نخست در نظر داشتم به دنبال مقاله “کرملین کعبه من نیست” درباره ”ولادیمیر ژیرینوفسکی” یکی دیگر از سیاستمداران بسیار جنجالی و آشوبگر روسیه بنویسم اما با درگذشت وی و قطع حمایت بیدریغ او از ولادیمیر پوتین، دیگر از مرده نوشتن ضرورتی نیست. تنها به این نکته درباره ژیرینوفسکی - نایب رئیس دومای روسیه - اشاره کنم که او تنها مقام روسی بود که حتی روز و ساعت تجاوز به اوکراین را در ماه دسامبر گذشته افشا کرد؛ گویی این روسی بد مست به نصیحت “مولانا” عمل نکرد که کم خور دو سه پیمانه و دهان گشود آنجا که نباید میگشود؛ شاید هم حق با جناب “لوان جاگاریان” سفیر مادامالعمر روسیه در ایران باشد که به آن دو علت معروف، در این روزها روس آنجا نمیرود که کم خورد دو سه پیمانه!
در جستار پیشین اشاره به “الکساندر دوگین” گوژپشت کرملین داشتم که این روزها و شبها از فراز آن کاخ شوم، ناقوس خون و خاک کشیدن ملت همسایه را چه سنگین و چه زنگین میزند. در نخستین ساعات آن حمله هولناک، این بار الکساندری دیگر که استاد و مراد دوگین است “پروخانُف” ۸۴ ساله، نشسته در کابین کمک خلبان یک فروند جنگنده بمبافکن در حالی که به آسمان اوکراین تجاوز کرده و از فراز پایتخت بمبها بر سر بیگناهان ریخته میشوند، صوت و تصویر او در تمام شبکههای دولتی به طور زنده پخش میشود که چگونه از آسمان به ملت روس بشارت رهایی اوکراین از فاشیسم میدهد! پروخانف شاعرپیشه در یک نمایش خونین و مضحک سرود پیروزی میسراید و قصیده کرملین میبافد.
پیداست پروخانف کمتر در ایران شناخته شده است و دلواپسان و روسوفیلهای وطنی هم او را همسنگ و در تراز شاگردش الکساندر دوگین نمیبینند تا به این پیر افراطی نیز بهجای انقلاب رنگین اما “القاب” رنگین بدهند و او را هم به ملت ایران، فیلسوف فیلسوفان و علامه دهر معرفی کنند. با این حال، پریشان فکری و بیخبری “احمدینژاد” از روس و روسیه به حدی رسید که الکساندر پروخانف را در تهران به حضور پذیرفت و با او عکس یادگاری هم گرفت و این شاعر روسی را دوست ایران و ایرانی خواند. البته پیرمرد هم پاسخ داد: “ای احمدینژاد! من، الکساندر پروخانف، سرباز تو هستم.”
حلقه یا محفل آوانگارد فاشیسم روسی
روسها عادت دارند که هواپیماهای نظامی و تجاری را به نام قهرمانان و شخصیتهای ملی نامگذاری کنند و نه به نام اولیا و قدیسان مذهبی؛ سالها پیش اما به سفارش پروخانف یک جنگنده بمبافکن روسی به نام یک شهر استراژیک در مرز لهستان به اسم ”ایزبورسک” نامگذاری شد. پروخانف در بامداد ۲۶ فوریه از درون کابین همین جنگنده ایزبورسکی برای ملت اوکراین رجزخوانی میکرد و بمب بر سر آنها میریخت. شوربختانه کرملین آنقدر بمب و موشک در زاغهها ذخیره دارد که فعلا نیازی به ساختن و فرو ریختن بشکههای انفجاری مملو از میخ و شیشه بر سر اوکراینیها ندارد.
الکساندر پروخانف
کلوپ نیمهرسمی یا حلقه ایدئولوژیک “ایزبورسک” در دهه نخست سده حاضر توسط پروخانف تاسیس شده است و ارگان عقیدتی سیاسی آن که نام ایزبورسکی دارد بدون تاخیر منتشر میشود. در مقاله پیشین کنایه من به حزب توده ایران و کاربرد اصطلاح سربازی ”جیره خشکه” برای این روسوفیلهای وطنی در داخل و خارج ایران در واقع اشاره به همین ارگان سیاسی عقیدتی ایزبورسکی یا به عبارتی آوانگارد فاشیسم روسی بود که رفقای “برلیننشین” دریافت میکنند و پس از ترجمه در ارگان حزبی به عنوان تحلیل هفته منعکس میکنند.
بیسبب نیست که از این پس شایسته است لااقل کمیته مرکزی حزب توده را اعضای شاخه خارجی یا همان اعضای افتخاری کلوپ فاشیستی و آوانگارد “ایزبورسک” روسی به ملت ایران معرفی کنم تا شاید روزی به خویش آیند و درنگی ملی کنند که شاید به خاطر ”میهن” خویش از این مدار هولناک ایزبورسکی خارج شوند. رفقا مطالب ارگان ایزبورسکی را چون توتیا بر چشم میکشند؛ مبادا رفقا حتی توتیای فارسی را برنتافته “طوطیا” کنند. کعبه کرملین چنان رفقا را شیدا و شیفته ساخته که شاید بهجای برلین این بار از کربلا تا کرملین طوطیایی شوند! جالب است که در کنار ترجمه جیره خشکه ایزبورسکی، رفقا مدام در ارگان حزبی هشدار میدهند که ایرانیان مبادا در دام پروپاگاندی غرب اسیر شوند و تحلیلهای ضد روسی بخوانند. جلالخالق، حزب توده و چنین وطندوستی!
محفل یا حلقه روسی ایزبورسک که دائما بر طبل جهانبینی اروآسیایی میکوبد تا کنون توسط سه ایدئولوگ افراطی اداره شده است. الکساندر پروخانف که شیخ و پیر این جنبش است در رأس مثلث مینشیند؛ الکساندر دوگین و نیز “ولادیسلاو سورکوف” مشاور قبلی پوتین هم در ساقین آن مینشینند. البته سورکوف قفقازی هم کمتر در محافل روسوفیلی ایران شناخته شده است؛ او که سالها مشاور و سخنگوی جوانترین الیگارش روسیه “میخائیل خودوروفسکی” کلیمی بود پس از اینکه کرملین این الیگارش را به زندان انداخت و ثروت او را مصادره کرد، به خدمت پوتین در آمد و سالها مشاور ارشد او بود تا اینکه سه سال پیش کرملین عذر وی را خواست و در نتیجه وزن و اعتبار او در محفل ایزبورسک کاهش یافت. الکساندر دوگین که سالها در ترکیه و ایران جولان میداد تا نرمافزار ایدئولوژی ”اروآسیا” را در نهادهای نظامی امنیتی این دو کشور پیاده کند اما در روسیه همواره کوشیده است تا با انشعاب از حلقه ایزبورسکی شاید بتواند هویتی مستقل یافته و بهجای استادش الکساندر پروخانف در صدر محفل بنشیند؛ پروخانف پیر اما با پیوند به مقامات ارشد نظامی امنیتی روسیه تا امروز توانسته جاه طلبی دوگین را مهار کند.
حال که روسی نمیخوانیم و عموما با این زبان بیگانه هستیم آیا روسیه را هم نباید بخوانیم؟ این عدم آشنایی با آنچه در روسیه گذشته و یا میگذرد آیا باعث نگشت ملت ایران تاوان گزاف بپردازد؟ آیا سزاست حزب توده همچنان در مسخ جبروت استالین باقی بماند و ترهات و طامات ببافد؟ آیا جیره خشکه ایزبورسکی که به گونه منظم از مسکو به برلین فرستاده میشود باعث نگشته که رفقا کرملین شوروی و کرملین روسیه را همچنان یکی بداند؟ پس پروا (شرم) حزبی کجا رفته است که چنین بیپروا به ایرانیان هشدار میدهند که اسیر دستگاه پروپاگاندای غرب نشوند! مگر رفقا اسیر پروپاگاندی کرملین نیستند؟
امید که این جستار از سلسله “کرملین کعبه من نیست” روزی زلزله کرملین، کعبه من است شود. این نوشتار هم که به منظور آشنایی سطحی با غولهای فاشیسم روسی تنظیم شده، شاید چراغ هدایت رفقای حزب توده شود تا کمتر سنگ دلواپسی به سینه حزب زنند. آنان که این مقاله را میخوانند، در آینده حتما به خاطر خواهند آورد که از میان مثلث منحوس فاشیسم روسی کدام یک امروز خروس خوش خوان کرملین شده و از آسمان اوکراین باران بمب بر سر بی پناهان میریزد.
پینوشت: دختران و پسران دبیرستانی دوران پهلوی در درس عربی، بیگمان آن شعر معروف “اَن دیک من الهندی/جمیل الشکل و القدی” و معضلات حفظ کردن آن را بهخاطر میآورند. فرنام نوستالژیکی این جستار را بر وزن عنوان آن شعر عربی آوردم.
استکهلم، بهار ۲۰۲۲
________________________________________
نیچه و زرتشت Political Irrationality from Nietzsche to Gröfaz (pouranblog.blogspot.com)