iran-emrooz.net | Wed, 01.08.2007, 19:35
من از مرگ هراسی ندارم
برگردان: علیمحمد طباطبایی
نویسندهی برجستهی روسی و برندهی جایزهی نوبل آلکساندر سولژنیتسین در بارهی تاریخ پرتلاطم روسیه، قرائت پوتین از دموکراسی و شیوهی برخورد خودش به مرگ سخن میگوید
اشپیگل: اثر اخیر و دوجلدی شما « 200 سال در کنار هم » تلاشی برای غلبه بر منع مباحثهی تاریخ مشترک روسیه و یهودیها بود. این کتاب بیش از هر کجا در غرب باعث ایجاد سردرگمی شده است. شما میگوئید که یهودیها نیروی اصلی سرمایهی جهانی هستند، در عینحال آنها در میان بزرگترین کسانی بودند که باعث نابودی بورژوازی روسیه شدند. آیا باید از مجموعهی غنی منابع شما بهاین نتیجه برسیم که یهودیها در ناکامی تجربهی شوروی مسئولیت بیشتری دارند؟
سولژنیتسین: من دقیقاً از آنچه پرسش شما متضمن آن است پرهیز میکنم. من خواهان هیچگونه مقابله امتیازها یا مقایسه میان مسئولیتهای اخلاقی گروههای مختلف مردم نیستم. علاوه بر آن من به طور کامل تصور مسئولیت یک ملت علیه ملت دیگر را طرد میکنم. همهی آنچه من خواهان آن هستم اندیشهی خود انتقادگری است.
شما میتوانید پرسش سوال خود را از خود کتاب بگیرید: « هر انسانی باید به لحاظ اخلاقی پاسخگوی تمامی گذشتهی خود باشد ـ از جمله آن گذشتهای که شرمآور است. پاسخ به چه طریقی؟ با تلاش برای فهمیدن: چگونه اصلا چنین چیزی میتوانست مجاز باشد؟ اشتباه ما در این میان چه بوده است؟ و آیا دوباره چنین وقایعی میتواند روی دهد؟ در چنین حال و روحیهای است که شایسته است مردم یهودی به آن پاسخ دهند، هم برای قاتلین انقلابی و هم کسانی که با علاقه به آنها خدمت کردند. نه پاسخی در برابر دیگر انسانها، بلکه پاسخی به خود و به وجدان خود و در برابر خداوند. درست همانگونه که ما روسها باید پاسخ دهیم ـ برای نسل کشیها، برای آن زارعین بیرحم آتش بهپا کن، برای آن سربازان دیوانهی انقلابی و آن ملوانهای وحشی».
اشپیگل: به عقیدهی ما، در میان آثار شما « شبه جزیرهی گولاگ » بیشترین انعکاسات عمومی را ایجاد کرد. در این کتاب شما سرشت مردمستیزانه و دیکتاتوری شوروی را نشان دادهاید. امروز در نگاهی به گذشته آیا میتوانید بگوئید تا چه اندازه این کتاب در شکست کمونیسم در جهان نقش داشته است؟
سولژنیتسین: شما نباید این را از من بپرسید ـ یک نویسنده نمیتواند چنین ارزشیابی [در بارهی کار خود] انجام دهد.
اشپیگل: در بازگویی آنچه خود شما زمانی گفته بودید، تاریخ سیاه قرن بیستم میبایست به خاطر بشریت و توسط روسیه تحمل شود. آیا مردم روسیه از درسهای این دو انقلاب و پیامدهای آنها چیزی هم آموختهاند؟
سولژنیتسین: به نظر میرسد که آنها تازه شروع به چنین کاری کردهاند. تعداد زیاد انتشارات و فیلمهای سینمایی در بارهی تاریخ قرن بیستم ـ هرچند با کیفیتی متفاوت ـ شاهدی بر نیاز فزاینده برای آن هستند. همین تازگیها کانال تلویزیون دولتی «راشا» مجموعهای را پخش کرد که بر آثار وارلام شالوموف مبتنی بود و حقایق وحشتناک و ظالمانه در بارهی اردوگاههای استالین را بدون هرگونه سطحیسازی نشان میداد.
و برای مثال از فوریه گذشته من توسط مباحثات فراگیر، پرهیجان و دراز مدتی که مقالهی من در بارهی انقلاب فوریه ـ که قبلاً نوشته شده و جدیداً دوباره منتشر شده بود ـ ایجاد کرد بسیار شگفت زده شدم و از جمله از کسانی که با نظر من مخالف بودند، چرا که آنها علاقهی خود را به درک گذشته نشان دادند که بدون آن آیندهای پرمعنا نمیتواند وجود داشته باشد.
اشپیگل: شما دورهی حکومت و ادارهی امور توسط پوتین را در مقایسه با مقامات قبلیاش یلتیسین و گورباچف چگونه ارزیابی میکنید؟
سولژنیتسین: روش گورباچف در حکومت و ادارهی امور در قضاوتی سیاسی به طرز حیرتآوری بیتجربه، خام و در برابر کشور همراه با بیمسئولتی بود. آن اصلاً حکومت نبود بلکه انصراف بیملاحظه از قدرت بود. و در عوض، ستایش غرب از او فقط این باور را در او تقویت کرد که گویا در راه درستی به جلو میرود. در هر حال باید به خاطر آورد که، بر خلاف آنچه فعلاً به طور گسترده ادعا میشود، این گورباچف و نه یلتیسن بود که ابتدا آزادی بیان و فعالیت سیاسی را به شهروندان کشور اعطا کرد.
مشخصهی دورهی یلتسین نیز به همان اندازه بیمسئولیتی در برابر زندگی مردم بود، اما به شیوههای دیگر. او در شتابی که برای تبدیل مالکیت دولتی به خصوصی در سریعترین نحو ممکن داشت، آغاز به حراج چندین میلیارد دلاری میراث ملی کرد. یلتسین در طلب به دست آوردن حمایت رهبران منطقهای یکراست خواهان جداییطلبی گردید و قوانینی را به تصویب رساند که سقوط حکومت شوروی را تشویق و در واقع مقدور میساخت. البته این عمل او روسیه را از نقش تاریخی خود که برای ایفای آن به سختی کار کرده بود محروم ساخت و جایگاه شوروی را در جامعه بینالمللی تنزل داد. اما تمامی اینها با تحسین صمیمانهی بیش از پیش غرب مواجه گردید.
اشپیگل: اکنون برای همه به مرور روشن شده است که ثبات روسیه به نفع غرب است. اما یک مسئله که به ویژه باعث تعجب ما است: وقتی از شکل درست استقلال ملی روسیه صحبت میشود، شما همیشه طرفدار خودمختاری مدنی هستید، و این که شما این مدل حکومتی را درست در برابر دموکراسی غربی میدانید. با گذشت هفت سال از حکومت پوتین ما میتوانیم کاملاً خلاف آن رویداد را مشاهده کنیم. قدرت در دستان رئیس جمهور متمرکز است و هرچیزی را باید خود او برنامه ریزی کند.
سولژنیتسین: بله ، من همیشه بر نیاز برای خودمختاری محلی برای روسیه پافشاری کردهام، اما هرگز نه با ذکر مثالهایی از نظامهای شدیداً کارآمد خودمختاری محلی مانند سوئیس و نیوانگلاند که هر دوی آنها را از نزدیک میشناسم.
شما در پرسش خود خودمختاری محلی را ـ آنچه فقط در سطح مردم عادی مقدور است و آنهم هنگامی که مردم شخصاً مقامات مسئول منتخب خود را از نزدیک میشناسند ـ با سلطهی فقط چند دوجین فرماندار محلی خلط میکنید، کسانی که طی دورهی یلتسین خیلی از این بابت خوشوقت بودند که به دولت فدرال در سرکوب هرگونه ابتکار عمل برای خودمختاری میپیوندند.
امروزه همچنان به شدت نگران تکامل کند و ناکارآمد دولت مستقل محلی هستم، اما در هر حال چنین چیزی بالاخره واقعیت پذیرفته است. در زمان یلتسین دولت مستقل محلی عملاً مسدود بود در حالی که « قدرت عمومی » حکومت (به عبارت دیگر حکومت متمرکز و از بالا به پائین) همواره تصمیمات بیشتری را به عهده مردم محلی میگذارد. بدبختانه این جریان هنوز هم به طور روشمند شکل نگرفته است.
اشپیگل: اما تقریباً هیچ اپوزیسیونی هم وجود ندارد.
سولژنیتسین: البته اپوزیسیون امری ضروری و مطلوب برای تکامل سالم هر کشوری است. شما تقریباً به ندرت میتوانید کسی را به عنوان مخالف پیدا کنید، مگر در میان کمونیستها. اما اگر شما نگاه بیطرفانهای به وضعیت بیندازید: در دههی 1990 یک کاهش سریع در استانداردهای سطح زندگی وجود داشت و سه چهارم خانوادههای روسیه را مورد تاثیر قرار میداد و البته همه آن کسانی را که تحت «شعار دموکراسیخواهی» گردآمده بودند. پس تعجبی ندارد که مردم دیگر به دور این شعار جمع نمیشوند. و اکنون رهبران این احزاب حتی نمیتوانند در این باره به توافق برسند که در یک دولت تصوری و در سایه چگونه پستهای مهم را با هم قسمت کنند. تاسف انگیز است که هنوز هم هیچ اپوزیسیون سازنده، شفاف و فراگیری در روسیه وجود ندارد. رشد و تکامل اپوزیسیون و به همچنین جاافتاده تر شدن تشکیلات دموکراتیک، نیازمند زمان و تجربه بیشتری است.
اشپیگل: در آخرین مصاحبهای که با هم داشتیم، شما قوانین انتخاباتی نمایندگان دومای کشوری را مورد انتقاد قرار دادید، زیرا فقط نیمی از آنها در حوزههای خود بطور مستقیم انتخاب میشدند، در حالی که نیم دیگر، یعنی نمایندگان احزاب سیاسی غالب بودند. پس از انجام اصلاحات نظام انتخاباتی توسط پوتین، دیگر نمیتوان به طور مستقیم در هر حوزه نمایندهی مورد نظر را انتخاب کرد. آیا این برداشتن گامی به عقب نیست؟
سولژنیتسین: بله. به عقیدهی من این یک اشتباه است. من یک ناقد جدی و همیشگی «پارلمانتاریسم حزبی» هستم. من طرفدار انتخابات غیر حزبی نمایندگان واقعی مردم هستم، کسانی که مسئول مناطق و حوزههای خود هستند و کسانی که در صورت رضایت بخش نبودن کارشان مورد بازخواست قرار میگیرند. من البته شکلگیری گروهها بر اساس اصول اقتصادی، تعاونی، منطقه ای، آموزشی، حرفهای و صنعتی را درک کرده و ارج میگذارم، لیکن در اجزاب چیزی که ارگانیک باشد را نمیبینم. پیوندهایی که انگیزهی آنها سیاسی است میتواند ناپایدار باشد و غالباً آنها دارای انگیزههای فردی هستند. لئو تروتسکی همین را طی انقلاب اکتبر چنین بیان کرد: « حزبی که برای گرفتن قدرت تلاش نکند ارزشی هم ندارد ». ما در بارهی تلاش برای کسب منافع برای خود حزب و به هزینهی بقیهی مردم صحبت میکنیم. چنین چیزی میتواند روی دهد، حال به دست گیری قدرت چه صلح جویانه باشد و چه نباشد. رای دادن برای احزاب فاقد هویت انسانی و برای برنامهی آنها جایگزین غلطی است برای تنها راه درست در انتخابات نمایندگی مردم: رای دادن یک فرد واقعی برای انتخاب یک نامزد واقعی. این تمامی نکتهی اصلی در پس نمایندگی برای مردم است.
اشپیگل: علیرغم درآمدهای سرشار از صادارت نفت و گاز و علیرغم تکامل و رشد یک طبقهی متوسط، هنوز هم میان فقیر و غنی تفاوت فاحشی در روسیه به چشم میخورد. برای بهبود این وضع چه میتوان کرد؟
سولژنیتسین: به عقیدهی من شکاف میان فقیر و غنی پدیدهی بینهایت خطرناکی در روسیه است و این موضوع نیازمند توجه فوری حکومت است. با وجودی که ثروتهای بسیاری در دوران یلتسین با تاراج جمع آوری گردید، تنها راه معقول در اصلاح وضعیت امروز رفتن به دنبال تجارتهای بزرگ نیست ـ مالکین امروزه در گرداندن آنها تا آنجا که مقدور است تلاش میکنند ـ بلکه دادن فضای تنفس به تجارت متوسط و کوچک است. معنای آن حفاظت از شهروندان و کارفرمایان کوچک در برابر حکومت استبدادی و فساد اداری است. یعنی سرمایه گذاری در آمدهای حاصل از منابع طبیعی در زیرساختهای کشور، در آموزش و پرورش و در بهداشت و درمان. و ما باید بیاموزیم که آن را بدون دزدی و حیف و میل شرم آور آنها انجام دهیم.
ادامه دارد . . .