iran-emrooz.net | Mon, 25.08.2008, 5:24
هنگامی که کمونیستها بر علیه کمونیستها میکند
آدام میشنیک / برگردان: علیمحمد طباطبایی
در آغاز ۱۹۶۸ در پراگ بسیاری از مردم چکسلواکی رویای یک آینده بهتر را میدیدند. اما فقط چند ماه بعد تانکهای مهاجم پیمان ورشو به هرگونه امیدی خاتمه دادند. آدام میشنیک توضیح میدهد که چرا در آن دوره حتی کمونیستها هم برای دموکراسی بیشتر مبارزه میکردند.
در باره بهار پراگ چه میتوان گفت، یا به طور کل در باره رویدادهای سال ۱۹۶۸؟ اکنون به نظر میرسد که معنای آنها با گذشت زمان بیشتر مناقشه برانگیز شده است و نه کمتر.
نسل من تحت تاثیر تظاهرات خیابانی و باتوم پلیس قرار داشت. اما این نسل همچنین متاثر از امیدی بود که نه تنها باعث بوجود آمدن بهار پراگ گردید که همچنین جنبش دانشجویی لهستان در ماه مارس، رویدادهای پاریس از ماه میو اولین نشانههای یک دموکراسی روسی را به راه انداخت که در اولین کتابهای ساخاروف و سولژنیتسین بیان میشد. برای آن تعداد از ما که در لهستان زندانی بودیم، بهار پراگ در حکم پیام آور اولین نشانههای امید بود. حتی روزنامههای کمونیستی لهستان که در پشت میلههای زندان میخواندیم از دگرگونیهای بزرگی خبر میدادند که در کشور همسایه جنوبی ما در حال رویدادن بود.
از این روی هنگامی که خبر ورود نیروهای شوروی به خاک چکسلواکی را در ماه آگوست شنیدم آن ضربه روحی را به خوبی به یاد میآورم که همچنان برای مدتها در ذهن من باقی ماند. در دهمین سالگرد این تهاجم واسلاوهاول، جاسک کورون (Jacek Kuron) و من همراه با دیگر منتقدین رژیم در مرز لهستان و چکسلواکی همدیگر را ملاقات کردیم. از این دیدار عکسی وجود دارد: رئیس جمهوری، وزیر و نماینده مجلس آتی که در آن زمان مانند جنایتکاران معمولی توسط پلیس تعقیب میشدند.
این ملاقاتها تحت تاثیر فضای پراگ بوجود آمدند. همگی ما دارای این احساس بودیم که چیزی جدید را خلق میکنیم که شاید روزی به عنوان جزئی مهم از دموکراسی در کشورهای ما خود را به اثبات رساند.
در ۱۹۸۹ انقلاب مخملین در پراگ آغاز گردید
در آگوست ۱۹۸۹ من در پارلمان لهستان طرح یک قطعنامه را پیشنهاد کردم که بتوانیم از آن طریق به خاطر شرکت خود در تهاجم ۱۹۶۸ از مردم چکسلواکی پوزش خواهی کنیم. من احساس میکردم که چرخهای تاریخی بسته میشود: ایدههای رویدادهای لهستان از ماه مارس و بهار پراگ، ایدههای ملاقات ما در کوهستان تبدیل به واقعیت سیاسی میشدند. سه ماه پس از آن در پراگ انقلاب مخملین آغاز گردید.
تفاوت میان بهار پراگ و انقلاب مخملین این بود که بهار پراگ در درجه اول دستپخت آن بخش از اعضای حزب کمونیست و دیگرانی محسوب میشد که خواهان یک « سوسیالیسم با چهره انسانی » بودند. با این وجود امروزه بعضیها بهار پراگ را به عنوان مبارزه میان کمونیستها نادیده میگیرند. البته راههای بسیاری به سوی کمونیسم ـ و از میان آن به خارج ـ وجود داشت و بسیاری از آنها با سنتهای ملی تداخل میکردند.
واقعیت این بود که کمونیسم به دلایل بسیاری جاذبه داشت که یکی از مهمترین آنها ایدهی عدالت جهانشمول و روابط انسانی تر اجتماعی بود. در واقع پاسخی به بحران معنویت پس از جنگ جهانی اول و سپس جنایات نازیها در جنگ بعدی. اما همچنین این عقیده راسخ نیز بود که حاکمیت غرب بر جهان به پایان خود نزدیک میشود و بالاخره این که کمونیسم برای بعضیها ـ در جهانی که توسط یالتا از بقیه نقاط جدا گردیده بود ـ تنها انتخاب واقعی برای اروپای میانی بود.
در چکسلواکی اصلاح طلبان کمونیست به آن اندیشههای دموکراتیک استناد میجستند که عمیقا در تاریخ کشور از دوره قبل از جنگ جهانی دوم ریشه گرفته بود. آلسکاندر دوبچک رهبر کمونیستهای چکسلواکی و مظهر بهار پراگ تجسمی از امید به یک تحول دموکراتیک، پلورالیسم واقعی و راهی آرام و بدون خون ریزی به سوی برقراری کشوری بود که بر قانون مبتنی است و حقوق بشر را رعایت میکند.
بیگانه ستیزی در لهستان
برخلاف آن در لهستان که جنبش دانشجویی ماه مارس گشایش موقتی خود را تجربه کرده بود یک جناح مستبد و ناسیونالیست همهی آنچه را مورد استفادهی خود قرار داد که سنت لهستان از عدم رواداری و نادانی برای عرضه داشت. این جناح بیگانه ستیزی و لفاظیهای ضد روشنفکری را متداول ساخت. برای آماده کردن و بسیج تودهها بر ضد « روشنفکران جهان وطنی و لیبرال » وزیر کشور لهستان Mieczyslaw Moczar و رهبر آن جناح از ناسیونالیستها، کلی بافیهای کمونیستی را با زبانی به کار گرفت که مختص نهضتهای فاشیستی بود.
نهضت آزادی لهستان از سال ۱۹۶۸ مغلوب خشونت پلیس گردید. بهار پراگ توسط ارتش کشورهای عضو پیمان ورشو در هم کوبیده شد. با این حال سال ۱۹۶۸ باعث بوجود آمدن یک خودآگاهی سیاسی در هر دو کشور گردید. نهضتهای مقاومت بعدی که چند سال پس از آن در لهستان و چکسلواکی بوجود آمدند ریشههایشان در رویدادهای ۱۹۶۸ قرارداشت.
بهار پراگ توسط بحرانی در حزب کمونیست به راه افتاد. لیکن آن دیدگاهی که این رویداد را صرفاً نتیجه مشاجرات سیاسی میان اعضای حزب کمونیست میداند تاریخ را مورد تحریف قرار داده و یک جزء بسیار مهم از میراث ملی کشور را نادیده میگیرد.
نگرش نسبت به کمونیسم برای مخالفین ضد کمونیسم رژیم همیشه یک موضوع مناقشه برانگیز بوده است. بعضیها کمونیسم را در هر شکلش رد میکردند. با این وجود اکثریت میتوانست به نوعی با آن نقاط مشترکی پیدا کند: توسط جاذبههای روشنفکری، شرکت در تشکیلات حکومتی یا این عقیده که اگر میخواهیم کار مفیدی برای کشور خود انجام دهیم به ناچار باید شرایط زندگی تحت حکومت کمونیستی را بپذیریم. این افراد « لکه دارشده از کمونیسم » در حکم اکثریت شرکت کنندگان در شورشها در برابر دیکتاتوری کمونیستی بودند.
اما دسته دیگری از انسانها هم وجود داشت: « انسانهای ملاحظه کار و با احتیاط و بدون لکه » که خود را از جهان سیاست دور نگه میداشتند. آنها از کمونیسم متنفر بودند. با این وجود بر اساس باورهای راسخ خود که نظام را نمیتوان اصلاح کرد از مقاومت دموکراتیک موجود دوری میجستند. در حالی که دیگران در زندان به سر میبردند، آنها در ساختارهای رسمی و قانونی عمل میکردند.
بهار پراگ خواستار ارزشهای بنیادین بود
امروز نباید شخصی را به خاطر این که زمانی از او چنین رفتاری سرزده است مورد سرزنش قرار داد. اما هنگامی که این افراد بهار پراگ و مقاومت دموکراتیک آن را مورد این اتهام قرار میدهند که با کمونیسم روابط پنهانی داشته است مرا بسیار شگفت زده میکند.
کمونیسم آشکارا ابزاری برای سلطهی نظام شوروی بر جوامع مغلوب شده بود، اما همچنین مصالحهای موقتی برای بخشهای وسیعی از مردم این کشورها که مجبور به زندگی تحت شرایط حاکم بودند. ایمره ناگی رهبر قیام مردم مجارستان از سال ۱۹۵۶ و دوبچک هرکدام به بخشی از اسطورههای ملی کشور خود تبدیل شدند، کسانی که این عقیده را که کمونیسم صرفاً از خارج به کشور آنها تحمیل شده بود نمیپذیرفتند.
بهار پراگ خواهان ارزشهای بنیادین بود: آزادی، کثرت گرایی، تساهل، استقلال و نفی دستوارت کمونیسم رسمی. اکنون که من پس از ۴۰ سال به این رویدادها مینگرم، نه فقط یک شورش را میبینم که همچنین این توهم بزرگ را که گویی ممکن بود کرملین را فریب داد و جامعه را بدون درد و رنج از کمونیسم وارد به دموکراسی ساخت. این اندیشهای کودکانه بود، اما باعث یک بیداری ملی گردید که در آن ظرفیت برای آزادی صدای خود را پیدا نمود.
آدام میشنیک از جمله بنیان گذاران سولیدارنوسک بود و در گفتگوهای موسوم به « میز گرد » [گفتگوهای دوره گذار از کمونیسم به دموکراسی در سال ۱۹۸۸ و ۸۹ در لهستان] شرکت داشت و عضوی از پارلمان آزاد لهستان گردید و در ۱۹۸۹ روزنامه Gazeta Wyborcza را تاسیس نمود.
---------------
این مقاله ابتدا در نشریه اینترنتی دی ولت منتشر گردید. اما چند روز بعد که من ترجمه آن را تمام کرده بودم با عنوان جدید و افزودن چند پاراگراف در سایت PROJECT SYNDICATE قرار گرفت. در این ترجمه از هر دو متن استفاده شده است. مترجم.