iran-emrooz.net | Sun, 09.04.2006, 16:28
سراب چپگرايان در آمريكای لاتين
جوليو ماريا سانگوئينتی / برگردان: علیمحمد طباطبايی
يكشنبه ٢٠ فروردين ١٣٨٥
از هنگامی كه دنگ سيائوپينگ آن نكتهی معروف خود مبنی بر آن كه «مهم نيست گربه سياه باشد يا سفيد، بلكه بايد بتواند موش را بگيرد» مطرح ساخت ديگر كاملاً آشكار گرديد كه تقسيم بندی جنگ سرد ميان چپ و راست، كمونيسم و دموكراسی، ديگر منسوخ شده است. در واقع آن چينی كه دنگ در ١٩٧٨ آغاز به ساختنش نمود اكنون از نظر سياسی كمونيستی و از جهت اقتصادی سرمايه داری است. با اين وجود جهت گيری مرسوم برای استفاده از برچسبهای قديمی همچنان قوياً باقی مانده است، به طوری كه هر روزه ساده سازیهای عوامانهای را میشنويم مانند اين يكی كه معتقد است آمريكای لاتين اكنون در معرض يك موج چپگرایی قدرتمند قرار گرفته است.
پايه و اساس چنين انديشهای اين ادعا است كه به قدرت رسيدن لولا دسيلوا در برزيل، هوگو چاوز در ونزوئلا، نستور كيرشنر در آرژانتين، تاباره واسكوئز در اروگوئه و به تازگی اوو مورالس در بوليوی و ميشله بشلت در شيلی حكايت از يك روند سوسياليستی دارد. ليكن آيا همهی اينها از همان چپگرايان مدل قديمی هستند؟ يا اين كه آيا آنها همان نوع از پوپوليسم مدل قديمی را به مورد اجرا میگذارند؟ در آمريكای لاتين چه چيز در حال روی دادن است؟
در ابتدا میتوانيم شيلی را از موج فرضی چپگرايی مستثنی كنيم، زيرا اين كشوری است كه توسط يك ائتلاف ميانهروی تشكيل شده از سوسياليستهای سبك اروپايی ريكاردو لاگوس و دموكرات مسيحیهای سنتی خود شيلی اداره میشود. اين كه پرزيدنت باشلت دارای ريشههای سوسياليستی است طبيعت دولت او را تغيير نمیدهد، دولتی كه ويژگیهای مسئولين قبلی را ادامه خواهد داد، و بر گشودهترين دموكراسی منطقه رياست خواهد كرد و دولتی كه در بازار جهانی موافقت نامههای تجارت آزاد ادغام گرديده و از ايالات متحده تا چين گسترده است.
به نحوی مشابه هيچ كس نمیتواند ادعا كند كه دولت برزيلی پرزيدنت لولا ويژگیهايش ميانهروی در تعقيب يك خط مشی حتی متعارف تر اقتصادی در مقايسه با پيشينيان خود نيست، سياست اقتصادی كه مبتنی است بر انضباط مالی، مازاد دولتی و يك سياست ضد تورمی. برخلاف شعارهای چپگرايانهی قديمی بر عليه بازپرداخت بدهیهای خارجی، دولت لولا پيشياپيش برای تسويه حساب كردن تمامی تعهدات خود به IMF (صندوق بين المللی پول) عجلهی بسيار به خرج داده است.
فرياد حمايت طلبی بر عليه پرداخت بدهیهای خارجی كه در دههی ١٩٨٠ در آمريكای لاتين موضوعی كاملاً فراگير بود، هنگامی كه دولت آرژانتين همان عمل لولا را انجام داد ديگر به فراموشی سپرده شد، يعنی هنگامی كه دولت آرژانتين پيشاپيش خود را به برداشتن يك سوم از ذخيرههای مالی برای پرداخت بدهیهايش به IMF متعهد نمود. حتی برنده جايزهی نوبل اقتصاد (و مخالف سرسخت سياستهای فعلی دولت آمريكا. مترجم) ژوزف شتگليتز اين مسئله را به زير سوال برد كه آيا اقدامات آرژانتين در پرداخت ديون خود اعطای يك امتياز مبالغه آميز به نئوليبرالهای فعلی در آمريكا نبوده است.
دولت اروگوئه نيز از اعتقادات مبنايی خط مشیهای دولت محافظه كار پيش از خودش قدمی منحرف نشده است و روابط بهبود يافتهی كشور با IMF همچنان حفظ شده و حتی توافق نامهای با ايالات متحده جهت تضمين سرمايه گذاری به تصويب رسانده است.
دولت بوليوی را نيز ديگر نبايد به عنوان تجسم پوپوليسم ديرينهی آن كشور تلقی نمود. الهام بخش به قدرت رسيدن پرزيدنت اوو ميرالس نيز تبعيض تاريخی بر عليه اكثريت بومی كشور بود، جايی كه برگ گياه كوكا مظهری از يك كينهی ديرينه و اجدادی به حساب میآمد.
با وجوديكه مورالس مبارزات انتخاباتی خود را بر اساس وعدههايی برای ملی كردن منابع طبيعی قرار داده بود، اما هنوز هم چنين چيزی روی نداده است. در واقع او اكنون به نظر میرسد كه تمايل به سوی شراكت با كمپانیهای بزرگ انرژی دولتی، يعنی به شيوهی Pedevesa ونزوئلايی و Petrobras از برزيل را دارد. اين احتمال وجود دارد كه اكنون مورالس كمی تندرو تر شود، ليكن در حال حاضر او مظهری است از درخواست برای عدالتی تاريخی و عميق و الهام شده توسط احساسات قوی و نه يك ايدئولوژی شديداً چپگرا.
هيچ كدام از اين دولتها علناً از سوسياليسم صحبت نمیكنند، تا چه رسد از ماركسيسم. هيچ گونه برنامهای برای اقتصاد اشتراكی طراحی و در نظر گرفته نشده است، هنوز هم سرمايهگذاری خارجی امری كاملاً مطلوب است و به طور كلی قواعد دموكراسی ليبرالی هنوز هم به كار برده میشود. رهبران شايد هنوز هم در اين انديشه باشند كه «جهان ديگری هم ممكن است»، ليكن در حالی كه آنها لفاظیهای ضدجهانیسازی را به كار میبرند، خط مشیهای جدی اقتصادی را تعقيب میكنند، اگرچه البته بيشتر از سر تسليم و نه از روی يقين.
معنای تمامی اينها اين است كه آمريكای لاتين به طرف چپ جابجا نشده است، بلكه در مركز قرار دارد و حتی احزاب به طور سنتی چپگرا مانند حزب برزيلی Partido dos Trabalhadores يا حزب اروگوئهای Frente Ampilo آرمانهای قديمی ماركسيستی را ديگر كنار گذاردهاند. البته آنها دوستی خود با فيدل كاسترو را هنوز هم ادامه میدهند و نزديكی با او را برای جلوگيری از تهمتهای رفقای قديمی مبنی بر خيانت به ميراث مشترك خود مورد استفاده قرار میدهند اما از اين جلوتر نمیروند. برای آنها كاسترو جهت گرفتن عكس فرصت بسيار خوبی است اما نه برای اندرزهای سياسی.
هوگو چاوز اما خود ماجرای ديگری است. بدون ترديد رژيم او در همه چيز شكلهای تاريخی پوپوليسم را در بردارد: رهبری مسيحايی، لفاظیهای ضدآمريكايی، بی توجهی به قالبهای قانونی، بودجههای ناشی از سرمستی و بسيج مردمی حكومتی برای پركردن ميادين و هو كردن دشمنان فرضی. چاوز در حال سواری بر موجی از قيمتهای بالای نفت است و مصمم برای پرحرفیهای سيل آسا و اعمال بعضی از شكلهای رهبری عوام فريبانه در آمريكای جنوبی. اما در حالی كه سبك چاوزی از پوپوليسم به نظر میرسد كه در پرو در حال پيشرفت است، هنوز هم از رسيدن به موفقيت بسيار فاصله دارد.
در كلمبيا همه چيز حكايت از آن دارد كه پرزيدنت آلوارو اوريبه كه از روی اشتباه به عنوان يك راستگرا بر چسب خورده و علت آن نيز نبردش بر ضد چريكهای كشورش بوده، دوباره انتخاب خواهد شد، اسكار آرياس در كوستاريكا به پيروزی خواهد رسيد، و در مكزيك رياست جمهوری در دسترس همه است.
در اين ميان اقتصادهای آمريكای لاتين به فايده بردن از رونق بازار جهانی كالاهای مصرفی ادامه خواهند داد، انتخابات در وضعيت طبيعی باقی مانده و زندگی در ميانهی سياسی جاده به جلو خواهد رفت.
-------------
جوليو ماريا سانگوئينتی رئيس جمهور پيشين اروگوئه ميان سالهای ١٩٨٥ الی ١٩٩٠ و ١٩٩٥ الی ٢٠٠٠ بوده است.
1: Latin America’s Leftist Mirage by Julio Maria Sanguinetti.
Project Syndicate.