iran-emrooz.net | Wed, 03.09.2008, 7:11
تهاجم بیمارگونهی روسیه
دومینیک مویزی / برگردان: علیمحمد طباطبایی
دقیقاً در همان لحظاتی که چین به گرفتن یک « مدال طلا » در دیپلوماسی برای موفقیت خود در مراسم افتتاحیه المپیک پکن مفتخر گردید، روسیه نیز شایسته یک « کارت قرمز » برای خشونت افراطی و خارج از اندازه در تهاجم نظامی به گرجستان بود. در حالی که چین تصمیم خود را برای سوق دادن و تحت تاثیر قرار دادن جهان با تعداد بسیار مدالهای به دست آورده در المپیک گرفته بود، روسیه نیز در نظر داشت تا جهان را با به رخ کشیدن برتری نظامیاش تحت تاثیر قرار دهد. قدرت نرم چین در برابر قدرت سخت روسیه: تصمیمات دو کشور دقیقاً بازتابی است از درجات متفاوت اعتماد به نفس آنها.
شاید چین در برابر غرب نقش قربانی را داشته باشد، اما رهبرانش میدانند که کشور آنها در سطحی به صحنه جهانی بازگشته است که از نظر آنها متناسب و مشروع میآید. البته رهبری چین به لحاظ سیاست داخلی فاقد اعتماد به نفس کافی است و در برابر شهروندان خود نیز مطابق با همان رفتار میکند. با این وجود در حالی که چین گامهای کوتاهی به جلو بر میدارد، روسیه عملاً با گامهای بلند به عقب میرود.
چندین سال بود که گرجستان و روسیه با آتش بازی میکردند و از این رو جنگ قفقاز به نظر میرسد که از پیش مقدر شده بود. هر کدام از این دو کشور منتظر یک حرکت اشتباه دیگری بود تا نتیجه را به نفع خود تغییر دهد.
تقریباً تردیدی وجود ندارد که رئیس جمهور جوان و کم تجربه گرجستان میخائیل ساکاشویلی به تلهای افتاد که خودش برای برپایی آن کمک کرده بود. او میخواست که به شرکای غربیاش نشان دهد که گرجستان نیازمند محافظت ناتو در برابر روسیه است و این که پذیرش آن کشور اکنون بسیار اضطراری است.
بدون توجه به این که آیا بعضی در ایالات متحده ساکاشویلی را به این کار ترغیب کردهاند یا نه، او انتظار آن را نداشت ـ هرچند میبایست داشته باشد ـ که چنین عکس العلم بسیار شدیدی از روسیه سرزند. اکنون از همیشه آشکار تر است که سررشته امور اصلی را پوتین در روسیه در دست دارد. فرصتی که ساکاشویلی در اختیار او گذارد تا به جهان نشان دهد که روسیه دیگر تحمل تحقیر را ندارد بیش ازا اندازه اغوا کننده بود.
با آگاهی کامل از اهمیت فزاینده روسیه به عنوان یک ابرقدرت در مسائل مربوط به انرژی، ضعف نسبی نفوذ و کاهش قاطعیت ایالات متحده آمریکا، اختلاف عقیده عمیق در درون اروپا میان کشورهای حامی روسیه مانند آلمان و بیشتر از آن ایتالیا و کشورهای ضد روسیه (در درجه اول اعضای جدید اتحادیه اروپا از اروپای شرقی) و همچنین زمین گیر شدن سازمان ملل به علت وتوی روسیه، کاخ کرملین علامتی آشکار به جهان ارسال میکند: « زمان سازش و توافق ما دیگر سپری شده است ». برای کاخ کرملین اوستیای جنوبی و آبخازی فقط هنگامی تحت حاکمیت رسمی گرجستان باقی میمانند که این کشور به عضویت ناتو در نیاید.
لیکن روسیه نیز مانند ساکاشویلی با آتش بازی میکند: استراتژیاش در ترغیب و حمایت از نیروهای جدایی طلب در دو استان گرجستان میتواند شعلههای گرایشات جدایی طلبانه در دیگر نواحی فدراسیون روسیه (چچن را به خاطر آوریم) را مشتعل سازد. از طرف دیگر میتوان گفت که روسیه با تهاجم اخیر خود به گرجستان بی جهت خود را از بقیه جهان منزوی ساخت.
اما مهمتر از هر چیز این که این بحران سلسله مراتب جدید قدرتها را که اکنون در جهان حاکم است مورد تایید قرار میدهد. در این جهان جدید چین و روسیه دوباره در صحنه ظاهر میشوند در حالی که آمریکا با وجودی که هنوز در راس است در حال ضعیف تر شدن است. در مورد اروپا، در حالی که اتحادیه اروپا در حال پادرمیانی است اما در عمل محدودههای قدرت و نفوذ خود را نشان میدهد.
اتحادیه اروپا حقیقتاً هنگامی نقشی « متقاعد کننده » خواهد داشت که بتواند قدرت اغواگر یک کارت عضویت را مورد استفاده قرار دهد. لیکن روسیه علاقهای به عضویت در این اتحادیه ندارد، حد اقل نه در چارچوب شرایط اروپاییها. روسها به خوبی آگاهند که آمریکاییها نیازمند کمک آنها در خاورمیانهاند. در مورد مسائل دیگر آنها به اروپا و آمریکا گوش میدهند که میتوان این حالت را موضعی در نوسان میان بی تفاوتی و وحشی گری توصیف کرد.
در قفقاز همه بازندهاند و پس از آن نوبت دولت گرجستان است که در این رویدادها ناپختگی خود را به اثبات رساند و شاید در واقع بی مسئولیتیاش را. در هر حال مگرنه این که یک بره هرگز نباید سربه سر یک خرس گذارد. لیکن روسیه نیز بی جهت تصویر خود را در جهان خدشه دار نمود. کرملین نیازمند چنین نمایشی از قدرت نامحدود و وحشی گری برای به کرسی نشاندن موضع خود نبود. در مقایسه با آن باید گفت که چین اکنون مانند یک شریک قابل احترام و جدی است.
غرب اکنون در برابر یک دوراهی قرار گرفته است. آیا میتواند با پذیرش گرجستان در ناتو مردم این کشور را به خاطر بی مسئولیتی رئیس جمهورش پاداش دهد؟ از طرف دیگر آیا بضاعت آن را دارد که به طور دوفاکتو این حق را به روسیه اعطا کند که آن کشور به طور مستقیم یا غیر مستقیم کشورهایی مانند گرجستان (همین امروز) و اوکراین (شاید همین فردا) را به کنترل خود درآورد؟
بحران فعلی در قفقاز نه نشانهای از بازگشت جنگ سرد است و نه این احتمال میرود که آغازی برای خصومت آشکار میان روسیه و غرب باشد، بلکه صرفاً بازگشت به همان امپریالیسم سنتی است که یک قرن پیش از این توسط امپراتوری روسیه اعمال میشد.
چین ـ به استثنای ماجرای تبت ـ یک امپراتوری خرسند و دارای اعتماد به نفس در وضعیت موجود است. روسیه برعکس یک قدرت امپریالیست ـ رویزیونیتسی است که فقدان اعتماد به نفسش دوباره بازگشته است تا جهان را به زیر سیطره خود درآورد.
دومینیک مویزی از بنیان گذاران و مشاوران « موسسه تحقیقاتی روابط بین الملل فرانسه » است و استاد در کالج اروپا در ناتولین در ورشو.
Russia's Neurotic Invasion
by Dominique Moisi
Project Syndicate, 2008.