دوشنبه ۳ دي ۱۴۰۳ -
Monday 23 December 2024
|
چهارشنبه ۴ شهریور ۱۳۹۴
دو سال حکم تعلیقی بهاره هدایت، قدیمیترین زندانی سیاسی سبز محبوس در بند نسوان زندان اوین، ۴ روز پس از اعمال ماده ۱۳۴، اجرا شد، تا وی پس از ۵ سال و نیم حبس، برای دو سال دیگر در زندان بماند.
بهاره هدایت فعال دانشجویی دربند که پیش از این پیگیر اعمال ماده ۱۳۴ در پروندهٔ خود بود، در نامهای به همسرش امین احمدیان خبر میدهد که پس از احضار به اجرای احکام به وی ابلاغ شده که ۴ روز پیش از آن، حکم آزادیاش پس از اجرای ماده ۱۳۴ آمده و از روز سه شنبه، حکم دو سال تعلیقی پروندهاش اجرا شده است.
به گزارش کلمه، درخواست اجرای حکم تعلیقی بهاره هدایت توسط شخص دادستان، جعفری دولت آبادی، به قاضی مقیسه داده شده است. دستوری که پس از آنکه دادستانی ناچار شد ماده ۱۳۴ را اجرا کند صادر شد تا از آزادی بهاره هدایت با ظاهری قانونی ممانعت شود.
بهاره هدایت سال ۸۵ در تجمعی در میدان هفت تیر بازداشت و به دو سال حبس تعلیقی محکوم شده بود. حکمی که تا هفتهٔ گذشته به اجرا در نیامده و دستور آن در پرینت وی در زندان نیز درج نشده بود.
هفتهٔ پیش امین احمدیان در گفتوگو با خبرنگار کلمه به کارشکنیهایی که در روند اعمال ماده ۱۳۴ در پروندهٔ همسرش صورت گرفته، اشاره کرده و ابراز نگرانی کرده بود که حکم دو سال تعلیق بهاره هدایت را که متعلق به سال ۸۵ است، به جریان انداختهاند تا از آزادی بهاره هدایت ممانعت به عمل آورند.
از موارد آشکار نقض قانون در پروندهٔ بهاره هدایت نگهداری وی در فاصلهٔ اعمال ماده ۱۳۴ تا ابلاغ حکم جدید، بدون هیچ مجوز و حکمی و همچنین دستور پیگیری و ابلاغ آن پس از پایان یافتن حکم این فعال دانشجویی سبز است.
بهاره هدایت، فعال دانشجویی سبز، دی ماه سال ۸۸ بازداشت و بعد از چند ماه انفرادی و تنها ۶ جلسه بازجویی به ۷ سال و نیم محکوم شد. کمتر از یک سال بعد، او دوباره و این بار به اتهام صدور بیانیهای مشترک با مجید توکلی برای روز دانشجو به ۶ ماه حبس دیگر محکوم شد.
حالا بهاره هدایت در نامهای به همسرش با تشریح روز ابلاغ حکم از حس و حال و دلتنگیاش برای خانهای میگوید که پس از عروسی کمتر از یک سال آزادانه در آن زندگی کرده است و مشخص نیست که دلیل پافشاری و تلاش مقامات دادستانی برای ماندن وی در زندان چیست.
متن نامهٔ بهاره هدایت به همسرش، امین احمدیان به گزارش کلمه به شرح زیر است:
بعد ازظهر بود. خواب بودم. خواب؛ انگار بدنت رو بذاری یه گوشه و بگی: «همین جا باش الان برمیگردم» و خودت بری تو کوچههای خیال پرسه بزنی؛ تو خیال سادهٔ زندگی… «بهار پاشو، باید بری اجرای احکام» تا بدنم لباس بپوشه و خودشو برسونه پایین پلهها، منم نفس زنون بهش میرسم و دوتایی میریم دفتر… تو اجرای احکام زندان یه نامهٔ دستنویس بهمون نشون میدن که میگه حکم آزادی اومده؛ چهار روز پیش. و همین امروز حکم اجرای دو سال تعلیقی به زندان ابلاغ شده… من نشستهام و برگه رو نگاه میکنم. بدنم وایستاده با مرد پشت میز حرف میزنه: «حکم آزادی من شنبه اومده و اجرا نکردن؟! پس این ۴ روز من رو با چه حکمی نگه داشتهاند؟» یه شعبده بازی دسته جمعی… «این تخلفه آقا!» … نه، تخلف نیست، برای زندگی ما تقلبه… مثل همیشه … «ببین خانم هدایت، حتی اگرم آزادت میکردن، با همین حکم دوباره میومدن میگرفتنت. خب چه کاریه؟!» «نمیتونستن. گیر قانونی داشت…» دو سال یعنی چقدر، امین؟ … چند تا دلتنگی؟ … چند تا پرسه زدن؟ … «به هر حال. آقای فلانی هم مقصر نیست. بهش گفتهاند. دستور رو اجرا میکنه.» بلند میشم و میرم پشت پنجره… تو یه جایی اون بیرونی، همین بغل، تو یکی از همین خیابونا… «من از این آقا شکایت میکنم.» «شما حق دارید از هرکی دلتون خواست شکایت کنید.» و میخنده… و من به زندگی مون فکر میکنم… «ببین دخترم، دادستان از نیمهٔ خرداد نامه زده این پرونده رو به جریان انداخته. دیگه دو سه روز اینور و اونور فرقی براشون نمیکرد» … اگه زندگیمون شکل داشت شکل یه نمودار مثلثاتی بود. یه نمودار تانژانتی، با دو محور بیربط. یه محورش پله پله حرکت میکنه؛ ۴، ۵/۴، ۵؛ خط رو میبینی، اول و آخرش پیداست: ۶، ۷، ۸؛ گام به گام، نقطه به نقطه، سال به سال. انگشتم رو میذارم روی ۶ و میکشم تا ۸؛ دو شماره، دو سال؛ میشه کتاب خوند، چیز نوشت، ترجمه کرد؛ اصلا همه رو به بازی گذروند. هیچ کاری هم که نکنی باز میگذره… اما اون یکی محور ترسناکه؛ یه تداوم تصاعدی. یه خط بیانتها که تهش رو نمیبینی؛ انگار میره تا ته دهلیزهای دل؛ تا همهٔ حسرتهای نادیدنی. خونه. نور. روزمرگی. آرزوهای کوچک بیعدد. معلم میگه: «رها کنید. آخرش معلوم نیست؛ بینهایته.» خط بیانتها شماره نداره… صدای قاضی رو از دور میشنوم، اتو کشیده و نماز خونده: «خب، اینم از این. به سلامت» و به تو فکر میکنم، و همهٔ چراغهایی که خودت باید روشن کنی… معلم میگه: «وزن تغییر تو این محوره. شماره نداره. فقط میتونید تصورش کنید.»
ساعت اداری تموم شده. محوطهٔ زندان خلوته؛ همه الان تو راه خونهاند: «چیزی نمیخوای؟» میوه میگیرند. نون. گوجه فرنگی… «من اومدم» «اومدی؟ …» واژههای بیوزنِ یه خوشبختی ساده؛ صدایی که میپرسه، و صدایی که جواب میده، توی یه خونه با چراغهای روشن… الان کجایی امین؟ … چطوری طاقت اوردی لعنتی… «بیا بریم خانم هدایت» بدنم و نگهبان دارند بر میگردند تو بند… من همینجا موندهام؛ پشت این پنجره، تو کوچههای خیال…
بهاره هدایت/ زندان اوین
۳۱ مرداد۱۳۹۴
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|