iran-emrooz.net | Sun, 16.07.2006, 7:48
شحنه بر خون
محمدرضا ویژه
يكشنبه ٢٥ تير ١٣٨٥
این روزها خاورمیانه در آتش میسوزد. جهان با نگرانی به این آتش مینگرد و از گسترش آن در هراس است. تا هفتهی گذشته در پی ربودن یک سرباز اسراییلی، این کشور به غزه حمله برد و با نابودی کلیهی تاسیسات زیربنایی مردم فلسطین را زیر ضربه گرفت. از چهارشنبه گذشته با حملهی حزبالله به نیروهای اسراییلی و واکنش سهمگین اسراییل فاجعه ابعاد دیگری به خود گرفت.
پیش از هر چیز ذکر یک مقدمه ضروری است. اسراییل به کرات ثابت کرده است که در حملههای خویش به هیچ یک از اصول اخلاقی و حقوق بشردوستانه پایبند نیست. در واقع، یکی از اصول مسلم حاکم بر درگیریهای بینالمللی تناسب اعمال هر یک از طرفین این مخاصمه است. چیزی که مسلم است در حملههای اسراییل نشانی از تناسب نمیتوان یافت. توجه به آمار منشر شده در این خصوص ضروری است: اسارت یک سرباز اسراییلی در برابر نابودی بیشتر تاسیسات زیربنایی غزه، کشته شدن تعداد بسیاری از فلسطینیها یا انهدام قسمتی از فرودگاه بیروت، راههای ارتباطی، بنادر لبنان و کشته شدن بیش از شصت نفر (تاکنون) از مردم لبنان در مقابل کشته شدن هفت نفر و اسارت دو نفر از سربازان اسراییلی.
پیام اسراییل روشن است: سربازان ما اهمیت دارند و هرگونه خطر برای آنها واکنش چند برابر را به دنبال خواهد داشت. جالب توجه آن است که اسراییل برای خلع سلاح حزب الله به قطعنامهی ١٥٥٢مجمع عمومی سازمان ملل استناد میکند در حالی که خود کمتر قطعنامهای را اجرا کرده است و قطعنامهی مجمع عمومی در عقب نشینی از لبنان را نیز پس از سالها پذیرفت.
حال باید دید که چرا اسراییل میکوشد دامنهی جنگ افروزی در منطقه را هر چه بیشتر افزایش دهد و این دامنه را علاوه بر لبنان به سوریه و ایران نیز تسری دهد. فرضیهی نخست آن است که واکنش اسراییل نسبت به این حملهها ناشی از احساسات است و هیچگونه منطقی بر آن حاکم نیست. اما با اندکی تعمق به نظر نمیرسد که عدم تناسب بین هجوم اخیر اسراییل و اقدامهای متقابل طبیعی باشد و شاید بتوان یقین داشت که اسراییل در حملههای خویش هدف دیگری را میجوید. فرضیهی دیگر آن است که اسراییل با هر دستاویز حملهای را برای تسویه حساب کامل با دشمنان خویش دست مییازد. شاید بتوان گفت که حملهی سهمگین اسراییل به نوار غزه محکی بود تا میزان واکنش جهانی نیز سنجیده شود و متاسفانه پس از عدم واکنش مناسب جهان در مقابل جنایتهای جنگی اسراییل، فضا برای اقدامهای نظامی بعدی آماده شد. گروگانگیری سربازان اسراییلی این فرصت را برای دولت اولمرت فراهم نمود. اسراییل اکنون نه تنها در پی آن است که حزب الله را ریشه کن کند بلکه در صدد است تا بنیان تاسیسات زیربنایی و راههای ارتباطی لبنان با سوریه را برکند؛ در مرحلهی بعدی نیز به سراغ سوریه برود و با حملات مداوم هوایی بنیهی آن کشور را تحلیل برد. سرانجام فرضیهی دیگر آن است که اسراییل با هماهنگی ایالات متحده در پی آن است که حماس و حزب الله یعنی بازوهای عملیاتی ایران در منطقه که خطرهای اصلی برای اسراییل هستند را از بین ببرد. مرحلهی نخست این عملیات پیچیده با ترور رفیق حریری و خروج نیروهای سوری از لبنان انجام شد و اکنون با قطع راههای ارتباطی هوایی، زمینی و دریایی حلقهی محاصرهی حزب الله کامل میشود و تهدید سوریه توسط اسراییل هم برای جلوگیری از مداخلهی آن کشور برای حمایت از حزب الله است که شاید با تطمیع آن کشور تکمیل شود.
از میان فرضیههای بالا، فرضیهی نخست به واقعیت نزدیکتر به نظر میرسد. حزب الله در جنوب لبنان خطری جدی برای اسراییل به شمار میرود و حماس نیز با پیروزی خود در انتخابات ثابت نمود که نه فقط از لحاظ نظامی تهدیدی برای این کشور است بلکه از مشروعیت مردمی روزافزونی نیز برخوردار است. اسراییل با هماهنگی ایالات متحده و تشبث به دستاویزهای لازم در صدد است که کار را یکسره نماید و البته در این رهگذر از آسیب رسانی به منابع حیاتی همسایگان خویش و نابودی شهروندان آنها نیز امساک نمیکند. اما این فرضیه به رغم قدرت نظامی چشمگیر اسراییل و پشتیبانی کور و متعبدانهی ایالات متحده با موانعی چند مواجه است: نخست آنکه ممکن است همه چیز مانند نقشه پیش نرود و رویدادهایی جند محاسبات را بر هم زنند، مانند آنچه در حملهی ایالات متحده به عراق شاهد آن هستیم. دوم آنکه این گونه تحرکات موج عمیق ضد اسراییلی و ضد آمریکایی را در کشورهای عرب و مسلمان و حتا در جهان دامن میزند و این خود زمینهی بسیار مناسبی برای گروههای بنیادگرا است. مبارزهی با تروریسم فقط مبارزهی مسلحانه نیست بلکه باید با ریشههای تروریسم پیکار نمود و به نظر میرسد یکی از ریشههای عمیق تروریسم و بنیادگرایی همین تبعیضاتی است که نسبت به اسراییل در منطقه وجود دارد. از سویی ایالات متحده با تمام وجود از این کشور حمایت میکند و از سویی دیگر دولتهای جهان در قبال جنایتهای جنگی این کشور دم برنمیآورد. این خود عامل نفرت از اسراییل و حامیان آن در منطقه و کشورهای دیگر جهان است. سرانجام بحران شدید در منطقه گریبانگیر ایالات متحده در عراق هم خواهد شد و نیروهای این کشور را بیش از پیش در عراق ضربه پذیر خواهد کرد. البته محاسبات شاید در یک مورد درست باشند و آن اینکه نه سازمان ملل متحد و بازوی اجرایی آن شورای امنیت و نه سایر دولتهای اروپایی و منطقه واکنشی در خور به تجاوزهای آشکار اسراییل به کشورهای دیگر از خود نشان نخواهند داد و این فقدان حرکت نماد فتور حقوق بین الملل و احترام به ارزشهای انسانی در دنیای امروز است.