فروردین ۱۴۰۰
امید را از دست نمیدهم که ما زمانی که آب در حال از سر گذشتن میشود شروع به شنا کنیم (مارکو پیچ)
در شرایط کنونی در حقیقت انسان با دو پاندمی در نبرد است و این دو، نگرش انسانها را نسبت به زندگی در این جهان به گونهای متحول ساخته که آنها را ناچار از تغییر نحوه زندگی سابق نموده است. پاندمی اول ملموس شدن عواقب هولناک تخریب محیط زیست و طبیعت است که از دهها سال پیش آغاز گردید و تعریف پاندمی نیز به وضوح در مورد آن میتواند صادق باشد، چرا که همانند ویروس بدون میزبانی موجود زنده دیگر ما هم بدون طبیعت قادر به زندگی نمیباشیم. ابعاد این پاندمی که هوا و زمین و خاک و دریاها را مبتلا نموده چنان وسیع است که جان بسیار انسان را گرفته و موجودات زنده زیادی را یا منقرض نموده و یا در در مرز انقراض قرار داده. و در قیاس، تلفات پاندمی کرونا در مقابل آن تاکنون بسیار ناچیز است. و این ویروس هنوزهم مانند قبل فعال و در حال گسترش است.
از سوی دیگر شتاب یافتن رشد بیسابقه جمعیت و افزایش مهاجرت و محدود شدن امکانات جهت ایجاد شغل، منجر به گسترش فقر و در گیریهای نظامی و پوپولیسم و دیکتاتوری گشته که ارمغانهای خوبی برای کاهش این پاندمی در آینده نزدیک به شمار نمیروند. اما واکسنی که برای پاندمی آلایش محیط زیست تاکنون در نظر گرفته شده صرفا پیشنهاد رشد پایدار و تلاشهائی جهت تقویت فناوریهای مربوطه است که هنوز در مقایسه با آلایندهها جز قطره آبی بر روی سنگی داغ بیش نیست، چرا که در همین حال تولید و فروش سلاحهای نظامی نیز در حال افزایش است. از سوی دیگر مردم نیز هنوز به اندازه کافی این پاندمی را در زندگی تعیین کننده نپداشته .و حاضر به تغییر رفتار خویش نیست. از آنجا که امروز برخی عواقب پاندمی محیط زیست حداقل برای همگان روشن شده ، نیازی به توصیف بیشتر آن در این نوشتار نبوده و در صورت علاقه درنوشتار دیگری از نگارنده قابل مطالعه است.(۱)
پاندمی بعدی که کروناست و پایان آن نیز روشن نیست، بد یهیاتی را در زندگی انسان به زیر سوال برده که زندگی به نحو سابق را به آرزوئی مبدل ساخته. حاصل آن نیز تاکنون در کنار مرگ بیشمار انسانها، گسترش بی سابقه بیکاری و ورشکستکی روز افزون و ایجاد شکاف باز هم بیشتر بین فقرا و ثروتمندان، بدیهیاتی چون محدود شدن تماسهای شخصی، خانه نشینی کودکان و دانش آموزان، کاهش مسافرتها، افزایش درگیریهای خانوادگی و حتی ممنوعیت عزاداری عزیزان از دست رفته تا بدانجا است که هر روز میگوئیم دریغ از دیروز! در شرایط محرومیت انسان متوجه نعمتهائی میشود که سابقا از آن بی خبر بود. و این از صفات منفی غریزی زیاده خواهی انسان است که به قول سهراب: و اگر مرگ نبود/ دست ما در پی چیزی میگشت. آیا این اوضاع و تعامل ما با آن میتواند برای اینده انسانها رهنمودی مثبت در بر داشته باشند؟
این شرایط برای بیشماری از انسانها آنچنان سخت و ناگوار گشته که منجر به افزایش بی سابفه مشکلات روانی نیزگردیده و وضعیت برای مردمانی هم که در کشورهای فقیر و تحت نظامهای دیکتاتوری زندگی میکنند به مراتب دشوارتر است.
با این توصیفات مشکل بتوان گفت که دنیای پس از این دو پاندمی و یا صحیحتر آن که بگوئیم همراه و با حضور دائمی آنها، چه شکلی خواهد داشت و زندگی انسانها، چگونه خواهد بود؟ آنچه مبرهن است این که ما ناچاراز تغییر شیوه زندگی هستیم و کسانی که نخواهند این واقعیتها را بپذ یرند به احتمال زیاد در زمره بازندگان زندگی در آینده خواهند بود و از هم اکنون میبایست خود را اماده زندگی با شرایط جدید کرده و زندگی را بر اساس واقعیتهای نوین سامان بخشیم.
هرچند که شوربختانه بسیاری خوش خیال و در شرایطی که در حال حاضر روزانه این دو پاندمی هزاران نفر را کابوس مرگ در بغل میگیرد، نمیخواهند پذیرای کوچکترین تغییری در زندگی و رفتار بوده و از این طریق نه تنها خود را در معرض خطر قرار میدهند، بلکه با جان دیگران نیز بازی میکنند! در این شرایط گوئی اولوسیون از دست انسانی که قرار بود عقلگرا باشد خسته شده و با پاندمی کرونا در صدد است که طبیعت و موجودات زنده دبگر را نجات دهد! در این یک سالی که از حمله کرونا گذشته طبیعت در برخی موارد نفسی تازه نموده!
به هر حال شاهدیم که واقعیات حاکی از آنند که دیر یا زود بسیاری از عادتها، رسوم، سنتها، باورها و خودخواهیهای لجوجانه را به چالش کشیده خواهند شد!
هنگام اندیشه پیرامون وضعیت زندگی در آینده، موضوع اول و در ارتباط با پاندمی آلایش محیط زیست انکه اندیشمندان و روشنفکران میبایست در نظر و عمل، چنانچه علاقمند به ادامه حیات روی کره زمین بوده و حداقلی از امکانات طبیعی را حق فرزندان و نسلهای بعدی بدانند، از هم اکنون به پیشوازاین تحولات پیش رو رفته و عوام را در این راه تشویق کنند. (توضیح بیشتر در پائین)
دو دیگر آنکه در زمره علائمی را که این دو پاندمی به معرض نمایش گذاردهاند این نکته است که نشان میدهند ما مغرورانه و بی مهابا ضمن فقدان هرنوع تواضع نسبت به طبیعت و هم نسلان (فقیر و بیکار و آواره و زحمتکش) و نسلهای آینده زندگی کرده . میکنیم. ما فکر مینمودیم که همواره در آینده نیز درب بر همین پاشنه چرخیده و به این خیال که منابع کره زمین هم تا ابد نا محدود میباشند، میتوانیم نه تنها امکانات طبیعی نسلهای بعدی را پیش خور کنیم، بلکه هرروز بر انتظارات خود بیافزائیم. غافل از آن که نه کارزار هستی براین منوال است و نه دانش و نه عقل سلیم آن را مورد تایید قرار میدهند. همه این موضوعات البته پیش از داستان کرونا نیز وجود داشت، اما انسانها نمیخواستند آنها را جدی بگیرند.
این کرونا بود که با شوکی که وارد آورد، ناگهان ما را از خواب خرگوشی دو صد ساله بیدار نمود و نشان داد که چنانچه نتوانیم و با نخواهیم مبرمات زندگی روی کره خاکی را رعایت کنیم، اولوسیون ما را چنان غافلگیر میکند که در زمان بسیار کوتاهی در یابیم که شرایط قبل نه صحیح بود و نه قابل تکرار و افتخار به تکنولوژی و دانش و پول هم در نهایت به دادمان نخواهند رسید!
شناخت این موضوعات حداقل در آغاز میتوانند فشار روانی ناشی از مشکلات این شرایط را کاهش بخشیده و به جای آن تلاش کنیم که زندگی را در صفحه شطرنج جدیدی بازی کرده و این قانون ابدی اولوسیون را سرمشق قرار دهیم که در شرایط جدید آن موجودی امکان ادامه حیات خواهد یافت که بتواند خود را با این شرایط انطباق داده و در کاهش دلایل بحران کوشا شود.
از دیدگاه شناخت شناسی در نوشتار پیرامون سیستمهای کمپلکس(۲) نشان داده شد که زندگی انسان از یک سو دائما در سیستم سخت کمپلکس تری قرار دارد و پیش بینی آینده اگر ناممکن نباشد، همواره با احتمال میتوان از آن صحبت نمود. از سوی دیگر چون پیش بینی صرفا بصورت احتمالات امکانپذیر میباشد، در هرحال میبایست بدون تمرکز بر یک احتمال (بازگشت به شرایط سابق) به آلترناتبوها نیر فکر نمود. در شرایط حاضر با چنین تغییرات زیادی که این دو پاندمی ایجاد کردهاند، احتمال ادامه وضعیت ماقبل بسیار ضعیف بوده و ضروری است که به احتمالات دیگر و البته با شانس یبشتر نیز اندیشید.
در زمان برجسته شدن آثار پاندمی اول اندیشمندانی در غرب علل اصلی آن را در باور به نظام اقتصادی همواره مبتنی بر رشد، مصرف بی حد و مرز و حتی تشویق به آن و غارت طبیعت و استعمار نوین زحمت کشان در کشورهای فقیر جهت تولید ارزان و همپای آن کاهش کیفیت زندگی دانسته و جنبشی را پایه گذاردند تحت عنوان “نحوه ساده زندگی کردن خود خواسته”. ویژگی این جنبش آن است که مانند سابق در انتظار انقلاب و رفرمی نمانده و جنبش جوانان مدتی کوتاه ماقبل کرونا نیز نشان داد که دیگر امیدی به دولتها نبوده و در آغاز تلاش را میبایست از خودمان و نهادهای مردمی و شبکههای اجتماعی پیگیری کنیم. این امر اینک به اثبات رسیده است که لابیگری در سیاست حتی در کشورهای دموکراتیک چنان قوی است که مانع از اتخاذ تصمیمات منطقی منطبق با مبرمات حیات و زندگی انسانها میشوند.
به هرحال به احتمال زیاد پزشکی بتواند همانند پاندمیهای زیادی که بشریت از سرگذرانده بر پاندمی کرونا نیز تسلط پیدا نماید، اما آیا قادریم که طبیعت را از دست این بزرگترین پاندمی تخریب در تاریخ بشری نیز روزی نجات دهیم؟
در ارتباط با ضرورت تلاش جهت یافتن آلترناتیوها و تمرین ذهنی جهت تغییر نگرش و رفتار و شرحی پیرامون جنبش مذکور در ادامه برگردان دو نوشتار از ماهنامه آلمانی “روانشناسی امروز” تحت عنوان “سادهتر زندگی کنیم: نیازهای واقعی ما کدامند؟” و مصاحبهای با یک متخصص محیط زیست تحت عنوان ” یک زندگی ساده خوب چگونه میتواند باشد” میآیند که حدود هفت سال پیش انتشار یافت. با عنایت به این موضوع که نشان دهیم عدهای مدتها قبل از پاندمی کرونا در زمینه پاندمی اول به تغییر اندیشه و رفتار پرداختهاند.(۳)
سادهتر زندگی کنیم: نیازهای واقعی ما کدامند؟
پژوهشگران، روانکاوان و مشاورین در جستجوی جواب این سوال هستند که چگونه ثروت و مصرف کمتر میتواند باعث رضایت بیشتر و معنادارتر شدن زندگی شود و این که میزان مناسب را چگونه میتوان یافت؟
دیوبرونو(Dave Bruno) وبلاگنویس آمریکایی به این فکر رسید که وسایل خود را تا یکصد قطعه کاهش دهد. آنچه باقی ماند گیتار و وسیله ورزش او بود. این ریاضت کشی او در آلمان هم طرفدار پیدا کرده که هواداران در حال کاهش دادن وسائل خویشاند و این نام را برای او انتخاب کرده اند: ” نحوه ساده زندگی کردن خود خواسته” (Lifestyl of voluntary simplicity) به اختصار LOVOS.
این افراد خود را حداقل گرایان (Minimalisten)، ساده گرایان و زندگی شکنان (Lifehacker) نامیده و تلاش آنها همواره این است که امکانات مازاد در حال افزایش خود را به چیزهای واقعا ضروری محدود کرده و آزادانه یک زندگی ساده را در پیش گیرند. استاد این پرنسیپ مدتها پیش از کشف وبلاگ نویسی، مهاتماگاندی است. او غیر از جامهای که بر تن داشت مالک پنج چیز دیگربود: عینک ، ساعت جیبی، نعلین، بشقاب و کلید. شعار او این بود که چیزی را که واقعا نیاز نداری نه قبول کن و نه مالک شو. اما، چیزهای ضروری چندتا هستند: ۱۰۰ عدد ۵۰ یا پنج عدد کافی است؟ فردی هم پیدا میشود که صاحب هزاران چیز است و احساس خوبی هم دارد، اما زمانی که به کاهش آنها فکر میکند، عصبانی میشود.
اما ما اساساً چه زمانی آگاه میشویم که آنچه در اختیار داریم کافی است و یا حتی مدت مدیدی است که بسیاری چیزها، آرزوها و نشانهای موقعیت اجتماعی در اختیار داریم و چگونه انسان میتواند دراین شرایط نه تنها ترمز کند، بلکه دنده عقب را به کار انداخته و آنچه را که مازاد است کاهش دهد. پژوهشها نشان میدهند که این تلاش برای آرامش روانی تاثیر مثبتی دارد. این تحقیقات نشان میدهند که افزایش امکانات مادی و افزایش همواره امکان انتخاب بیشتر کالاها روان انسان را، بیش از آنکه باعث مسرت شوند، تحت فشار قرار داده و گاهی هم فراتر از میزان تحمل آن میشود.(به نوشتار بعدی توجه کنید)
مارسل هونکه (Marcel Huncke) پروفسور روانشناسی عمومی و روانشناسی محیط زیست که در دانشگاه دورتموند آلمان بیش از هر چیز در زمینه پایداری کالاها تحقیق میکند، اظهار میدارد: ” فشار حاصل از مصرف بر فشارهای دیگر در زمینه شعلی، زمان فراغت و زندگی خانوادگی اضافه میشود، ما همه جا باید تصمیم بگیریم مسائل جدید را هضم کنیم و همواره تحت ارزیابیهای اجتماعی قرار داریم. چه کسی موفق تر، ثروتمندتر و جذابتر است؟ این ارزیابیهای دانمی و حفظ موقعیت خویش به مرور تبدیل به زنچیره ناگسستنیای میشود”. و هونکه اضافه میکند که تعداد کسانی که خود را تحت فشار میدانند به وضوح در حال افزایش است.
افراد به ویژه از قشر میانه به طور روزافزون خواهان کنار گذاردن این فشار هستند. این جریان غالبا” به شکل بحران و امراض ناشی از استرس ، ناتوانی روحی شغلی (Burnout) بروز کرده و موجب احساسی کاملا بیش از تحمل فشار میشود. اما به طور روزافزونی افراد پیش از به هم ریختن وضع روانی ، ترمز میکنند. نامبرده میگوید: “بیش از همه افرادی که قدرت ادراک بالایی دارند، غالبا” به موقع متوجه میشوند، که آنها باید این زنجیر ناگسستنی همواره بیشتر خواستن را پاره کرده و آزادانه چشم پوشی میکنند. با این احساس رضایتمندی که حداقل در این زمینه میتوانند بالاخره آزادانه تصمیم بگیرند؟
این افراد به خانه تکانی وظایف روزانه پرداخته و مصرف خود را شدیدا” کاهش میدهند. تعداد افرادی که در این کار نیازمند کمک هستند، کم نیست. کار مشاورین در این زمینه از چند سال پیش درحال شکوفایی است. به عنوان نمونه این افراد به خانم آنیا اهلرز (Anja Ehlers) که دارای فوق لیسانس روانشناسی است مراجعه میکنند. او سالیان زیادی است که در زمینه خانه تکانی اشتغال دارد. او میگوید:” بسیارند کسانی که دیگر از اجناسی که در خانه جمع آوری کردهاند، بی خبرند، اما احساس نیاز میکنند که انها را کمتر کرده و نظم خوبی به آنها دهند.” مراجعه کنندگان از همه قشرهای اجتماعی هستند، دانشگاهیان نیز در بین آنها وجود دارند.
بسیارند افرادی که پس از سالها مصرف شدید قادربه استفاده از اجناس انبار شده نبوده و مبتلا به بیماری تلنبار کردن کالا (Messis) هم نیستند، اما در زمینه نظم دادن به انها عاجز ماندهاند، برخی هم حتی نمیدانند چه چیزی کجاست و درعین حال از ترس اینکه بعدها پشیمان شوند، حاضر به جدایی از این اجناس هم نیستند.
این مورد را که اجناس زیاد موجب استرس میشوند، خانم اهلرز هر روز مشاهده میکند. در این موارد آنچه که باعث فشار روحی میشود را daily hassles مینامند که عبارتست ازعصبانیتها و استرسهای کوچک که هر روز تکرار میشوند. فرد در به هم ریختگی چیزهای زیاد، مدارک مهم را پیدا نمیکند، دائما” به دنبال دسته کلید میگردد و از فضای خانه هم کاملا”استفاده نمیکند، چون همه جا را با اجناس پر کرده است. نامبرده میگوید: “پس از روند جمع و جور کردن و خانه تکانی، افراد غالبا” احساس آرامش میکنند.” طی این روند آموزش جدی، خود آگاهی برای شناخت اجناس ضروری تمرین داده میشود. اینکار آنها را تشویق میکند که در زندگی روزمره بیشتر دقت کنند، و غالب افراد خوشحال میشوند که در آینده اساساً اجناس کمتری را جمع کرده و میتوانند از این شفافیت و هارمونی لذت ببرند.”
این تلاش جهت کاهش تملک، انتظارات، خواستهها و نشان دادن موقعیت اجتماعی به نفع بهبود کیفیت زندگی چهرههای دیگری نیز دارد. اینها را میتوان از کسانی پرسید که این تجربه را قبلا ” پشت سر گذاردهاند. کتابهای پرفروش در سالیان اخیر آنهایی هستند که به اسراف در زندگی اعلام جنگ دادهاند. خانم جودیت لوین (Judit Levin) که یک سال از مصرف خودداری کرده و آقای جان لین(John Lane) که چندین سال در خارج شهر زندگی سادهای را در پیش گرفته، و یا دیو برونو وبلاگ نویس، دیگران را به این آزمایش خودخواسته دعوت کردهاند.
هنرپیشه و نویسنده اتریشی رولاند دورینگ تصمیم گرفت از هر آنچه که در زمان کودکیاش نیز در دهه ۱۹۷۰ نداشته چشم پوشی کند، یعنی یک زندگی بدون تلفن همراه و کارت بانکی، تلویزیون، سوپرمارکت و کامپیوتر. به این ترتیب او در مقابل احساس زیاده روی مطلق در زندگی مدرن مصرفی که همواره درپی تهیه اتومبیل پرسرعتتر و گرانتر و کالاهای نشان دهنده موقعیت اجتماعی است، عکس العمل نشان داد. اومی گوید:” من هم نیز که همواره خواستههای بیشتری داشتم، در نهایت منحر به این شد که دیگر احساس خوبی نداشتم و مرا تحت فشار قرار داده بود.” این جریان شتاب یافته، زندگی روزمره مرا که همواره بیشتر” میخواستم به صورت جریانی که از معنا و مفهوم تهی شده بود” تجربه میکردم. “اسراف بیشتر مبدل به یک نظام ارزشی شده. به وفور چیزهای زیبایی هستند که ما را داغان میکنند، زیرا آنقدر از آنها مصرف میکنیم که در نهایت ملالآور میشوند.”
دورینگ وضعیت فردی را که زندگیای همراه با قناعت در پیش گرفته نه به صورت محدودیت، بلکه به عنوان احساس ارتقا او میداند. نه تنها آزادسازی خویش از کالاهای نشان دهنده موقعیت اجتماعی، همچون اتومبیل و موبایل به فرد کمک میکند، بلکه او حتی نوشیدن و خوردن چیزهای لذیذی چون قهوه را به صورت رادیکال کاهش داده و میگوید: ” در این شرایط لذت بردن معنای ویژهای مییابد.”
البته دورینگ به کسانی که میخواهند در این کار تقلید کنند، توصیه میکند که ابتدا فکر کنیم از چه چیز و چگونه میخواهیم پرهیز کنیم وحتی الامکان ازدستور العملهای آماده شده استفاده نکنیم و میگوید:” این مساله تعیین کننده نیست که کسی دستورالعملی را تجویز کند، بلکه خود تصمیم جدی بگیریم که از چیزهای خاص چگونه استفاده کنیم و یا نکنیم.”
خبرنگاری به نام لئوباباتاو (Leo Babatau) روش رادیکال مشابهی را در پیش گرفته و اظهار میکند: “جسم و روح ما برای یک زندگی آهسته شکل گرفته” و بر این باوراست که ” ما بی حد و مرز زندگی میکنیم و قادر نیستیم با استرس ناشی از داشتن و خواستن همه چیز، کنار بیاییم. این مساله ما را ضعیف میکند”. او توصیه میکند که در همه امور برای خود حد ومرزی قایل شده و خود را متمرکز استفاده از منابع مهم روحی وروانی و مادی خود کنیم. برای این کار میبایست همواره متوچه بود که چه چیزهایی ما را منحرف کرده و موجب استرس و اسراف میشوند. به عوض فکر به گذشته، تمرکز خود را منعطف زمان حال و آینده کنیم، به ایمیلهای خود حداکثر دو بار در روز مراجعه کرده و آنها را با دقت مطالعه و آهسته رانندگی کنیم. اینها توصیههای عملی هستند. در وبلاگ ” Zen Habits” که در حال حاضر درزمره پرخواننده ترینهاست، او با توصیههایی در زمینه ساده کردن، خانه تکانی و آهسته سازی کمک میکند.
هر چند که چنین تمرینهایی ساده به نظر میرسند، اما کاهش بخشی از وظایف در زندگی روزمره غالبا” کار دشواری است. یک مشکل که به عنوان مثال غالباً سد راه میشود این است که ما ارزش اموال خود را غالبا” بسیار گزافتر از بهای واقعی آنها میپنداریم. دانیل کاهمن آمریکایی و برنده جایزه نوبل در زمینه اقتصاد، این پدیده را که “تاثیرتملک” نامیده، میگوید ما اموالی را که در تملک داریم، با ارزشتر ارزیابی میکنیم. این مساله در کنار عوامل دیگر برای بسیاری از دست دادن آنها را دشوار میکند.
مارسل هونکه این موضوع را عنوان میکند که: “انسان میتواند از طریق تشویق به عدم وابستگی، لذت ناشی از تملک را در فرد کاهش دهد. با کمک از منابع روانی خود، این موضوع را میتوانیم شناسائی کرده و هر فردی میتواند طرحی برای خود مهیا کند، یا در چارچوب تراپی و یا با کمک مشاورین.” به نظر او راه رسیدن به یک زندگی با اجناس کمتر از طریق سه استراتژی اثبات شده برای یک زندگی مطلوب ممکن میگردد: ” از طریق فلسفه لذت بردن (Hedonism)، در نظرگرفتن معنا و مفهوم واهداف شخصی. اینها انسان را در مقابل وسوسههای مصرف کالا درزندگی مدرن تقویت میکنند.
در زمینه لذت بردن روانشناس هونکه توصیه میکند که: “به عوض خواست خرید کردن و تملک، به لذت بردن و معنادار کردن و تجربیات حاصل اازاین امور ارجحیت دهیم. در این زمینه به عنوان مثال شرکت در سمینارهایی که در آن لذت بخشی بیشتر تمرین میشود، به عنوان نمونه در زمینه آرام غذا خودن.” او میگوید”چنین تمرینهائی باعث میشوند که فرد از طریق تقویت توان تجربه کردن عمیق تر، بر کمیت صرف کالای مصرفی فائق شود. همچنین تیم جکسون (Tim Jacson) پروفسور در رشته توسعه پایدار در دانشگاه سورری (Surrey) که سالیان زیادی در زمینه بدیلها در قبال زندگی اسرافی تحقیق میکند، “لذت بردن بدیل” را توصیه میکند که در آن در درجه اول جمع گرایی، روابط درونی افراد و کیفیت زندگی حائز اهمیتاند، ولی در درجه اول زمان کار ومصرف کاهش مییابد.
تحقیقات در این زمینه نشان میدهند که چنانچه فرد امکان مالی خوبی دارد و حتما میخواهد آن را خرج کند، بهتر است پول خود را در مصرف فعالیتهای غیرمادی متمرکز کند، از قبیل تئاتر و کنسرت و رستوران رفتن و کارهای مورد علاقه. خلاصه کلام: هر آنچه که باعث لذت و خاطرات خوب شود، این محصولات انسان را به طور پایدار رضایتمند میکنند.
اهمیت اهداف: روانشانس هونکه معتقد است که انسانها در زندگی، رفتار روزانه خود را زمانی تغییر میدهند که برای آنها فایدهای در بر داشته باشد. به این منظور چنانچه اهدافی را در نظر بگیریم، کمک موثری است که با رسیدن به آنها احساسهای مثبتی چون سرور وغرور به عنوان جایزهای مستقیم در انسان پدید میآیند، به عنوان مثال دویدن و سبزی کاری. انجام چنین اعمالی از نظر تحقیقات روانشناسی موجب رضایت میشوند. این که فرد را تشویق کنیم که به هدفی که خودش در نظر گرفته، نائل شود، اوتقویت اراده را تجربه کرده و منجر به رضایتاش از خویش شده و این مشوقی است که از مصرف کالاها پرهیز کند.
به دنبال معنا بودن: دقیقا” اهدافی که با و برای همبستگی جمعی در نظر گرفته شوند، افقهای جدیدی باز میکنند. از جمله به دنبال معنا بودن چه به صورت کاملا” فردی یا جمعی و در زمینه جستجوی معنویت و تمرکز بر آنچه که انسان تجربه میکند، انسان را در مقابل احساس نامفهومی در جامعه مصرفی ایمن میکند. اما صنعت هم در تلاش است که با تبلیغ ومارکهای خود معنا ومفهوم تلقین کند. به این خاطر برای دقت کردن باید اهمیت خاصی قائل شد. هونکه میگوید توجه به چیزهای کوچک خوب و رضایت با چیز کمتر، کمک خوبی است.
تمرین فاصله گرفتن و محدود کردن مصرف کالا در حدی که انسان احساس رضایت کند، ساده کردن چیزهای ضروری در منزل و تعریف اهداف - همه و همه از نظر روانشناسی جهت ایجاد قدرت مقاومت در برابر وسوسه مصرف کالا مثبت هستند.
در این شبکههای منابع روانی، هر کس میتواند نکته آغازی جستجو کرده و به مرور به مراحل دیگر قدم گذارد - این زنجیر ناگسستنی مصرف را پاره کنیم.
خوشبختی ناشی از آگاه شدن یا: “برای من کافی است!”
پرسش و پاسخ با پروفسور نیکو پیچ (۴)
پروفسور نیکوپچ منتقد نظام “اقتصاد مبتنی بر رشد” پیرامون سرنوشت لجام گسیختگی و این پرسش که یک زندگی ساده خوب چگونه میتواند باشد و” زندگی ساده” واقعا چه معنا میدهد، پاسخ میگوید:
پرسش: آقای پروفسور آیا خود شما شخصا ساده زندگی میکنید؟
پاسخ: من بسیار ساده هستم. حداقل در قیاس با غالب هم دورهایهای مصرف کننده. من از سال ۱۹۷۹ (۱۳۵۸) خام خوار هستم، تخم مرغ و ماهی هم نمیخورم، صرفا” مقدار کمی لبنیات مصرف میکنم، آن هم چنانچه محصولات محلی و ارگانیک باشند. من اکنون ۵۲ سال دارم و تاکنون تنها یک بار با هواپیما سفر کردهام.
پرسش: آیا اتومبیل دارید؟
پاسخ: من در اواخر سال ۱۹۷۰ یک سال اتومبیل داشتم. در این فاصله ۳۲ سال گذشته هیچگاه اتومبیل نداشتهام. من تلویزیون، تلفن موبایل و دوربین دیجیتال ندارم، وسایل من شامل چند وسیله الکتریکی از جمله ماشین لباسشویی، یک یخچال، یک اجاق برقی، یک دستگاه استریوی قدیمی میشود و تمام وسایل به همینها ختم میشود. لباسهایم را مدت زیادی استفاده میکنم. به عنوان نمونه این کت که بر تن دارم حدود ۳۰ سال قدیمی است.
پرسش: آیا تنها زندگی میکنید یا صاحب خانواده هستید؟
پاسخ: من با خانمی ۱۲ سال است که با هم هستیم. او دو فرزند دارد، اما در یک خانه زندگی نمیکنیم.
پرسش: آیا این خانم نیز در این زندگی ساده با شما همراهی میکند؟
پاسخ: آری، او واقعا” این کار را میکند. هر چند که او یک ماشین بسیار قدیمی دارد که صرفا” زمان تحویل سفارش غذا از رستوران اکولوژیکاش از آن استفاده میکند. درغیر اینصورت ما یا از دوچرخه و یا قطار استفاده میکنیم.
پرسش: به نظر میرسد که شما دارای بهترین پیش فرضها برای یک زندگی در اقتصاد پست مدرن که مبتنی بر رشد نیست، هستید.
پاسخ: به خاطر پرهیز از سوء تفاهم باید اشاره کنم که من اهل دانش هستم و نه یک پیشاهنگ. من درزمینه زندگی شخصی صرفا” زمانی صحبت میکنم که کسی از من سوال کند.
پرسش: شما علاقهای ندارید که مروج شوید؟
پاسخ: خیر، اصلا” نه. آنچه که برای من اهمیت دارد یکی ارتباط و دیگری مسئولیت است.اما ارتباط برای من در حرف خلاصه نمیشود، بلکه صرفا نمونههای اجرا شده برای من قانع کنندهاند. همچنین ابزار ارتباطی و فعال به صورت یک واحد مستقل. تنها صحبت کردن و توضیح دادن سمبلیک، هیچ انسانی را متحول نمیکند. بر خلاف این باور، من معذالک دعوت به سخنرانی را قبول میکنم، در سال قبل تعداد آنها بیش از ۸۰ عدد بوده. اما از این طریق با افرادی آشنا میشوم که به نوعی زندگی در یک اقتصاد بدون رشد علاقه دارند و زندگی آنها با آن سازگار است. افراد هر از چندگاهی نیازمند تایید افکارشان هستند، یک تشویق. من از طریق سخنرانیها و کتابم هیچ فردی را مجبور به تغییر زندگیاش نمیکنم، بلکه مشوق آنهایی هستم که قدمی به جلو برداشتهاند.
پرسش: آیا شما در اثر خود” رهایی از مازاد” (Befreiung vom Ueberfluss) خواستار یک تحول عمیق اجتماعی هستید؟ شما میگویید جامعه معتاد به مصرف و دور ریختن ما متکی بر غارت منابع طبیعی است، اقتصاد باور به تا بی نهایت رشد دارد و دارای آینده نیست. شما راه گذار به جامعه “پست اقتصاد رشد” را که در آن اکثر افراد قناعت پیشه کرده و در آنجا تحولی به سوی یک زندگی پایدار روی میدهد، چگونه تصور میکنید؟
پاسخ: بیدلیل نیست که ناشر کتاب من آنرا جنجالی تلقی کرده و یک نوشتار جنجالی میتواند موجب سرگیجی شده و بحثهایی را دامن زند. من همواره شاهدم که کتاب من چگونه مورد توجه قرار گرفته. به نظر میرسد که در حال حاضر یک نوع آمادگی برای طرح حقایق نگران کننده وجود دارد. حداقل از زمان بحران اقتصادی سال ۲۰۰۸ بسیاری احساس میکنند که پارتی زندگی امروز رو به پایان است.
پرسش: شما میگویید که ما حد و مرزهای انسانی را از دست داده و با اسراف بیش از حد زندگی میکنیم. برای حد و مرز زندگی انسان یک مقیاس کمیای هم فرموله کردهاید که چنانچه بخواهیم توان تحمل اکولوژیک را حفظ کنیم هر انسانی روی کره زمین نمیبایست میزان مصرف او بیش از تولید۷/۲ تن در سال گازکربنیک باشد. در حال حاضر در آلمان در سال سرانه ۱۱ تن گاز کربنیک تولید میشود.
پاسخ: آری این میزان ۲٫۷ تن در ارتباط با جمعیت فعلی جهان که هفت میلیارد است قرار دارد. در صورت افزایش جمعیت تا ۱۰ میلیارد نفر، این میزان میبایست به کمتر از ۲ تن تقلیل یابد. من این مقیاس را به خاطر تعیین یک مرز اکولوژیک در نظر میگیرم که در همان حال هدفش برقراری عدالت در جهان نیز هست. این حدومرز انسانی به این سوال پاسخ میدهد که: سهم هر فردی در جهان تا چه اندازهای میتواند باشد که حق دیگری پایمال نشود. یک ریسمانی وجود دارد که همه ما را به هم پیوند میدهد. سازوکار جهان ما بر این مبناست که هر آنچه که من اضافی برداشت میکنم، سهم فرد دیگری است – مگر آنکه او به زیست محیط تجاوز کند. هر فردی که نخواهد به صورت فردی تا مرز ۲ الی ۳ تن گاز کربنیک قناعت پیشه کند، او یا خواهان سلامت و یا عدالت جهانی نیست.
پرسش: اما شما چگونه میخواهید اکثریت را معتقد سازید که خواستههای مادی خود را محدود کرده و قناعت پیشه کنند؟
پاسخ: من در جواب میتوانم این سوال را عنوان کنم : درغیر اینصورت شما چگونه میتوانید نخواستن آنها را توجیه کنید؟ به علاوه: امروزه دیگر بحث اساسا” حول مسایل اخلاقی یا نجات جان نسلهای آینده دور نمیزند، بلکه صحبت بر سر حفاظت از خویش است. من هنگامی که پیرامون مقاومت روانی (resilience aspect) سخنرانی میکنم که تا چه حد نظامهای رفع مایحتاج جهانی امروز ما در معرض خطر قرار دارند، همه کاملا” سکوت میکنند. بحران اتمی فوکوشیما این موضوع را به نمایش درآورد.
پرسش: بحران اتمی فوکوشیما چه ربطی به این مساله دارد؟
پاسخ: این که صادرکنندگان در ژاپن ناگهان قادر به تحویل فوری و همزمان کالا به شرکتهای اروپایی نبودند. به عنوان نمونه شرکت هیتاچی دراین گیرودار دیگر قادر به تحویل الکتروموتورهای کوچک خود برای تولید کنندگان اتومبیل در آلمان نبود و به این خاطر کل خطوط تولید تعطیل شد. این نشان میدهد چقدرزنجیزه تولید ارزش اضافی شرکتهای اروپایی شکننده است. حال چنانچه فردا صبح ناگهان بهای بنزین سه برابر شود، چکار خواهیم کرد؟ نقطههای حساس بسیاری وجود دارند که این قصر مقوایی ما را تحت نام رفاه از طریق لغزشهای کوچک میتوانند سرنگون کنند. زیرا در تقسیم کار جهانی همه چیز با هم در پیوند قرار داشته که از یک سو ثروت افزوده میشود، ولی از سوی دیگر نیز بی ثباتی و وابستگی رشد میکنند. به این جهت بسیاری از خود سوال میکنند که در صورت قطع ناگهانی جریان انتقال مواد از راههای دور، چه اتفاقی میافتد؟
پرسش: تا کنون حداکثر یک اقلیت اجتماعی کوچکی، شامل روشنفکران و قشر ممتاز چون مدیران ومحافل زیست محیطی، در این مورد فکر میکنند. اما بخش وسیع توده مردم حاضر به تغییر رفتار مصرفی خود نیستند.
پاسخ: این تفاوت مابین پیش کسوتان و پیشگامان از یک سو و اقشار کم و بیش تنبل از سوی دیگر میتواند نشانی از آغاز یک تحول اجتماعی باشد. ما به این موضوع گسترش (diffusion) اجتماعی میگوییم.
پرسش: و این گسترش به معنای همهگیر شدن است؟
پاسخ: جهت راه اندازی روشهای نوین زندگی از طریق تغییر نظامهای رفع مایحتاج، نمیتوان به کمک یک اهرم یا استدلال کشندهای که همه را متقاعد کند، کل توده را ناچار از تغییر جهت کرد. برای این کار نیاز به روند نفوذ سیستمهای اجتماعی است.
پرسش: این جریان چگونه عمل میکند؟
پاسخ: این روندها در آغاز جایی به حرکت در میآیند که در آنجا قشر ممتاز در حال تعامل یا پیشگامان و غیرو از طریق نشان دادن روشهای جدید در دیگران ایجاد تردید میکنند. به مرور این تکانهها در کنار ساختارهای اجتماعی، افراد دیگری را به ارتعاش میآورند و یا اینکه حداقل به عنوان امر مهمی تلقی میشوند و به اطرافیان آنها هم سرایت کرده، اما هرچند که با این روشها احساس همبستگی پیدا میکنند، هنوز جرئت نمیکنند در این راه پیشقدم شوند. با گسترش این نهضت، توجهات و تاییدات به سوی آن افزایش مییابد. با این فرض که انسانها به عنوان موجودات اجتماعی صرفا” زمانی ناچار از پذیرش رفتار جدید اجتماعی میشوند که طی یک مرحله بحرانی، این جریان به صورت خودکار وارد عمل شود. دینامیک دیگر آن شمشیر داموکلس است که در پیوند با بحرانهای چندی قرار گرفته و در هم ادغام میشوند. جوامع افسار گسیخته به این ترتیب ما بین چکش وسندان قرار دارند. از یک سو پیشاهنگانی را شاهدیم که فعالانه روشهای جدید را در پیش میگیرند و از سوی دیگر ملغمهای از منابع در حال اتمام و بحرانهای اقتصادی ما را ناچار از تغییر رفتار متکی بر حداکثر زیان، میکند. هر دو این جریانها ما را به سوی یک دریچه فرار میرانند. در این بین سناریوی سومی هم کمک میکند که عبارت است از فشار روانی در نتیجه کمبود وقت. این نیز خود شانس یک تغییر را بیشتر میکند.
پرسش: نظر شما این است که یک نوع جبر درونی باعث میشود که روندهای بحران زا به سوی یک نظام اقتصادی که متکی بر رشد نیست، هدایت میشوند.
پاسخ: آری. من اسم آن را منطق درونی توان تعامل، یعنی تقلیل گرایی الزامی ولی آرامش بخش، میگذارم. فعالیتهای مصرفی در مقابل دو خاکریز قرار دارند. اولی پول است. شما به خاطر انجام یک فعالیت مصرفی میبایست قادر به صرف هزینه آن باشید. خاکریز دوم زمان است. زیرا شما جهت فعالیتهای مصرفی میبایست برای آن زمان و تمرکز هزینه کنید. در غیر این صورت در زمینه تهیه اجناس و فعالیتهای مربوطه قادر به ارتقاء احساس راحتی نخواهید بود. جهت انتخاب جنس از بین این همه بدیلهای گوناگون شما بیش از حد میبایست وقت صرف کنید. هر چند که امکان انتخاب در جامعه مدرن مصرفی به عنوان نماد آزادی تلقی میشود، اماهمین امر خود همزمان موجب بروز یک مشکل میشود: هر چه امکان انتخاب در بین کالاهایی که فرد میتواند داشته باشد، بیشتر باشد، به همان میزان نیاز به زمان بیشتری است که آن را استفاده نموده و به آن توجه لازم را مبذول کرده و آن را مستهلک کینم. اما مشکل اینجاست که بودجه زمانی فرد را نمیتوان به دلخواه افزایش دهیم و یک روز ۲۴ ساعت دارد نه بیشتر. در این زمان محدود مصرف، پس از کاهش امور ضروری چون اشتغال و خواب، غذا خوردن و تحرک و بهداشت و غیره باقی آن میماند برای مصرف هر روز بیشتر امکانات مصرف که مصرف آنها بدون صرف وقت خود شما امکانپذیر نیست. کمبود وقت، استرس و فرار بودن لذت ناخوشایند، همه عوارض حرکت به سوی رفاه میشوند.
پرسش: حاصل این نحوه توسعه چه خواهد بود؟
پاسخ: به خاطر فرار از این بحران فزاینده، صرفاً تقلیل گرایی میتواند کمکی باشد و آن هم نه به خاطر دنیا، بلکه بتوانیم خودمان را نجات دهیم. مکفی دانستن (sufficient) به معنای محدود ساختن آزادانه آرزوها و خواستهای مادی است، البته نه به معنای تکفیر هر نوع مصرف. انسان میتواند این تلاش را به عنوان زمین گذاردن یک بار اضافی که زندگی ما را اشغال کرده تلقی کند، باری که هزینه زمانی زیادی میخواهد و انسان را وابسته به پول میکند. کفایت کردن اما دریچههایی به سوی لذت باز میکند. زیرا صرفا” از طریق عقبگرد مستقیم از نحوه رفتار کنونی، مجددا” به شرایطی میرسیم که ما قادر میشویم فرصت زمانی خود را که قابل افزایش نیست بین چیزهای انتخابیای تقسیم کنیم که جهت فعالیتهای مصرفی خود به اندازه کافی زمان جهت دقت در انتخاب آنها باقی بماند، تا بتوانیم از آنها احساس خوشبختی و لذت کسب کنیم.
پرسش: آیا جهت اتخاذ راه به سوی قناعت در یک نحوه زندگی پایدار، فرد نیازمند یک برنامه شخصی جدی است؟
پاسخ: آری، روشن است. بهتر از آن استفاده از مفهوم برنامه تمرینی است. اما این کافی نیست. ما به خاطر جهت یابی به علاوه نیازمند طرحی در مقابل رفتار حاکم مصرفی کنونی هستیم. یافتن روشهایی مدرن جهت تامین شخصی نیازها یک نمونه خوبی است، زیرا که از این طریق ما را از وابستگی به تامین نیازها از خارح آزاد کرده و این کار باعث میشود که ما ارزش واقعی چیزها را مجدداً کشف کنیم.
پرسش: این دیگر یعنی چه؟
پاسخ: تامین شخصی نیازها به طور طبیعی طولانی کردن دوران مصرف اجناس را در بر دارد. ما میبایست از تهیه وسایل ارزان قیمت که به خاطر کیفیت پایین شان مجددا” دور ریخته میشوند پرهیز کنیم. اولا” کالای کمتر و ثانیا” کالاهایی را بخریم که خود میتوانیم آنها را تعمیر کنیم. از این طریق ما هم پول وهم مواد اولیه ذخیره میکنیم. به علاوه ما رابطه تنگاتنگتری را با چیزهای اطرافمان برقرار میکنیم. دستگاههای فنیای را که من شخصا” میتوانم تعمیر کنم، در نحوه استفاده ازآن نیز بیشتر دقت میکنم. در اینترنت وبلاگی هست تحت عنوان محفل”I fix it” که مبلغ یک “انقلاب تعمیرکاری” است. در آنجا این اصل مطرح است که ” آنچه را که تو نمیتوانی تعمیر کنی، متعلق به تو نیست”. این اصل نوعی نگرش به چیزها را عنوان میکند که از مصرف صرف فراتر میرود. به جای مستهلک کردن و دور ریختن اشیا، ما آنها را استفاده کرده و تعمیر میکنیم. به این تملک حقیقی میگوییم.
پرسش: اما آیا افرادی که شغل تمام وقت دارند، ناگزیراز تامین خارجی نیازها نمیباشند؟
پاسخ: کمبود مواد طبیعی ما را خواه ناخواه مجبور به این خواهد کرد که صنعت را کاهش دهیم. در تعاقب میبایست کارهای لازم را به دلایل عدالت اجتماعی و ثبات سیاسی بین همه تقسیم کنیم. ما درحال حاضر شاهد یک تقسیم کار فاجعه بار هستیم که در آن یک اقلیت کمکهای اجتماعی دریافت میکند و یک ساعت کار نمیکند، در حالی که دیگران بیش از ۴۰ ساعت در هفته کار میکنند و از شدت کار با بیماری روحی ناتوانی شغلی (Burnout)روبرو هستند. همچنین به این دلیل نیز ما راهی جز این نداریم که ۲۰ ساعت کار در هفته را رایج کنیم. در این حال من میتوانم با وقت آزاد شده نیازهایم را شخصا” تامین نمایم.
پرسش: که از این طریق افراد بتوانند کاهش درآمد خود را به دلیل تقلیل ساعات کار از طریق تامین شخصی نیازها جبران کنند؟
پاسخ: دقیقا”. اما تامین شخصی نیازها احساس نوینی از استقلال شخصیت را به همراه میآورد. تامین نیازها از خارج جراحات شدیدی در پی دارد. وجه بارز زندگی ما ترس از دست دادن محل کار است و به این دلیل ترس از اینکه دیگر نمیتوان در زندگی اجتماعی شرکت کرد. در مقابل استقلال شخصیت حاصل از تامین شخصی نیازها به این معناست: آن کسی که نیاز کمتری دارد، استقلال دارد، نه فردی که بیشتر دارد. کسی که نیاز کمتری دارد کمتر هم در خطر تجاوز قرار دارد. از این رو هنر تقلیل گرائی در برگیرنده آرامش است.
پرسش: آیا تامین شخصی نیازها، موجب برقراری ارتباط بیشتری با دیگران نمیشود؟
پاسخ: آری، به نظر میرسد موضوع کمی پارادوکس باشد. نظام “پست اقتصادی رشد” یک نظام طبقه بندی شدهای است که شامل انواع الگوهای رفع نیازهای مکمل یکدیگر میشود. اول آنکه این سیستم دو محوری است، یعنی تامین شخصی و تامین از خارج. من نمیگویم صنعت روزی چنان از بین میرود که چیزی از آن باقی نمیماند، بلکه آن باید به نصف تقلیل پیدا کند و از درآمد حاصل از ۲۰ ساعت کار در هفته شما کالاهایی را تهیه میکنید که بر طبق منطق کفایت، مسرت بخشاند و شما نمیتوانید آنها را از طریق تامین شخصی فراهم کنید. و این نوع تامین بسیار قناعت گونه که با علاقه همراه تامین نیازها از خارج است مکمل سه نوع رفع شخصی نیازهاست که درنهایت تاثیر شخصی و همبستگی اجتماعی را نیز موجب میشود. فیمابین این قطبهای صرفا رفع شخصی نیازها و رفع نیازها از خارج هنوز مکملهای بسیاری امکانپذیرند.
پرسش: به عنوان مثال؟
پاسخ: شما اقتصاد منطقهای را در نظر بگیرید.این چیزی است مابین رفع شخصی نیازها و صنعت. این جریان از یک سو تامین نیازجهانی را مجاز کرده و از سوی دیگرتامین نیازها را از طریق تقسیم کار عملی میکند و در بین این دو چیزی قرار داد تحت عنوان کشاورزی مورد حمایت اجتماعی (community supported agriculture). در این روش مثلا” ۵۰ خانوار با هم یک مجموعه کشاورزی را اداره کرده که به آن مبلغی پرداخت کرده و در قبال آن محصولات کشاورزی و همچنین نان و لبنیات دریافت میکنند.
پرسش: آیا این یک روش نامطمئن نیست؟
پاسخ: بالعکس. درست این پیوند تولید صنعتی و منطقهای و محلی است که ضامن ثبات است. نظام متکی بر مصرف رفع نیازها در حال حاضر بسیار تمرکز یافته است. چنانچه صرفا” یکی از عناصر آن قطع شود، ما به دره عمیقی سقوط میکنیم. این موضوع را تنها وابستگی ما به نفت نشان میدهد. به این خاطر استقلال این نیست که نیاز کمتری داریم، بلکه به این معناست که این حداقل را هم حتی الامکان خود و یا غیرمتمرکز فراهم آوریم. آزادی در شرایط کنونی این خواهد بود. آنچه که ما در حال حاضر تحت عنوان آزادی ادراک میکنیم، عبارتست از وابستگی روزافزون به رفع نیازها از خارج که ما همواره تسلط کمتری برآن داریم. خانم ماریانه گرونه- مایر برای آن از مفهوم“توانمندیبودن” (آلمانی, Daseinmaechtigkeitآانگلبسی existence power)استفاده میکند.
پرسش: تحت عنوان “توانمندی بودن” چه میفهمید؟
پاسخ: اینکه من نیازهای خودرا تا حدی کاهش دهم که بتوانم آنها را خودم و یا درشرکت با توانمندی دیگران و همچنین منابع موجود در محل، مستقلانه سامان دهم. معنای آن این است که از زندگی فراتراز امکانات خود فاصل گرفته و خواستهای مادی خود را از طریق مراقبت، راه اندازی و رفتار مسئولانه با چیزهایی که استفاده میکنیم با امکانات قابل دفاع پیوند دهیم.
مهم از نظر من این است که رابطه گرفتن و دادن را معکوس کنیم. چنانچه خواستههای مادی من بستگی به آن داشته باشد که چه چیز را شخصا” و در همکاری با دیگران میتوانم در شرایطی که بیحد و مرز نیست، سازماندهی کنم، در جهت تحقق خویش دچار زیاده روی نمیشوم. صرفا” به اینصورت جهانی ممکن میگردد که همواره نباید در حال رشد باشد. اما چنانچه همه افراد قادر به ارائه سرویس مناسب نمیباشند، در یک جامعه مبتنی بر “پست اقتصاد غیر رشدی” نیز هم نمیتوان از سیستم حمایت دولتی چشم پوشی کرد.
پرسش: شما در کتاب خود از یک “مقوله خوشبختی آگاهانه ” صحبت میکنید، یک نوع هنر زندگی رفتاری مسئولیت پذیر که به ما اجازه میدهد با خود صادق باشیم. در همین حال شما جوامع مصرفی را متکی بر “نحوه زندگی غارت کننده” محکوم کرده و معتقدید که ” مدتهای مدیدی است که آنها نیازمند معالجه هستند”. اما ما بدون این که مداوا کنندهای داشته باشیم صرفا” تحت “طنین گوشخراش طبل شعارهای مقاومت” قرار داریم. آیا شما واقعا” بر این باورید که ما میتوانیم خودمان را معالجه کنیم؟
پاسخ: در این که ما بتوانیم از این باتلاقی که خودمان را در آن فروبرده ایم، نجات دهیم بی خبرم. اما شرایط خارجیای به ما تحمیل خواهد شد که این امر را محتمل کند که راه دیگری جز تلاش در راه معالجه خودمان باقی نگذارد. به عنوان یک انسان آگاه من این امید را از دست نمیدهم که ما زمانی که آب در حال از سر گذشتن میشود شروع به شنا کنیم. من این را خوش باوری گزاف گونه نمیدانم، بلکه به این امر اشاره میکنم که ما توان آن را داریم که از طریق اشکال متمدنانه در جهت حفظ خویش تمرین کنیم.
(پایان برگردان)
از حریصی عاقبت نا دیدن است / بر دل و بر عقل خود خندیدن است
ما چو مصنوعیم و صانع نیستیم / جز زبون و جز که قانع نیستیم
کوری کوران ز رحمت دور نیست / کوری حرص است که آن معذور نیست (مولانا)
در این بازار اگر سودی است با درویش خرسند است / خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی (حافظ)
———————————
منابع
۱- بشریت در سراشیب انحطاط، مسعود کریم نیا
۲- علت و معلول و پدیدههای کمپلکس، مسعود کریم نیا
۳- PSYCHOLOGIE HEUTE، دسامبر ۲۰۱۴ (آذرماه ۱۳۹۳
۴- پروفسور دکتر نیکو پیچ (Niko Paech) متولد سال ۱۹۶۰صاحب کرسی تدریس در زمینه تولید و محیط زیست در دانشگاه اولد نبورگ آلمان است. او در کتابش “رهائی از مازاد. در راه استقرار پست نظام اقتصادی متکی بر رشد ” (Oekom, Muenchen ۲۰۱۲) نشان میدهد که زندگی ما چقدر از امکانات ما فاصله گرفته و برای آن متحمل چه هزینه سنگینی در زمینههای روانی، محیط زیست و اقتصادی میشویم. او اسطوره (اقتصاد متکی بر) “رشد سبز” را از بیخ و بن مردود کرده و نحوه زندگیای را مطرح میکند که نه تنها پایدار بودن الزامی آن را تحقق میبخشد، بلکه منجر به بهبود کیفیت زندگی نیز میشود.