهای نیابتیاش «قدرت صادر میکند.»
او گفت: «روسیه نیز در این مورد به عنوان نیابتی جمهوری اسلامی عمل میکند، زیرا نفوذ ایران را گسترش داده و به کشور اجازه داده در صحنه جهانی عمل کند.»
این مقام امنیتی پیشین ایالاتمتحده به والاستریت ژورنال گفت «دنیا پیش از این، هرگز شاهد موردی همانند ایران که به طور منظم موشکها و پهپادهایی را برای استفاده علیه اهداف غیرنظامی تولید و صادر کند.»
والاس به والاستریت ژورنال گفت تهیه این پهپاد نتیجه درخواست او و توماس کاپلان، تاجر آمریکایی از رادک سیکورسکی، وزیر خارجه لهستان است. درخواستی که او پس از تماس با همنای اوکراینی خود توانست اجابت کند.
سیکورسکی در گفتگوی تلفنی به والاستریت ژورنال گفت: «یک محور تجاوز بین ایران و روسیه وجود دارد. جمهوری اسلامی در همه جهتها مرگ و ویرانی میفرستد و ما باید به صورت مشترک و مستقیم با این تهدید روبرو شده و آن را برطرف کنیم.»
او در توضیح شیوه مواجهه نیروهای اوکراینی با پهپادهای شاهد به والاستریت ژورنال گفت نیروهای اوکراین دارای «یک سیستم واقعا درخشان برای تشخیص پهپادها بر اساس صدا هستند، با هزاران گوشی هوشمند که به خطوط ارتباطی سلولی متصل شدهاند، صدای پهپادهای ورودی را تشخیص میدهند. و به همین روش مسیر آنها در آسمان اوکراین را ردیابی کرده و با واحدهای سیار خود آنها را هدف قرار داده و سرنگون میکنند.»
اما بهرغم نبوغ اوکراینیها در شکار این پهپادها، پهپاد شاهد (یا گرنان) ویرانگری میکند و نیروهای روسیه از آغاز جنگ با هزاران پهپاد به اوکراین حمله کردهاند.
این پهپاد چگونه به ایالات متحده منتقل شد؟
والاس با اشاره به دشواری امنیتی خروج امن از اوکراین به والاستریت ژورنال گفت: «ایرانیها سالها تلاش کردهاند تا نقش این سلاح کشتار جمعی تروریستی را پنهان کنند. بنابراین، باید با حیله و حقه، آن را در تاریکی شب از اوکراین عبور داده میشد.»
او همچنین با اشاره به ممنوعیت ورود آن به آمریکا به عنوان محصولی ایرانی به دلیل تحریمها، گفت سوابق سازمان «اتحاد علیه ایران هستهای» در همکاری با دفتر کنترل داراییهای خارجی از جمله در مساله «کشتیهای ارواح که نفت قاچاق میکنند»، موجب شد مجوز واردات این پهپاد در ۱۰ روز صادر شود.
رول که از کهنهکاران جامعه اطلاعاتی آمریکاست به والاستریت ژورنال گفت: «از بسیاری جهات، جمهوری اسلامی ایران را میتوان به عنوان آتشزن زنجیرهای توصیف کرد که به طور آشکار دیگر آتشزنانی را که در کشورهای منطقه فعالیت میکنند، پرورش میدهد.»
او در توضیح این شیوه عملکرد گفت: «تهران بازیگرانی را انتخاب میکند که ایدئولوژی او را به اشتراک میگذارند. آنها را محافظت میکند و از نظر سیاسی، فنی و مالی به آنها قدرت میدهد و سپس کنار مینشیند و میبیند آنها علیه دشمنان ایران عمل میکنند.»
ایران اینترنشنال
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
حماس روز پنجشنبه اجساد کودک اسرائیلی کیفیر بیباس و برادر چهار سالهاش آریل را تحویل داد. این دو، جوانترین گروگانهایی بودند که در حمله ۷ اکتبر ۲۰۲۳ توسط حماس گرفته شدند و از نمادهای قدرتمند آسیبهای روانی واردشده در آن روز به شمار میروند.
به گزارش رویترز، خودروهای صلیب سرخ از محل تحویل اجساد در نوار غزه با چهار تابوت سیاه که روی یک سکو قرار داده شده بود، دور شدند. روی هر یک از تابوتها تصویر کوچکی از گروگانها نصب شده بود.
حماس اجساد این دو پسر و مادرشان شیرى بیباس را به همراه گروگان چهارم، اودد لیفشیتز، تحت توافق آتشبس غزه که ماه گذشته با حمایت ایالات متحده و میانجیگری قطر و مصر به دست آمد، تحویل داد.
بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، در یک بیانیه ویدئویی کوتاه گفت که پنجشنبه “روز بسیار سختی برای دولت اسرائیل خواهد بود. روزی ناراحتکننده و روزی پر از اندوه.”
صدها نفر در سرمای زمستان پیش از تحویل اجساد در خان یونس در جنوب غزه گرد هم آمدند. شبهنظامیان حماس با لباسهای سیاه و صورتهایی پوشیده در منطقه گشت میزدند.
کیفیر بیباس در زمان ربوده شدن ۹ ماهه بود. خانواده بیباس، از جمله پدرشان یاردن، در کيبوتص نير عوز ربوده شدند. این کيبوتص یکی از چندین جامعهای بود که در ۷ اکتبر توسط مهاجمان مسلح حماس از غزه هدف حمله قرار گرفت.
حماس در نوامبر ۲۰۲۳ اعلام کرد که این دو پسر و مادرشان در یک حمله هوایی اسرائیل کشته شدهاند، اما مرگ آنها هرگز توسط مقامات اسرائیلی تأیید نشد و حتی تا آخرین لحظه، برخی از پذیرش مرگ آنها خودداری کردند.
یفتاح کوهن، ساکن نير عوز، که حدود یک چهارم ساکنان آن در جریان حمله یا کشته یا ربوده شدند، گفت “شیری و بچهها به یک نماد تبدیل شدند”.
یاردن بیباس در تبادل قبلی گروگانها با زندانیان در این ماه بازگردانده شد. اما خانواده این هفته گفتند که “انتظار آنها تمام نشده” تا زمانی که تأیید نهایی درباره سرنوشت پسران و مادرشان دریافت کنند.
لیفشیتز در زمان ربوده شدن ۸۳ سال داشت و از کيبوتص نير عوز، که خود در تأسیس آن کمک کرده بود، ربوده شد. همسرش، یوخود، که در آن زمان ۸۵ سال داشت، همراه با او ربوده شد و دو هفته بعد به همراه یک زن مسن دیگر آزاد شد.
لیفشیتز سابق براین یک روزنامهنگار بود. او در مقالهای که در ژانویه ۲۰۱۹ در روزنامه چپگرای هاآرتص با عنوان “مدافع اسرائیل نیست” منتشر کرد، صلاحیت امنیتی نتانیاهو را زیر سؤال برد و سیاستهای او از جمله در مورد حماس و غزه را مورد انتقاد قرار داد.
در میان مواردی که لیفشیتز به عنوان شکستهای سیاستی نتانیاهو ذکر کرد، رد راهحل دو دولتی با فلسطینیها و توافق سال ۲۰۱۱ بود که بیش از ۱۰۰۰ زندانی فلسطینی در ازای یک سرباز اسرائیلی ربودهشده، مبادله شد. یحیی سینوار، رهبر حماس در غزه و طراح اصلی حمله ۷ اکتبر، از جمله زندانیانی بود که در جریان این مبادله آزاد شد. نیروهای اسرائیلی سینوار را در جریان جنگ غزه کشتند.
یک پوستر بزرگ در محل تحویل اجساد نصب شده بود که نتانیاهو را به عنوان یک خونآشام نشان میداد که بر روی تصاویر چهار گروگان ایستاده است. روی پوستر نوشته شده بود: “جنایتکار جنگی نتانیاهو و ارتش نازی او، آنها را با موشکهای جنگندههای صهیونیستی کشتند.”
نتانیاهو با انتقاد از متحدان ائتلاف راستگرایش مواجه شده است که معتقدند توافق آتشبس به حماس پاداش میدهد و این گروه نظامی را در غزه باقی میگذارد.
اما نظرسنجیهای متوالی نشان دادهاند که اکثریت مردم از آتشبس حمایت میکنند و هزاران اسرائیلی به خیابانها آمدهاند تا از دولت بخواهند به توافق پایبند بماند تا تمام گروگانهای باقیمانده بازگردانده شوند.
اسرائیل جنگ خود در نوار غزه را پس از حمله ۷ اکتبر حماس آغاز کرد. حماس در حمله ۷ اکتبر حدود ۱۲۰۰ نفر را کشت و ۲۵۱ نفر را ربود، آغاز کرد. مقامات بهداشتی فلسطینی میگویند که عملیات نظامی اسرائیل حدود ۴۸۰۰۰ نفر را کشته و غزه را به ویرانه تبدیل کرده است.
گروگانهای زنده
تحویل اجساد در روز پنجشنبه با بازگشت شش گروگان زنده در روز شنبه همراه خواهد بود و در ازای آن، صدها فلسطینی دیگر که انتظار میرود زنان و افراد زیر سن قانونی باشند از زندانهای اسرائيل آزاد خواهند شد.
در مرحله اول توافق آتشبس، حماس موافقت کرد که ۳۳ گروگان را در ازای آزادی نزدیک به ۲۰۰۰ زندانی و بازداشتی فلسطینی آزاد کند. تاکنون ۱۹ گروگان اسرائیلی و همچنین پنج تایلندی که در یک تحویل غیرمنتظره بازگردانده شدند، آزاد شدهاند.
مذاکرات برای مرحله دوم، که انتظار میرود شامل بازگشت حدود ۶۰ گروگان باقیمانده (تصور میرود کمتر از نیمی از آنها زنده باشند) و خروج کامل نیروهای اسرائیلی از نوار غزه برای پایان جنگ باشد، در روزهای آینده آغاز خواهد شد.
این موضوع همچنین تحت تأثیر درخواست رئیسجمهور آمریکا، دونالد ترامپ، برای اسکان مجدد فلسطینیها خارج از غزه قرار گرفته است، اقدامی که منتقدان میگویند به معنای جنایت جنگی و پاکسازی قومی است.
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
بخش دوم
دین و روحانیت
استنباط و برداشت پهلویسم از علل زوال امپراتوری، همراه با مقاصد آن برای ایجاد قدرت مرکزی و آغاز مدرنیزاسیون، ایجاب میکرد که قدرت روحانیون، نهادهای مذهبی، و فرهنگی که از آنها نشأت میگرفت، از اهداف اصلی حملات سیاسی آن [یعنی پهلویسم] باشد. یکی از این هدفها، براندازی روحانیت و تفسیر ذی نفوذ آنان از دین بود که فرم و قالب فرهنگ عمومی و فرهنگ مسلط در ایران را تعیین میکرد. بنابراین دستیابی به چنین مقصودی پیششرطی بود برای ایجاد همان homo Pahlavicus و یا به عبارتی انسان پهلوی وار. هدف دیگر این حملات، قرار دادن بخش زیادی از منافع مادی روحانیت در خدمت دولت بود.
هدف از جدایی دین از سیاست که در آن زمان با عبارت “تفکیک مذهب از سیاست” بیان میشد در قالب استدلالهای تاریخی و هم روزگار (contemporary) توجیه میگردید. پهلویسم، با در نظر گرفتن چالشهای فرهنگی و سیاسی مرتبط با این هدف، تلاش داشت تا نشان دهد که حملات به روحانیون و نهادهای آنان، در واقع بازگشت به یک روش اصیل ایرانی در حکومتداری است که ریشه در دوران امپراتوری پیشااسلامی ایران دارد و این جدایی دین از دولت، یک فرآیند طبیعی، جهانی و ضروری در مسیر تکامل است.
این نظریهپردازی با ارائه یک روایت دستکاری شده تاریخی از جدایی دین و دولت در غرب، از آگوستین قدیس تا ژان بودن آغاز میشد. سپس، با اشاره به ضدیت با روحانیت و جدایی دین از سیاست در مکاتب سیاسی غربی، از جمله دموکراسی و شکلهایی از حکومت خودکامه مانند فاشیسم و نازیسم، به پایان میرسید.(۲۴) بستگی و ارتباط تجربه غرب در این زمینه بر اساس این ادعای پهلویسم قرار داده شده بود که ایران از لحاظ فرهنگی و نژادی با غرب پیوند دارد.
آنگاه توجه به تاریخ روابط میان دین و دولت در ایران پیش از اسلام معطوف میگردید. زرتشت بهعنوان یکی از ارکان اصلی هویت ایرانی معرفی میشد که در چهارچوب گفتمان پهلویسم، میراثی غنی از نظر فکری، دینی و اخلاقی برای ایرانیان و جهان به جا گذاشته است. پهلویسم چنین استدلال میکرد که آئین زرتشت یک دین اصیل ایرانی است و جایگاه و مقام آن در امپراتوری پیشااسلامی ایران میتواند درسهایی برای زمان حال در بر داشته باشد.
قدیمیترین حکومتی که اطلاعات تاریخی کافی درباره آن در دسترس است، حکومت ساسانیان است که در زمان آنها، آئین زرتشت و مانویت از ادیان رایج بودند. این امپراتوران، در همان حالی که ادیان و پیروان آنها را محترم میشمردند، جدایی کامل امور دولتی از امور دینی را نیز تضمین میکردند. اما در برخی از دورهها، این جدایی به طور دقیق رعایت نمیشد. «در ایران، هرگاه دین فرصت پیدا میکرد تا با سیاست درهم آمیزد و در آن مداخله کند، همانطور که در زمان هرمز شاه (۲۷۰–۲۷۱ میلادی) رخ داد، نتیجه فاجعهبار بود. او حکومت خود را از دست داد.»
با این حال: «در زمان خسرو (۵۳۱–۵۷۹ میلادی)، آخرین امپراتور قدرتمند ساسانی، به همه ادیان احترام کامل گذاشته میشد. از آنجا که هیچ قانونی بر اساس یک دین خاص تنظیم نمیشد، عدالت بهطور یکسان برای همه اجرا میگردید، نظام پادشاهی از شکوفایی برخوردار بود و حکومت از ثبات و حمایت مردمی برخوردار.»(۲۵)
در اینجا درس تاریخی این بود که درآمیختن دین و روحانیت با سیاست تنها به دولت آسیب میرساند و توانایی آن را در حفظ قدرت امپراتوری که برای خنثیسازی تهدیدهای داخلی و خارجی ضروری است، تضعیف میکند. پهلویسم، پس از ستایش از بزرگی و فضایل آئین زرتشت، با این پرسش مواجه بود که چرا ایرانیان ایمان خود را به این دین اصیل ایرانی از دست دادند و اسلام را که توسط اعراب به آنها تحمیل شده بود، پذیرفتند.
بیتوجهی به مبانی اصیل دینی و تغییر این مبانی به دلیل دخالت [منافع] سیاسی، روح آن دین را که مبتنی بر آزادی مردم بود، منحرف ساخت. این روح از بین رفت و بهطور خودکار به استبداد و خودکامگی تبدیل شد که جایگزین عدالت و انصاف گردید. در نتیجه، اکثریتی از مردم که زمانی به این دین ایمان داشتند، به اسلام جذب شدند، چراکه اسلام همان باورهای ایران کهن را در خود داشت.» (۲۶) «بهعبارت دیگر، اسلام اقتباسی از زرتشتیگری ایرانی بود.»
اصول آئین زرتشت که به اسلام منتقل گردید، شامل شفقت، مهربانی، مهماننوازی، بردباری، صلح و دوستی، احترام به حقوق دیگران و آزادی بود. تمام اینها در کتابهای دینی ما قبل از اسلام وجود داشتند.»(۲۷)
پهلویسم بر این ادعا بود که دوران سلطه اعراب نه تنها کاستی و اشتباه درآمیختن دین با سیاست را آشکار ساخت، که شور و اشتیاق ایرانیان را نیز برای [بازگشت به] اصالت و هویت خود برانگیخت.»
پس از فتح ایران توسط اعراب، دستنشاندگان خلافتهای اموی و عباسی حکومت دینی را برپا کردند. این اقدام یکی از علل اصلی ظهور حکومتهای ملی ایرانی مانند صفاریان و سایر سلسلهها بود. اما در نهایت و با گذشت زمان، قدرت حکومت از نفوذ دینی جدا گردید.»
بر اساس این دیدگاه، در دوره صفویه دین و روحانیون دخالت بیش از حدی در امور دولتی اعمال میکردند، در حالی که سلسلههای زند و قاجار تلاش کردند دین را از سیاست جدا کنند. این که این سلسلهها واقعاً چنین رویهای داشتند، البته قابل بحث است. اما آنچه برای پهلویسم اهمیت داشت، تلاش برای نشان دادن این موضوع بود که جدایی دین از سیاست، هدف ستودنی سلسلههای سلطنتی پیشین بوده است، اما تنها این پهلویسم بود که توانست این هدف را محقق سازد.
پهلویسم، روحانیون را متهم میکرد که هم به منافع دولت در دوره پادشاهی قاجار آسیب زدهاند و هم به جنبش مشروطهخواهی “مردمی”. این جنبش، به زعم پهلویسم، نه برای محدود کردن قدرت سلطنت، که برای “جدایی قانونی و همیشگی دین از سیاست” تلاش کرده بود. اما به دلیل “مخالفت و نفوذ روحانیون، این دو عنصر آنگونه که باید و لازم بود از یکدیگر جدا نشدند.”این تنش بین دین و سیاست تا زمان حکومت رضاشاه ادامه یافت، دورهای که “این وضعیت در نهایت برطرف گردید.”(۲۸)
بنیانگذار سلسله پهلوی بیان کرده بود که: “بسیاری از مردم بهاشتباه بر این باورند که دستیابی به تمدن مدرن، به معنای کنار گذاشتن اصول دینی و شریعت است. بهعبارت دیگر، آنها گمان میکنند که تمدن با دین ناسازگار است. درحالیکه کاملاً عکس آن حقیقت دارد.” حتی اگر شارع بزرگ اسلام امروز در میان ما حضور میداشت، بر سازگاری دین خود با تمدن امروزی تأکید میکرد. متأسفانه، اندیشههای روشنبینانه او در طول زمان توسط برخی افراد (یعنی روحانیت) مورد سوءاستفاده قرار گرفته است. در نتیجه، ما امروز با وضعیتی راکد روبهرو هستیم. ما باید سخت تلاش کنیم تا این وضعیت و عقبماندگی را تغییر دهیم. (۲۹)
اما سیاستهای رضاشاه، که برای پهلویگرایی نقطه شروعی به حساب میآمد، نشاندهنده این باور او بود که در واقع ناسازگاری بنیادی میان دین و تمدن وجود دارد و در نتیجه، روحانیون و فرهنگی که از آنها ایجاد میگردد، باید بهعنوان عوامل مسلط در شکلدهی فرهنگ عمومی و فرهنگ سطح بالای جامعه کنار گذاشته شوند. برای تحقق چنین مقصودی، رضا شاه در دو جبهه [متفاوت] پیشروی نمود: او ابتدا سیاستهایی را برای ایجاد “انسان پهلویگرا” (homo Pahlavicus) به اجرا در آورد تا به این ترتیب ایرانیان را از نظر فرهنگی به خویشاوندان نژاد آریایی خود، یعنی اروپاییهای غربی، بازگرداند. او حملاتی را علیه پوشش و ظاهر سنتی، که بهعنوان نمادهای اسلام و نفوذ فرهنگی روحانیت تلقی میشدند آغاز نمود. وی پوشش اسلامی زنان را ممنوع کرد و مردان را به پوشیدن کتوشلوار اروپایی و کلاه پهلوی (الهامگرفته از غرب) مجبور نمود و همچنین دستور داد تا مقامات رسمی ریشهای خود را بتراشند.(۳۰)
امید آن بود که با تحمیل پوشش اروپایی، ایرانیان به [انسانهای] “اروپایی” تبدیل شوند، از سوی غرب بهعنوان “متمدن” پذیرفته شده و در نهایت آداب و رفتار اروپایی را کسب نمایند. این سیاست [رضاشاه] باعث ایجاد شکاف فرهنگی عمیق میان مردم و نخبگان غربگرا گردید و توانایی نخبگان را برای کنترل تودهها تضعیف نمود، زیرا مردم آنها [یعنی نخبگان] را به دلیل پوشش و رفتارهایشان بیگانه میپنداشتند. با توجه به وجود چنین شکافی میان پهلویسم و فرهنگ سنتی و گرایش جهانبینی سنتی به اهریمنی جلوه دادن نخبگان غربگرا، سرآمدان پهلوی نتوانستند مشروعیت دولت را افزایش داده یا سلطه خود را بر تودهها تقویت کنند.
البته اشرافیت روسیه نیز پس از اصلاحات غربگرایانه پتر کبیر (حکومت: ۱۶۸۹–۱۷۲۵) با وضعیتی مشابه روبه رو گردیدند. یک کتاب رسمی در درس تاریخ توضیح میداد که چرا پهلویسم مسئله لباس را [تا این اندازه] مهم تلقی میکرد: «رضا شاه به خوبی درک کرده بود که لباسهای ایرانی... متعلق به دوران گذشته است و مردم باید لباسهای جدیدی مشابه کشورهای پیشرفته بپوشند. (این لباسهای جدید) میتوانست نشانههای عقبماندگی و انحطاط را از بین ببرد.»(۳۱) در گام دوم رضا شاه قدرت روحانیت را بر نظام آموزشی و قضایی از بین برد و به این ترتیب، آنها را از یکی از منابع اصلی درآمد خود محروم ساخت و از تواناییشان در شکل دهی به فرهنگ عمومی و در نهایت، به فرهنگ سطح بالا مانع گردید.
طبق روایت پهلویسم، در هرج و مرجی که پس از کنارهگیری رضا شاه و اشغال ایران توسط نیروهای انگلیس و شوروی در اوت ۱۹۴۱ پدید آمد، «روحانیون تشنهی قدرت فرصت مناسبی برای خودنمایی سیاسی به دست آوردند. از جمله این افراد، آیتالله کاشانی بود که در زمان دولت دکتر مصدق در سیاست دخالت میکرد.»
با محکوم کردن دخالت روحانیت در امور دولتی، رژیم پهلوی تعریفی از یک روحانی واقعی ارائه داد: «روحانیان واقعی در مراکز دینی میمانند و به مطالعات مذهبی میپردازند ... آخرین تلاش روحانیون تشنه قدرت و جاهطلب در این زمینه تنها همین چند سال پیش دیده شد که سرکوب گردید. آنها هرگز دوباره سر بلند نخواهند کرد.»(۳۳)
شورش روحانیانی که در اینجا به آن اشاره رفته است، به قیام آیتالله خمینی در سال ۱۹۶۲ بازمیگردد. او با اصول انقلاب سفید مخالفت کرد. رژیم، این اعتراضات را سرکوب کرده و در نهایت خمینی را از کشور تبعید نمود. در پی این شورش، شاه موضع خود را دربارهی عاملان آن، یعنی روحانیون و هواداران غیرروحانی آنها، بهوضوح بیان کرد:
«همیشه عدهای نادان و مرتجع وجود داشتهاند که مغزهایشان در جا زده است و همواره در مسیر [ترقی] ما مانع ایجاد کردهاند... مغزهای آنها قادر به حرکت نیست. این ارتجاع سیاه (روحانیت)... در هزار سال گذشته شاهد هیچ پیشرفتی در اندیشه خود نبوده است. آنها زندگی را در کسب چیزی بدون زحمت، مفتخوری، تنبلی، خوردن و خوابیدن خلاصه کردهاند. در اصول ششگانه (انقلاب سفید) برای همه فکری شده است... اما چه کسی با آن مخالفت میکند؟ ارتجاع سیاه، مردان احمقی که چیزی نمیفهمند و نیت بدی دارند.»(۳۴) «آنها شبیه مارهای افسرده و بیحرکت هستند که مانند آنها در کثافت خود شناورند... اگر این عناصر پست و پلید... از خواب جهل خود بیدار نشوند، مشت عدالت همچون رعد بر سر آنها فرود خواهد آمد، فارغ از اینکه در چه لباسی باشند، شاید که زندگی ناپاک و شرمآورشان پایان یابد.»(۳۵) «آنها نمیخواهند کشور پیشرفت کند و توسعه یابد. تنها به فکر منافع خودشان هستند. با اصلاحات مخالفاند زیرا [در آن صورت] دیگر قادر به فریب مردم نخواهند بود... و نمیتوانند کسی را علیه حکومت تحریک کنند.»(۳۶)
سکولاریسم [دینگریزی] پهلویسم پویاییهای متعددی داشت. نخست، از جهت نظری و عملی این ایدئولوژی در پی تضعیف نهادهای روحانیت و کاهش نفوذ آنها بر اشکال فرهنگی عمومی بود. برای دستیابی به چنین مقصودی، حکومت به مداخله در امور داخلی نهادهای دینی پرداخت و تلاش کرد اسلامی مطابق با ارزشهای پهلویسم ایجاد و کنترل کند.
«نباید تردیدی داشت که در آیندهای نزدیک، در آموزش و پرورش نسلهای آینده، گامهایی توسط رهبران دینی واقعی و ملی برداشته خواهد شد تا آیینهای اصیل اسلامی و اصول اخلاقی شایسته اسلام را پایهریزی کنند و دین را از خرافات و منافع شخصی بر حذر دارند.»
آنچه حکومت در نظر داشت، گروهی از روحانیون وابسته به دولت و یک سپاه دینی تحت کنترل حکومت بود که وظیفه داشتند ارزشهای اسلام مبتنی بر پهلویسم را تدوین کنند و «آن را به مردم روستاها و شهرهای کوچک منتقل نمایند».(۳۷) تنها این نوع از اسلام پهلویستی اجازه حضور در عرصه سیاسی را داشت و صرفاً در خدمت منافع دولت قرار میگرفت. پویایی دیگر سکولاریسم پهلویسم تفکیک اخلاق اسلامی از آموزههای اسلامی بود. شاه در سخنرانیهای خود از اسلامی اخلاقی و معنوی در حیطهی شخصی و محدود به حریم خصوصی سخن میگفت.(۳۸) به عبارت دیگر، ایرانیان بدون قرار گرفتن تحت تأثیر آموزههای روحانیون و آنچه او «ارتجاع سیاه» مینامید، میتوانستند زندگی اخلاقی و اسلامی خوبی داشته باشند، در حالی که همچنان به اصول پهلویسم پایبند میماندند. در چنین دیدگاهی، دین و هویت دینی دیگر تعیینکنندهی هویت ملی یا فرهنگ سطح بالای جامعه نبود، بلکه صرفاً یکی از گزینههای موجود بهشمار میرفت.
پهلویسم با اتخاذ چنین مسیری، خود را از یک عنصر مهم، یعنی اسلام، محروم ساخت؛ عنصری که میتوانست پایههای ایدئولوژیک آن را تقویت نماید. در حالی که تأکید بر امپراتوری ایران پیش از اسلام و هویت فرهنگی ایرانی مستقل از اسلام، دارای ظرفیت مناسبی برای تحکیم ایدئولوژیک دولت پهلوی محسوب میشد، اما این دو عنصر بهتنهایی نمیتوانستند بنیانهای تاریخی و ایدئولوژیک پهلویسم را شکل دهند، زیرا اسلام همچنان نقش مهمی در جهانبینی و زندگی روزمرهی تودههای مردم ایفا میکرد.
علاوه بر این، این گفتمان پهلویسم دقیقاً در زمانی گسترش مییافت و مدون میشد که روحانیون و روشنفکران دینی تلاش میکردند تا اسلام را در نسبت با دیگر ایدئولوژیهای زمانه – از جمله دموکراسی، سوسیالیسم، ناسیونالیسم، و سلطنت ایدئولوژیک – بازتعریف نموده و در موقعیت و وضعیت بهتری از پیش مطرح کنند. نتیجه آن بود که عناصر اسلام برای بخش روبهرشدی از روشنفکران و طبقات تحصیلکرده، که از پویایی سیاسی پهلویسم ناراضی بودند و در ادامه مقاله به آنها اشاره خواهد شد جذابیت بیشتری پیدا نمود.
پس به طور خلاصه، پهلویسم بازگشت به آن نوع از اصالتی را تبلیغ میکرد که در دوران طلایی گذشته، یعنی امپراتوری ایران پیش از اسلام، ریشه داشت و قرار بود به دوران طلایی آینده بینجامد. در چنین حال و هوایی است که انسان پهلویگرا یا همان Homo Pahlavicus یک ایرانی نوظهوری است که از «ایدئولوژی بزرگ» و «فرهنگ» امپراتوری ایران پیش از اسلام انباشته شده است – شخصی که افتخار گذشتهی ایران را در آینده آن منعکس میسازد. محمدرضا شاه، در دوران ولیعهدی، در سخنرانی خود در دانشسرای مقدماتی تهران اظهار داشت: «شما (آموزگاران آینده) وظیفهای مقدس و بزرگی بر عهده دارید، زیرا در همین جاست که آموزگاران نژاد جدید–قدیم (new–old race) تربیت خواهند شد.»(۳۹)
با این حال، استفاده از یک تاریخنگاری دستکاریشده برای توجیه وضعیت کنونی، بهتنهایی برای شکل دادن به یک ایدئولوژی و دستیابی به هژمونی ایدئولوژیک کافی نیست. چنین ایدئولوژیای باید برتری خود را نسبت به نظامهای ایدئولوژیک رقیب نیز نشان دهد که در مورد پهلویسم، این نظامهای رقیب شامل سرمایهداری غربی، مشروطهخواهی ملیگرا، انواع مختلف سوسیالیسم، و در نهایت اسلامگرایی بودند.
ادامه دارد ...
بخش اول: پهلویگرایی یا ایدئولوژیسازی از سلطنت در ایران
* Pahlavı_sm: The Ideologization of Monarchy in Iran
ZHAND SHAKIBI
London School of Economics and Political Science
———————————————
زیرنویسها:
24. Hunarmand, Pahlavı_sm: Maktab-i nou, op.cit., pp. 52–55.
25. Hunarmand, Sha_hansha_hı_-yi Mashru_tih, op.cit., pp. 53–54.
26. Hunarmand, Dia_liktı_k-i Nimu_ha_-iy Mill ı_ dar Ta_rı_kh-i Fa_rsı_, op.cit., p. 44.
27. Hunarmand, Pahlavı_sm: Maktab-i nou, op.cit., p. 7.
28. Ibid., p. 54.
29. Ittila_‘a_t, Hava_dis-i yik rub’-i Qarn [News of the Events of the Last Quarter-century] (Tehran, 1329 [1947]),
p. 156.
30. The government stressed: ‘Pahlavı_caps, which are now common in Iran, are similar to the caps of ancient, (pre-
Islamic) Iran’; Ittila_’a_t, 29 Murda_d 1306 [1927].
31. Muhammad Gira_mı_, Tarı_kh-i Iqta_sa_dı_, Sı_a_sı_, Ijtama_ı_-i Dura_n-i R{za_Sha_h [Economic, Political and Social History
of the Reign of Reza Shah] (Tehran: Nashr-i Qutrih, 1355 [1977]), p. 150.
32. Hunarmand, Pahlavı_sm: Maktab-i nou, op.cit., p. 56.
33. Hunarmand, Sha_hansha_hı_-iy Mashru_tih, op.cit., p. 38.
124 Z. Shakibi
34. Hamı_d Ruha_nı_, Barisı_va Talı_lı_az Nihz˙at-i Imam Khomeini [Examination and Analysis of the Movement of Imam
Khomeini] (Tehran: Dara_rfikr, 1357 [1979]), pp. 263–265.
35. Ibid., p. 309.
36. Ibid., p. 264.
37. Hunarmand, Pahlavı_sm: Maktab-i nou, op.cit., pp. 22–24.
38. M.R. Pahlavı _, Sa, ı_d Muhammad Baqirnajafı_, ed., Sha_hansha_hı_ va Dı_nda_rı_ [Empire and Religiosity] (Tehran:
Rukh, 2535 [1976]) provides all of the last Shah’s voiced and written opinions on the relationship between
state and religion. In addition to emphasis on a private spiritual morality of Islam, the Shah consistently stressed
that the main contribution and goal of Islam was the establishment of social justice which, according to him, was
the main goal of the White Revolution. He therefore argued that the White Revolution was striving to achieve the
real goals of Islam
39. M.R. Pahlavı _, 30 Dey 1316 [1927]. Bia_na_t-i ‘Ala_haz˙rat Huma_yun Sha_hansha_h-i A_ria_mihr pira_mun-i Masa_,il-i
A_muzishı_-yi Kishvar [Announcements of the Shahanshah Aryamehr on the Issue of Education] (Tehran:
Da_nishga_h-yi Millı_, 2535 [1976]), p. 5.
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ -
Monday 24 February 2025
|