سی.ان.ان گزارش مستند سی.ان.ان درباره رهبر القاعده
شرق / ترجمه: حسن عبدی
اسامه بن لادن در راس افراد تحت پیگرد در جهان قرار دارد. او در پی شكار آمریكاییها و میلیونها نفر دیگر در سراسر جهان است. او همچنین الهام بخش بسیاری افراد دیگر برای جنگ در راه هدفی طولانی، پر هزینه و خونین است.
پیشاور پاكستان محلی است كه سازمان تروریستی القاعده به رهبری اسامه بن لادن در آنجا متولد شد. بن لادن اندكی پس از انجام عملیات تروریستی یازدهم سپتامبر در آن سوی مرز پاكستان یعنی در افغانستان ناپدید شد و اكنون با گذشت پنج سال ما هنوز نمیدانیم كه او در چه مكانی است یا چه موقع بار دیگر حمله خواهد كرد. او نه یك رهبر مادرزاد بود و نه از اول از غرب نفرت داشت. بنابراین باید پرسید كه عامل تحول بن لادن چه بود. این چه عاملی بود كه این فرزند ثروتمند عربستان را به ترسناك ترین فرد زمان حاضر تبدیل كرد.
برای ارائه اطلاعات بیشتر درباره بن لادن و برای ترسیم كامل زندگی او، گزارشگران سی.ان.ان از خانهها، مراكز فعالیت و مخفیگاههای او دیدن كرده و رد پاهای او را گام به گام از عربستان سعودی تا پاكستان و افغانستان دنبال كردهاند. آنها در گفت و گو با كسانی كه شناخت بیشتر و واقعی تر از او دارند در جست وجوی یافتن پاسخ برای این پرسشها برآمدهاند. از جمله افرادی كه در تهیه گزارش سی.ان.ان سهیم بودهاند عبارتند از: دوست دوران كودكی بن لادن، معلم انگلیسی او، مردی كه با خواهر او ازدواج كرد و نزدیك ترین دوست بن لادن به شمار میآید، مردی كه قبل از همه در كنار او جنگید و جنبه دیگری از اسامه بن لادن را مشاهده كرد و نیز كسانی كه او را تمجید و تحسین میكنند.
بن لادن تروریستی باهوش و ذكاوت شگفت انگیز رسانهای است. او همچنین یك جاسوس دوجانبه داشت كه در عمق ارتش آمریكا نفوذ كرده بود. او بارها به آمریكا هشدار داده بود كه به زودی این كشور را مورد حمله قرار خواهد داد.
كسانی كه با او نماز خوانده، با او زندگی كرده و برایش جنگیدهاند در متن گزارش حضور دارند. در این گزارش سیر تحول تدریجی ولی مرگبار او ترسیم شده است؛ تحول از یك پسربچه آرام و مذهبی به صدای خشمگین جهاد و جنگ مقدس.
پسربچه كم رو و مودب ١٩٧٤ - ۱۹۵۷
اسامه بن لادن در شهر در حال توسعه جده در عربستان سعودی بزرگ شد. عربستان سعودی در دهه ١٩٦٠ یك پادشاهی فوق العاده ثروتمند بود و جده دروازه اصلی آن به سوی غرب به شمار میرفت. اگرچه آموزش عربی و آموزشهای مذهبی در عربستان از اولویت برخوردار بود مدرسهای كه بن لادن در آن درس میخواند به طور شگفت انگیزی بسیار پیشرفته بود.
فای فیلد شیلر معلم انگلیسی بن لادن در سالهای ١٩٦٩ - ١٩٦٨ بود. شیلر میگوید: «اسامه در وسطهای كلاس و در كنار پنجره مینشست. او از نظر علمی یك دانش آموز برجسته و استثنایی نبود اما از سوی دیگر او یك پسربچه باهوش و تیزفهم بود.» شیلر معلم چند تن از برادران اسامه نیز بود.
خانواده اسامه در عربستان بسیار معروف بود و شغل پدر بن لادن معروف و ورد زبانها بود. در عربستان نام بن لادن را در همه جا مشاهده میكنید. نام بن لادن بیانگر یك امپراتوری بزرگ ولی با شروع متواضعانه و بیسر و صدا است. محمد پدر خانواده از یك شغل عادی به تدریج به رئیس یكی از موفق ترین شركتهای ساختمانی در خاورمیانه تبدیل شد به طوری كه حتی ساختن فرودگاهها هم توسط او صورت میگرفت. تیزهوشی شغلی محمد بن لادن به فرزندش اسامه به ارث رسید و او سالها بعد با استفاده از همین مهارتها شبكه تروریستی خود را راه اندازی كرد.
یكی از نكات حائز اهمیت در مورد محمد بن لادن، دوستی و نزدیكی او با فیصل السعود بود كه بعدا پادشاه عربستان شد و همین امر روابط بسیار نزدیك بن لادن با دربار سعودی را برجسته تر میكند، روابطی كه در موفقیت خارق العاده او نقش حیاتی دارد. محمد دارای پیچیدگی نبود ولی ثروت هنگفتی داشت. او چندین زن داشت و گفته شده كه تعداد زنان او به۲۰ تن میرسید كه به نوبت آنها را طلاق میداد و دوباره ازدواج میكرد.
معلم انگلیسی اسامه درباره پدرش محمد میگوید: «این پیرمرد معروف به این بود كه علاقه خاصی به زنان بسیار جوان دارد. اغلب آنها دختران بسیار سادهای بودند كه او از روستاها انتخاب میكرد.» او بیش از ۵۰ فرزند داشت.
اسامه در سال ۱۹۵۷ در ریاض به دنیا آمد. او تنها فرزند مادرش از محمد بن لادن قبل از طلاق و جدایی آن دو بود. سپس اسامه و مادرش آلیا به جده مهاجرت كردند و در آنجا دور از دیگر زنان و فرزندان محمد زندگی كردند. زمانی كه اسامه تنها ۱۰سال داشت پدرش محمد چشم از دنیا فرو بست و شایع بود كه او در یك حادثه سقوط هواپیما كشته شده است. با این همه برادران و خواهرانی كه اسامه داشت به سختی میتوان گفت كه روابط او با پدرش تا چه حد نزدیك بود یا اینكه فقدان پدر تا چه حد بر او اثر گذاشت.
عكسی از دوران كودكی و ۱۳سالگی اسامه به دست آمده است كه او را در میان خانواده خود در سوئد نشان میدهد. اسامه پسربچهای آرام و كم رو بود و به گفته معلم انگلیسی اش در كلاس درس نیز به ندرت حرف میزد و او هیچ نشانه خاصی مبنی بر داشتن ویژگی رهبری دیگران نداشت. اسامه به جای حرف زدن بیشتر گوش میداد. او در نوجوانی اوایل دهه ۷۰ و وقتی كه در جده زندگی میكرد با نوجوان ۱۲سالهای به نام خالد بطارفی كه سه سال از خودش كوچك تر بود و در همسایگی آنها زندگی میكرد آشنا و دوست صمیمی شد. این دو از آن پس با هم به مسجد میرفتند، با هم بازی میكردند و با هم تلویزیون تماشا میكردند. از جمله برنامههای مورد علاقه آنها تماشای فیلمهای هیجان انگیز غربی و از نوع فیلمهای بروسلی بود. در زمین بازی فوتبال رهبری با بطارفی بود و اسامه از او پیروی میكرد. اسامه همواره صلح و آشتی را بر جنگ و درگیری ترجیح میداد. بطارفی به خاطر میآورد كه یك بار یكی از هم بازیها اسامه را در هنگام بازی هل داد و به زمین انداخت و پس از آنكه او به حمایت از اسامه برخاست و قضیه را فیصله داد او تذكر داد و گفت كه اگر چند دقیقه صبر میكردی من از راه صلح آمیز مسئله را حل میكردم.
اگرچه در زمین بازی رهبری با بطارفی بود ولی وقتی كه نوبت به مذهب میرسید بیهیچ اما و اگری اسامه رهبری را به عهده داشت. مسلمانان هر روز پنج بار به سوی شهر مقدس مكه رو میكنند و نماز به پا میدارند. اسامه همیشه در میان آنها بود. كمی عجیب و مرموز است كه چگونه این پسربچه متعلق به یك خانواده ثروتمند به آدمی با اعتقادات سرسخت مذهبی تبدیل شد.
با گذشت زمان بطارفی میدید كه بهترین دوستش روز به روز افكار بنیادگرایانه تری پیدا میكند و میكوشد بر اساس تفسیر بسیار افراطی خود از كتاب مقدس قرآن زندگی كند.
بطارفی میگوید: او به تدریج با عكس و موسیقی قهر كرد و بعد نوبت به قهر كردن با تلویزیون رسید مگر در زمان پخش اخبار. تعهد مذهبی اسامه بسیار فراتر از یك زندگی ساده همراه با تقوای مذهبی میرفت. او به تدریج باور كرده بود وظیفه دارد كه خود را برای جنگ در راه اسلام و دفاع از آن آماده سازد.
زمین تمرین اسامه صحرای بایر و بیآب و علف عربستان بود. این فرزند یك پدر بسیار ثروتمند اكنون خود را برای یك زندگی ساده و بدون تجمل و حتی بدون وسایل ضروری اولیه آماده میكرد همچون زندگی یك مجاهد در راه خدا. بطارفی هیچ علاقهای به پیوستن به ارتش اسامه نداشت و به همین دلیل این دو دوست صمیمی به تدریج از هم جدا شدند. بطارفی میگوید: «من به عشق و زندگی عادی فكر میكردم ولی اسامه عاشق خدا شده بود.» اما باید دید كه چگونه این عشق به خدا تبدیل به ماموریت برای كشتن شد.
آغاز بیداری ۱۹۷۹ - ۱۹۷۵
«دلهای مسلمانان مملو از خشم و نفرت و كینه نسبت به آمریكا و رئیس جمهوری آمریكا است.» این گوشهای از سخنان بن لادن در مورد آمریكا است كه میزان خشم و نفرت او نسبت به این كشور و سیاستمدارانش را نشان میدهد. اكنون باید دید چه چیزی باعث شد اسامه بن لادن از یك جوان آرام و مرفه به مهم ترین تروریست تحت تعقیب تحول پیدا كند. نقطه عطف زندگی او در كجا بود؟
در اواسط دهه ۱۹۷۰ بن لادن با دختر عموی خود ازدواج كرد و این اولین زن او از میان پنج زنی بود كه اسامه با آنها ازدواج كرد و از آنها دست كم صاحب ۲۰ فرزند شد. او سپس در دانشگاه ملك عبدالعزیز در جده به تحصیل پرداخت. او در دانشگاه با دانشجویی به نام خلیفه كه ۲۱ سال داشت آشنا و صمیمی شد و خلیفه بعدا با خواهر بن لادن عروسی كرد.
خلیفه میگوید: «او اسب را بسیار دوست داشت به ویژه اسبهای عربستانی را.» بن لادن وقتی كه سوار بر اسب در صحرای عربستان به سفر میرفت، با خودش توشه اندكی بر میداشت و همواره خودش را آزمایش میكرد. شاید او داشت خودش را برای یك زندگی متفاوت آماده میساخت. بن لادن حتی فرزندان خود را نیز با خود به صحرا میبرد و آنها را وارد هنگ خود میكرد. استدلال بن لادن این بود كه كودكان حداقل این را باید احساس كنند كه ممكن است گاهی مجبور باشند با شرایط سخت سازگاری پیدا كنند. او به رغم داشتن ثروت بسیار پافشاری میكرد كه زندگی سادهای در منزل داشته باشد.
پیتر برگن از كارشناسان سی.ان.ان در مارس ۱۹۹۷ در شرق افغانستان با بن لادن دیدار داشته است. او كتابی نوشته است به نام «اسامه بن لادنی كه من میشناسم». این كتاب مستند تا حدودی بر پایه گزارشهای بینظیر او در باره بن لادن نوشته شده است. برگن میگوید: «او فرزند یك میلیاردر است ولی زندگی بسیار سادهای دارد. روی زمین خالی میخوابد، از كولر استفاده نمیكند و حتی آب خنك نیز نمینوشد. فكر میكنم زندگی ساده او یكی از دلایل محبوبیت بیشتر او در میان پیروانش است.»
درست است كه بن لادن سبك زندگی ثروتمندان را برای خود برنگزیده است ولی به گفته دوست نزدیكش او در استفاده از ثروت خود برای نجات زندگی پسرش تردید نكرد. دوست سابقش بطارفی میگوید كه زمانی نخستین پسر بن لادن نیاز به درمان پیدا كرد و او فرزندش را برای درمان به آمریكا برد. او میگوید: «در فرودگاه واشینگتن مردم از نحوه لباس پوشیدن او و همسرش شگفت زده شده بودند و حتی برخی از آنها عكس میگرفتند. فكر میكنم صحنه خنده داری بود.»
برگن نیز میگوید: «شكی در این نیست كه بن لادن پسرش را برای درمان به یك كشور غربی برد. برخی میگویند او را به آمریكا برد و برخی میگویند به انگلیس. در این باره اتفاق نظر وجود ندارد ولی این یك موقعیت نادر بود كه بن لادن به غرب سفر میكرد.»
در این دوره كه بن لادن برای اخذ مدرك دانشگاهی اش مشغول تحصیل بود، او همزمان برای پروژههای ساختمانی شركت پدرش كار میكرد. خالد میگوید: «اسامه همیشه درباره پدرش حرف میزد. او واقعا عاشق پدرش است و در هر كاری میكوشد از او تقلید كند.»
اكنون زندگی ظاهری و عادی او تركیبی از موارد زیر بود: كارگر ساختمانی، دانشجوی دانشگاه، شوهر، پدر و فردی در حال تمرین برای شرایط سخت. ولی در واقع او در ورای زندگی ظاهری و روزمره اش خود را برای زندگی دیگری آماده میساخت بدون اینكه آگاهانه بخواهد چنین نقشی را برای خود تعریف كند. خالد میگوید: «او دوست نداشت رهبر شود یا خود را در موقعیت رهبری قرار دهد.» اما قرار بود این حالت به زودی عوض شود. بن لادن در آستانه جذب شدن به جنبشی بود كه او را از یك دانشجو به رهبر جهاد مقدس تبدیل كرد. این یك جنبش مذهبی بود كه جوانان را علیه قدرت مستقر برمی انگیخت و صحوه یا بیداری اسلامی نام داشت.
جمال قاشقچی در سال ۱۹۸۷ در جده با اسامه آشنا شده است. او میگوید: «صحوه یك جنبش بسیار بانفوذ بود. این جنبش همه اش به مذهب و چگونگی تحقق عملی اسلام مربوط بود.»
برگن هم صحوه را چنین معرفی میكند: «صحوه بیداری اسلامی دهه ۷۰ بود و برای افرادی همچون بن لادن كه از قبل زمینه مذهبی داشتند جاذبه زیادی داشت. بیداری اسلامی در پی به وجود آوردن جامعههای اسلامی عادلانه تر در گوشه و كنار خاورمیانه است.»
جمال قاشقچی میگوید: «بن لادن به نسل اسلامگراهای خشمگین تعلق داشت كه میخواستند جهان اسلام را تغییر دهند.» قاشقچی خودش هم جذب جنبش بیداری شد. او كه یك روزنامه نگار عربستانی بود مدت زمانی را در افغانستان، عربستان و پس از آن در سودان با بن لادن به سر برد.
قاشقچی در پاسخ به این پرسش كه چگونه بن لادن تحت تاثیر اخوان المسلمین قرار گرفت میگوید: «او از همان ابتدا در عربستان سعودی با اخوان المسلمین شروع كرد و به شدت تحت تاثیر آن قرار گرفت.»
برگن نیز درباره تاثیر اخوان المسلمین بر بن لادن میگوید: «اخوان المسلمین در مصر پا به عرصه نهاد و بن لادن به انحای گوناگون تحت تاثیر دیدگاههای مصری، سازمانهای سیاسی مصر و مردم مصر قرار گرفت و آنها سعی كردند به تدریج او را به یك جهت رادیكال تر و نظامی تر سوق دهند.»
اخوان المسلمین به نوبه خود از سید قطب الهام میگرفت. او در سال ١٩٦٦ اعدام شد كه به باور بسیاری به اتهام تلاش برای سرنگون كردن حكومت مصر صورت گرفت. كتاب او به نام معالم فی الطریق علائم راه كتابی است كه همه طرفداران جهاد باید آن را بخوانند. این كتاب اعتقاد دیرین مسلمانان را كه جهاد باید تنها در پاسخ به حمله دشمن صورت گیرد به چالش میكشد و جهاد ابتدایی را توجیه و تجویز میكند كه در آن توصیه به پیش دستی در حمله به دشمنان میشود.
برگن میگوید: «همه اینها در تحول بن لادن موثر بوده است. بیداری اسلامی، پیوستن به اخوان المسلمین و خواندن آثار سید قطب همگی در تحول بن لادن موثر بودند به طوری كه او به تدریج به این نتیجه رسید كه باید كشورهای اسلامی خالص تر و كامل تری را در جهان ایجاد كنیم.»
سال ۱۹۷۹ یك سال بسیار مهم برای جنبش بیداری اسلامی بود. آیت الله خمینی شاه ایران را سرنگون كرد، آمریكاییها در سفارت این كشور گروگان گرفته شدند و رزمجویان مسلمان در سراسر جهان به هیجان درآمدند. در همان سال حرم شریف كعبه در مكه كه مقدس ترین مكان مسلمانان است صحنه درگیری شد و این زمانی روی داد كه مبارزان مسلمان آن را تصرف كردند و دولت عربستان سربازان خود را وارد حرم كرد. اسامه بن لادن از شكسته شدن حرمت این مكان مقدس وحشت زده شد و سپس یك ماه بعد ضربه نهایی وارد آمد. كشور بیخدا و كمونیست اتحاد شوروی افغانستان را كه یك كشور مسلمان بود و از جبهههای مقدم اسلام به شمار میرفت، مورد حمله و تجاوز قرار داد. سه حادثه مهم ظرف یك سال زندگی بن لادن را برای همیشه تغییر داد. او كه زمانی یك پسربچه كم رو و مذهبی بود در آستانه لبیك گفتن به دعوت جهاد خونین قرار گرفت، پاسخی كه هرگز در آن تردید نكرد و پشیمان نشد.
مبارز جهاد مقدس ۱۹۸۸ - ۱۹۷۹
در سال ۱۹۷۹ سربازان اتحاد شوروی افغانستان را مورد تجاوز قرار دادند. زنگ جهاد علیه كافران در سراسر جهان اسلامی به صدا درآمد. این دعوت از سوی افرادی چون عبدالله عزام روحانی فلسطینی صورت گرفت. او كه یك روحانی فرهمند كاریزماتیك و با شخصیتی عمیقا معنوی بود، مهمترین كسی بود كه در بخش عزام دهه ۱۹۸۰ در تربیت و شكل گیری شخصیت بن لادن اثر گذاشت. حذیفه عزام فرزند عبدالله عزام است كه بیش از هشت سال مداوم با بن لادن زندگی كرده است. او در نخستین گفت وگویش با یك تلویزیون غربی میگوید: «پدرم معلم آموزشهای اسلامی و عربی بود و در آن زمان اسامه بن لادن در رشته مهندسی تحصیل میكرد.»
بن لادن شیفته این روحانی بانفوذ شد كه در آن زمان در افغانستان به سر میبرد. او كه نیروی ایدئولوژیكی دعوت به جهاد را تامین میكرد از اسامه جوان و تاثیرپذیر خواست تا از او پیروی كند. این ماجرا را حذیفه چنین تعریف میكند: «در پایان سال ١٩٨٤ پدرم به اسامه گفت كه من عازم پاكستان و افغانستان هستم و تو نیز باید با من بیایی.»
ولی بن لادن هنوز در پیروی از او مردد بود. در آن زمان بن لادن هنوز به خانواده اش بسیار وفادار بود و پیوندهای نزدیكی با خاندان حاكم آل سعود داشت ولی پادشاه عربستان داوطلبان را تشویق كرد كه برای جنگ به افغانستان بروند. بن لادن نیز این دعوت را اجابت كرد و از عربستان راهی پاكستان شد.
عبدالله انس در سال ١٩٨٤ در خانه عبدالله عزام در اسلام آباد با اسامه آشنا شد. او یكی از شمار بسیار مسلمانانی بود كه توسط عبدالله عزام برای جهاد در افغانستان یارگیری شد. او عبدالله عزام را چنین توصیف میكند: «شیخ عبدالله پدر معنوی ما بود، پدر همه ما. نمیتوانید تصور كنید كه او تا چه حد بن لادن را دوست داشت.»
پیتر برگن نیز چنین میگوید: «در آن زمان بن لادن همچنان كم رو و كم حرف بود و شخصیتش كاملا تحت الشعاع شخصیت عبدالله عزام قرار داشت.»
برای آشنایی بیشتر با بن لادن و معلم و مرشدش عبدالله عزام به شهر پیشاور در پاكستان و نزدیكی مرز با افغانستان میرویم. پیشاور شهر شلوغ و پرجنب و جوشی است و دروازه گشودهای است برای قاچاقچیان، جاسوسان، مبلغان و مجاهدینی كه در آن زمان برای جنگ با سربازان شوروی به افغانستان میآمدند. انس میگوید: «در این شهر شما به راحتی میتوانید سلاح پیدا كنید. میتوانید كلاشنیكف بخرید. میتوانید بفروشید. یك شهر كاملا باز و آزاد.»
در این مكان بود كه اسامه بن لادن و عبدالله عزام پایه سازمانی را بنا نهادند كه آن را دفتر خدمات مینامیدند. نقش این سازمان كمك به جنگجویان مسلمان بود كه از كشورهای دیگر عازم افغانستان بودند و نیز كمك به پناهندگان افغان كه به خاطر حملات شوروی آواره میشدند. مدیریت دفتر خدمات با عزام بود. اسامه بن لادن نیز تامین مالی را بر عهده داشت و ثروت خود و مبالغی را كه از سایر شهروندان ثروتمند سعودی جمع آوری میكرد در اختیار این سازمان قرار میداد. آنها یكی از خانههایی را كه در اختیار داشتند برای پذیرش و تجهیز مهمانان از راه رسیده به كار میبردند. افراد جذب شده قبل از ورود به افغانستان نخست به این خانه میآمدند و در آنجا سلاح و لباس و نیز آموزش نظامی و ایدئولوژیكی دریافت میكردند.
بن لادن خودش در یكی از این كمپها آموزش دید. اما مدت زمانی كه بن لادن زیر سایه آموزگارش عبدالله عزام بود خیلی به طول نینجامید. تماشای جنگ دیگر برای او رضایت بخش نبود بنابراین تصمیم گرفت به جنگ بپیوندد. ساعات و روزهای بیشماری كه او در شرایط سخت و بدون سرپناه و با توشه اندك در صحرای عربستان به سر برده بود او را برای این لحظه آماده كرده بود. این باور همیشگی او بود كه سرنوشتش با جهاد رقم خورده است.
پیتر برگن میگوید: «معتقدم كه او همواره سعی میكند از پیامبر اسلام حضرت محمد الگوبرداری كند. حضرت محمد نه تنها یك رهبر بزرگ دینی بود بلكه كسی بود كه شخصا در نبرد علیه كافران حضور مییافت.»
روزهای اول حضور در صحنههای نبرد برای بن لادن وحشتناك بود ولی چندین سال حضور در صحنه جنگ او را سخت و مقاوم كرد و ترس جای خود را به بلندپروازی داد. فرزند جوان، خجالتی و كم حرف محمد بن لادن كه زمانی چندان تمایلی برای ترك خانه و كاشانه اش نداشت اكنون آماده بود تا ارتش مخصوص به خود را در افغانستان فرماندهی كند، ارتشی كه درصدد گردآوری همه اعراب بود.
عبدالله انس میگوید: «اسامه به این فكر افتاد كه همه اعراب را جمع كند. هر چه بیشتر بهتر. او میخواست همه آنها را متحد كند و در یك جبهه واحد قرار دهد.» اما مربی اش عزام قاطعانه با این فكر مخالفت كرد و این سرآغاز شكافی بود كه هیچگاه به هم نیامد.
حذیفه فرزند عبدالله عزام میگوید: «بن لادن رفت و كمپ و جبهه جداگانه برای خود درست كرد و به تدریج در مورد جنگها نیز خودش تصمیم میگرفت. پدرم نمیخواست كه عربها مستقلا بجنگند ولی بن لادن در ۱۹۸۷ اقدام به چنین كاری كرد.»
پیتر برگن در مورد انگیزه بن لادن از این كار میگوید: «بن لادن تصمیم گرفت ارتشی متشكل از اعراب ایجاد كند زیرا عربهای جوانی كه بن لادن عضوگیری میكرد آماده شهادت بودند و به شدت حاضر بودند كه جان خود را به خطر بیفكنند. به كمك چنین افرادی بن لادن تصمیم گرفت كه مستقیما با نیروهای شوروی درگیر شود.» اولین نبرد آزمایشی آنها نبرد جاجی در نزدیكی كوههای تورابورا در بهار سال ۱۹۸۹ بود. حذیفه عزام در كنار بن لادن جنگید و بن لادن در این منطقه مرتفع و كوهستانی از كاهش فشار خون رنج میبرد.
حذیفه میگوید: «نبرد بسیار سختی بود. او در حالی در جنگ شركت كرد كه بیمار بود. پدرم به او گفت كه از شركت در نبرد خودداری كند ولی او نپذیرفت و بیش از چهار روز در صحنه جنگ حضور داشت.» روسها عقب نشستند و این اولین پیروزی برای لشكر عرب بن لادن بود.
پیتر برگن نتیجه این نبرد را از نظر روانشناختی بسیار موثر میداند. او میگوید: «این پیروزی یك پیروزی خیلی برجسته در جنگ افغانستان نبود ولی از نظر روانشناختی این آغاز شكل گیری شخصیت اسطورهای بن لادن بود. زیرا یك گروه عرب توانسته بودند نیروهای شوروی را به عقب نشینی وادار كنند و این تاثیر تبلیغاتی زیادی در خاورمیانه داشت.»
او كه زمانی كم حرف و در صحنه نبرد وحشت زده بود اكنون به عنوان یك رهبر نترس مورد تحسین قرار گرفت و به یك قهرمان خط مقدم جهاد تبدیل شد.
بن لادن جمال قاشقچی روزنامه نگار را به افغانستان دعوت كرد و این سرآغاز استراتژی رسانهای او برای جلب توجه به خود و پیامش بود و به زودی در این امر مهارت كامل یافت. قاشقچی عكسهای نادر و دست اول از بن لادن گرفت. قاشقچی میگوید جاجی نقطهای بود كه بن لادن در آن به رهبر مجاهدین عرب تبدیل شد.
فرصت بزرگی كه جنگ در افغانستان در اختیار بن لادن قرار داد از زبان خود او نیز بیان شده است: «من از جهاد در افغانستان بهره زیادی برده ام و اگر این موقعیت نبود بسیار دشوار بود كه در جای دیگری چنین فرصتی به دستم بیفتد.»
در سال ۱۹۸۸ روسها خسته و درمانده به تدریج روحیه خود را از دست دادند و شروع به عقب نشینی از افغانستان كردند و بن لادن هم كه اكنون در جنگ پخته و مقاوم شده بود به پیشاور برگشت. او اكنون یك مجاهد بدون جنگ بود ولی مردی به نام ایمن الظواهری به زودی وضع را عوض كرد. الظواهری یك مصری تندرو بود و «دشمن»ی را كه بن لادن در جست وجوی آن بود به او هدیه داد.
تولد القاعده ۱۹۹۰ - ۱۹۸۸
پس از نبرد جاجی لبخند بر لبان جنگجویان عرب نقش بست. آنها به خوبی مقاومت كرده و حمله نیروهای ملحد و خدانشناس شوروی را دفع كرده بودند. در سال ۱۹۸۸ اسامه بن لادن به یك قهرمان تبدیل شد و تصاویر او در صحنههای نبرد در مجله جهاد كه توسط خود بن لادن و مربی اش عبدالله عزام منتشر میشد به چاپ رسید. نبرد جاجی بن لادن را معروف كرد و او از بهره برداری از این شهرت تازه خود خوشحال بود. اعتماد به نفس فوق العاده بن لادن و ثروت هنگفت او به زودی عامل جلب توجه كسانی شد كه درصدد بهره برداری از این ستاره نوظهور بودند. مبارزانی چون ایمن الظواهری كه یك پزشك مصری بود و نقشههایی برای جدا كردن بن لادن از ثروت و دارایی اش و مربی اش عبدالله عزام داشت.
حذیفه فرزند عزام میگوید: «مصریها به او گفتند كه اگر با ما باشی ما میتوانیم به رهبری تو سازمان مخصوص خودمان را تشكیل دهیم و تو امیر و رهبر این سازمان خواهی بود.»
ظواهری كه سه سال به خاطر فعالیتهای جهادی خود در زندانهای بدنام مصر زندانی شده بود خشمگین از شكنجههایی كه در زندان دولت مصر تحمل كرده بود، مصمم شد كه رژیمهای سكولار و غیرمذهبی خاورمیانه را سرنگون كند. او برای به دست آوردن یك قطعه زمین نمیجنگید بلكه خواستار یك جهان اسلامی بدون مرز بود. در یكی از صحنهها ظواهری در زندان مصر فریاد میزند: «ما مسلمان هستیم، مسلمانانی كه ایمان به مذهب داریم.» اما عزام مخالف جنگیدن مسلمان با مسلمان بود و معتقد بود كه جهاد فقط برای دفاع از سرزمینهای مسلمانان در برابر كافران و بیدینان است. بن لادن و عزام دو تفسیر متفاوت داشتند كه یكی قدیمی و دیگری جدید بود و به این ترتیب بن لادن به یك مسلمان افراطی تبدیل شد.
بن لادن كه اكنون با یك ایدئولوژی جدید و رادیكال مسلح شده بود، آماده بیرون آمدن از سایه عزام و رهبری ارتش خود به سوی جنگ بعدی بود. این ارتش در پیشاور پاكستان شكل گرفت. در این محیط كه محل زندگی بن لادن بود، نشستها برگزار میشد و نقشهها كشیده میشد و در واقع محل تولد القاعده همین جا بود.
اسناد و مداركی از نخستین نشستهای شكل گیری القاعده وجود دارد كه سی ان ان به آن دست یافته و برای اولین بار آنها را به نمایش گذاشته است.
پیتر برگن میگوید: «وقتی كه القاعده پایه گذاری شد هیچ طرح و اندیشهای برای حمله به آمریكا وجود نداشت و این اندیشه بعدها به وجود آمد. برنامه اصلی القاعده آموزش افراد برای جهاد در خارج افغانستان بود.»
براساس این اسناد شرایط سختگیرانهای برای پیوستن به القاعده وجود داشت كه برخی از آنها شگفت انگیز است. به عنوان مثال داوطلبان باید متصف به رفتار پسندیده باشند، باید دارای حسن سابقه و اعتبار باشند و باید سوگند یاد كنند كه به حرف مافوقهای خود گوش میدهند و از آنها اطاعت میكنند. با طراحی نمودار تشكیلاتی و اجرایی القاعده، بن لادن نشان داد كه همانا فرزند خلف پدرش است.
پیتر برگن میگوید: «بن لادن دارای پیشینه اقتصادی است و پدرش یكی از موفق ترین فعالان اقتصادی در خاورمیانه بود. خود بن لادن هم در دانشگاه اقتصاد خوانده بود و بنابراین القاعده را نیز براساس یك الگوی اقتصادی بنا نهاد. او شماری مدیران ارشد تعیین كرده بود و كمیتههایی برای امور نظامی، امور مذهبی، امور مالی و امور رسانهای به وجود آورده بود.»
القاعده به تبعیت از الگوی شركتهای اقتصادی اعضا را وادار به امضای قراردادهای استخدامی میكرد. در سیستم كاری القاعده مسائلی چون مزایا و مرخصی و تعطیلات برای سفر به دیار و سر زدن به خانواده در نظر گرفته شده بود به طوری كه حتی بلیتهای رفت و برگشت نیز توسط سازمان تهیه میشد. تقاضای مرخصی باید دو ماه و نیم قبل از زمان مورد نظر به مسئولان مافوق ارائه میشد.
عضوگیریها به زودی به آزمایش گذاشته شد. در فوریه ۱۹۸۹ نیروهای شوروی در آخرین مراحل عقب نشینی خود از افغانستان یك رژیم دست نشانده كمونیست در افغانستان باقی گذاشتند. از نظر بن لادن و القاعده هنوز پیروزی در افغانستان كامل نشده بود. آنها به جنگ علیه كمونیستهای افغان در جلال آباد در نزدیكی مرز پاكستان پیوستند.
ادوارد جیادی یك خبرنگار انگلیسی است كه نخستین بار در ۱۹۸۹ در ولایت كنر در افغانستان با بن لادن دیدار كرده است. او نبرد جلال آباد را پوشش خبری میداد. او به یاد میآورد كه یك بار فرصت آن را یافت كه در صحنه نبرد با بن لادن مواجه شود. جیادی میگوید: «ما به خط مقدم رسیدیم و ناگهان یك عرب بلندقد نزدیك آمد و به من گفت: شما اینجا چه میكنید. اینجا صحنه جهاد است و شما حق ندارید به اینجا بیایید و باید بروید.»
جیادی پیش از این نه اسم بن لادن را شنیده بود و نه چیزی درباره او میدانست ولی در این ملاقات اتفاقی این جنگجوی مرموز عرب ۴۵ دقیقه به انگلیسی صحبت كرد و موضوع صحبت او مذهب بود. جیادی میگوید: «وقتی صحبت من با او تمام شد دستم را برای خداحافظی به سویش دراز كردم اما او از دست دادن خودداری كرد و وقتی از او جدا شدم گفت: اگر بار دیگر ببینمت تو را خواهم كشت.»
در صحنه نبرد جلال آباد بن لادن شكست سختی خورد و سربازان بسیاری را نیز از دست داد و به دنبال آن اعتبار و محبوبیت بن لادن در میان برخی از نیروهایش مانند اسامه رشدی از مصر كاهش یافت. او میگوید: «بسیاری از افراد بن لادن او را به باد انتقاد گرفتند زیرا او در جنگ جلال آباد مبارزان عرب را به روشی بسیار غیرمنظم و بدون تدبیر رهبری كرد و در نتیجه بیش از ۳۰۰ تن از نیروها كشته شدند.»
اندكی پس از این نبرد بن لادن به وطنش عربستان سعودی برگشت. شاهزاده تركی الفیصل رئیس سازمان اطلاعات سعودی بن لادن را برای اولین بار در ۱۹۸۵ در پاكستان ملاقات كرده است. به گفته او در ۱۹۹۰ بن لادن پیشنهاد كرد كه آماده است ارتش خود را برای بیرون راندن كمونیستها از یمن به كار گیرد ولی سعودیها او را جدی نگرفتند. تركی الفیصل درباره واكنش خود به پیشنهاد بن لادن میگوید: «به او گفتم كه زمان برای این كار مناسب نیست و در این شرایط درگیری نظامی در جنوب یمن فكر خوبی نیست.»
مدتی بعد در همان سال وقتی كه صدام حسین به كویت حمله كرد بن لادن بار دیگر پیشنهاد كرد كه حاضر است سربازانش را در اختیار سعودیها قرار دهد و فیصل میگوید كه بار دیگر مقامات سعودی این كار را صلاح ندانستند. سعودیها به جای این كار برای جلب كمك به غرب روی آوردند. آمریكاییها رهبری یك ائتلاف بین المللی با صدها هزار سرباز آمریكایی را در سرزمینی كه دو حرم شریف مكه و مدینه را در خود داشت به عهده گرفتند. از نظر بن لادن این كار توهین به مقدسات بود و به همین دلیل به تدریج صدای اعتراض خود را بلند كرد. وقتی سعودیها كوشیدند صدای بن لادن را خاموش كنند از عربستان فرار كرد. او دیگر تبدیل به فردی شده بود كه هیچ كشوری ندارد، فردی كه تحت تعقیب است. بنابراین او به سرعت در راهی بیبرگشت قدم گذاشت كه نقطه عطف آن یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ بود.
بر لبه پرتگاه ۱۹۹۶ - ۱۹۹۱
در آن سوی عربستان و دریای سرخ، كشور سودان قرار دارد كه زمانی پایتختش خارطوم یكی از چهارراههای باستانی آفریقا به شمار میرفت. در اینجا و در اوایل دهه ۱۹۹۰ بود كه یك حكومت اسلامی تندرو و مصمم به ایجاد یك دولت اسلامی خالص دروازه كشور را به روی بن لادن و القاعده باز كرد.
پیتر برگن میگوید: «در سالهای ۹۱ و ۹۲ بن لادن آواره شده بود و كشوری نبود كه او را پناه بدهد. سپس او تصمیم میگیرد عازم سودان شود زیرا دیدگاههای حكومت این كشور به دیدگاههای او نزدیك بود و او فكر میكرد كه میتواند در آنجا نوعی آرمان شهر اسلامی بسازد.»
او از خانه جدید خود در خارطوم در پی تحقق آرمان شهر اسلامی خود برآمد. در اینجا او به سرعت طیف وسیعی از مشاغل را راه انداخت. در ظاهر چهره بن لادن نشانهای از شخصیت یك تروریست بین المللی به چشم نمیخورد بلكه او میخواست در قیافه یك مرد كار ظاهر شود و در واقع هم او یك مرد كار بود.
اسكات مكلاود رئیس دفتر مجله تایم در قاهره در سال ۱۹۹۶ در سودان با بن لادن دیدار داشته است. او میگوید: «او را بسیار ساكت و آرام یافتم تقریبا مثل یك ربانی و قدیس.»
با وجود اینكه او مجبور شده بود به خاطر انتقاد از حكومت عربستان و نیروهای آمریكایی حاضر در این كشور از آنجا فرار كند ولی در اوایل دهه ۹۰ كمتر كسی در میان پلیس آمریكا بن لادن را میشناخت. دان كولمن مامور سابق اف بیآی میگوید: «در آن زمان كمتر كسی توجهش به او جلب شد به خصوص در میان اف بیآی.»
اما قرار بود این وضع تغییر پیدا كند. در ساعت ۱۲:۱۸ عصر ۲۶ فوریه ۱۹۹۳ مركز تجارت جهانی و نماد قدرت اقتصادی آمریكا با بمبی قوی كه در یك كامیون كار گذاشته شده بود مورد حمله قرار گرفت. مردم آمریكا كه تصاویر وضعیت آشفته در اطراف برجهای دوقلو را به طور زنده تماشا میكردند دچار شوك و وحشت شدند. سالها بود كه آمریكاییها هر از گاهی تصاویر خبری تلفات و خرابیهای ناشی از عملیات تروریستی در خارج از كشور را پس از وقوع حادثه از طریق تلویزیونها مشاهده میكردند. اما این بار وضع متفاوت بود زیرا حمله در داخل خاك آمریكا صورت گرفته بود.
عملیات تجسس و پیگیری منجر به دستگیری و محكومیت دو نفر شد كه مظنون به داشتن رابطه با بن لادن بودند. این دو عبارت بودند از: شیخ عمر عبدالرحمان و رمزی یوسف كه طراحی و هدایت بمب گذاری مركز تجارت جهانی را انجام داده بود. البته در آن زمان بن لادن آشنایی و رابطه خود با رمزی یوسف را رد كرد و گفت: «من رمزی یوسف را نمیشناسم و آنچه كه دولت آمریكا گفته است به هیچ وجه درست نیست.» اما پیتر برگن تحلیلگر امور تروریستی در سی ان ان میگوید: «بن لادن آشنایی با رمزی یوسف را انكار كرد ولی در معنای اعم بدون شك مسئولیت این عملیات متوجه بن لادن بود زیرا رمزی یوسف در اردوگاه آموزشی القاعده آموزش دیده بود و شیخ محمد عموی رمزی یوسف كسی بود كه در سال ۹۶ نزد بن لادن رفت و این زمانی بود كه القاعده برنامه ریزی برای عملیات ۱۱ سپتامبر را به تازگی آغاز كرده بود.»
بن لادن شاید بتواند آشنایی و ارتباط با رمزی یوسف را انكار كند ولی هیچ كس نفوذ عمر عبدالرحمان را كه یك روحانی تندرو مصری بود و در مسجدی در آن سوی مركز تجارت جهانی به تبلیغ مشغول بود رد نمیكند. عبدالرحمان معروف به شیخ نابینا رهبری معنوی بمب گذاران مركز تجارت جهانی را به عهده داشت و در نهایت به نیروی مذهبی پشت القاعده تبدیل شد.
پیتر برگن نیز معتقد است كه با توجه به نفوذ بسیار زیاد معنوی و شخصی مصریها بر بن لادن و القاعده میتوان گفت كه رهبری معنوی القاعده با شیخ عبدالرحمان بود. رابطه بن لادن با شبه نظامیان مصری اطرافش به ویژه ایمن الظواهری در سودان تحكیم شد. روزنامه نگار جمال قاشقچی در طی این دوره چند بار موفق به دیدار با بن لادن شد. قاشقچی با اشاره به تاثیر مبارزان مصری روی بن لادن میگوید: «من حضور مصریهای تندرو در اطراف بن لادن را احساس كردم. آنها در آنجا حضور فیزیكی داشتند. آنها با من قاطی نمیشدند. ما در باغ بر روی زمین مینشستیم و صحبت میكردیم. هر از گاهی مشاهده میكردم كه یكی میآید و چیزی در گوش او نجوا میكند. من نمیفهمیدم كه آنها چه میگفتند ولی لهجه مصری آنها كاملا پیدا بود.»
قاشقچی در مورد چگونگی متحول شدن بن لادن میگوید: «من در سودان با دو اسامه مواجه شدم. در ابتدا اسامهای كه تندرو و خشمگین بود. او از دولت سعودی خشمگین بود و میكوشید نقش سیاسی بازی كند و به روشی انقلابی اوضاع را در عربستان تغییر دهد. اما یك سال بعد به ویژه در ۱۹۹۵ شاهد یك اسامه رام تر و معتدل تر بودم. حتی او نسبت به برخی از اظهارات تندش درباره حكومت سعودی ابراز تاسف میكرد. در آن زمان به نظرم رسید كه او میخواهد به كشورش برگردد. فكر میكنم او در درون خودش درگیر یك جنگ و كشمكش بود، جنگ میان تربیت دوران كودكی و نوجوانی اش به عنوان یك مسلمان میانه رو و شخصیتی كه در جریان اتحاد با مصریان تندرو پیدا كرده بود. او نمیتوانست میان این دو یكی را انتخاب كند.»
به گفته قاشقچی او نمیتوانست مسیر حوادث را انتخاب كند بنابراین اجازه داد كه حوادث مسیر او را تعیین كند. تا سال ۱۹۹۵ حكومت سعودی اموال بن لادن را بلوكه و تابعیت او را لغو كرده بود. رابطه او با خانواده اش به طور رسمی و علنی قطع شده بود ولی چندین بار تماسهایی خصوصی صورت گرفت تا او را به بازگشت به عربستان متقاعد كنند. بن لادن میگوید: «آنها نزدیك به نه بار برادرانم، مادرم و عمویم را برای دیدنم به خارطوم فرستادند و از من خواستند كه فعالیتهایم را متوقف كنم و به عربستان سعودی بازگردم و از ملك فهد عذرخواهی كنم ولی من به نرمی تقاضایشان را رد كردم.»
بن لادن در نامهای سرگشاده به ملك فهد احساس درونی و واقعی خود را ابراز كرد. در این نامه او با فاسد نامیدن خاندان سعودی، آنها را محكوم كرد. او همچنین فراخوان داد كه حملاتی برای وادار كردن نیروهای آمریكایی به ترك عربستان صورت گیرد. سخنان بن لادن گوش شنوا یافت و مدت زمان طولانی از بیانیه او نگذشته بود كه تروریستها با بمب كارگذاشته شدهای در یك اتومبیل، یكی از مراكز نظامی مشترك آمریكا و عربستان در ریاض را هدف حمله قرار دادند. در این انفجار ۵ آمریكایی كشته شدند. خاندان سلطنتی سعودی و دولت كلینتون شواهد كافی برای احساس خطر را در دست داشتند. آنها هر دو بر فشارهای خود بر دولت سودان برای اخراج بن لادن از این كشور افزودند. او در آن زمان بیپول بود و میدانست كه شمارش معكوس برای پایان اقامت او در خارطوم آغاز شده است. پیش از این او دست كم از یك سوءقصد از سوی تندروان رقیب جان سالم به در برده بود. بن لادن و پیروانش كه اكنون در معرض خطر و فشارها قرار گرفته بودند بار دیگر عزیمت پرواز كردند. در ماه مه ١٩٩٦ بن لادن بار دیگر به محلی برگشت كه جهاد او در آنجا آغاز شده بود یعنی سرزمین فلك زدهای كه قرار بود بذر یك حادثه غیرقابل تصور را در خود بپروراند.
نخستین هشدار ۱۹۹۸ – ١٩٩٦
كوههای افغانستان را به یاد بیاورید كه در آن اسامه بن لادن بیش از هر جای دیگری احساس راحتی و در خانه بودن میكند. این كوهها مكانی است كه هرگاه بن لادن دچار مشكل میشد به آنجا میآمد و در آنجا احساس امنیت میكرد. تا سال ۱۹۹۶ بن لادن فراری و تحت تعقیب بود، تابعیت سعودی خود را از دست داده و از سودان نیز طرد شده بود. او بار دیگر به جلال آباد افغانستان آمد و در پایگاهی كه اكنون در اثر جنگ تخریب شده است مستقر شد. از همین جا بود كه او با اعلام جنگ به آمریكا، هوادارانش را تحریك كرد. او حامل پیامی خصمانه بود و در گفت وگویی كه برای نخستین بار با یك تلویزیون داشت، این پیام را از طریق سی ان ان به جهان ارسال كرد.
پیتر آرنت گزارشگر سی ان ان در مارس ۱۹۹۷ در افغانستان با بن لادن دیدار كرد. او میگوید: «با وجود اینكه در آن زمان بن لادن برای مردم آمریكا یا برای جهان خیلی شناخته شده نبود ولی در میان رسانههای خبری رقابت قابل توجهی برای انجام چنین مصاحبهای وجود داشت.»
پیشگام تلاشهای سی ان ان پیتر برگن بود كه در آن زمان در بخش تولید برنامه فعالیت میكرد. او ماهها با رابطهای بن لادن در لندن مذاكره كرد و سرانجام موفق شد برای گفت وگو با بن لادن عازم جلال آباد شود. تیم فیلمبرداری و تهیه گزارش از طریق پاكستان عازم شهر كوچك جلال آباد شد و در هتل قدیمی اسپینگار انتظار كشید. استراتژی رسانهای منظم و جالب بن لادن باعث شگفتی تیم خبرنگاران شد. پیتر جووینل نیز كه یك عكاس آزاد انگلیسی بود به تیم پیوست. تیم گزارشگران پس از یك صعود از مسیر سنگی و كوهستانی به یك كلبه در بالای كوهها هدایت شدند و ناگهان بن لادن از میان تاریكی ظاهر شد. در این گفت وگو خبرنگار سی ان ان علت اعلام جهاد به آمریكا را از بن لادن جویا میشود. او در پاسخ میگوید: «ما به این دلیل اعلام جهاد كردیم كه حكومت آمریكا یك حكومت ستمگر است.»
پیتر آرنت خبرنگار سی ان ان میگوید: «حرف عمده بن لادن پایان دادن به حضور آمریكا در خاورمیانه و به ویژه در عربستان سعودی بود. در كلام او هیچ نشانهای از سازش نبود. او گفت: همین اكنون كه فرصت دارید منطقه را ترك كنید. ما روسها و نیروهای اتحاد شوروی را منهدم كردیم و اگر شما بخواهید در این اطراف بمانید شما را نیز منهدم میكنیم.»
خبرنگار سی ان ان میپرسد: «درباره غیرنظامیان آمریكایی در عربستان یا مردم آمریكا چه میگویید» بن لادن پاسخ میدهد: «هدف قرار دادن غیرنظامیان آمریكایی در برنامه ما نیست ولی آنها هم باید آنجا را ترك كنند و ما سلامتی آنان را تضمین نمیكنیم.»
بلافاصله پس از گفت وگو بن لادن محل را ترك كرد. او بارها از دل تاریكی بیرون میآمد و خود را ظاهر میكرد و سپس بار دیگر در دل تاریكی شب فرو میرفت و ناپدید میشد و این سبك زندگی او بود.
یك سال پس از آنكه بن لادن با سی ان ان گفت وگو كرد، جان میلر خبرنگارای بیسی نیوز نیز موفق به گفت وگو با بن لادن شد. او در ماه مه ۱۹۹۸ در افغانستان با بن لادن دیدار و گفت وگو كرد. بن لادن با استفاده از رسانهها پیام و تصویر خود را به جهانیان ارسال میكرد. میلر در توصیف بن لادن میگوید: وقتی بن لادن به جایی میرسد دراستقبال از او شلیك مسلسل وار تیرهای هوایی از همه جا شروع میشود. در اتاقی كه گفت وگو صورت گرفت پشت سر بن لادن یك نقشه بزرگ جهان نصب شده بود. به نظرم این نقشه عمدا نصب شده بود تا نشان دهد كه القاعده یك سازمان جهانی است.
در این گفت وگو بن لادن در پیام خود خطاب به مردم آمریكا میگوید: «بزرگترین تروریست خود آمریكا است. ما میان غیرنظامیان و كسانی كه لباس نظامی دارند فرقی قائل نیستیم. همه آنها هدف حملات ما هستند.»
اكنون دیگر قرار نبود هیچ كس در امان بماند. در واقع بن لادن از چیزی سخن میگفت كه قرار بود آمریكاییها به زودی آن را درك كنند.
اعلام جنگ ۱۹۹۸
مردان نقابدار القاعده در دل شب آخرین تمرینها و آمادگیهای خود را پشت سر میگذاشتند. روز شد و حادثه اصلی سر رسید. یك اتومبیل اس یو بیكه به شدت محافظت میشد ناگهان به شهر خوست افغانستان رسید. شلیك گلولهها از همه سو آغاز شد. بن لادن خود را برای قرار گرفتن در برابر دوربینها آماده میكند. این در واقع مراسم مقدماتی اولین و تنها كنفرانس مطبوعاتی بن لادن بوده است.
اسماعیل خان روزنامه نگار پاكستانی از شاهدان این صحنه بود. او میگوید: «ناگهان صدای شلیك گلوله و انفجار نارنجك از همه جا به گوش رسید و من حدس زدم كه اتفاق مهمی در حال انجام است.»
در ۱۶ مه ۱۹۹۸ نوار ویدئویی بن لادن پخش شد كه در آن به آمریكا اعلام جنگ شده بود. در این نوار ویدئویی بن لادن میگوید: «به لطف خدا ما به همراهی سایر گروههای اسلامی در كشورهای اسلامی مختلف سازمانی تشكیل داده ایم و جبههای به نام جبهه اسلامی به وجود آورده ایم.»
در این كنفرانس خبری بن لادن نقشههای القاعده برای حمله به آمریكا را علنی میكند. او میگوید: «یهودیان و مسیحیان به كمك یكدیگر علیه مسلمانان دست به كار شدهاند.»
بن لادن با این اعلام جنگ وارد یك نقطه عطف مهم شده بود. او دیگر از هدف قرار دادن ارتش یا رهبران آمریكا سخن نمیگفت بلكه میگفت كه پس از این مردم آمریكا هدف مشروع حملات القاعده قرار خواهند گرفت.
روزنامه نگار حمید میر كه در حال تهیه زندگینامهای مستند از بن لادن است طی دهه ۱۹۹۰ سه بار با بن لادن گفت وگو كرد. او در پاسخ به اینكه بن لادن كشتن مردم آمریكا را چگونه توجیه میكرد، میگوید: «او گفت كه بله كشتن مردم و زنان و كودكان بیگناه در اسلام مجاز نیست ولی اگر آنها كودكان بیگناه ما را بكشند، اگر آنها سلاح در اختیار اسرائیلیها و سایر دشمنان مسلمانان قرار بدهند تا مسلمانان را بكشند در این صورت ما نیز حق داریم مقابله به مثل كنیم.»
اگرچه بن لادن باور داشت كه برای كشتن غیرنظامیان آمریكایی توجیه سیاسی در دست دارد ولی با این وجود او نیاز به كسب مشروعیت از روحانیان مسلمان داشت. كسب این مشروعیت از طریق صدور فتوا صورت گرفت. این اجازه نامه مذهبی را شیخ عمر عبدالرحمان صادر كرد كه یك روحانی نابینای مصری بود و رهبری معنوی بمب گذاری مركز تجارت جهانی در ۱۹۹۳ را بر عهده داشت. این فتوا در كنفرانس مطبوعاتی بن لادن در اختیار او قرار گرفت، عبدالرحمان از مدتی قبل به اتهام دست داشتن در تروریسم در زندان آمریكا به سر میبرد. در این فتوا كشتن آمریكاییها در زمین و هوا و هر جای دیگر مجاز دانسته شده بود.
اهمیت عبدالرحمان برای القاعده تا آنجا بود كه آزادسازی او از زندان به شدت ذهن بن لادن را مشغول كرده بود و حتی او در یك نوار ویدئویی وعده داد كه تمام تلاش خود را برای آزادی عبدالرحمان از زندان انجام دهد. تمرین برای عملیات آزادسازی عبدالرحمان حتی در دایره المعارف القاعده به نام دایره المعارف جهاد نیز ذكر شده است. این دایره المعارف كتابی پرحجم و متشكل از هزاران صفحه مطلب است كه راهنمای القاعده در هر امری به شمار میآید از تاكتیكهای جنگی و تروریستی چریكها گرفته تا شناسایی مار زنگی یا درمان نیش عقرب. این دایره المعارف اطلاعات مربوط به سالها عضوگیری، اردوگاههای آموزشی، ایدئولوژی جدید و مرگبار القاعده و مهمتر از همه اعلام جنگ رسمی و علنی بن لادن به آمریكا و آمریكاییها را در بر میگیرد. اكنون او یك بار دیگر با صدای رسا به آمریكاییها هشدار داده بود ولی باید دید كه آیا این حرفها را گوش شنوایی بود یا خیر آیا كسی بود كه هشدار بن لادن را جدی بگیرد؟
بن لادن در آستانه حمله بود و اكنون جاسوس خودش را مامور ردیابی هدف كرده بود. این جاسوس علی محمد نام داشت كه سالها در درون ارتش آمریكا خدمت كرده بود.
نخستین حمله ۲۰۰۰ - ۱۹۹۸
دو بمب كه در دو كامیون كار گذاشته شده بودند منفجر میشوند. دو حمله تروریستی با فاصله ۹ دقیقه از هم دو سفارتخانه آمریكا در دو كشور ساحلی همسایه در آفریقا یعنی كنیا و تانزانیا را هدف قرار میدهند. گری برنستن افسر كهنه كار سیا بیدرنگ خود را به دفتر سیا در ویرجینیا رساند. در این حمله بیش از ۲۰۰ تن كشته و بیش از ۲ هزار تن دیگر زخمی شدند. چه كسی در پس این كشتار بود و چرا برنستن میگوید: «بلافاصله گمانها متوجه حزب الله شد.» چرا حزب الله زیرا این گروه در گذشته نیز به اهداف آمریكایی حمله كرده بود. اما سازمان سیا كه از این حمله شگفت زده شده بود دست به كار شد و دو تیم تحقیقاتی به آفریقا اعزام شدند.
رهبری تیم تحقیقاتی تانزانیا با برنستن بود. او در توصیف حجم ویرانیها میگوید: «همه چیز ویران شده بود. گویی یك توفان سهمگین همه چیز را به هم كوبیده بود.»
ظرف ۸ روز نشانههایی به دست آمد و به عدهای مظنون شدند و به نتیجه متحیركنندهای رسیدند. اكنون اسامه بن لادن تهدید خود را عملی و گروه تروریستی القاعده نخستین ضربه مستقیم خود را در جهاد با آمریكا وارد كرده بود. طراحی و برنامه ریزی حملات با دقت صورت گرفته بود.
علی محمد یك عنصر عملیاتی عادی برای القاعده نبود. او در سال ۱۹۸۵ با یك زن كالیفرنیایی ازدواج كرد و شهروند آمریكا شد. وی سپس به ارتش آمریكا پیوست و سرانجام در آموزش نیروهای ویژه آمریكا نقش ایفا كرد. فیلمی از او هست كه در آن او در یك جلسه توجیهی در مركز نیروهای ویژه در توصیف بنیادگرایان مسلمان میگوید: «بنیادگرا به كسانی گفته میشود كه میكوشند یك دولت اسلامی مبتنی بر شریعت اسلامی مستقر كنند.»
در سال ۱۹۸۸ كه او هنوز در ارتش آمریكا خدمت میكرد به یك سفر غیرمجاز به افغانستان رفت و به جنگ علیه روسها پیوست كه پیشاپیش توسط شبه نظامیان افغان و مجاهدینی نظیر اسامه بن لادن آغاز شده بود. با این حال سال بعد او محترمانه از ارتش آمریكا اخراج شد.
پیتر برگن میگوید: «علی محمد شخصیت بسیار جالبی داشت و شبیه یك جاسوس دوجانبه عمل میكرد. یعنی در حالی كه مامور آمریكا بود و در پایگاه نیروهای ویژه آمریكا در كارولینا كار میكرد، همزمان با القاعده نیز روابط صمیمی پیدا كرده بود و محافظان بن لادن را آموزش میداد.»
دان كولمن مامور سابق اف بیآی میگوید: «علی محمد از سال ۱۹۹۳ كه برای سفارت آمریكا در نایروبی كار میكرد همزمان پنج سال تمام مخفیانه مشغول طراحی عملیات بود.»
علی محمد خود نیز در دادگاه آمریكا چنین میگوید: «بن لادن اسناد و عكسهایی را كه تهیه كرده بودم مرور كرد. بن لادن به تصویر سفارت آمریكا نگاه كرد تا ببیند كه یك كامیون حامل یك بمب گذار انتحاری به كدام نقطه میتواند هدایت شود.»
تقریبا دو هفته پس از انفجارهای آفریقا، دولت آمریكا با توسل به نیروی نظامی به این حملات پاسخ گفت. بیل كلینتون رئیس جمهور وقت آمریكا در یك سخنرانی تلویزیونی گفت: «امروز به نیروهای مسلح دستور دادم مراكز مرتبط با تروریستها در افغانستان و سودان را بمباران كنند.»
در افغانستان هدف حملات آمریكا شخص بن لادن بود ولی تیر آنها به خطا رفت. ابوجندل یكی از محافظان بن لادن در افغانستان بود. او در یك مصاحبه نادر با روزنامه القدس العربی چگونگی نجات بن لادن از حمله آمریكا در شهر خوست را توصیف كرد. او میگوید: «به خاطر دارم وقتی كه ما به دوراهی خوست و كابل رسیدیم، بن لادن به من نگاه كرد و گفت: ابوجندل فكر میكنی به كجا باید برویم. به خوست یا به كابل من گفتم بگذارید برای دیدن رفقا به كابل برویم.» این تصمیم اتفاقی در واقع زندگی بن لادن را نجات داد.
همزمان با حمله موشكی آمریكا شاهزاده تركی الفیصل رئیس اطلاعات سعودی بر دولت افغانستان فشار میآورد تا بن لادن را به عربستان تحویل دهد. او میگوید: «من در ماه ژوئن ۹۸ به آنجا رفتم و با ملاعمر صحبت كردم. او در ابتدا به این درخواست من تمایل نشان داد.»
پس از حملات موشكی آمریكا شاهزاده تركی الفیصل بار دیگر با ملاعمر دیدار كرد. او میگوید: «من بار دیگر به قندهار فرستاده شدم تا وعده ملاعمر را به یادش بیاورم. ولی وقتی این كار را كردم این بار ملاعمر وعده خود را به كلی انكار كرد.»
وحید مژده در فاصله ١٩٨٤ و ۱۹۸۵ در پیشاور با بن لادن دیدار داشته است. او در دهه ۱۹۹۰ در وزارت امور خارجه دولت طالبان مشغول به كار بود. او در نخستین گفت وگوی خود با یك تلویزیون غربی سی ان ان در مورد اینكه چگونه بن لادن حمایت طالبان را به دست آورد، میگوید: «اسامه میدانست كه طالبان به چه چیزی نیاز دارد. مثلا اگر آنها به تویوتا نیاز داشتند اسامه ۱۰ دستگاه تویوتا در اختیارشان میگذاشت. بعد طالبان میرفتند و به ملاعمر میگفتند كه این بن لادن است كه این همه تویوتا و كامیون در اختیار ما میگذارد.»
وحید مژده خانهای را كه به بن لادن تعلق داشت نشان میدهد ولی اضافه میكند كه او در هیچ خانهای برای مدت طولانی اقامت نمیكرد و همیشه در حال حركت و جابه جایی بود و حتی با تلفن هم تماس نمیگرفت زیرا همواره احتمال این بود كه هدف حمله قرار گیرد.
در واقع بن لادن تحت تعقیب و هدف حمله بود. در ١٩٩٦ مایكل شویر به شكل گیری یك واحد ویژه بن لادن در سیا كمك كرد و این گروه چندین بار محل دقیق رهبر القاعده را شناسایی كرد. شویر رئیس سابق گروه تعقیب بن لادن میگوید: «نخستین بار كه یك فرصت خوب برای دستگیری بن لادن پیدا كردیم همه چیز روبه راه بود تا اینكه آنها متوجه وجود شماری وسایل بازی كودكان در مزرعه محل اقامت بن لادن شدند و گفتند كه خدایا در اینجا شماری كودك هست و اگر ما به این محل حمله كنیم مورد سرزنش و انتقاد قرار خواهیم گرفت.» بنابراین آنها حمله نكردند و بن لادن توانست از حمله فرار كند و آزاد ماند تا جنگش با آمریكا را ادامه دهد.
اندكی پس از دو حمله تروریستی به دو سفارتخانه آمریكا، مردی به نام عبدالرحیم النشیری با طرح جدیدی به بن لادن نزدیك شد و به دنبال آن دو سال برنامه ریزی صورت گرفت. در سوم اكتبر ۲۰۰۰ در بندر یمنی عدن دو بمب گذار انتحاری عضو القاعده قایقشان را به سوی یك ناوشكن آمریكایی هدایت كردند. در اثر انفجار بمب یك حفره عمیق در ناوشكن ایجاد شد و در این حادثه ۱۷ ملوان آمریكایی كشته شدند. كلینتون وعده داد كه به حملات پاسخ دهد و عدالت را به اجرا بگذارد. با این حال آمریكا انتقام نگرفت و ۴ ماه پس از این بمب گذاری بن لادن در مراسم ازدواج پسرش در افغانستان رزمندگان خود را ستود. حتی در آن هنگام نیز بن لادن پیشاپیش در حال طراحی حمله دیگری بود، حملهای بسیار شیطانی تر و مرگبارتر از آنچه تاكنون به مخیله كسی راه یافته بود.
هشدار دوم ۲۰۰۱ - ۲۰۰۰
«بیشتر مسلمانان عاشق او هستند درست همان طور كه من خودم عاشق او هستم. این اسامه بن لادن بود كه در برابر بزرگترین دشمن موجود در جهان یعنی آمریكا به پا خاست.» اینها گوشهای از سخنان ملكه الارود است. او عاشق بن لادن است به همان دلایلی كه سایر پیروان بن لادن در سراسر جهان عاشق او شدهاند و از او الهام میگیرند. این دلایل چیزی نیست جز تقوای بیاما و اگر بن لادن، انتخاب ایمان بر ثروت.
ملكه الارود مسلمانی كه در كودكی از مراكش به اروپا مهاجرت كرده بود نخستین بار كه تصویر اسامه بن لادن را در تلویزیون مشاهده كرد در بلژیك زندگی میكرد. تصویر بن لادن او و همسرش را هیپنوتیزم كرد. ملكه درباره تاثیر بن لادن بر همسرش میگوید: «او داشت نگاه میكرد و كاملا شیفته بن لادن شده بود. من هم احساس مشابهی پیدا كردم. چهره اسامه بسیار زیبا و حیرت انگیز است. وقتی صدایش را میشنوی دلت میخواهد كه بیدرنگ به پا خیزی و حركت كنی و به او پیوندی.»
این همان كاری بود كه همسرش كرد و در سال ۲۰۰۰ عازم افغانستان شد. ملكه الارود هم سال بعد به او پیوست. زندگی با بن لادن به معنی زندگی بدون همه چیز بود. ملكه این نوع زندگی را چنین توصیف میكند: «پنجرهها بدون شیشه بودند. خانهها به صورت تركیبی از چند حفره بودند. نه دستشویی و حمام در كار بود و نه آشپزخانه. ما واقعا احساس كردیم كه به قرون وسطی برگشته ایم.»
همسر او كه ٦ ماه در اردوگاههای آموزشی القاعده سپری كرده بود یك ماموریت مرگبار مخفی دریافت كرد. ماموریتی كه با انجام آن بن لادن به هدف نهایی خود نزدیك تر میشد. ملكه تعریف میكند: «او به من گفت كه ظرف ۱۵ روز به خانه برمی گردد.» این آخرین باری بود كه ملكه او را میدید. بكر عطیانی در ۲۱ ژوئن ۲۰۰۱ در شهر قندهار افغانستان با بن لادن دیدار كرده است. در تابستان ۲۰۰۱ بكر عطیانی در مركز رادیویی خاورمیانه در پاكستان كار میكرد كه القاعده با او تماس برقرار كرد و پیشنهادی به او ارائه داد. پیشنهاد یك مصاحبه با بن لادن. عطیانی را به قندهار هدایت كردند.
او میگوید: «وقتی وارد اتاقی شدم كه اسامه در آن بود او به پا خاست، دست داد و خوشامد گفت.» ایمن الظواهری مصری نیز در آنجا بود. عطیانی در پاسخ به این پرسش كه چه احساسی نسبت به ایمن الظواهری پیدا كرد، میگوید: «معتقد نیستم كه ایمن الظواهری تحت رهبری اسامه بن لادن است. این احساس را پیدا كردم كه آنها دو رهبر در یك موقعیت برابر هستند. زیرا هر یك از آنها دیدگاههای مخصوص به خود را داشتند.»
بن لادن به عطیانی گفت كه او نمیتواند مصاحبه را عملی كند زیرا میزبانش طالبان از او خواستهاند كه از اظهارات آتشین در ملاءعام خودداری كند. اما بن لادن و الظواهری یك فرصت فیلمبرداری در اختیار عطیانی گذاشتند و پیامی نیز ارسال كردند. این پیام حاوی یك هشدار دیگری بود كه بن لادن به جهان مخابره میكرد.
عطیانی میگوید: «آنها گفتند كه در چند هفته آینده ما به یك كار شگفت انگیز دست میزنیم. ما مراكز آمریكایی و اسرائیلی را هدف قرار خواهیم داد. خود اسامه بسیار خوشحال به نظر میرسید و لبخند میزد. پیروان او نیز میگفتند كه كسب و كار تابوت سازها در آمریكا رونق خواهد یافت.»
بار دیگر بن لادن مقاصد خود را به جهان مخابره كرده بود. این هشدار كمی بیش از دو ماه قبل از حملات یازدهم سپتامبر پخش شد. هشدارها پیوسته افزایش مییافت تا اینكه در ٦ آگوست رئیس جمهور جورج بوش یك یادداشت فوق سری دریافت كرد كه عنوان آن چنین بود: «بن لادن مصمم است كه به آمریكا حمله كند.» در این یادداشت این پاراگراف به چشم میخورد: «اطلاعات اف بیآی حاكی از وجود فعالیتهای مشكوكی در كشور است كه نشان میدهد تمرینهای مقدماتی برای هواپیماربایی یا سایر انواع حملات در حال انجام است، از جمله این اقدامات انجام عملیات شناسایی و ردیابی در ساختمانهای دولت فدرال در نیویورك است.»
آنگاه در نهم سپتامبر در افغانستان آخرین نشانه تلویحی مبنی بر نزدیك بودن حمله بن لادن به آمریكا ارائه شد. این نشانه چیزی نبود جز ترور احمد شاه مسعود كه دوست آمریكا و رهبر اسطورهای اتحاد شمال بود.
پیتر برگن میگوید: «مسعود یك فرمانده نظامی بسیار برجسته بود. او كسی بود كه در دهه ۸۰ با موفقیت با نیروهای شوروی جنگیده بود. كسی بود كه با بن لادن و طالبان نیز جنگیده بود و در نتیجه یك تهدید علیه آنها به شمار میرفت. او یك فرمانده نظامی كاریزماتیك و زیرك بود بنابراین او آخرین مانع مهم در برابر تسلط طالبان بر تمام مناطق افغانستان بود.»
دو مرد با ادعای اینكه گزارشگر تلویزیون هستند قرار انجام یك مصاحبه با مسعود را گذاشتند. اما آنها دو بمب گذار انتحاری بودند و با خود مواد منفجره حمل میكردند. یكی از این دو مواد منفجره را در بدن خود جاسازی كرده بود و دیگری در دوربینش.
برگن در ادامه میگوید: «بدون شك دستور قتل مسعود را بن لادن صادر كرده بود. او میدانست كه حمله ۱۱ سپتامبر به نوعی واكنش آمریكا را برمی انگیزد. بنابراین نیاز داشت كه طالبان از او حمایت كنند و از همین رو سر مسعود را به عنوان هدیه به آنها تقدیم كرد.»
مسعود در اثر انفجار كشته شد. یكی از دو حمله كننده یعنی فیلمبردار نیز كشته شد و دیگری نیز توسط افراد مسعود اعدام شد. این فرد كسی نبود جز عبدالستار دحمان همسر ملكه الارود. ماموریت سری او همین بود و ملكه از این كار او احساس غرور و سربلندی میكرد.
ملكه میگوید: «شكی نیست كه كار او قهرمانانه بود. این یك كار بسیار شجاعانه بود. مردم از راههای دور آمدند تا به من تبریك بگویند و مرا به آغوش بكشند. در اسلام بیوه یك شهید بودن بسیار فوق العاده است.»
بن لادن راسا مرگ همسرش را به او تسلیت گفت و از او دلجویی كرد. ملكه میگوید: «مبلغی پول دریافت كردم. شخصی كه پاكت را به من داد گفت كه این را شیخ اسامه فرستاده است.»
دو عضو القاعده به آرامی زندگی خود را فدا كرده بودند تا احمد شاه مسعود را به قتل برسانند و دو روز بعد ۱۹ تروریست دیگر عضو القاعده وعده بن لادن به آمریكا را عملی كردند.
۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱
اكنون یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ است. اسامه بن لادن جنگ خونین خود را به داخل آمریكا آورده است. نقشهای كه از سالها قبل طراحی شده بود. ۱۹ عضو القاعده و ۴ هواپیمای ربوده شده در این عملیات شركت داشتند. یك ماموریت انتحاری كه جان حدود ۳ هزار نفر را در نیویورك، واشینگتن دی سی و پنسیلوانیا گرفت. اسامه بن لادن بار دیگر به تهدید خود عمل كرده بود.
پیتر برگن میگوید: «بن لادن معتقد است كه اراده خدا را اجرا میكند و اگر این كار را نكند خدا او را مجازات خواهد كرد. او عموما چنین فكر میكند كه خدا به او میگوید كه چه كار باید بكند.»
دو ماه پس از ۱۱ سپتامبر حمید میر روزنامه نگار پاكستانی در نزدیكی كابل با بن لادن گفت وگو كرد. این تنها گفت وگوی منتشر شده بن لادن از زمان حملات بود. او میگوید: در آن مصاحبه بن لادن میكوشید پیام دهد كه این پایان جنگ نیست بلكه تازه آغاز جنگ است.
گزارشگر سی ان ان از این روزنامه نگار پاكستانی میپرسد: «او چگونه به نظر میرسید مضطرب بود نگران بود وحشت زده بود» و او پاسخ میدهد: «نه مضطرب بود و نه وحشت زده. بلكه بسیار مطمئن و آرام بود و لبخند میزد.»
سایر طراحان توطئه یازدهم سپتامبر هم از رسانهها بهره گرفتند. یسری فوده رئیس دفتر تلویزیون الجزیره در لندن برای تهیه یك فیلم مستند كار میكرد كه ناگهان یك منبع ناشناس با تماس تلفنی پیشنهاد یك گفت وگوی اختصاصی كرد. در كراچی چشمان فوده را بستند و او را به محلی بردند كه قرار بود راز این گفت وگوی اختصاصی در آنجا برملا شود.
فوده میگوید: «وقتی كه به روی پله پشت در رسیدم متوجه شدم كسی كه در حال باز كردن در است كسی جز خالد شیخ محمد نیست. او خود را به عنوان رئیس كمیته نظامی القاعده و رمزی بن الشیبه را به عنوان هماهنگ كننده عملیات ۱۱ سپتامبر معرفی كرد.»
در واقع خالد شیخ محمد كه در رشته مهندسی در آمریكا تحصیل كرده بود، ایده پرداز این حمله بود. فوده میگوید: «آنها در ابتدا امكان حمله به دو مركز اتمی را بررسی كردند ولی بعدا به این نتیجه رسیدند كه فعلا از این كار منصرف شوند.»
رمزی بن الشیبه به فوده گفت كه هدفهای تعیین شده نمادین بودند: مركز تجارت جهانی نماد تسلط اقتصادی آمریكا بود، پنتاگون نماد قدرت نظامی آمریكا و كنگره نماد دموكراسی در آمریكا بود.
خالد شیخ محمد در سال ١٩٩٦ به اسامه بن لادن نزدیك شده و پیشنهاد ربودن هواپیماها و كوبیدن آنها به ساختمانهای آمریكا را به او ارائه كرده بود. در طول پنج سال طراحی و برنامه ریزی بن لادن تقریبا در جریان تمامی جزئیات نقشه قرار داشت. در هفتم اكتبر آمریكا با موفقیت برق آسا به این حملات پاسخ داد. ظرف چند هفته افغانستان اشغال شده بود. جورج بوش در پیام تلویزیونی خود گفت: «نیروهای نظامی ما و متحدانمان در حال آزادسازی افغانستان هستند.»
پیتر برگن معتقد است كه حملات یازده سپتامبر بن لادن و القاعده را در معرض انتقادات قرار داد. او میگوید: جالب است كه بدانیم انتقادات درونی بسیاری به خاطر حملات یازدهم سپتامبر متوجه بن لادن و القاعده شد. ممكن است این شگفت انگیز به نظر برسد ولی افراد درونی القاعده میگفتند: «درست است كه ما به موفقیتی تاكتیكی دست یافتیم ولی از نظر استراتژیك بازنده بودیم. ما اعتبارمان را در افغانستان از دست دادیم، طالبان كمابیش دیگر در افغانستان وجود ندارد، آسیب زیادی به القاعده وارد شد و حتی عمر پسر بن لادن نیز او را ترك كرد.»
در ۱۲ نوامبر كابل به اشغال ائتلاف متشكل از شبه نظامیان افغان و نیروهای آمریكایی درآمد. طالبان تار و مار شدند و بن لادن به تنها پناهگاه دیرآشنا و مورد اطمینان خود یعنی كوههای افغانستان فرار كرد.
یك روزنامه نگار اشارهای استثنایی به مخفیگاه بن لادن دارد. این روزنامه نگار عبدالباری عطوان است. او میگوید: «من در نوامبر ١٩٩٦ در كوههای توره بوره در افغانستان با بن لادن دیدار كردم.» بن لادن به عبدالباری عطوان سردبیر روزنامه القدس العربی چاپ لندن اجازه داد كه از او عكس بگیرد. او میگوید: «بن لادن عاشق توره بوره بود زیرا در آنجا احساس امنیت میكرد. غار او در واقع به دو اتاق تقسیم شده بود. اتاق اول چیزی شبیه اتاق نشیمن بود كه در آن رختخوابها و قفسههای كتاب مشاهده میشد كه بیشترشان كتابهای دینی بودند. او به من گفت كه در این غارها احساس امنیت میكند. او میدانست كه تعقیب او در این كوهها بسیار دشوار است.»
ولی بن لادن اشتباه میكرد زیرا سازمان اطلاعات آمریكا و نظامیان افغان او را در آنجا تعقیب و گوشه گیرش كردند یا دست كم آنها چنین فكر میكردند.
یك هزار بن لادن ۲۰۰۱
دسامبر ۲۰۰۱ است. در این تاریخ كوههای شرق افغانستان زیر بمباران بیوقفه قرار گرفتند و نبرد توره بوره شروع شد. بن لادن و صدها رزمنده القاعده سرانجام منزوی شده بودند یا دست كم چنین به نظر میرسید.
گری برنستن رئیس واحد شبه نظامی سری سیا بود كه از زمان فرار بن لادن از كابل او را تعقیب كرده بود و براساس اظهارات او اكنون سیا مطمئن بود كه بن لادن و القاعده را منزوی كرده است. بخشی از این اطلاعات مهم از طریق بیسیم یك رزمنده القاعده به دست آمد كه در درگیریها كشته شده بود. بمباران توره بوره بیش از دو هفته به طول انجامید. آمریكا قوی ترین تیمهای اطلاعاتی خود را به كار گرفته بود و از بزرگترین بمبها، پیچیده ترین موشكها و سایر تجهیزات پیشرفته علیه بن لادن استفاده كرده بود. اما به هر حال این اقدامات كافی نبود. نقشه این بود كه سربازان افغان و پاكستانی هر گونه راه فرار را مسدود كنند ولی بن لادن توانست از طریق كوهها از دست آنها بگریزد و به این ترتیب ماموریت دستگیری یا كشتن رهبر القاعده شكست خورد.
از نظر بسیاری از ناظران مهمترین علت این بود كه تعداد كافی سرباز آمریكایی در صحنه حضور نداشتند. پیتر برگن میگوید: «به نظرم در نبرد توره بوره شمار خبرنگاران آمریكایی بیشتر از سربازان آمریكایی بود و این خود دلیل واضح ناكامی حمله است.»
گری برنستن نیز میگوید: «در دو، سه روز اول دسامبر پیامی به واشینگتن فرستادم و تقاضای ۶۰۰ الی ۷۰۰ نیروی ورزیده كردم ولی هیچ خبری از این نیروها نشد.»
ژنرال محمد ظاهر فرمانده نظامیان افغان نیز فعالانه در تعقیب بن لادن در كوههای توره بوره بود. او درباره شمار نیروهای آمریكایی در نبرد توره بوره میگوید: «فكر میكنم آنها بیش از ۵۰ یا ۶۰ نفر نبودند.»
اسامه بن لادن كه در فیلم ویدئویی اش پس از عملیات توره بوره بسیار نحیف و پیرتر از سن واقعی اش در آن زمان ۴۴ سال به نظر میرسید، بار دیگر موفق به فرار شده بود. این تروریست آگاه از قدرت رسانهها امروز همچنان به ارسال پیام خود از طریق نوارهای تصویری یا صوتی ادامه میدهد. سخنان و تهدیدهای بن لادن از نظر بسیاری از آمریكاییها چیزی بیش از فریادها و یاوه سراییهای تند و ناشی از خشم نیست ولی برای كسانی كه او را میشناسند و در تعقیب او هستند پیامهای بن لادن بسیار پرمعنا و نشان دهنده حوادث شوم است.
مایكل شویر رئیس سابق گروه تعقیب بن لادن در سیا میگوید: «فكر میكنم یك دلیل اینكه بن لادن پس از ۱۱ سپتامبر به حمله مشابهی دست نزده، انتقاد همراهانش از حمله یازدهم سپتامبر بوده است.»
همراهان بن لادن او را به این دلیل سرزنش میكنند كه میگویند او از سنت حضرت محمد در حمله به دشمنان پیروی نكرده است. شویر ادامه میدهد: «بنابراین او در ۴ سال گذشته وقت خود را بیشتر صرف پرداختن به این امور و توضیح آنها برای مخاطبانش در جهان اسلام كرده است. از دیدگاه مسلمانان پیامبر همیشه توصیه میكرد كه شما باید قبل از حمله به كسی به او هشدار دهید و فرصت اسلام آوردن را در اختیارش بگذارید.» و این دقیقا همان چیزی است كه بن لادن پس از آن انجام داد. او در پیام صوتی خود گفت: «شما را به خوشبختی دنیا و آخرت دعوت میكنم و به نجات از این زندگی مادی خشك و بیروحتان. شما را به اسلام دعوت میكنم.»
شویر میگوید: «بن لادن در سه مورد و ظواهری در دو مورد پیشنهاد كردهاند كه نقش هدایت ما به سوی دین اسلام را بر عهده گیرند.»
به گفته شویر بن لادن همچنین بر این باور است او اجازه شرعی انجام یك حمله حتی بزرگتر و كشتن میلیونها آمریكایی با سلاحهای كشتار جمعی را نیز در اختیار دارد. او میگوید: «او فتوایی از یك روحانی جوان سعودی در دست دارد كه به مجاهدین اجازه میدهد علیه آمریكا سلاح اتمی به كار برند كه میتواند میلیونها قربانی داشته باشد.»
نفوذ و تاثیر او در بمب گذاری مرگبار مادرید در سال ۲۰۰۴ و در حمله ۲۰۰۵ لندن و در حمام خون جاری در عراق كه توسط القاعده راه اندازی شده كاملا آشكار است. اما پرسش مطرح این است كه اگر بن لادن حذف شود چه اتفاقی میافتد؟
پیتر برگن تحلیلگر سی ان ان میگوید: «به نظرم در آینده نسبتا بلندمدت كشته شدن بن لادن به رشد فوق العاده افكار او كمك خواهد كرد زیرا عقیده شهادت طلبی یك عقیده بسیار نیرومند است. فكر میكنم در این صورت شخصیت اسطورهای بن لادن بیشتر تقویت خواهد شد.»
امروز این پرسش كه بن لادن در كجا مخفی شده همچنان یك راز است اما بسیاری بر این باورند كه این تروریست ۴۹ساله در محلی در منطقه سنگلاخی و كوهستانی مرز افغانستان و پاكستان مخفی شده است. ولی پیتر برگن میگوید: «مشكل اصلی این است كه آمریكا نمیتواند به داخل پاكستان برود زیرا این كشور چنین اجازهای را نخواهد داد.»
بن لادن از مدتها قبل وعده داده است كه هرگز زنده دستگیر نشود. ابوجندل زمانی محافظ اصلی اسامه بود. او در یك مصاحبه ضبط شده استثنایی با یك روزنامه عربی دستور مستقیم بن لادن را ذكر میكند: «شیخ اسامه یك هفت تیر به من داد تا اگر در آستانه افتادن به دست دشمن قرار گرفت با دو گلولهای كه در آن گذاشته شده او را بكشم تا هرگز زنده به دست دشمن نیفتد.»
مرده یا زنده اكنون این پرسش مطرح میشود كه آینده جهاد اسامه بن لادن به چه چیزی شبیه خواهد بود آنهایی كه او را میشناسند بر این اعتقادند كه خشونتی كه او به راه انداخته است مدتها پس از رفتن او نیز ادامه خواهد یافت و هنوز در سراسر جهان مردم از خود میپرسند كه هدف بعدی حملات او كجاست؟
بن لادن خودش پیشاپیش در حال نگارش فصل بعدی است. او از فرزندان خودش میخواهد كه جنگ را ادامه دهند. از یازدهم سپتامبر به این سو بن لادن بار دیگر پدر شده و صاحب فرزند دختری به نام صفیه شده است. صفیه نام دختری است كه به خاطر كشتن یك جاسوس یهودی معروف شد. حمید میر نویسنده بیوگرافی بن لادن میگوید: «او به من گفت وقتی كه دخترم بزرگ شد او نیز دشمنان اسلام را خواهد كشت.»
از نسلی به نسل دیگر میراث ترور و به تعبیر بن لادن جهاد همچنان ادامه خواهد یافت و چشم انداز پایان آن بسیار دور است.
پیتر برگن میگوید: «فكر میكنم بن لادن در تولید یك هزار بن لادن دیگر موفق بوده است و آنها نسل بعدی او را تشكیل میدهند.» و این هم شمهای دیگر از افكار بن لادن از زبان خود: «ای مردم آمریكا امروز من درباره بهترین راه اجتناب از منهتن دیگر سخن میگویم. از جنگ و ریشهها و پیامدهای آن. به شما میگویم كه امنیت پایه مهمی از زندگی انسان است. همان گونه كه شما امنیت ما را از بین میبرید ما نیز امنیت شما را از بین خواهیم برد.»