گزارش کار پژوهشی:
Shigehiro Oishi1, Selin Kesebir2, and Ed Diener3, 4
چکیده
بهره گیری از دادههای برآمده از پژوهشهای دولتی بین سالهای ۱۹۷۲ و ۲۰۰۸، کمک نمود تا دریابیم که آمریکاییها به طور متوسط در سالهایی که نابرابری درآمد ملی کمتر است، نسبت به سالهایی که نابرابری درآمد ملی بیشتر است، خوشبخت ترند. افزون بر این، توضیح داده میشود که رابطه معکوس بین نابرابری درآمد و خوشبختی برخاسته از احساس انصاف (fairness 6) اعتماد عمومی است (که در جامعه وجود دارد). به این معنا که آمریکاییها در سالهایی که نابرابری در درآمد ملی بیشتری داشتند، نسبت به سالهایی که نابرابری درامد ملی کمتری داشتند به افراد دیگر اعتماد کمتری داشتند و نسبت به افراد دیگر کمتر انصاف داشتند. همراهی منفی بین نابرابری درآمد و خوشبختی برای پاسخ دهندگان با درآمد پایینتر وجود دارد، اما برای پاسخ دهندگان با درآمد بالاتر وجود ندارد. از همه مهمتر، دریافتیم که پیوند منفی بین نابرابری درآمد و خوشبختی برای پاسخ دهندگانی که درآمد پایین دارند، به درآمد پایین خانوار بستگی ندارد، بلکه با احساس بی انصافی و بی اعتمادی توضیح داده میشود.
کلید واژهها
خوشبختی، نابرابری درآمد، انصاف، اعتماد، رفاه، عوامل فرهنگی اجتماعی، ساختار اجتماعی، وضعیت اقتصادی اجتماعی.
یکی از پرژرفترین تغییرات اجتماعی آمریکا طی ۴۰ سال گذشته، افزایش نابرابری درآمد بین طبقات اجتماعی بوده است) Hacker & Pierson, 2010؛ شکل ۱ را ببینید. (یکی از شاخصهای رایج و مورد بهره برداری درباره نابرابری درآمد، ضریب جینی است(۱). در دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، ضریب جینی در آمریکا بسیار کمتر از فرانسه بود و با بسیاری از کشورهای اروپایی هم تراز بود (اتکینسون، ۱۹۹۶). درعوض، ضریب جینی در آمریکا برای سال ۲۰۰۸، بسیار بالاتر از بیشتر کشورهای اروپایی و کانادا بود. (برنامه توسعه سازمان ملل، ۲۰۰۹). پیامدهای اجتماعی این نابرابری فزاینده در آمریکا بوسیله دانشمندان زیر مورد پژوهش قرار گرفته است: (در زمینه اقتصاد بوسیله پیکتی و سائز ۲۰۰۳)، (در علوم سیاسی بوسیله بارتلز، ۲۰۰۸)، در جامعه شناسی (بوسیله بلاو و بلاو ۱۹۸۲)، و در زمینه اپیدمی لوژی (بوسیله کاواچی، کندی، لوکنر و پروترو- استیت، ۱۹۹۷). با این حال، در پهنه روانشناسی، جای شگفتی است که کار بررسی مشاهداتی ناچیزی در مورد نابرابری درآمد انجام شده است. پیامدهای روانشناختی نابرابری درآمد چیست؟ آیا افراد جامعه آنگاه که ثروت ملی به گونه یی متعادلتر توزیع میشود، خوشبخت ترند؟
اگرچه پژوهشهای زیادی درباره رابطه درآمد و خوشبختی انجام شده است (دینر و اویشی، ۲۰۰۰ ؛ دان، گیلبرت و ویلسون، ۲۰۱۱ ؛ استیونسون و ولفرز، ۲۰۰۸)، شمار کمی از پژوهشگران رابطه بین نابرابری درآمد و خوشبختی را بررسی کردهاند. بخش اندکی از پژوهشهای موجود در مورد این رابطه منحصراً ویژگی درون ملی (Berg & Veenhoven, 2010؛ Diener, Diener, & Diener, 1995؛ Helliwell & Huang، درون ایالتی(Alesina, DiTella, & MacCulloch, 2004)، یا همسنجیهای درون شهری (هاگورتی، ۲۰۰۰) دارند. مهمترین پژوهشهای موجود نتایج ترکیبی بدست داده است. برخی از پژوهشگران رابطهای منفی بین نابرابری درآمد و خوشبختی پیدا کردهاند (به عنوان مثال، هاگورتی، ۲۰۰۰)، اما پژوهشگران دیگر هیچ ارتباطی پیدا نکردند (به عنوان مثال، Berg & Veenhoven, 2010). این تحلیلهای درون پدیده یی در برابر گزارشهای مختلف مربوط به متغیر سوم آسیبپذیر هستند. به عنوان نمونه، کشورهایی (چون برزیل)، ایالتهایی (چون میسی سی پی) و شهرهایی (چون نیواورلئان) با شاخص نابرابری درآمد بالا، نسبت به کشورها یی (چون دانمارک)، ایالاتی (چون ماساچوست)، و شهرهایی (چون مینیاپولیس) با شاخصهای نابرابری درآمد پایین در سایر عوامل، از جمله آب و هوا، جغرافیا، اندازه جمعیت، منابع طبیعی و زبان، وضع متفاوتی دارند. همسنجیهای درون ملی در مورد نابرابری درآمد نیز مورد انتقاد قرار گرفته است زیرا ضریب جینی در کشورهای مختلف همیشه به یک گونه محاسبه نمیشده است (Deininger & Squire, 1996). در مقابل، تجزیه و تحلیل مقطعی در یک کشور واحد به طور طبیعی بسیاری از متغیرهای سوم را کنترل میکند (به عنوان نمونه، جغرافیا، زبان) که ذاتی یک بررسی مقایسه یی درون ملی است و همچنین از مباحث فنی مربوط به برآورد ضریب جینی عاری است. بنابراین، در بررسی گزارش شده در اینجا، ما با تمرکز بر تغییرات نابرابری درآمد در آمریکا، یک آزمون بسیار نیرومندتر از آنچه پیشتر برای ارتباط بین نابرابری درآمد و خوشبختی صورت گرفته بود، انجام دادیم.
افزون بر این تنگناهای روش شناختی، پژوهشهای پیشین در مورد نابرابری درآمد و خوشبختی، هیچ سازوکار روانشناختی را در برآورد رابطه آنها در سطح فردی شناسایی نکرده است. ما در بررسی خود، دو سازوکار روانشناختی را فرض و آزمایش کردیم. نخست اینکه بسیاری از افراد (به ویژه افراد با درآمد کم و متوسط) احتمالاً تصور میکنند که جهان تنها به دلیل “ثروتمندتر شدن ثروتمندها” غیرمنصفانه است. بنابراین ممکن است در سالهایی که اختلاف اقتصادی در درآمد بیشتری وجود دارد، مردم انصاف کمتری را احساس کنند و این برداشت به نوبه خود میتواند خوشبختی کلی آن افراد را در چنین سالهایی کاهش دهد. دوم، اختلاف درآمد میتواند اعضای جامعه را از هم گسیخته و جداجدا سازد (پوتنام، ۲۰۰۰)، و در نتیجه، باعث میشود مردم به دیگران اعتماد کمتری داشته باشند (ایچیدا و همکاران، ۲۰۰۹). تا آنجا که اعتماد به طور مثبت با خوشبختب همراه است (اینگلهارت، ۱۹۹۹)، اعتماد عمومی پایین میتواند توضیح دهد که چرا مردم در شرایط نابرابری درآمد به طور کلی کمتر خوشبخت هستند.
افزون بر بررسی این دو سازوکار میانگیر، ما همچنین بررسی کردیم که آیا رابطه بین نابرابری درآمد ملی و خوشبختی فردی با سطح درآمد آن فرد تعدیل میشود یا خیر. این احتمال وجود دارد که نابرابری درآمد به طور نامتناسبی بر خوشبختی افراد کم درآمد تأثیر بگذارد زیرا نابرابری درآمد نشان دهنده پدیده ثروتمند شدن ثروتمندان است. از آنجا که رابطه منفی بین نابرابری درآمد و خوشبختی افراد کم درآمد میتواند به دلیل کاهش درآمد خانوار در سالهایی باشد که نابرابری درآمد بیشتر است، ما این را نیز زیر آزمون نهادیم که آیا ارتباط منفی بین نابرابری درآمد و خوشبختی افراد کم درآمد ناشی از این عامل اقتصادی (به عنوان مثال، کاهش درآمد خانوار) است، در تضاد با عوامل روانشناختی (یعنی کاهش سطح انصاف و اعتماد).
روش
شمار شرکت کنندگان (این بررسی) ۵۳،۰۴۳ نفر بود که از سال ۱۹۷۲ تا ۲۰۰۸ به نظرسنجی اجتماعی عمومی (GSS؛ مرکز ملی پژوهشهای افکار، ۲۰۱۰) پاسخ دادند. (۲۹۶۷۵ زن، ۲۳۳۶۸ مرد؛ ۴۳۳۲۳ نفر سفید پوست، ۷ هزار و ۳۱۴ نفر سیاهپوست و ۲ هزار و ۴۰۶ به عنوان قومی غیر از سفید یا سیاه؛ سن آنها بین ۱۸ و ۸۹ سال، با میانگین ۴۵ سال و نیم بود). از کل نمونه برداری، ۴۸۳۱۸ نفر پاسخ معتبری به مورد خوشبختی در GSS ارائه دادند. بنابراین، میانگین اندازه نمونه برداری در هر سال ۱.۷۸۹ نفر بود (دامنه = ۱،۳۳۷ تا ۲،۹۸۶ نفر).
ما بهزیستی ذهنی را با موضوع خوشبختی سه نکتهای که در نظرسنجی اجتماعی فراگیر (GSS) بازتاب دارد، اندازه گیری کردیم. این موضوع تنها معیار بهزیستی ذهنی است که از سال ۱۹۷۲ در اولین نظرسنجیها گنجانده شده است. پاسخ دهندگان به پرسش زیر پاسخ دادند: “رویهمرفته، اوضاع در این روزها چگونه است - آیا میگویید که خیلی خوشبخت هستید، نسبتا خوشبختاید، یا اینکه نیستید؟ (۱ = نه زیاد خوشبخت، ۲ = نسبتا خوشبخت، ۳ = خیلی خوشبخت).”
برای سنجیدن میزان احساس انصاف و اعتماد عمومی، از پرسشهای زیر بهره گرفتیم که نسبت به موضوع خوشبختی زمانی خیلی دیرتر وارد پرسشنامه شده بودند: “آیا فکر میکنید اکثر مردم اگر فرصتی پیدا کنند تلاش خواهند کرد تا از شما پیشی بگیرند یا اینکه میکوشند تا اهل انصاف باشند؟ (۱ = پیشی میگیرند، ۲ = بستگی دارد، ۳ = اهل انصاف)” و “در گفتگوی کلی، آیا میگویید؛ اکثر مردم شایسته اعتماداند یا خواهید گفت که در برخورد با مردم خیلی مراقب نیستید؟ (۱ = نمیتوانید اعتماد بکنید، ۲ = بستگی دارد، ۳ = میتوانید اعتماد بکنید).”
پاسخ دهندگان همچنین درآمد خانوار خود را گزارش دادند (که با نام متغیر “realinc” (درآمد واقعی) در GSS ذکر شده است)، که به ارزش دلار آمریکا در سال ۱۹۸۶ تبدیل شد. برای تجزیه و تحلیل خود، ما از درآمد خانوار (بیان شده با لگاریتم) بهره گرفتیم. ما شاخص نابرابری درآمد (ضریب جینی) را از اداره سرشماری آمریکا (۲۰۰۹) بدست آوردیم.
نتایج
از آنجا که وضع پاسخ دهندگان در طی سالها تغییر میکرد، ما با بهره گیری از نرم افزار Mplus 4.2 (Muthén & Muthén, 2007) یک مدل با ضریب اتفاقی (random) چندسطحی ایجاد کردیم. مدل ساده و با تأثیر مستقیم، رابطه منفی بارزی را بین ضریب جینی و خوشبختی نشان داد (معادله حذف شد). آمریکاییها در زمانی که برابری نسبی درآمد ملی برقرار بود، نسبت به زمان نابرابری نسبی درآمد ملی به طور متوسط خوشبختتر بودند.
در مرحله بعدی ما از یک تحلیل میانگیرانه چند سطحی بهره گرفتیم تا بررسی کنیم آیا انصاف و اعتماد ارتباط معکوس بین نابرابری درآمد و خوشبختی را توضیح میدهد (Preacher, Zyphur, & Zhang, 2010). این تحلیل نشان داد که آمریکاییها دیگران را در زمان نابرابری درآمد نسبت به زمان برابری درآمد کمتر اهل انصاف و قابل اعتماد میدانند (شکل ۳ را ببینید). هنگامی که انصاف و اعتماد وارد معادله شدند، ارتباط چند سطحی بین نابرابری درآمد و خوشبختی از بین رفت. همانطور که پیش بینی شده بود، آمریکاییها در سالهایی که اختلاف درآمد بیشتری داشتند، دیگران را کمتر اهل انصاف و قابل اعتماد میدانستند، و این برداشت به نوبه خود توضیح میدهد که چرا گزارشها حاکی از این بود که آمریکاییها از سطوح خوشبختی کمتری در آن سالها برخوردار بودند. (جدول ۱ را ببینید).
با توجه به اینکه نابرابری بیشتر درآمد عمدتا به دلیل ثروتمند شدن ثروتمندان است، در مرحله بعدی این احتمال را آزمایش کردیم که ارتباط بین نابرابری درآمد و خوشبختی شاید برای افراد با سطوح مختلف درآمد متفاوت باشد. ضریب جینی ارتباط منفی شدیدی با سطح خوشبختی متوسط گروه کمترین درآمد(۲۰٪) را نشان داد: (معادله در زیرنویس). این نمودار سطح خوشبختی متوسط برای گروه درآمد پایین (۲۰٪-۴۰٪) را چنین باز میتاباند: (معادله در زیرنویس)، یعنی کمابیش همان ارتباط منفی، بدین ترتیب که خوشبختی پاسخ دهندگان با درآمد پایین در سالهایی که نابرابری درآمد بیشتری داشتند، کمتر از سالهایی بود که نابرابری درآمد کمتری داشتند. در عوض، برای گروههای درآمد متوسط (٪۴۰–۶۰) و در آمد بالا و نیز ۲۰% باقیمانده نابرابری درآمد سالانه بی ارتباط با خوشبختی میانگین بود. (معادله در زیرنویس). ما با بهره گیری از تحلیلی که ضریب اتفاقی چند سطحی را بکار میگرفت، اثر تعدیل را (در بررسی خود) به طور صوری آزمایش کردیم. همانطور که پیش بینی میشد، مناسبت مدل، آن زمان عالی خواهد بود که ارتباط بین ضریب جینی و خوشبختی در پنج گروه درآمد متفاوت باشد، (معادلهها در زیرنویس).
ارتباط منفی بین نابرابری درآمد و خوشبختی افراد کم درآمد میتواند بدین دلیل باشد که درآمد خانواری افراد کم درآمد در سالهایی که اختلاف درآمد بیشتر است، کاهش یافته است. در واقع، درآمد میانگین خانوار در سالهایی که نابرابری درآمد بیشتر بود، نسبت به سالهایی که نابرابری درآمد کمتربود، برای گروه ۲۰٪ کم درآمد، پایینتر بود، (معادله در زیرنویس). برای گروه ۲۰-۴۰٪ درآمد وضع چنین بود، (معادله در زیرنویس). دررابطه با گروه ۴۰-۶۰٪ درآمد، ضریب جینی ربطی به درآمد خانوار نداشت، (معادله در زیرنویس). همانطور که انتظار میرفت، گروههای پردرآمد در سالهایی که نابرابری درآمد بیشتری وجود داشت، درآمد بیشتری نسبت به سالهایی که نابرابری درآمد کمتر در میان بود، بدست آوردند، (معادله در زیرنویس).
بدین ترتیب، ما در مرحله بعدی این امر را که ارتباط منفی بین نابرابری درآمد و خوشبختی افراد کم درآمد به دلیل کاهش درآمد خانوار است، چنانکه رودررو با پایینتر بودن سطح انصاف و اعتماد قرار میگرفت، وارسی کردیم. ما همچنین در جریان پیشبرد این تحلیل میانگیرانه، چند لایه و چند گروهی، چهار متغیر جمعیتی را در سطح فردی (به عنوان مثال، جنس، نژاد، وضعیت خانوادگی و سن) بکار گرفتیم. همانگونه که جدول ۱ نشان میدهد، کاهش خوشبختی افراد کم درآمد در سالهایی که نابرابری درآمد بیشتر بود، به دلیل عامل اقتصادی کاهش درآمد نبوده است. در عوض، آن با سطح پایین احساس انصاف و اعتماد توضیح داده میشود که شامل این گروهها میشود: برای گروه کم درآمد ۲۰٪، گروه درآمد ۴۰-۲۰٪ و گروه درآمد ۶۰-۴۰٪. به این معنی که ارتباط منفی بین نابرابری درآمد و خوشبختی با پایین آمدن احساس انصاف و اعتماد عمومی برای این سه گروه درآمد توضیح داده شد، و هنگامی که این واسطهها گنجانده شدند، ارتباط مستقیم بین نابرابری درآمد و خوشبختی برای گروه ۲۰٪. کمترین درآمد (معادله در زیرنویس)، گروه ۲۰-۴۰ ٪ درآمد (معادله در زیرنویس)، و گروه درآمد ۴۰-۶۰٪ از بین رفت. (معادله در زیرنویس) به طور غیر منتظره، متوجه شدیم که هنگام بررسی احساس انصاف، اعتماد عمومی و درآمد خانوار، پاسخ دهندگان گروه درآمد ۶۰-۸۰٪ در سالهایی که نابرابری درامد بیشتری وجود دارد، نسبت به سالهایی که نابرابری درآمد کمترهست، خوشبخت تراند. (معادله در زیرنویس) سرانجام، در میان گروه ۲۰٪پردرآمد، نابرابری درآمد با احساس انصاف ارتباط نداشت، (معادله در زیرنویس) همچنین، اعتماد عمومی در بین این گروه با خوشبختی ارتباط (بی واسطه) نداشت، (معادله در زیرنویس) بنابراین، فرآیندهای میانگیرانه فوق الذکر (نابرابری فزاینده درآمد انصاف و اعتماد عمومی کمتری را به بار میآورد، که این خود خوشبختی کمتری به دنبال میآورد) درباره گروه با درآمد ۲۰٪ ثروتمندتر عمل نمیکرد.
بحث
ما رابطه بین نابرابری درآمد و خوشبختی را طی یک دوره ۳۷ ساله در آمریکا بررسی کردیم. همانسان که پیشبینی شد، آمریکاییها به طور متوسط در سالهایی که نابرابری درآمد بیشتری در جامعه داشتند، کمتر خوشبخت بودند تا در سالهایی که نابرابری درآمد اجتماعی کمتری داشتند. ما نشان دادیم که ارتباط منفی بین نابرابری درآمد جامعه و خوشبختی در سطح فردی با احساس انصاف و اعتماد عمومی توضیح داده شد. ما همچنین دریافتیم که ارتباط منفی بین نابرابری درآمد و خوشبختی در میان آمریکاییهای با درآمد کمتر وجود دارد اما در میان آمریکاییها با درآمد بیشتر وجود ندارد. افزون بر این، ما نشان دادیم که نه کاهش درآمد بلکه کاهش سطح انصاف و اعتماد باعث شده که آمریکاییهای کم درآمد در سالهایی که نابرابری درآمد بیشتری وجود دارد، احساس خوشبختی کمتری کنند.
اگرچه پژوهشهای گستردهای در مورد نابرابری درآمد در سایر علوم اجتماعی و رفتاری وجود دارد (برای بررسی به Wilkinson & Picketti, 2009 مراجعه کنید)، پژوهشگران نسبتاً اندک شماری نقش نابرابری درآمد را در علوم روانشناسی بررسی کردهاند. از همه مهمتر، این حجم کم از پژوهشهای موجود در مورد نابرابری درآمد و خوشبختی هیچ سازوکار روانشناختی را بررسی نکرده است. برای این هدف، یافتههای میانگیرانه ما برای اولین بار سازوکارهای روانشناختی را در نظر میگیرد که یک عامل بومزیستی- اجتماعی (نابرابری درآمد) را با خوشبختی در سطح فردی مربوط میسازد، و بنابراین به بازنمایی موضوعهای نوپا در روانشناسی بومزیستی اجتماعی کمک میکند (Oishi & Graham, 2010؛ Oishi, Kesebir, و اسنایدر، 2009).
دانشمندان علوم اجتماعی در این باره بحث کردهاند که چرا آمریکاییها علیرغم رشد عظیم ثروت ملی در ۵۰ سال گذشته خوشبختتر نشدهاند (ایسترلین، ۱۹۷۴). در ابتدا، پژوهشگران تصور کردند که رشد اقتصادی ربطی به خوشبختی فردی ندارد چراکه فرایندهای مقایسه اجتماعی (ثروت افراد دیگر نیز در حال افزایش بود)، دگرگونی رو به بالا در دلخواستهها و سازگاری لذت جویانه وجود دارد (ایسترلین، ۱۹۷۴). با این حال، اخیراً، پژوهشگران دریافتهاند که در درازنای زمانی و در بسیاری از کشورها غیر از آمریکا، رشد اقتصادی در واقع با افزایش خوشبختی همراه است (Stevenson & Wolfers, 2008). این امر روشن نبود که چرا رشد گسترده اقتصادی طی دهههای گذشته به افزایش خوشبختی در بین دانمارکیها، فرانسویها و آلمانیها منجر شده است، اما در میان آمریکاییها نه. نظریههای موجود نمیتوانند ناهنجاری آمریکا را توضیح دهند، زیرا عوامل یادشده در بالا (تغییر رو به بالا در دلخواستهها، سازگاری لذت جویانه و مقایسههای اجتماعی) به بگونه یی همسان در سایر کشورها یی که رشد اقتصادی دارند، جاری است. یافتههای ما سرنخ تازه یی برای حل این مسئله فراهم میکند. رشد درآمد بدور از نابرابری درآمد احتمالاً منجر به افزایش خوشبختی میانگین یک جمعیت کلی میشود. این فرضیه نو باید در آینده به دقت مورد آزمایش و بررسی قرار گیرد.
این مهم است که چهار تنگنای زیر پژوهش خود را بشناسیم: نخست اینکه خوشبختی، انصاف و اعتماد عمومی هر کدام با موضوعهایی یکتا اندازه گیری شد. بنابراین، انتظار میرود خطای اندازه گیری بیاهمیت نباشد. اگرچه پژوهشگران از همان اندازهگیریهای تک موضوعی (کانمن، کروگر، شوکاد، شوارتز و استون، ۲۰۰۶) درباره خوشبختی، انصاف و اعتماد بهره گرفتهاند (کاواچی و همکاران، ۱۹۹۷)، مهم این است که یافتههای کنونی را به کمک اندازه گیریهای چند موضوعی معتبر بازآفرینی کنیم. دوم اینکه ما تنها احساس اعتماد عمومی و انصاف را به عنوان میانگیرهای بالقوه بررسی کردیم. ممکن است میانگیرهای بالقوه دیگری نیز وجود داشته باشند که در این بررسی اندازه گیری نشدهاند. سوم اینکه اگرچه ما بر جنبههای منفی نابرابری درآمد تأکید کردیم، اما شرایطی وجود دارد حاکی از اینکه نابرابری درآمد بازتاب آن است که افرادی که خدمت بیشتری میکنند پاداش بیشتری دریافت میکنند. افزون براین، رابطه بین نابرابری درآمد جامعه و خوشبختی فردی احتمالاً در اثر عواملی چون زمان، کشور و فرهنگهای سیاسی تغییر خواهد کرد (به عنوان مثال، آلسینا و دیگران، ۲۰۰۴ ؛ ناپیر و جوست، ۲۰۰۸).
از سر نتیجه گیری، آمریکاییها آن زمان که ثروت ملی به طور متعادلی توزیع شود، نسبت به زمانی که توزیع ثروت کمتر متعادل باشد، خوشبختتراند. اگر هدف نهایی جامعه، خوشبخت کردن شهروندان خود باشد (بنتهام، ۱۷۸۹/۲۰۰۸)، بهتر است سیاستهایی را در پیش بگیریم که برابری درآمد را بیشتر کرده، و انصاف و اعتماد عمومی ببار آورد.
—————————
1- Department of Psychology, University of Virginia;
2- Darden School of Business, University of Virginia;
3- Department of Psychology, University of Illinois;
4- Gallup, Washington, District of Columbia
5- معادلهها را که شمارشان بسیار بود، حذف کردم، جراکه بدلیل جنبه فنی آنها و توضیح نا بسنده درباره متغیرها بهره گیری از انها دشوار بود، درواقع باید مستقیما بسراغ کار پژوهشی آنها رفت تا این معادلهها را بهتر دریافت. برای پاسخ به کنجکاوی خوانندگانی که خواهان پیگیری بیشتر در رابطه با جدول شمار یک و دسترسی به معادلههااند اصل گزارش کار را برای مسئولان تارنمای ایران امروز میفرستم تا انگونه که بنظرشان میرسد، در دسترس قرار دهند.
6- واژه fairness معناهایی معادل عدالت و نکویی میدهد، و مدتی است که در ادبیات جامعه شناسی بکار میرود، مشخصا آن را در نوشتههای جان راولز و امارتا سن دیدم، درک آنها از fairness کمتر به عدالت و بیشتر به انصاف در فارسی نزدیک است. یعنی حالتی که در ان عدل و رعایت میانه حفظ بشود. انصاف بلحاظ واژگانی و ریشه عربی همان نصف و میانه را میرساند.