iran-emrooz.net | Sun, 15.02.2009, 12:43
چه گوارای واقعی
گای سورمن / برگردان: علیمحمد طباطبایی
تاریخ به روایت هالیوود غالباً چیز مهملی از آب در میآید، لیکن تهیه کنندگان سینمایی معمولاً آنقدر درایت دارند که اعمال جنایتکاران و دگرآزاران را ماستمالی نکنند. با این وجود محتوای فیلم جدید استیون سودربرگ در باره چه گوارا چنین است و حتی از آن هم بدتر.

انقلابی رومانتیکی به نام " چه " که توسط بنچیو دل تورو و در فیلم سودربرگ به نمایش در میآید هرگز وجود واقعی نداشته است. این قهرمان چپگراها با آن ریش و موهای بلندش در واقع تصویری که دیگر خاصیت نمادین یافته و همه جا بر روی پیراهنها و لیوانهای دسته دار نقش بسته است افسانهای است که خالق آن تبلیغات چیهای فیدل کاسترو بودند: آمیزهای از دون کیشوت و رابین هوود.
مانند تمامی داستانها، افسانهی فیدل در باره «چه» نیز با واقعیتهای تاریخی شباهتهای سطحی بیشتر ندارد، هرچند داستان واقعی به مراتب تیره تر است. شاید بعضی از رابین هوودها ثروتمندان را لخت کرده باشند و برای آن که ردپایی از خود باقی نگذارند، مقداری از اموال مسروقه را به فقرا داده باشند. در اسپانیای قرون میانه شوالیههای دون کیشوت مانندی احتمالاً در نواحی روستایی پرسه میزدند و آن مناطق را نه از وجود اژدها، بلکه از اندک باقی ماندههای نیروی مسلمانانان پاک میکردند.
در بارهی چه گوارای افسانهای نیز همین قول صادق است. به نظر نمیرسد که هیچ نوجوانی که بر ضد جهان یا در مقابل والدین خود سر به شورش گذارده است بتواند در برابر تصویر اغوا کنندهی " چه " مقاومت کند. فقط کافی است که پیراهنی با نقش او به تن کنیم تا از کوتاه ترین و ارزان ترین شیوه ممکن نشان دهیم که در طرف درست تاریخ ایستادهایم.
و آنچه برای نوجوانان معتبر است، به نظر میرسد که در مورد کارگردانهای همیشه جوان نیز قابل استناد باشد. در دههی ۱۹۶۰ ظاهری همچون چه گوارا با ریش و کلاه بره حد اقل در حکم بیانیهی سیاسی قانع کننندهای بود. اما امروزه چیزی بیشتر از سازوبرگی مد روز نیست که الهام بخش حماسهای بسیار گران ازهالیوود است. و آیا پس از آن نوبت به پارک سرگرمیهای " چه " خواهد رسید؟
اما بالاخره زمانی بود که یک چه گوارای واقعی نیز وجود داشت: او از این عروسک ساختگی که امروز در جای واقعیت نشسته است شهرت کمتری دارد. چه گوارای واقعی چهرهای است که از نسخهی افسانه اش به مراتب قابل توجه تر است، زیرا او تجسم واقعی آن چیزی است که انقلاب و مارکسیسم در قرن بیستم مورد نظر داشتهاند.
" چه " برای انسان مداری اهمیتی قائل نبود. در واقع هیچ رهبر کمونیستی به چنین ارزشهایی باور نداشت. کارل مارکس به طور یقین به انسان مداری باور نداشت. استالین، مائو، کاسترو و " چه " نیز دقیقاً مانند پیامبری که این مکتب را بنیان گذارده بود برای زندگی انسانها ارزشی قائل نبودند. موضوع این بود که اگر قرار است از نو جهان جدید و بهتری ساخته شود، ریختن خون انسانها امری اجتناب ناپذیر است. مائو هنگامی که یک بار توسط یکی از نخستین یارانش برای مرگ میلیونها انسان طی انقلاب چین مورد سرزنش قرار گرفت این گونه پاسخ داد که روزانه چینیهای بسیاری به هر دلیل جان خود را از دست میدهند، بنابراین از چه جهت مرگ انسانها میتواند اتهامی قابل توجیه باشد؟
برای "چه" نیز به قتل رساندن انسانها کار دشواری نبود. او که در آرژانتین به عنوان یک پزشک آموزش دیده بود، نه حفظ جان بلکه از بین بردن آن را انتخاب نمود. وی پس از آن که به قدرت رسید دستور مرگ پانصد نفر از «دشمنان» انقلاب را صادر کرد و آنهم بدون برپایی هرگونه دادگاه و در حالی که این افراد بدون تشخیص کامل و فقط برای اعدام کردن تعدادی از نیروهای ضدانقلاب انتخاب شده بودند.
کاسترو که او نیز به انسان مداری باوری نداشت هرچه میتوانست انجام داد تا از اهمیت و قدرت چه گوارا بکاهد و به این ترتیب او را وزیر صنایع ساخت. و همانگونه که انتظار میرفت " چه " برای کشورش کوبا راه و روشهای شوروی را برگزید: کشاورزی رو به نابودی گذارد و در سرتاسر کشور به طور پراکنده کارخانههای اشباح گونه ظاهر شدند. او کمترین اهمیتی برای اقتصاد کشور یا مردمش قائل نبود: قصد او پیشبرد انقلاب به خاطر خود انقلاب بود، درست مانند هنرمندانی که هنر را به خاطر خود هنر دوست دارند.
درواقع " چه " بدون ایدئولوژی که به آن باور داشت مگر چیزی جز یک قاتل قتلهای زنجیرهای دیگر میتوانست باشد. اما او به کمک شعارهای ایدئولوژیکش توانست انسانهای بیشتری را از هر قاتل قتلهای زنجیرهای دیگر و البته همهی آنها را به نام عدالت به قتل برساند. پنج قرن پیش احتمالاً " چه " یکی از آن سربازـ کشیشهایی میبود که مردم بومی آمریکای لاتین را به نام خدا میکشتند. او نیز به نام تاریخ کشتار را به عنوان ابزاری لازم که در خدمت هدفی والا است مینگریست.
اما حالا فرض کنید که بخواهیم این قهرمان مارکسیست را با ملاکهای خودش مورد قضاوت قرار دهیم: آیا او جهان را حقیقتاً تغییر داد؟ پاسخ این سوال مثبت است اما آنچه او بوجود آورد بدتر بود. کوبای کمونیستی که او در پدیدآوردنش سهیم است شکستی است انکارناپذیر و بی کم و کاست و اکنون این کشور به مراتب فقیرتر و به مراتب ناآزادتر از دورهی قبل از «آزادشدنش» میباشد. علی رغم اصلاحات اجتماعی که چپگراها در بارهی کوبا در بوق و کرنا میدمند، نرخ باسوادی آن کمتر از دورهای است که کاسترو هنوز به قدرت نرسیده بود و نژادپرستی بر علیه جمعیت سیاه در رژیم قبلی شیوع کمتری داشت. درواقع امروزه در کوباه احتمال آن که افراد و شخصیتهای مهم دولتی آن از نژاد سفید باشند بسیار بیشتر از دورهی باتیستا است.
در خارج از مرزهای کوبا، افسانهی " چه " الهام بخش هزاران دانشجو و فعال سیاسی در سرتاسر آمریکای لاتین بود و باعث گردید که آنها جان خود را در نبردهای چریکی بی باکانه از دست بدهند. نیروهای چپ که ندای افسونگرانه " چه " آنها را برانگیخته بود، مبارزه مسلحانه را به جای شرکت در انتخابات پذیرفتند و به این ترتیب راه دیکتاتوریهای نظامی را باز کردند. و میتوان گفت که آمریکای لاتین هنوز هم نتوانسته است خود را از پیامدهای ناخواسته چه گوارائیسم نجات دهد.
در واقع امروز که پنجاه سال از انقلاب کوبا میگذرد آمریکای لاتین هنوز هم دچار چند دستگی است. آن کشورهایی که اسطوره " چه " را کنارگذارده و راه دموکراسی و بازارآزاد را انتخاب کردند از قبیل برزیل، پرو و شیلی وضع و حالشان از همیشه بهتر است: برابری، آزادی پیشرفتهای اقتصادی پا به پای هم به جلو رفتند. برعکس، آن کشورهایی که به اهداف " چه " وفادار باقی ماندند مانند ونزوئلا، اکوادور و بولیوی دقیقاً همین اکنون در آستانه جنگ داخلی قرار گرفتهاند.
چه گوارای واقعی که بیشتر وقت خود را در مقام رئیس بانک مرکزی کاسترو با نظارت بر اعدام مخالفین گذراند استحقاق آن را دارد که بهتر شناخته شود. شاید اگر فیلم حماسی و دو بخشه سودربرگ در باره " چه " اثری موفق و پرفروش از آب درآید، کسانی که در ساختن این فیلم سرمایه گذاری کردهاند علاقمند به ساختن ادامه این فیلم گردند، البته این بار بسیار با دیدی واقع گرایانه تر. یقیناً برای ساختن «چه: داستانی ناگفته» به اندازه کافی مواد و مصالح وجود دارد.
گای سورمن فیلسوف و اقتصاددانی فرانسوی است و نویسنده کتاب «امپراتوری دروغ».
The Real Che Guevara
by Guy Sorman
Project Syndicate, 2009