iran-emrooz.net | Tue, 07.11.2006, 7:15
نهضت ضد روشنگری
رالف داهرن دورف / برگردان: علیمحمد طباطبايی
آن چه موجب جهان فقيری میشود اين است كه نمیتوان هرسخنی را در آن بر زبان آورد، زيرا ممكن است باعث رنجش ديگری بشود. در يك جامعهی چند فرهنگی كه در آن هر تابوی گروههای موجود و متفاوتش بايد مورد پذيرش همه قرار گيرد، ديگر سخن چندانی برای گفتن باقی نمیماند.
تا همين اواخر هر انسانی میتوانست به اين نتيجهگيری برسد كه حداقل در اروپا ديگر هيچ تابويی باقی نمانده است. جريانی كه پيشتر در عصر روشنگری آغاز گرديد سرانجام به نقطهای رسيد كه در آن «هيچ چيز غير ممكن نبود». به ويژه در عرصهی هنر (بصری) ديگر هيچ مرز قابل تشخيصی وجود نداشت و به اين ترتيب اين امكان فراهم گرديد كه بتوان آن اثر هنری را در معرض مشاهدهی عموم مردم قرار داد كه حتی يك نسل پيش به عنوان اثری شديداً توهينآميز تلقی میشد.
دو نسل پيش از اين، اغلب كشورها به اعمال سانسور میپرداختند تا نه تنها از تماشاكردن بعضی فيلمها توسط جوانان جلوگيری كنند كه عملاً كتابهای بسياری نيز ممنوع اعلام میشدند. از دههی ١٩٦٠ به مرور اين قبيل ممنوعيتها سستتر شدند، تا آن كه سرانجام مسائل جنسی كاملاً صريح، خشونت و كفرگويی ـ آنهم در حالی كه هنوز هم باعث ناراحتی شديد بعضی از انسانها میشدند ـ به عنوان بخشی از جهان فارغ از جهل و تعصب تحمل گرديدند.
اما آيا واقعاً تحمل میشدند؟ آيا حقيقتاً هيچ حد و مرزی وجود نداشت؟ خارج از اروپا اين رويكرد «ديگر هيچ چيز غيرممكن نيست» هرگز به طور كامل مورد پذيرش عموم قرار نگرفت. و البته در اروپا هم حد و مرزهايی وجود داشت. ديويد اروينگ، تاريخنگار، هنوز هم به خاطر جرمی كه با انكار هولوكاوست مرتكب شده است در زندان به سر میبرد. اين البته يك مورد بخصوص است. تكذيب حقيقتی كه به دقت مستند میباشد شايد خود به جرائم بزرگ ديگر منجر شود. اما آيا پاسخ پرسش قديمی «حقيقت چيست؟» هميشه به اندازهی قضيه هولوكاوست روشن است.
هنگامی كه ما اصرار داريم كه تركيه برای آن كه در اتحاديهی اروپا پذيرفته شود بايد صحت قتل عام ارمنیها در حكومت عثمانی را قبول كند دقيقاً چه كاری انجام میدهيم؟ آيا ما در بارهی نظريهی تكاملی داروين به اندازهی كافی اطمينان داريم كه عقايد ديگر در بارهی به وجود آمدن حيات را در مدارس ممنوع اعلام میكنيم؟
كسانی كه نگران آزادی بيان بودهاند، پيوسته از وجود حد و مرزها تعجب كردهاند. يكی از اين قبيل مرزها تشويق ديگران به انجام خشونت است. كسی كه در يك سالن پر از جمعيت تئاتر از جای خود بلد شده و فرياد میزند «آتش آتش!» و آن هم در حالی كه هيچ آتشی در كار نيست به خاطر آنچه در نتيجهی وحشت و فرار مردم به بيرون از سالن روی میدهد مقصر است. اما اگر واقعاً آتشی هم در كار بود تكليف چه میبود؟
اين همان زمينه و شرايطی است كه در آن ما میتوانيم هجوم تابوهای اسلامی به جهان مبتنی بر روشنگری و فارغ از جهل و تعصب (و غالباً غير اسلامی) را مشاهده میكنيم. از فتوا در بارهی سلمان رشدی برای كتابش آيههای شيطانی تا قتل يك راهبه در سومالی در واكنش به سخنرانی پاپ بنديكت در راونس بورگ و لغو اپرای برلين از اجرای يكی از آثار مو تسارت به نام Idomeneo كه در آن سرهای بنيانگذاران مذاهب بزرگ و از جمله پيامبر اسلام از سر جدا میشود، ما شاهد اين هستيم كه چگونه با خشونت و مرعوبسازی از بعضی تابوهای يك دين بخصوص دفاع به عمل میآيد.
در اينجا با پرسشهايی روبرو هستيم كه مدافعين روشنگری نمیتوانند به سهولت به آنها پاسخ دهند. بردباری و احترام به مردمی كه عقايد خاص خودشان را دارند كار درستی است و شايد عملی كاملاً ضروری برای حفظ و نگهداری جهانی فارغ از جهل تعصب. اما بايد طرف ديگر قضيه را نيز موردتوجه قرار دهيم. واكنشهای خشونت آميز به ديدگاههای ناخوشايند را هرگز نمیتوان توجيه نمود و نبايد هرگز مورد پذيرش قرار گيرد. كسانی كه استدلالشان اين است كه بمبگذاران انتحاری با اعمال تروريستی خود در واقع كينههای قابل درك خود را بيان میكنند به دست خود اصول اساسی خودشان را زير پا میگذارند. خودسانسوری از سانسور به مراتب بدتر است زيرا انسان به ميل خود آزادیاش را قربانی میكند.
معنای آن اين است كه ما بايد از سلمان رشدی و طراحان دانماركی كاريكاتورهای معروف و دوستان Idomeneo به دفاع برخيزيم، حال چه از آنها خوشمان بيايد يا نه. و اگر كسی از آنها خوشش نيايد چه باك كه تمامی وسايل بحث و مناظرههای انتقادی كه يك جامعهی مبتنی بر روشنگری بايد از آنها برخوردار باشد دراختيار آنها قرار دارد. اين هم البته درست است كه نبايد مجبور به خريدن كتابهای بخصوصی باشيم يا فقط به موسيقیهای خاصی گوش دهيم. اين چه جهان فقيری میشود كه در آن نمیتوان هرسخنی را بر زبان آورد، زيرا ممكن است باعث رنجش ديگری بشود. در يك جامعهی چند فرهنگه كه در آن هر تابوی گروههای موجود و متفاوتش بايد مورد پذيرش همه قرار گيرد، ديگر سخن چندانی برای گفتن باقی نمیماند.
آن نوع از عكسالعملهايی كه ما اخيراً در مورد بيان ديدگاههايی كه برای بعضی توهين آميز تلقی شده است مشاهده كردهايم چندان اخبار خوشی از آيندهی آزادی به ما نمیدهد. وضعيت به گونهای است كه گويی موج جديدی از حركتهای ضدروشنگری سراسر جهانی را فرامیگيرد كه در آن محدودكنندهترين ديدگاهها بر صحنه حاكم هستند. بر ضد چنين عكسالعملهايی ديدگاههای مبتنی بر روشنگری بايد با قوت و قدرت تمام مورد بازانديشی قرار گيرند و دفاع از حق مردم برای بيان عقايدی كه شايد ما با آنها كمترين توافقی نداريم يكی از اصول اوليهی آزادی است.
بنابراين Idomeneo بايد اجرا شود و سلمان رشدی كتابهايش را منتشر كند. اين كه يك سردبير كاريكاتورهايی منتشر كند كه برای مسلمانها توهين آميز به نظر میآيد (يا كاريكاتورهايی از مسيح كه نزد مسيحیها موهن است) موضوعی مربوط به داوری انسانها است و يا شايد حتی موضوعی مربوط به اختلاف سليقهها. من شايد شخصاً هرگز كاری نكنم كه در باور اديان ديگر موهن به نظر آيد، اما با اين وجود از حق كسانی دفاع میكنم كه جور ديگری تصميم میگيرند. در اين مورد میتوان بحث نمود كه آيا رويدادهای اخير نيازمند «گفتگوهای ميان اديان» هستند يا خير. اين كه در مباحثههای عمومی بالاخره يك راه حل روشن انتخاب شود به نظر میرسد كه از مصالحه و سازش مناسبتر است. منفعت گفتگوهايی كه مبتنی بر انديشه روشنگری هستند به اندازهای گرانبها است كه نبايد آنها را به ارزشهای قابل انتقال و واگذاری تقليل داد. دفاع از چنين منفعتهايی وظيفهای است كه اكنون در برابر ما ايستاده است.
Today’s Counter-Enlightenment by Ralf Dahrendorf.
Project Syndicate 2006.