iran-emrooz.net | Mon, 18.12.2006, 23:22
سالهای نابودی
دن دينر / برگردان: علیمحمد طباطبايی
دن دينر تاريخ سه جلدهی سائول فريدلندر در بارهی هولوكاوست را مورد بررسی قرار میدهد
در ٢٩ سپتامبر ١٩٤١ در تنگهی Babi Yar در نزديكیهای شهر كيف، آلمانها ٣٣٧٠٠ يهودی را با گلوله به قتل رساندند. هنگامی كه شايعهی آن قتل عام پخش شد، بعضی از مردم اوكراين در بارهی صحت آن دچار ترديد گرديدند. در همان روز، ارزنا خوروشنوا در خاطرات خودش چنين نوشت: «من همين اندازه میدانم كه عمل هولناك و مخوفی روی داده است. عملی غيرقابل باور كه نمیتوان آنرا به درستی درك نمود، به [انگيزههای] آن پی برد يا آن را توضيح داد». چند روز بعد ترديدهای او برطرف گرديد: «يك زن روسی كوچك اندام همراه با دوستش به قبرستان میرفتند (درست در محل ورود به آن تنگه)، اما از زير حصار به آن طرف خزيده و انسانهای برهنهای را میبيند كه به Babi Yar برده میشوند و آنگاه صدای آتش مسلسلها را میشوند. هرچه میگذشت از اين قبيل شايعهها و گزارشها بيشتر و بيشتر به گوش ما میرسيد. آنها به قدری فجيع بودند كه باور آنها غير ممكن مینمود. اما ما مجبور به باور به آنها بوديم، زيرا به گلوله بستن يهودیها يك واقعيت بود. واقعيتی كه دارد كار ما را به ديوانگی میكشاند. زندگی با يك چنين جنونی غير ممكن است. زنان در اطراف ما مويه میكنند. و ما؟ در ١٩ سپتامبر هنگامی كه فكر كرديم كه آنها را به اردوگاههای كار اجباری میبرند ما نيز گريستيم. اما اكنون؟ آيا به واقع میتوانيم فرياد بكشيم؟ من اينجا نشستهام و مینويسم اما از ترس مو بر تنم سيخ شده است. در اين بيم جنگ در جبههی شرق به چهارمين ماه خود رسيده است».
تاريخ نگار سائول فريدلندر بخش دوم از اثر حجيم، پردامنه و سه جلدی خود در بارهی هولوكاوست با عنوان «سالهای نابودی» را به اين ترتيب آغاز میكند. اين جلد از كتاب «قتل عام» نامگذاری شده است و به دورهی زمانی تابستان ١٩٤١ تا ١٩٤٢ میپردازد. عنوان جلد اول «ترور» است و به حوادث دورهی پائيز ١٩٣٩ تا ١٩٤١ باز میگردد. به جلد سوم عنوان نمادين Shoah [يا به عبری قتل عام] داده شده است و از تابستان ١٩٤٢ تا ١٩٤٥ را دربر میگيرد. اين سه جلد عظيم در مجموع به ده فصل تقسيم میشوند كه هركدام به يك دورهی كوتاه زمانی مانند ژوئن و سپتامبر ١٩٤١ باز میگردند. خاطرات ارزنا خوروشنوا آغازگر همين فصل چهارم كتاب است و علت قراردادن آن در ابتدای اين فصل نشان دادن هيبت و اندوه قتل عامی است كه در شرف وقوع است.
اين مدخل آغازين [يعنی خاطرات ايرزنا خوروشنوا] يكی پس از ديگری شهادت نامههای بيشتری را به صفحات كتاب میافزايد. اصالت و حقيقی بودن اين قسمتهای جداگانه از هم شديداً قابل اعتماد است. در اين كتاب چشم اندازهای متفاوتی به هم آميخته شده و برداشتهای قربانیها، عاملين و ناظرينی كه به طرزی ماهرانه بر روی هم سوار شدهاند به روشنی كامل آن رويدادهای هولناك را به تصوير میكشند.
بازنمود سائول فريدلندر از هولوكاوست حقيقتاً استثنايی و در واقع از جهت استانداردهای اين ژانر جسورانه است. «برداشت»های كوتاهی كه او با آن متن را شكل میبخشد مانند روشهای يك كارگردان سينمايی است و تاثير آن به شكل فزايندهای در طول اثر بيشتر میشود. سبك و طرز بيان منطقی گزارشات او خود را در پس زمينه نگاه میدارند و به طرزی ملايم شدهاند كه گويی موضوع كتاب نمیتواند چيزی بيشتر از كلمات درگوشی را تحمل كند. نويسنده در پس زمينه باقی میماند، با اين حال به توسط ايجاز و كنايهی به كار رفته در متن هر چه بيشتر و قدرتمندتر در همهی صفحههای كتاب حاضر است. محدوديت وقايع نگار از درون او به سخن در میآيد.
سبك نوشتاری كتاب از وقايع نامهها الهام گرفته شده است، اما اين وقايع نامهای است كه بر خلاف نمونههای معمول نه در ابتدای بررسی يك موضوع تاريخی كه در انتهای آن قرار میگيرد. با وجود روشنی و سهولت ظاهریاش، سبك وقايعنگاری روايت نشان میدهد كه شكل ادبی به كار رفته در آن بینظير است، يعنی از اين جهت كه به منبع آگاهی تاريخی باز میگردد و تمامی تفسيرهای روی هم انباشته شدهی چندين دههی گذشته را ناديده میگيرد. شايد پس از تمامی سالهای برداشت پرطمطراق از هولوكاوست، اين تنها شكل ممكن است كه با آن میتوان موضوع را به نحو مناسب توصيف نمود، زيرا در آن شفافيتی اصيل به تصرف نويسنده درآمده است.
فصل چهارم كتاب كه قبلاً به آن اشاره شد، احتمالاً روشنترين نمونهای است كه روش انتخابی فريدلندر را به خوبی بازتاب میدهد. در كنار توصيفات فشردهی شاهدين هولوكاوست كه نگاهی بسيار دقيق به جنايتهای سازماندهی شده میافكند، موقعيت و شرايط وسيعتر جهانی و همچنين شرح مبسوطی از پيشرفت تصميمها و اعمال نازیها نيز در آن عرضه میشود. در شيوهی نگارش او روند ريز و درشت رويدادها به طرزی ماهرانه در هم ادغام میشود و چشم اندازهای مربوط به هر دورهی زمانی بخصوص، گام به گام در برابر خواننده قرار میگيرد: ورود قريبالوقوع ايالات متحده به جنگ، اقدامات جنايتكارانه گاردهای مخصوص يا جوخههای مرگ نازیها در تمامی نواحی شوروی كه اكنون به تسخير درآمده است، همكاری مردم محلی در قتل عام همسايههای يهودی خود، عكس العملهای مطيعانهی يهودیها در سرتاسر مناطق از بالتيك گرفته تا دريای سياه ـ سربه راهی كه پيامد ترور و عدم درك اوضاع در انسانهای كتك خورده، به آتش كشيده شده، تيرخورده و زنده به گور شده بود. فريدلندر تا آن اندازه كه برای درك شرايط تاريخی ضرورت دارد به گذشتهی دور باز میگردد، البته بدون افتادن در دام فراخ تر كردن غيرضروری محدودهها. «برش»های ناگهانی در مسير روايت، جابجايیهای سريع صحنهها را طی زمانی واحد سهولت بخشيده و تغيير مكان از لهستان به فرانسه، از هلند به مجارستان، از بلغارستان به دانمارك و از اوكراين به ليتوانی را تسهيل میكند. با توجه به تنوع عملاً بی پايان از شرايط و موقعيتها اين برشها و جابجايیها به نوبهی خود وحدت آنچه دههها پس از اصل رويداد تحت برچسب نمادين « هولوكاوست » مشهور میشود را وضوح بيشتر میبخشد.
آيا هدف فريدلندر از اين تاريخ همه جانبهی نابودی يهوديان اروپا صرفاً توصيف و گزارش است؟ يا چون اين اثر با توجه به كتابهايی كه قبلاً در بارهی اين رويداد نوشته شده است و تنها كتاب در نوع خود نيست چيزی همچون منظور و هدفی به ويژه تاريخ نگارانه را با خود منتقل میكند؟ نويسنده در مقدمهی طولانی خود حقيقتاً موضع گيری كرده و آشكارا چشم انداز خودش را آشكار میسازد. چشم انداز او در بارهی رويدادهای هولناگ دقيقاً بر برخورد و نگرش خصومت با يهودیها متمركز میشود، بدون نياز به آن كه همچون گولدهاگن هر موردی را ابتدا از جهت يهودستيز بودنش به اثبات برساند.
شايد چنين نگرشی با توجه به مسلم بودن آن تعجب برانگيز باشد، زيرا غير از اين واقعيت كه آنها يهودی بودند چه چيز ديگری میتوانست علت كشتار يهوديان باشد؟ ليكن اين بديهی بودن را نمیتوان بديهی دانست. در سالهای گذشته اين قبيل كتابها در بارهی هولوكاوست كه به محبوبيت بسياری دست يافتند ـ و تقريباً فروش فوق العادهای در مقايسه با ساير كتابهای تاريخی به ثبت رساندند ـ بيشتر گرايش داشتند به آن كه خصومت با يهوديان را به عنوان انگيزهی اصلی نابودی آنها در اروپا ناديده بگيرند. اين واقعيت كه يهودیهای به قتل رسيده به واقع يهودی بودند، به عنوان يك مسئلهی فرعی تنزل يافت و تبديل به علت ثانوی قتل عامها گرديد. يك چنين رويكردی به اين خاطر پرطرفدار است كه توجه و تمركز بر تاملات مادی را ميسر میسازد: يعنی توجه و تمركز بر دزدی و چپاول، بر طمع ورزی و برآوردهای اقتصادی. در يك چنين نگرشی اين گونه ضعفهای انسانی برای همه قابل درك است، و بر مبنای چيزی مانند يك « انسان شناسی منفی » كه بديهی مینمايد ايستاده است. وسعت هولوكاوست در حدی است كه میتواند تمامی حد و مرزها را پشت سر گذارد، اما در تحليل نهايی مسئلهی مورد بحث ما در اينجا جريانی است كه كمتر بصيرتهای به سختی به دست آمده در مسير تجربهی جهانی را به چالش میگيرد تا انگيزههايی كه فراتر از فايده گرايی صرف قرار دارد. در هر حال، يك گرايش قطعی و مسلم برای بازسازی هولوكاوست بدون يهودیها وجود دارد.
تاريخ سائول فريدلندر در بارهی هولوكاوست درست بر خلاف چنين مسيری سير میكند. به جای بر ملاكردن پديدههای جانبی و نامعمول به طريقی كه گويی آنها واقعاً همه چيز را توضيح میدهند، او بر ضروريات متمركز میشود، بر جريانهای وجودی كه درست در ريشه حوادث قرار داشتند. در ميان تمامی چشم اندازهای متعدد كتاب، تاكيد بيشتر بر قربانیها به آن رويدادهايی وضوح بيشتر میبخشد كه در سالهای اخير به نحوی فزاينده به توسط جابجايی تاكيدها بر موضوعات ثانوی از دست رفته بودند. در تحليل نهايی، قصد فريدلندر در اين اثر بيشتر مرئی ساختن چيزهايی است كه هولوكاوست را در برابر زمينهای از فرهنگ هنوز هم معتبر روشنگری برجسته میسازد.
The Years of Extermination. Dan Diener reviews Saul Friedlaender’s three-part history of the Holocaust.
The article originally appeared in german in Die Welt on September 30, 2006.