iran-emrooz.net | Thu, 10.04.2008, 9:47
بازی تازه آغاز شده است
برگردان: علیمحمد طباطبایی
برای باردیگر مردم تبت در برابر سرپرستی سیاسی و فرهنگی که چین بر بام دنیا اعمال می کند دست به شورش زدهاند. در حالی که دالایی لاما همچنان به موعظه پرهیز از خشونت ادامه میدهد نسل جدیدی از تبتیها بر عملیات جدی تاکید دارد. الیس گرون فلدر با نویسنده تبتی جامیانگ نوربو در باره تحولات جدید به گفتگو نشسته است.

ـ تصویرهایی از راهبهای تبتی که در حال سنگ پرتاب کردن هستند به سراسر جهان ارسال شده و عموم مردم را به وحشت انداخته است. شما شخصاً در ابتدای دهه هفتاد عضوی از چریکهای تبتی بودید تا بر ضد اشغال گران سرزمین خود مبارزه کنید. آیا با اعمال خشونت هم میتوان به جایی رسید؟
ـ ابتدا مایلم به نسبی بودن آنچه به نام خشونت خوانده میشود اشارهای داشته باشم. در خاورمیانه خشونت حاکم است اما با چنین نوعی از خشونت نمیتوان وقایع تبت را مقایسه کرد. از طرف دیگر نمیتوان رویدادهای فعلی در تبت را فقط با اشاره به آنچه در این چند روزه اتفاق افتاده توضیح داد، بلکه باید آنها را در زمینه تاریخی مربوط به خود تفسیر کرد. مردم جهان از شورشهای دهه پنجاه که ابتدا در تبت شرقی به راه افتاد و در نتیجه آنها هزاران تبتی به قتل رسیدند چیزی نفهمیدند، و آنهم کاملاً برخلاف انقلاب مجارستان در همان سال. اما هنگامی که دالایی لاما در 1959 و پس از شورشهای لهاسا که در آنها مردم شهرنشین، نظامیان سابق و کارمندان پیشین شرکت داشتند گریخت، تبت نیز به صحنه رویدادهای جهان کشیده شد. همه آنچه ما امروز در تبعید داریم به این شورش بازمی گردد. دالایی لاما نیز باید به یاد خود بیاورد که فقط به این خاطر موفق به فرار شد که تبتیهای تفنگ بدست او را برای انجام این فرار کمک نمودند. او آزادی و موقعیت فعلی خود را فقط به انسانهایی مدیون است که آماده اعمال خشونت بودند و نه فقط جان او را نجات دادند که او را از ننگ و رسوایی بعدی نیز حفظ نمودند. در واقع دالایی اما بر خلاف میل خودش از تبت ربوده و به خارج آورده شد. اگر او مانده بود با او همان روی میداد که با پانتشن لاما یعنی به عروسک خیمه شب بازی در دستان دولت چین تبدیل میشد.
ـ اما دراینجا منظور از به اصطلاح پرهیز از خشونت دیگر چیست؟
ـ برای رسیدن به استقلال باید راه اجتناب از خشونت را انتخاب کرد. راه به اصطلاح میانه که آن را دالایی لاما و دولت در تبعید تبت در Dharamsala تبلیغ میکند پیشنهادی به دولت چین بود که آن نیز این پیشنهاد را هرگز به طور جدی نپذیرفت و جواب مثبتی به آن نداد و به جای آن تا به امروز فقط برای مردم تبت گربه رقصانی میکند. انجام ندادن تظاهرات و فعالیتهای سیاسی که خواست دولت چین بود در این سالهای آخر به این دلیل توسط تبتیها به کار گرفته شد که مقامات چینی به خشم نیایند و انجام یک گفتگو به مخاطره نیفتد. این قبیل اقدامات که از انجام آنها خودداری شده بود اشتباها با عدم خشونت یکی گرفته میشود. استراتژی دالایی لاما تا به اینجا شکست خورده است. تبتیها باید صدای خود را بلند تر کنند، از حالت انفعال بیرون آیند و نباید بیش از این نقش قربانی را بازی کنند. راه حلهای پرهیز از خشونت هنوز هم به انتهای خود نرسیده است. بازی تازه آغاز شده است.
ـ آیا توضیحی برای این قضیه دارید که چرا این بار این شورشها فقط به شهر لهاسا محدود نشد بلکه به شهرهایی نیز سرایت نمود که خارج از منطقه خودمختار تبت قرار دارند؟
ـ واقعیت این است که این یک انقلاب « گوشیهای همراه » است! حتی راهبهای لهاسا با گوشیهای همراه خود تصاویری را ضبط نموده و آنها را نه فقط به صومعههای مرتبط با خود در هند بلکه به مناطق تبتی Amdo و Kham فرستادند که امروزه بخشی از ایالتهای همجوار دیگر در چین است. این تصاویر بیشتر از خود اینترنت برای آن که شورش اولیه مانند یک جرقه عمل کند نقش موثری داشتند. مردم تبت امکانی یافه بودند که به کمک فن آوری جدید مسائل خود را بیان کرده و به یکدیگر خبر داده و در جریان مسائل جدید قرار دهند.
ـ از عنوان « قتل عام فرهنگی » که دالایی لاما از آن شکوه میکند چه میتوان فهمید؟ مگر نه این که طی 20 سال گذشته صومعههای بسیاری بازگشایی شده اند؟ جهانگردان غربی و چینی مانند گذشته مسحور فرهنگ کهن تبت هستند.
ـ من این اصطلاح قتل عام فرهنگی را به کار نمیبرم و برای من آنچه در تبت در حال روی دادن است یکGenozid نیست. به عقیده من آنچه آنها در تبت انجام میدهند یک Ethnozid است، یعنی تلاش برای محو کامل هویت و فرهنگ تبت بدون از بین بردن کسانی که تبتی خوانده میشوند. یعنی آنها نمیخواهند تبتیها را واقعاً از بین ببرند، بلکه هدف آنها اطمینان حاصل کردن از آن است که هیچ چیزی که بتوان آن را تبتی نامید دیگر وجود نخواهد داشت. آنها میخواهند که تبت همچون یک دیسنی لند باقی بماند و تبتیها هم شاید اجازه داشته باشند که خود را نشان دهند اما نقش آنها به شهروندان درجه دوم تقلیل مییابد. و با تمامی اینها تبتیها هنوز هم به تاریخ خود اعتقاد دارند، به ملت خود و به بودیسم. شاید چینیها بتوانند پس از سالهای طولانی فرهنگ تبتیها را کاملاً محو کنند و آنها در هر حال تلاش میکنند که هویت ما را از خود ما جدا کنند، لیکن شورشی که اخیراً در تبت به وقوع پیوست نشان داد که آنها موفق نخواهند شد.
ـ قبل از این روشنفکران تبتی چه نقشی داشتند و امروز چه نقشی میتوانند به عهده بگیرند؟
ـ البته تبت در گذشته یک جامعه مدرن نبود، لیکن بر اساس آموزشی که در صومعهها داده میشد درصد سواد در مقایسه با کشورهای همجوار نسبتاً بیشتر بود. از این رو باید نقش روشنفکران تبتی را در گذشته در یک زمینه و متن مذهبی دید. در قرون میانه در اروپا نیز فیلسوفان و دانشمندان در صومعهها بود که بوجود آمدند. تعداد انبوه شرح حالهای تبتیها در تبعید انسان را شگفت زده میکند، چه توصیفاتی از شرح زندگانی خانمهای اشرافی یا مبارزین پیشین گروههای چریکی، کارمندان معمولی یا زندانیان سابق.
من نیز خودم را با مقالههایم بخشی از این سنت میدانم، چرا که راهبها همیشه متنها، تفسیرها و تاویلهایی مینوشتند. به عبارت دیگر شکلهای پیشینی و اولیه از همین مقالههای امروزی خود ما، هرچند با کمی تسامح. نوشتن و منتشر کردن در فرهنگ تبتی چیز تازهای نیست، بلکه همیشه وجود داشته است. با این وجود، ما نویسندگان جوان که میتوانیم با فراست و صداقت که اگر دردناک است اشکالی ندارد و یا اصلا باید دردناک باشد باید با واقعیت روبرو شویم و از اینترنت نیز به طور فعال بهره گیری کنیم.
ـ این رویارویی میان داوود و جالوت به کجا ختم خواهد شد؟
ـ من برای تمدن چین احترام بسیار زیادی قائلم، به ویژه برای ادبیات آن. یکی از الگوهای ادبی من نویسنده چینی Lu Xun است. ملت چین برای دهههای طولانی است که تحت فشار و سرکوب قرار دارد و چنان با آنها رفتار شده است که عملاً همدردی با دیگران از آنها گرفته شده و جای آن را نفرت، حسادت و بدخواهی گرفته است. جدا از آنچه در تبت روی میدهد ما باید وارد رویارویی با فرهنگ چین شویم، زیرا چین برای صلح جهانی نقش اساسی بازی میکند. آن قسم از ماتریالیسمی که در حال حاضر در چین مورد تجلیل قرار میگیرد با گذشت زمان تاثیر ویرانگری از خود به جای خواهد گذاشت. غرب نیز چین را برای منافع خود مورد بهره برداری قرار میدهد که این نیز باید خاتمه یابد.
مسئله مهم این است که باید این پرسش مطرح شود که ملت چین چه میخواهد. همه چینیها که نمیتوانند میلیاردر شوند و حتی بهترین دستمزدها هم نمیتواند جبرانی باشد برای هوای آلودهای که تنفس میکنیم و آب مسمومی که مینوشیم. در چین همه چیز باید دوباره به حالت تعادل آورده شود. اما این دستگاه بسیار عظیم حکومتی چگونه میخواهد بر تمامی این مشکلات غلبه کند؟ در واحدهای کوچک بسیار بهتر از این میتوان بر مشکلات غلبه کرد. دولتهای ایالتی باید تقویت شوند و چین میتواند به عنوان یک ساختار فرهنگی این واحدها را در خود بگنجاند. و آنگاه چین میتواند دوباره بر ارزشهای فرهنگی خودش تامل کند و بیش از این به نقشی که فعلا به عنوان یک ابر قدرت اقتصادی در صحنه جهانی به عهده گرفته تقلیل نخواهد یافت.