ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Mon, 20.03.2006, 7:42
پيچ و خم كارنامه اسلوبودان ميلوسويچ

سعيد شروينی
.(JavaScript must be enabled to view this email address)

برخلاف جنگ و خونريزی در نيمه اول دهه پيش در كرواسی، اسلوونی و بوسنی هرزه گوين ، اوضاع در كوسوو به رغم تنش های موجود در آن خشونت آميز نشد . اين وضعيت را شايد بيش از همه بتوان نتيجه سياست های رهبری وقت آلبانيايی تباران كوسوو يعنی ابراهيم روگوا دانست كه به مبارزه خشونت آميز اعتقادی نداشت. اما با بی اعتنايی بلگراد به خواست های روگوا ، اوضاع در كوسوو نيز در نيمه دوم دهه پيش رو به راديكاليزه شدن گذاشت و نيروهای تازه شكل گرفته ای همچون اوچكا ( ارتش آزاديبخش كووسو) كه از حمايت آمريكا و آلمان برخوردار بودند ميداندار صحنه شدند. حملات مسلحانه آن ها از مارس ١٩٨٨ به مراكز امنيتی و اداری در كوسوو بر تشديد اقدامات نظامی متقابل دولت مركزی افزود و ناسيوناليسم صربی چه در خود كوسوو و چه در بيرون آن را شدت بيشتری بخشيد. در مذاكراتی كه ميان دو طرف و با شركت سازمان ملل و كشورهای عمده غربی در رامبويه و پاريس برگزار شد توافقات معينی و از جمله تامين مجدد خودمختاری برای كوسوو حاصل شد اما برخی از شروط اين توافق و از جمله اين كه ناتو كل حريم هوايی يوگسلاوی را در اختيار خود بگيرد تا بر اجرای موافقت نامه مزبور نظارت داشته باشد مورد موافقت دولت بلگراد واقع نشد. دولت ميلوسويچ اين خواست را نقض حاكميت ملی يوگسلاوی و ورای مسائل مربوط به كوسوو تلقی كرد و با آن به شدت از در مخالفت درآمد.

اين مشكلات به علاوه ٤٠ جنازه ای كه در ژانويه ١٩٩٩ در نقطه ای از كوسوو كشف شد زمينه ای برای حمله ناتو به يوگسلاوی گرديد كه بمبارانی ٧٨ روزه عليه اين كشور را در پی داشت. گرچه در جريان جنگ های بوسنی و از جمله در ماجرای شهر سربرنيتسا قتل و خونريزهای بسياری صورت گرفت كه صرب ها هم در آن نقش عمده ای داشتند ليكن در مورد كوسوو هنوز هم به درستی معلوم نيست كه اجساد يافت شده كه رهبران ناتو از آنها به عنوان نشانه ای از قوم كشی توسط صرب ها و دليلی برای حمله به يوگسلاوی ياد می كنند به چه حادثه ای مربوط می شود. چه اسناد و مدارك موجود و چه روند دادگاهی كه اسلوبودان ميلوسويچ را در لاهه از جمله به خاطر" قوم كشی در كوسوو" محاكمه می كرد تا آخر هم نتوانستند پشتوانه محكمی برای اين ادعا فراهم كنند. مقامات وقت يوگسلاوی نيز به نوبه خود مدعی اند كه اين اجساد از آن چريك های عضو اوچكا بوده كه در درگيرها كشته شده اند و بعدا برای صحنه سازی به يك جا منتقل شده اند.

زخمی كه التيام نيافته است
جنگ ناتو با صربستان كه در مارس 1999 شروع شده بود در ژوئن همان سال ، در حالی كه زيرساخت ها و تاسيسات اساسی صربستان آسيبب های جدی ديده بود و هزاران نفر صرب و كوسووايی از خانه و كاشانه خود آواراه شده بودند بر اساس طرح گروه 8 و با توافقات كامونوا به پايان رسيد و با قطعنامه 1244 شواری امنيت سازمان ملل آتش بس جنبه حقوقی پيدا كرد. قطعنامه يادشده كوسوو كه از مساحتی برابر با ١٠٨٨٠ كيلومتر مربع و از جمعيتی بالغ بر ٢ ميليون و ٨٩ هزار نفر برخوردار است را كماكان جزيی ازفدراسيون يوگسلاوی می داند و آن را تا تعيين قطعی وضعيت حقوقی اش تحت قيموميت سازمان ملل قرار می دهد. اميد آن بود كه تحت هدايت سازمان ملل و تا رسيدن به زمان تعيين قطعی وضعيت كوسوو آشتی ملی ميان دو قوم اصلی اين منطقه يعنی اكثريت ٩٠ درصدی آلبانيايی ها و اقليت ١٠ درصدی صرب ها به جريان بيافتد و بين ١٠٠ تا ٢٠٠ هزار صربی كه در جريان جنگ ١٩٩٩ آواره شده اند نيز بتوانند به خانه و كاشانه خود و به ١٣٠ هزار صرب آواره نشده بپيوندند. ايجاد مبانی يك تشكيلات اداری كارا ، به راه افتادن چرخ های اقتصاد و كاسته شدن از بيكاری جمعيت عمدتا جوان منطقه كه ميزان آن بين ٦٠ تا ٧٠ درصد تخمين زده می شود و ... از ديگر شرايطی بوده اند كه قرار بوده تحقق آنها به آغاز مذاكرات در مورد سرنوشت نهايی وضعيت كوسوو بيانجامد. اما 6 سال پس از پايان جنگ هنوز نه از تشكيلات اداری كارا خبری هست ، نه دوائر پليس و نيروهای انتظامی به گونه ای است كه كووسو را از ٢٠ هزار نيروی خارجی مستقر در اين منطقه بی نياز كند و نه اقتصاد تكانی خورده است. جرم و جنايت در منطقه ابعادی نگران كننده به خود گرفته و كوسوو عملا به يكی از مراكز فحشا و توزيع مواد مخدر در اروپا بدل شده است. فساد و ارتشاء در دستگاه اداری سازمان ملل (يونميك) نيز در اين ميان مزيد بر علت شده است.

تا آنجا كه به گزينه های مربوط به آينده كوسوو برمی گردد به نظر می رسد كه جامعه جهانی در برابر مسئله پيچيده و ظاهرا غيرقابل حلی قرار گرفته است. آلبانيايی ها، از چپ و ميانه رو تا ملی گرايان افراطی از مذاكراتی كه از ابتدای سال جاری ميلادی با كندی آغاز شده جز استقلال كامل كوسوو را انتظار ندارند. برای آنها ، هم تقسيمات تاريخی و جغرافيايی گذشته و هم قطعنامه ١٢٤٤ كه كووسو را كماكان " واحدی خودمختار در فدراسيون يوگسلاوی " می داند با واقعيت های موجود نمی خوانند و بايد به نفع استقلال كوسوو كنار گذاشته شوند. آمريكايی ها با استقلال كامل كوسوو موافقند، ولی اروپايی ها نظرات متفاوتی دارند كه از جدايی كامل كوسوو به انضمام بخش صرب نشين آن گرفته تا جدايی دو بخش اين ايالت و اعطای استقلال به بخش آلبانيايی نشين و تا قبول وضعيتی شبيه به تايوان ( استقلال كوسوو، بدون به رسميت شناخته شدن از سوی سازمان ملل) را مطرح می كنند.

در سوی ديگر قضيه، استقلال كوسوو هنوز برای بخش بزرگی از صرب ها اصولا قابل تصور هم نيست. به نظر آنها اين منطقه تاريخا جزيی از صربستان بوده و جدايی آن می تواند گرايش های تجزيه طلبانه در شمال مجاری نشين صربستان ( ويودينا) را نيز تشديد كند. به لحاظ روانشناسی نيز جدايی كوسوو پس از تكه تكه شدن يوگسلاوی كه روزی صربستان هسته اصلی آن را تشكيل می داد ضربه ای بس بزرگ به غرور گاه تبخترآميز و معطوف به شوونيسم بخشی هايی از صرب ها خواهد بود. آخرين پيشنهادات رهبری صربستان برای حل بحران كوسوو اعطای حقوق فدراسيونی به اين منطقه است به شرط آنكه صرب ها با توجه به روابط همچنان خصمانه ای كه بين دو قوم حاكم است در اين فدراسيون از خودمختاری وسيعی برخوردار شوند. آلبانيايی ها چنين طرحی را توطئه آميز و مقدمه ای برای تجزيه كوسوو و كوچك ترشدن هر چه بيشتر قلمرو تحت كنترل خود می دانند.

از سويی دستكم بخشی از جامعه جهانی نگران آن است كه اعطای استقلال به كووسو جغرافيای سياسی منطقه را كلا دستخوش تغيير و تحول كند و آرزوی ايجاد آلبانی بزرگ كه هنوز هم هواداران جدی و پرو پاقرصی در منطقه دارد سربلند كرده و مناطق آلبانيايی نشين مونته نگرو، مقدونيه ، يونان و جنوب صربستان نيز به چنين بحرانی در كشيده شوند و موجی از بی ثباتی منطقه را فرا گيرد. همه اين عوامل سبب شده اند كه مذاكرات مربوط به تعيين موقعيت حقوقی كوسوو كه از ابتدای سال جاری آغاز شده با كندی و دشواری پيش رود. تهديدات صرب ها مبنی بر اين كه اگر كوسوو مستقل شود، بخش صرب نشين بوسنی نيز با انجام رفراندوم راه جدايی از بوسنی و پيوستن به صربستان را در پيش خواهد گرفت و يا تهديد پوتين ، رييس جمهور روسيه كه كشورش يكی از طرف های ناظر بر مذاكرات است دائر بر اين كه در صورت جدايی كوسوو ، اتفاقات مشابه ای هم می تواند در دو ايالت شورشی گرجستان( آبخاز و است جنوبی) بيفتد و راه برای استقلال آنها و يا پيوستنشان به روسيه هموار شود همه و همه از پيچيدگی اين مذاكرات حكايت دارند.

مصاف دشوار ميلوسويچ با اپوزيسيون
پايان جنگ كوسوو به مثابه پايان كار حكومت ميلوسويچ نبود. او كه زمانی به سبب تجربه منفی صرب ها نسبت به قدرت های اصلی اروپا ترجيح داده بود در سياست های منطقه ای خود با كارت آمريكا در برابر اروپا بازی كند و تا قراداد ديتون هم كم و بيش چنين رويكردی داشت، اينك ، در هنگامه انزوای بين المللی ، بيش از پيش تمامی نگاه خود را متوجه روسيه كرده بود. در عرصه داخلی نيز او با تكيه بر استعداد چشمگير خويش در ارائه تاكتيك های سياسی و با سوارشدن بر احساسات ناسيوناليستی بخش هايی از مردم صرب انتظار داشت كه در انتخابات پاييز سال 2000 نيز پيروز بيرون بيايد و مغلوب اپوزيسيون نشود. واقعيت اين بود كه يك دهه جنگ گوش و ذهن بسياری از مردم، به ويژه در خارج از شهرهای بزرگ را برای شعارها و مدعيات ناسيوناليستی ميلوسويچ آماده تر ساخته بود. اين نيز بود كه تحريم 10 ساله يوگسلاوی به خاطر جنگ های بوسنی و ... دولت را بيش از پيش در عرصه عمومی فعال مايشاء كرده بود و بسياری از نهادهای امنيتی و اقتصادی كه از قبل اين تحريم اقتدار و نفوذ بيشتری يافته بودند را ترغيب می كرد كه سود خود را در ادامه حكومت ميلوسويچ ببينند. همين شرايط زمينه نامساعدی را برای كار و فعاليت اپوزيسيون فراهم آورده بود و دولت ميلوسويچ هم، چه از طريق ارعاب و چه از راه شكاف انداختن در صفوف اين اپوزيسيون چندان نگران باخت در انتخابات رياست جمهوری سپتامبر 2000 نبود. اپوزيسيون اما در اين انتخابات علاوه بر فشرده كردن صفوف خود، نه نماينده و چهره اصلی خود ، زوران جينجيچ كه به داشتن روابط فشرده با آلمان ها شهره بود ، بلكه شخصيتی ملی گرا همچون ويسلاو كوشتونيتسا را به مصاف ميلوسويچ فرستاد تا شايد بخشی از آراء ملی گرايان كمتر خشنود از وی را هم به دست آرد. اين انتخابات در ضمن اولين تجربه انقلاب های رنگين در سال های اخير هم بود، به گونه ای كه آمريكايی ها و برخی از كشورهای اروپايی با حمايت مالی، سازمانگرانه و تبليغاتی فشرده خود از اپوزيسيون نقش عمده ای در به پيروزی رساندن آن بازی كردند. برخی از فعالان و تجربه مندان اين "انقلاب" ظرف سال های گذشته در گرجستان و اوكرايين و ... به آموزش جوانان و دانشجويان و ... مشغول بوده اند و در انقلاب مخملی و نارنجی و ... اين كشورها سهم قابل اعتنايی داشته اند.

نتايج اوليه انتخابات سپتامبر سال 2000 از پيروزی ميلوسويچ بر كوشتونيتسا دلالت داشت. اپوزيسيون اما اين نتيجه را حاصل تقلب و دستكاری در آراء اعلام نمود و با آن از در مخالفت درآمد. اين مخالفت چند روزی به صورت تظاهرات خيابانی ادامه يافت و نهايتا به اشغال مقر پارلمان انجاميد. ميلوسويچ روز 5 اكتبر از ا دعای پيروزی دست كشيد و صحنه را به اپوزيسيون واگذاشت. در انتخابات پارلمانی چند ماه بعد نيز سوسياليست های حزب ميلوسويچ و حزب راديكال متحد او اكثريت را از دست دادند و اپوزيسيون با اكثريت پارلمانی خود زوران جينجيچ را روانه كاخ نخست وزيری كرد. به اين ترتيب دوران ميلوسويچ به سر آمد و اندكی بعد جينجيچ او را در راستای همكاری با اروپا و آمريكا و در ارتباط با اتهاماتی كه دادگاه جنايت جنگی در لاهه عليه اش اقامه كرده بود روانه زندان كرد. غرب اما مصر بود كه ميلوسويچ به دادگاه لاهه فرستاه شود تا همكاری اقتصادی و اعطای كمك مالی به صربستان تحقق يابد. اين گونه بود كه دولت جينجيچ ميلوسويچ را 28 ژوئن 2001 تحويل لاهه داد.

دادگاه ناموق لاهه: درسی كه صرب ها نياموختند ، جراحاتی كه التيام نيافتند
تشكيل پرونده عليه ميلوسويچ در دادگاه بررسی جنايات جنگی در بالكان به اتهام نسل كشی و قتل عامی برمی گشت كه اين دادگاه در مه 1999 ، يعنی در بحبوبه جنگ ناتو و صربستان بر سر كوسوو عليه وی اقامه كرده بود. اين دادگاه در سال 1994 نيز ، يعنی در دوره ای كه ريچارد گلداستون دادستانی كل آن را به عهده داشت تحقيقاتی را برای بررسی امكان شكايت عليه ميلوسويچ به خاطر نقش داشتن در جنايات های مربوط به جنگ كرواسی و بوسنی آغاز كرد، اما پس از دو سال اعلام نمود كه شواهد و مدارك قابل اتكايی به دست نياورده است. با اين همه در اكتبر 2001 دادگاه مزبور شكايت مربوط به نقش ميلوسويچ در جنگ كرواسی و يك ماه بعد هم شكايت مربوط به دخالت و سهم او در جنايات بوسنی را پذيرفت و وارد پرونده اش كرد. هر سه اين موارد با اين دليل كه همه آنها بر نقش رهبری كننده ميلوسويچ در " اقدامات جمعی جنايتكارانه" دلالت دارند به صورت يك شكايت واحد شامل 66 اتهام در دستور كار دادگاه قرار گرفت. خانم كارلا دل پونته، كه اينك دادستانی كل دادگاه را به عهده گرفته بود با حجيم كردن پرونده ميلوسويچ و با قبول به درازا كشيدن آن ظاهرا قصد داشت كه از ديد خود از يك سو اين دادگاه را به كلاس درس تاريخ به ويژه برای مردم صربستان بدل كند تا شايد احساس مظلوم واقع شدگی و ناسيوناليسم گاه تهاجمی آنها كه اينجا و آنجا به قتل و خونريزی انجاميده است را به اين يا آن اندازه زائل كند. هدف ديگر دلاپونته آن بود كه با به محاكمه كشيدن شماری از دست اندركاران جنگ و خونريزی بالكان در دهه پيش ، موجبات تسلای قربانيان و بازماندگان جانباختگان را فراهم آورد. پخش مستقيم و تمام و كمال جلسات دادگاه و استخدام تمام وقت شماری خبرنگار برای تامين پوشش خبری اين جلسات از جمله به خاطر تحقق همين اهداف بود. با اين همه ، اينك كه مرگ بر پرونده زندگی ميلوسويچ نقطه پايان داده است كمتر كسی در ميان كارشناسان حقوقی ترازنامه قابل اعتنايی از كار دادگاه لاهه ارائه می كند كه دلايل معينی هم دارد.

راست اين است كه حجم پرونده ای كه برای ميلوسويچ تدارك شده بود عملا به مسئله ای دست و پاگير برای خود دادگاه بدل شد. ميلوسويچ نيز كه در دادگاه به رغم به رسميت نشناختن آن در مقام مدافع منافع و مصالح مردم صرب برآمد كرده بود تمام تلاش خود را به كار گرفت كه جلسات محاكمه عمدتا بر مسئله كوسوو كه در ذهنيت ملی گرای صرب ها مسئله حساسی به شمار می رود متمركز بماند و كمتر وقتی برای موارد اتهامی ديگر فراهم آيد. اين نيز بود كه بيماری ميلوسويچ نيز كه گاه و بيگاه به تعويق جلسات دادگاه كشيده می شد در تق و تلق شدن روند دادگاه به اين يا آن انداز سهم داشت. علاوه بر همه اين ها، چه عدم آمادگی های لازم از سوی دادگاه ، چه تبحر و مهارت ميلوسويچ كه دانش آموخته رشته حقوق بود و خود وكالت خويش را به عهده داشت در به تناقض انداختن شماری از شاهدان دادستان و تبديل كردن دادگاه به صحنه شهادت عليه شهادت و چه اظهارات و مستندات شماری افراد بی طرف مانند خانم هلنا رنتا، رييس كميسيون تحقيق اروپا در بررسی صحت و سقم قتل عام كوسوو و يا آقای بو آدام ، محقق و گزارشگر معروف روزنامه برلينر سايتونگ و ... مانع از آن شدند كه دادگاه به سمت و سويی برود كه نتيجه مورد نظر دادستان به صورت شفاف و آشكار به دست آيد، سهل است كه گاه و بی گاه دادگاه به صحنه عرض اندام ميلوسويچ در دفاع از مظلوميت و محق بودن مردم صرب و در محضور قرارگرفتن دادستان كل تبديل می شد. اين كه كار دادگاه عمدتا بر روی ميلوسويچ متمركز ماند و بررسی پرونده 100 متهم ديگر يا در سكوت نسبی انجام گرفت و يا اصولا هنوز شروع نشده است خود نشانه ای از استراتژی غيرهدفمند دست اندركاران دادگاه به شمار می رود. اين نيز هست كه شائبه صرب ها و كشورهايی مانند روسيه و يونان و ... كه دادگاه را به داشتن رويكرد سياسی متهم می كردند تا حمله ناتو به صربستان موجه شود نيز اينجا و آنجا ، از جمله به دليل عدم احضار توچمان ، رييس جمهور پيشين كرواسی كه او هم در جنگ و خونريزی در بالكان نقش عمده ای داشت عمدگی و مصداق می يافت و بر وجهه دادگاه به اين يا آن اندازه خدشه وارد می كرد.

ابهامات و علامت های سوال در لاهه و در بالكان
باری، دادگاه در روند كار خود اگرچه نتوانست به طور صريح و شفاف مسئوليت مستقيم ميلوسويچ در جنايات بالكان در دهه گذشته را به طور قاطع ثابت كند، اما دستكم اين نكته را روشن كرد كه او می توانسته از قدرت و نفوذ خود به ويژه بر صرب های بوسنی استفاده كند و جلوی جنايت و تالانگری آنها را بگيرد، هر چند كه اينان نيز مورد ظلم و تعدی واقع شده باشند و اينجا و آنجا كارشان به آوارگی كشيده باشد.

اين نتيجه مثبت اما تا آن حد بزرگ نيست كه بتواند خانم دل پونته، دادستان كل دادگاه جنايات بالكان را از اتهام ناكارايی و سوء مديريت و قسما تبعيت از خواسته های سياسی اين يا آن قدرت بين المللی مبرا كند. به ديگر سخن بسته نشدن پرونده ميلوسويچ پس از 4 و نيم سال رسيدگی و مرگ وی در سلول دادگاه لاهه پيش از صدور هر حكمی و نيز اين واقعيت كه از جمله به سبب كاركرد دادگاه ،ميلوسويچ به هنگام مرگ در قياس با زمان تحويلش به لاهه به درصد بالاتری از محبوبيت در ميان مردم صرب دست يافت روندی كاملا خلاف آماج و اهداف دست اندركاران دادگاه را نشان می دهد. اين نيز هست كه صرفنظر از ميزان مجرميت ميلوسويچ، شكست نسبی محاكمه وی زخم و جراحت روحی قربانيان و بازماندگان جنگ بالكان را اگر بيشتر نكرده باشد كمتر هم نكرده و همين نيز علامت سوال بزرگی در برابر كارآيی و ضرورت وجودی دادگاه لاهه قرار داده است. با توجه به اين موارد، كار دادگاه لاهه كه قرار است قانونا سال 2010 خاتمه يابد از هم اكنون با دست اندازها و ابهامات سنگينی مواجه شده است

صرفنظر از افق مبهم كار دادگاه، مرگ ميلوسويچ در حالی اتفاق افتاد كه 5 سال پس از بركناری او بالكان به رغم خوابيدن صدای خشونت و چكاچك سلاح ها كماكان دورانی از بی ثباتی را تجربه می كند و هنوز هم اين منطقه آبستن تحولات جديدی است. علاوه بر وضعيت پيچيده و دشوار بوسنی و كوسوو كه قبلا از آنها سخن رفت ، شكنندگی اوضاع سياسی در خود صربستان كه احزاب ملی گرا و هوادار ميلوسويچ دوباره در حال تبديل شدن به نيروی سياسی عمده آن هستند و نيز رفراندومی كه دولتمردان مونتگرو برای جدايی اين جمهوری از فدراسيون با صربستان برای ماه آوريل تدارك ديده اند می توانند سرآغاز تنش ها و چالش هايی هم در خود اين كشورها و هم برای منطقه و صحنه بين المللی باشند.

بخش اول مقاله