iran-emrooz.net | Sat, 16.02.2008, 8:11
یتلر چگونه حمایت مردم آلمان را به دست آورد؟
یان کرشاو / برگردان: علیمحمد طباطبایی
هنگامی که هیتلر در ۱۹۳۳ صدراعظم آلمان گردید، بسیاری از مردم این کشوربه نظر تردید به او مینگریستند. لیکن تبلیغات «پیشوا» و موفقیتهای نظامی به زودی او را تبدیل به یک بت کردند و مجیز گویی از او به فاجعهی رایش سوم کمک بسیار نمود.
اگر وضعیت آلمان را شش سال پیش از آن دوره مقایسه میکردیم، برای کسانی که به آن نطق هیتلر از سال ۱۹۳۹ گوش داده بودند و حتی برای بسیاری کسان که قبل از آن با نازیها به مخالفت برخاسته بودند رد آن ادعاهای هیتلر مبنی بر آن که وی کارهای خارق العادهای انجام نداده بود بسیار دشوار مینمود. تعداد اندکی افراد روشن بین یا به اندازه کافی مشتاق وجود داشت تا بتوانند آنچه را که در پشت آن دستاوردها نهفته بود به درستی مورد تحلیل قرار دهند و دست رد بر رفتار غیر انسانی و خشنی که بر روی آنها تجدید بنای مجدد آلمان مستقر شده بود بزنند و این نکته را دریابند که ساختارهای دولتی در حال تضعیف بود و اوضاع مالی رایش در حال نابودی، و از همه مهمتر به درک مخاطرههای بزرگی نائل شوند که حیات کشور در مسیر اقدامات رژیم به آنها نزدیک تر میشد. و تعداد اندکی از مردم آلمان قدرت درک آن را داشتند که با دروغ بنیادین در این ادعا که هیتلر پیوسته برای اجتناب از خون و خون ریزی تلاش نموده و مردم خود ودیگر کشورها را از بدبختیهای جنگ معاف داشته است به مخالفت برخیزند. آنچه برای بیشتر مردم در بهار ۱۹۳۹ غایتی در خود به حساب میآمد و آنچه به نظر میرسید که هیتلر به نحو موفقیت آمیزی به اتمام رسانده برای رهبری نازیها صرفاً خط مشی بود برای نبرد پیروزی نژادپرستانه و امپریالیسی که آنها در حال آماده سازی اش بودند.
لیکن هرچند هم که مبناهای اساسی آنها اشتباه بود، اما ادعاها در این سخنرانی به عرصههای موفقیت بزرگ برای به دست آوردن حمایت تودهها در پشتیبانی از هیتلر اشاره میکند. با تمام هشدارهایی که لازم بود تا کسی بتواند برای موافقت با او به تعمیم بپردازد، و در جایی که مخالفان چارهای جز اختیار سکوت نداشتند، یقیناً سخن گفتن از یک هم رایی و توافق عمومی بسیار گسترده که نیروی ادغام کنندهی « افسانه هیتلر » نیز طی سالهای صلح دیکتاتوری آنها را استحکام بخشید اشتباه نخواهد بود.
این یک اتفاق نظر جعل شده بود، یک طرح تبلیغاتی همراه با سرکوب مخالفین سیاسی، دشمنان نژادی و دیگر کسانی که خارج از آن « جامعه ملیِ » ادعایی به عنوان روی دیگر سکه قرار میگرفتند. تصویر « ابرانسان » ساخته شده از هیتلر برابر بود با جزء اصلی آن چیز ساختگی. درست قبل از « تسخیر قدرت »، مدرن ترین و موفقیت آمیزترین تدبیر برای داد و ستدهای سیاسی زمانهی خود توسط گوبلز طراحی شده بود. و همین که انحصار حکومت بر تبلیغات سراسری در ۱۹۳۳ به دست نازیها افتاد، در رسانههای جمعی برای گسترش سریع « جاذبه » پرهیبت (کاریسماتیک) هیتلر دیگر مانعی وجود نداشت.
اما حتی فن آوریهای حرفهای و پیچیده در پشت ایجاد « افسانه رهبری » چنانچه زمین حاصلخیزی مدتها قبل از آن که هیتلر به صدراعظمی انتخاب شد بوجود نمیآمد بی اثر میماند. انتظارات برای رهایی ملی در حدود ۱۹۳۳ بسیار متداول بود، نه فقط میان حامیان نازیها و حالا دیگر همه چیز به عهده شخصیت هیتلر گذاشته شده بود. در آن هنگام که او به قدرت رسید بیش از 13 میلیون رای دهنده دست کم تا حدی کیش رهبری را دربست پذیرفته بودند، همان چیزی که به طور کامل تر توسط انبوه اعضای خود حزب و تمامی وابستگان فرودست تر مورد استقبال قرار گرفته بود. از این رو مبنای سازمانی برای انتقال گسترده تر کیش رهبری گذارده شده بود.
با در نظر گرفتن ناکامی دموکراسی وایمار (Weimar) و شرایط بحرانی که در آن دولت هیتلر به قدرت رسید، روشن بود که چنانچه صدراعظم جدید رایش بتواند بی درنگ به بعضی موفقیتها برسد، محبوبیت خود را به میزان چشمگیری افزایش خواهد داد. مجال گسترش سریع برای تملق گویی از هیتلر و به دست آوردن حمایت اکثریت آن آکثریتی که در مارچ ۱۹۳۳ به او رای نداده بودند حالا دیگر برقرار شده بود. سرعتی که در آن اکنون کیش هیتلر توسعه مییافت را باید از این چشم انداز مورد توجه قرار داد و البته همینطور کاربرد ماهرانهی تبلیغات را نیز نباید فراموش کرد.
عرصههای مهمی وجود داشت که هیتلر میتوانست در آنها حمایت بالایی به دست آورد و آنهم از طریق عمل به آنچه به نظر میرسید مسائلی مربوط به منافع ملی هستند و نه منافع حزبی. به این ترتیب او میتوانست تصویر خود را از رهبر یک حزب سیاسی به یک رهبر ملی تبدیل کند. حتی مخالفین سیاسی او نیز افزایش چشمگیر محبوبیت او را تشخیص داده بودند. سازمان سوسیال دموکرات در تبعید آلمان به نام (SOPADE) ۱ که در پراگ مستقر شده بود در آوریل ۱۹۳۸ این دیدگاه بسیار متداول را که بارها تکرار شده است پذیرفته بود که « هیتلر میتوانست بر روی موافقت اکثریت مردم در دو نکته اساسی حساب کند: او شغلهای جدید ایجاد کرده بود و او آلمان را مقتدر ساخته بود ».
پذیرش بلادرنگ تحسین گوییها توسط هیتلر
در سالهای نخستین رایش سوم، بیشتر مردم احساس میکردند که پس از سالهای نکبت بار نومیدی یک پویندگی، یک مسیر جدید و انرژیهای فراوان به جریان افتاده است. این احساس میان همه متداول شده بود که بالاخره یک دولت کاری انجام داده است که آلمان را به روی پاهای خود قرار دهد. البته هیتلر که دانش بسیار ابتدایی از علم اقتصاد داشت شخصاً در سالهای اولیه رایش سوم بهبود اقتصادی را هدایت نکرد. علتهای احیاء سریع اقتصاد در آلمان بسیار پیچیده و متنوع بودند. اگر بتوان یک فرد به تنهایی را بانی و طراح در بهبود سریع اقتصاد دانست اوهالمار شاخت بود، رئیس بانک مرکزی و وزیر اقتصاد رایش. سهم و نقش هیتلر بیشتر تغییر و تعدیل فضای جامعه بود، یعنی ایجاد شرایطی برای اعتماد به نفس و دلگرمی مردم مبنی بر آن که آلمان اکنون در حال پیشرفت و رونق اقتصادی است. لیکن تبلیغات به عمل آمده تحول مثبت در اقتصاد را به نحوی نشان میداد که گویی آنها دستاوردهای خود هیتلر هستند. او مشتاقانه و بلادرنگ تحسینها از خود را پذیرفت و بیشتر مردم تصور میکردند که همه چیز تضمین شده است.
این اولین گام اصلی به سوی به دست آوردن حمایت کسانی بود که در ۱۹۳۳ از او پشتیبانی نکرده بودند. به نظر میرسید که پیشرفتهای به دست آمده را نمیشد انکار کرد: در حالی که دیگر کشورهای اروپایی و آمریکا هنوز هم گرفتار بیکاری بودند، هیتلر این بلیه را از آلمان بیرون کرده و کشور را به سوی قسمی « معجزه اقتصادی » هدایت میکرد. یک گزارش از حزب سوسیال دموکرات از ناحیه روهر در اواخر تابستان ۱۹۳۴ تصدیق میکند که حتی « کارگران بی طرف » شدیداً به هیتلر باورداشتند و اضافه میکند که « بیکارانی که با اشتغال زایی ایجاد شده برای خود شغلی پیدا کرده بودند حتی اگر مزد کافی هم دریافت نمیکردند به شدت تحت تاثیر قرار گرفته بودند. آنها بر این باور بودند که تصمیم گیری قاطع و سریع هیتلر چنانچه به اندازه کافی از اوضاع مطلع باشد او را به آنجا میکشاند که مالیاتها را به نفع آنها تغییر دهد. ویلی برانت در یک بازدید مخفی از آلمان از تبعید گاه خود در نروژ در نیمه دوم ۱۹۳۶ دقیقاً همین نکته را میپذیرد: ایجاد شغل حمایت رژیم را به دنبال داشت، حتی در میان کسانی که به چپها رای داده بودند.
تصویری که در ذهنها باقی ماند
در حدود ۱۹۳۶ اشتغال کامل در کشور حاکم شده بود، البته در آن موقع تجهیز به تسلیحات و سلاحهای جدید که برای آینده خطرات بسیاری در بر داشت بازار کار را به حرکت در آورده بود. لیکن تعداد اندکی از آلمانیها در این باره که این موقعیتهای کاری چگونه فراهم شده است به خود نگرانی راه میدادند. واقعیت اکنون این بود که همان جایی که در گذشته فلاکت و بدبختی شدیدی از جهت بی کاری عمومی وجود داشت، حالا همه مشغول به کاری شده بودند و این در درجه اول به عنوان دستاورد شخصی هیتلر نگریسته میشد و اگر تصویر با واقعیت متفاوت بود، همین تصویر از هیتلر بود که در ذهنها باقی ماند.
این که هیتلر آلمان را از شر بی کاری وسیع نجات داده بود و کشور را از اعماق بحران و رکود خلاصی بخشیده بود در نگاه بسیاری از آلمانیها حتی مدتها پس از جنگ نیز به عنوان یک دستاورد بزرگ تلقی میشد، آنهم بدون توجه به فجایعی که بعداً در اثر جنگ پیش آمد. شرایط خوب زندگی و اشتغال کامل در میان ویژگیهای مثبتی از هیتلر بود که در نظر سنجی در منطقه تحت اشغال آمریکا در اواخر دهه ۱۹۴۰ به ثبت رسیده است، در حالی که در شمال آلمان و در حدود یک دهه پس از آن، گروهی از جوانان در یک نظر سنجی نظر داده بودند که هیتلر در از بین بردن بیکاری بسیار خوب عمل کرده بود. در اواخر دهه ۱۹۷۰ کارگران منطه Ruhr هنوز هم خاطرات مثبتی از سالهای بدون جنگ رایش سوم در ذهن داشتند و منظورشان بیشتر اشتغال کامل و لحظات شادمانی بود که در گردشهای دسته جمعی با سازمان ورزشی و تفریحی نازی به نام « قدرتمند شدن به کمک شادمانی » گذرانده بودند.
نکته دومی که توسط سازمان SOPADE به عنوان مبنایی برای حمایت از هیتلر روی آن انگشت گذارده شد بدون تردید عاملی بسیار مهم بود. هیتلر مرتب تحقیری را که متوجه کشورش در پیامد شکست در ۱۹۱۸ شده بود رویدادی که ادعا میشد در نتیجه فعالیت « جنایتکاران ماه نوامبر » (۲) به کشور تحمیل شده است و همینطور قرار داد صلح ورسای را که سال پس از آن امضا شده بود به خاطرهها باز میگرداند. نفرت و بیزای از آن قرار داد و بی عدالتی که از آن احساس میشد طیف سیاسی در آلمان را از جهت محکوم کردن آن با هم متحد ساخته بود. تقلیل دادن نفرات ارتش به فقط ۱۰۰ هزار نفر تجلی آشکار و ماندگار ضعف ملی بود. حرکتهای جسورانه هیتلر در سیاست خارجی برای در قید و بند گذاردن مفاد قرار داد ورسای و پافشاری بر بازگرداندن قدرت و حیثیت ملی باعث تضمین حمایت شدید مردم از او شد، البته تا آنجا که بدون خونریزی میسر میبود.
کناره گیری از « جامعه بین الملل » در ۱۹۳۳، همه پرسی سارلند در ۱۹۳۵ (برای الحاق به خاک آلمان)، راه اندازی دوباره نظام وظیفه اجباری و اعلام یک ارتش بزرگ جدید در همان سال، نظامی کردن مجدد راینلند در ۱۹۳۶ و الحاق اتریش در سال بعد همگی به عنوان پیروزی عظیم ملی و یک شاهکار نگریسته میشد و آشکارا ضعف قدرتهای غربی را به نمایش میگذاشت که در جنگ اول بر آلمان آقایی میکردند.
و حالا حتی محفلهای اپوزیسیون نیز مجبور به پذیرفتن همه آن چیزهایی بودند که چند سال پیش از آن غیر قابل تصور مینمود و صرفاً از طریق « نبوغ » هیتلر به عنوان یک سیاستمدار ممکن شده بود، همانگونه که گزارشی از SOPADE نیز در واکنش به برقراری مجدد فراخواندن اجباری به زیر پرچم در مارچ ۱۹۳۵ بیان کرده بود:
« شور و شوق فراوان در ۱۷ مارچ. تمامی مونیخ به خیابانها ریختهاند. میتوان انسانها را وادار به خواندن کرد، اما نمیتوان آنها را مجبور کرد که با چنین شور و شوقی بخوانند. من روزهای ۱۹۱۴ را تجربه کرده ام و فقط میتوانم بگویم که اعلان جنگ همان تاثیر را بر من نداشت که استقبال از هیتلر در ۱۷ مارچ . . . اعتماد به استعداد سیاسی و اراده صادقانه هیتلر هرچقدر که او در میان مردم بیشر ریشه میدواند بیشتر میشود. بسیاری او را عمیقاً دوست دارند ».
بحران سودت (۳) در تابستان ۱۹۳۸ در حالی که تهدید و خطر جنگ به آرامی خود را نشان میداد، اولین چالش قابل ملاحظه به تصویری بود که هیتلر پیشتر از آن برای ساختنش تلاش بسیار به خرج داده بود، تصویری از یک مدافع حقوق مردم آلمان و کسی که جایگاه و موقعیت این کشور را، در عین حال که برای جلوگیری از خونریزی اهتمام ورزیده بود، در جهان بازسازی کرده بود. قدرتهای غربی در مونیخ و در پایان ماه سپتامبر یک پیروزی نهایی را در سیاست خارجی برای هیتلر ممکن گردانیدند هرچند که البته آن پیروزی بود که هیتلر خودش از آن بیزار بود، زیرا او در اندیشه حمله به چکسلواکی بود.
تسلیم و رضایت و نه شور و حرارت زیاد که با آن جنگ، بالاخره هنگامی که در سپتامبر ۱۹۳۹ آغاز گردید مورد استقبال قرار گرفت برای بار دیگر نشان میدهد که هیتلر حمایت مردمی خود طی سالهای صلح رایش سوم را بر اساس آگهی گمراه کنندهای وسعت داده بود. هیتلر در طلب جنگ بود. او به نحوی کارآمد نیاز برای گمراهی مردم را در یک خطابه محرمانه در برابر نمایندگان مطبوعات آلمان در نوامیر ۱۹۳۸ بیان کرد، هنگامی که گفت:
پیروزی نامحدود آلمان
« شرایط مرا مجبور ساختند که برای چندین دهه فقط از صلح سخن گویم. فقط از طریق تاکید مداوم بر آرزوی آلمان برای صلح و مقاصد صلح دوستانه بود که ممکن گردید به مردم آلمان سلاحهایی داده شود که همیشه لازمهی قدم بعدی بودند ».
برای اکثریت عظیم مردم آلمان احیاء غرور ملی و قدرت نظامی، برانداختن قرارداد ورسای و توسعه رایش برای در بر گرفتن آلمانیهای اتریشی سودت هرکدام برای خود هدفی بودند. بیشتر مردم نمیتوانستند یا بلکه نمیخواستند درک کنند که برای هیتلر و رهبران نازی آنها فقط مقدمهای برای پیروزی نامحدود آلمان هستند.
بخش نخست مقاله
-----------------
۱: نام اختصاری برای حزب سوسیال دموکرات آلمان یا اس پ د (Sicial Democratic party of Germany) . مترجم.
۲: که منظور از آنها بیشتر سوسیال دموکراتها و یهودیها بود که ادعا میشد در جنگ اول و در حالی که آلمان در حال پیروزی بود از پشت به ارتش آلمان خنجر زدهاند. مترجم.
۳: سودت یا سرزمین سودت نامی بود که آلمانیها به منطقهی غربی چکسلواکی داده بودند، منطقهای که بیشتر جمعیت آن را آلمانی تبارها تشکیل میدادند و از نظر آنها باید به آلمان بازمی گشت. مترجم.