iran-emrooz.net | Tue, 01.01.2008, 20:01
انسان یا هیولا؟
پوتساتا رینگ / برگردان: علیمحمد طباطبایی
شرکت اولین رهبر سابق خمرهای سرخ در یک دادگاه ویژهی دورگه در کامبوج برای اجرای عدالت در مورد رهبران باقی ماندهی آن نهضت، پرسشی را به ذهن فرامیخواند که یکپارچگی و صداقت این دادگاه به آن بستگی خواهد داشت: آیا جنایتکاری که متهم به نسل کشی شده است باید تا برگزاری دادگاهش موقتاً از زندانی شدن معاف گردد؟
کینگ گوئک پنه که بیشتر افراد او را با نام «داچ» میشناسند، مسئول مرگ بیش از ۱۴ هزار نفر در S-21 است، یعنی یک دبیرستان سابق در پنوم پن که به مرکز زندان تبدیل شده بود. او یکی از پنج رهبر پیشین خمرهای سرخ است که باید پاسخگوی نقشی باشد که در نسل کشی طی حکومت پول پوت بازی کردهاند. منظور جنایتی است که در اثر آن در حدود ۷/۱ میلیون انسان کامبوجی جان خود را از دست دادند. تا همین اواخر داچ تنها فرد از میان آنها بود که به زندان افتاده بود، البته پس از آن که در ۱۹۹۹ هویت اصلی او کشف گردید.
دادگاه با ترکیب نامانوس خود از کامبوجیها و قضات و وکیلهای دعاوی خارجی و قوانین دورگه به عنوان الگویی برای اصلاحات قضایی و دستگاه قضایی مستقل در کشوری تلقی میشود که برای مدتها در آن معافیت از هر گونه مجازات دستور روز بود.
پنج قاضی با رداهای قرمز رنگ در «دفترهای غیر معمول دادگاههای کامبوج» (که نام اصلی و رسمی آن به همین گونه است) داوران نهایی در مورد بازداشت داچ هستند. اما پرسشی که آنها اکنون مورد رسیدگی قرار میدهند همان قدر به مردم کامبوج باز میگردد که به خود دادگاه: پرسش این است که آیا کسانی که در قتل انسانهای بیشمار نقش اصلی را به عهده داشتهاند آیا باید از همان حقوقی برخوردار گردند که افراد معمولی میتوانند؟
یکی از خالههای من در مورد همین پرسش یک عقیدهی کاملاً صریح دارد. سربازان خمرهای سرخ پدر او را زیر کتک به قتل رساندند و او به خاطر میآورد که چگونه کادرهای کمونیست هنگامی که او و تعدادی از روستائیان از دامنهی یک کوه بالا میرفتند، صرفاً از روی تفریح و سرگرمی به روی آنها تیراندازی میکردند. هنگامی که من در بارهی قضیه داچ از او سوال کردم وی با قاطعیت چنین گفت: «حقوق بشر برای انسانها است، حال آن که او یک هیولاست».
زمانی من نیز همین عقیده را داشتم. هنگامی که من برای بار اول در ۱۹۹۰ از خانهی وحشت داچ بازدید کردم پانزده ساله بودم و در بارهی کشوری متحیرشده بودم که در آن به دنیا آمده اما هرگز در آن زندگی نکرده بودم. خانواده من در ۱۷ آوریل ۱۹۷۵ یعنی روزی که خمرهای سرخ پیروزی خود را جشن میگرفتند موفق به فرار از دست آنها شد. هنگامی که مادرم و من به کشور خود بازگشتیم تا به اقوام دیگرمان ملحق شویم که از آن قتلعام جان سالم بهدر برده بودند، S- 21 (که با نام Toul Sleng نیز مشهور بود) در میان اولین نقاط توقف ما قرار داشت.
در این زمان آن تشکیلات شکنجه به یک موزه تبدیل شده بود. حالت خفقان و احساس محبوس ماندن در فضاهای تنگ را که دچارش شده بودم به خاطر میآورم، هنگامی که در راهروهای باریک آن زندان قدم بر میداشتم و به داخل کلاسهای درس وارد میشدم که آنها را خمرهای سرخ به سلولهای کوچک زمختی تبدیل کرده بودند. در اتاقهای بازجویی که اکنون تقریباً خالی بودند و در آنها چیزی جز یک تخت خالی، غل زنجیرها و یک صندلی نبود هوا دم کرده و بوی نای میداد و به شدت بوی تعفن مرگ میآمد و لکههای خون خشک شده بر کف اتاقها کاملاً برجسته بود.
این مکانی بود که در آن ناخنهای قربانیان بیشماری از انگشتان آنها جدا شده بود، جایی که بعضی را از سقف آویزان کرده و با سر درون بشکهی آب فرو میکردند و بازهم مکانی که بسیاری دیگر را با میلههای فلزی و باتوم مورد شکنجه و وحشیگری قرار میدادند. در واقع اینجا مکانی برای درهم شکستن نهایی زندانی بود. این همان مکان مخصوص داچ بود.
بیش از هر چیز خاطرهی صدها عکس سیاه و سفید زندانیان و قربانیان در خاطر من مانده است که هر سانتیمتر دیوار را پوشانده بودند. یک فوتومونتاژ وحشتناک از درد و رنج انسانی که تا همین امروز فکر من را راحت نمیگذارند. من نمیتوانستم جلوی این اندیشه را در ذهن خود بگیرم: این قربانی بالاخره دختر کسی بوده است، آن یکی پسر شخص دیگری، این مادر فردی و آن یکی خواهر با برادر انسانی.
در آن زمان با خود میاندیشیدم که وقتی کسی چنین اعمال وحشیانهای را انجام میدهد جز این است که باید یک هیولای واقعی باشد؟
و حالا آن هیولا در سالن دادگاه نشسته بود، با حالتی شرمسار و سر به زیر و شدیداً ترسیده، در شرایطی که دادستانها و شاکیان جنایتهایی که به وی نسبت میدادند را بر میشمردند. در محوطه دادگاه دور از جایی که من نشسته بودم و در آخرین ردیف صندلیهایی که تماشاچیان آنها را پر کرده بودند بریدههایی از چهرهی داچ بر روی یک پرده نمایش بزرگ قابل مشاهده بود و به ناگهان آنچه شاهدش بودم مانند یک ضربهی سنگین بر ذهن من فرود آمد: چهرهی داچ، چهرهای بود که به یک فرد تعلق داشت. این فردی که اکنون در بارهی او چنین ادعا میشد که جنایتهای غیر قابل بیانی را مرتکب شده است همچون همان قربانیان خودش فرزند کسی بود، برادر شخصی و پدر انسانی.
شاید آن یک اندیشهی گذرا بیشتر نمیبود اگر اعضای خانوادهی داچ را که در جلسه دادرسی شرکت کرده بودند نمیدیدم.هانگ سیو هنگ ۲۸ ساله، متهم را به عنوان انسانی آرام و پدری خوب توصیف میکرد. یکی از خواهران او میگفت که متهم برادری دلسوز و مهربان بود و این که او همیشه برادرش را دوست خواهد داشت.
در بیرون از سالن دادگاه و در میان انبوه جمعیت بیشتر خمرهایی که با آنها صحبت کردم درست مانند خالهی خودم خیلی سریع داچ را به عنوان موجودی غیرانسان طبقه بندی میکردند. داچ نیز لابد در بارهی قربانیهایش هنگامی که آنها را به مرگ محکوم میکرد همین اندیشه را در سر داشت. هنگامی که ما یکدیگر را به عنوان چیزی کمتر از انسان به تصور درآوریم با اعمال غیرانسانی نیز به همدیگر برخورد میکنیم.
این یک دیدگاه کوتهبینانه و بسیار سیاه و سفید از انسانیت است که دورهی خشونت در کامبوج را استمرار بخشیده است، جایی که جمعیتهای خشمگین کسانی را که مظنون به سرقت هستند تا سر حد مرگ کتک میزنند و زنان شوهردار حسود به چهرهی معشوقههای شوهران خود اسید میپاشند. با گفتن این که داچ یک هیولا است و مستحق هیچ گونه حقی نیست و منطقه خاکستری میان سیاه و سفید و میان انسان و هیولا وجود ندارد همه چیز ممکن خواهد بود.
این محاکمه در بارهی این منطقه خاکستری است، در بارهی مکانی در تمامی ما انسانها، جایی که اصول اخلاقی بر باد میرود و اعمال شریرانه در آن ریشه دارد و رشد میکند، درست مانند کپک که چنانچه در شرایط مناسب قرار گیرد بر همه چیز غلبه خواهد کرد. در هر کدام از ما توان بالقوه برای این فساد و گندیدگی وجود دارد.
در این خصوص تردیدی نباید داشت که داچ حقوق انسانهای بیشماری را نقض کرده است. اما اگر فرض اصلی ما این است که این محاکمه باید بر حقوق بشر صحه گذارد، پس ما موظف به وسعت دادن این اصول به داچ نیز هستیم. اگر یک دادگاه که برای انجام عدالت تشکیل شده است این حقوق را زیر پا گذارد، آنوقت در بارهی این کشور و این جهان چه باید گفت؟ و آیا بیقانونی همان مصیبتی نیست که ما بالاخره میخواهیم آن را از کامبوج ریشه کن کنیم؟
هنوز روشن نیست که دادگاه چه تاریخی رای نهایی را صادر خواهد کرد و البته هیچ کس به قضات دادگاه ایرادی نخواهد گرفت اگر آنها وقت بیشتری را برای رسیدگی به این محاکمه صرف کنند تا تمامی انتخابهای ممکن مورد بررسی قرار گیرد. در هر حال این اولین آزمون برای رعایت عدالت و بیطرفی این دادگاه است، قبل از آن که سال آینده محاکمه داچ و چهار نفر از وابستگاه دیگر پول پوت آغاز گردد.
ما همگی خواهان عدالت هستیم، اما آن عدالت نباید به هزینه انسانیت تمام شود.
Man or Monster? (Mensch oder Monster?) by Putsata Reang
Project Syndicate 2007.