انسانها در قبایل اولیه برای تهیه هر وعده غذایی باید از جان مایه میگذاشتند، با این همه شکارچیان و سایر اعضای گروه با رضایت و میل باطنی حاضر میشدند بخشی از شکار را که با تلاش بسیار فراهم آمده بود به جادوگر قبیله بدهند تا قدرت او در ارتباط با نیروهای جادویی از آنان حمایت کند. این رفتار اکنون نیز وجود دارد زیرا آدمی کماکان آسیب پذیر است. تا اثری از آدمی بر صحیفه هستی رقم میخورد حیات او تحت تأثیر نیروهایی خارج از اختیار او خواهد بود، و همچنان گریزی از مرگ ندارد. انسانها وقوع حوادث طبیعی را میدیدند که گاهی به نفعشان عمل میکرد، گاهی به ضررشان و گاهی منجر به مرگ میگردید. آیا میتوان نیروها را همواره به سمت دلخواه هدایت کرد؟ تلاش آدمی برای آگاهی از آنچه در عدم در حال شکل گیری است و تأثیر نهادن بر آن پیش از تحول به وجود، موجب درغلتیدن او به تار عنکبوت دین شد. گر چه ایمان بواسطه مکتوم ماندن ازلی و ابدی اسرار خلقت تا ابد در حیات آدمی جایگاه خواهد داشت.
بیش از نادانی، ناتوانی و ضعف جسمی آدمی در مواجهه با محیط خشن و غیرقابل پیشبینی پیرامون بود که تولد و بقای جماعت ساحر را در همه اجتماعات انسانی موجب شد. جادوگران / روحانیون ادیان اولیه در همه محدودههای زیست انسانی، در استرالیای دورافتاده، شمنها در سیبری و آسیای میانه، مصر، بابل، قبایل جنگلهای آمازون و آفریقا، سرخپوستهای آمریکای شمالی، آزتکها، مایاها، اینکاها، ... در تمامی زیستگاههای انسان حضور داشتند. تحول چهره جادوگران به روحانیون به سبب تحول آیینهای جادویی به چارچوبهایی دینی، بهنظر میرسد از زروانیان و بعدتر آیینهای میترا و مزدا در فلات ایران شکل گرفته باشد.
فاصله گرفتن انسان از زیست بر مبنای شکار از پی آشنایی با کشاورزی و دامداری و توسعه آن طی هزاران سال، آغاز و استمرار یکجانشینی، تشکیل اجتماعات بزرگتر، مرکب و پیچیدهتر شدن ابزارها و مهارتهای ابزار سازی، ضرورت و رونق دادوستد و تولد مالکیت، گسترش ناگزیر مناسبات انسانی را در پی داشت. تاکید بر اخلاق فردی جهت تأثیرگذاری بر اخلاق مردمان و از آن طریق بر مناسبات و امور کلان جامعه با تلاش برای حرکت در راه راست از راه بهکارگیری کردار، گفتار و پندار نیک بهعنوان وجه تمایز، افتراق و برتری انسان به سایر موجودات طبیعت، به نشان آدمیت.
تکامل اجتماعی، گسترش همهجانبه ابعاد زندگی و ضرورت یافتن اخلاق در روابط و مناسبات، انسان را در ساحت اندیشه در جایگاه موضوع و سوژه قرار داده و رقیب ماوراء گرداند. این امر نقطه عطف تحول جادو به دین گشت، گرچه هرگز نقش جادو در هیچ دین و آیینی کاملا از بین نرفت، ضعیف و تا حدودی پنهان شد.
شاید به دلیل آشنایی و شناخت سریعتر فلزات در فلات ایران بهویژه نواحی زاگرس گسترش بیشتر فلزکاری و ابزارسازی که در مسیر رسیدن به محصول نهایی انسان را هر چه بیشتر متکی به تواناییهای فکری و جسمی خود میسازد، کشاکش مابین پتک و فلز و ماهیچه و آب و آتش، ضرورت و آزادی امکان تجلی ذوق و استعداد و نبوغ شخصی، حضور دائم فکر و ذهن در تمام مراحل تولید علاوه بر شدت و تکرار ضربات وارده، کیفیت آتش و فلز خام، محصول نهایی را در فرآیند فلزکاری طی صدها سال بیشتر و بیشتر به اخلاق شخصی گره زد تا جایی که در نهایت با پیشرفت و پیچیدهتر شدن جامعه، آدمی مجبور به نهادن شاخصهای اخلاقی و خلق حقوق و متعاقب آن قانون و سازوکارهای وابسته به قدرت و دولت برای نظارت و حفظ دستاوردهای خود شد.
اما در نواحی جغرافیایی مانند مصر و بابل به دلیل آب فراوان و زمین مناسب اولویت تولید در حیطه کشاورزی بود، که در این شکل تولید میزان و کیفیت محصول نهایی بیشتر به وضعیت آب، هوا، بارش، آفات و در کل نیروها و عواملی خارج از حیطه اختیار و کنترل انسان مرتبط بود. از طرفی عدم نیاز به حضور و نظارت دائم فکر و ذهن در فرآیند تولید تا رسیدن به محصول نهایی با وجود یکجانشینی و استقرار جمعیتهای انسانی، اخلاق فردی در حد انجام مناسک و آیینهای مورد قبول قبیله باقی ماند و همین امر موجب دوام و بقای نقش پررنگ جادو در زندگی فردی و اجتماعی مردمان این نواحی شد. بهنحوی که دولتهای حاصله از این جمعیتهای یکجانشین بیشتر تحت تأثیر روحانی/ جادوگران و نیروهای خارج از دسترس و غیرقابل پیشبینی و محاسبه بودند و به همین دلیل در نهایت از ساکنان زاگرس شکست خوردند. اکنون نیز هر جا که عقل کاربردیتر است جامعه صنعتیتر است و قدرت بیشتری وجود دارد.
فرد دانا نسبت به نادان، شهر نسبت به روستا، اروپا نسبت به خاورمیانه، آمریکا به کل جهان.
جادوگری در مسیر تکامل ناگریز زندگی انسانی بنا به اقتضای شرایط جوامع و سازوکارهای بقا در قالب بتپرستی استمرار یافته و به بلوغ و پیچیدگی لازم برای انسجام و تشکیل یک دین نرسید. ضرورتی ایجاد نشد.
تمرکز بر بخش معاصر این ماجرا و بررسی بسیار اجمالی رابطه روحانیت شیعه و مناسبات تولید، هزاران سال بعد از پیدایش دین از بطن جادو و تیرهروزیهای حاصل از استقرار مجدد یک اندیشه دینی با گرایشهای جادوگرانه پررنگ در این زیستگاه کهن بیش از آنکه نشانی از یک عقبگرد باشد نشانههایی از یک تحول بنیادین طبیعی اجتماعی در آن دیده میشود.
در اصل در هیچ جامعه انسانی، مشابه تمام کنشها و واکنشهای دیگر در هستی امکان عقبگرد وجود ندارد. جوامع انسانی در مسیر تکامل خود با نابودی و مرگ مواجه میشوند ولی عقبگرد امکانپذیر نیست. جوامع انسانی دانههای گیاهی نیستند که گیاهانی مشابه پدید آورند.
دلایلی موجبات تحول جادو به دین در این جغرافیا شد. اکنون آن دلایل در مسیر تکامل حیات، شرایط و ضرورت حذف دین و جایگزینی عقل محض را بهصورت قانون در مناسبات انسانی فراهم آورده است.
شرایط به عینه نشان میدهد ادامه حضور شریعت در هر شکل و مناسبتی نه تنها در قالب حکومت بلکه حتی در شکل قانونهای منفرد نیز در این جغرافیا دیگر کارآیی نداشته و تحمل نمیشود. پافشاری بر استمرار حکومت دینی علاوه بر وارد آوردن خسارات بر زندگی مادی انسانها اصل دین را هم نه تنها ضعیف بلکه در مسیر انحطاط بیبازگشت و نابودی قرار داده است، فرآیندی که به سایر کشورهای مسلمان هم با شدتی کمتر سرایت کرده است. در این جغرافیا دیگر نرمافزار دین به هیچ وجه قابلیت انطباق با سختافزار زندگی اجتماعی انسان را ندارد. واقعیت این امر در قالب حکومتهای دینی منفعلی که سعی میکنند ناتوانی خود در هماهنگی و انطباق با جهان و انسان مدرن را از طریق اعمال خشونت و بهکارگیری نیروی قهریه جبران کنند به هزار زبان و تصویر نشان داده شده است.
در اروپا روشنگری و بهعبارتی درک ضرورت جدایی دین از سیاست ماحصل تفکر اندیشمندان و متفکران علوم اجتماعی در آن جغرافیا همزمان با پیشرفت دانش و دگرگونیهای عرصه قدرت و سیاست بود. ضعف کلیسا بیشتر بهواسطه تحولات ایجاد شده در مناسبات سیاسی و اقتصادی در اروپا بود تا زوال بنیادی و ماهوی اعتقادات دینی مردم، زوال بنیادی اعتقادات دینی در اروپا آغازگر روشنگری نبود از پیامدهای آن بود.
روشنگری به عنوان مهمترین عامل تحول جوامع اروپایی از عوام دینمدار آغاز نشد. هم اکنون نیز دین کماکان توان تأثیرگذاری بالایی در آن جوامع دارد. مردم اروپایی مهاجر به آمریکا که بیشتر از عوام دیندار اروپایی بودند سنتهای متعصبانه و جزمی دینی را با خود به آنجا بردند، دینداری بر خلاف اروپا و بر خلاف خواسته بنیانگذاران اروپایی اشرافمنش آمریکا نهایتا سالها بعد پس از زوال و کمرنگ شدن هر چه بیشتر میراث فرهنگی اروپا و خلق فرهنگ مستقل آمریکایی در قانون اساسی آمریکا هم پر رنگ شد. امروزه قدرتمدارانی چون پمپئو و مایک پنس و گروهی از اصحاب سیاست آمریکا وابستگی اعتقادی در حد تعهدات دینی دارند، چیزی شبیه اعضای فعال ارتقاء یافته هیئتها و تکیهها در سیستم سیاسی و قدرت حکومت اسلامی، طالبانهای مسیحی فکلکراواتی، گروههایی با سیستم مدرن و با عقاید و گرایشهای رادیکال مذهبی. در آغاز بحران کرونا مایک پنس با گروهی از افراد دولت آمریکا دوره نشسته بودند و برای نابودی کرونا و سلامت مردم آمریکا دعا میکردند. چیزی شبیه روزهخوانی رئیس جمهور ایران در جلسه هیئت دولت.
قدرت گرفتن روزافزون گروههای سیاسی وابسته به قشریون دینی متاثر از غلبه و قدرت دین عامیانه مهاجرت یافته از اروپا در آمریکا بعنوان آخرین دستآورد، میراث انسان و نتیجه تمام تلاشهای او از آغاز تا کنون در زمینه کاربرد عقل و نمود عینی آن در صنعت و تکنیک بطرز نومید کنندهای تولد گروههایی مسیحی با مشي داعشی را نوید میدهد. عبارت IN GOD WE TRUST (به خدا ایمان داریم) مندرج بر روی اسکناسها و سکهها و همچنین در محاکم بالای سر قضات، در سرود ملی و هنگام ادای سوگند تابعیت همان شعارهای دینی حکومتهای اسلامی منقش بر در و دیوارها و جاری در زندگی مردم است. این شعار و شعارهای مشابه بویژه در سیستم حقوقی و قانونی نفی آزادی کسانی است که به خداوند معتقد نیستند و نافی لیبرالیسم است.
ظهور و قدرت گرفتن گروههای سیاسی با گرایشات افراطی مسیحی در آمریکا از نشانههای آشکار و بارز به ثمر نشستن مهاجرت دین عوامانه و آخوندی و همچنین انتقال قدرت از نخبگان سیاسی چون جرج واشنگتن به نخبهای اقتصادی همچون دونالد ترامپ است. از دست رفتن آمریکا به عنوان نتیجه همه تلاشهای آدمی بر روی زمین، فاجعهای است برای نوع انسان.
اما در ایران روشنگری نیز مانند پیدایش دین از جادو بهصورتی طبیعی اتفاق افتاد و از میان اجتماع انسانهای خط آغاز تولید آشکار شد. کشاورزان اصفهان در جمعهای که در صحن مسجد به قبله و امام جمعه پشت کردند و فریاد زدند؛ «رو به میهن پشت به دشمن»، آغاز عصر روشنگری، جدایی دین از سیاست و گذر از وضعیت صغارت کانتی را در فلات ایران اعلام کردند.
سکولاریسم در فرآیندی طبیعی متولد شد بدون اینکه متولیان آن بدانند سکولاریسم چیست. بدون برنامه و طرحی برای اجرای چنین حرکت و بیان چنین جملهای از پیش، بدون اینکه بدانند چه چیزی را خواستهاند خواهان سکولاریسم شدند. بروز این ویژگیهای خاص در طی تاریخ اجتماع ایرانیان است که ایران را متمایز و حتی بینیاز از ورود مفاهیم از غرب میکند. مفهومی که در ایران متولد شده است با وجود شباهتهای بسیار به مفهوم سکولاریسم در غرب از آنجا که از بطن زندگی و تجربه مردم حاصل شده است با سکولاریسم غربی که بیشتر نتیجه تفکرات اندیشمندان غربی است متفاوت است. سکولاریسم در غرب اندکی طراحی شده است ولی در ایران متولد شده است. ایندو یکی نیستند. همانگونه که مردم بدون تدارک و برنامه، حرکت در راستای پادشاهی را در مشهد به امام هشتم اعلام کردند. مسیرهای حرکت نیروهای اجتماعی در ایران چون قطرههای باران که به محض فرود از آسمان و تماس با زمین در شیارهای طبیعی قدیمی جاری میشوند، راه خود را سریعا پیدا میکنند. همانطور که رودخانهها بر بسترهای قدیمی و طبیعی جاریاند حاصل جمع نیروهای انسانی نیز در ایران بر بستر قدیمی و طبیعی پادشاهی جریان مییابد.
کشاورزان به نشان اعتراض از قبله روبرتافتند و در جهت مقابل قرار گرفتند، پشت به قبله و امام جمعه، آنها جهت روبرو را میهن نامیدند. به نشان اعتراض میهن را شاخص و قبله اعلام نمودن در واقع به شکلی بیان نشده ترجیح عقل بر دین است. در آن روز ایرانی جدید متولد شد. این فرآیند در تمام ایران طی شده است و واقعه اصفهان نوک کوه یخ بود. موضع مقابل دین دنیاست و کار دنیا با عقل دوام دارد و راهبری امر دنیا برخلاف امر دین با خردورزان خواهد بود نه دینداران، پیروزی طبیعی و قطعی تخصص بر تعهد. اعلام بیان نشده این موضوع که ما دیگر رهبری بیقید و شرط دین و نمایندگان آن را در زندگی نمیپذیریم، گر چه خود دینداریم. این امر از سوی خالصترین قشر مؤمنان این خاک اعلام شده است کسانی که نماز برای رضایت فرعونی به نام ولی فقیه و سیستم طاغوتیاش نمیخوانند، تنها رضای خدا را میبینند، این جماعت مؤمن و مولد اکنون برگشتن از راه و رسم دینداران و جهت عکس پیمودن را عین نماز و عبادت پروردگار میبینند، قبله را، محلی که عبادت بدانسو رضایت پروردگار را در پی دارد در جهتی خلاف جهت قبله ملایان دیدند. قبله جدید را، قبله عقل را، میهن نامیدند. نه تنها کار فرعون و ظلم او تمام شده است بلکه ماجرای قدرت سیاسی و اجتماعی دین در این فلات پس از هزارهها پایان یافت. اصحاب ستم میان موجهای حاصل از معجزه ایران ناپدید خواهند شد. وضعیت شکلگیری طبیعی مفاهیم در این جغرافیاست که آن را به یک سنگ خارا ماننده کرده است. مفاهیم در این سرزمین کشف نمیشوند، وارد نمیشوند، همچون مسیر رودها که ماحصل زمان است مفاهیم نیز در این سرزمین در طی زمان متولد میشوند. همچون گیاهانی که از پی هزاران سال انطباق با شرایط آب و هوایی این جغرافیا از دل خاک میرویند مفاهیم نیز از دل تاریخ این سرزمین پیر میرویند.
کتابخوانان و روشنفکران سال ۵۷ که یک آخوند را به عنوان رهبر انتخاب کردند بیشتر نسبت با فرصتطلبی داشتند تا روشنگری. حاکمیت قانون و نظم در جامعه ایران حوالی ۱۳۰۰ توسط رضاشاه و با خون جگر حاصل شده بود. رهبران و کنشگران اصلی ۵۷ اکثرا متولدین سالهای محدوده ۱۳۲۰ بودند و ضعف قدرت مرکزی و بینظمی حاکم بر آن را که منشاء فلاکتها و تباهیهای بسیار بود به چشم دیده، در آن شرایط دهشتناک زندگی کرده و شخصا طعم زهرآگین فقر و ناامنی و دیگر مصیبتهای آن را چشیده بودند و شاهد بودند که پهلوی دوم در ۱۳۲۰ کشور را در چه شرایطی تحویل گرفت و در ۱۳۵۷ همان کشور چه شرایطی داشت. این شکل فرماندهی و مدیریت مستحق حمایت و همراهی بود یا سرنگونی؟
از یک آخوند بخواهید چارپایه چوبی سادهای بسازد. ببینید چگونه میسازد؟ اول اینکه او میداند این کار با دعا و نماز و روزه به سرانجام نخواهد رسید، چه یک طلبه ساده چه یک مجتهد اعظم باید برای تهیه چوب و ابزار ساخت تدارک ببیند. باید ردای وعظ را از تن خارج نموده لباسی مناسب به تن کند، اره یا تبر را بردارد و پس از پیدا کردن یک درخت مناسب چوب لازم را تهیه کند، پایهها را باید صاف و قائمه ببرد نه کج، باید چوبها را با میخ به هم متصل کند، باید برای مستقر کردن میخ در چوب ضربه بزند، چندین و چند بار برای استقرار هر میخ، چه بسا ضرباتی بر انگشتها را علاوه بر زخمهای اره کردنها باید تحمل کند، در هر مرحله پا پس بکشد چارپایهای تولید نمیشود. از پس ساعتها تلاش، شخص حتی بدون آشنایی با تعریف علمی کار و واحد ژول درمییابد که برای ساختن یک چارپایه ساده چه مسیری باید طی شود. داشتن یک ایده اولیه از محصول نهایی، تهیه ابزار، داشتن حداقلی از مهارت و دانش برای کاربرد ابزار، بیرون رفتن از خانه، یافتن درخت مناسب، قطع شاخهها، بریدن چوبها در ابعاد مناسب، دهها بار کوبیدن چکش بر میخ و اندکی تحمل درد هنگام فرود اشتباهی چکش بر دست، در فرآیندی به نام «کار».
حال جهت مقایسه کارگر سادهای را در نظر بگیرید که از زندگیاش از قبل کارگری روزانه میگذرد. پیش از آغاز کار هر ادارهای در شهر به میدان میرود و منتظر کار مینشیند، اگر شانس یاری کند و سر کار برود باید از صبح بدون در نظر داشتن شرایط آب و هوایی، روحی، جسمی... تنها و تنها کار کند، کار خالص با خروجی عینی و آشکار، آجر کنار آجر میشود رج، رج روی رج میشود تیغه، تیغه کنار تیغه میشود دیوار، موزاییک کنار موزاییک میشود کفپوش، سنگ روی سنگ... کارگر در هر لحظهای به هر دلیلی مجبور به کناره گرفتن از کار بشود، بیماری یا هر موضوعی که باعث شود کار نیمه تمام بماند دستمزد کامل نمیگیرد.
به خاطر انهدام سندیکاها و نبود هیج سازمان حامی (چه کسی بهجز آدمکشان بیت در آن سرزمین مصیبتزده حامی دارد؟) اگر حادثهای برایش پیش بیاید دیگر بیچاره است، نه بیمه درمانی نه بیمه بیکاری، و این سادهترین شکل کار و تولید در مناسبات انسانی است. در کشاورزی و دامداری که تا قبل از نزول نکبت ۵۷ پیشه اکثر مردم کشور بود ماجرا بهتر از این نیست. بندهای دلسوزانه، مشفقانه و امیدبخش انقلاب سفید پادشاه فقید که روشنفکران چپ و راست همه به شکلی به آن دهن کجی کردند رویایی بود که گذشت. سهیم بودن کارگران در سود کارخانه و مواردی مانند برپایی خانه اصناف برای کنترل قیمتها و نظارت بر مناسبات بازار، بیمههای درمانی و ... عجیب است که چپهای کتابخوان و باسواد و همیشه مخالف که همواره تلاش داشتند سیستمی شبیه شوروی و چین مدافع حقوق پرولتاریا در ایران ایجاد کنند، سیستمهایی که خود متلاشی شدند و اکنون با تمام توان سعی میکنند تولید و مناسبات سرمایهداری را داشته باشند اما به علت نداشتن زیر ساختهای اجتماعی و سیاسی لازم نمیتوانند، هرگز بعد از چهل سال هم یادی نکردند از منشهای سوسیالیستی پادشاهی که بیمنت و تبلیغات اسباب بزرگی ملتی را فراهم آورده بود، از روزی که تفکراتشان به بار نشست، برای حفظ جان به دامن امپریالیسم پناه بردند. ملایان منش شاهانه نداشتند و اصلا هم مایل نبودند لیبرال و غربی جلوه کنند. عجیب که هیچکدام از رفقا به شوروی، چین یا کوبا نرفتند.
ذهنیت آخوند شیعه هیچ نسبتی با امر تولید و مناسبات آن ندارد. در گذشته طلبهها در بسیاری از ادیان از سنین کودکی برای آموزش به آتشکدهها، دیرها، کنیسهها، معابد و .. فرستاده میشدند. اکثر واحدهای دینی بویژه واحدهای دور از آبادی خوراک و پوشاک خود را از طریق کشاورزی و دامداری تأمین میکردند و در این زمینهها تقریباً مستقل بودند، حتی با مازاد تولید سرمایهای برای رفع و رجوع دیگر نیازها و انجام برخی کارهای عامالمنفعه فراهم میکردند.
اما این ویژگی در روحانیت شیعه هرگز دیده نشد. از روز اول حیات انگلی داشتهاند تا اکنون و به این شیوه عادت کردهاند. در قالب خمس و زکات، فطریه،... اخذ «وجوهات» یکی از مهمترین دغدغههایشان است و توقع دارند خلایق جور آنان را بکشند. تخطی ازآن را هم گناه نامیده شخص خاطی را مستحق مجازات دنیوی و اخروی میدانند. «سفره» از کلیدیترین کلماتشان است، زیرا دانش و توان تهیه یک وعده خوراک ساده را هم ندارند، همیشه سربار، همیشه گرسنه و حریص و آزمند، با زهد و تقوا و پرهیز و ورع نیز بههیچوجه نسبتی و الفتی برقرار نمیکنند. حاصل حیات علمی و عمدهترین دستاورد دوران کسب دانششان رسالهای است تقریبا همه شبیه به هم که بیشتر شرح کشف و شهود و اکتشاف در محدوده خشتک است. شاهد مدعا جماعت ملای شیعه حاکم در ایران که برای بودن در قدرت نه تنها پا بر سر سیدالشهدا و حرمت اهل بیت و پیامبران و قدیسین و تمام کتب مقدس نهاده که آبروی خداوند را هم هزینه جنایتها، رذالتها و پستیهای خود بهنام حکومت و نظام کردهاند.
وقتی خامنهای در آغاز سال از جهش تولید در سال پیش رو میگوید آنهم در حالیکه سالهای پیش از آن هم بارها تولید کلمه محوری شعار سال بوده است و نتیجه آن در هر سال فاجعه برای تولید و کل مملکت و خاورمیانه یعنی حرفهایش در این مورد هم مانند سالهای گذشته جز یاوه نیست و نتیجه بهتر از سالهای قبل نخواهد بود. سال پیش سال رونق تولید و سال ماقبل سال حمایت از تولید داخل و... اکثر سالهای رهبریاش با شعارهایی مرتبط به مفاهیم بنیادی و مهم کار و تولید شروع شده است اما در عمل سال به سال اوضاع تولید خرابتر و مناسبات تولید و کار ویرانتر، زیرا یا گوینده هیچ درکی از مفهوم و تعاریف علمی کار و مناسبات تولید ندارد و یا اینکه با وجود مشاوران ریز و درشت میداند و عمدی بر این اصرار و تکرار بیهوده وجود دارد.
در عمل یک آخوند حتی مناسبات و مراحل تولید یک چارپایه ساده را هم درک نمیکند چه رسد به تولید در حد یک کارگاه محلی، تولید برای یک شهر، تولید در حد یک شهرستان یا استان، تولید در حد یک کشور و تولید در حد جهانی... درک نسبت کار و تولید در حد یک کشور و فهم ارتباط آن با کار و تولید در سایر نقاط جهان و نسبتها و دانشهای فیمابین بخشی از دانش پیچیده و گستردهای است که علم اقتصاد نامیده میشود. خمینی خودش را راحت کرد و در یک جمله با فصاحت و بلاغت هر چه تمامتر گفت؛ اقتصاد مال خر است. این جمله یک جهانبینی است. خامنهای چنین نگفت ولی در عمل ثابت کرد وقتی یک آخوند در مورد اقتصاد و تولید نظر میدهد و سیاستها را در این راستا هدایت میکند نتیجهاش با حضور یک خر در این عرصه تفاوتی ندارد، شاید خسارت خر در جایگاه هدایت اقتصاد کمتر باشد، حداقل شب شعر برگزار نمیکند و به نمایشگاه کتاب نمیرود.
تنها مورد عملی که جماعت آخوند از تولید در ذهن دارد تولید مثل است. سالی که قرار است تولید در آن جهش داشته باشد با عنایت به پسزمینه ذهنی تولید از طریق جهاندن است. در این شیوه تولید نه تنها زحمت و رنجی ندیدهاند بلکه آن را لذتبخش و مفرح یافتهاند. تنها شکل تولید که با جهاندن همراه است و البته با لذت، آن لبخندهای کثیف منقش بر چهرهشان بعد از بیان کلمه تولید ربطی به مفهوم کار و تولید در شکل اقتصادی آن ندارد. ملایان حتی با کار فکری و اندیشهورزی هم که منجر به تولید معرفتی در قالب کتاب، نقاشی، فیلم و غیره شود نسبتی ندارند به همین دلیل با موضوعی بهنام حق مؤلف هم بیگانهاند، از یکطرف حق را خدا و خدا را حق میدانند و از طرفی خودشان را جانشین خدا، در یک کلمه خود را نماد عینی تمامی اشکال صرف کلمه حق میبینند و در یک کلام فیها و مافیها را متعلق به خود. از نظر شرعی چه نیازی به کار؟ هر چه میخوریم حلال است چون خودمان نه تنها مرجع تشخیص حق از باطل هستیم بلکه أصلا عین حق خود ما هستیم.
وقتی یک آخوند در آغاز هر سال مقابل دوربین تلویزیون روبه سوی مردم یک مملکت شعار در وصف تولید میدهد پیش از آنکه نشان توهین به مردم باشد نشان از بیتقوایی است. که چگونه آخوندی بهخود اجازه میدهد در موردی اظهار نظر کند و عملا سکان هدایت آن را هم در دست داشته باشد بدون ذرهای دانش و اشراف به موضوع و هر سال با وجود فجایع عینی و آشکار باز بر ادامه اصرار ورزد. این معنای آشکار طاغوت است. هر سال در آغاز سال جدید میآید اسمی روی سال میگذارد و میرود، دست روزگار هم برای روسیاهی او و ریشخند ما به عینه عکس آن را تحقق میبخشد.
وعدههای تولید و بهتر شدن وضعیت زندگی مردم در هیچ سالی محقق نمیشوند، با اینکه در سالهای بسیاری درآمد کشور در وضعیت مناسبی بوده است. علاوه بر فساد مالی گسترده در میان حکمرانان که بهنوعی پولی است که بابت وفاداری به خامنهای به ایشان پاداش داده میشود و سوءسیاستها، او میداند مردم مرفه بهدنبال ارتقا خویش و اجتماع برمیآیند. چیزی بهنام طبقه متوسط نباید وجود داشته باشد تا مبادا اسباب مشکل شوند. او مردم را اسیر و ذلیل میخواهد از میان فقیران و بیچارگان آدمکشان خود را گزینش میکند. قاطبه مردم بهتر است صبح تا غروب دنبال لقمه نانی باشند مبادا در اوقات فراغت و آسایش به فکر ارتقا کیفیت زندگی بیفتند، تنها جان بکنند تا زنده بمانند.
و دیگر نفرت او از مردم است که هرگز در هیچ انتخاباتی نه تنها حرف او را به چیزی نگرفتند بلکه مخصوصا از کسانی پشتیبانی میکردند که فاصله بیشتری با او داشتند. گرچه همگان میدانستند در نتیجه کار و اوضاع مملکت فرق چندانی نخواهد داشت ولی برای نمایش بیزاری از او فرصت مناسب و بیهزینهای بود، گرچه این کمدی تاریک را هم بهدلیل سؤاستفاده او از حضورشان پای صندوقهای رأی که آن را به حساب رأی به نظام، یعنی خودش، اعلام میکرد ترک کردند.
- در این لینک اسامی مختلفی را که او طی سالهای حکومت بر این سرزمین تعیین کرده است نشان میدهد؛
۱۳۹۵- اقتصاد مقاومتی، اقدام و عمل،
۱۳۹۶- اقتصاد مقاومتی، تولید- اشتغال،
۱۳۹۷- حمایت از کالای ایرانی،
۱۳۹۸- رونق تولید،
۱۳۹۹- جهش تولید
دلیل اصلی عدم تحقق تمام این شعارها در همه این سالها ماهیت حکومت است. حکومت بر مبنای شرع است نه عقل و تولید منشأ عقلی دارد نه شرعی. خلط سیاست و دیانت به نابودی دیانت ختم شد، سیاست کار دنیاست و به راه خود میرود.