در ایران، بحرانهای محیط زیست، بهداشت عمومی و نابرابریهای اقتصادی به نقطهٔ انفجار رسیده و دولت در مدیریت آنان ناتوان است. کمبود آب، پاندمیک کوید-۱۹، و تورم کمر مردم را شکستهاند. رهبر تقصیر را به گردن دولت میاندازد و دولت تنها با مُهر رهبر حقِ عمل دارد. روز یکشنبه ۳ مرداد، «کیهان»ِ شريعتمداری نوشت: «بهویژه بعد از تأکید رهبر معظم انقلاب مبنی بر «لزوم رسیدگی فوری»، بسیج ملی برای حل مشکلات خوزستان آغاز شده است.»
گویا برای تأمینِ آبِ مردم، دستور شخص اول لازم بود.
این تصویر به خودی خود نکتهٔ تازهای را دربر ندارد. دیرگاهی است که مردم ایران اعتماد خود را به دولت از دست دادهاند. آنچه حیرت آور است وضع فکری اپوزیسیون است. اینکه نه حزب کارآمدی موجود است، نه حتی نظریهای که معین کند راه چیست. مشکل بتوان دو نفر را جست که توافق داشته باشند. گویا دوزخ ِ «خروج ممنوع No Exit» ژان پل سارتر همین جاست.
حال سؤال پیش میآید: «این تنوع بارز عقاید از کجا میآید؟» آخر نه این است که ما در یک دنیا کنار هم زیست میکنیم و فاجعهٔ کشور ما روبروی ماست؟ پس این رنگارنگی نظریهها به چه دلیل؟
از دیرباز اندیشمندان، آگاهی را مقولهای همگانی معرفی کردهاند، به این معنا که انسانها میتوانند به طور عمومی به شناخت مشترک برسند و آن را میان خود به بحث و مناظره بگذارند؛ به عبارت دیگر معرفت بطور جمعی رسانشپذیر[communicatable] است. خود این نکته برای متفکران سدههای اخیر چندان تعیین کننده نبود، معذالک، از همان آغاز کار، نطفهای را در بطن خود داشت که تأثیر ِ آن در افتوخیزهای بعدی تاریخ اندیشهٔ مدرن بهغایت بنیادی شد؛ و آن نطفه، همانا نسبیتگرایی [Relativism] بود: شناخت انسانها، از تجربهٔ آنان از دنیای پیرامون برمیخیزد و عقاید و دیدگاهها توسط تجربه محدود میشوند. در نتیجه نظر انسانها متناسب تجربهٔ شخصیشان تغییر میکنند.
اینجاست که «تنوع عقاید» به وجود میآیند.
اندیشمندی که به طور جدی معضلِ تنوعِ عقاید را مطالعه کرد، «منتسکیو»(Montesquieu) بود. وی پرسید چه چیزی به زمان و مکان و شرایطِ خاص وابسته، و چه چیزی در همه جا طبیعی و مطلق است؟ هدف نهایی او آن بود که میان آنچه که قابل انعطاف یعنی از حیث شکل به نسبت زمان و مکان و شرایط متغیّر است و آنچه که در تجارب بشر یکسان است، فرق بگذارد.
منتسکیو با تبحر، دگمهای گوناگونی را که افراد مختلف به شدت به آنها عقیدهمند بودند، به معرض نمایش گذاشت، دگمهای که بسته به اینکه فرد در کجا زاده شده، میباشند. اما در عین حال قانون طبیعی برای عدالت و حقیقت را نیز معرفی کرد. درست است که آحاد بشر عقاید گوناگونی دارند، اشکال سازمانهای جامعهشان متنوع است و زندگی خویش را به انواع مختلف میگذرانند، اما این تفاوتها از ساختار ذات بشر برنمیخیزند.
«منتسکیو» بهطور افزایندهای به توافق رأی، که مشخصهٔ روشنگری است، میرسد: ما به عنوان افراد بشر به شیوههای مختلفی میاندیشیم، لیکن شاخصهایی برای حقیقت واقعی و طبیعی و ذاتی وجود دارند. همهٔ انسانها از جنگ و خونریزی گریزانند و بر بنیادِ زیست انسانها مثل آب، خوراک، مسکن و سلامتی همرای هستند. همگی بر سر حقیقت دانش اتفاق نظر دارند. آنان قادرند یکدیگر را دربارهٔ حقیقت نهفته در دانش متقاعد کنند و توسط علم، دیگری را قانع سازند. دانش همانا حقیقت متحدکننده در میان انبوه تفاوت در نقطهنظرهاست. زیربنای مشترک ما انسانها توسط اصول عینی طبیعت تعیین میشوند نه آمال و آرزوهای ما. ما ابنای بشر به ارزشهای گوناگونی تمایل داریم و سر موضوعهای مختلف به ستیز با یکدیگر میپردازیم، لیکن در مرگ همگی با هم یکسانیم. ما به خدایان مختلف نماز میگزاریم، اما همگی منزجر از شکنجهٔ حیوانی یا انسانی هستیم.
«منتسکیو» عمیقاً براین باور بود که آگاهی از نسبیتگرایی و قبول تنوع عقاید(Diversity) از تکبر میکاهد. وقوف به این موضوع قاعدتاً باید تحمل آراء و مدارا با دیگران را تشویق کند و آدمیان را به جستجوی آن پدیدههایی که میانشان مشترک است، سوق دهد؛ از آن جملهاند: علم عملی را برتر از آرزو و خیال شمردن، شناخت نیازمندیهای طبیعی و پی آمدهای آن را دریافتن.
از زاویهٔ دید منتسکیو، تمامی فرهنگها در کل، و قدرت در جزء، میپندارند که مناسبات ویژهٔ آنان روال عادی و طبیعی است. در تمام جهان انسان به استبداد برمیخورد. استبداد یعنی انقیاد زندگی یک فرد به ارادهی و هوا و هوس دیگری. اما به محض آنکه استبدادگر ضعیف میشود و استیلایش در اِعمال ترور به سستی میافتد، مردم دست به طغیان میزنند. ستمگری تا زمانی قادر است روابط خود را به مثابهٔ صبغهای از مناسبات انسانی حفظ نماید که بتواند مردم را با ترور به اطاعت و کرنش وا دارد.
هنگامی که مستبد غایب میشود و یا نیروی چنگالش ضعیف میگردد، شورش آغاز میشود. «منتسکیو» مینویسد: “قوانین طبیعت خود را علیرغم ارادهٔ خودسرانهٔ یک فرد تحمیل خواهند کرد.” طبیعت انسانی همواره ره سوی حریت دارد و آزادی و حق انتخاب خود را، هر زمان که بتواند، از نو زنده خواهد کرد.
از خود میپرسم آیا میشود بر سر چند نکتهٔ پایهای: تمامیت ارضی ایران، آزادی، احترام به حقوق بنیادی دیگران و عدالت به توافق برسیم و باقی را در چارچوب «تنوع در عقاید» بپذیریم؟