iran-emrooz.net | Tue, 05.06.2007, 7:36
از طبقهی متوسط حمایت کنیم
تورکی الحمد / برگردان: علیمحمد طباطبایی
موضوع بحث ما طبقهی متوسط در کشورهای عربی است. علی رغم آنچه بعضیها در رابطه با بازار سهام به عنوان تاثیری مثبت بر بازارهای سرمایه اشاره کرده اند، بازار سهام در حالی در ثروتمند تر ساختن یک اقلیت نقش بازی کرده است که بنیهی مالی بسیاری دیگر را در آنچه مسابقهای جنون آسا به سوی رویای ثروتمند شدن سریع بود تحلیل برده است. و گاهی طولی نمیکشد که آن رویا به کابوس هولناکی تبدیل گردیده و بازار سهام بسیاری از انسانها را به فقر مطلق بسیار نزدیک میسازد.
البته بهتر است که این موضوعات را به کارشناسان و اهل فن بسپاریم، اما آنچه ارزش بررسی بیشتری دارد تاثیری است که چنین سقوطهای مالی و نوسانات اقتصادی بر طبقهی متوسط میگذارند ـ به ویژه در جهان عرب، مثلا در عربستان سعودی جایی که تاثیر چنین نوسانهایی در ثبات اجتماعی در عین حال بر ثبات سیاسی نیز موثر واقع میشود.
استفاده از واژهی « طبقهی متوسط » مشخص کنندهی یک بخش کاملا همانند از جامعه نیست، زیرا این اصطلاح به قشرهای اجتماعی متعددی اشاره میکند که ذیل عنوان طبقهی متوسط قرار گرفتهاند. فصل مشترک این قشرها این است که هیچ کدام از آنها به طبقهی بالای جامعه تعلق ندارند، اما به نحوی مشابه نمیتوان آنها را به عنوان بخشی از طبقهی پائین جامعه به حساب آورد. این طبقه بندی از مارکس، وبر یا هر جامعه شناس دیگری تبعیت نمیکند، بلکه بیشتر یک مقوله سازی مقدماتی است که هدفش معین کردن مرزهای تمایزگذاری میان سه بخش هرم اجتماعی است.
در نگاه از یک چنین زاویهای میتوان گفت که طبقهی متوسط به عنوان دریچهی اطمینان برای تمامی جوامع است. این طبقهای است که به هم پیوستگی هرم اجتماعی به آن وابسته است و یا آن حلقهی اتصالی است که به کمک آن طبقههای بالایی و پائینی جامعه به هم مرتبط میشوند. هنگامی که این طبقه گسترش مییابد و مقام و منزلتش ثبات مییابد و هنگامی که دیگر توسط ابهام آینده در خطر قرار ندارد، این وضعیت در نهایت دلالت بر یک ثبات اجتماعی و سیاسی دارد که قابل دوام است.
اما عکس آن نیز صحیح است. جوامعی که دارای تاریخ طولانی از ثبات اجتماعی و سیاسی هستند جوامعی هستند که در آنها طبقهی متوسط، یا بلکه طبقات متوسط، بزرگترین بخش جامعه را تشکیل میدهد. خطر واقعی در وضعیتی نهفته است که در آن طبقههای متوسط به قاعدهی زیرین هرم اجتماعی میپیوندند تا به بزرگترین قشر در جامعه تبدیل شوند. در یک چنین سناریویی راس هرم توسط یک الیگارشی اقلیت نمایندگی میشود (دقیق تر گفته شود توسط یک قشر نخبهی مالی) که از بقیهی قشرهای جامعه منزوی و دور است (1). این همان هنگامی است که اگر به راستی آیندهی جامعه باید مورد توجه و رسیدگی قرار گیرد نشانههای هشدار دهنده آغاز به آشکارشدن میکنند. هنگامی که وسعت طبقهی متوسط آغاز به کوچک تر شدن میکند، تمامی جامعه در مواجهه با یک خطر واقعی قرار میگیرد، خطری که در آن اثرات هشدار دهنده برای آن که آشکار شوند به سپری شدن زمان بیشتر نیازمند هستند.
جامعهی محنت زده یا فقر به خودی خود مسئلهی اصلی نیستند، یعنی هنگامی که فقر وضعیتی است که جامعه از همان آغاز بر اساس آن بنیان نهاده شده است. کشورهای بسیار فقیری وجود دارد که مردم فقیر آنها به سهم خود موجب فقر بیشتر میشوند و با این وجود دچار معضلاتی نمیگردند که به ثبات سیاسی یا اجتماعی مربوط است. مسئلهی اصلی در تغییر شرایط نهفته است. جامعه مرفهای را در نظر گیریم که در آن طبقهی متوسط با تمامی سطوح متفاوتش بزرگترین بخش آن را تشکیل میدهد. و حال تصور کنیم که به ناگهان یک بازگشت سریع و غیر منتظره روی دهد و طبقهی متوسط به یکی شدن با طبقهی تحتانی جامعه میل کند. معنای آن این خواهد بود که چنین جامعهای اکنون نسبت به تغییر شکلهای اجتماعی آسیب پذیرتر و شکننده تر شده و این شرایطی است که میتواند شورشهای سیاسی بالقوه را موجب شود.
انسانهای که در فقر به دنیا میآیند با آن مشکلی ندارند به همان نحوی که وقتی شخصی نابینا به دنیا آید با نقص مادرزادی خود کنار میآید ـ به این معنا که شما چیزی را که هرگز نداشته اید از دست هم نمیدهید. مشکل هنگامی خود را مینمایاند که انسان فقیر به طبقهی بالای اجتماعی میرود و سپس به قشر اجتماعی پائین تر باز میگردد. آنچه به مراتب بدتر است هنگامی است که عضوی از طبقهی متوسط که همیشه بخشی از آن بوده است به قاعدهی هرم اجتماعی سقوط میکند تا به طبقهی پائین جامعه بپیوندد. این عمل باعث عدم تعادل واقعی در آن جامعه میشود و اگر هدف ثبات بلند مدت جامعه است باید به آن رسیدگی شود.
جابجایی از ثروت به فقر و سقوط افراد از یک جایگاه بخصوص اجتماعی به مکانی پائین تر باعث گسترش احساسات خشم، ناامیدی، نفرت، تنش و احساسی از شکست میشود. این احساسات باعث درست شدن یک بمب ساعتی اجتماعی میگردد که میتواند در هر لحظهای منفجر شود. این حالت را میتوان در ایدئولوژیهای افراطی متعددی یافت که در آنها این احساسات مورد تاکید و حمایت قرار میگیرند، چه در ایدئولوژیهای چپ و چه راست به یک اندازه یا در یک ایدئولوژی غیر متعارف که زائیده شرایط است و به طور اجتناب ناپذیری در رویکردهای خود دچار افراط گرایی میشود. شکوفایی اقتصادی که پس از آن دورهای از زوال روی دهد زمینهای را تشکیل میدهد که آغازگر جرقههای بی ثباتی است، چه بی ثباتی جامعه یا کشور یا هر دو.
در این مورد میتوان گفت که رهبران کشورها، یعنی کسانی که ثبات طولانی مدت جامعه و کشور خود را معین میکنند به عنوان هدف اصلی خود باید به دقت نوسانات جامعه را مورد توجه و بررسی قرار دهند، به ویژه هنگامی که موضوع این نوسانات طبقهی متوسط است. هم امنیت کشور و هم جامعه نمیتواند از طریق کنترل شدید خود امنیت به دست آید و از طریق بالاتر بردن سطح نظم و انضباط اجتماعی هم چنین چیزی به تنهای مقدور نیست. لیکن تمامی این عناصر لازم و ضروریاند. هرچند آنچه مهم تر از بقیه است این که ایجاد نظم و انضباط باید همراه با تلاش برای تجدید بنای تعادل اجتماعی باشد، بخصوص هرگاه که این تعادل پس از دورههای بخصوص از شکوفایی اقتصادی آغاز به ته کشیدن میکند. جامعهای که به سوی ایجاد یک طبقهی اولیگارش که همه چیز را به انحصار خود درآورده حرکت میکند، جایی که هر روز تعداد بیشتری از انسانها مجبور به تلاش برای گذران معاش روزانه هستند، و از جملهی آنها تعداد اندکی که به طبقهی متوسط آسیب پذیر متعلق هستند، چنین وضعیتی را باید به عنوان تهدیدی برای امنیت اجتماعی درازمدت به حساب آورد ـ حتی اگر چنین وضعیتی در کوتاه مدت بسیار موثر به نظر آید. امنیت و ثبات اجتماعی و آنچه آنها از انواع دیگر ثبات و امنیت به همراه خود میآورند سازوکاری است که اجزاء تکمیلی متعددی در بردارد. هرچند این به قوت خود باقی خواهد ماند که تعادل اجتماعی و قاعدهی طبقهی متوسط از تمامی این عناصر مهم تر هستند و بدون آنها تمامی آنچه باقی میماند چیزی جز تکههای بی اهمیت در زیربنا نخواهد بود.
1: مشابه آنچه برای اول بار در دههی 50 در ایران قبل از انقلاب مشاهده شد. مترجم.