ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 08.03.2006, 21:14
سخنرانی محرمانه‌ی خروشچف و پايان كمونيسم

روی مدودف / برگردان: علی‌محمد طباطبايی
بعضی رويدادها در تاريخ بشر وجود دارد كه كه ابتدا به نظر كم اهميت می‌آيند يا اهميت آنها بتدا نهفته و ناپيدا است، اما با گذشت زمان در رديف رويدادهای بسيار تكان دهنده قرار می‌گيرند. يك چنين لحظه‌ای در تاريخ، درست پنجاه سال پيش از اين روی داد، يعنی هنگامی كه به اصطلاح « سخنرانی مخفيانه » خروشچف در بيستمين كنگره حزب كمونيست اتحاد شوروی بر گزار گرديد. به باور من اين رويداد در نگرش به مهمترين لحظات سرنوشت ساز قرن بيستم تقريباً پس از انقلاب بلشويكی ١٩١٧ و آغاز جنگ دوم جهانی در ١٩٣٩ قرار می‌گيرد.
در آن زمان به نظر می‌رسيد كه جنبش كمونيستی بر فراز حركت تاريخ به سوی جلو در پيشرفت است، و البته آنهم نه فقط برای مردمی كه در خود اتحاد شوروی زندگی می‌كردند. در اواسط دهه‌ی ١٩٥٠ كمونيسم در اروپا و همچنن در كشورهای جهان سوم كه تازه در حال ظهور بودند در وضعيت حمله (on the offensive) قرار گرفته بود و چنين به نظر می‌رسيد كه سرمايه داری در حال احتضار است. چنين تصور می‌شد كه تمامی عيب و ايرادهای كمونيسم موقتی است، يعنی صرفاً ناهمواری‌هايی در مسير سازندگی جامعه‌ای عادلانه كه تازه متولد شده است. يك سوم از جمعيت جهان اتحاد شوروی را به عنوان قدرتی كه جهان را به سوی سوسياليسم بين المللی هدايت می‌كند می‌پنداشتند.
اما بيستمين كنگره حزب كمونيست به همه‌ی اين‌ها خاتمه داد. اين لحظه‌ای از حقيقت بود، شستشوی سبعيت و درنده خويی استالينيسم از درون. سخنرانی خروشچف در كنگره در جنبش كمونيستی جهان باعث ايجاد ترديد و تزلزل گرديد.
انگيزه‌های خروشچف هنگامی كه او در صبح روز ٢٥ فوريه ١٩٥٦ به جايگاه سخنرانی می‌رفت جنبه‌ی اخلاقی داشت. پس از خلع وی از قدرت او در انزوای خانه‌ی ييلاقی اش چنين وشت: « دستان من به خون آلوده بودند. من همه‌ی آنچه را انجام دادم كه ديگران نيز انجام می‌دادند. اما حتی همين امروز اگر قرار باشد به آن جايگاه برای سخنرانی جهت گزارش در باره‌ی استالين بروم دوباره همان سخنان را بر زبان خواهم آورد. بايد بالاخره روزی می‌رسيد تا همه‌ی اين‌ها پشت سر گذارده می‌شد ».
البته خروشچف بخشی درونی از سركوب‌های استالين محسوب می‌شد، اما حتی خود او نيز فقط از نيمی از آنچه به واقع روی داده بود با خبر بود. كل نظام حكومت استالينيستی بر پنهان كاری مطلق تكيه داشت كه در آن فقط خود دبير كل از همه‌ی ماجرا‌ها با خبر بود. اين ترور و وحشت نبود كه مبنای قدرت استالين را تشكيل می‌داد بلكه انحصار اطلاعات چنين جايگاهی را برای او فراهم كرده بود. برای مثال خروشچف هنگامی كه پی برد در دهه‌های ١٩٣٠ و ١٩٤٠ نزديك به ٧٠ درصد از اعضای حزب معدوم شده‌اند شديداً مبهوت و حيرت زده شد.
در ابتدا خروشچف هيچ طرحی برای پنهان نگاه داشتن نكوهش‌هايش از استالين نداشت. پنج سال پس از كنگره بيستم، سخنان او برای تمامی رهبران كشورهای سوسياليستی ارسال شد و در سراسر اتحاد شوروی در جلسه‌های حزبی قرائت گرديد. اما مردم نمی‌دانستند كه چگونه بايد اين موضوع را مورد بحث قرار دهند. علت وجود چنين ابهامی در ذهن‌های مردم البته كامل روشن است، زيرا معضل استالين زدايی در واقع اين بود كه، با وجودی كه حقايق تا حدی آشكار شده بودند، اما هيچ پاسخی داده نمی‌شد كه قدم بعدی چه بايد باشد.
پس از آن كنگره، روشن گرديد كه اصول كمونيسم اشتباه است و به طرز مهلكی فاسد. ليكن هيچ ايدئولوژی جايگزين ديگری عرضه نشد و زوال آهسته‌ی نظام كه طی دوره‌ی ركود همه جانبه‌ی حكومت لئونيد برژنف ديگر آشكار شده بود ـ و البته آغاز آن به همان سخنرانی معروف خروشچف باز می‌گشت ـ همچنان برای مدت ٣٠ سال ديگر نيز ادامه يافت تا آن كه ميخائيل گورباچف وظيفه‌ی دگرگونی آن را خود به عهده گرفت.
شايد ترديد و تزلزل‌های ايجاد شده در اثر بيستمين كنگره تازه و خام بودند، اما با اين وجود آنها بذر نارضايتی و آشوب را افشاندند. طی اولين ناآرامی‌ها و تظاهراتی كه جهان كمونيستی را در ١٩٥٦ به لرزه درآورد جمعيت عظيمی در گرجستان خواستار خلع خروشچف از قدرت و احياء خاطره‌ی استالين شد. اما شورشی در لهستان و انقلاب به مراتب عنان گسيخته‌تر مجارستان درست عكس آن را می‌خواست. لهستانی‌ها در طلب نظام كمونيستی با چهره‌ی انسانی‌تر بودند و مجارستانی‌ها پس از تلاش‌های ايمره ناگی برای ايجاد اصلاحات در نظام كمونيستی ديگر به هيچ وجه كمونيسم را نمی‌خواستند.
ليكن همه‌ی اين اعتراض‌ها به نحو وحشيانه‌ای در هم شكسته شد و پيامدهای آن بيرون آمدن بسياری از كمونيست‌ها در سرخوردگی كامل از احزاب اروپای غربی بود. سخنرانی خروشچف همچنين آتش ميان چين مائو و اتحاد جماهير شوروی سوسياليستی را مشتعل‌تر ساخت زيرا اين امكان اكنون برای مائو فراهم شده بود كه خود را در جايگاه رهبر انقلاب جهانی منصوب كند.
اما خروشچف كه از تظاهرات به راه افتاده در جهان كمونيستی مضطرب شده بود سعی نمود كه آتش اقدامات ضد استالينی را سردتر كند. آزادی زندانيان گولاگ پس از آن سخنرانی معروف همچنان ادامه يافت اما همه چيز در سكوت می‌گذشت. عضويت در حزب دوباره به بازماندگان تصفيه‌های استالين باز گردانده شد و به آنها شغل‌های جديدی واگذار گرديد، اما آنها از سخن گفتن علنی در باره‌ی روزگار سختی كه متحمل شده بودند منع گرديدند.
آن سكوت تا ١٩٦١ ادامه يافت، هنگامی كه خروشچف با افشاگری‌های جديدی از جنايت‌های عصر استالين موافقت نمود. اين جنايت‌ها به طور علنی گزارش شده و در تلويزيون به بحث گذاشته شدند. جنازه استالين از ميدان سرخ به جای ديگری منتقل شد، تنديس‌های او تخريب گرديد و شهرها دوباره نام قبلی خود در شوروی را دريافت كردند. استالينگراد از نو ولگوگراد شد. خاطرات گولاك با رمان « يك روز از زندگی ايوان دنيسوويچ » اثر آلكساندر سولژنيتسين به ادبيات روسيه وارد شد. اين اقدامات بعدی ضد استالينی دو سال به درازا كشيد، هرچند آنها برای تغير دادن ذهنيت و روحيه مردم روسبه كافی نبودند.
بيستمين كنگره، جنبش كمونيستی جهان را به لرزه درآورد و روشن گرديد كه درزگرفتن ترك‌های آن ديگر غير ممكن است. اتحاد شوروی و ديگر كشورهای كمونيستی با يك بحران در ايمان مردم خود به كمونيسم روبرو شدند، زيرا تهديد اصلی برای كمونيسم نه امپرياليسم بود و نه مخالفين ايدئولوژيك بلكه دشواری اصلی فقر تفكر روشنفكرانه و سرخوردگی در خود نهضت بود.
به اين ترتيب، باوجودی كه امروزه در روسيه متداول شده است كه خروشچف و سپس بوريس يلتسين را برای فروپاشی اتحاد شوروی سوسياليستی نكوهش كنند، اما اين سرزنش‌ها بی فايده و نامنصفانه است. موضوع اينجاست كه نظام خود پيش از آن مرده بود . اين افتخاری برای يلتسين بود كه توانست روسيه را صحيح و سالم از آن خرابه‌ها نجات دهد. با وجودی كه آينده‌ی روسيه مبهم است، اما تاريخ آن اكنون روشن‌تر شده است، تا حدی از اين جهت كه ما اكنون می‌دانيم كنگره بيستم جريانی را آغاز كرد كه پايان خودكامگی شوروی را موجب گرديد.

-------------------
روی مدودف تاريخ نگار و يكی از مخالفين در شوروی بود و نويسنده‌ی كتاب‌های بسياری از جمله « بگذار تاريخ قضاوت كند » و « سالهای خروشچف در قدرت » .
Khrushchev’s Secret Speech and End of Communism by Roy Medvedev