ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sun, 12.02.2006, 9:14
عدالت به مثابه آشتی

دزموند توتو / برگردان: علی‌محمد طباطبايی
يكشنبه ٢٣ بهمن ١٣٨٤


در آفريقای جنوبی و عملاً در سراسر جهان انسان‌ها به طريقی بار می‌آيند كه برای آنها عدالت معادل با تلافی و مجازات است. با توجه به افزايش هولناك و بی‌سابقه‌ی جنايت‌های بسيار خشونت انگيز و موج فزاينده‌ی بزهكاری‌های نفرت انگيزی چون تجاوز و سوء استفاده‌ی جنسی از كودكان اكنون درخواست‌های پی در پی برای از نو باب كردن حكم اعدام به گوش می‌رسد كه توسط بخش‌های وسيعی از مردم نيز حمايت می‌شود.
خوشبختانه تصميم مجمع قانون اساسی آفريقای جنوبی در باره‌ی حكم اعدام ـ كه پس از آزادی از ژريم آپارتايد برچيده شده بود ـ هنوز هم اعدام را مغاير با قانون اساسی می‌داند.
متاسفانه در بسياری از كشورهای جهان هنوز هم چنين به نظر می‌رسد كه انسان‌های در حسرت انتقام، فراتر از تذكر انجيلی « چشم در برابر چشم » رشد نكرده‌اند. در بعضی از كشورهای اسلامی عملاً دست سارقين در ملاعام قطع می‌شود. ليكن آن ضرب‌المثل انجيلی در اصل برای جلوگيری از پدركشتگی بيشتر و مصون ماندن خويشاوندان بيگناه فرد مجرم از انتقام گيری‌های متقابل به كمك آمده بود. حكم انجيلی « چشم در برابر چشم » توقع داشت كه تنها همان شخصی كه مقصر اصلی است آماج انتقام قرار گيرد و نه آن ديگرانی كه تنها جرمشان خويشاوندی با مجرم بود. بنابراين منظور اصلی از اين ضرب المثل آن معنايی كه امروز از آن برداشت می‌شود نيست، يعنی اين كه گرفتن جان يك انسان در برابر جان انسانی كه او به قتل رسانده. چنين چيزی در كشور من و با توجه به خشونت در دوره‌ی آپارتايد هركز موثر واقع نمی شد و به سرانجام مقصود نمی رسيد.
پس از سقوط رژيم آپارتايد بعضی از مردم آفريقای جنوبی خواهان نوعی دادگاه نورنبرگ بودند، به ويژه برای مرتكبين آن شقاوت‌هايی كه جهت حفظ و استمرار نظام وحشيانه آپارتايد انجام می‌گرديد. در آن زمان بسياری توقع داشتند كه مقصرين آن جرائم به حداكثر مجازات محكوم شوند.
اما از اين جهت ما بسيار خوش شانس بوديم كه نورنبرگ هرگز برای ما مورد توجه جدی قرار نگرفت. برگزاری دادگاه نورنبرگ به اين خاطر مقدور گرديد كه متفقين شكست بدون قيد و شرطی را به نازی‌ها تحميل نمودند و به اين ترتيب موفق به تكليف نمودن به اصطلاح عدالت فاتح شدند. در مورد وضع خودمان در آفريقای جنوبی، نه رژيم آپارتايد و نه نهضت‌های ليبرال نمی‌توانستند يكديگر را مغلوب كنند. ما درواقع به يك بن بست رسيده بوديم. علاوه بر آن در مورد نورنبرگ مدعی العموم‌ها و قاضی‌ها می‌توانستند پس از پايان محاكمه چمدان‌های خود را بسته و آلمان را به مقصد كشورهای خود ترك كنند، حال آن كه ما می‌بايست در سرزمين مادری مشترك خود خانه‌هايمان را بسازيم و بياموزيم كه چگونه با يكديگر كنار آئيم.
چنين محاكمه‌هايی اگر به راه می‌افتاد احتمالاً برای هميشه ادامه می‌يافت و زخم‌های عميقی از خود به جای می‌گذاشت. همچنين به دست آوردن شواهد كافی برای محكوم كردن متهمين بسيار دشوار می‌بود. ما همگی به خوبی می‌دانيم كه در از بين بردن شواهد لازم برای مجرم دانستن متهم، بوروكرات‌های كاركشته تا چه اندازه مهارت دارند.
بنابراين، اين خود مايه سعادت بود كه كشور ما تصميم به پيمودن راه كميسيون آشتی و حقيقت يابی گرفت و در مقابل حقيقت، عفو عمومی را پذيرفت. چنين تصميمی در نهايت بر اصول عدالت ترميمی و Ubuntu (يا انسانيت در جامعه) مبتنی بود.
در جلسه‌های دادرسی كميسيون مربوطه برای ما جزئيات وحشتناكی از فجايعی كه برای حفظ يا مخالفت با آپارتايد انجام شده بود روشن گرديد. « ما ابتدا به او قهوه‌ی كه در آن داروی خواب آور ريخته شوده بود خورانديم و سپس گلوه‌ای در مغزش شليك كرديم و بعد جنازه‌ی او را آتش زديم. چون سوختن جسد انسان به ٧ يا ٨ ساعت زمان نياز دارد، ما همان كنار آتشی روشن كرده و به پختن كباب و نوشيدن آبجو پرداختيم ». به راستی تا چه اندازه ما انسان‌ها می‌توانيم در منجلاب رفتار وحشيانه مدفون گرديم!
هر زمان كه چنين داستان‌های هولناك منتشر می‌شد، می‌بايست به ياد می‌آورديم كه اين اعمال به واقع اهريمنی بودند، اما در عين حال مرتكبين آن جنايت‌ها همچنان فرزندان خداوند باقی می‌ماندند. يك هيولا مسئوليت اخلاقی ندارد و نمی تواند مسئوليت اعمالی را كه نجام داده بپذيرد. اما آنچه به مراتب حاد تر است اين كه هنگامی كه روی كسی نام هيولا می‌گذاريم، هرگونه امكان اعاده حيثيت بعدی را از او صلب می‌كنيم. عدالت ترميمی و Ubuntu به طور جدی بر تصديق انسانيت بنيادين مبتنی است، حتی در مورد بدترين جنايتكارانی كه به تصور در آيند.
ما نمی توانيم انسان‌ها را به حال خود رها كنيم. اگر اين صحت داشته باشد كه هرگز كسی نمی‌تواند خودش را تغيير دهد و هر كس كه دست به جنايت زده بازهم دست به جنايت‌های ديگر خواهد زد، پس تمامی اقدام‌های قانونی كميسيون آشتی و حقيقت يابی نيز ممكن نمی بود. اما چنين چيزی رخ داد زيرا ما بر اين باوريم كه حتی افراطی ترين نژادپرست‌ها هم ظرفيت تغيير را دارند. و به باور من ما در آفريقای جنوبی از اين جهت بد عمل نكرديم. حد اقل اين آن نظری است كه به نظر می‌رسد باقی جهان در باره‌ی دگرگونی در كشور ما و مراحل دادرسی كميسون آشتی و حقيقت يابی می‌انديشند. هنگامی كه جوامع بشری با هم درگير در منازعه و اختلاف می‌شوند، « چشم در برابر چشم » هرگز نمی تواند به نتيجه رسد. اقدام‌های تلافی جويانه در چنين جايی به ادامه‌ی تلافی جويی‌های ديگر می‌انجامد، يعنی در همان حلزون خون و خونريزی كه در خاورميانه شاهد آن هستيم.
آن نوع از عدالتی كه آفريقای جنوبی به اجرا می‌گذارد، آنچه من آن را « عدالت ترميمی » می‌نامم، بر خلاف اقدامات تلافی جويانه است و در درجه‌ی اول بر مجازات تكيه نداشته و به طور بنيادی خصلت تنبيهی ندارد، بلكه بر التيام‌بخشی متمركز است. آن جنايت‌ها باعث شكافی در مناسبات انسانی گرديد و اين شكاف است كه بايد ترميم شود. عدالت ترميمی شخص خلاف كار را به عنوان يك انسان می‌نگرد، به عنوان فاعلی با مفهومی از مسئوليت و احساسی از شرمساری، كسی كه نيازمند ادغام مجدد در جامعه است و نه رانده شدن از آن.
در سنت‌های قديمی جامعه‌ی آفريقايی گنجينه‌ای از حكمت و فرزانگی وجود دارد. در آفريقای قديمی عدالت يك مسئله‌ی عمومی بود و جامعه اهميت بسزايی برای هماهنگی اجتماعی و صلح قائل بود. باور عمومی بر اين بود كه انسان فقط از طريق انسان‌های ديگر به عنوان يك انسان قابل مطرح شدن است و يك انسان خرد شده نيازمند كمك و التيام بخشی است. باور عموم بر اين بود كه آنچه يك جنايت باعث مشوش كردن آن شده است بايد ترميم شود و بايد به شخص خلافكار و به قربانی كمك نمود تا به آشتی و تفاهم برسند.
عدالت به مثابه مجازات و تلافی اغلب قربانی را ناديده می‌گيرد و نظام آن معمولاً خالی از احساس و بی‌روح است. اما عدالت ترميمی اميدوار كننده است و بر اين باور است كه حتی بدترين خطاكار و جانی می‌تواند به انسان بهتری تبديل شود.
البته معنای آن اين نيست كه بايد در برابر جنايت برخوردی ملايم داشت. شخص خلاف كار بايد وخامت و حساسيت كار خلاف خود را توسط محكوميتی كه دريافت می‌كند درك كند، اما بايد اميدی هم وجود داشته باشد، اميد برای آن كه شخص مجرم بتواند پس از پرداخت هزينه‌ای كه به جامعه بدهكار است به عضو مفيدی از جامعه تبديل شود. هنگامی كه چنين رفتاری را الگو قرار دهيم مبنی بر آن كه ما واقعاً معتقد هستيم كه هر انسانی می‌تواند انسان بهتری باشد، آنها نيز غالباً انتظارات ما را از خود برآورده خواهند ساخت.
-------------
اسقف اعظم دزموند توتو برنده‌ی جايزه‌ی صلح نوبل است.
Justice Is Reconciliation by Desmond Tutu.
Project Syndicate 2006.