iran-emrooz.net | Sun, 07.01.2007, 8:53
جنگ اجتنابناپذیر داخلی در فلسطین
بری روبین / برگردان: علیمحمد طباطبایی
نبرد میان فتح ملیتگرا و حماس اسلامگرا بدون توجه به آتش بسی که اخیرا میان اسرائیل و حکومت خودگردان فلسطین به مورد اجرا درآمده در حال شدت گرفتن است. خط مشیهای فلسطینیها که غالبا دودش به چشم خود آنها رفته، اکنون در نزاعی داخلی اوج میگیرد و مردم فلسطین را همراه خود هرچه عمیقتر به میان بینظمی کشانده و آنها را از هدف اصلی یعنی حاکمیت مستقل و استقلال ملی دورتر میسازد.
استعداد قابل توجه آنها در ضربه زدن به خود موضوع تازهای نیست. در اواخر دههی ١٩٦٠ سازمان آزادیبخش فلسطین که فتح در راس آن قرار داشت دشمنی میزبانهای اردنی خود را برانگیخت تا آن که سرانجام اردنیها آنها را به زور بیرون کردند. طی دههی ١٩٧٠ سازمان آزادیبخش فلسطین درگیر جنگ داخلی در لبنان شد، تا آن که برای بار دیگر میزبانها از دستشان به ستوه آمدند. تنها موردی که در دههی ١٩٨٠ اسرائیل، سوریه و رهبران سیاسی لبنان در آن به توافق رسیدند این بود که سازمان آزادیبخش فلسطین باید از لبنان خارج شود. طی دههی ١٩٩٠ این سازمان فرصت را در سرهم بندی کردن دولتی در کرانهی غربی و نوار غزه غنیمت شمرد. به این ترتیب رژیمی پایدار و خواهان پیشرفت به وجود آورد و با اسرائیل پیمان صلح منعقد نمود.
فتح در سال ٢٠٠٠ به جای ادامهی مذاکرات و رابطه با اسرائیل شورشی خشونت انگیز را به راه انداخت که هنوز هم ادامه دارد و در نتیجهی آن تاسیسات زیربنایی که در نواحی فلسیطینی طی دهی قبل ساخته شده بود نابود گردید، مبالغ هنگفتی از کمکهای مالی خارجی به سرقت رفته، حیف و میل شده و یا در اثر خشونتهای بی جهت از بین رفتند.
هنگامی که یاسر عرفات رئیس دائمی سازمان آزادیبخش فلسطین و فتح و رئیس حکومت خودمختار فلسطین چشم از جهان فروبست، فلسطینیها حداقل در نظر این امکان برایشان فراهم گردید که به گذشتهی پرمصیبت خود خاتمه دهند. لیکن جانشین او محمود عباس چهرهای بی فروغ و نه چندان قدرتمند بود که شخصا دارای هیچ گونه امکانات سیاسی و نظامی نبود.
طی دههی ١٩٩٠ هنگامی که هماوردجوییهایی از سوی حماس به طور مرتب افزایش مییافت، عرفات به این فکر افتاد که میتواند از اسلام گرایان ـ که در هر حال او هم خودش اساسا مسلمانی معتقد بود ـ به نفع خود بهره برداری کند و از محدود کردن فعالیتهای آنها صرف نظر نمود. او از این جهت مشهور شده بود که علاقهای به ایجاد تشکیلات قدرتمند ندارد. بنابراین همین که از جهان رفت به ناگهان فتح در وضعیت نامناسب تری قرار گرفت.
به قدرت رسیدن حماس در ژانویه ٢٠٠٦ و از طریق انتخابات مجلس به سه عامل اصلی بستگی داشت. اول، میراث عرفات برای فتح و سازمان آزادیبخش فلسطین لگام گسیختگی و بی نظم و ترتیبی تمام و کمال بود. نتیجهی چنددستگی شدید در آن سازمان به تقسیم شدن رای کشیده شد و پیروزی کوبندهی حماس را تضمین نمود.
دوم، فتح هرگز برای فلسطینیها دورنمایی جایگزین برای آینده نیاورد. جدا از چندتایی سخنرانیهای پراکنده ـ که بعضی از آنها متعلق به خود عباس بود ـ فتح هرگز صلح و آشتی را نپذیرفت. از این جهت فتح چندان تفاوتی با حماس ندارد و آن دو سازمان برای اثبات این که کدام یک حملههای تروریستی موثرتری انجام میدهد و آتشی ناپذیر تر است به طور دائم در حال رقابت بودند.
و در نهایت این که شیوهی حکومت فتح بسار بد بود و برای فلسطینیها نه بهرههای مادی به همراه داشت و نه یک کشور. در عوض آنچه برایشان آورد فساد گسترده و بی کفایتی اجرایی بود، همراه با تکبر و خودپسندی مبهوت کننده. هنگامی که من قبل از انتخابات پیروزی حماس را پیش بینی نمودم، مسئول تبلیغات انتخاباتی فتح این گونه پاسخ داد: « همه به عباس رای خواهند داد و همه چیز به نفع ما است ». اما در حالی که عباس به عنوان بالاترین مقام اجرایی باقی ماند، حماس نظارت و کنترل بر مجلس و دولت را به دست آورد.
البته فتح هم بیدی نیست که با این بادها بلرزد. یکی از معدود سرمایههای باقی مانده برای فتح این است که غرب که از دلالی نفرت و افراط گراییهای حماس که همواره آشکارتر ابراز میشود وحشت دارد رژیم جدید فلسطینی را تقریبا به طور کامل مورد تحریم قرار داده و ارسال کمکهای مالی برای آن را قطع نموده است. از آنجا که اکنون حماس با ایران و سوریه هم پیمان شده، فتح از جهت معیارهای ژئوپولیتیکی بسیار جالب توجه تر به نظر میرسد.
هرچند در این مورد بخصوص واقعیتهای ناگواری وجود دارد که فقط تعداد اندکی حاضر به پذیرش آن هستند. غرب همواره بر این باور باقی مانده که هنوز هم امکان موفقیتی در ایجاد صلح دائمی میان عربها و اسرائیلیها وجود دارد و این که این موضوع مهمترین معضل حل نشدهی منطقه است و حماس احتمال دارد که به مرور متعادل تر و ملایم تر شده و بتواند با فتح به طریقی در مورد ایجاد یک دولت اتحاد ملی به توافق برسد.
انسانهای خوش نیت که خواهان یک راه حل واقعی از طریق انجام گفتگو و زندگی مسالمت آمیز اسرائیلیها و فلسطینیها در کنار یکدیگر هستند به هیچ وجه حاضر به پذیرش این واقعیت نیستند که ما از یک چنین توافقی چندین دهه است که دیگر فاصله گرفته ایم. در خط مشیهای فلسطینی یک پیروزی بی کم و کاست و نابودی اسرائیل هنوز هم به یک ارزیابی صادقانه که نشان میدهد چنین هدفی حاصل ناشدنی و غیر ممکن است و این که تروریسم باید کنارگذاشته شده و نظم و قانون به زور به اجرا در آید برتری دارد.
لیکن فتح تقریبا به همان اندازهای كه حماس تندرو است، بر آن آنارشی است که حکومت میکند و کسی با این بصیرت و قدرت که بتواند به این وضعیت پایان دهد دیده نمیشود. طرحها و پیشنهادهای بینالمللی بسیاری یکی پس از دیگری نقش بر آب شدند. آتش بس فعلی با اسرائیل به طور روزانه با آتش موشکهای شلیک شده از غزه زیر پا گذاشته میشود، در حالی که آتش بسهای میان خود سازمانهای فلسطینی با شلیک مسلسلها و تلاش برای سوء قسط به جان مسئولین بیش از چند ساعتی دوام نمیآورد.
اکنون عباس خواهان انتخابات جدید شده است که حماس آن را رد میکند و به نظر نا محتمل میآید که او توانایی تحمیل چنین انتخاباتی را داشته باشد. بسیاری چاره را در حمایت و تقویت عباس به عنوان فردی میانه رو میبینند، اما پشتیبانی از یک پهلوان پنبه نتیجهای در بر نخواهد داشت.
طنز روزگار این است که تغییرات واقعی فقط هنگامی میتواند روی دهد که میانهروها در یک جنگ داخلی به پیروزی رسند. البته مردم فلسطین در یک جنگ داخلی که در آن میانه روها در برابر تندروها قرار گرفتهاند نقشی ندارند زیرا خشونت متقابل میان حماس و فتح صرفا جنگی زرگری از سر طمع ورزی و رسیدن به قدرت است. در این خصوص که این جنگ تا کجا میتواند دادمه یابد حد و مرزی وجود ندارد، اما در هر حال فلسطینیها به ادامه نبرد با اسرائیل یا با خودشان خاتمه نخواهند داد.
آنچه آمد حقیقتی تلخ است، اما تصدیق آن در پی بردن به این واقعیت که چرا هیچ راه حل سیاسی به جایی نمیرسد و چرا هر طرح هوشمندانه در حل مناقشههای اسرائیل و فلسطین و مجادلههای داخلی خود فلسطینیها ناکام میماند اهمیت بسیار دارد.
Palestine's Necessary Civil War by Barry Rubin.
Project Syndicate 2006.