شنبه ۳۰ فروردين ۱۴۰۴ -
Saturday 19 April 2025
|
ايران امروز |
هفتهنامه اشپیگل
به مناسبت انتشار کتاب جدیدی از آخرین روزهای زندگی هیتلر
* در سالهای پایانی جنگ، آدولف هیتلر تقریباً بهطور مداوم در قرارگاه فرماندهیاش به نام «کنام گرگ» (Wolfsschanze)(۱) اقامت داشت. آیا این سکونت در پناهگاههای زیرزمینی او را افسرده کرده بود؟
هنگامی که آدولف هیتلر و همراهانش در شب ۲۴ ژوئن ۱۹۴۱ به قرارگاه فرماندهی «کنام گرگ» رسیدند، مورد «حمله» قرار گرفتند: از باتلاقهای اطراف، دستههای پشه بهسوی تازهواردان هجوم آوردند. بیش از هر جای دیگر این گردنهای تازه واردین بود که مورد تهاجم قرار میگرفت، یعنی جایی که یونیفورمها هیچ محافظتی برای صاحبنشان ایجاد نمیکردند. هیتلر ابتدا با شوخی با این اذیت و آزار پشهها برخورد کرد. منشی هیتلر، کریستا شرودر، بعدها تعریف کرده استکه وقتی افسرانی از شاخههای مختلف نیروهای مسلح برای شکار پشهها وارد عمل شدند، او با لحن شوخطبعانهای گفته است که “تنها نیروی هوایی در این قضیه مسئولیتدارد”.
حملهی ویرانگری که ارتش آلمان در ۲۲ ژوئن بر علیه اتحاد جماهیر شوروی آغاز کرده بود، تا حد بسیار زیادی طبق برنامه پیش میرفت. گویا هیتلر درآن روزها گفته یوده است که: «تا چهار هفته دیگر در مسکو خواهیم بود»، و اینکه پایتخت شوروی «با خاک یکسان خواهد شد». «پیشوا» در ابتدا فکر میکرد که او و حلقهی مشاوران نزدیکش مدت زیادی را در این منطقهی پشهخیز در نزدیکی راستنبورگ (امروزه کِنتشین در شمال شرقی لهستان) نخواهند ماند.
اما در همان اواخر تابستان، پیشروی متوقف شد.آنچه قرار بود تنها چند هفته به طول انجامد، اکنون به بیش از سه سال اقامت در قرارگاه فرماندهی تبدیل شده بود. در نهایت، هیتلر در هیچ مکان دیگری در طول جنگ جهانی دوم به اندازهی «کنام گرگ» اقامت نداشت: بین سالهای ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۴، وی بیش از ۸۰۰روز را در آنجا گذراند.
با این حال، زندگی در این پناهگاه زیرزمینی در پروس شرقی، تا به امروز، نقش حاشیهای در پژوهشهای مربوط به هیتلر، در یادبودهای ناسیونالسوسیالیستی و همچنین در فرهنگ عامه داشته است. زندگینامهنویسان اغلب تنها گذرا از «کنام گرگ» یادی میکنند. بیشتر سعی میشود که در چنین مواردی به جنایات نازیها در اردوگاههای کار اجباری پیشین و یا به«خانهی کنفرانس وانزه»پرداخته شود. فیلم سینمایی «سقوط»(Der Untergang) محصول سال ۲۰۰۴ با بازی برونو گانتس، عمدتاً بر رخدادهای پناهگاه فرماندهی در برلین تمرکز دارد. و این در حالی است که سالهای سپریشده در «کنام گرگ»، نقطهی عطفی در حکومت هیتلر محسوب میشد. از همینجا بود که دیکتاتور جنگ علیه شوروی و نیز جبهههای دیگر در اروپا و آفریقا را هدایت میکرد. در همینجا بود که او نابودی نظام مند یهودیان اروپا را پی گرفت. در همینجا بود که پس از شکست در استالینگراد، به افسردگی دچار گردید. در همینجا بود که در ۲۰ ژوئیه ۱۹۴۴ از سوءقصدی جان سالم بهدر برد. و در همینجا، افول او آغاز شد.
اکنون از طریق اسنادی که تا هین اواخر ناشناخته باقی مانده بودند و همچنین به کمک بررسی بسیار دقیق خاطرات همراهان او در «کنام گرگ»، نگاهی نو به دوران اقامت هیتلر در این مقر فرماندهی در پروس شرقی فراهم آمده است. این اسناد از دیکتاتوری پرده برمیدارند که، در محاصرهی بلهقربانگوها، و با گرفتن تصمیمهای نظامی اشتباه، شرایطی ایجاد گردید که میلیونها سرباز [بی ثمر] به کام مرگ فرستاده شدند. وضعیت به شکلی درآمده بود که او در این منطقهی ممنوعه، فضایی آکنده از ترس ایجاد کرده بود و منشیهایش را شبها در جلسات چاینوشی با تک گوییهای بیپایانش میآزرد. هیتلر که دیگر از داروهای محرک پُر شده بود، روزبهروز بیشتر کنترل ارتش و امپراتوریاش را از دست میداد. دلایل زیادی وجود دارد که نشان میدهد شرایط حاکم بر «کنام گرگ»، بیش از آنچه پیشتر تصور میشد، بر روند جنگ جهانی دوم و هولوکاست تأثیر گذاشته است.
تاریخنگار بریتانیایی، یان کرشاو، میگوید:«انزوای جغرافیایی و قطع ارتباط تقریباً کامل با دنیای بیرون، بدون تردید، دوری روزافزون هیتلر از واقعیت را تشدید کرده بود.» این انزوا، باعث گردید تاشخصیت دیکتاتور سختگیرانه تر و افراطیتر از پیش شود. «کنام گرگ» به یک جهان یگانه و مستقل تبدیل شد — مکانی که در آن تصمیمهایی گرفته شد که باعث کشته شدن میلیونها انسان بی گناه گردید.
کار ساخت و ساز «کنام گرگ» در اواخر سال ۱۹۴۰ آغاز گردید، زمانی که ارتش آلمان حمله به اتحاد جماهیر شوروی را برنامهریزی میکرد. برای قرارگاه فرماندهی هیتلر، جنگل شهریِ اطراف روستای گرلیتس در نزدیکی راستنبورگ انتخاب شد، زیرا این منطقه به دلیل پوشش انبوه درختانش از دید هواپیماها تقریباً پنهان و در برابر بمبارانها نسبتاً امن بود.
مسئله ی دیگر آن که، آن جنگل در نزدیکی مرز آلمان و شوروی قرار داشت و از طریق جاده، یک ایستگاه قطار اختصاصی و فرودگاهی در نزدیکی، بهخوبی قابل دسترسی بود. محل استقرار در پروس شرقی همچنین معنای نمادینی نیز در بر داشت، چرا که این منطقه به عنوان زادگاه فرمان نظامی آلمانی(DeutscherOrden) و پیشمرز دیرینهی نبرد با اسلاوها شناخته میشد. حدود چهار هزار و ششصد کارگر به حفر گودالها، تهیهی بتن و کوبیدن تیرهای چوبی در زمین باتلاقی جنگل مشغول بودند. از سال ۱۹۴۱، در مجموع حدود دویست ساختمان در آنجا ساخته شد، که بیشتر آنها کلبههای چوبی سادهای بودند و از آنها بهعنوان محل اقامت و دفتر کار استفاده میشد. در کنار اینها، دستکم ده پناهگاه بتنی برای هیتلر و دیگر اعضای بلندپایهی رژیم برپا شد. این پناهگاهها سقفهای صاف با ضخامت دو متر از بتن مسلح داشتند. دیوارهای بیرونیشان تا یک متر ضخامت داشت، از داخل اندود شده و با چوب پوشانده شده بود. اتاقها با مبلمان سادهای چیدمان شده بودند و پنجرهها با کرکرههای فولادی بسته میشدند. فضای این منطقه چیزی بین اردوی پیشاهنگی و یک مجموعهی آیینی مذهبی به نظر میرسید.
به لحاظ نظری، هیتلر میتوانست جنگ را از هر یک از قرارگاههای دیگرش نیز فرماندهی کند — در باد مونسترآیفل، در جنگل سیاه، در نزدیکی پسکوف در روسیه یا در وینیستا (وینیژیا) در اوکراین. اما اقامتگاه محبوب او، «کنام گرگ» بود. در این مرکز فرماندهی نزدیک به جبهه بود که تبلیغات نازیها هیتلر را بهعنوان «نخستین سرباز رایش» به تصویر میکشیدند. هیتلر یونیفورم سادهی خاکستریرنگ میدان نبرد را به تن میکرد تا نزدیکیاش با سربازان سادهی جبهه را نشان دهد. هر چه کارزار روسیه بیشتر به درازا میکشید، شهرکی که در جنگل راستنبورگ در حال ساخت بود، در اطراف پناهگاههایی که دائماً توسعه مییافتند، بزرگتر میشد. تا سال ۱۹۴۴، یک قهوه خانه، یک کافه، یک سونا و یک کارخانهی آبجوسازی نیز به این مجموعه افزوده شد. در سینمایی که بهطور خاص برای این مجموعه ساخته شده بود، در سال ۱۹۴۳ فیلمی دربارهی «سلاح معجزهآسا»ی V2 برای هیتلر پخش گردید.
حدود ۲۰۰۰نفر — که در میان آنها دستکم ۲۰ زن نیز حضور داشتند — در سه حلقهی بسته و جداگانهی این قرارگاه فرماندهی زندگی و کار میکردند: نظامیان با رتبههای مختلف، نیروهای پلیس نازی، منشیها و سرایدارها، خدمتکار مخصوص هیتلر، متصدیهای تلفن و رادیو، سرآشپزانی که قبلاً در رستورانهای لوکس برلین کار کرده بودند، و ماساژورهایی که پیشتر در سالنهای زیبایی خیابان معروف کرفورستندام(Kurfürstendamm) فعالیت داشتند. در درونیترین حلقهی «کنام گرگ»، در کنار دیکتاتور، یک حلقهی کوچک از تصمیمگیرندگان اصلی زندگی میکردند.مارتین بورمان، منشی شخصیاش، در فاصلهای نزدیک اقامت داشت. در پناهگاههای کناری، رئیس ستاد فرماندهی ارتش، ویلهلم کایتل، رئیس ستاد رهبری نیروی مسلح، آلفرد یودل، و رئیس مطبوعاتی نازیها، اتو دیتریش، سکونت داشتند.
بهمرور، اصطلاح «قرارگاه فرماندهی پیشوا» بهعنوان مترادفی برای حلقهی اطرافیان هیتلر رایج شد. «پیشوا» خود را با افرادی که به او بسیار نزدیک بودند احاطه کرده بود. منشیاش کریستا شرودر نوشت: «او نمیتوانست چهرههای جدید را در نزدیکی خود تحمل کند.» با این حال، اِوا براون، معشوقهی هیتلر، هرگز در «کنام گرگ» حضور نیافت.
روزهای اقامت در قرارگاه، معمولاً به طور کامل برنامهریزیشده و آیینیبودند. هیتلر خود برنامهی روزانهاش را تعیین میکرد، و باقی افراد موظف بودندکه خود را با آن تطبیق دهند. آخرین جلسهی روزانه با افسران ارتش اغلب تا ساعت ۲بامداد به طول میانجامید. پس از آن، «پیشوا» حلقهی کوچکی را برای نشست چای فرا میخواند، که گاه تا سپیدهدم ادامه مییافت. هیتلر در این جلسات تک گوییهای خسته کنندهای دربارهی رقص آکروباتیک، موتورهای خنکشونده با آب یا اشتیاقش برای معمار شدن ارائه میداد. منشیاش، کریستا شرودر، در نامهای به دوستش مینویسد:«گرچه رئیس همیشه بسیار خسته است، اما هرگز به رختخواب نمیرود، و این اغلب رنجآور است. از آنجا که حلقهی چای همیشه از همان آدمها تشکیل شده، و از بیرون نیز هیچ تهییج تازهای نمیرسد، و هیچکس هم تجربهی شخصی جدیدی ندارد، گفتوگوها غالباً بسیار بیرمق، کشدار، خستهکننده و آزاردهندهاند.» هیتلر صبحها اغلب تا دیروقت میخوابید و معمولاً پس از ساعت ۱۲ظهر صبحانه میخورد. سپس بیرون میرفت تا سگ محبوبش بلوندی را تعلیم دهد. در طول این مدت، هیچکس اجازه نداشت مزاحم او شود. تازه بعدازظهر بود که «پیشوا» با دیگر تصمیمگیرندگان برای نشست موسوم به «وضعیت صبحگاهی» دیدار میکرد، نشستی که در آن از تحولات جبهه مطلع میشد. به دلیل این شروع دیرهنگام، فرماندهی ارتش اغلب ساعتهای حیاتی برای واکنش به رخدادها را از دست میداد.
پشهها البته برای همه مشکلساز بودند، اما این تنها معضل نبود. دیکتاتور مدیری غرغرو و وسواسی بود و باید در کوچکترین کارها دخالت میکرد و میخواست خودش هر حرکت نظامی را فرمان دهد. بسیاری از تصمیمهای او به تلفات سنگینی انجامید. یکی از فاجعهبارترین موارد، فرمان او در پاییز ۱۹۴۲ برای تصرف شهر استالینگراد بود. ژنرالهایش هشدار دادند که جنگ شهری خونینی در پیش خواهد بود و پیشنهاد کردند حمله به تعویق بیفتد. اما هیتلر اصرار داشت که این تصرف نهتنها به لحاظ عملیاتی، بلکه از لحاظ روانی برای افکار عمومی جهان و روحیهی متحدان ضروری است.
اما همانطور که میدانیم، اوضاع بهگونهای دیگر پیش رفت، و این شکست بر فضای سنگین پناهگاه نیز تأثیر گذاشت. آلبرت اشپیر، وزیر تسلیحات رایش، از دیداری در ژانویهی ۱۹۴۳ گزارش میدهد: «چهرهها همچون صورتکهای گچی خشک شده بودند، اغلب در سکوت دور هم میایستادیم.» هیتلر اصرار داشت که سربازان در محاصرهی استالینگراد باقی بمانند. ژنرال فیلد مارشال کایتل نزد او رفت و گفت: «پیشوای من، ما محاصره را ادامه میدهیم!»
در ۲ فوریهی ۱۹۴۳، بقایای ارتش ششم در محاصره نابود شدند. شکست در استالینگراد نقطهی عطف تعیینکنندهای در جنگ بود و ارتش آلمان را وارد وضعیت دفاعی کرد. حتی در «کنام گرگ» که از همهی تحولات جنگی آگاه بود، این تغییر مسیر از نظر هیچکس پنهان نماند – و عواقبش نیز آشکار شد. فروپاشی جسمانی هیتلر بهسرعت پیش میرفت. بینایی او در ۵۳ سالگی کاهش یافته بود، برای خواندن به عینک یا ذرهبین نیاز داشت.هاینتس گودریان، ژنرال زرهی، پس از دیداری در ۲۰ فوریهی ۱۹۴۳ نوشت: «رفتارش دیگر آن قاطعیت پیشین را نداشت، گفتارش مردد بود و دست چپش میلرزید.»
یوزف گوبلز، وزیر تبلیغات، در صحبت با هرمان گورینگ، مارشال رایش، گفت که به نظرش «پیشوا در طول سهسالونیم جنگ، پانزده سال پیر شده است». هیتلر به انزوا پناه برد: «او دیگر به هوا خوری نمیرود، چیزی ندارد که او را آرام کند، در پناهگاهش نشسته، فرمان میدهد و در فکر فرو میرود»، گوبلز اینگونه ابراز تأسف کرد. «کاش میشد او را حتی برای یک بار هم شده به محیطی دیگر برد!» هیتلر پنهان شده بود، همانطور که در جنگ خندقهای جنگ جهانی اول آموخته بود. گوبلز چنین داوری کرد: «ما نهفقط با یک “بحران رهبری”، بلکه از اساس با یک بحران موجودیتی روبهرو هستیم.»هرچند سند مستقیمی در دست نیست که هیتلر در آن بهصراحت فرمان قتلعام یهودیان را صادر کرده باشد، اما سخنان او برای اطرافیانش کاملاً روشن میکرد که «پیشوا» چه میخواهد. هیتلر در شبنشینیهای چای در «کنام گرگ» اغلب دربارهی نفرت خود از یهودیان سخن میگفت. در ناحیهی امنیتی محدود پناهگاه، تصمیمات مهمی دربارهی هولوکاست گرفته شد – حتی اگر از آنها سندی باقی نمانده باشد.
این موضوع از نظر اطرافیان نیز پنهان نبود. آن کسی که میخواست بداند، میتوانست بداند. ادعاهای بعدی شاهدان عینی از «کنام گرگ» که میگفتند از قتلعامها بیخبر بودند، صرفاً ادعاهایی برای محافظت از خود بود. «کنام گرگ»مانند گلخانهای بود که در آن نفرت یهودیستیزانه به روند نابودی فیزیکی تبدیل گردید. و هرچه ارتش آلمان و به تبع آن رژیم تحت فشار بیشتری قرار میگرفت، قتلعام در اردوگاههای مرگ و پشت جبههها بیرحمانهتر و گستردهتر میشد. اما وضعیت نومیدانهی ارتش، مقاومت در برابر خودش را نیز برانگیخت. در برابر شکست ظاهراً گریزناپذیر، شماری از افسران ارشد نظامی بیرون از «کنام گرگ» با محافل مقاومت مدنی متحد شدند. هدفشان البته چیزی نبود جز سرنگونی هیتلر. در ۲۰ ژوئیهی ۱۹۴۴، کلاوس شنک گراف فون اشتاوفنبرگ (Claus SchenkGraf von Stauffenberg)، افسر ارتش، در مقر فرماندهی پیشوا بمبی را منفجر کرد. بمب منفجر شد، اما هیتلر از انفجار در اتاق جلسه با شلوار پاره و چند کوفتگی جان به در برد. او بعداً به یک دیپلمات گفت که مثل «یک بوزینه» به نظر میرسیده. پس از سوءقصد، آنطور که منشیاش، شرودر، گزارش داد دچار نوعی «بدگمانی یا پارانویا» گردید. این حمله حس امنیت در «کنام گرگ» را برای همیشه از میان برد. بازوی چپ و پای چپ هیتلر حالا هر روز بیشتر میلرزید، علاوه بر آن دچار یرقان (زردی) هم شده بود. او با محلولی از کوکائین تحت درمان قرار گرفت و گاه هوشیاریاش را از دست میداد. گریزان از دیگران و افسرده، به پناهگاهش عقبنشینی کرد و فقط در موارد ضروری از آن بیرون میآمد.
به گفتهی تراودل یونگه منشیمخصوص هیتلر، او حتی از پیادهروی روزانه با سگ مادهاش، «بلوندی»، صرفنظر کرده بود. معاون رئیس ستاد رهبری نیروهای مسلح در قرارگاه «کنام گرگ»، والتر وارلیمونت، چنین نتیجهگیری کرد: «هیتلر اکنون بیهیچ تردیدی مردی بیمار بود. خمیده و با گامهایی کشیده وارد اتاق میشد. تنها نزدیکترین افرادش هنوز نگاه خیره و بیروح او را دریافت میکردند. با قامت خمیده، سر فرو برده در میان شانهها، روی صندلیای که برایش جلو کشیده میشد، مینشست.»
اینک هواپیماهای بمبافکن متفقین روزانه از فراز قرارگاه پرواز میکردند و ارتش شوروی بهسرعت نزدیک میشد. یکی از کارکنان در تاریخ ۲۰ نوامبر ۱۹۴۴ نوشت: «همگی از کنام گرگخواهیم رفت. همه به سوی برلین!» مردان و زنان همراه هیتلر، زندگیشان را بهطور جداییناپذیری با زندگی او گره زده بودند. در دل جنگلهای راسنبورگ، آنان به جماعتی همپیمان بدل شده بودند. هرچه جنگ بیشتر ادامه مییافت، آنها خود را بیشتر از پیش جامعهای همسرنوشت میپنداشتند.
آنچه پس از دوران هیتلر در «کنام گرگ» روی داد، دنبالهای مرگبار داشت: سقوط و فقط سقوط.تنها با درک سالهای سپریشده در «کنام گرگ» میتوان دریافت که چرا همراهان هیتلر – آجودانها، منشیها و خدمتکارانش – حتی زمانی که شکست به طور کامل آشکار شده بود، در پناهگاه برلین تا پایان در کنار او باقی ماندند.
قرارگاه پیشین هیتلر در پروس شرقی امروزه به یک مکان یادبود تبدیل شده است که عمدتاً شامل مسیر پیادهروی با تابلوهای اطلاعاتی تاریخی است. ویرانههای پناهگاههایی که در اوایل ۱۹۴۵ منفجر شده بودند، همچون غولهایی از دل خاک جنگل سر برآوردهاند. این تودههای بتنی هنوز هم جلوهای مهیب از قدرت رژیم ناسیونالسوسیالیستی به رخ میکشند که از دل آن «کنام گرگ»، جهان را به لبه پرتگاه کشانید.
در تابستان ۱۹۴۳، خبرهای بد از جبههها افزایش یافت. متفقین در سیسیل پیاده شدند و در جبههی شرق، نیروهای آلمانی بهطور کامل در وضعیت تدافعی قرار گرفتند. در داخل رایش، آمریکاییها و بریتانیاییها شهرهای بزرگ را بمباران میکردند. هیتلر هیچگاه با وحشت میدانهای نبرد و رنج مردمی که در شهرهای بمبارانشده میزیستند، مواجه نشد. دنیای خیالی «کنام گرگ» و واقعیت، روزبهروز از یکدیگر فاصله میگرفتند. او به سربازان در جبهه شرق فرمان داد که مواضع خود را با مقاومتی متعصبانه حفظ کنند – حتی زمانی که این مواضع از نظر نظامی دیگر قابل دفاع نبودند. در حالی که جهان خارج از حصارهای «منطقهی ممنوعه» در حال فروپاشی بود، روزهای منظم در «کنام گرگ» به ساکنان آن نوعی احساس ثبات میداد. هر روز، هیتلر با همراهانش دور میز چوبی در پناهگاه میایستاد. تنها در طول چند ساعت و در یک جلسهی واحد، با انگشتان اشاره شان روی نقشهها از منطقهی دونتس به سیسیل، از آنجا به فرانسه، سپس به مدیترانه و دریای سیاه، سپس به بالکان، و از آنجا به «موفقیت غرقسازی» نیروی دریایی در آتلانتیک جنوب ریو دو ژانیرو، آنگاه به بازگشت به نروژ و همچنین صحرای شمال آفریقا میپریدند.
پس از جنگ، فرماندهان ارشد ارتش آلمان مدعی شدند که همهی تلاششان را کردهاند تا هیتلر را از عملیاتهای انتحاریاش بازدارند. اما در واقع، همین محیط یکنواخت و همرنگ، پر از پیروان و تأییدکنندگان، باعث شده بود که حتی تصمیمهای فاجعهبار نظامی نیز اغلب بدون مخالفت باقی بمانند. حتی در برابر طغیانهای یهودیستیزانهی دیکتاتور هم اعتراضی شنیده نمیشد. در خصوص این موضوع، همه همنظر بودند. در دیداری باهاینریش هیملر، فرماندهی کل اساس، در «کنام گرگ»، هیتلر «یهودیان» را با یک «باکتری» مقایسه کرد که عامل بیماریهای بیشمار هستند: «ما زمانی سلامتی خود را بازخواهیم یافت که یهودیان را ریشه کن کنیم».
پس از این سخنان، عمل هم به دنبال آمد. از همان مراحل اولیهی یورش به اتحاد جماهیر شوروی، واحدهای ویژهای سازماندهی شده بودند تا یهودیان، مسئولان دولتی و پارتیزانهای ادعایی را بهطور سیستماتیک قتلعام کنند. در تابستان ۱۹۴۲، اساس نخستین اردوگاههای مرگ را برپا کرد، و حتی مردم لهستانِ اشغالی نیز به این اردوگاهها تبعید و با گاز کشته شدند. گوبلز در یادداشتهای روزانهاش نوشت: «در اینجا عملیات نسبتاً بربرمنشانهای در جریان است که نمیتوان از جزئیات آن چیزی گفت...»
کتاب «پیش از سقوط: سالهای هیتلر در کنام گرگ» نوشتهی فلیکس بوئر، نویسندهی اشپیگل، در تاریخ ۱۴ آوریل منتشر میشود. ناشر: زورکامپ؛ ۳۰۰ صفحه؛ قیمت: ۳۰ یورو.
——————————————
زیرنویسها:
۱. دلایل احتمالی انتخاب نام « کنام گرگ» برای پناهگاه مخصوص اوبه این شرح آمد است:
هیتلر در سالهای پیش از به قدرت رسیدن، بهویژه در دههی ۱۹۲۰، از نام مستعار ولف (Wolf) استفاده میکرد. این نام برگرفته از ریشهی نام کوچک او، آدولف، است که خود به معنای «گرگ شریف» یا «نجیبزادهی گرگ» در زبانهای ژرمنی است. او از این لقب در جمعهای خصوصی، نامهها، و حتی هنگام معرفی خود در سفرها استفاده میکرد.
مورد دیگر داشتن جنبهی نمادین و اسطورهای گرگ در فرهنگ ژرمنی و نازی است. در اسطورهشناسی ژرمنی و ناسیونالسوسیالیستی، گرگ نمادی از:
قدرت، حیوان شکارگر و بیرحم،
روحیهی جنگاوری و «اراده به قدرت» است. هیتلر خود را به عنوان شکارچی و رهبر قوم میدید، و گرگ، استعارهای مناسب برای این تصور بود.
اما مورد دیگر برای انتخاب این نام بهنوعی القای یک فضای مرموز، رمزآلود و قدرتمند نیز بود. او پناهگاهش را نه یک مرکز اداری، بلکه مکانی میدانست که در آن برنامههای کلان و سرنوشتساز برای جهان طراحی میشود — جایی در دل جنگل، دور از دسترس دشمنان، جایی که گرگ، یعنی خود او، نقشهی سلطه را میکشد.
و آخر از همه پیوستگی با دیگر پایگاهها . جالب است که هیتلر برای برخی دیگر از مقرهای فرماندهیاش نیز نامهایی از این دست برگزیده بود. مثلاً:
گرگینه یا Werwolf– یکی دیگر از پناهگاههایش در اوکراین.
درهی گرگ یا Wolfsschlucht– پناهگاه دیگری در فرانسه. این روند نشان میدهد که انتخاب نام «ولفشانتسه» بخشی از یک سبک فکری و نمادپردازی شخصی او بوده.
۲. کنفرانس وانزه Wannsee-Konferenz یک جلسهٔ مهم در تاریخ جنگ جهانی دوم بود که در ۲۰ ژانویه در ویلایی در منطقهٔ وانزه در برلین برگزار شد. این کنفرانس توسط راینهاردهایدریش، یکی از مقامات بلندپایهٔ نازی و رئیس ادارهٔ اصلی امنیت رایش سازماندهی شد و هدف اصلی آن هماهنگی “راهحل نهایی مسئله یهود” بود.
۳. نکته جالب در مورد ساختن تصویر خیالی از هیتلر توسط هوش مصنوعی این بود که هوش مصنوعی حاضر به استفاده از چهره هیتلر نمیشد و این را مغایر با قوانین شرکت میدانست تا این که من او را قانع کردم که چهره را تیره رنگ و ناشناس جلوه دهد.
■ با درود و سپاس از آقای طباطبایی عزیز برای گزینش مطلبی کمتر پرداخته شده و ترجمه روان و خوبش؛ گرچه خوشبختانه کم، اما چسبیدن بعضی واژه ها به هم، خواندن مطلب را کمی مشکل میکند.
معولا از اوا براون حتا در متن های اروپایی هم به عنوان »معشوقه» یاد میشود (معشوقه: احساسی مردانه و یک طرفه و کمی هم با تلقی منفی). به نظر من امروزه به جاست که از نگاه نسلهای پیشین فاصله گرفت و بهرغم تلقی آنها پذیرفت که دو جنس مخالف هم میتوانند سال ها با هم دوست باشند حتا اگر در بینشان رابطه رمانتیک یا سکسی هم برقرار باشد: اوا براون دوست دختر هیتلر...
تا درودی دیگر سعید سلامی
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net
|