iran-emrooz.net | Thu, 17.07.2008, 8:45
نجیبزاده یا وحشی؟
اکونومیست / برگردان: علیمحمد طباطبایی

عصر انسانهای شکارچی ـ گردآوری کننده خوراک آن باغ عدن اجتماعی و زیست محیطی نبود که بعضیها تصور میکنند.
در سال ۲۰۰۶ دو ماهیگیر سرخ پوست که در خوابی مستانه فرورفته بودند در قایق کوچک خود از مسیر اصلی دور افتاده و از جزیره North Sentinel سردرآوردند. آنها بلافاصله توسط اهالی بومی این جزیره به قتل رسیدند. جنازههای آنها هنوز هم در آنجا باقی مانده است: چرخ بالهایی که به دنبال آنها رفته بودند با رگباری از تیرها و نیزهها روبرو گردیدند و مجبور به دور شدن از آن ناحیه گشتند. اهالی این جزیره علاقهای به دیدن متجاوزین به حریم خود ندارند. فقط بسیار به ندرت پیش آمده است که بتوان آنها را با هدایایی مانند نارگیل به ساحل جزیرهی کوچک خود کشاند. و فقط یک یا دو بار دیده شده است که آنها این هدایا را بدون پاسخی با بارانی از تیرها بپذیرند.
چندین باستان شناس و انسان شناس اکنون بر این نظرند که خشونت در جوامع شکارچی ـ گرد آوری کنندگان خوراک درمقایسه یا عصر حاضر متداول تر بوده است. از کونگها تا اینویتها (Inuit) در قطب شمال و بومیان استرالیایی دوسوم از شکارچی ـ گردآوری کنندگان خوراک تقریباً پیوسته در وضعیت جنگهای دائمی میان قبایل به سر میبرند و تقریباً ۹۰ درصد آنها سالیانه یک بار در جنگها شرکت میکنند. گرچه واژه جنگ لاف و گزافی برای شبیخونها و زدوخوردها است و بیشتر ادا و اطواراست، لیکن نرخ مرگ بالا است ـ معمولاً حدود ۲۵ تا ۳۰ درصد از نرهای بالغ در اثر آدم کشیها جان خود را از دست میدهند. مطابق با برآوردهای لارنس کیلی از دانشگاه ایلینویز نرخ کسانی که در اثر جنگ جان خود را در جوامع شکارچی ـ گردآوری کنندگان خوراک از دست میدهند در حدود ۵/۰ درصد جمعیت به ازاء هر سال است که معادل است با ۲ میلیارد انسان که میبایست طی قرن ۲۰ جان خود را در اثر جنگها از دست میدادند.
ابتدا انسان شناسان بیشتر گرایش به این داشتند که آن را نوعی آسیب شناسی زمانه ما به حساب آورند. لیکن به نحو فزایندهای روشن شد که این وضعیت طبیعی این جوامع است. ریچارد وانگهام از دانشگاههاروارد میگوید که شمپانزهها و انسانها تنها حیواناتی هستند که در میان آنها نرها به حملههای دسته جمعی برای کشتن همنوعان خود مبادرت میورزند. نرخ مرگ در هردو گونه (شمپانزه و انسان) مشابه است. استیون لی بلانک که او نیز دردانشگاههاروارد است میگوید که آرزوی محال روسویی متخصصین را به نادیده گرفتن شواهدی از خشونت دائمی [میان انسانهای بدوی] سوق داده است.
این درست است که تعداد زنانی که در جنگها کشته میشوند از مردها کمتراست، اما علت آن این است که آنها خود غالباً موضوع و منظور این جنگها هستند. دزدیده شدن به عنوان غنیمت جنگی جنسی با تقریب زیاد سرنوشت زنها و دخترها در جوامع اولیه بوده است. بنابراین باید تصور جوامع اولیه به عنوان باغ عدن را فراموش کرده و جای آن را با مکس دیوانه (Mad Max) پرکنیم (۱).
جنگهای دائمی برای نگاه داشتن تراکم جمعیت به ازاء یک انسان در میل مربع ضروری بود. تراکم جمعیت جوامع کشاورزی میتواند ۱۰۰ بار بیشتر از این باشد. شکارچی ـ گرد آوری کنندگان خوراک میتوانند بسیار چالاک و سالم باشند زیرا افراد ضعیف قادر به ادامه زندگی نیستند. ابداع کشاورزی و ظهور جوامع ساکن صرفاً میزان بالای بیماری را جایگزین نرخ بالای مرگ و میر کرده است و تا اندازهای انسانها را از جنگهای دائمی آزاد ساخت، به طوری که آنها توانستند حداقل به جای آن که به کلی نسلشان منقرض شود همچنان به زادوولد خود ادامه دهند.
بیائید و مقایسهای نزدیک با انقلاب صنعتی را مورد توجه قرار دهیم. هنگامی که کشاورزان روستانشین آلونکهای خود را به مقصد کارخانههای نساجی لانکشایر ترک کردند آیا در باره این عمل احساسی از ترقی و پیشرفت داشتند؟ دیدگاه چارلز دیکنسونی بر این فرض است که کارخانهها بهشت روستایی آنها را با فلاکت و سیه روزی شهری، فقر، آلودگی و بیماری عوض کردند. سرمایه داران از مردم فقیر شهرنشین که به اندازه کافی برای خوردن به دست نمیآوردند زیاده از حد کار میکشیدند. اما حقیقت آن بود که همین روستائیان گروه گروه برای یافتن کار به این کارخانهها هجوم میآوردند تا به این ترتیب بتوانند از دوزخ سرد، گل آلوده و شرایطی که همیشه درحال گرسنگی بودند نجات یابند.
انگلستان روستایی قرن هژدهم مکانی بود که مردم در فصل بهار و هنگامی که اندوختههای زمستانی آنها به پایان میرسید دچار گرسنگی میشدند. در سالهای بد و نواحی فقیرنشین مزد به دست آمده در قبال ساعتهای طولانی از کار کشاورزی ـ اگر اصلاً کسی موفق به یافتن چنین کاری میشد ـ به زحمت میتوانست برای آنها زندگی بخورونمیری مهیا کند و در این نقاط نظام روبه زوال کارگاههای نساجی روستایی درمقایسه با کارخانههای شهری با شدت بیشتری از کارگران خود کار میکشید و مزد کمتری به آنها میپرداخت. (می توان از مردم زیمبابوه در روزگار خود ما پرسید که چرا آنها شغلهای کم درآمد در معادنی که چینیها سرپرستی آنها را به عهده دارند قبول میکنند یا چرا ویتنامیها در کارخانههای چند ملیتی حاضر به دوختن پیراهن میشوند). انقلاب صنعتی باعث انفجار جمعیت شد زیرا نوزادان بیشتری جان به در بردند ـ گرچه آنها دچار سوء تغذیه بودند اما حد اقل زنده میماندند.
آقای لبلانک در کتاب خود « نبردهای همیشگی » در بازگشت به عصر شکارچی ـ گردآورندگان خوراک بر این استدلال است که جوامع آنها از جهت مسائل بوم شناختی نیز وضعیت قابل قبولی نداشته است. ضایعاتی که هوموساپینها بر بسیاری از اکوسیستمها ایجاد کردند هرگز از هوموارکتوسها سرنزد. اکنون تردیدی وجود ندارد که اجداد ما علت انقراض نسل جانوران بسیاری در آمریکای شمالی ۱۱ هزارسال پیش و استرالیای ۳۰ هزار سال قبل بودهاند. ماموتها و کانگروهای بسیار بزرگ در برابر کمینگاههایی که به دقت هماهنگ میشدند و در آنها با نیزههایی از نوک سنگ به آنها حمله میشد و در حالی که در معرض تعقیب بی وقفه دوندگان پرطاقت قرار میگرفتند شانسی نداشتند.
و همین سخن در رابطه با اوراسیا نیز صادق است. ذهن اولین نقاشان بزرگ درون غارهای Chauvet که در ۳۲ هزار سال پیش در جنوب فرانسه کار میکردند شدیداً محو وجود کرگدنها بود. یک هنرمند از دوره بعدی که در غار لاسکو در ۱۵ هزار سال پیش از زمان ما کار میکرد بیشتر تصویرهایی از گاومیش، گاونر و اسب را میکشید. احتمالاً دراین هنگام نسل کرگدنها در شرف انقراض قرار داشت. آنها فقط هنگامی از شکارهای کوچک تغذیه میکردند که مانند لاک پشت و صدف به کندی جابجا میشدند. سپس به مرور و به طور اجتناب ناپذیر، و ابتدا از خاورمیانه، توجه انسانها به سوی حیوانات کوچکتر و به ویژه جانوران خوم گرم با زادوولد زیاد مانند خرگوش، کبک و غزالهای کوچکتر کشیده شد. گزارشات باستان شناختی در بارهی اسرائیل، ترکیه و ایتالیا نیز همین را میگوید.
علت چنین تغییری به عقیده ماری استاینر و استیون کوهن از دانشگاه آریزونا این بود که تراکم جمعیت انسانها برای شکارهایی مانند لاک پشتها، اسبها و کرگدنها که زادوولد کندی داشتند بسیار زیاد بود. فقط جانورانی که تولید مثل سریعی داشتند، مانند خرگوشها، کبکها و برای مدتی غزالها میتوانستند از پس فشار شکار انسانها برآیند. این روند در حدود ۱۵ هزار سال پیش هنگامی که شکارهای بزرگ و لاک پشتها از رژیم غذایی مدیترانهای به طور کل ناپدید شدند شتاب بیشتری یافت ـ و نسل آنها به آستانهی انقراض دراثر شکار انسانی کشیده شد.
هوموارکتوسها به هنگام نایاب شدن شکار مانند دیگر حیوانات شکارگر متحمل انقراض محلی شدند. این انسانها توانستند راهی برای غلبه بر مشکلات خود بیابند. در واقع آنها موفق به جابجایی جایگاه قبلی خود در طبیعت و اکوسیستم پیرامونی خود (niche) شدند. آنها در واکنش به فشار جمعیت شناختی سلاحهای بهتری ساختند و به کمک آنها میتوانستند طعمههای کوچکتر و سریع تری شکار کنند و به این ترتیب موفق شدند با تراکم جمعیت بالا همچنان به حیات خود ادامه دهند، البته به هزینه انقراض نسل بسیاری از شکارهای بزرگتری که تولید مثل آهسته تر داشتند. تحت یک چنین نظریهای عصای نیزه پران (atlatl) ۱۸هزار سال پیش و در واکنش به یک بحران مالتوسی، و نه به این دلیل که به نظر میرسید ایدهای مفید است اختراع شد.
آنچه تحت عنوان « جامعه مرفه » شکارچی ـ گردآوری کنندگان خوراک که در آن انسانها زمان کافی برای پرحرفیهای خود در کنار آتش در میان شکار و جمع آوری میوههای جنگلی داشتند و مدتها است که به یک نظریهی مشهور تبدیل شده است در واقع افسانهای بیش نیست یا حد اقل این که ساخته و پرداختهی زندگی مدرن ما است. انسان شناسان اندازه گیریهای زمان صرف شده برای بدست آورن غذا نزد بومیان کالاهاری معروف به !Kung و زمان لازم برای درست کردن غذا و رفتن و یافتن شکار و میوهها را از قلم انداختهاند، تا حدی به این علت که محققین به هنگام بررسیهای خود سوژههایشان را در وسائط نقلیه خود همراه میبردند و برای دست کردن غذا کاردوچنگالهای فلزی در اختیار آنها قرار میدادند.
از قرار معلوم کشاورزی یک واکنش دیگر به فشار جمعیت شناختی بود. یک تهدید جدید از گرسنگی و قحطی ـ شاید طی هزاره خشک طولانی و دوره سرمایی که در ۱۳ هزار سال پیش به وقوع پیوست و به نام Younger Dryers معروف است ـ بعضی از شکارچی ـ گرد آوری کنندگان خوراک را در شرق مدیترانه مجبور ساخت به گیاه خواری بیشتر روی آورند. به زودی دانههای جمع آوری شده از علفهای وحشی به کاشتن و برداشتن محصولات زراعی انجامید، آنچه باعث مصرف کمتر پروتئین و ویتامین بود اما به همراه خود کالریهای فراوان تر، ادامه حیات و باروری را میسر ساخت.
این واقعیت که چیزی شبیه به این در تاریخ بشر و طی چندین هزارسال بعدی شش بار دیگر روی داده است ـ در آسیا، گینه جدید، حداقل در ۳ نقطه آمریکا و یک نقطه از آفریقا ـ این نظریه را تقویت میکند که ابداع کشاورزی در واقع واکنشی به فشار جمعیت شناختی بوده است. در هر کدام از این موارد، اولین کشاورزان هرچند ممکن است کوتاه قد، بیمار و مطیع بودهاند، اما حداقل آن که توانستند به زندگی خود ادامه دهند و تولید مثل کنند و سرانجام بر مناطقی که هنوز هم بعضی از شکارچی ـ جمع آوری کنندگان خوراک در آنها باقی مانده بودند غلبه کنند.
اکنون این پرسشی بی ربط است که آیا بهتر میبود که ما در شکل همان انسانهای شکارچی ـ جمع آوری کنندگان خوراک باقی میماندیم و در نتیجه حال و روز بهتری میداشتیم. انسانها که گونهای با قابلیت تغییر درموقعیت خود در طبیعت هستند چارهای جز ادامه مسیر خود نداشتند. بشر چه با میل و اراده خود و چه از روی اجبار در حدود ۵۰ هزار سال پیش درمسیری گام گذارد که به آن « پیشرفت » میگویند و طی آن به طور دائم خوی و عادتهای خود را تحت تاثیر ابداعات جدید که آنها نیز تابعی از ضرورتهای زندگی او بودند تغییر میدهد. در حدود ۴۰ هزار سال پیش به ویژه در اوراسیای غربی فن آوری و شیوه زندگی او در وضعیت تغییرات دائمی قرار داشت. در حدود ۳۴ هزار سال پیش نیزههایی با نوکی از جنس استخوان میساخت و ۲۶ هزار سال قبل موفق به ساختن سوزن [استخوانی] شد. زوبینهای ماهیگیری و دیگر وسائل جهت صید ماهیها و به همین ترتیب نیزه انداز استخونی در حدود ۱۸ هزار سال پیش اختراع شدند. تردیدی وجود ندارد که این انسانها از ریسمان نیز استفاده میکردند، زیرا چگونه بدون استفاده از تور و یا تلههای توری میتوانستند خرگوشها را شکار کنند؟
و البته استادی و مهارت به وسائل روزمره و عملی محدود نبود. اسبی تراشیده شده از عاج ماموت که به علت استفاده مداوم به عنوان گردن بند کاملاً صاف و صیقلی شده است به ۳۲ هزار سال پیش و نقطهای از آلمان متعلق است. در عصر Sungir که یک سکونتگاه روباز در ۲۸ هزارسال پیش در نقطهای نزدیک به شهر ولادیمیر در شمال شرقی مسکو است، انسانها با هزاران مهره که با دشواری بسیار از عاج تراشیده شده بودند در کنار اشیای تزئینی از جنس استخوان شبیه به چرخهای بسیار کوچک دفن شدهاند.
نوآوری دائمی یکی از ویژگیهای انسانی است. کشاورزی، اهلی کردن حیوانات وگیاهان را باید در زمینه و شرایط تغییر ترقی خواهانه مشاهده کرد. این فقط یک گام دیگر بود: احتمالاً شکارچی ـ گرد آوری کنندگان خوراک از آتش برای کمک کردن به رشد ریشههای خوراکی در آفریقای جنوبی در ۸۰ هزار سال قبل استفاده میکردند. در ۱۵ هزار سال قبل انسانها برای اولین بار موفق به اهلی کردن گونهی دیگری در این جهان شدند ـ گرگها که البته حدس زده میشود خود آنها گام اول را برای این اهلی شدن برداشتند. ۱۲ هزار سال پیش نوبت به گیاهان زراعی رسید. در مفهومی تقریبی میتوان گفت این که میبایست امروز اینترنت و موبایل ظاهر شوند در همان ۵۰ هزار سال پیش مقدر شده بود.
در سرگذشتی که آمد یک نتیجه اخلاقی جدید نهفته است. ما انسانها دهها هزار سال است که برای خود و زیستبومهایمان بحرانهای بوم شناختی ایجاد کرده و میکنیم ولی برای آنها همواره راه حلهایی نیز یافتهایم. انسانهای بدبین البته به این نکته اشاره خواهند کرد که هر راه حلی فقط ما را با بحرانهای بعدی روبرو میسازد و انسانهای خوش بین برعکس به این که هیچکدام از این بحرانها تا به امروز لاینحل باقی نمانده است. درست به همانگونه که بعد از انقراض جانوران بزرگی مانند ماموتها به سوی شکار خرگوشها و استفاده از دانهی علفهای وحشی برگشته و به این ترتیب حتی جمعیت خود را بیشتر کردیم، به همان ترتیب نیز در اوایل قرن بیستم و هنگامی که جمعیت جهان به یک میلیارد رسیده بود در اثر کمبود کود با خطر قحطی روبرو شدیم، اما امروز میتوانیم با اطمینان چشم انتظار آن باشیم که غذای ۱۰ میلیارد انسان را با زمین کمتر و به کمک ازت صنعتی و محصولات زراعی که به لحاظ ژنتیکی پرمحصول هستند و استفاده از ماشین آلات کشاورزی تهیه کنیم. هنگامی که ما بالاخره بتوانیم مسیر افزایش تدریجی دی اکسید کربن را نیز معکوس کنیم با مسئله دیگری روبرو خواهیم شد که باید به حل آن بکوشیم.
بخش نخست مقاله
-------------
۱: اشاره به فیلمی ساخت کشور استرالیا از سال ۱۹۸۰ است که موضوع آن وضعیت اسفبار جهان در اثر یک جنگ جهانی است و باندهای ارازل و اوباش که کنترل شهرها را در اختیار گرفتهاند.