iran-emrooz.net | Wed, 05.04.2006, 6:16
فراسوی ياس انقلابی
واسلاوهاول / برگردان: علیمحمد طباطبايی
چهارشنبه ١٦ فروردين ١٣٨٥
تمامی انقلابها سرانجام از وجد و شادی به ياس و سرخوردگی میرسند. در يك فضای آكنده از همبستگی و از خودگذشتگی انسانها معمولاً گرايش به اين دارند كه تصور كنند هنگامی كه پيروزی آنها كامل شود بهشت بر روی زمين نيز اجتناب ناپذير است. البته چنين بهشتی هرگز نمیآيد و طبيعتاً اين نااميدی است كه از راه میرسد. در اوكراين نيز به نظر میرسد كه امروزه چنين وضعيتی حاكم است، يعنی موقعيتی كه در آن انسانهايی كه كمی بيش از يك سال گذشته انقلاب نارنجی خود را به پيروزی رساندند، اكنون برای رای دادن به پارلمان جديد آماده میشوند.
نا اميدی فعلی در دورهی پسا انقلابی به ويژه پس از انقلابهايی بر ضد كمونيسم و در مورد اوكراين بر عليه دورهی پساكمونيستی دارای ريشههای روان شناختی است. شرايط و اوضاع و احوال جديد به اغلب مردم چالشهای جديدی نيز تحميل میكند. پيشتر از اين، اين حكومت بود كه برای هر چيزی تصميم میگرفت و بسياری از مردم به ويژه از نسل قديمی تر و نسل ميانه به مرور آزادی را به عنوان باری اضافی تلقی كردند، زيرا آزادی در هر حال مستلزم تصميم گيریهای مداوم است.
من گاهی اين دلتنگیهای روان شناختی را با دورهی پس از آزادی از زندان خودم مقايسه میكنم: برای سالها من در حسرت آزادی میسوختم، اما همين كه آزاد شدم میبايست تمام مدت تصميمات متفاوتی بگيرم. يك چنين فرد تازه آزاد شدهای از زندان كه به ناگهان و هر روزه با حق انتخابهای بسياری مواجه میشود، دچار سرگيجه شده و گاهی حتی به طور ناخودآگاه هوس بازگشت به زندان به سرش میافتد.
اين قبيل افسردگی و ملال اجتناب ناپذير است. اما در مقياس اجتماعی هنگامی كه نسلهای جديدتر از راه میرسند، سرانجام آنها مغلوب میشوند. در واقع ١٥ سال پس از فروپاشی اتحاد شوروی يك تخليهی هيجانی جديد به نظر میرسد كه در راه است ـ كه البته انقلاب نارنجی را نيز بايد بخشی از آن به حساب آورد.
همانگونه كه اوكراين نشان میدهد فرآيند آزادشدن از كمونيسم، بنا به تعريف خود با خصوصی سازیهای عظيم همراه بود. البته كسانی كه از دست اندركاران و مقامات تشكيلات قديمی بودند با توجه به شناخت و ارتباطهايی كه از قبل داشتند توانستند كه بيشترين دارايیها و اموال حاصل از اين خصوصی سازیها را نيز خود به دست آورند.
اين فرآيند « اجتناب ناپذير »، زندگی سياسی و رسانهها را مسموم كرده و به يك وضعيت غريب از آزادی محدود شده و يك محيط شبه مافيايی انجاميده است كه در جهان پسا كمونيستی از يك كشور به ديگری دارای تفاوتهايی است، اما نسلهای جديدی كه در اين جوامع در حال باليدن هستند اكنون به نظر میرسد كه به حد بيزاری از آنها رسيدهاند. انقلاب نارنجی اوكراين و به همان نحو انقلاب صورتی در گرجستان ظاهراً نظر مرا تاييد میكنند. در حالی كه انقلابهای دههی ١٩٨٠ و اوايل دههی ١٩٩٠ رژيمهای استبدادی كمونيستی را نشانه رفته بودند، اما اكنون هدف اين انقلابهای جديد خلاص شدن از شر اين پساكمونيسم شبه مافيايی است.
ليكن برای آن كه اين تغييرات برگشت ناپذير شوند، وجود يك نظام قضايی حقيقتاً مستقل و تطميع ناشدنی ضروری است. در پروندههای قضايی مرتبط با مسائل سياسی غالباً سوء ظن و اتهامات خلاف كاریها به يك نتيجهی بدون ابهام خاتمه نمیيابد و اين البته قابل درك است: نظام قضايی كمونيستی برای حفاظت از رژيم كمونيستی آلت دست مقامات حكومتی بود و هزاران قاضی را هم نمیتوان يك شبه عوض كرد.
با وجوديكه كاملاً واضح است كه بازگشت اتحاد شوروی كهن ديگر غير ممكن است، اما بعضیها نفوذ روسيه را در نااميدی فعلی در اوكراين مقصر میدانند. البته برخی عناصر هشداردهنده در سياستهای روسيه وجود دارد، و غالباً هم به اين خاطر كه روسيه هنوز پی نبرده است كه در كجا آغاز و به كجا خاتمه میيابد. روسيه يا بسياری از ملتها را به تملك خود درآورده بود و يا بر آنها حكومت میكرد و اكنون فقط با نارضايتی كاملاً ناخشنودانه است كه با از دست دادن آنها كنار میآيد.
بعضی از اظهارت و بيانيههای رئيس جمهور روسيه ولاديمير پوتين نيز به نظر میرسد كه میخواهد با حسرت خاطرهی عصر شوروی را زنده كنند. در واقع او اخيراً فروپاشی اتحاد شوروی را يك اشتباه اسف انگيز خوانده بود. ليكن حسرت برای شوروی بيشتر با جاه طلبی مرسوم روسيه برای تبديل شدن به يك قدرت بزرگ مربوط است تا با كمونيسم. به باور من روسيه بايد به وضوح بگويد ـ و جامعه بين الملل نيز بايد به روسيه بگويد ـ كه دارای مرزهای به روشنی تعين شده است كه نبايد مورد ترديد قرار گيرد، زيرا اختلافات مرزی بهانهی اصلی بيشتر نزاعها و جنگها بوده است.
از طرف ديگر قصد من شرير جلوه دادن پوتين نيست. او میتواند بهای نفت را برای افراد نزديك به خودش مانند ديكتاتور بلاروس آلكساندر لوكاشنكو كاهش دهد و باز برای ديگران بر قيمتهای بازار نفت پافشاری نمايد، اما اين تمامی آن چيزی است كه از او بر میآيد. من هيچگونه نزاع جدی تر از اين پيش بينی نمیكنم.
وعدهی يكپارچگی كشورهای غربی خود علتی است برای آن كه نزاع به نظر غير ممكن آيد، زيرا اين بيشتر مسئلهای است مربوط به جغرافيا و نه ارزشها و فرهنگ مشترك. اوكراين به يك تماميت سياسی اروپای متحد متعلق است. ارزشهايی كه اوكراين بر آنها صحه میگذارد و در تاريخش جای گرفته است به طور كامل اروپايی هستند. تجربهی چك نشان میدهد كه تحقق بخشيدن به تمامی هنجارهای اتحاديه اروپا جهت كسب صلاحيت لازم برای عضويت در آن به زمان نياز دارد. اما اوكراين نيز میتواند در آن موفق شود.
البته بيشتر آنچه تا اينجا به آنها اشاره شد در بارهی رابطهی اوكراين با ناتو نيز صدق میكند. شراكت مبتنی بر قواعد، استانداردها و ارزشهای مشترك نبض امنيت در جهان معاصر است. علاوه بر آن ناتو به طريقی گسترهی يك تمدن را معين میكند كه البته منظور از آن اين نيست كه جامعه ناتو از هر جامعهی ديگری بهتر است. اما اين جامعهای است كه متعلق بودن به آن مطلوب است مشروط به آن كه مردم نيز طالب آن باشند و برای آنها مفهومی تاريخی در بر داشته باشد.
عضويت ناتو منوط به تعهداتی است، زيرا ممكن است شرايطی پيش آيد ـ كه ما فعلاً در حال تجربه كردن آن هستيم ـ كه ناتو از درخواست سازمان ملل متابعت كند و يك دخالت نظامی خارج از مرزهای خود را رهبری نمايد، مثلاً در جايی كه يك نسل كشی در حال روی دادن است. به سخن ديگر عضويت ناتو مانند عضويت اتحاديه اروپا برای خودش بهايی دارد. هرچند به تصور من مزيتهايش به مراتب از زيانهايش بيشتر است. اما اين ديگر به خود اوكراينیها بستگی دارد كه چه تصميمی بگيرند و بر سرخوردگی پسا انقلابی خود چگونه فايق آيند.
------------------
Beyond Revolutionary Disillusion by Vaclav Havel.
Jordan Times, March 27, 2006
Postrevolutionaere Ernuechterung von Vaclav Havel.
Die Welt, 25Maerz 2006.