iran-emrooz.net | Sun, 06.04.2008, 21:13
وداع با دالایی لاما
لوئیز بایارد / برگردان: علیمحمد طباطبایی
از اوضاع و احوال این چند هفته چنین به نظر میرسد که دالایی لاما هم باید به دنبال یک مشغولیت جدید برای خود باشد. تظاهرات خشونتآمیز تبتیها بر ضد حاکمیت چین باعث به راه افتادن واکنشهای متقابل دولت چین شده است. صدها نفر از کسانی که گفته میشد در تظاهرات شرکت داشتهاند به زندان افتادهاند. تبتیهای درتبعید از سازمان ملل درخواست بررسی جنایتهای فعلی و پیشین دولت چین را نموده و فریادها برای تحریم بازیهای المپیک تابستانه پکن بلندتر میشود.
وضعیت فعلی بسیار حساس است و میتواند هرلحظه وخیمتر شود، درحالی که رهبر دینی تبت مانند سابق همچنان بر روی راه میانه تاکید دارد و هم رفتار تظاهرکنندگان را تقبیح میکند و هم نیروهای پلیس چینی را. و همه اینها در حالی است که حکومت چین از این که دالایی لاما را به عنوان باعث و بانی این شورشها معرفی کند خسته نمیشود. و هر روز روشنتر میشود که افراط گرایان جوان تبتی تاچه اندازه اندک علاقمند نقطه نظرت دالایی لاما هستند.
آینده تبت و مردمش شاید دیگر در دستان دالایی لاما قرار نداشته باشد و این ممکن است بتواند برای آن که سرنوشت این بخش از جهان از آنچه بسیاری از دوستداران تبت تصور میکنند تحول خجستهتری را از سر بگذراند، کمک موثری باشد. در سالهای گذشته دالایی لاما پیوسته از استعفای خود سخن گفته و حتی به طور تلویحی اشاره کرده است که شاید این زندگی فعلی او در این جهان مطابق با عقاید بودائیان، آخرین مرحله از زندگی او باشد.
هنگامی که دالایی لاما از میان عینکش ما را با نگاه گرمی نظاره میکند انسان به سهولت نظرات نه چندان وسوسه انگیزش را فراموش میکند: حمایت او از سلاحهای اتمی هند و این واقعیت که او از تروریستهای ژاپنی کمک مالی دریافت کرده بود. انسان حتی چنانچه در برابر او از خود بیخود شود، شاید بپندارد که او جهان را تغییر داده است.
اما این واقعیتی انکار ناپذیر است که یکی از بزرگترین مراکز بودایی در برابر چشمان او عملاً از نقشه جهان حذف گردید. دولت در تبعید تبت را هیچ کدام از کشورهای دیگر به رسمیت نشناختهاند و پس از سالیان دراز از سیاست سازگاری و انفعال او، اکنون اشغال کنندگان حتی میلیمتری هم عقب نشینی نکردهاند.
دالایی لاما خواستار یک کشور تبتی جداگانه نیست، بلکه در پی همزیستی مسالمت آمیز با چین است هرچند نباید این شکست را تنها در کارنامه یک نفر جستجو کرد. میتوان گفت که تبت از همان لحظهای محکوم به زوال گردید که ریچارد نیکسون و مائوتسه تنگ در ۱۹۷۲ به یکدیکر دست دوستی دادند یعنی شناسایی رسمی جمهوری خلق چین توسط ایالات متحده آمریکا. شاید هم البته کاملا بیاهمیت باشد که دالایی لاما پاسخی در این مورد دارد یا نه و اگر دارد، چیست: هرچقدر او کلیتر و مبهمتر سخن میگوید ما هم بیشتر او را تحسین میکنیم.
علت آن البته میتواند این باشد که او از ما توقع چندانی ندارد. برای مخاطبین غربی در پیام او چیزی بیشتر از یک اندرز انسانی نمیتوان یافت: مهربان باشید و سعادتمند زندگی کنید. هیچ گونه وابستگی بخصوص ایمانی از طرف او درخواست نمیشود، حتی به نظر میرسد که ایمان واقعی آنقدرها هم برای او اهمیت ندارد. او از کسی نمیخواهد که [برای استقلال تبت] جان فشانی کند. همین که پرچم «تبت آزاد» جلوی یکی از سفارتخانههای چین به اهتزاز درآورده شود کفایت میکند. همه آنچه او از شش میلیون جمعیت تبت که زیر یوغ چینیها زندگی میکنند میخواهد چیز زیادی نیست. اما وقتی خود او جمهوری خلق چین را بخشیده است دیگران چه میتوانند بکنند؟ وی میگوید: «دشمنان واقعی ما همان عادتهای زشت ما هستند که ما را به این اندیشه وامیدارند که ما دشمنانی هم داریم ... وحشتی که ما از سر میگذرانیم را خودمان بوجود آوردهایم».
لیکن با تمامی احترامی که برای او قائلیم و با عرض پوزش از پیش داوریهای غربیام آنچه او میگوید سزاوار بدترین واکنشهای ما است! و شاید درواقع نوعی توهین به تمامی قربانیان بیگناه رژیم ترور چینی. آیا دالایی لاما جرئت آن را دارد که اندرزهای خردمندانهاش را برای میلیونها مردم تبت صادر کند که در پی تهاجم نیروهای چینی به قتل رسیدهاند؟ تمامی آن انسانهایی که مورد تجاور قرار گرفته، با شک الکتریکی شکنجه شده و عقیم گردیدهاند؟ و در باره آن والدین تبتی چه باید گفت که مجبور به ابراز احساسات شده بودند آنهم در همان حالی که کودکانشان را در برابرشان اعدام میکردند؟ اگر آنچه دالایی لاما موعظه میکند به راستی بودیسم است، آنگاه این پرسش در ذهن انسان مطرح میشود که آیا واقعاً یک راهب فرد مناسبی برای ایجاد تحول سیاسی در یک جهان خطرناک و بغرنج است؟
در این میان به نظر میرسد که بعضی از طرفداران او دچار تردید شدهاند. یک راهب ۲۸ ساله از کاتماندو به یک گزارشگر تلویزیونی گفته بود: «من تبتی هستم اما هرگز آنجا را ندیدهام. تمام عمر خود را به تظاهرات پرداختهام. اما پس از این همه سال به چه چیزی رسیدهایم»؟ نویسنده تبتی جامیانگ نوربو میگوید: «هیچ کس راه آشتی جویانه را جدی نمیگیرد. این دیگر ارتباطی با پرهیز از خشونت ندارد، بلکه چیزی جز سیاست مماشات نیست».
ما البته میتوانیم تصور کنیم که دالایی لاما به این سخن چگونه پاسخ میداد: «تغییرات به کندی روی میدهند. دولتها از این هم آهستهتر تغییر میکنند». بسیاری از مردم تبت نمیتوانند تا این اندازه خوشبین باشند. انسان تعجب میکند که دالایی لاما تا چه اندازه میتواند پیوسته مطمئن باشد. البته او انسان خوبی است. او نیز مثل دیگران مشاهده میکند که موطنش از دست رفته است، جهان از این که مجموعهای صلح آمیز باشد بسیار فاصله گرفته و پیام شادی آورش به سهولت در روانهایی که بیش از همه به آن نیاز دارند جای نمیگیرد. پس از آن که او موفق به دریافت جایزه صلح نوبل گردید از خود پرسید: «آیا زحمات من کافی بوده است»؟ او با لحنی نه چندان دور از انتظار، سخن از آن گفت که در آینده تلاشهایش را کمی کاهش دهد و با آرامش بیشتری به مسائل بپردازد.
اگر چنین چیزی روی دهد در آن صورت فرصت آن را خواهیم داشت به این مسئله بپردازیم که دالایی لاما حقیقتاً چه نوع پدیدهای است. ما به خاطر میآوریم که او قبل از این که راهبها قداست را در او کشف کنند چه کسی بود: پسربچهای معمولی مانند بقیه کودکان دیگر. تصویری تکان دهنده از او وجود دارد که بلافاصله پس از کشف او گرفته شده و او در حالی نشان میدهد که درلباس بودایی همچون زره نشسته و به دوربین زل زده است. نقش خدا را بازی کردن برای یک کودک مسئولیت بسیار سنگینی است و چه وظیفه سنگینی برای یک پیرمرد که یک بازمانده است. در تمامی این سالها ما به سخنان او دل بستیم و هرکلمهای که از دهان او بیرون میآمد را موبه مو پذیرفتیم. اما چرا حالا نباید همین کار را کرده و دست از او برداریم تا به آرامش خود برسد؟