ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Thu, 02.09.2021, 16:48
سیاست خودکفایی ‏چگونه قربانی می‌گیرد؟

گفت‌وگو با مسعود نیلی

هفته‌نامه تجارت فردا

آنچه این روزها بر جامعه ایران می‌گذرد کلاس درسی پرهزینه برای نسلی از ‏سیاستمداران است که درهای کشور را به روی همه دنیا بسته‌اند؛ فقط بر ‏خودکفایی تاکید می‌کنند و به‌زعم خودشان سعی کرده‌اند ایران را به کشوری ‏مستقل و خودکفا تبدیل کنند که هرچه نیاز دارد، خودش تولید کند و ارتباط ‏معناداری با جهان بیرون نداشته باشد. این ایده منسوخ و شکست‌خورده، ‏سال‌های طولانی است که از ذهن سیاستمداران خیلی از کشورها رخت ‏بربسته اما همچنان ملکه ذهن سیاستمداران ماست. حافظه ما پر از ‏رویدادهای تلخی است که این دیدگاه خلق کرده اما غائله اخیر -که آخرین ‏نخواهد بود - به واسطه تحمیل هزینه‌های انسانی غیرقابل جبران به جامعه ‏ایران هیچگاه از خاطرمان پاک نخواهد شد. در شرایطی که هر روز ۷۰۰ یا ‏شاید ۸۰۰ یا حتی خیلی بیشتر از این ارقام، دوست و رفیق و هموطن از ‏دست می‌دهیم، لازم می‌دانیم یکبار دیگر به این ایده منسوخ و شکست‌خورده ‏بپردازیم. به همین دلیل از مسعود نیلی می‌پرسیم؛ سیاست خودکفایی ‏چگونه قربانی می‌گیرد؟

* در حالی که در بسیاری از کشورهای دنیا، کرونا با یک برنامه مدون ‏واکسیناسیون به تدریج در حال کنترل شدن است و نرخ ابتلا و مرگومیر به ‏میزان قابل توجهی کاهش یافته، ما در ایران به اوج بیماری از زمان آغاز آن ‏رسیده‌ایم. چرا در مواجهه با این مساله که به جان مردم وابسته است، تا ‏این اندازه ناکارآمد و ناموفق ظاهر شدیم؟

مساله همه‌گیری بیماری کرونا، به شکلی که در حال حاضر با آن مواجهیم در ‏واقع یک فاجعه ملی است. اگر هماکنون نرخ مرگ‌ومیر ناشی از کووید ۱۹ را ‏نسبت به کل جمعیت در نظر بگیریم، مشاهده می‌کنیم که کشور ما از حیث ‏این نرخ به یک پدیده کاملا متمایز در مقایسه با بسیاری از دیگر کشورها ‏تبدیل شده است. بررسی مراحل ابتدایی گسترش کرونا در دنیا نشان ‏می‌دهد این ویروس و بیماری متناظر با آن، ابتدا با یک موج بسیار سنگین، ‏به صورت کاملا غافلگیرکننده و نگران‌کننده، کشورهای مختلف دنیا را در ‏برگرفت. اما به تدریج میزان مرگ‌ومیرها در نقاط مختلف جهان از هم فاصله ‏گرفت. اکنون می‌توانیم این پدیده را در جهان به دو مرحله بسیار متفاوت ‏تقسیم کنیم: مرحله قبل از واکسن و مرحله بعد از واکسن.

مرحله اول، از ‏گسترش بیماری در کشورهای مختلف تا تبدیل شدن به یک پاندمی ‏‏(همه‌گیری) و در نهایت کشف و تولید واکسن را در برمی‌گیرد. همانطور که ‏شاهد بودیم، در مراحل اولیه گسترش بیماری در ماه‌های معادل اسفند ‏‏۱۳۹۸ و فروردین و اردیبهشت ۱۳۹۹ برای کنترل بیماری در کشورهای ‏مختلف به ضرورت محدود کردن سردرگمی‌هایی وجود داشت. این سردرگمی‌ها ‏عمدتا آزادی‌های فردی در کشورهایی برمی‌گشت که در آن دولتها چنین ‏پیشینه‌ای نداشتند. در این کشورها، برای دهه‌ها مردم در رفتارهای فردی ‏خودشان آزاد بودند، اما گسترش این بیماری و ورود آن به مرحله پاندمی ‏به‌طور دفعتی، ضرورت یک تغییر بزرگ را ایجاب می‌کرد و دولتها مجبور بودند ‏محدودیت‌هایی در رفتارهای ابتدایی مردم مثل تردد، خرید، مدرسه و دانشگاه ‏رفتن و کارهای اولیه اعمال کنند.

در فاصله شیوع تا همه‌گیری و رسیدن ‏بیماری به پیک، که در همه کشورها از جمله کشورهای پیشرفته هم نرخ‌های ‏بالای ابتلا و مرگ‌ومیر ثبت شد، جمع‌بندی‌هایی برای سیاستگذار ایجاد شد که ‏در نهایت دولت‌ها را بر آن داشت که محدودیت‌های جدی اعمال کنند. شاهد ‏بودیم که محدودیت‌های سختگیرانه با جریمه‌های بسیار سنگین وضع شد. ‏همچنین دولتها در برابر همان محدودیتهایی که اعمال می‌شد، کمک‌های ‏مالی بالایی برای کسب‌وکارها و اشتغال از دست‌رفته و به‌طور کامل مربوط به ‏مرحله قبل محدودشده در نظر گرفتند. این سیاستها تقریبا به‌طور کامل مربوط مرحله قبل از تولید واکسن ‏می‌شود. به‌طور طبیعی در کنار این سیاستها، تحرک بسیار زیادی برای کشف ‏و تولید واکسن کرونا شکل گرفت.

با ورود به مرحله‌ای که واکسن موثر در ‏دسترس قرار گرفت، شرایط کاملا تغییر کرد. چند واکسن محدود در چند ‏شرکت بزرگ تولیدکننده دارو و واکسن در دنیا تولید و تایید شد و پس از آن ‏سیاست واکسیناسیون همگانی با سرعت بالا در دستور کار قرار گرفت. چون ‏علاوه بر مساله تولید واکسن، سرعت واکسیناسیون در برابر یک بیماری ‏همه‌گیر نیز اهمیت بسیار بالایی دارد. همانطور که متخصصان مربوطه ‏می‌گویند، خارج شدن از مرحله پاندمی مشروط به این است که ۷۰ درصد ‏جمعیت یک کشور در بازه زمانی کوتاهی واکسینه شوند. بعد از آن، همه‌گیری ‏به شرایط عادی تبدیل می‌شود و مبارزه با بیماری همانند دیگر بیماری‌ها ‏خواهد شد. چون آمار ابتلا و مرگ‌ومیر ناشی از آن از حالت خطرناک خارج ‏می‌شود، گرچه همچنان نگرانی‌های خودش را دارد. اما در نهایت آنطور که ‏متخصصان می‌گویند و آمار نشان می‌دهد کاهش نرخ مرگ‌ومیر دستاورد ‏اصلی سیاست واکسیناسیون است.

آنچه امروز در دنیا مشاهده می‌کنیم ‏تحول بزرگی است که در کنترل و کاهش نرخ مرگ‌ومیر ناشی از کرونا اتفاق ‏افتاده و تعداد فوتها به نسبت جمعیت، در حال حاضر عددهای بسیار پایینی ‏است. آخرین آماری که امروز (روز مصاحبه) دیدم و برایم بسیار جالب بود، ‏این بود که بالای ۵۰ درصد از جمعیت کل دنیا واکسن دریافت کرده‌اند. نرخ ‏واکسیناسیون در حال حاضر نشان می‌دهد فرآیند واکسیناسیون سرعت ‏بسیار زیادی داشته که توانسته به چنین دستاوردی برسد. از این نظر است ‏که می‌توان روند این بیماری را به دو مقطع قبل از واکسن و بعد از واکسن ‏تقسیم کرد. گذشته از آن، به نظر می‌رسد در کشورهایی که سرعت ‏واکسیناسیون قابل قبول بوده، شرایط بازگشت به کار فراهم شده و زندگی ‏کم‌وبیش حالت عادی خود را پیدا کرده است. البته همچنان توصیه‌های ‏بهداشتی و پروتکل‌های حفاظتی با درجه‌های مختلف وجود دارد و برقرار ‏است‎.‎

* به نظر می‌رسد آنچه در کشور ما رخ داده، دقیقا برعکس روندی است ‏که در بیشتر کشورهای جهان اتفاق افتاده. به گونه‌ای که باید به صراحت ‏اعتراف کنیم که ما در همان مرحله اول که کشورها سردرگم بودند متوقف ‏مانده‌ایم‎.‎

بله، دقیقا. در ایران بیماری در همان مرحله اول متوقف مانده است. ‏رویکردی که در کشور ما به مساله واکسن وجود داشت، مبتنی بر این بود که ‏ما باید خودمان واکسن تولید کنیم. گفته شد که ما در داخل تمام الزامات و ‏قابلیت‌های تولید واکسن را هم داریم و بنابراین اولویت زیادی به تولید و ‏توزیع واکسن داخلی داده شد و در نتیجه یک ترمز بسیار قوی بر هر گونه ‏اقدامی که در جهت واردات واکسن بود، کشیده شد. در اواخر فروردین سال ‏گذشته، در سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به صورت یک نامه خطاب به وزیر ‏بهداشت و درمان نوشتم و این درخواست را مطرح کردم که یک تحلیل ‏رسمی از مساله کرونا ارائه شود چون کرونا مساله حیات مردم است و مردم ‏باید بدانند تصمیم‌گیرندگان آنها درباره این بیماری چگونه فکر می‌کنند و ‏برنامه‌شان برای کنترل و از بین بردن آن چیست. آن زمان هنوز ما به مرحله ‏واکسیناسیون نرسیده بودیم. در آن نوشته تاکید کردم که به نظر می‌رسد بین ‏اعمال محدودیت در کسب‌وکارها و حفظ سلامتی مردم، یک بده‌بستان وجود ‏دارد؛ یعنی یکی باید به نفع دیگری تحت تاثیر قرار گیرد. از آنجا که ما در ‏شرایط تحریم هستیم و دولت دستش برای دادن کمک به مردم باز نیست و ‏خود کسب‌وکارها هم دچار مشکل فراوان هستند، لازم است دولت تحلیل ‏خودش را به‌طور شفاف بیان کند و به مردم بگوید چگونه فکر می‌کند و چه ‏برنامه‌ای قرار است پیاده کند. با این حال واکنش خوبی به آن مطلب نشان ‏داده نشد و وزیر بهداشت تا حدودی شخصی واکنش نشان دادند و گفتند ‏اصلا خود شما باید راه‌حل بدهید. در حالی که من اصلا در جایگاهی نبودم ‏که بخواهم راه‌حل بدهم و منظور من این بود که دولت باید راه‌کار بدهد‎.‎

بعد از آن، در اوایل اردیبهشت امسال، مقاله دیگری نوشتم که در آنجا بحث ‏من راجع به واکسیناسیون بود. در آن مقاله نوشتم که این بیماری به دو ‏مرحله قبل از واکسن و بعد از واکسن تقسیم می‌شود. تاکید کردم که آنچه ‏در آمارهای بین‌المللی مشاهده می‌شود این است که مهمترین اولویت همه ‏دولتها در همه جای دنیا تامین واکسن است. حتی در آن مقاله عنوان کردم ‏که اکنون مفهومی به عنوان «دیپلماسی واکسن» در دنیا شکل گرفته به این ‏معنا که کشورهای مختلف در حال تلاش هستند تا زودتر و سریع‌تر واکسن ‏موردنیاز مردم‌شان را به نحو اطمینان‌بخشی فراهم کنند. آن بازه زمانی، بازه ‏زمان طلایی برای نجات جان هزاران انسان بود. آمارهایی هم دادم که مثلا ‏در آمریکا، کانادا و اروپا چند برابر جمعیت کشورشان پیش‌بینی خرید و تامین ‏واکسن صورت گرفته و اقدامات لازم انجام شده است.

در بسیاری از ‏کشورهای دیگر هم همین اتفاق رخ داد و برنامه مشخصی برای ‏واکسیناسیون همگانی تهیه شد و همه می‌دانستند قرار است ظرف چه مدت، ‏به چه تعداد، برای چه گروه‌هایی و با چه اولویتی واکسیناسیون انجام شود. ‏آنجا پیشنهاد کردم که دولت در یک بیانیه رسمی، برنامه جامع واکسیناسیون ‏را اعلام کند. اشاره داشتم که مثلا یک‌سری مصاحبه‌هایی در صداوسیما انجام ‏و پخش می‌شود و افرادی در مورد تولید واکسن و فرآیند واکسیناسیون ‏صحبت می‌کنند که اصلا برای مردم شناخته‌شده نیستند. مردم نمی‌دانند اینها ‏چه کسانی هستند، این افراد از برنامه تولید واکسن و چگونگی تزریق به ‏مردم می‌گویند اما کسی نمی‌داند اینها بر اساس چه صلاحیت‌هایی سخن ‏می‌گویند و چه مسوولیتی دارند. تاکید کردم که اگر به هر دلیلی در داخل ‏نتوانیم به اهداف معین‌شده برای تولید واکسن برسیم و با توجه با یک ‏شرایط به اینکه اقدامی برای تامین واکسن از خارج هم صورت نگرفته، حتما ‏بحرانی مواجه خواهیم شد که اکنون همان شرایط عملا اتفاق افتاده است. ‏متاسفانه به عینه دیدیم که دولت برنامه مدون و مشخصی اعلام نکرد و ‏کسی هم پاسخگو و مسوول نیست‎.‎

* به تعبیر یکی از اقتصاددانان به تعداد کشورهای دنیا برگه امتحانی ‏توزیع شد و به‌طور همزمان از همه کشورها امتحان گرفتند. وقتی برگه‌ها ‏تصحیح شد، متوجه شدیم ما جزو کشورهای مردود هستیم. با شرایط کنونی ‏چه چشم‌اندازی پیشروی ما قرار دارد؟

نقطه‌ای که اکنون در آن قرار گرفته‌ایم نقطه سخت و حساسی است. با این ‏فرض که برای خروج از مرحله پاندمی لازم است حداقل ۷۰ درصد جمعیت ‏کشور واکسن زده باشند، در کشور ما باید حدود ۶۰ میلیون نفر واکسن ‏دریافت کنند. با احتساب هر نفر دو دوز، مجموعا ۱۲۰ میلیون دوز واکسن نیاز است. برابر آخرین ‏آماری که وزارت بهداشت منتشر می‌کند حدود ۲۰ ‏میلیون دوز واکسن به مردم تزریق شده و بنابراین همچنان ۱۰۰ میلیون دوز ‏واکسن دیگر موردنیاز است. اگر روزی ۵۰۰ هزار دوز واکسن (که به نظر رقم ‏بالایی محسوب می‌شود) تزریق شود، به شرط تامین آن، حدود ۲۰۰ روز یا ‏هفت ماه طول می‌کشد تا واکسیناسیون کامل شود.

حاال مساله دیگر این ‏است که برابر گفته‌های متخصصان، سطح آنتی‌بادی ایجادشده در نتیجه ‏واکسیناسیون، بعد از شش ماه کاهش پیدا می‌کند و در نتیجه ضرورت ‏تزریق دوز سوم هم وجود دارد. علاوه بر این سویه‌های جدید بیماری و انواع ‏جهش‌یافته ویروس هم در حال شیوع است مانند نوع دلتا که در کشور ما هم اخیرا ‏شیوع یافته یا در حال همه‌گیری است و گفته می‌شود بسیار خطرناکتر از ‏نوع لامبادا که سویه‌های پیشین است. با این حساب زمانی که ما به ‏ماه هفتم برسیم، افرادی که در ماه‌های اول واکسن زده‌اند باید دوباره ‏واکسن دریافت کنند. یعنی به نظر می‌رسد فرآیند واکسیناسیون کامل بین ۷ ‏تا ۱۰ ماه طول بکشد و این طولانی شدن باعث می‌شود نتوانیم از وضعیت ‏پاندمی خارج شویم. درنتیجه، شرایط خاصی که اکنون مشاهده می‌کنیم ‏ممکن است ادامه یابد.

حال شما در نظر بگیرید که حتی اگر نرخ مرگ‌ومیر ‏ناشی از کرونا به نصف میزان موجود هم برسد یعنی باز هم تعداد فوتی‌های ‏روزانه حدود ۳۰۰ نفر خواهد بود. ممکن است بعضی‌ها فکر کنند رسیدن از نرخ ‏‏۶۵۰ تا ۷۰۰ فوتی روزانه به ۳۰۰ نفر یک دستاورد است اما همه ما می‌دانیم ‏وقتی مثلا یک هواپیما سقوط می‌کند و ۱۰۰ تا ۲۰۰ نفر در این حادثه کشته ‏می‌شوند، عزای ملی اعلام می‌شود و اندوه بزرگی همه مردم را فرامی‌گیرد. ‏اینکه هر روز در حد ۲۰۰ تا ۳۰۰ نفر از دنیا بروند، قطعا یک بحران ملی است. ‏از طرفی چون آغاز واکسیناسیون از سنین بالا و گروه‌های در خطر آغاز شده ‏است، در حال حاضر می‌بینیم که نرخ مرگ‌ومیر بیماران با سن بالا کاهش ‏یافته و به جای آن نرخ مرگ‌ومیر جوان‌ها بالا رفته است. یعنی فقط کمیت عدد ‏نیست، کیفیت آن هم تغییر کرده است.

واقعیت این است که از نظر جامعه ‏بسیار مهم است که این تعدادی که روزانه بر اثر بیماری فوت می‌کنند مثلا در ‏بازه سنی ۷۵ به بالا هستند یا در بازه سنی کمتر از ۵۰. مشاهدات مردم ‏هم‌اکنون نشان می‌دهد سن مردمی که فوت می‌کنند در چه بازه‌ای قرار دارد. ‏در مقاله‌ای که اوایل اردیبهشت سال جاری نوشتم، عنوان کردم که اگر به هر ‏دلیلی دولت مستقر در موقعیتی قرار ندارد که بخواهد یک برنامه جامع ‏واکسیناسیون اعلام کند، این بحث در انتخابات ریاست‌جمهوری مطرح شود و ‏به عنوان موضوع اصلی مورد مطالبه قرار گیرد. ما اصلا از موضوع رفاه مردم ‏گذشتیم اما لااقل نامزدهای ریاست‌جمهوری بگویند که برای حفظ جان مردم ‏چه خواهند کرد. در انتخابات ریاست‌جمهوری درباره همه چیز بحث شد اما ‏درباره چگونگی گذار از این روزهای رعب‌آور بحثی نشد. در حال حاضر اگر قرار ‏باشد که کشور در یک بازه زمانی مثلا فراتر از شش ماه به این وضعیت ادامه ‏بدهد، لطمات بسیار بزرگی برای جامعه ایجاد شده و ما به یک جامعه ‏افسرده و ماتم زده تبدیل خواهیم شد که اصلا معلوم نیست چگونه ممکن ‏خواهد بود که جامعه خودش را بازسازی کند. شرایط اقتصادی خوب نیست و ‏مردم هم در حال از دست دادن عزیزانشان هستند و اگر قرار باشد این ‏وضعیت ادامه پیدا کند، وضعیت بغرنج خواهد شد. اینکه بگوییم داریم تلاش ‏می‌کنیم، شبانه‌روز کار می‌کنیم و به قول معروف پای کار هستیم خیلی ‏خوب است اما باید یک برنامه مشخص به مردم اعلام و به آنها گفته شود که ‏این شرایط قرار است ظرف چه مدت و چگونه خاتمه یابد. این یک مطالبه ‏بسیار ابتدایی از سیاستگذار است. ضمن اینکه حتما باید برنامه‌ای برای برونرفت ‏از این شرایط تدوین شود.

* آقای دکتر قطعا دلایلی وجود دارد که محدود به حکمرانی غلط در حوزه ‏سلامت نیست. حتما ایراد کار جای دیگری است. به نظر شما کجای کار ایراد ‏دارد؟

متاسفانه روندی که طی شده ما را در شمار چند کشور نخست دنیا از نظر ‏درگیری با این بیماری قرار داده اما بیایید از گزاره «بحران کرونا»، کلمه ‏‏«کرونا» را بردارید و به جایش «تورم» بگذارید. باز هم می‌بینید ما در همان ‏چند کشور نخست درگیر این مساله هستیم. «تورم» را بردارید و به جای آن ‏بنویسید «بیکاری جوانان»، باز هم در بین کشورهای صدر جدول قرار ‏می‌گیریم. بنویسید «بیکاری جوانان تحصیل‌کرده»، «بیکاری زنان جوان ‏تحصیل‌کرده» و... باز جزو همان چند کشور اول درگیر قرار می‌گیریم. این ‏وضعیت به ما یک سیگنال نگران‌کننده می‌دهد؛ اینکه وقتی در کشور ما ‏مشکلی پیش می‌آید، رفتنی نیست، ماندگار و مزمن می‌شود. اکنون هم ‏کرونا آمده و مانده است؛ منتها این مشکل به دلیل خطرات جانی که برای مردم دارد واقعا با دیگر مسائل و ‏مشکلات متفاوت است‎.‎

ما یک نظام حکمرانی داریم که یک ‏ویژگی‌اش درگیری و تعارض با بیرون است و ویژگی دومش درگیری داخلی ‏است. ما همواره گرفتار تعارض‌های بزرگ داخلی بوده‌ایم. از داخل این دو ‏درگیری، بیرون آمدن یک برنامه که با کارآمدی مناسبی بتواند یک هدف ‏مشخص را محقق کند، بسیار سخت است. بنابراین با وجود اینکه مطالبه یک ‏برنامه مشخص و شفاف برای بهبود وضعیت کنونی کرونا، مطالبه‌ای بسیار ابتدایی است،  اما می‌دانیم امکان آن تقریبا وجود ‏ندارد؛ حالا‏ برنامه برای خروج از رکود و تورم و... که جای خود دارد. مساله اصلی همینجاست. آنچه ‏واقعا همیشه رنج‌آور بوده، یادگیری ‏تقریبا صفر سیاستگذار است؛ مساله‌ای که مدام استمرار می‌یابد و از یک مساله به مساله دیگر سرایت می‌کند. ‏

ظرف همین دو سه هفته گذشته با روی کار آمدن دولت جدید، اتفاق بسیار ‏بزرگی رخ داد و سیاست واردات واکسن کاملا تغییر کرد. یعنی آن وزن ‏بسیار زیاد و آن جایگاه بسیار خاصی که برای تولید داخلی واکسن در مقابل ‏واردات واکسن در نظر گرفته شده بود، دگرگون شد. اکنون می‌بینیم آقای ‏رئیس‌جمهور در مورد تامین واکسن با رئیس‌جمهور چین صحبت می‌کند و انگار ‏دیپلماسی واکسن بعد از مدت زمان بسیار طولانی و دیرهنگام سرانجام به ‏کار افتاده. اما نکته اصلی «یادگیری» است؛ یعنی اینکه چرا این اتفاق افتاد؟ ‏آیا این قابل پیش‌گیری بود؟ و ما چه درسی از این زمان ازدست‌رفته بسیار ‏پرهزینه می‌توانیم بگیریم؟ به نظر من اصل مطلب همین است و باید بسیار ‏به این نکته بپردازیم. ما افراد سیاسی نیستیم، سیاستمداران می‌گویند چه ‏کسی باعث شد این اتفاق بیفتد؟ ما که کارمان سیاست‌ورزی نیست. ما ‏می‌گوییم باید پرسید چه تصمیم یا رویکردی باعث شد این اتفاق بیفتد؟ ‏تفاوت بین این دو جمله سوالی بسیار زیاد است.

* ‎آقای دکتر در پرسش قبل اشاره کردم؛ دلایلی وجود دارد که تنها محدود ‏به حکمرانی غلط در حوزه سلامت نیست. این روزها که بیش از ۷۰۰ نفر از ‏هموطنان روزانه جان خود را از دست می‌دهند فرصتی است تا به ایده مرگبار ‏خودکفایی بپردازیم. ایده‌ای که سال‌های طولانی است از ذهن سیاستمداران ‏خیلی از کشورها رخت بربسته اما همچنان در ذهن سیاستمداران ما جا ‏خوش کرده است. قربانیان این ایده به مرگ‌ومیر روزانه ویروس کرونا منحصر ‏نمی‌شود و سال‌هاست شاهد اتلاف گسترده منابع مالی و انسانی در تله‌هایی ‏هستیم که از ایده خودکفایی ناشی می‌شوند. قربانیان خاموشی که شاید ‏هیچگاه مشخص نشود این ایده غلط باعث مرگ آنان بوده است. اما به‌طور ‏مشخص درباره سیاستگذاری مواجهه و مقابله با ویروس کرونا مرتبط با ‏همین موضوع چند سوال مطرح می‌کنم. به نظر شما ریشه‌های اقتصادی و ‏اقتصاد سیاسی شکست حکمرانی ما در برابر غائله کرونا چیست؟

از جمله مسائلی که باعث شد به این روز بیفتیم، نگاه خاص سیاسیون به ‏تولید است. در کشور ما بسیاری از سیاسیون به تولید به عنوان یک مولفه ‏سیاسی نگاه می‌کنند. در حالی که ما اقتصادی‌ها تولید را یک مولفه رفاهی ‏می‌بینیم. یعنی برای سیاستمداران، تولید عاملی نیست که باعث می‌شود ‏درآمد مردم افزایش پیدا کند، اشتغال افزایش پیدا کند؛ بلکه تولید، عامل ‏رخ‌نمایی است. نگاه غالب این است که واردات، پیشروی دشمن در خاک ‏اقتصاد ماست و صادرات پیشروی ما در خاک آنهاست و تولید داخل هم ‏سنگر و مانع از پیشروی کشورهای بیگانه است. درواقع این عرصه به صورت ‏یک جنگ دیده شده که اگر دشمن داخل بیاید شکست خورده‌اید، اگر شما ‏به خاک دشمن بروید پیروز شده‌اید و اگر بتوانید مانع پیشروی دشمن ‏شوید می‌توانید او را متوقف کنید. وقتی ادبیات جنگی را به اقتصاد می‌آوریم، ‏واردات و صادرات و تولید هم اینگونه تفسیر می‌شود.

مساله‌ای که این نگاه ‏به وجود می‌آورد این است که سیاستمدار به کارآمدی محصول تولیدی توجه ‏نمی‌کند؛ یعنی می‌گوید من یک محصول می‌سازم با چهارچرخ که مقداری ‏بنزین در آن می‌ریزیم و گاز می‌دهم و جلو می‌رود و این اسمش می‌شود ‏‏«خودرو» و کاری به این ندارد که در دنیا آنچه به نام خودرو تولید می‌شود از ‏نظر ایمنی، از نظر زیبایی، از نظر آسایش فردی که در آن نشسته، ‏قابلیت‌های بسیار بالایی دارد. سیاستگذار می‌گوید اجمالا ما می‌خواهیم از ‏مبدأ به مقصد برسیم، حالا یک مقدار دیرتر می‌رسیم و ممکن است چند نفر ‏هم روزانه تصادف کنند و مصدوم و کشته شوند اما در نهایت مهم این است ‏که من خودم بسازم و تولید کنم.

سیاستمدار در ایران نه توجهی به قیمت ‏تولید دارد و نه کارآمدی آن را مدنظر قرار می‌دهد، فقط می‌گوید ما توانستیم ‏خودمان چیزی تولید کنیم و به این رویکرد می‌گوید «استراتژی خودکفایی». ‏تصورش از حرف‌های ما هم این است که ما اعتقادی به تولید داخل نداریم و ‏می‌خواهیم همه چیز وارد شود. در استراتژی توسعه صنعتی که در سال ‏‏۱۳۸۰ تدوین کردیم، چهار مدل استراتژی شامل «خودکفایی»، «جایگزینی ‏واردات»، «توسعه صادرات» و «مشارکت در زنجیره تولید جهانی» را مطرح ‏کردیم‎.‎

در آن مجموعه، در مبحث استراتژی خودکفایی که جمله به جمله‌اش را خودم ‏نوشتم؛ این بحث مطرح شده که در این استراتژی، سیاستگذار دنبال یک ‏هدف اقتصادی نیست بلکه دنبال این است که تولید را به عنوان مانع واردات ‏مطرح کند. این رویکرد، علاقه‌مند به صادرات بدون واردات است. در حالی که ‏ما به لحاظ اقتصادی می‌دانیم یک اقتصاد اگر فقط تولید و صادر کند و ‏واردات نداشته باشد ناگزیر درگیر تورم می‌شود. یعنی شما منابع‌تان را صرف ‏تولید کالایی می‌کنید که به افزایش عرضه داخلی نمی‌انجامد و در داخل ‏عرضه نمی‌شود و به بیرون صادر می‌شود. ارز آن هم چون هزینه واردات ‏نشده، تبدیل به خالص دارایی خارجی بانک مرکزی می‌شود که پایه پولی را ‏بالا برده و نقدینگی را زیاد می‌کند و تبدیل به «تورم» می‌شود.

منتها ‏سیاستمدار می‌گوید؛ من این رویکرد را دوست دارم؛ دوست دارم خارج به ما ‏وابسته باشد و ما به خارج وابسته نباشیم. معنای این حرف می‌شود صادرات ‏منهای واردات و چون در این حرف منطق اقتصادی وجود ندارد، بنابراین ‏سنجش آن هم سنجش اقتصادی نیست. درحالیکه استراتژی جایگزینی ‏واردات حداقل مبتنی بر یک منطق اقتصادی است که در آمریکای لاتین ‏تجربه شده. استراتژی خودکفایی در کشورهای کمونیستی سابق به کار رفت ‏که نتیجه‌اش را می‌دانید. اگر می‌بینید مثلا اتحاد جماهیر شوروی و ‏کشورهای کمونیستی بلوک شرق اروپا با همین استراتژی حداقل ۷۰ سال ‏خودشان را سرپا نگه داشتند به این دلیل بود که تنها یک کشور نبودند، یک ‏بلوک از کشورها بودند. شوروی که خودش مجموعه‌ای از جمهوری‌های ‏مختلف بود و در واقع کشورهای متعددی را پوشش می‌داد و کشورهای ‏اروپای شرقی هم عضو این بلوک بودند. این کشورها به نوعی به هم تکیه ‏داده و ضعف‌های خودشان را به همدیگر پاس می‌دادند و این باعث شد که ‏دیر به بحران برسند. اما وقتی کشوری بخواهد به تنهایی این رویکرد را در ‏پیش بگیرد زودتر به بحران می‌رسد‎.‎

در استراتژی جایگزینی واردات، بحث سیاسی نیست و یک منطق اقتصادی ‏حاکم است که البته منطق اشتباهی است. این استراتژی می‌گوید من ‏می‌خواهم تراز پرداخت‌هایم متعادل باشد و این کار را از طریق کم کردن واردات ‏انجام می‌دهد. در نتیجه برای واردات تعرفه بالا می‌گذارد و محدودیت اعمال ‏می‌کند و اقدامات دیگری در پیش می‌گیرد که منجر به توزیع نابرابر درآمد و ‏تورم و دیگر معضلات اقتصادی می‌شود‎.‎

آنچه ما در مورد واکسن یا خودرو به کار بردیم، استراتژی خودکفایی بود. ‏وقتی این استراتژی در مورد خودرو پیاده می‌شود، نتیجه‌اش این است که ‏مردم رفاه کمتری به دست می‌آورند یا ماشین با کیفیت پایین را با قیمت ‏بالا می‌خرند اما در مورد واکسن، مساله جان و حیات مردم است. به همین ‏دلیل هم واکنش‌ها سریع است، چون پیام زود انتقال پیدا می‌کند. می‌خواهم ‏بگویم درسی که ما از این موضوع باید بگیریم این است که در کتاب ‏استراتژی توسعه صنعتی، محصولات مختلف را به لحاظ سطح تکنولوژی به ‏سه سطح تکنولوژی‌های پیشرفته‎ ،)high tech)‎تکنولوژی‌های متوسطmedium tech) ‎) و تکنولوژی‌های پایین(low tech) تقسیم کرده و ‏نتیجه گرفتیم که تکنولوژی‌های پیشرفته دانش زیاد و فشرده و درواقع بیشترین زیرساخت نهادی و تکنولوژیکی را لازم دارد. اتفاقا ‏زیرساخت نهادی مانند مساله حقوق مالکیت در آن بسیار بسیار مهم است. از این نظر ‏تکنولوژی پیشرفته پدیده خاصی در دنیاست و نمی‌توان جزیره‌ای سراغش ‏رفت بلکه باید مجموعه را جلو آورده باشید‎.‎

واکسن کرونا یکی از مصادیق بارز تکنولوژی پیشرفته است؛ یعنی اینکه تبلور ‏تمام دانش فنی، صنعتی، پزشکی و... تبدیل به واکسن شده است. ما در ‏استراتژی توسعه صنعتی به این پرداخته بودیم که مفهومی به نام «دینامیک ‏تحولات تکنولوژیکی» وجود دارد که توجه به آن بسیار مهم است درحالیکه ‏تاکنون به آن بی‌توجه بوده‌ایم. یعنی وقتی می‌خواهید محصولی را که در ‏خارج تولید می‌شود در داخل تولید کنید، سرمایه‌گذاری زیادی می‌کنید، ‏مهندسی معکوس انجام می‌دهید تا در نهایت یک محصول تولید کنید اما تا ‏شما به آن مرحله برسید، تکنولوژی دو قدم جلوتر رفته و یک محصول دیگر ‏تولید کرده است. بعد شما باید تلاش کنید که به آن محصول جدید برسید و ‏باز تکنولوژی جلوتر می‌رود و این داستان تکرار می‌شود‎.‎

داستان واکسن هم همین است. در حال حاضر این پرسش برای ما مطرح ‏است که آیا واکسن تولیدشده در مقابل ویروس دلتا مقاوم است یا نیست؟ ‏خب این یک گام جلوتر می‌خواهد؛ یعنی تولیدکننده واکسن باید خودش را ‏به اینجا برساند که ببیند با دلتا می‌خواهد چه کار بکند. کمی بعد می‌بینیم ‏سویه لامبدا می‌آید که بسیار خطرناک‌تر است و مثلا کودکان را در معرض ‏خطر قرار می‌دهد و دوره‌اش بالای ۵۰ روز است. اما ما به خاطر اینکه آن ‏زیرساخت‌ها را نداریم، هنوز در حال تلاش هستیم که تازه بتوانیم آن واکسن ‏اول را که برای آن ویروس نوع اول درست شده، در مقیاس زیادی تولید ‏کنیم و دیگر نمی‌توانیم به سویه‌های بعدی که جدید می‌آید برسیم‎.‎

اینکه من می‌گویم این موضوع نیاز به زیرساخت نهادی دارد، یک مثال ساده ‏دارد که می‌تواند به انتقال بهتر مطلب کمک کند. فردی را در نظر بگیرید که ‏در خانه دستپختش بسیار خوب باشد و ممکن است خورشت فسنجان و ‏قورمه‌سبزی بسیار خوشمزه‌ای درست کند. شما می‌گویید خب ایشان خیلی ‏خوب می‌تواند غذا درست کند و مثلا اگر پنج نفر باشیم می‌تواند یک غذای ‏خوشمزه بپزد. اگر برای شما مهمان آمد و ۱۰ نفر ‏شدید، ایشان باز هم می‌تواند احتمالا همان غذا را با همان کیفیت خوب درست کند. اما اگر به ‏ایشان بگویید شما که آشپزی‌ات بسیار خوب است باید برای ۱۰۰ هزار نفر غذا ‏درست کنی، اینجا مساله کاملا عوض می‌شود و او با یک پدیده دیگر مواجه ‏است. دیگر داستان آشپزی برای چند نفر نیست بلکه یک پدیده صنعتی ‏بزرگ است که باید ۱۰۰ هزار پرس غذا در روز تولید کند که مشخص است از ‏ظرفیت قابلیت‌های فردی خارج است‎.‎

داستانی که برای واکسن داخلی برای ما به وجود آمد همین اشتباه گرفتن ‏آن فسنجان پنج نفره با این ۱۰۰ هزار پرس غذاست؛ یعنی وقتی به صورت ‏رسمی مطرح می‌کنید که در آزمایشگاه خیلی خوب پیش رفتیم و به اینجا ‏رسیدیم که واکسن را تولید کنیم و فقط مانده یک کار جزئی و آن هم این ‏است که تولید را به ۲۰ یا ۵۰ میلیون دوز برسانیم. مساله این است که اصل ‏داستان همینجاست. وقتی زیرساخت این تولید وجود ندارد، گرفتار می‌شوید ‏و اینجا مردم باید هزینه‌های سنگین آن را پرداخت کنند. تمام حرفی که در ‏استراتژی توسعه صنعتی زده بودیم، همین بود که مناسبات تجاری جهانی، ‏روابط بین بنگاه‌های اقتصادی داخل و خارج است. این گونه نیست که ‏بگوییم مثال رئیس‌جمهور آمریکا نشسته و به فلان کارخانه دستور می‌دهد که ‏محصولی که می‌خواهی به اروپا بفرستی به این شکل باشد و آن محصولی که ‏به ایران می‌خواهی بفرستی، طور دیگری باشد‎.‎

در دنیا هیچ دو کشوری با همدیگر برادر و خواهر نیستند و مناسبات سیاسی ‏حاکم است؛ هر سیاستمداری در دنیا به فکر منافع مردم خودش است و ‏تلاش می‌کند تا می‌تواند از آن کشوری که با او در حال مبادله است، امتیاز ‏بیشتری بگیرد. مناسبات آمریکا و چین را در نظر بگیرید. اینطور نیست که ‏بنگاه‌های آمریکایی از رئیس‌جمهور خودشان و بنگاه‌های چینی هم از ‏رئیس‌جمهور خودشان دستور بگیرند که چه بکنند. ما فکر می‌کنیم این بنگاهها ‏تک‌تیراندازهای فرمانده‌های جنگ دو طرف هستند. در صورتی که اصلا این ‏طور نیست. اصلا بنگاه آدیداس دارد خودش در چین تولید می‌کند و دیگر در ‏آمریکا تولید نمی‌کند که بخواهد از  ‏رئیس‌جمهور آنجا دستور بگیرد. نهایتا این است که بخش بزرگتری از درآمدش را می‌آورد و در آمریکا خرج می‌کند. ‏بنابراین نکته اولی که ما در استراتژی توسعه صنعتی روی آن تاکید داشتیم ‏این بود که اگر مناسبات بین بنگاهها را با مناسبات استراتژیک سیاسی میان ‏کشورها اشتباه بگیریم، برای ما آثار رفاهی منفی بزرگی در پی خواهد داشت‎.‎

نکته دوم هم این است که ‏اصولا در واقع روابط بین بنگاهها با همدیگر چه در  داخل و چه در خارج مبتنی بر رقابت است نه خصومت. رقابت با ‏خصومت فرق دارد. بنگاه‌ها رقیب همدیگر هستند دشمن هم نیستند. یاهو و ‏گوگل با هم رقیب هستند، مخاصمه ندارند. اساسا روابط تجاری با روابط انسانی متفاوت است. مناسبات ‏بنگاهها با همدیگر تجاری است؛ یعنی با هم ‏رقیب هستند اما در جایی که نفع‌شان مشترک است، می‌توانید رزونانسی ‏ایجاد کنید و از آن سود ببرید. ما چون عرصه رقابت را عرصه تخاصم تعریف ‏کردیم و این تخاصم را هم تا بالاترین سطح سیاسی کشورها بالا بردیم، ‏نگاهمان به اقتصاد و منافعی که از مبادلات تجاری می‌توانیم ببریم، تبدیل به ‏ریاضت شده است؛ ریاضتی که در واقع به مردم تحمیل شده. این ریاضت ‏پیش از این در زمینه خودرو و مواد غذایی بوده اما اکنون مساله سلامتی و ‏حیات مردم را دربرگرفته است‎.‎

* ‎اتفاقا یاد نامه معروف به نامه ۱۰ استاد افتادم که دو دهه پیش در ‏واکنش به استراتژی توسعه صنعتی منتشر کردند. نامه اثرگذاری بود که اگر ‏بخواهیم آن را ریشه‌یابی کنیم باید بگوییم بخشی از خطایی که در رفتار ‏سیاستمداران می‌بینیم، ناشی از القائات اشتباه اقتصاددانانی است که در چند ‏دهه گذشته این تفکرات را تئوریزه کرده‌اند‎.‎

بله. درست است؛ مباحث استراتژی توسعه صنعتی که ۲۰ سال قبل تدوین ‏شد و می‌توانست راهبرد شماره یک کشور باشد. چرا که می‌گویند استراتژی ‏توسعه صنعتی در واقع استراتژی بخش صنعت نیست، بلکه استراتژی کشور ‏است. نگاه ما به برنامه بخش صنعت، نگاه ما به دنیا را نشان می‌دهد؛ اینکه ‏دنیا را چگونه می‌بینیم و خودمان را در ارتباط با آن چگونه تعریف می‌کنیم. ‏ما هر چه منفعت مشترک بیشتری با دنیا پیدا کنیم، قدرتمندتر خواهیم شد. ‏چین فعلی را با چین زمان مائو مقایسه کنید. چین امروزی برای آمریکا ‏چالش جدی‌تری است یا چین دوران مائو که تجارت خارجی با آمریکا یا ‏کشورهای غربی صفر بود؟ اینکه آن موقع آنقدر به کتاب «استراتژی توسعه ‏صنعتی» واکنش نشان داده شد و نقد نوشته شد و اصلا یک صف‌بندی بین ‏اقتصاددانان کشور ایجاد شد همین بود که داشتند در همان فضای جنگی به ‏مناسبات اقتصادی نگاه می‌کردند؛ می‌گفتند اینها پرچم سفید را بالا بردند. ما ‏می‌گفتیم به‌عنوان کشوری که قدیمی‌ترین کشور صنعتی منطقه بوده و ‏سرمایه‌گذاری صنعتی کرده باید در فرآیند تولید جهانی مشارکت کنیم، آنها ‏می‌گفتند نه، ما باید دنبال خودکفایی باشیم. ما می‌گفتیم باید منافع ‏مشترک تعریف کنیم تا بتوانیم قدرت خودمان را بالا ببریم و اثرگذار باشیم؛ ‏آنها می‌گفتند که نه، آنها به ما امتیاز نمی‌دهند و ما باید بجنگیم و راهش این ‏است که هرچه لازم داریم خودمان در داخل تولید بکنیم.

* نکته دیگر اینکه از منظر اقتصاد سیاسی ممکن است برخی با ‏گزارش‌های نادرست، کشور را متقاعد به منع واردات واکسن کردند، زیرا در ‏سایه تولید داخل فرصت داشتند محبوبیت و مقبولیت بی‌سابقه‌ای ایجاد ‏کنند. اما به نظر می‌رسد سیاستمداران فرصت‌طلب دچار اشتباه محاسباتی ‏شدند. به همین دلیل با چرخش کامل، اکنون وارد اپیزود دوم برای واردات ‏واکسن شدند‎.‎

ما در علم اقتصاد می‌گوییم که اقتصاد از بنگاه، خانوار، دولت و بانک مرکزی ‏تشکیل شده است. یعنی در اقتصاد چهار بازیگر داریم؛ بنگاه تولیدکننده ‏است، خانوار مصرف‌کننده است، دولت کالای عمومی عرضه می‌کند و بانک ‏مرکزی هم ثبات اقتصاد کلان برقرار می‌کند. بعد رفتار این بازیگران را با ‏همدیگر تحلیل می‌کنیم که اقتصاد خرد و اقتصاد کلان و اقتصاد بخش ‏عمومی و... از دل آن درمی‌آید. در اقتصاد سیاسی بازیگرها متفاوت‌اند. مردم ‏که رای‌دهنده هستند، سیاستمدار می‌خواهد از مردم رای بگیرد، گروه‌های ‏ذینفع و در نهایت نهاد بوروکراسی یا نظام اداری. بنابراین، اینجا هم باز چهار ‏بازیگر داریم. اقتضای رفتار سیاستمدار، به عنوان بازیگر اصلی، این است که ‏فرصت‌طلب است. در همه جای دنیا سیاستمدار می‌خواهد فرصت را شکار ‏کند. چه می‌خواهد؟ همین محبوبیت را می‌خواهد. اگر سیاستمداری بتواند ‏روی موج محبوبیت سوار شود، می‌تواند پاسخگویی در مقابل کارآمدی را ‏مخفی کند. سیاستمدار هرچه محبوبتر باشد، کمتر زیر سوال قرار می‌گیرد. ‏پاسخ شما هم در سوالتان وجود دارد. اپیزود اول این است که در داخل ‏تولید کنم و مردم را واکسینه کنم و بعد از واکسینه کردن تمام مردم، به ‏بیرون هم صادر کنم. این رویکرد می‌توانست جذابیت‌های داخلی بالایی ‏داشته باشد. حالا نشد، در نتیجه سیاستمدار اپیزود دوم را کلید می‌زند که ‏لازم است از طریق واردات، همه را واکسینه کنم. دوباره می‌خواهد قهرمان ‏باشد. اول قرار بود قهرمانی باشد که تولید می‌کند، حالا می‌خواهد قهرمانی ‏باشد که وارد می‌کند‎.‎