جهان پساکرونا
بسیاری از متفکران، فلاسفه و سیاستمداران جهان، بخش مهمی از توجه خود را به ترسیم سیمای جهان پس از کرونا معطوف کردهاند. قریب به اتفاق صاحب نظران بر این باورند که نظم جهانی جدیدی در حال شکلگیری است و هر کس بر حسب تخصص و موقعیتش میکوشد تا مولفههای این نظم نوین را ترسیم نماید.
نوح هراری، فیلسوف و مورخ مطرح جهان، فقدان رهبری را مهم ترین مشکل جهان در عصر کرونا و پسا کرونا میداند و مینویسد:
«اکنون همه ما در مقابل بحران نبود رهبرانی جهان گرا قرارداریم که بودن آنها میتوانست واکنشی هماهنگ و فراملی را سازماندهی و کمر به مدیریت تلاطم مالی ببندد....بنظر میرسد آمریکا از پذیرش نقش کلیدی در بحرانهای جهانی کناره گیری کرده باشد.... براستی آیا میتوان متصور شد دیگر دولتمردان از کسانی که شعارشان «اول خودم!» است، پیروی کنند؟ توان پر کردن جای خالی کشوری بزرگ و با امکاناتی وسیع چون ایالات متحده را ملت دیگری نخواهد داشت. مضافا آنکه بیگانه هراسی، انزواطلبی و بیاعتمادی اکثر نهادهای بین المللی را مغلوب خود کرده است.»
امانوئل مکرون، رئیس جمهور جوان فرانسه در سخنرانی معروف خود در ۲۷ اوت ۲۰۱۹، چند ماه پیش از ظهور کرونا، با این عبارات، نظم جهانی موجود را به نقد کشید:
«ما احتمالا در دوران پایان هژمونی غرب بر جهان زندگی میکنیم. اکنون اقتصاد بازار که تا به امروز به لحاظ نظری دارای امتیاز نسبی بود و همه آن چیزهایی که ما پذیرفته بودیم و کشور ما و جهان را از فقر بیرون آورده بود از نو به نابرابریهایی انجامیده که دیگر قابل دوام نیست.
این اقتصاد بازار، نابرابریهای بیسابقهای را به وجود آورده که به نوبه خود، نظم سیاسی ما را عمیقا دگرگون کرده است. در درجه نخست مشروعیت این نظام اقتصادی به زیر سوال رفته است. چگونه به مردم مان بگوییم که این سازمان اقتصادی درستی است در حالی که آنها سهم خود را در آن نمییابند؛ و اکنون باید بدان بیاندیشیم که چگونه در این سیستم، توازن ایجاد کنیم، سیستمی که فقط فرانسوی نیست، بلکه اروپایی و جهانی است. آن زمان که به مردم مان میگفتیم کارخانههائی که از فرانسه میروند کار درستی میکنند و به سود شماست که اشتغال به لهستان و چین و ویتنام میروند و دوباره باز میگردند، پایان یافته است. ما دیگر این داستان را نمیتوانیم ادامه دهیم؛ بنابراین ما باید ابزارهای تاثیرگذاری بر جهانی شدن را پیدا کنیم، همچنانکه باید درباره این نظم جهانی از نو بیاندیشیم.
اگر ما به همین راه ادامه دهیم برای همیشه کنترل را از دست خواهیم داد و آن زمان از صفحه روزگار محو خواهیم شد. من این را با یقین به شما میگویم. تمدن نابود خواهد شد و همچنین کشور ما و اروپا. اروپا نابود خواهد شد و جهان در حول دو قطب، سازماندهی خواهد شد: ایالات متحده و چین»
او به دنبال فراگیر شدن پاندمی کرونا با شفافیت بیشتری بیان داشت:
«این پاندمی به روشنی نشان میدهد که نباید تمام بخشهای تولید و توزیع و «دولت رفاه» را به بازار محول کرد. دیوانگی محض است که دولت کنترل بخشهای مربوط به رفاه عمومی، تغذیه، بهداشت و درمان و امنیت را به بخش خصوصی واگذار کند. دولت باید در فرانسه و در اروپا کنترل دوباره را بر روی این بخشها بدست آورد و استقلال و سرنوشت این بخشها را تضمین کرده و کاملن در دست گیرد.»
گوردون براون، نخستوزیر اسبق بریتانیا، خواستار آن شد که دولتهای جهان هرچه سریعتر یک “حکومت جهانی” موقت تشکیل بدهند تا بتوانند از پس کنترل شیوع ویروس بحران اقتصادی ناشی از آن بر آیند.
و سرانجام تحریریه فایننشیال تایمز، در یادداشتی که موضع کل روزنامه را بازتاب میدهد، حفظ نظم تاکنونی را خیالی واهی دانسته، مینویسد:
«اگر خواهان فداکاری جمعی هستیم، باید قراردادی اجتماعی پیشکش کنیم که به نفع همگان باشد. بحران امروز دارد عیان میسازد که کشورهای ثروتمند تا چه اندازه از تحقق این آرمان بازماندهاند. به همان میزان که نبرد برای مهار این پاندمی پرده از ناآمادگیِ نظامهای سلامت برداشته است، شکنندگی اقتصادهای بسیاری کشورها را هم عیان کرده است و دولتها دستوپا میزنند تا جلوی ورشکستگیهای تودهای را بگیرند و از پس بیکاری تودهای برآیند. بهرغم فراخوانهای الهامبخش به بسیج ملی، واقعیت این است که در این ماجرا ما همه با هم نیستیم.... تعطیلشدنهای اقتصادی دارد بزرگترین بها را بر کسانی تحمیل میکند که وضعشان قبلاً هم از همه بدتر بوده است.... اقدام بانکهای مرکزی برای شلکردن وسیع سیاستهای پولی فقط به ثروتمندان بهرهمند از دارایی کمک خواهد کرد... اصلاحات رادیکال معکوسکردن جهتگیری غالب سیاستگذاری در چهار دهه گذشته را باید روی میز بگذاریم. دولتها مجبور خواهند شد نقشی فعالانهتر در اقتصاد برعهده بگیرند. آنها باید خدمات عمومی را بهدیده سرمایهگذاری بنگرند و نه بهدیده بدهی و آسیبپذیری، و به جستجوی راههایی برآیند تا بازارهای کار را کمتر بیثبات و ناامن سازند.»
اینها مشتی نمونه خروار، از مواضع مراکز مهم علم، اقتصاد و سیاست است که همگی بر تغییر نظم جهانی و به زیر سوال رفتن نقش رهبری کننده ایالات متحده آمریکا در عصر پسا کرونا، تاکید کرده اند
هنری کیسینجر، رجل سیاسی برجسته جهان که معمولا میانگین نظرات محافظه کاران معتدل آمریکا را بازتاب میدهد، در مقالهای مهم و راهبردی، به بخشی از نگرانیها و نظرات مطروحه پرداخته، تزهای مهمی را پیش کشیده است. بدون تعمق کافی بر روی تزهای کیسینجر که هدف احیای رهبری ” غرب” به زعامت ایالات متحده بر جهان را تعقیب میکند، نمیتوان به نگاهی کم و بیش روشن نسبت به پرسپکتیو جهان پسا کرونا دست یافت. این تزها عبارتند از:
۱- بحرانهای سیاسی و اقتصادی ناشی از بیماری کرونا به مدت طولانی و تا نسلهای آینده ادامه خواهد داشت.
۲- یک نظم جهانی جدید در حال شکلگیری است و ایالات متحده آمریکا باید به موازات مقابله با ویروس کرونا، آمادگی خود برای نظم جدید جهانی را فراهم کند.
۳- چالش کنونی جهان، مدیریت بحران و ساخت آینده به طور همزمان است و شکست در این چالش جهان را به آتش خواهد کشاند.
۴- ایالات متحده برای آنکه نقش تعیین کنندهای در مدیریت بحران و ساخت آینده داشته باشد، لازم است در سه زمینه اصلی زیر متمرکز بشود
۴-۱ - مقاومت جهانی نسبت به بیماریهای عفونی را از طریق توسعه تحقیقات علمی تقویت کند.
۴-۲- زخمهای اقتصاد جهانی را بهبود ببخشد و به منظور جلوگیری از هرج و مرج و بهبود زندگی آسیب پذیرترین مردم جهان، برنامه ریزی کند.
۴-۳- از اصول نظم جهانی لیبرال پاسداری کند.
هشدار کیسینجر مبنی بر اینکه در صورت شکست در مدیریت همزمان بحران و ساخت آینده، جهان به آتش کشیده خواهد شد، تنها هشدار به رهبران آمریکا و اروپا نیست، هشدار به همه جهانیان است و در عین حال، تعمق در متن تزهای مذکور، تردیدی باقی نمیگذارد که از نگاه کیسینجر، تداوم سیاستهای دولت ترامپ میتواند نظم لیبرال جهانی را به مخاطره افکند و جهان را به آتش بکشد.
اگر این نتیجه گیری درست باشد، میتوان گفت که محافظه کاران معتدل آمریکا، تداوم برنامههای ترامپ را بر نمیتابند و امریکا مقدمات تغییر سیاست و به قدرت رسیدن جو بایدن را فراهم خواهد کرد تا وحدت غرب و نقش رهبری کننده آن در پاسداری از نظم لیبرال جهانی، باز نویسی قواعد جهانی شدن و مهار چین احیا شود.
فارین پالیسی در مقالهای به قلم جوزف نای، استاد هاروارد و نظریه پرواز سیاسی، نگرانیهای کیسینجر را با زبانی متفاوت مطرح کرده، نتیجه میگبرد: «اگر سیاستهای آمریکا در مسیر فعلی ادامه یابد، کرونا ویروس جدید به سادگی روندهای موجود را به سمت عوامگرایی، ملیگرایی و اقتدارگرایی میبرد.»
تاکید بر خطر به آتش کشیده شدن جهان، اشاره آشکاری به نقش و جایگاه چین دارد. نقشی که در بحران کرونا، بویژه مردم و رهبران اروپائی و آمریکائی را نسبت به خطر بلعیده شدن بوسیله ” سیاهچاله چین” هشیار کرد.
تمرکز تولید مایحتاج ضروری مردم جهان در هر کجا و تبدیل این یا آن کشور به کارخانه جهان، یک نارسائی بزرگ در ساختار اقتصاد جهانی است و اگر این تمرکز در کشوری نظیر چین تمامیت گرا بوجود بیاید، باید آنرا نگرانی بزرگی برای آینده بشریت دانست. کرونا چشم جهانیان را به روی این خطر بازکرد.
نشریه فارین افرز با ارائه آمار، به این نگرانی میپردازد و مینویسد: «چین تولید ماسک را ده برابر افزایش داده است و این توان را برای پکن ایجاد کرده است تا آنها را در اختیار جهانیان قرار دهد. چین همچنین در مجموع نیمی از دستگاههای تنفس ان ۹۵ را که برای حفاظت از سلامت کارکنان بخش بهداشت و درمان حیاتی است، تولید میکند در همین حال، آنتی بیوتیکها برای مقابله با عفونتهای ثانوی که از بیماری کووید-۱۹ ناشی میشوند، اهمیت حیاتی دارند و چین اکثریت وسیعی از اجزای دارویی را که برای تولید این آنتی بیوتیکها ضروری است، تولید میکند.»
در بحران کرونا، مردم با ناباوری دیدند که بخش بزرگی از نظام درمان و بهداشت آنها، در نتیجه رها شدن سرمایه از کنترل اجتماعی و تبدیل سلامت به کالا، بوسیله سیاه چاله بزرگی که حول سندیکای مدیران و سرمایه داران چینی در قالب ” کمیته مرکزی حزب کمونیست چین” پدید آمده، بلعیده شده است و اگر در آینده جلوی این روند گرفته نشود، امنیت بهداشتی و غذائی مردم جهان بیش از گذشته در معرض تهدید قرار خواهند گرفت. از این نظر نیز، کیسینجر به همان اندازه ماکرون، نسبت به ناتوانی آمریکا در غیاب اروپا و برتری چین در معادلات جهانی نگران است.
آرزوی “دولت جهانی” گردون براوون به مثابه آرزوئی نیک و هدفی در افق آینده دورتر، در خور همه نوع پشتیبانی است، اما در آینده نزدیک، شانس چندانی برای تحقق آن دیده نمیشود. تلاش کسانی نظیر ماکرون و هراری برای آنکه اروپا، در غیاب آمریکا و بدون همآهنگی با آن، بتواند یکپارچگی خود را تحکیم و تقویت کند و به سطح نیروی تاثیر گذار دررهبری جهان فرا بروید، با توان واقعی اروپای شکننده تناسبی ندارد. در نتیجه، برای آنکه جهان در نتیجه تقابل سیاهچاله چینی و ناسیونالیسم افراطیون آمریکائی و اروپایی به آتش کشیده نشود، تزهای کیسینجر محتمل ترین اشکال گذار به عصر جدید را ترسیم میکنند. اگر ایالات متحده عزم خود را برای اقدامات اساسی در جهت پیشگیری از اپیدمیها، درمان زخمهای اقتصادی، حمایت موثر از محرومان زخم خورده از بحران و سرانجام پاسداری از نظم لیبرال جهانی جزم کند، جهان از خطر سلطه ناسیونالیسم، هرج و مرج، جنگ و ویرانی دور خواهد شد. در نتیجه سنتز دو مرحله تاریخی “محدودیت کار و سرمایه در کادر دولتهای ملی” و “حرکت آزاد سرمایه و نیروی کار”، جهان میتواند وارد مرحله متکامل تری بشود و نظامی کاراتر، کنترل پذیرتر، مطمئن تر و احتمالا عادلانه تر سر بر آورد.
سیبی که با کرونا به آسمان پرتاب شد، تا رسیدن به زمین بارهاخواهد چرخید و بحرانهای سیاسی و اقتصادی تا مدتها ادامه پیدا خواهند کرد. اما میتوان گفت که در نتیجه بحران کرونا، دستهای نیرومندی از دوسوی اقیانوس به هم نزدیک میشوند تا “اصول نظم جهانی لیبرال” پا برجا بمانند. گرچه عوامل متعدد و مهمی این روند احیای نقش رهبری غرب یکپارچه را با دشواری و کندی مواجه میکنند، اما هشیاری بعد از کرونا قطعا، دلایل نیرومندی برای شتاب گرفتن روندها بدست میدهد.
ایران و پسا کرونا!
ایران بخشی از کره زمین است و به همان اندازه که به ناچار با آن به دور خود و خورشید میچرخد، با هزاران رشته اقتصادی، فرهنگی، اطلاعاتی و سیاسی به بقیه دنیا مربوط است و ناچار به بازی در زمینی است که طول و عرض آن را بزرگان جهان تعیین میکنند. کرونا این حقیقت را با قدرت بر سر حکومتگران در تهران و قم کوبیده است تا به آنها بفهماند که اگر نتوانند در تعامل با جهان، بحران کرونا و ساخت آینده را به طور همزمان مدیریت کنند، کشور را به آتش خواهند کشاند. متاسفانه این پیام کرونا تا کنون شنیده نشده و “ولایت مطلقه مافیا” به ریاست خامنهای، کشور را در حالت تعلیق ناشی از دوپارگی حکمرانی رها کرده است.
در حالی که تشدید تحریمها، کاهش شدید قیمت نفت و کاهش درآمد دولت از محل مالیاتها، بودجه را تحت فشار شدید قرار داده و دولت از توانائی مالی مقابله با گسترش ویروس محروم شده است، خامنهای چند صد میلیارد دلار ثروت ملی تحت کنترل خود را بلوکه کرده و به درخواست رئیس دولت، پیامهای مردم و انتقادات رسانههای خودی اعتنائی نمیکند. او به موازات نهادهای مسول بهداشت کشور “قرارگاه نظامی پدافند بیولوژیک” تاسیس میکند تا فرمانده سپاه، با نمایش اسباب بازی ویروس یاب با آبروی کشور در انظار جهانیان بازی کند.
خامنهای با توسل به اجنه و امام زمان، ارتکاب خطاهای پیش پا افتادهای نظیر ده برابر اعلام کردن قربانیان کرونا در جهان و غیبتهای طولانی در موقعیت رهبری نظام، نشان داده که به دلیل کهولت سن، وارد دوران ” نارهبری” شده است واحتمالا دیگران به جای او و به نام او تصمیم میگیرند. این امر نقش حداقلی او در حفظ تعادل حکومت را کاهش داده و دست سران مافیای رانتی- نظامی- امنیتی را بیش از پیش در چپاول و ماجراجوئی باز گذاشته است.
خامنهای حکمرانی خود را بر چهار پایه “گفتمان دینی روحانیت شیعه”، “شلاق و شیرنی” در داخل، “عمق استراتژیک در منطقه” و ” دشمنی با غرب و دوستی با چین” در سیاست جهانی بنا کرده است. سه پایه از این چهار پایه در گذر زمان، فاقد کارآئی شده اند:
- گفتمان حکومت دینی که حکومت عدل علی و مدينة النبي را بشارت میداد، ناکارآمدی خود را در حیات چهل ساله ج.ا. آشکار کرده واینک به میدان تاخت و تاز مداحان و قاریان بدل شده است. این گفتمان با سکوت و بیعملی مراجع دینی و میدانداری افراطیون و افراطی نمایان مشکوک، ضربات سنگینی خورد. کرونا بحران ذاتی این گفتمان، وجوه عقب مانده و عدم کارآئی آنرا بیش از پیش آشکار کرد.
- تنگناهای شدید مالی، حامی پروری از طریق پخش پول را دشوار کرده است. تن دادن به خطر ناشی از سه برابر کردن شبانه قیمت بنزین و سرکوب خشن جنبش اعتراضی مردمان محروم، در خیزش پس از ان در آبان ماه ۹۸، نشان داد که دیگر سیاست “شلاق و شیرنی” برای مدیریت جامعه، قابل اجرا نیست و حکومت تنها با زبان سرکوب با مردم سخن میگوید. زبان زور لخت اما، زبان حکمرانی نیست و دوامی نخواهد داشت.
- بخش اعظم سرمایه گذاری سنگین حکومت در منطقه، در خدمت سیاست راهبردی “ایجاد عمق استراتژیک”، در نتیجه تغییر معادلات منطقهای و جهانی، بحران شدید در داخل و کاهش منابع مالی، عملا از بین رفته است و کارتهای حکومت در عراق، افغانستان، سوریه و یمن یا سوختهاند و یا دیگر ارزش استراتژیک خاصی ندارند.
با غیر قابل اتکا شدن این سه پایه، مافیای حاکم بیش از پیش به پایه چهارم، - همراهی با و تبعیت از چین - سوق مییابد و چنین به نظر میرسد که در شرایط ناکارامدی و چندپارگی حکومت، فساد گسترده و سیستماتیک، تداوم تحریمها و ورشکستگی اقتصادی، کشور به سمت تبدیل شدن به ضمیمه چین و بخشی از عمق استراتژیک آن در منطقه روان است و ظاهرا قرار است هم مدیریت بحران و هم ساختن آینده، با محوریت و مدیریت چین انجام بشود.
در تعادل قوای امروز جهان هیچ ضرورتی برای پیوستن به این یا آن ارودگاه وجود ندارد و دکترین “نگاه به جهان” میتواند و باید به اتکای موقعیت ژئو پلتیک کشور و همه دارائیها و توانائیهای ایران، جایگزین نگاه به شرق یا نگاه به غرب بشود. ایستادن در سایه پکن و قرار گرفتن در خط مقدم غرب ستیزی، در تعادل قوای دوران پسا کرونا، بسیار مرگبار خواهد بود. متاسفانه در بیت خامنهای و در میان سران مافیای حاکم، نه گوشی شنوا و نه نگاهی ملی و آینده نگر وجود دارد و آقایان، به جای دیدن تحولاتی که در شرف وقوع هستند، خطای راهبردی دشمنی با آمریکا و اسراییل را پی میگیرند. متاسفانه در شرایطی که کشور برای مقابله با بحران کرونا و ساختن همزمان آینده، بیش از هر زمان، به وحدت و همبستگی ملی نیازمند است، حکومت به راه بدفرجام خود میرود و مردم ناگزیرند تا راه خود را بجویند.
مردم در مقابله با کرونا، راه پیشر تر آزموده را بار دیگر آزمودهاند. آنها همه تفاوتها و تعلقات جنسیتی، قومی، مذهبی، سنی و حتی طبقاتی را در پرانتز نهادند و به عنوان آحاد یک ملت، به یاری یکدیگر شتافتند و نشان داند که ایران استعداد یک همبستگی ملی پایدار را دارد و با شکست گفتمان حکومت دینی، مردم ایران میتوانند در راه تحقق دموکراسی و توسعه پایدار متحد بمانند. بویژه در نگاه به دوران پسا کرونا، گفتگو در این باب اهمیت مییابد.
پسا کرونا و ناسیونالیسم ایرانی!
بدون فراگیر شدن گفتمانهای سوسیال و لیبرال دموکراتیک مبتنی بر برابری، آزادی و همبستگی، عبور از بحران و استقرار جمهوریت و دموکراسی در ایران ممکن نخواهد بود. این گفتمانهای روشنفکرانه، به دشواری و کندی بسیار به داخل جامعه راه میکشایند. این گفتمانها اما، حامل عنصر “همبستگی ملی” و متکی بدان هستند. عنصری که در فرم “ناسیونالیسم ایرانی” همه باشندگان ایران را در بر میگیرد و به موازات شکست و عقبنشینی گفتمان دینی، گستره کل کشور را فتح میکند.
ناسیونالیسم ایرانی درخت تناوری است که در تاریخی طولانی و فرهنگی پهناور و عمیق ریشه دارد. از کوروش هخامنشی و زرتشت تا فردوسی بزرگ، رازی و ابن سینا، مولوی و حافظ، خیام و بیرونی و صدها اندیشمند برجسته دیگر و تا متفکران ایرانی دو قرن اخیر، ایران فرهنگی، ایران جغرافیایی، ایران اقتصادی و ایران تاریخی را ساختهاند. ایران امروز به اتکای هزاران رشته و چسپ فرهنگی، هنری، تاریخی و اقتصادی کلیتی واحد و هم سرنوشت است.
مفهوم ناسیونالیسم که از غرب به ایران آمده، در متن مناسبات اجتماعی در ایران، تعبیر و تفسیرهای متفاوت و گاه متضادی را به خود دیده است. بویژه در این ایام که با شکست قطعی گفتمان دینی به مثابه رقیب اصلی ملی گرائی، گفتمان سیاسی مبتنی بر ناسیونالیسم ایرانی اهمیت بیشتری یافته است و عملا به یگانه گفتمان کلان و فراگیر بدل شده، چالشهای زیادی زیر این سقف جریان مییابد.
جنبشهائی نظیر فاشیسم در ایتالیا، ناسیونال- سوسیالیزم در آلمان نازی و قوم کشیهای متعددی که زیر نام ناسیونالیسم انجام گرفته و برآمد موج سوم ناسیونالیسم خارجی ستیز در اروپا و آمریکا، این نگرانی را موجه میسازد که ناسیونالیسم هم مثل دین ظرفیتهای متفاوت و گاه متضادی دارد. شکست تجربه بهره جوئی از دین بوسیله بخشی از آزادیخواهان کشور،از شماری از کوشندگان مشروطه تا بازرگان و سحابی که در نهایت در خدمت تقویت و سلطه دین مرکز و روایت ارتجاعی از آن در آمد، این نگرانی نسبت به نحوه تعامل با ناسیونالیسم را گسترش میدهد. بویژه نظر به ظرفیتهای متضاد ناسیونالیسم، نباید این گفتمان کلان را رها کرد و بازی در زمین ناسیونالیسم را به مدعیان عظمت ایران باستان و آنهائی واگذار کرد که مثلا به قتل عام هندیان به دست نادر شاه افشار افتخار میکنند.
در کنار نگرشهای باستانگرایانه، فارسمحور، ترک، عرب و افغانستیز، دینستیز، متعرض و خودستا، نگرشی انسانگرا، سکولار، جهانگرا و تدافعی از ناسیونالیسم ایرانی هم وجود دارد. این نگرش بر این اصل پایهای بنا شده است که ایران ملک مشاع همه باشندگان این سرزمین است. از این اصل نتایج مهمی استخراج میشود. از جمله:
- همه ایرانیان به تساوی در کل ثروتهای طبیعی کشور سهیم هستند.
- همه ایرانیان در مقابل قانون، در انشای قانون و در استفاده از فرصتها، مستقل از تعلق طبقاتی، دینی، جنسیتی و اتنیکی، حق برابر دارند.
- همه ایرانیان از حقوق شهروندی و آزادیهای فردی، به تساوی بهرهمند هستند.
- تعلق ایران به همه ایرانیان و التزام عملی به مشارکت در پاسداری از امنیت شهروندان، مرزها، آب، خاک، هوا و طبیعت این ملک مشترک، لازم و ملزوم یکدیگرند.
- ایران طالب صلح، همزیستی مسالمت آمیز و همبستگی با همه کشورهای جهان بویژه همسایگان خود است. پاسداری از مرزهای کشور و کسب آمادگی سیاسی، بین المللی، علمی و اقتصادی در خدمت میهن مشترک، بخشی از تلاش برای صلح پایدار و همزیستی با همسایگان و قبول مسولیت در تقسیم کار جهانی و پاسداری جهانی از محیط زیست نیز هست.
- حکومت در ایران برخاسته از اراده آزاد ایرانیان است و در آن هیچ امتیازی به دلیل تعلق دینی، طبقاتی، خانوادگی، اتنیکی، سنی و جنسیتی کسب یا صلب نمیشود.
- در چهارچوب تعلق ایران به همه ایرانیان، تعهد همه ایرانیان به پاسداری مشترک از امنیت و حیات میهن و تامین توسعه پایدار کشور، حقوق انسانی همه گروههای اتنیکی، طبقاتی، دینی و جنسیتی با وضع قوانین دموکراتیک تضمین میشود.
- دین و دولت در امور یکدیگر دخالت نمیکنند.
به این سیاهه قطعا میتوان موارد دیگری را هم اضافه کرد. حد عدم تمرکز، جایگاه زبان فارسی و نقش زبانهای اقوام غیر فارس، شکل و ساختارحکومت، ساختار اقتصاد و.. همه موارد مهم دیگری هستند که در برنامه احزاب سیاسی منعکس میشوند. در لحظه کنونی اما، مهم این است که در مقابل برداشتهای شبه شوونیستی، خاک و خونی و باستانگرایانه از ناسیونالیسم ایرانی، برداشت انسانی، خردگرا، صلح طلب و آینده نگر از آن تبیین بشود تا این گفتمان تنومند بتواند در خدمت متحد کردن همه ایرانیان و ساختن ایران فردا قرار بگیرد. ناسیونالیسم ایرانی ابزار نیست. یک واقعیت تاریخی است که پیرایش آن از استفادههای ابزاری، برای تداوم حیات متمدنانه در جهان پر چالشی که در پیش داریم، حق و وظیفه هر ایرانی مردم دوست و آزاده است.
منبع: نشریه میهن شماره ۳۳