iran-emrooz.net | Thu, 05.06.2008, 8:49
ارزشهای انسانی پیوند میدهند
برگردان: علیمحمد طباطبایی
ارزشهای انسانی پیوند میدهند، ارزشهای دینی باعث جدایی
استاد برجسته فلسطینی در فلسفه، ساری نسیبه خواستار راه حل عمل گرایانه برای مناقشه خاور میانه است به ویژه برای مسئله آوارگان فلسطینی. وی در این گفتگو توضیح میدهد که چرا نظامی کردن انتفاضه دوم به منافع
فلسطینیها آسیب رسانده است.
قنطره: اسرائیل شصتیمن سالگرد استقلال خود را جشن میگیرد. واکنش شما به عنوان یک فلسطینی با این موضوع چگونه است؟
نسیبه: این که چند سال از استقلال اسرائیل میگذرد، برای من چندان اهمیتی ندارد. جشن گرفتن سالگردها مسئلهای کاملاً عادی است و این واقعیت در مورد اسرائیل نیز صدق میکند. از طرف دیگر «نکبت» برای ما روی دیگر آن چیزی است که اسرائیل به عنوان استقلال خود آن را جشن میگیرد. این تناقض همچنان باقی خواهد ماند تا این که بالاخره بتوانیم به یک توافق برسیم و روابط جدیدی میان دو طرف برقرار کنیم.
قنطره: آیا به باور شما حق بازگشت به همان نحوی که معمولاً توسط فلسطینیها ادراک میشود هنوز هم شصت سال پس از آن مناقشه به قوت خود باقی است؟
نسیبه: من شخصا فکر میکنم که بازگشت آوارگان رویایی است که در آیندهی قابل پیش بینی قابل تحقق نیست. در درجه اول از این جهت نمیتواند به انجام برسد که یک آواره فلسطینی نمیتواند به همان خانهای بازگردد که والدین او و اجدادش از آن رانده شده بودند. بیشتر این منازل یا مدتها است که تخریب شده و یا جای آنها را ساختمانهای چند طبقه گرفته است. هرچند یک حق قانونی وجود دارد و معنایش این است که ما برای مثال میتوانیم ادعای خسارت کنیم و یا شکل دیگری از جبران برای تبعید و آواره شدن از سرزمین مادری را خواستار گردیم.
در نظر من این راه حل همچنین باید متضمن این واقعیت باشد که دو کشور وجود دارد و این که ما برای جبران خسارت مادی و اخلاقی آوارگان باید قادر باشیم که یک زندگی جدید برای آنها میسر سازیم و آنهم به جای دل نکندن از چیزی که به لحاظ علمی مقدور نیست یعنی بازگشت در همان تصور مرسوم از آن. اگر معضل آوارگان قرار است که بالاخره حل شود، لازمه آن گذشت قابل توجه از سوی اسرائیلیها است: تمامی اورشلیم شرقی، به ویژه شهر قدیمی و منطقه مقدس آن بهایی است که باید برای دست کشیدن از حق بازگشت پرداخته شود. به عقیده من آوارگان فلسطینی برای یک چنین از خود گذشتگی آماده هستند.
قنطره: شما همیشه نظامی کردن انتفاضه دوم را رد کردهاید. میتوانید شهروندان فلسطینی را به اهمیت مفهوم مقاومت بدون خشونت متقاعد سازید؟ و آیا نمونههایی وجود دارد که مقاومت مسالمتآمیز قرین موفقیت شده باشند؟
نسیبه: بله، در تاریخ مثالهای زیادی وجود دارد که به ما نشان میدهد چگونه انسانها به کمک روشهای مسالمتآمیز به اهداف سیاسی خود رسیدهاند. منظورم البته این نیست که روشهای بدون خشونت همیشه تنها روش ممکنی هستند که انتخاب آنها صحیح و اصولی است. چنین چیزی را نمیتوانم بگویم. آنچه میدانم این است که استفاده از خشونت هرگز به ما در فلسطین کمکی نکرده است، حتی باید گفت که صدمات بسیاری نیز رسانده.
برای مثال، هنگامی که آخرین انتفاضه به راه افتاد که من این نام را با بی میلی بسیار بر زبان میآورم، زیرا هرگز یک قیام مردمی نبوده است. بمب گذاریهای انتحاری این بهانه را به اسرائیل داد تا آن دیوار معروف خود را بسازد که نه فقط دهکدهها را از هم جدا کرد و مذاکرات بعدی را نیز با دشواری بیشتر روبرو ساخت. در نتیجهی این انتفاضه ما اکنون در مقایسه با وضعیت خود در زمان کمپ دیوید در یک موقعیت بدتری قرار گرفته ایم.
امروز در واقع خواهان بازگشت به موقعیت خود در سال ۲۰۰۰ هستیم به جای آن که خواهان بازگشت به مرزهای ۱۹۶۷ باشیم و ما حالا میخواهیم که آمریکاییها با اعمال فشار به طرف مقابل آنها را متقاعد کنند که از تمامی آن چند صد ایست بازرسی فقط یک چند تایی را برچینند. موقعیت ما در مذاکرات با طرف مقابل اسف بار است و من بر این باورم که ما خودمان بودیم که باعث شدیم به چنین موقعیت تاسف باری نزول کنیم.
قنطره: تا آنجا که میدانیم اکثریت اسرائیلیها و فلسطینیها از یک راه حل صلحطلبانه بر اساس وجود دو کشور مستقل حمایت میکنند. موانعی که این راه حل باید بر آنها غلبه یابد کدامها هستند؟
نسیبه: در دو طرف منازعه اتفاق نظری در این باره که این راه حل مبتنی بر دو کشور مستقل چگونه باید باشد وجود ندارد. عامل دیگر در اختلاف نظر میان آنچه رهبری سیاسی میخواهد و پویاییهای تحولات واقعی قرار دارد. تاریخ در انتظار تصمیمات و اقدامات سیاستمداران نمیماند. علاوه بر آن، یک علاقهی به اندازه کافی جدی در دو طرف دیده نمیشود. در واقع شاید این راه حل اصلاً بخشی از برنامههای روزانه آنها هم نباشد و آنها وقت کافی در تلاش برای رسیدن به یک چنین راه حلی صرف نمیکنند.
قنطره: آیا شانس آن که در سال جاری پیشنهادهای پرزیدنت بوش جهت برپایی یک کشور فلسطینی به مرحله عمل درآورده شود و آنهم علی رغم موقعیت ضعیف عباس و اولمرت وجود دارد؟
نسیبه: به لحاظ منطقی که باید ممکن باشد. اما من خودم چنین انتظاری را ندارم. اگر عباس و اولمرت در باره شکل دو کشور به موافقت برسند که به عقیده من آنها هر لحظه میتوانند یک چنین قراردادی را به امضا رسانند میتوانند در برابر مردم خود ظاهر شده و به آنها توضیح دهند که این موافقتنامه به سود هر دو طرف خواهد بود. سپس هر دو طرف میتوانند انتخابات جدیدی را به انجام رسانند. عباس میتواند آن قرار داد را به عنوان برنامه سیاسی فتح اعلام نماید و اولمرت نیز مبارزات انتخاباتی خود را بر مبنای آن موافقتنامه به پیش برد. اگر چنین چیزی روی دهد هر دوی آنها دوباره انتخاب خواهند شد و قادر هستند که آن قرار داد را به اجرا درآورند.
به این ترتیب من هیچ گونه پردهی آهنینی که جلوی آن راه حل را گرفته باشد نمیبینم. و من البته بر این عقیده نیستم که چون عباس و اولمرت موقعیت ضعیفی دارند نمیتوانند به یک چنین توافقنامهای برسند. یک سیاستمدار یک غول سیاسی است یا یک کوتوله سیاسی و آنهم بر اساس آنچه او واقعاً انجام میدهد. اگر اولمرت و عباس بتوانند به چیزی شبیه به این برسند، آنها به لحاظ تاریخی فقط طی ۲۴ ساعت به یک غول سیاسی تبدیل خواهند شد. اما آیا ما میتوانیم در انتظار چنین رویدادی باشیم؟ متاسفانه به نظر میرسد که هردوی آنها بیش از اندازه برای برداشتن چنین قدمی مردد هستند. به ویژه اولمرت در وضعیت بدتری نسبت به سابق قرار دارد. و به همین دلیل است که این راه حال شاید برای همیشه از دست برود.
قنطره: طی شصت سال گذشته رهبران فلسطینی و عرب چه اشتباهاتی را مرتکب شدهاند؟ آیا همانگونه که همیشه ادعا شده است رهبری فلسطینی واقعاً شانسهای بسیاری برای رسیدن به صلح را با بیتوجهی از دست داده؟
نسیبه: یقیناً همین طور است. برای مثال، هنگامی که وزیر امور خارجه بریتانیا لرد بالفور در ۱۹۱۷ به یهودیها قول یک کشور را داد، پدربزرگهای ما دست به اعتراض و تظاهرات زدند. به جای آن رهبران جامعه میبایست هواپیمایی اجاره کرده و به لندن میرفتند تا با وزیر امور خارجه صحبت کنند. آنها لازم بود در باره موضوعات مربوطه به مباحثه پرداخته و یک دیپلوماسی فلسطینی ایجاد کنند. اگر چنین کرده بودند در وضعیتی قرار میگرفتند که بهتر میشد از عهدهی اوضاع برآمد.
در دهه ۱۹۳۰ طرحی وجود داشت که بر اساس آن یک کشور برای تمامی فلسطین ایجاد میشد و در آن مسلمانان، مسیحیها و یهودیها هر کدام یک سوم آن سرزمین را در اختیار میگرفتند. عربها دو سوم آن را به دست میآوردند و یهودیها فقط یک سوم. اما آنها این طرح را نیز رد کردند. اگر آن را پذیرفته بودند اکنون در وضعیت به مراتب بهتری قرار میداشتند. و بقیه موقعیتها برای ایجاد صلح نیز به همین ترتیب به جایی نرسید. هر بار وضعیت آنها در نتیجه اشتباهات بی شمارهبرانشان بدتر از قبل شد. این درست است که نیمی از معضل به اشغال فلسطین باز میگردد، اما مسئولیت آن نیم دیگر به لحاظ تاریخی به عهده رهبران ما است.
قنطره: اگر سیاستمداران موفق به برقراری صلح نشوند، آیا میتوان به جامعه مدنی در اسرائیل و فلسطین امیدی داشت؟
نسیبه: به عقیده من در هر دو طرف، عرصه عمومی فعلاً در وضعیتی نیست که توان آن را داشته باشد. بدبختانه ما در شرایطی نیستیم که در آن مردم بتوانند برای چنین کاری پیشقدم شوند، زیرا هر دو طرف نمیدانند که به کدامین سو میروند. با این وجود فکر میکنم که طی چند ماه یا چند سال آینده یک دوره جدید آغاز شود که در آن خیابانها قادر شوند تا به رهبران دو طرف فشار بیشتری وارد آورند.
قنطره: در غرب بحثی جریان دارد مبنی بر آن که چگونه باید با نهضتهای اسلامی برخورد نمود. آیا غرب باید با آنها وارد مذاکره شده و تلاش به جذب و تلفیق سیاسی آنها کند؟
نسیبه: به باور من نهضتهای اسلامی بخش جدانشدنی از صحنه سیاسی و فرهنگی جهان اسلامی هستند. چرا باید با یهودیها وارد دیالوگ شد و همزمان دیالوگ با نهضتهای اسلامی را رد کرد؟ در هر حال دیالوگ معنایش پذیرش عقاید طرف مقابل که نیست.
قنطره: ابتکارعملهای بسیار متفاوتی در بارهی این قبیل دیالوگها میان فرهنگها و ادیان وجود دارد، اما آنها هنوز هم به نتایج مورد نظر نرسیدهاند. به عقیده شما نقطه ضعف این قبیل دیالوگها در کجا است؟
نسیبه: هر وقت که در بارهی این قبیل دیالوگها صحبت میکنیم منظور ما فقط دیالوگ میان ادیان یکتاپرستانه است: یهودیت، مسیحیت و اسلام و ما هرگز در باره دیالوگ میان بودیسم و هندوئیسم سخن نمیگوئیم که درواقع میانشان معضلات جدی وجود ندارد. برعکس: شینتوئیسم در اصل دین مسلط در ژاپن بود و هنگامی که بودیسم از چین وارد شد، ژاپنیها از شینتوئیسم خود دست نکشیدند، بلکه تبدیل به بوداییهایی شدند که دو دین را با هم متحد ساختند.
به نظر میرسد که این مسائل در درجه اول همیشه میان یهودیت، مسیحیت و اسلام است که ظاهر میشود زیرا آنها به یکدیگر شبیه هستند و دارای منشا واحدی میباشند. بودیسم و شینتوئیسم چون با هم بسیار متفاوت بودند توانستند در کنار یکدیگر به هم زیستی ادامه دهند.
راه حل این معضل قبل از هر چیز در طرد تمامی انواع جزم گرایی دینی نهفته است و در سمت گیری ما به سوی ارزشهای انسانی و نه ارزشهای دینی. زیرا همه میتوانند بر اساس ارزشهای انسانی به توافق برسند و اگر یک اصل دینی با اصول انسانی در تعارض قرار گیرد باید از اصول انسانی حمایت کرد. این تنها شیوهای است که میتوانیم به پذیرش دو طرفه نائل شویم.
---------------
ساری نسیبه از ۱۹۹۵ رئیس دانشگاه القدس در اورشلیم است که در همانجا به تدریس فلسفه اشتغال دارد. وی که موفق به دریافت جایزه Lev Kopelev گردیده است از ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۲ نماینده PLO در اورشلیم بود. جدیدترین کتاب او با عنوان «روزی روزگاری یک کشور: زندگی در فلسطین» اخیراً توسط انتشارات Picador منتشر خواهد شد.