iran-emrooz.net | Tue, 06.03.2007, 10:09
نابرابری و ناخرسندیهایش
رابرت جی شیلر / برگردان: علیمحمد طباطبایی
اکنون چنین به نظر میرسد که رهبران سیاسی در سرتاسر جهان در این مورد دیگر کاملا قانع شدهاند که اگر ادامهی نابرابری و فقدان شرکت گستردهی مردم در رشد اقتصادی همچنان تحمل شود به ناچار به ناسازگاری و حتی خشونتهای اجتماعی منجر خواهد شد. اما آیا آنچه معضل اصلی است همان نابرابری است؟
نخست وزیر هندوستان مانموهان سینگ در سمینار جهانی اقلیتها که در دسامبر گذشته در دهلی نو برگزار گردید چنین گفت: «حتی در حالی که فقر مطلق توسط رشد اقتصادی کاهش مییابد این احتمال وجود دارد که نابرابری حادتر هم بشود. چنین وضعیتی میتواند به عدم ثبات سیاسی و اجتماعی منجر گردد. بنابراین هند باید گامهایی بردارد که نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی را کاهش دهد، آنهم بدون رساندن هرگونه آسیب به فرآیند رشد و بدون کاهش مشوقهای لازم برای خلاقیت و ابدعات فردی».
به نحوی مشابه، در گردهمایی اقتصاد جهانی در داووس در ماه ژانویه، رئیس جمهور برزیل لوئیز ایناچیولولا داسیلوا چنین گفت: «از طریق رشد اقتصادی، ایجاد مشاغل و توزیع درآمد است که میتوانیم در جهانی آرام و بدون آشوب زندگی کنیم». او سپس در همین رابطه برای پائین آوردن محدودیتهای واردات محصولات کشاورزی جهت کمک به کشاورزان فقیر کشورهای در حال توسعه پافشاری زیادی کرد.
این قبیل استدلالها ابتدا به نظر قانع کننده میآیند. اگر مردم بر این باور باشند که آنها نیز در رشد کلی اقتصادی شرکت دارند، احتمال بیشتری وجود خواهد داشت که آنها خواهان صلح و آرامش در اجتماع خود باشند. در غیر این صورت به راه افتادن شورشهای اجتماعی امری محتملتر خواهد بود.
با این حال دانشمندان علوم اجتماعی در تحقیقات خود به این نتیجه رسیدهاند که به دشواری میتوان ادعای بالا را به اثبات رساند. در واقع بعضی از بررسیهای آماری در رابطهی متقابل میان نابرابری و شورشهای اجتماعی به این نتیجه رسیدهاند که حتی ممکن است این رابطه کاملا معکوس هم باشد. به عبارت دیگر جوامعی که نابرابرتر هستند در آنها کمتر اثری از مناقشههای اجتماعی میتوان دید، زیرا ثروتمندان جامعه موفق به کنترل فقیران میشوند.
البته شواهد دیگری هم وجود دارد مبنی بر آن که نارضایتی و نا آرامی اجتماعی در پیامد نابرابری اجتماعی روی میدهد. آلبرتو آلسینا و روبرتو پروتی متخصصین علم اقتصاد نشان دادهاند در شرایطی که چندین عامل دیگر در کنترل قرار داشته باشد، کشورهایی که در آنها نابرابری زیادی وجود دارد به بیثباتی بیشتر اجتماعی گرایش خواهند داشت. در این بررسیها مقیاس مورد استفاده قرار گرفته تعداد ترورها با انگیزهی سیاسی و یا تعداد انسانهایی که در رابطه با خشونتهای دسته جمعی محلی به قتل میرسند بوده است.
با این حال انسان متعجب میشود از این که چرا شواهد موجود به نفع این ادعا که نابرابری باعث ناآرامی اجتماعی میشود تا این اندازه اندک است. یک بخش از این معضل میتواند به این علت باشد که همیشه این نابرابری به تنهایی نیست که باعث ناهماهنگی اجتماعی میشود، بلکه موضوع اصلی این است که مردم نابرابریهای موجود را چگونه احساس میکنند. شورش و ناآرامی اجتماعی شاید بیشتر منعکس کنندهی این احساس مردم باشد که به آنها به نوعی خیانت شده است ـ یعنی وعدههایی که به آنها داده شده برآورده نشده و با آنها با احترام رفتار نشده است.
در واقع لازمهی آن که یک اقتصاد بتواند به درستی کار کند این است که مردم به هدفها و مقاصد یکدیگر اطمینان داشته باشند. حتی با وجودی که وکیلها قرار دادهایی تنظیم و دادگاهها وقت زیادی را صرف به اجرا گذاردن این قراردادها میکنند، اما این نهادها هم نمیتوانند پاسخگوی تمامی مشکلات به وجود آمده باشند. بیشتر روابط اقتصادی جامعه به نیت خیر مردم بستگی دارد، یعنی بر این گرایش مبتنی است که انسان باید حتی هنگامی که کسی وظیفهی کاری او را زیر نظر و ارزیابی قرار نمیدهد کارش را به درستی انجام دهد.
قابلیت اطمینان موردی جهانشمول نیست، یا به عبارت دیگر نمیتوان همیشه به همه کس اطمینان داشت. لیکن جهان تجارت بر دانش ذاتی ما در این مورد که چه وقت میتوانیم به کسی اطمینان کامل و کدام موقع نمیتوانیم کمترین اطمینانی به او داشته باشیم بستگی دارد. ما در جایی که امکان اطمینان کامل به دیگری وجود ندارد قراردادهای تنظیم میکنیم و نهادهای پرطول و تفصیلی ایجاد میکنیم که اوج و فرود شرافت انسانی را مورد توجه قرارد دهند. و اگر این قرار دادها به خوبی کار کنند احساس کلی ما این است که با وجودی که نمیتوانیم همیشه به دیگران اطمینان داشته باشیم، اما عدالت و بی طرفی بنیادین بر قرار است.
مقالهای از ارنست فهر از دانشگاه زوریخ و آلکساندر کلاین و کلاوس اشمیت از دانشگاه مونیخ که در ژانویه ٢٠٠٧ در نشریهی اکونومتری منتشر گردید نشان میدهد که ما چگونه بر حسب آشنایی و دانش خود از شرایط موجود که تحت آنها میتوان به دیگران اطمینان داشت روابط اقتصادی خود را شکل میدهیم. در این آزمایش از افرادی به عنوان کارفرما خواسته میشد که از میان چندین شکل موجود برای بستن قرارداد کاری و استخدام افراد آزمایشی یکی را انتخاب کنند و سپس مورد ارزیابی قرار دهند که چگونه دیگر آزمایش شوندگان به عنوان کسانی که قرار است استخدام شوند به این قرارداد واکنش نشان میدهند. کسانی که در این آزمایش در نقش کارفرما عمل میکردند ابتدا بر این فرض بودند که کارمندان (یعنی کسانی که قرار بود توسط آنها استخدام شوند) حتی بدون مشوقهای بخصوص و اضافی هم به سختی به وظیفهی کاری خود ادامه خواهند داد، اما به زودی دریافتند که بسیاری از کارمندان بدون چنین مشوقهایی از کار طفره رفته و تنبلی میکنند.
کارفرماهای آزمایشی به زودی پی بردند که بهترین نوع قرارداد نوعی است که در آن کارمندان علاوه بر مبلغ ثابتی به عنوان حقوق با امکان دریافت فوقالعاده و پاداشهایی نیز مواجه خواهند بود، یعنی عطیهای برای انجام وظیفههای محوله که چنانچه به نحو شایسته انجام شوند پرداخت میشوند اما به طور معمول در خود قرارداد استخدامی قید نمیشوند. در این آزمایش مستخدمین این نکته را آموختند که آنها میتوانند به کارفرماهای خود تا حد بسیاری در خصوص پرداخت این قبیل پاداشها اطمینان کنند، حتی هنگامی که هیچ کس نمیتواند کارفرماها را چنانچه به خاطر منافع شخصی از پرداخت آنهاها خودداری کنند زیر فشار قرار دهد.
بنابراین طی این آزمایش نوعی از مبادلهی داوطلبانه و آزادانه برای پاداش میان کارفرما و کارمند ظاهر شد و نه نوعی قرارداد استخدامی انعطاف ناپذیر و قالبی. میتوان از این آزمایش چنین استنباط کرد که این نوع از توافقات و قرارگذاریهای غیررسمی و خودمانی در جهان واقعی روابط استخدامی قابل دوام هستند زیرا آنها احساسات عمیق و صمیمانهی ما در بارهی نیتهای خیر متقابل را تقویت میکنند.
برعکس، هنگامی که نابرابری به عنوان پیامد شکست در روابط مبتنی بر اطمینان متقابل احساس شود میتواند به رفتار ناخوشایند و ناآرامیهای اجتماعی منتهی شود. چنین حالتی در دوران دگرگونیهای سریع اقتصادی به دفعات پیش میآید. برای مثال در جهانی که به سرعت به سوی جهانی سازی پیش میرود این احتمال وجود دارد که مردم از کارفرماهای خود که سالهای طولانی با آنها کار کردهاند جدا شوند، یعنی از کسانی که در برابر آنها احساسی از اطمینان متقابل ساخته شده بود. یا ممکن است چنین پیش آید که در جای صاحب کاران فعلی آنها به ناچار افراد جدیدی قرار گیرند. در چنین مواردی این احتمال که نابرابری با شدت بیشتر احساس شود افزایش مییابد، زیرا مردم آن را به فقدان نیت خیر دیگران مرتبط میسازند.
به نظر میرسد آنچه سینگ، لولا و دیگر رهبران جهان حقیقتا در جستجوی آن هستند استحکام بخشیدن اطمینان و همکاری متقابل حتی در اقتصادهايی است که با سرعت بسیار زیادی در حال تغییر است. اگر آنها موفق شوند که خط مشیها، قوانین و مشوقهایی را طراحی کنند که به چنین هدفی نائل شود، یک محصول فرعی آن یقینا کاهش نابرابری است و امید آن میرود که بتواند احساس فزاینده از اطمینان متقابل میان انسانها را تقویت کند.
--------------
رابرت جی شیلر پروفسور اقتصاد در دانشگاه Yale است.
Inequality and Its Discontents by Robert J. Shiller.
Project Syndicate 2007
.