پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ - Thursday 21 November 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 20.01.2024, 19:33

آوار شیفتگی


کسری خاموشی

«اتوبیوگرافی» یا به قول فرهنگستانی‌ها، «زندگی‌نامه خودنوشت» از شیرین‌ترین کتاب‌هاست. کتاب‌هایی مثل «روزها»یِ محمدعلی اسلامی ندوشن، «از پاریز تا پاریس» باستانی پاریزی، «از سرد و گرم روزگار» نوشته احمد زیدآبادی و برخی آثار مرادی کرمانی و از جمله کتاب «ته خیار» ایشان و نیز با اندکی تسامح - سال‌های ابری «علی‌اشرف درویشیان» از این زمره‌اند.

نگارنده سطور، اینگونه آثار را که روایتگر مستقیم و بلاواسطه و واقعی زندگی و نحوه‌ی گذران آن است را بر آثار دیگر که محصول قوای ذهنی و تخیل نویسنده است ترجیح می‌دهد و از خواندن زندگی نامه‌ها لذت و بهره‌ی بیشتری می‌برد. برای همین است که خواندن سفرنامه‌ها و اتو بیوگرافی‌ها را در اولویت مطالعه قرار می‌دهد. ازجمله سفرنامه‌هایی که بارها مبادرت به خواندن آن کرده‌ام سفرنامه ناصرخسرو است و خواندن مکرر آن، لذتی مکرر را نصیبم کرده است، خاصه آنجاهاکه وقایعی را که خود در آن حضور دارد و شرح ماوقع می‌دهد نظیر حمام رفتن خود و برادرش و یا ملاقاتی که با قطران تبریزی شاعر دارد.

از زمره کتاب‌هایی که اخیراً مطالعه کرده‌ام و در مقوله بالا می‌گنجد کتاب «آوار شیفتگی» نوشته خانم مهراعظم معمار حسینی «مهری کیا» است که داستانی است پر از آب چشم و مطالعه آن بارها مرا به گریه می‌انداخت؛ از بس که وقایع و اتفاقات کتاب تلخ و سیاه و تراژیک و تکان‌دهنده است و خواننده آگاه ناگزیر با راوی قصه همدلی و همذات پنداری عمیقی می‌کند.

کتاب شرح زندگی و مبارزات یک عضو ارشد سازمان فدائیان اکثریت ایران است که بعد از دستگیری و سرکوب سبعانه حزب توده مجبور به جلای وطن و اسکان در قبله اول مارکسیست‌های وطنی - شوروی - می‌شود. عناصر روایت توسط راوی ثقه عیناً با وقایع جاری کشور و بعدها که ساکن شوروی می‌شود منطبق و کاملاً رئالیستی و بی‌هیچ حشو و زوائد و پیرایه‌ای می‌باشد و راز اهمیت و موفقیت کتاب هم در همین نکته نهفته است.

آوار شیفتگی، شوربختانه قابل تسری به هر آن کسی است که در این شوره‌زار یأس، قدم در راه مبارزه می‌گذارد و برای داشتن ایرانی آزاد و آباد و توسعه یافته تلاش می‌کند و از دیرباز تاریخ تا صد ساله اخیر و تا همین امروز وضع به همین منوال بوده و عمده‌ترین دلیل آن علاوه بر سبعیت حکومت‌ها و بیشتر از آن به خاطر درک غلط از شرایط جامعه و عدم شناخت سازوکارهای مبارزه و چگونگی تعامل با شرایط گجسته و وضعیت اسفناک جامعه است که به نوبه خود حاصل قرن‌ها استبداد و دیکتاتوری مخوف قرون وسطایی است که بر کشور ما حاکم بوده و «سهراب‌کشانی» به وسعت تاریخ را رقم زده است و سلحشورترین جوان‌ها را قربانی ضحاکان مارِدوش زمانه کرده و همچنان می‌کند که کتاب اخیر تنها شمه‌ای از آن‌ را روایت کرده است.

خواندن کتاب مرا در شوکی مداوم فرو برد و علت آن بیشتر به خاطر وضعیت نابهنجار و غیر انسانی حاکم بر جامعه‌ای است که داعیه سوسیالیسم واقعاً موجود را دارد و در عمل و به تعبیر نویسنده کتاب از شرایط حاکم بر دهه پنجاه ایران و شرایط اخیر کشور و حتا سال‌های جنگ ۸ ساله، وضعیتی به مراتب بدتر و اسفناک‌تر دارد، طوری که ابتدایی‌ترین وسایل رفاه و راحتی انسان حکم کیمیا را دارد و از دستمال توالت و سرنگ یکبار مصرف و لباس مناسب و چرخ خیاطی و یخچال که در ایران ما به وفور و در هر خانه‌ای یافت می‌شود در آنجا خبری نیست و داشتن رادیوی موج‌ کوتاه جرم تلقی می‌شود و در مقایسه با چنین جامعه‌ای نویسنده می‌نویسد «ایران دهه پنجاه، بسیار پیشرفته‌تر بود.»

نویسنده طنازانه و با ریشخند می‌نویسد: «در نبود دستمال توالت، مردم از تکه‌های روزنامه پراودا استفاده می‌کنند» و از عجایب است در کشوری که بزرگترین زرداخانه هسته‌ای دنیا را دارد و اولین فضانوردان خانم و آقا از این کشور است و بزرگترین موشک‌های قاره‌پیما را تولید کرده است؛ سرنگ یکبار مصرف و پوشک بچه و مواد غذایی سالم و لباس مناسب یافت نمی‌شود و ظرف‌های زباله‌ها گاهی هفته‌ها تخلیه نمی‌شود و بوی مشمئزکننده آن اهالی را اذیت می‌کند اما اراده‌ای برای حل این معضل نیست و برای چاپ عکس‌های یک جشن تولد معمولی باید جور رفتن به کشور برادر و دوست یعنی آلمان شرقی را برخود هموار کرد!!!

نگارنده این سطور دهها کتاب و مقاله و شعر و داستان در نقد و رد شوروی خوانده بودم؛ اما اعتراف می‌کنم که هیچکدام از آن‌ها واقعیت عریان آنجا را به این سادگی و جزءنگرانه افشا نکرده بودند. نویسنده در صفحه ۲۱۰ کتاب و با رد تبلیغات ۲۴ ساعته حزب کمونیست مبنی بر خوشبختی تام و تمام مردم شوروی که فروشگاه‌هایشان خالی است اما سفره‌هایشان پر است و بدبختی مردم کشورهای سرمایه‌داری را می‌نمایاند که در اروپا و آمریکا فروشگاه‌ها پر اما سفره‌های مردم خالی است.

می‌نویسد: «... از طرفی خوشحال بودم که از نزدیک سوسیالیسم واقعی را تجربه کردم و با قاطعیت آن را مغایر آزادی انسانی و رفاه یافتم.» و می‌افزاید: «در زندگی خصوصی و سیاسی‌ام در شوروی و معضلات سیستم شوروی دریافتم که فعالیت من بر پایه امر و شالوده سیاسی غلطی پی‌ریزی شده بود. من طبق اعتقادات مارکسیستی‌ام نمی‌توانستم یک آزادی‌خواه به معنای واقعی آن باشم. جوانه‌های چنین برداشتی در شوروی شکل گرفته بود و در کشور آلمان نضج بیشتری یافت.(ص ۲۸۰)

خواندن کتاب را به همه آنهایی که سرسپرده هر نوع مرام و مکتب سیاسی و ایدئولوژیک هستند خاصه هواداران حزب توده و فدائیان و سایر گروه‌های ریز و درشت ایدئولوژیکی که شیفته و فریفته شوروی و چین و کوبا و... بوده و هستند، توصیه اکید می‌کنم.

می‌شود درباره کتاب دهها ورق کاغذ را سیاه کرد و حق مطلب را ادا نکرد از بس ناهنجاری‌ها گسترده و متنوع است و واقعاً قصه این غصه را الم باید که از قلم هیچ نیاید و لذا با اشاره‌ای به وضعیت کادر رهبری سازمان که آدم را یاد نمایشنامه‌ای از مخملباف در اوایل انقلاب می‌اندازد که کاراکترها حاضر به ترک زندان نبودند زیرا وقایع مطابق الگوی فکری و ایدیولوژیک آنها نبود، گفتار را به پایان می‌برم: «بخش کوچکی از رهبری سازمان، گویی هنوز به عمق فاجعه‌ای که در طی ۷۰ سال در جامعه شوروی رخ داده بود پی نبرده بود و تأثیر آن را بر نابسامانی و فروریزی بنیان‌های نظری مارکسیسم-لنینیسم بی‌اهمیت یا ناچیز قلمداد می‌کردند.»




نظر شما درباره این مقاله:


 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024