iran-emrooz.net | Thu, 12.02.2009, 10:37
ناامیدی تقسیم شده
برگردان: علیمحمد طباطبایی
گفتگوی فرانکفورتر روندشاو با نویسنده عراقی نجم والی در بارهی نقش یهودیها در عراق و کتاب جدیدش «سفری به قلب دشمن »
ـ آقای والی، تصور بر این است که شما به عنوان یک عراقی به اندازه کافی در باره تغییر و تحولات در زادگاه خود نگرانی دارید. حالا چگونه است که توجه و علاقه شما تا این اندازه به اسرائیل جلب شده است؟
والی: مناقشه میان اسرائیل و کشورهای عربی به عنوان مادر تمامی مناقشههای دیگر تلقی میشود و البته نه فقط در نگرشی به موقعیت گروههای سیاسی فعلی منطقه. به لحاظ تاریخی یهودیها قدیمی ترین جماعت عراق هستند. مسیحیها و مسلمانان بسیار دیرتر به عراق آمدند. اما علاقه من به اسرائیل یک دلیل شخصی نیز دارد. من زندگی خود را به یک پزشک یهودی مدیونم. در واقع وقتی کودکی بیش نبودم یک بار اشتباهاً یک چهارم یک شیشه نفت را سرکشیدم. با وجود این که من آن پزشک را که نامش داوود گابی بود دیگر ندیدم، اما این ماجرا همچنان در ذهنم باقی مانده است.
ـ در کتاب جدیدتان « سفری به قلب دشمن » که به همان پزشک هدیه شده است شما صرفاً از یهودیهای عراق سخن نمیگوئید که پس از ۱۹۴۸ به اسرائیل مهاجرت کردند. آنچه شما [در باره اسرائیل امروزه] شرح میدهید گاهی همچون رویایی از یک جامعه چندفرهنگه به نظر میآید. آیا برای آن که این داستان حقیقی باشد بیش از اندازه زیبا نیست؟
والی: بله شاید این یک مدینه فاضله باشد، تصوری که البته در آغاز جنبش صهیونیستی نیز بسیار متداول بود. در نهضت کیبوتسی (Kibbuz-Bewegung) اولیه این قبیل ایدههای جمعی فراوان بودند. حتی پس از ۱۹۶۸ هنوز کسانی را میشد یافت که شدیداً تحت تاثیر آنها قرار داشتند. در دهه ۸۰ که من در سکونتهای اشتراکی (Wohngemeinschaft) متفاوتی در آلمان زندگی میکردم بارها با کسانی برخورد کردم که مدتی را در کیبوتس گذرانده بودند. چنانچه امروز به جامعه اسرائیل در خارج از مناطق اشغالی نگاهی بیندازیم، هنوز هم میتوانیم باقی ماندههای بسیاری از آن جامعه چندفرهنگه را پیدا کنیم. به عنوان یک عراقی برای من بسیار مسحور کننده است که چگونه این کشور کوچک موفق شده است حکومتی تشکیل دهد که بدرستی کار میکند. عراق طی ۵۰۰۰ سال تاریخ خود نتوانست که چنین ساختار حکومتی را بوجود آورد. گذشته از آن این فقط اسرائیلیها نیستند که از این کشور بهره مند میشوند. به اصطلاح چهل و هشتیها، یعنی فلسطینیهایی که پس از ۱۹۴۸ به خارج از اسرائیل مهاجرت نکردند یا نتوانستند آنها را بیرون کنند تا امروز از حقوق بیشتری برخوردارند تا برادران خود در بسیاری از کشورهای عربی. من به هیچ وجه مایل به آن نیستم که از اسرائیل یک جامعه آرمانی بسازم، اما چشمانم را نیز نمیتوانم به روی واقعیتها ببندم.
ـ به نظر میرسد که شهر هیفا به شدت شما را تحت تاثیر قرار داده است. این چه چیزی است که باعث شده است این شهر به یک مکان افسانهای برای شما تبدیل شود؟
والی: هیفا موفق شده است که در زندگی روزمره نوعی تعادل میان یهودیان، عربها، مسیحیان و دروزیها برقرار سازد. بعدها یهودیهای بسیاری از روسیه به آنها اضافه شدند. چنین نوعی از بوته ریخته گری همیشه برای من مسحور کننده بوده است. در آنجا چیزی مانند یک جامعه دوزبانه بسیار سرزنده وجود دارد. جوانها به عربی و عبری سخن میگویند. هیفا یگانه شهر اسرائیلی است که در تاریخ خود شهرداری با اصلیت عربی داشته که دارای سهم برابری از انتخاب کنندگاه یهودی و عرب بوده است. امروز این شهر چندفرهنگه دارای یک شهردار یهودی است که مورد احترام تمامی جماعتهای دینی است. هرچند ساده لوحانه است که بخواهیم هرگونه مناقشه را در آنجا منکر بشویم. این خطر که این قبیل اختلافها به نوعی تشدید شده و به درگیری تبدیل شود همیشه وجود دارد. هرچند در هیفا همیشه توانستهاند که به روشی کاملاً عملی برای خاموش کردن این درگیریها دست به کار شوند.
ـ امروزه در سیاست جهانی این از جمله بدیهیات است که برای صلح جهانی حل مسئله فلسطینیها اهمیتی مرکزی دارد. با این وجود شما در کتاب خود مینویسید که حل مسئله عراق به مراتب مهم تر است. منظورتان از این سخن چه بوده؟
والی: مسئله مورد توجه من وضعیت هویت سیاسی است. عراقیها تازه به این کشف نائل شدهاند که آنها به لحاظ فرهنگی و دینی با هم تفاوتهایی هم دارند. سالها یک رژیم دیکتاتوری توانسته بود آنها را با فریب متقاعد سازد که همگی با هم یکی و برابر هستند. صدام حسین به هیچ وجه واهمهای نداشت که تاریخ عراق را در خصوص این مسئله تحریف کند. این را میشد حتی از چهره مردم بازشناخت. با مشاهده تصاویر مردم از دوره صدام پی میبریم که تمامی مردم عراق کاملاً به یکدیگر شبیه بودند. مردها همگی سبیلی مانند خود صدام داشتند و آرایش موهایشان نیز شبیه هم بود. هدف رژیم تاکید بر شباهتها بود، با این وجود تفاوتها ناپدید نشدند. من متولد بصره بودم و اجازه نداشتم که در بغداد خانهای بسازم یا اتوموبیلی با نمره بغداد داشته باشم. در واقع در سفر اخیر خود به اسرائیل تمامی این حقایق دوباره از خاطر من گذشتند. من به یاد آوردم که نقصانهای فرهنگی مردم عراق در مورد یهودیهای این کشور صدق نمیکرد. آنها هنوز هم با همان زبان قدیمی بغدادی سخن میگفتند و سنتهای بسیار کهن موسیقیایی خود را حفظ کرده بودند. یهودیهای عراق بیش از ۲۰۰۰ سال در این کشور زندگی کرده بودند و فرهنگ این کشور را شکل داده بودند. و به این ترتیب گفتن این که چه چیزی یهودی و کدام چیز عراقی است بسیار دشوار بود. از پدر بزرگم جملهای همچنان در ذهن من باقی مانده که میگفت شکست فرهنگ عراقی با رفتن یهودیها آغاز گردید. این نکتهای است که میخواهم آن را روشن تر کنم.
ـ پس به این ترتیب میتوان گفت که تاسیس کشور اسرائیل به هیچ وجه مسئله اصلی در مناقشههای کنونی نیست؟
والی: به عقیده من نباید اجازه دهیم که وضعیت فرهنگی منطقه مورد بی توجهی قرار گیرد. و این نظر فقط در مورد اسرائیلیها صادق نیست. آنها بخشی از آن چیزی هستند که من آن را مدیترانه مینامم. اسرائیل موفق نخواهد شد که خودش را برای همیشه از آن جدا نگه دارد. اسرائیل بخشی از این منطقه است و باید خودش را با فرهنگ منطقه در سازش قرار دهد. و برعکس آن نیز صادق است که اسرائیل تجسمی است از الگویی نسبتاً تازه که کشورهای عربی باید آن را با کنجکاوی بیشتری مورد توجه قرار دهند. آنها باید این پرسش را مطرح سازند که چگونه میتوانند از این الگو بهره مند گردند. این که تصور کنند این الگو خودبخود ناپدید خواهد شد بی فایده است. آنچه من آن را تحت عنوان فرهنگ مدیترانه مینامم به هیچ وجه شکلی از جامعه چند فرهنگه ساختگی نیست. مدیترانه بسیار کهن است و در واقع زادگاه سه دین بزرگ جهانی است. مسیحیت، دین یهود و اسلام چنان از نظر فرهنگی با هم نقاط مشترک دارند که نمیتوان آنها را به سهولت از هم جدا کرد.
ـ در شرح مسافرتی شما از تعداد زیادی چهرههای روشنفکری لیبرال و چند زبانهی یهودی و عرب سخن به میان میآید. در هرجایی با شخص جدیدی آشنا میشوید که به نظر کمی غیرمحتمل میآید. در این ملاقاتها چه اندازه واقعیت و چه مقدار آرزو نهفته است؟
والی: هنگامی که برای مسافرت به اسرائیل از من دعوت به عمل آمد قصد نوشتن چنین کتابی را نداشتم. اصولاً هیچ نوع ایدهای برای آن در ذهن نداشتم تا چه رسد به موضوع بندی آن. اما به مرور این سفر به نظرم همچون یک رمان آمد. با این وجود چیزساختگی در آن وجود ندارد. هر دیداری، هر داستانی به همان شکلی است که روی داده. البته ابتدا از آن بیم داشتم که در اسرائیل به عنوان یک عراقی با درهای بسته مواجه شوم. اما در خیابانها و چای خانهها چیزی را تجربه کردم که از آنچه انتظارش را داشتم بسیار متفاوت بود. آرزوی من این است که نویسندگان اسرائیلی نیز روزی چنین کتابهایی در باره قاهره یا دمشق بنویسند.
ـ آیا رویدادهای اخیر غزه در موضع شما نسبت به اسرائیل تغیری ایجاد نکرده؟
والی: من همیشه تاکید کردهام که ما در کشورهای عربی به روشنفکران بیشتری نیازمندیم، کسانی که جسارت به خرج داده و شرایط کشورهای خودشان را مورد انتقاد قرار دهند. بنابراین این را به عهده روشنفکران اسرائیل میگذارم که نسبت به کشور خود و نسبت به رویدادهای ارتش نظر دهند. در ضمن وضعیت دشوار سربازان را خوب میشناسم. من خودم در عراق سرباز بودم. بنابراین همدلی من با مردم اسرائیل تحت تاثیر استراتژیهای ارتش آن کشور قرار نمیگیرد. نبرد غزه در باره وضعیت دشوار اسرائیل سخن زیادی برای گفتن دارد و نشان میدهد که تا چه اندازه دچار ناامیدی شده است. این هم از جملهی آن شباهتهایی است که من در این سفر مشاهده کردم. هر دو طرف دچار نوع مشابهی از سرخوردگی شدهاند. به قول یکی از دوستان اسرائیل مانند شخصی است که به ناگهان پی میبرد دچار سرطان شده است و تصمیم میگیرد که خودش را خلاص کند. این راه حل نیست. درست همان گونه که اسرائیل با جنگ جولای ۲۰۰۶ موقعیت حسن نصرالله و حزب الله را مستحکم تر ساخت، این بار نیز در حق حماس مرحمت نمود. حالا شاهد آن خواهیم بود که چگونه کمکهای میلیاردی برای بازسازی غزه صرف ماشین جنگی و تبلیغات میشود.
ـ شما در کتاب خود از جوانی مسلمان و اهل جنوب لبنان تعریف میکنید که پس از یک سفر پرماجرا اکنون مشغول تحصیل در رشته جامعه شناسی است، یک دوست دختر یهودی بوسنیایی دارد و در اورشلیم زندگی میکند. به نظر میرسد که شما به دنبال چنین ماجراهایی میگردید تا آنها را عمده کنید. تا چه اندازه انسان باید در چنین وضعیتی امیدوار باشد که بخواهد مردم منطقه مطابق با کتاب شما تعلقات دینی و قومی را کنار گذارده و علائق شخصی خودشان را ملاک قرار دهند؟
والی: علت چنین امیدواری این است که من با چنین افرادی عملاً برخورد کرده ام، کسانی که اجازه نمیدهند دستورات دینی به جای آنها تصمیم بگیرند. دین با انسانهایی که آن را سرپا نگه میدارند تغییر میکند. این را میتوان میانهامبورگ و مونیخ نیز متوجه شد. هنگامی که من در ایالت بایرن آلمان برای اولین بار شنیدم که کسی به عنوان سلام کردن Grüß Gott (درود بر خدا) میگفت تصور کردم که دارد شوخی میکند. خب، کاتولیکهای بایرن با همتاهایشان در پرو فرق دارند. هنگامی که ما این تفاوتها را آگاهانه مورد توجه قرار دهیم، دیگر از یک اسلام یا یک مسیحیت متحدالشکل اثری نخواهد ماند.
http://www.fr-online.de/in_und_ausland/kultur_und_medien/feuilleton/1669151_Geteilte-
نجم والی متولد ۱۹۵۶ در بصره عراق است. پس از آغاز جنگ میان عراق و ایران وی کشورش را مخفیانه ترک کرد و به آلمان گریخت. مدتی بعد در مادرید و آکسفورد به تحصیلات پرداخت و اکنون برای روزنامه عربی زبان الاحرام مقاله مینویسد. از نجم والی چندین کتاب تاکنون منتشر شده است. آخرین کتاب او « سفری به قلب دشمن » به تازگی در انتشاراتهانسر آلمان منتشر شده است.