اخیرا در یکی تلویزیونهای خارجی گفتمانی معترضانه در برابر شعار “نه شرقی نه غربی” مطرح و به بحث گذارده شد، امری که پاسخ تاریخی را از حتی یک قرن قبل تا امروز با آمدن چند نسل میطلبد. حتی قبل از انقلاب مشروطه که کشور ما بین روسیه و انگلیس به عنوان منطقه نفوذ تقسیم شده بود و چون تامل کنیم بعد از مشروطه و... هم ادامه داشت، زیرا که بعد هم با کودتای “سیدضیا- رضاخان” که علنا از سفارت انگلستان و فراتر سرهنگ “آیرون ساید” برنامه و کمک گرفته شد.
دیکتاتوری که همه یاران خود را چون داور، تیمورتاش و روشنفکرانی چون عشقی، فرخی و فراتر “مجلس را طویله مینامید” و در مسااله نفت پرونده را به خاطر بیسوادی در بخاری انداخت و تبعات بعدی که نرخ نفت بیش از چند شلینگ نرفت تا جاییکه خود اظهار داشت سی سال بعد به من نفرین میکنند، در حالی که در قرارداد قبلی تمام تاسیسات شرکت انگلیسی “بریتیش پترولیوم” متعلق به ایران میشد”(۱)، تا آغاز جنگ جهانی دوم و بردن رضاشاه درنیمههای شب با رفتن برق، و حتی سران نظامی اش و... از بیم انتقامجویی بخشهایی از جامعه که “باغ و زمینهاشان غضب شده بود” گریزی همراه با اعتراض علی دشتی نماینده مجلس “که آن مرتیکه را بگیرید که اموال مردم را برد” و مسئول قبلی سانسور روزنامهها که شدید بود و تیتر اول روزنامه اطلاعات و کیهان مربوط به دربار از زمان رضا شاه و بعد پسرش محمدرضا شاه.
سپس همراه اشغال ایران در جنگ دوم جهانی وورود نیروهای متفقین در ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۵ “روسیه انگلیس-آمریکا” و فراتر حضور روسای جمهور هر سه کشور و بعد از چند سالی هم ترک ایران توسط نیروهای انگلیس و آمریکا و عدم خروج نیروهای روسیه استالینی و گسترش حزب توده و تظاهرات در کنار رژه نیروهای روسیه و بعد “هم جدایی آذربایجان و واکنش انورخامهای و خلیل ملکی که هرکدام گروهی تشکیل دادند ...– و برای چند سال متاسفانه” جنگ برای ما آزادی آورد؟!!
در چنین شرایطی بعد از دیکتاتوری رضا شاه فضا باز شد و احزاب سیاسی از ملی تا وابسته – کمونیست تا فاشیست – تا مذهبی را در تاریخمان تجربه کردیم و فراتر “جنبش گرسنگان” از تودههای انبوه در جلوی مجلس که تعدادی کشته و زخمی شدند تا معرفی ولیعهد برای سلطنت و گرفتن رای اعتماد از مجلس سیزدهم توسط فروغی که مورد اعتراض دانشگاهیان و بازار و... قرار گرفت و او استعفا داد.
البته به فروغی پیشنهاد تشکیل جمهوری از سوی انگلیسها شد، زیرا که او از فراماسونها و شناخته شده بود که او رد کرد. برای اولین بار ما شاهد اعتراض مصدق در جلوی مجلس چهاردهم که “آن جا دزدگاه است” و شوک به جامعه خفته که همیشه از بیم مستبدان در کشوری مرده بود شدیم، که از بازار و دانشگاه و دبیرستانها جمعیت بهیکباره برآشفته به میدان بهارستان گسیل شد، زیرا که همه وکلا غالبا از باند سیدضیا “انگلوفیل” که از لبنان بازگشته بود و روسوفیل از حزب توده تا حکومت ائتلافی که در دورهای اگر “دکتر طاهری از باند سید ضیا عطسه میکرد همه رای مثبت به لایحهای میدادند و اگر سرفه میکرد رای منفی – در برابر اینها و در شرایط اشغال ایران دولت قوام السلطنه را داریم که بعد از ترک همه نیروهای اشغالگر منهای روسیه – که در برابرحزب توده حزب دموکرات را تاسیس نمود، و بسیاری دانشجویان و فراتر دانشآموزان دبیرستانها را وارد حزب و متشکل نمود، و هر روز رژه اینها در برابر رژه حزب توده تا رفتن به مسکو و قرارومدارهایی برای نفت شمال با استالین گذاشت که در بازگشت با طرح دکتر مصدق در مجلس مبنی بر “ممنوعیت هر قراردادی درباره فروش نفت” که روند حوادث را دیگر کرد.
من دراین زمان دانشآموز دالفنون و سردبیر روزنامه “جوانان ایران” بودم. و بعدها دانش آموخته “مرکز پژوهشهای عالی علوم اجتماعی”(EHESS) پاریس – در مرکزی که غیر از علوم اجتماعی – تاریخ تا علوم سیاسی و فلسفه و تکنیک مورد پژوهش بود.
جنبش جوانان – برای اولین بار در سکوت قبرستانی بهیکباره ابتدا از دانشگاه در جلوی مجلس حسین راضی از حزب مردم ایران “نهضت خداپرستان سوسیالیست - که قرارداد نفت را پاره کرد، و به همچنین در ۲۷ تیر که دکتر مصدق را که از منظر قانونی “مقام مسول” بود در برابر شاه مقام غیرمسئول – در برابر کشتارهای افراد حزب توده توسط لشگر گارد و ارتش وادار به استعفا نمود، و قوام السلطنه را جایگزین اوکرد، به ناگهان پس از چند روز سکوت بعداز استعفای معترضانه، به ناگهان جوانان با جنبشی غافلگیر کننده مصدق را به قدرت شاهانه تحمیل و حتی فرماندهی نیروهای نظامی باز گرداندند، زیرا که بارها تظاهرات خونین افراد حزب توده با برخورد خونین با نیروهای نظامی ولشگر گارد و کشته و زخمی شدن حتی گاهی از هر دو طرف در ۲۳ تیر در نیروهای نظامی، البته به فرماندهی شاه فرمانده کل قوا و مقام غیرمسئول طبق قانون اساسی - چون همهی مستبدان در تاریخ ما – البته او درسال ۱۳۲۷ با انجام انتخاباتی اختیارانحلال مجلس را به خود گرفته، که همان زمان “قوامالسلطنه بدو گفت “تو بلاخره کشور را به انقلاب خواهی رساند و رساند”.
تا باالاخره در انتخابات مجلس شانزدهم دکتر مصدق با شراکت بیست روزنامهنگار و وکیل مجلس برای آزادی انتخابات از گروههای انگلیسی و روسی به دربار به کاخ مرمر رفته و به نسبتی موفق شده، و فراتر با تشکیلاتی از هفت نفر از این کنشگران “جبهه ملی” را تاسیس نمود. بعد از مدتی که شاهد قتل سپهبد رزم آرا در مسجدشاه (مسجد امام امروز) در ختم یکی از مراجع شدیم، دکتر مصدق در مجلس شانزدهم به هنگام پیشنهاد تجدید قرارداد نفت با پیشنهاد جمال امامی از رجال انگلوفیل با کمی مسخرگی و لودگی و....که “خودت نخستوزیری را قبول کن!!– با هشیاری خاص خود آن را “مشروط و همراه با ملی شدن نفت” پذیرفت و به سرعت تصویب شد، زیرا که انبوه جمعیت در برابر جلسات مجلس بویژه دانشآموزان و دانشجویان حتی گاهی بازار در چنین شرایطی که فورا جلوی مجلس گرد میآمدند، فضارا آماده میکردند.
امری که شاه – سید ضیا که در دربار کاندیدای نخستوزیری بود و فراتر سفیر انگلیس را مات نمود، شاهی که در هر کوچکترین اعتراضی عازم سوییس و کشور را ترک میکرد در ۲۸ مرداد ۳۲. وبعد هم معترضانه به سوییس کشوررا ترک مینمود ودراین مرحله شااهد کودتای ننگین آمریکا وانگلیس شدیم و در غیبت او رفراندوم مصدق هوشیارانه به رفراندوم از مردم برای ادامه کار خود رجوع نمود که با اکثریت باور نکردنی پیروز شد؛ امری که واکنش سفیر آمریکا لویی هندرسون را بیشرمانه برانگیخت، و با اعتراض به خدمت مصدق رسیده که چرا رفراندوم میکنی؟!! پاسخ شنید به خاطر آنکه شما از طریق سفارت به هر بیست نفر از مخالفان من در مجلس صد میلیون تومان رشوه دادهاید. و من در نبود شاه به “مردم” با رفراندوم تکلیف دولت را معین میکنم که صاحب اصلی کشور هستند، میبینیم که شاه اگر پدرش با حمایت انگلیسیها آمد او با حمایت آمریکاییها و.. که با کودتایی چون پدرش بازگشت و البته با اعدامهای فراوان با “اداره ساواک” که معروف با جنایات فراوان توسط پرویز ثابتی و البته باکمک اسراییلیها گفته شد تاسیس شد، و با تشکیل کنسرسیومی از امریکا با ۵۰ درصد سهام و انگلیس ۴۰ درصد و حتی فرانسه سهمی اندک تا...از این نفت بردند. اگر قدری بیندیشیم سالها غارت شدیم زیرا که نرخ این فروش را اعلام نکردند. و به قول پیر سالینجر روزنامهنگار و مشاور رییس جمهورانی در آمریکا “از قبل این برنامهها درباره نفت توسط شرکتهای بزرگ گرفته شده بود”.
ازاین ببعد شاه خود و خانوادهاش “شاهپورها” که در معاملات هرکدام سهمی داشتند، و مهمتر که در این قرارداد نفت ۵۰ میلیون دلار به اصطلاح کمک به ایران بود ولی بعدا معلوم شد که سرلشگر زاهدی نخستوزیر، دکتر امینی وزیر نفت و شاه هرکدام بخشی از آن را بردهاند که وقتی رییس جمهوری آمریکا “آیزنهاور” بعد از روزولت در سفری به هند در تهران چند ساعتی توقف کرد و خیابان کاخ را برای حضور او گلباران نمودند دربازگشت در کنگره گفت، “من از دیدگان مردمی که جلوی مجلس سنای آن روز گردآمدده بودند فهمیدم این کمک ما به این مردم نرسیده است” – زیرا حضور او در مجلس با یک سخنرانی به هنگام ترک آن جا پلیس به شدت مردم تماشاچی را همانند گذشته سرکوب نمود، امری که نشان از وحشت قدرت خشن حکومت با مردم ایران حتی با حضور میهمان بود که شب همه اینها در بعضی روزنامهها این حمله خشن به مردم با اماواگرها البته منتشرشد.
ناگفته نماند که بعدها خانم آلبرایت وزیر خارجه کلینتون به خاطر همکاری آمریکا در این کودتا معذرت خواست و بعدا کلینتون، رییس جمهور بههمچنین ، ولی انگلستان هرگز دراین باره سخنی اظهار نداشت!! و مهمتر آنکه دولت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی – کمونیستی!! طلاهای امانتی ایران را در جنگ دوم جهانی درآن کشور در حدود ” ۱۲- ۱۴ تن” به دولت کودتایی داد و به دولت ملی مصدق که تحریم بود و مشکلات مالی داشت و ... نداد؟! آیا جاافتادن شعار “نه غربی نه شرقی” موجه و منطقی نبود؟
پانوشت:
۱- از کتاب “نفت و قدرت و اصول”، مصطفی علم