کشتار وبا در آستانه مشروطه
و نقش مستقیم آخوند مامقانی در ورود و گسترش بیماری به داخل ایران
(۱۳۲۲ق/ ۱۹۰۴م)
منوچهر بختیاری- آپریل ۲۰۲۰
بیماریهای همه گیر در تمام سدهی نوزدهم در گشت وگذار مرگباری، گستره و عمق مصیبت مردم زمانه را دوچندان میکرد. شرح مفصل آن حکایتی پر آب چشم از ابعاد فاجعه است. این نوشته بخشی از یک پژوهش دیرینه در دست از کشاکش دین و باورمندان آن با علم و عقلانیت و داستان سوءظن اکثریت روحانیون شیعه و ضدیت آنها با علوم غیر دینی و پیوند آن با بیگانه ستیزی و دشمنی با فرنگ مسیحی دیروز و غرب سکولار و مدرن امروز است. نمونههای متعددی از این بیگانهستیزیهای خرفت کننده و بلاخیز در شواهد تاریخی برجا مانده که برای روشنگری و تضعیف خرافات و تاریکاندیشی باید بررسی و ثبت کتبی شود. پیش از کندوکاو وبای کشنده آستانه مشروطه و نقش مستقیم محمد حسن مامقانی مجتهد و مرجع تقلید شیعیان زمانه، درشکستن قرنطینه و کشاندن و سرایت وبا به درون کشور، صرفا نمونههایی از وباهای متعدد سده نوزدهم بدست میدهیم.
پیشینه وبا در ایران
بر اساس اسناد مکتوب، باکتری وبا نخستین بار در سال ۱۲۳۶ق/۱۸۲۱ م وارد ایران شد. منبع اصلی شیوع آن بغداد بود. این شهردر آن زمان تحت محاصرهی سپاه ایران بود. هنگامی که سپاهیان از طریق کرمانشاه به دیار خود بازگشتند این بیماری را با خود به سایر نقاط ایران منتقل کردند. بیماری در مسیر کشتار به شیراز و اصفهان سرایت کرد. دوسالی در مناطق مرکزی ایران قربانی گرفت وسرانجام به آن سوی سرحدات و روسیه رسید. (فلور، ص ۱۶) در ذیقعده ۱۲۳۷ق وبا پس از مصیبت بسیار در اصفهان به یزد و سپس کاشان سرایت کرد و در فاصله دو ماه حدود دوازده هزار از اهالی شهر و بلوکات اطرافش را به کام مرگ کشاند. منابع اصلی مکتوب، قربانیان این وبای نخستین را بیش از صد هزار نفر گزارش کردهاند. (سپهر، جلد یکم، ص ۳۳۸، همچنین اعتمادالسلطنه، ص ۱۵۵۳)
هشت سال بعد در ۱۸۲۹(۱۲۴۴-۱۲۴۵ق) هیولای مرگ آفرین از منشاء هند و از راه هرات به ایران و به واسطهی سواحل خزر به تفلیس رسید و راهی اروپا شد. (فلور، ص۱۶) وبا در تهران و قزوین و کاشان و اصفهان قربانی بسیار گرفت. در پائیز در تبریز شیوع یافت و قریب سی هزار را به کام مرگ کشاند. بر بستر سهل انگاری و نادانی، وبای خفته در بهار سال بعد (۱۲۴۶ق) در دارالسلطنه تبریز سر برآورد و روزی چهار صد نفر تلفات گرفت. (جهانگیر میرزا، ص ۱۳۸) این وبا در برخی مناطق داخلی ایران ماندگار شد و در سال ۱۲۴۷ق در گذر از کردستان و مازندران و گیلان کشتار عظیمی داشت. (ناطق، ص ۱۴) همین وبا با طاعون و قحطی در هم آمیخت بیش از هر جای دیگر در سواحل شمالی ایران همه گسترشد. در گیلان آمار کشتهها را بیش از صد هزارنفر گزارش کردهاند. (سپهر، همانجا، ص ۴۵۷) حکیم تنکابنی مینویسد: «با اینکه هوا وبایی بود چنین طاعونی در بلاد ما به هم رسید که تنکابن و دیلم و گیلان و مازندران باشد، قتل عام کرد و نعش را کسی نبود دفن کند. حیوانات و سباع خوردند» ۰ (تنکابنی، ص ۲۳۲) بارنزدراکتبر۱۸۳۲(جمادی الاول ۱۲۴۸ق) در گذر از مازندران ثبت کرد، کشتار چنان به منطقه آسیب رسانده که جمعیت شهر بزرگ مازندران ساری را به حدود سیصد نفر کاهش داده است. (بارنز، صص ۸۵- ۹۰)
در ۱۲۵۱ ق وبای گستردهای در تبریز شایع و روزی صد نفر قربانی گرفت. (پرکینز، ص ۳۳) به تحقیق اعتمادالسلطنه: «پنجاه هزار نفر در ممالک محروسه تلف شدند»(اعتمادالسلطنه، ص ۱۶۳۳) دکتر کلوکه از کشتار ده درصد جمعیت تهران (قریب دوازده هزار نفر) در وبای ۱۲۶۲ ق خبر داده است. (فلور، ص ۱۶) کنسول انگلیس در گزارشهای همین سال مینویسد وبا در یزد حدود ۷ تا ۸ هزار نفر و در کرمان قریب دوهزار و در تبریز در فاصله چهل روز حدود شش هزار از سکنه را ازبین برد. (ابوت، صص ۱۳۲، ۱۵۲ و ۲۱۳) وبای مرگباری در ۱۲۶۹ق در شهرهای آذربایجان قربانیان بسیار گرفت. در صفر همین سال در تبریز کشتارکرد و روزی ۵۰ تا ۶۰ نفر تلفات میداد: «از قراری که کدخدایان صورت و ثبت و نوشته دادهاند از نه محله تبریز، چهار هزار و هشتاد و سه نفر ازین ناخوشی وفات یافتهاند.» (روزنامه وقایع اتفاقیه، شماره ۱۰۷، هشتم جمادی الاول ۱۲۶۹) وبای همین سال از ماه رجب از محله سنگلج تهران آغاز شد و چنان شدتی گرفت که روزی ۶۰ تا ۷۰ نفر میمردند و اکثر مردم به دهات و کوهستانها گریختند. (وقایع اتفاقیه، شماره ۱۲۰، دهم شعبان ۱۲۶۹) تلفات در ماه شعبان را بیش از ۱۳۰ نفر در روز گزارش کردهاند. (همانجا، شماره ۱۲۲) به ماخذ همین روزنامه دولتی در مییابیم که وبا در قم و کاشان و اصفهان و مازندران و قزوین قربانیان بسیار گرفت. (همانجا، شماره ۱۲۳)
گوبینو شاهد هوشیار فرانسوی زمانه از مرگ یک سوم جمعیت تهران در وبای ۱۲۷۷ ق خبر داده است. (گوبینو، ص ۳۳۸) بیماری از تهران به خراسان و شهرهای کویری رسید و مصیبت بسیار بر جا گذارد و سرانجام به شیراز و قشلاقات فارس سرایت و قریب بیست هزار کشته آفرید. در همین سال وبا به تبریز آمد و ۲۴۷۴ نفر را کشت. دوسال بعد از استرآباد سر برآورد و منطقه را ماتم زا کرد. وبای ۱۲۸۲ ق پس از کشتار قریب چهل هزار زائر و ساکن مکه، به واسطهی حجاج ایرانی به درون کشور سرایت کرد. (ناطق، ص۱۶) همین وبا در ۱۲۸۳ق از طریق ساوجبلاغ به ارومیه و تبریز و شهرهای اطراف رفت.
درسال پردرد و بلای ۱۲۸۷ق وبای مرگباری در آمیخته با قحطی در سراسر ایران کشتار کرد. از فارس گزارشهای هولناکی ثبت شده: «بی آذوقگی و قحطی در ولایات و بلوکات حاصل شده و(مردم) از کشتن و کشته شدن یکدیگر به جهت تحصیل روزی باک ندارند....»(ناطق، ص ۱۷) در نوروز همین سال وبا در قزوین و بلوکات قریب دویست قربانی در روز بر جا گذاشت. در تهران به گواهی امین الضرب بازرگان بزرگ زمانه در تهران روزی ۲۰۰ تا ۴۰۰ جسد از بازار و محله جمع میکردند. (ناطق، ص ۱۷-۱۸)
وبای ۱۲۹۳ق بخش بزرگی از جمعیت شوشتر را از میان برد. در ذیحجه ۱۳۰۶ق وبا به بوشهر و محمره (خرمشهرفعلی) سرایت و به سرعت در سراسر کشور به ویژه کردستان و شیراز و خرم آباد گسترش یافت. در شوال ۱۳۰۹ وبا از طریق افغانستان به خراسان آمد و از شاهرود به تهران رسید. (فوریه، صص ۳۵۲ و ۳۷۹) در همین زمان وبای مرگباری از بادکوبه به رشت رسید و جمعیت بزرگی را به کام مرگ کشاند. به گزارش دکتر تولوزان این وبا در سراسر کشور گسترش هولناکی یافت. هم او مینویسد: این سخت ترین وبایی بود که در سی سال اقامت در ایران شاهد بودم. (ناطق، ص۱۹) اعتمادالسلطنه وزیر خلوت شاه به استناد گزارش اطبا خبراز تلفات روزانه هزار و شصد نفری در تهران داده است. (اعتمادالسلطنه، ص ۸۲۹) تجار هم از مرگ روزانه هزار نفری نوشتهاند. (ناطق، ص ۱۹) دکتر فوریه روزی ۸۰۰ مرگ روزانه را ثبت کرده است. مینویسد بیشتر تلفات از فقرا است که به علت تنگدستی وسیله و امکان فرار ندارند. (فوریه، ص ۳۹۸) میرزا یحیی دولت آبادی که خود گرفتار این بیماری کشنده شده بود مینویسد در تهران روزی ۱۵۰۰ نفر از مردم مردند. مردگانی که امکان کفن و دفن اشان نبود. (دولت آبادی، جلد اول، ص ۱۱۶)
فهرست وار به همه گیری وبا در سده نوزدهم اشاره کردیم. تاکید این مقاله بر وبای مرگبار آستانه مشروطه است که عوارض و پیامدهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی مهمی در تاریخ زمانه گذارد.
سال پر مشقت و حزن انگیز ۱۹۰۴
در دو سال پایانی سلطنت مظفرالدین شاه وبای کشندهای بر بیشتر ولایات – شهر و روستاها - و پایتخت سایهی مرگ افکند. پیامدهای مرگبار و زیان بار وبای ۱۹۰۴م بر ایران زمانه تاثیرات مهمی گذارد. بر بستر نادانی و ناتوانایی جمعی و سهل انگاری و بی اعتنایی گردانندگان جامعه، تهران به مصیبت خانهای ماتم زا تبدیل شد. نتایج بلا خیز این بیماری مسری به همه عرصههای اقتصادی- تجاری بسط یافت. از میان رفتن نیروی انسانی، کمیابی غلات و گرانی قیمت ارزاق و دیگرمواد مهم تغذیه و زیست روزمره، کاهش امنیت عمومی و رواج خشونت و زورستانی، دزدی و رواج گسترده راهزنی روزگار مردم را پر بلاتر کرد. چنان که به نوشتهی میرزا یحیی دولت آبادی در خاطرات یحیی، سال ۱۳۲۲ق «سال پر مشقت و حزن انگیز»ی برای مردم ایران شد. مدارس و مراکز عمومی بستند. بازار و کسبه کار و دکانها را رها و به خارج شهر گریختند.
به ماخذ همین شاهد هوشیار زمانه «در ناپاکی آبهای جاری» همچون غالب ولایات ایران، مردم از «ابهای پر وبا آشامیده» و جلو چشمان عزیزانشان یکی پس از دیگری از پای درمی آمدند. اسفا که به جای چاره جویی و پیشگیری عقلانی و بهداشتی لازم، مردم در جمعهای بزرگی کنار هم «به عزاداری و سینه زنی میپردازند» و برای پس راندن هیولای مرگ آفرین به «ارواح مقدس توسل» میجویند و در جمعهای دینی و مصلیهای مذهبی جمع میشوند. (حیات یحیی، جلد اول صص ۳۴۹ تا ۳۵۱) در فضایی که هر آمیزش عمومی کشنده و مصیبت زاست، مردم گروهی در مراسم تعزیه و مساجد به هدایت «آقایان» گرد میآیند و برای رهایی از وبا به دعا و ندبه میپردازند. به زمانی که هم دلی و هم نوایی در پیروی از اصول سلامتی عمومی بیش از همیشه برای پیش گیری و کاهش مصیبت ضروری بود، سران دینی برای سیطره بر دل و مغز و جیب مریدان طرف خود میبستند.
عامل مهمی که در تهران از پیروی دستورالعملهای نوین پزشکی مدرن حذر میآفرید و مانع همکاری مردم و مقامات دولتی با نیروهای خارجی برای مقابله با بیماری میشد، سوء ظن نسبت به اقدامات برخی پزشکان و پرستاران اروپایی و خارجیهای ساکن ایران و تحریک تعصب احساسات مذهبی مردم توسط رهبران مذهبی از جمله آقا محمد حسن مامقانی مجتهد برجسته زمانه بود.
منشأ اصلی همه گیری ۱۹۰۴ همچون بار نخستین از عراق بود و همان مسیر پیشین را به داخل ایران طی کرد. اما این بار عامل اصلی انتقال بیماری متفاوت بود؛ کاروانی از زائران شیعه به رهبری حسن مامقانی در سرحدات عتبات آغازگربلا شدند.
پرسش مهم این است: مقامات ایران زمانه چه باید میکردند؟
در اواخر سده نوزدهم، پزشکی نوین دریافته بود که وبا یک بیماری معدهای رودهای خاص است و صرفا از طریق دهان شیوع مییابد. به عبارت دقیق تر مسیر انتقال بیماری از مدفوع یک بیمار به دهان فرد دیگر است. علت اصلی گسترش سریع و تعداد بالای قربانیان عمدتا و شاید بگوئیم بدون استثنا به این خاطر بود که آب آشامیدنی در دسترس همواره توسط بیمارانی که در شرایط غیر بهداشتی دائمی زندگی میکردند مجدداً آلوده میشد. راه جلوگیری از انتشار وبا، شناسایی سریع مبتلایان و انتقال آنها در یک حیطه بهداشتی محصور بود. انهدام مناسب مدفوع مردم، لباسها و رخت خوابهای آلوده، در سوی کنترل بیماری بسیار مهم بود. مورد مهم بعدی نحوهی دفن اجساد آلوده بود، . شیوه و سنت شستن مردهها به تاسی مبانی فقهی و دستورالعملهای رسالههای مجتهدین مانع بزرگ امحاء بهداشتی و سریع انبوه درگذشتهها و متعلقات آنها گردید.
مراکز و مکانهای دفع مدفوع تهران زمانه در صحراهای مجاور محل زیست مردم بود. جمع آوری کود انسانی تازه جهت تقویت محصولات کشاورزی، مرسوم و ازعوامل نگران کنندهای به شمار میرفت. سبزیجاتی که خام مصرف میشدند، منبع بالقوهی این بیماری بودند، همینطور میوههایی که مگسها را جذب میکردند عامل گسترش بیماری میشدند. در شرایط مناسب، عامل این بیماری میتوانست در خاك و در برگهای سبزیجات تا سه هفته هم زنده بماند.
مورد بعدی نادانی و ناتوانی مسلط بود. دست درکاران سلامتی و بهداشت زمانه عمدتا به طب سنتی آشنا و مجری بودند و معدودی پزشک پیرو طب نوین در ایران به داروی مؤثّری جهت درمان وبا دسترسی نداشتند. اما بی تردید اگربه دستورات همین پزشکان پیرو طب نوین درضرورت سالم بودن آب و غذا پی برده و عمل کرده بودند جان افراد بسیاری نجات مییافت.
همان طور که آمد، وبا در ایران بی پیشینه نبود، ایران در یک صد سال گذشته بارها به این بیماری دچار شده بود. برخی هم به ضرورت اصلاح بهداشت عمومی برای پیشگیری این همه گیریها پی برده و اقداماتی را پیشنهاد داده بودند. پزشک اصلی ناصرالدین شاه جی. دی. تولوزان فرانسوی به این امر توجه و تاکید داشت. فاجعهی طولانی مد ت و گستردهی وبا در اواخر دههی ۱۸۶۰م که اثرات آن به واسطهی یک قحطی بسیار کشنده، تشدید شده بود، منجر به تأسیس یک شورای بهداشتی در تهران شده بود. هیئت به ریاست نامبرده توصیههای برای ارائۀ خدمات قرنطینه ای، نوشته بود.
قرنطینه مخالفان متعدد سنتی – دینی و تجاری داشت. مراجع حکومتی هم هیچگونه بودجهی دولتی برای این کار نداشتند. از سوی دیگر افراد آموزش دیدهی کافی جهت استقرار در جایگاههای لازم وجود نداشت. در نبود هرگونه سیستم مؤثّر از سوی دولت ایران، مقامات انگلیسی ساکن ایران در مناطق ساحل خلیج فارس برخی اقدامات را اجرا کردند. عوامل دولت روسیه نیز از نیروهای خود استفاده و تدارکاتی را پیش برده تا هر زمان که بیماری به شمال شرق ایران رسید، یک کمربند بهداشتی ایمنی در منطقه تحت کنترل خویش تشکیل دهند.
اکثریت مردم مسلمان و اولیای دینی با سوء ظن، نفرت و دشمنی در آمیختهی دینی و بیگانه ستیزی به اقدامات کنترلی و قرنطینهای از سوی این خارجیها مینگریستند. امری که بر پیچیده گی و بحرانی شدن اوضاع میافزود. به ویژه جمع بزرگ مردمی که از این امکانات بی بهره بودند دل آزرده و خشمگین به این اقدامات بهداشتی و بانیان غیر خودی آنها معترض بودند. نمونههایی هم پیشترروی داده بود که دامنهی این دل نگرانی و عصبیتها را میگستراند.
نمونهای بدست دهیم. در ژوئن ۱۸۹۹ چند مورد از طاعون در بوشهر گزارش شد و به منظورجلوگیری از انتشار بیماری (چه از طریق زمینی و چه از طریق دریایی)، نمایندهی دیپلماتیک انگلیس در منطقه قرنطینهای را برپا کرد. سه پزشک اروپایی سریعاً جهت نظارت بر این اقدامات فرستاده شدند، یکی از این پزشکان، یک افسر ارتش از بخش پزشکی هند بود. مقرّرات قرنطینه به نحوی بود که مسافران اعیان و اشراف و دوستان خودی و نوکران آنها از این محدودیتها معاف بودند. سایر مسافران، توقیف شده و تحت مراقبتهای پزشکی قرار میگرفتند. این تبعیض موجب رنجش و ناراحتی بسیاری شد. به ویژه هنگامی که معلوم شد برخی از افراد قرنطینه شده، مسلمانان ایرانی بودهاند و پس از زیارت مکّه و مدینه، از راه جده به ایران بازگشتهاند. رهبران دینی در بوشهر بلافاصله این محدودیتها را با عنوان توهین و جسارت به اسلام محکوم کردند. تعصب دینی و بیگانه ستیزی مردم بالا گرفت وشایعات متعددی برسر زبانها افتاد. برخی از «آقایان» عنوان کردند وسیلهی جدیدی که جهت ضد عفونی کردن لباسها و اثاثیه به کار میرفت، برای زنده جوشاندن کودکان مسلمانان به کار میرود. با تحریک لوطیان و عامه به هدایت «آقایان» در ۳۱ ژوئیه ۱۸۹۹م تظاهرات پرسروصدایی آغاز شد، بازارها بسته شد و پلاکاردهایی در محکومیت حضور و اقدامات پزشکان خارجی برافراشته شد. هنگامیکه ساختمانهای متعلق به انگلیسیها مورد حمله قرار گرفت، نمایند هی کنسولگری بوشهر از وزیرمختارسفارت انگلیس در تهران اجازه خواست تا از ناوچهی انگلیسی (که به عنوان بخشی از اقدامات قرنطینه ای، سواحل را گشت میزد) نیروهایی پیاده کند. این دستور به تدریج و بدون استفاده ازنیروی نظامی به کاربسته شد و از آن جایی که مورد جدیدی از بیماری اتفاق نیفتاد، این محدودیتها به تدریج کاهش یافت. پزشکان خارجی در سپتامبر منطقه را ترك کردند. با این حال، نمایند هی انگلیس اصرار داشت که سه تن از رهبران دینی که در این تظاهرات نقش اصلی را داشتهاند باید از شهر اخراج شوند و این کار با وجود نارضایتی دولت ایران در ماه اکتبر انجام شد.
عصبیت جمعیت محلی در مورد افزایش سلطهی اروپاییان مدت کوتاهی پس از این جریان بیشتر تحریک شد. هنگامی که بازرسان بلژیکی جهت ادارهی گمرکات به بوشهر وارد شدند. مدت زیادی طول نکشید که بلژیکیها هم خصومت زیر خاکستر ساکنان شهر را برانگیختند. در تابستان ۱۹۰۳ بلژیکیها تعدادی از رسالههای ضد کیش بابی وارداتی به بندر را ضبط کردند. این رسالههای ردیه ضد آئین بابیه را مجتهد ین کربلا نوشته و در بمبئی چاپ شده بود. هدف از ضبط اینها، جلوگیری از خشونت بیشتر علیه بابیان بود. «آقایان» این اقدام را به عنوان تلاشی جهت سرکوبی و دشمنی با اسلام و مسلمانان تلقی کردند. (بلژیکیها در ژوئن ۱۹۰۰ کنترل گمرك را به دست گرفتند. دوماه بعد منزل مقام ارشد آنها توسط جمعیت تحریک شده مورد حمله قرار گرفت. بنگرید به اسناد انگلیسی ۱۸. ۶:۶۰ FO، از اسپرینگ رایس به سالیسبری، شمارهی ۸۷، ۲۳ آگوست. ۱۹۰۰ - در ماههای قبل تظاهراتهای خشن ضدبابی در اصفهان و یزد صورت گرفته و تعدادزیادی از بابیان به قتل رسیده بود.)
درچنین جو بی اعتمادی و سوءظن، هرگونه تلاشی از سوی اروپائیان جهت معرفی اقدامات جدید کنترل بهداشت عمومی مخالفتهای احساسی عظیمی را بر میانگیخت. همه این عوامل که بر شمردیم بر ابعاد معضل زمانه و گسترش پر بلای بیماریهای مسری میافزود.
منشاء اصلی همه گیری سال۱۹۰۴ از هند بود. در این مورد، بیماری ابتدا از بمبئی به حجاز راه یافت و زائران حج که به ایران باز میگشتند آنرا به سرزمینهای بین راه و سرانجام داخل ایران انتقال دادند. هنگامی که نخستین موارد این بیماری در کربلا دراوائل دسامبر ۱۹۰۳ تأیید شد، مقامات بهداشتی در تهران تصدیق کردند که ایران نمیتواند از خطراین بیماری بگریزد، زیرا انبوه جمعیت زائران از ایران به شهرهای مقدس عراق و بالعکس بسیار قابل توجه بود. (اسناد انگلیسی ۸۰۳:۲۴۸ FO، از رابینو در کرمانشاه به گرانت داف، ۲۳ دسامبر ۱۹۰۳. یک قرنطینه از قبل در کربلا تأسیس شده بود.)
تعداد دقیق زائران زمانه را نمیدانیم، اما رئیس بانک انگلیسی رویال ایران شعبهی کرمانشاه گزارش کرده که در سال ۳ -۱۹۰۲ حدود ۲۵ هزار نفر در مسیر عراق از این شهر عبورکردند و با قاطر، الاغ، اسب یا درشکه از این شهر گذشتهاند. همۀ این مسافران بایستی تذکره (گذرنامه) میداشتند، بنابراین تعداد آنها تقریباً معلوم بود. تعدادی هم که پیاده میرفتند بدون هرگونه سند و مدرك شناسایی بودند. رئیس بانک، کل تعداد مسافران را حدود ۷۵ هزار نفر درسال برآورد کرده است. (اچ. ال. رابینو، «گزارشی در مورد تجارت در کرمانشاه ۳ -۱۹۰۲، «گزارشها و مقالات(مقالات جلسات مجلس)، ۱۹۰۳، جلد LXXVIII، ۳۰۴۳ -۱۳۸۶ CDو «گزارشی در مورد تجارت کرمانشاه» ۱۹۰۳-۴، گزارشها و مقالات(مقالات جلسات مجلس)، . CD ۶۶ ۳۱۸۹- ۱۷، جلد C، ۱۹۰۴)
تقریباً به همین تعداد هم زائر از مسیر عتبات به ایران باز میگشت. برخی از پزشکان اروپایی در تهران بر این باور بودند که با وجود چنین رفت و آمد عظیمی و در نبود هرگونه ابزارهای مؤثر، ممکن نیست بتوان به موقع و موثر قرنطینههایی را تأسیس کرد و از ورود «وبا» جلوگیری کرد. با این حال تلاشهایی دراین زمینه صورت گرفت و در ژانویهی ۱۹۰۴ دستوراتی به پست مرزی در قصر شیرین صادر شد تا ورود مسافران را تا مدتی محدود کنند. این وظیفه بر عهدهی مأموران بلژیکی گمرک قرارگرفت که از مارس ۱۸۹۹ مسئول جمع آوری هزینههای گمرکی در مبادی ورودی این استان بودند. این کار، آنها برای مردمی که عادت به پرداختهای منظم مالیات نداشتند، خوشایند نبود. خود بلژیکیها هم کم بهانه نیآفریدند. مأمور ارشد پست مرزی، «موسیو سزاری»، بنا به گفتهی کاردار انگلیس در تهران«مردی خشن و بسیار پرخاشگر از اهالی کْرس بود.» (۶۸۱.: ۲: FO۶۰، ازهاردینگ به لانس داون، شماره ۱۷، نامهی محرمانه، ۲۷ ژانویه ی. ۱۹۰۴) سزاری قبلاً هم با کارهای خود مخالفتهای عظیمی را ایجاد کرده بود، مثلاً اواصرار داشت که افراد مذهبی و روحانی که جهت زیارت وارد ایران میشوند، از این پس از پرداخت هزینههای گمرکی معاف نیستند و گاهی هم دستور داده بود که افراد مذکور و نیزدرشکههای حامل زنان تفتیش شوند. این اقدامات مخالفت و اعتراضات شدیدی را برانگیخته بود وگزارش شده که حتّی قبل از آنکه دستور تأسیس قرنطینه به بلژیکیها برسد برخی از رهبران دینی در نجف و کربلا گفته ا ند که چنین افرادی که به مسلمانان جسارت میکنند دشمن اسلاماند و کشتن آنها ثوابی الهی دارد. بنا بر همین ماخذ، چنین تحریکات و تهدیداتی از سوی روحانیت، هر گونه تمایل همنوایی با اقدامات اصلاحی و بهداشتی بلژیکیها را کاهش میداد. چنان که در اوج اعتراضات جنبش مشروطه برکناری و اخراج مستشاران بلژیکی گمرکها از جمله درخواستهای اصلی تجار و روحانیون بود.
به رغم اعتراضها، سزاری که ماموری سخت گیر و منظم بود، در پی عقب نشینی و امتناع از مسئولیتهای جدیدش نبود. نخستین کاروان بزرگ زیارتی که در ژانویه ۱۹۰۴ در سرحدات متوقف شدند، شامل شیعیان هندی بود که به وطن خود باز میگشتند. گرچه آنها به خاطراین اقدامات و محدودیتها غرولند کردند، اما نهایتاً آن را پذیرفتند. احتمالاً به خاطر این که این افراد بیش تر از ایرانیان با مقررات بهداشتی مشابه، آشنا بودند و قبلاً نیز چنین اقداماتی از سوی مقامات انگلیس درهند به اجرا گذاشته شده بود. اما هنگامی که گروهی از زائران ایرانی در مرز متوقف شدند، ماه بعد، واکنشهای متفاوتی برانگیخته شد. این واکنشها خشونت بار بود. کاروان مورد نظرعازم مشهد بود و رئیس آن، یکی از بزرگترین چهرههای دینی در نجف، یعنی مجتهد آقا محمد حسن مامقانی مرجع برجسته تقلید بود که به خاطر مخالفتهای جنجالیاش با هرگونه حضور و نفوذ اروپاییان در ایران، معروف بود.
شکستن قرنطینه و ورود وبا به ایران
درتابستان ۱۹۰۳، رهبران دینی در نجف و کربلا نامههایی را به روحانیان دیگر درداخل ایران فرستاده بودند و حضور خارجیها بویژه استخدام اروپاییها وارمنیان در موقعیتهای اجرایی را نکوهیده بودند. به ماخذ اسناد دیپلماتیک و نامههای در دست مراجع عتبات، علاوه بر این دگرستیزی و بیگانه هراسی، عدم اعمال قدرت حکومت در سرکوبی و حذف فیزیکی بابیهای کافر را هم محکوم کرده بودند. مجتهد مامقانی از امضاکنندگان برجستهی این نامهها بود. اقداماتی که با تکفیر همرا ه و موجب برکناری و سقوط امین السلطان صدراعظم در سپتامبر ۱۹۰۳ و متعاقباً خروج او از کشور گردید. این شخصیت بی پروا و تأثیرگذار با تعدادی از مریدان خود در پی ورود به ایران بود. برغم اقدامات پیش گیرانه و مقرارت عدم رفت و آمد، در اواخر فوریه ۱۹۰۴، گروه مامقانی حلقۀ قرنطینه را شکستند و از مرز عبور کردند؛ همراه با آنها وبا یک بار دیگر به ایران وارد شد. مسیررفت این کاروان مرگ آفرین به شهرهای بسیار و سرانجام مشهد و بازگشت به عتبات را به استناد گزارشهای دیپلماتیک پی میگیریم.
نخستین شهری که وبا زده شد، کرمانشاه بود که در اوایل مارس مواردی از این بیماری در آنجا مشاهده شد. (. ۶۸۱:FO۶۰، ازهاردینگ به لانس داون، شمارهی ۷۱، ۲۳ آوریل. ۱۹۰۴) زمانی که تأئید شد کاروان مامقانی که حدود ۸۰۰ نفر را شامل میشود حامل بیماری وبا است، وزیر مختارانگلیس در تهران پزشکی به نام «هوك اسکات» را که در تلگراف خانهی هندی اروپایی مشغول به کار بود، به منطقه فرستاد تا شرایط آنجا را بررسی نماید. اسکات در گزارش اول خود شدیداً اصرار داشت که هرگونه حمل و نقل و رفت و آمد از عراق به ایران و بالعکس فوراً متوقف شود و باید در کنگاور که هم اکنون شیوع شدید وبا وجود دارد نیروهایی مستقر شوند تا منطقه را به طور کامل محصور (ایزوله) نمایند. گروه دیگری از زائران ورودی به آن شهر رسیده و در آنجا اقامت داشتند. یک پزشک ترك به نام دکتر «وائوم» این جسارت را به خود داده بود تا آنها را در قرنطینه نگه دارد. مامقانی این اخبار را شنید آنرا به عنوان تلاش دیگری جهت ممانعت مسلمانان از انجام وظایف دینی شان خواند. مهم تر اینکه او عامدانه برای مقابله وغوغا آفرینی، گروه همراه خود را به سوی کنگاور هدایت کرد. در ۲۵ آوریل، بلوایی درمنطقه به پا شد که طی آن، دکتر وائوم مورد حمله قرار گرفت؛ مهاجمین همهی مسافرانی که در قرنطینه توقیف شده بودند آزاد کردند تا به سفر مرگ آفرین خود ادامه دهند. برخیها به جمع زیارتی مامقانی ملحق شده و به قم رفتند.
گزارشهای اسکات در مورد شرایط کرمانشاه، پزشکان دیگر و نیز وزیر مختار انگلیس در تهران را به وحشت فروبرد. در اوایل آوریل، نرخ مرگ و میر روزانه در این شهر از ۲۰ نفر تجاوز میکرد وتقریباً یک سوم جمعیت به هنگام شیوع وبا به کارهای معمول خود میپرداختند. افرادی که درروستاها خویشاوندانی داشتند شهرها را تخلیه کرده و به روستا میرفتند. این کار فقط باعث شد که بیماری در حوزهی گسترده تری پراکنده شود. در خود شهر، شرایط برای گسترش بیماری بسیارمساعد بود. آب دفع شده از برخی خانهها که آب انبار داشتند، آب قابل استفادهی همسایگان بی بضاعت را تشکیل میداد. میتوان عمق فاجعه را دریافت. کرمانشاه در طول سال ۱۹۰۳ با خشکسالی مواجه بود و یک نتیجهی این خشکسالی آن بود که وضعیت جداسازی عملا قابل اجرا نباشد. تحرک برای یافتن آب موجب گسترش سریع باکتری در مناطقی که آب بود، میشد. افراد به واسطهی تماس، بیمار میشدند، و غالبا در آغاز فاقد هرگونه نشانه و عارضهای بودند. با این حال مدفوع آنها حامل عامل بیماری زا بود. برخی از حمامهای پرطرفدار فقط یکبار یا دوبار در سال میتوانستند آب خزینههای خود را عوض کنند. (اچ. ال. رابینو، گزارشی در مورد تجارت در کرمانشاه ۱۹۰۳-۰۴، گزارشها و مقالات (مقالات جلسات مجلس) جلدC، ۳۱۸۹ - ۱۷۶۶ ۳۸. صفحه ی، CD)
از آنجایی که بسیاری از چاهها به تدریج خشک شد، مردم پیرامون چاههایی که هنوز فعال بودند جمع شدند و گردآمدن جمعیت بر سر منابع آب آشامیدنی خطر شیوع بیشتر بیماری را دامن میزد. به علاوه کمبود آب باعث شد که مردم از هرگونه آب موجود استفاده نمایند، صرف نظر ازاین که این آبها چقدر حامل و ناقل بیماری بودند. در حالی که نرخ مرگ و میر همچنان افزایش مییافت، اسکات به همراه سایر پزشکان اروپایی که جهت درمان مردم به کرمانشاه رفته بودند، از حاکم کرمانشاه، فرمانفرما، درخواست کرد تا اقدامات جدیدی را در زمینهی بهداشت عمومی به عمل آورد. او این درخواست را رد کرد و گفت که هیچ گونه بودجهی اضافی در اختیار ندارد تا به چنین طرحهایی بپردازد. علاوه بر حکمران، تا زمانیکه مامقانی در منطقه بود مقامات اگر هم میخواستند جرات نداشتند در مسائلی چنان حساس طبق نظر اروپاییان عمل کنند؛ هر گونه شواهد غوغا آفرین بود و خشم و تعصب مذهبی را بر میانگیخت. (۶۸۲.: FO۶۰، از اسکات بههاردینگ، ۹ مه ۱۹۰۴، اسکات تا ژوئیه در کرمانشاه ماند.)
فرمانفرما حکمران مقتدری نبود و هرگونه عمل قاطعانه، مغایر با ماهیت او بود. هنگامی که در ۲۱ آوریل ۱۹۰۳ در شهر بلوا به پا شد او هیچ کاری برای کنترل این شورش نکرد و رئیس ایرانی بانک رویال انگلیس ایران اظهار داشت که یکی از اثرات بارز شیوع بیماری، کاهش شدید حس امنیت در میان جمعیت بود. در نبود هرگونه تدابیر بهداشتی، وبا تا اواسط ژوئیه در کرمانشاه باقی ماند. نرخ مرگ و میر روزانه به حدود صد نفر در هر روز رسید و در این زمان تجارت در منطقه تقریباً متوقف شد. چنان که در مورد همه گیریهای قبلی صدق میکرد، خشکسالی و قحطی ابتلای جمعیت به بیماری را شدیداً افزایش داد. محصول گندم سال ۱۹۰۳ به خاطر نباریدن باران و هجوم بی سابقهی ملخها شدیداً کاهش یافت. همان گندمی که در سال ۱۹۰۲، ۱۰ تا ۱۲ قران افزایش یافت. قیمت جو از ۱۵ قران به ازای هر خروار در سال ۱۹۰۲، تا آخر سال بعد به ۳۸ قران رسید. محصولات سال ۱۹۰۴ حتی بدتر از سال قبل بود، زیرا علاوه بر اینکه خشکسالی همچنان ادامه داشت، گریز و مهاجرت جمعیت هم میزان فعالیتهای کشاورزی را شدیداً کاهش داده بود. هنگامی که برداشت محصول به پایان رسید، در ماه دسامبر قیمت گندم حدود ۱۰۰ قران بود و قیمت جو هم تقریباً به همین میزان بود. (بنگرید به گزارشهای اچ. ال. رابینو بویژه «گزارشی در مورد تجارت در کرمانشاه -۵ ۱۹۰۴، «گزارشها و مقالات (مقالات جلسات مجلس)، ۱۹۰۵، جلد XCIT، ۳۴۲۰ CD. ۲. ۶۸۲:FO۶۰) این قیمتها در شهر بود، در روستاهای دورتر قیمتها از این هم بالاتر بود. این افزایش قیمت مواد غذایی پایه، شاید نتیجهی مستقیم همه گیری نباشد، اما قطعاً سختی شرایط را تشدید نمود.
پس از آنکه پیروان مامقانی قرنطینهی اولیه در کنگاور را در اواخر آوریل ویران کردند، مقامات ایرانی گفتند تلاش دارند قرنطینهی جدیدی تأسیس کنند که به پایتخت نزدیکتر باشد. اکثر پزشکان اروپایی و امریکایی در تهران معتقد بودند که تلاشهای بیشتر جهت ایجاد قرنطینه بی ثمر است، زیرا اکنون وبا در غرب ایران در مساحت گستردهای شیوع یافته است. پزشک ارشد نمایندگی سیاسی انگلیس، «تی. اورلینگ» مدعی شد اردوگاههای تأسیس شده در واقع به گسترش بیماری کمک نمیکند، زیرا مدیریت آنها بسیار ناتوان و بی امکانات است. مسافرانی که در روزهای مختلفی میرسیدند میتوانستند آزادانه با هم ارتباط داشته باشند و به این ترتیب این بیماری را در میان خود انتقال دهند. نبود امکانات جهت تشخیص سریع و صحیح بدین معنا بود که این اردوگاهها به طوراتفاقی وفقط هنگامی برپا میشوند که مواردی از وبا اتفاق افتاده و بنابراین مردم در منطقهای که قبلاً آلوده شده به دور هم گرد آمدهاند. بازرگانان این اردوگاهها را محدودیتی برای تجارت و مضر به سود خود تلقی میکردند و به آن اعتراض داشتند. مردم محلی بابت مالیات اضافی که جهت این اردوگاهها میپرداختند شاکی بودند. (. ۶۸۲:FO۶۰، ازهاردینگ به لانس داون، شمارهی ۱۱۹ ۲۱، ژوئن ۱۹۰۴. در سال ۱۹۸۲ هم اردوگاههای قرنطینهای خیلی دیر تأسیس شده بود، نگاه کنید به آر. جی. اسپیر، پزشک خارجی (نیویورك،)۱۹۱۷. - ۱۶۵)، در مجموع برغم برخی تلاشها، مزایای پزشکی اندکی حاصل شد یا در غالب موارد اصلاً هیچ مزیتی بدست نیامد، در حالیکه اعتراض بسیاری برانگیخت و ادعای مخالفین که قرنطینه کاری نمیکند، سریعاً به اثبات میرسید.
بیماری در اوایل مه به ملایر و سلطان آباد(اراك فعلی) رسیده بود و مدت کوتاهی پس از آن، نخستین موارد بیماری در قم اتفاق افتاد. در این شهر، همانند چند شهر دیگر، یک دلیل عمدهی گسترش سریع بیماری این بود که یکی ازمکانهایی که اجساد در آنجا شسته میشد رودخانهای بود که ساکنان محلی از همین آب جهت مصارف دیگر استفاده میکردند. (شرایط مشابهای هم در قلهک در سال ۱۸۹۲ پیش آمده است. نگاه کنید به اف. روزن، خاطرات شرقی یک دیپلمات آلمانی. op. cit. و ۸۱، بل. وجی ۱۷۱، ۱۹۳۱(، لندن(
مامقانی ضمن سفر در جادهی قم به تهران، بانک رویال انگلیس ایران را به خاطر عوارضی که از مسافران گرفته بود صریحاً سرزنش کرد. او از پرداخت هرگونه پولی امتناع کرد و ادعا کرد که گرفتن چنین پولهایی در اسلام مجاز نیست و گروهی از قاطرچیانی را که در آن حوالی در پی استفاده از این جاده بودند، بدون پرداخت هرگونه هزینهای از آن منطقه عبور داد. اعتبار مامقانی چنان بود که حتی شاه هم نمیتوانست حضور او در نزدیکی پایتخت را نادیده بگیرد و در ۱۳ مه در حرم شاه عبدالعظیم به دیدار او رفت. مظفرالدین شاه مدتها بود که از ضعف سلامتی خود رنج میبرد و این مطلب را به مامقانی بازگفت. آنگاه مجتهد کاسهای آب خواست و پس از شستن دستهایش در آن، از پادشاه خواست تا محتویات کاسه را بنوشد. شاه با تشکر فراوان تبعیت کرد. ((کمبریج، .. ۳- ۶۰، ۱۹۸۶(۶۸۲:۶۰ FO، ازهاردینگ به لانس داون، شمارهی ۸۶، ۱۹ مه. ۱۹۰۴)
ماجراهای بعدی در رابطه با این همه گیری ابعاد دیگری از شخصیت مظفرالدین شاه شخص اول ایران زمانه را برملا میسازد. هنگامی که وبا در تهران شیوع یافت، نخستین موارد این بیماری در اواخر ماه مه روی داد و نرخ مرگ و میر روزانه تا اواخر ژوئن متجاوز از ۲۰۰ نفر بود. مقامات درباری اخبار را از شاه پنهان نگه داشتند. اما مشاوران پزشکی او اصرار بر تغییر رژیم غذایی او داشتند و به ویژه، خواهان حذف کامل میوههای خام و هرگونه سبزی بودند، زیرا ممکن بود این مواد به واسطهی مگسها آلوده شده باشند، یا به واسطهی شست و شو با آب آلوده ایجاد بیماری کنند. شاه به زودی متوجه شد که اکثر غذاهایی که برای او تهیه میشود بی مزه است و در پی علت این امر برآمد. با شنیدن خبر وجود وبا در تهران بر ترك فوری کاخ نیاوران پافشاری کرد. این امر پزشکان شاه را بر سر دوراهی قرارداد. قلب شاه ضعیف بود و اگرچه او عاشق زندگی چادرنشینی در کوههای سرد بود، اما یک سفر سریع وبا عجله به آن مناطق میتوانست برای او خطرناك باشد. رفتن به دشتهای گرم جنوب تهران به معنای ورود به همان منطقهای بود که وبا از قبل در آنجا شایع و غالب رودخانههای آن آلوده بود. سرانجام پس از استخاره با قرآن تصمیم گرفته شد که شاه از کارپدر خود در زمان همه گیری ۱۸۹۲ تقلید نماید و به کوهستانهای نزدیک طالقان بگریزد. سفر سریعاً سازماندهی شد و مظفرالدین همراه با دوهزارسرباز و خدمتکار مورد اعتماد به خارج از کاخ رفت. شرایط اردوگاه در نخستین شب غیر بهداشتی بود و یکی از پزشکان سلطنتی وجود وبا در آنجا را تأیید کرد؛ او و پزشکان دیگر به وزیر اعظم گفتند که نمیتوانند مسئولیت سلامتی شاه را تقبل کنند، مگر اینکه شاه اردوگاه را فوراً ترك کند. عین الدوله وزیر اعظم از رساندن چنین پیامی اکراه داشت، نبایستی خاطر ملوکانه را مخدوش کرد. اما شایعهی وبا در اردوگاه پیچیده بود و اخبار شوم به زودی به گوش شاه رسید. واکنش او به این اخبار چون همه عمرش حاکی از ترس و وحشت و گریز بود. دو تن از پزشکان ارشد اروپاییاش را فوراً فراخواند و به طور خصوصی از قصد خود برای فرار از ایران تحت عنوان سفر فرنگ به آنها گفت و خواست تا او را بلافاصله با اتومبیل تا انزلی و از آنجا تا روسیه همراهی کنند. هر دوی این پزشکان تجربهی خوبی از وضع ایران داشتند ومیدانستند که وضعیت سیاسی و ملتهب و معترض کنونی چقدر حساس است. بنابراین به شاه گفتند که اگربا عجله مهاجرت - یا بهتر باید میگفتند فرارکند- به زودی داستانهای وحشتناکی در همه جا خواهد پیچید و بازگشت او به سلطنت به مخاطره خواهد افتاد. بنابراین تصمیم گرفته شد که شاه اردوگاه را ترك کند و فوراً با گروه کوچکی از درباریان به کاخ نیاوران بازگردد. (با این حال، استراحت و انزوا وضع کلی سلامت شاه را بهبود بخشید. ۶۸۳:FO-۶۰، ، از گرانت داف به لانس داون، نامهی محرمانه، ۱۱ اکتبر. ۱۹۰۴)
در آنجا، شاه از اواسط ژوئیه تا اواسط سپتامبر در انزوای کامل به سر میبرد. در این مدت بنا به گفتهی وزیر مختار انگلیس اساساً هیچ کار دولتی انجام نمیشد. توسل به گریز و مهاجرت به هیچ وجه منحصر به شخص پادشاه نبود. برخی از اروپاییان خروج عجولانهی بسیاری از ایرانیان از تهران را گزارش کرده ا ند که از جملهی این افراد میتوان به چند پزشک ایرانی وبسیاری از مقامات ارشد حکومتی اشاره کرد. یکی از نخستین قربانیان وبا در تهران دکتر وائوم پزشک نامبرده بود که در تلاشی ناموفق سعی کرده بود قرنطینهای در کنگاور تأسیس نماید.
این کارشکنی و بزدلی و مصیبت آفرینیها مرگ و میر و بلاهای مردم بی پناه را دوچندان کرد. شواهد زمانه نشان میدهد که در صدر کسانی که در حد امکان به داد مردم رسیدند پزشکان و پرستاران خارجی ساکن ایران بودند که نقش برجسته و فداکارانهای ایفا کردند. با پافشاری «نائوس» نامبرده برخی اقدامات احتیاطی اولیه در تهران انجام شد، به ویژه اینکه اجساد افرادی که در خیابانها مرده بودند، جمع آوری گردید. بیمارستان مذهبی هیئت پرسبیتری امریکایی تهران بی نهایت شلوغ بود. مثل سال۱۸۹۲، مقامات بیمارستان، خانههایی را در قسمتهای مختلف شهر کرایه کرده بودند تا فضا برای تختهای بیشتر فراهم باشد. جزوههای با عنوان وبای آسیایی: برخی اقدامات احتیاطی ضروری و توصیههایی در مورد درمان فوری بیماری توسط این بیمارستان به زبان فارسی منتشر شد و نسخههایی از آن به شهرهای بزرگ و کوچک فرستاده شد.
امکان موفقیت در زمینههای دیگر بسیار مشکل تر بود. بیشترین تعداد مبتلایان جهت درمان به این بیمارستان آورده میشدند و بدین ترتیب از گسترش بیشتر بیماری تا حدودی کاسته شد. در پاسخ به این اقدام فریاد اعتراض برخی چهرههای دینی بلند شد. این افراد از مدتها پیش فریاد میزدند که بیمارستانهای مسیحی جهت کشتن و آلوده کردن مسلمانان است و نه جهت درمان آنها. حتی هنگامی که این بیمارستان برخی از بیمارانی را که بهبود یافته بودند به خانههاشان فرستاد، بسیاری از مسلمانان همچنان معتقد بودند که این همه گیری بایستی به عنوان تقدیر و نمود ارادهی الهی پذیرفته شود و هیچگونه عمل انسانی نمیتواند جلوی آن را بگیرد یا اثرات آن را کاهش دهد. این پیش فرضهای جهل آفرین و بلاخیز به ویژه هنگامی تقویت شد که کلانتر تهران که تا حدی اقدامات موثری را پیش برده بود، به جهت تلاشهایش در راستای تقویت برخی احتیاطات بهداشتی اولیه نخستین پزشکان اروپایی و امریکایی، در ژوئیه بر اثر این بیماری جان سپرد.
حساس ترین و در عین حال حیاتی ترین کار در زمان همه گیری این بود که تضمین شود خاکسپاری به سرعت انجام شود، لوازم خاکسپاری سالم و بهداشتی باشد و تمام لباسها وملحفههای آلوده ضدعفونی شود یا در صورت امکان از بین برود. دور از انتظار نیست که فقرا و عامه مایل نبودند از چنین مقرراتی تبعیت کنند و همینطور افرادی که مردهها را میشستند هم از این مقررات پیروی نمیکردند و بنا بر سنت، لباسهای شخص مرده را به جای پول در ازای کار خود دریافت میکردند. تلاشهای صورت گرفته توسط نائوس در تهران و پزشکان اروپایی در نقاط دیگر جهت تغییر تدارکات سنتی شستشوی اجساد و معرفی مواد شیمیایی و کفنهای بهداشتی در این راستا، رنجش و تنفر بسیاری از افراد مذهبی را به همراه داشت.
وبا از تهران به سمت شمال(سواحل خزر) گسترش یافت، این گسترش از طریق قزوین، لاهیجان وآمل بود. تبریز در اواخر سپتامبر بر اثر بیماری آلوده شد و حتی در ژانویهی ۱۹۰۵ – سرآغاز اعتراضات منتج به انقلاب مشروطه- هم مرگ و میرهایی بر اثر این بیماری در آذربایجان رخ میداد. در این میان، تعداد افراد کاروان مرگ عازم مشهد مامقانی و پی روانش دائماً افزایش مییافت و آنها به سوی شرق حرکت کردند. در ۱۱ ژوئن ۱۹۰۴گروه مامقانی در سبزوار بود و او در آنجا فروش شراب توسط ارمنیان را محکوم و تعدادی را مجازات کرد. متعاقب این سخنان، آشوب و بلوایی به پا شد و برخی از مغازهها تخریب شدند و مالکان ارمنی آنها به تلگراف خانه پناهنده شدند. (۶۸۲: FO۶۰، ازهاردینگ به لانس داون، شمارهی ۱۲۴، ۴ ژوئیهی ۱۹۰۴ و ۶۸۸:FO۶۰، یادداشتهای محرمانهی روزانهی مشهد، شمارهی ۷۵، آخر هفتهی ۱۸ ژوئن. ۱۹۰۴)
یک هفته بعد این رهبر دینی همراه با گروه خود به مشهد رسید و وبا به زودی در شهر شیوع یافت. در اواسط آگوست نرخ مرگ و میر روزانه در مشهد به حدود ۴۰۰ نفر رسید و تا اواخر سپتامبر برآورد شد که حدود ۸۰۰۰ نفر در شهر و حوالی نزدیک شهر بر اثر این بیماری جان باخته بودند. عجیب نیست که در این برهه احساسات ضد اروپایی در شهر زیارتی مثل مشهد افزایش یابد. در چندین جلسه، رهبران دینی این همه گیری را به عنوان نشانهایی از نارضایتی و خشم خداوند از استخدام مأموران بلژیکی در خدمات پستی و گمرکی قلمداد کردند. برطبق دیدگاه دیگری، شیوع وبا نشانۀ این بود که خداوند استفاده از لامپهای الکتریکی را که اخیراً در حرم امام رضا به کار میرفت، نمیپسندد.
(۶۸۸:FO60، یادداشتهای محرمانهی روزانهی مشهد، شمارهی ۷۸، آخر هفته ۱۸ ژوئن. ۱۹۰۴)
میدانیم که به همت مهندسین و همیاری حیدر عمواوغلی در این برهه کارخانه برق کوچکی برای نور شبانه حرم تاسیس شده بود.
هنگامی که وجود وبا در مشهد تأیید شد مقامات روسی برای پیش گیری سرایت بیماری به روسیه، محدودیتهای قرنطینهای در مرز خراسان اعمال کردند. این کار خصومتهای بیشتر متعصبین را برانگیخت و در رسیدن به هدف خود ناکام ماندند. زیرا تا اواخر سپتامبر مواردی از این بیماری در مرو اتفاق افتاده بود و از آنجا این بیماری در ماه اکتبر و نوامبر از مرز رد شد و به بخارا، سمرقند و تاشکند راه یافت.
مامقانی به هنگام بازگشت به نجف باز هم در حرم شاه عبدالعظیم اقامت کرد و درآنجا همسرش قربانی این باکتری همه گیری که پراکنده بود، شد. این بار مظفرالدین شاه ترك کاخ نیاوران جهت ملاقات مجدد این مجتهد را رد کرد. (۶۸۲: FO۶۰، ازهاردینگ به لانس داون، شمارهی ۱۴۶، ۱۵ آگوست ۱۹۰۴)هنگامیکه مامقانی و مریدانش در مسیر بازگشت به عتبات در اوایل سپتامبر مجدداً وارد کرمانشاه شدند، حدود شش هفته بود که موردی از وبا در این شهر اتفاق نیقتاده بود؛ اما متعاقب مسیر بازگشت کاروان، این بیماری مجدداً شیوع یافت. (۶۸۳:FO۶۰، از گرانت داف به لانس داون، شمارهی ۱۸۹، ۱۲ اکتبر. ۱۹۰۴)
خبر شیوع وبا در خراسان زنگ خطر را در کرمان به صدا درآورد و حاکم کرمان در ۲۵ ژوئیه این شهر را ترك کرد. (۸۲۰: FO۲۴۸، یادداشتهای روزانهی کنسولگری کرمان، ۲۵ ژوئیه ی۱۹۰۴) نخستین شیوع گستردهی این بیماری در ولایت کرمان در نیمهی ماه سپتامبر در «راور» اتفاق افتاد. ماجرا از این قرار بود که رختخوابهای شخص مردهای که از مشهد باز میگشت در رودخانهای شسته شد که موجودی آب روستا از آن تأمین میشد. کنسول انگلیس در کرمان، «پرسی سایکس»، طبق معمول مقرراتی را در زمینهی ممنوعیت فروش میوه و سبزیجات تازه وضع کرد و دستور نظافت خیابانها را داد. اما همهی مأموران حکومتی که اختیار و اقتدار لازم جهت این کارها را داشتند قبلاً به نواحی روستایی گریخته بودند. وبا در ماه رمضان (اکتبر، نوامبر) به کرمان رسید و مجالس مذهبی شبانه به پراکنده شدن این بیماری کمک کردند. اعضای جامعهی مبلّغان مسیحی کرمان بسیاری از بیماران را درمان کردند و با این کار، نرخ مرگ و میر در شهر پایین آمد و به حدود ۵۰۰ تن رسید. (۸۲۰:۲۴۸ FO، یاداشتهای روزانهی کنسولگری کرمان، ۲۲ نوامبر و ۲۷ نوامبر. ۱۹۰۴) همان طور که در مورد سایر مناطق نیز صدق میکرد، این همه گیری، تجارت درمنطقه را متوقف کرد. سایکس گزارش کرده است که بین ماههای آگوست تا اواسط دسامبر تقریباً هیچ کاروانی از بندر عباس به کرمان نیامد. قبلاً تصور نمیشد که این بیماری نخستین بار از مشهد به کرمان برسد، بلکه گمان میرفت که بیماری از اصفهان و از طریق یزد وارد کرمان خواهد شد، زیرا مواردی از این بیماری در اواخر ژوئن در اصفهان اتفاق افتاده بود.
تعداد مرگ و میرها در اصفهان در مقایسه با سایر مناطق بسیار کمتربود و کنسول انگلیس معتقد بود که این امر به خاطر تلاشهای پزشکان و پرستاران جامعهی مبلّغان مسیحی است و نیز این واقعیت که اکثر جمعیت اصفهان آب خود را از چاه تأمین میکردند(نه از طریق رودخانه زاینده رود) تعداد مرگ و میرها را کاهش داده بود. در روستاهای مجاور که از آب رودخانه جهت آشامیدن استفاده میشد، نرخ مرگ و میر بسیار بالاتر بود. با این همه فرصت جدیدی را دراختیار روحانی برجسته شهر، آقا نجفی، قرار داد تا حضور مبلّغان مسیحی در اصفهان را محکوم کند. به علاوه او گفت که شیوع وبا نشانهای ازخشم خداوند از والدین مسلمانی است که کودکان خود را به چنین مدرسههای با مدیریت کافران غیرمسلمان میفرستند. (۸۲۰:FO۲۴۸، از پریس بههاردینگ، شمارهی ۴۱، ۷ سپتامبر ۱۹۰۴. آقا نجفی سال بعد هم به این موضوع اشاره کرد و گفت که اگر وبا به اصفهان بازگردد والدین بچههایی که به مدارس فرنگی میروند، نخستین کسانی خواهند بود که بر اثر این بیماری میمیرند.)
وبا از اصفهان به یزد راه یافت و مواردی از مرگ در اثر وبا در یزد در اواخر نوامبر روی داد. با این حال این مناطق جزء آخرین مناطقی بودند که میتوان منشأ ورود وبا به آنها را کرمانشاه و کاروان مرگ گروه مامقانی دانست، زیرا سایر قسمتهای جنوب ایران قبلاً از طریق سواحل خلیج فارس به این بیماری مبتلا شده بود.
باز هم منشاء و منبع اصلی این آلودگی، شهرهای مقدس شیعیان در عتبات بود. زمانی که بصره در مارس ۱۹۰۴ تحت تأثیر این بیماری قرار گرفته بود تجارت دریایی، بیماری را به بنادر سواحل عربی و ایرانی خلیج فارس گسترش داد. صیادان بحرینی که در دریا در جستجوی مروارید بودند از طریق بندرمحرَّق به این بیماری آلوده شدند و از آنجایی که این کشتیها آب آشامیدنی بسیار کمی در اختیار داشتند وقوع بیماری در میان کارکنان آنها بسیار بالابود.
نخستین موارد این بیماری در بوشهر در ماه مه ۱۹۰۴اتفاق افتاد و از آن پس تا ماه اکتبر کشتیهای معدودی به بوشهر آمدند. واضح بود که مسیر گسترش بیماری به سوی شمال و سمت شیراز است و در ۱۸ ژوئن، قرنطینهای در حدود سی کیلومتری شمال کازرون تأسیس شد. (۶۸۶:FO۶۰، از گراهام بههاردینگ، شمارهی ۱۱، ۱۹ ژوئیهی ۱۹۰۴) باز هم تأسیس این قرنطینه خیلی دیر انجام شد، زیرا که بیماری تا این زمان از این منطقه فراتر رفته بود و این اردوگاه، منبعی برای آلودگیهای بیشتر شد.
بسیاری از ساکنان شیراز در واقع به خاطر شیوع شدید «سرخک» که در اواخر ماه مه شروع شده بود، قبلاً شهر را ترك کرده بودند. (۸۱۸:FO248، یادداشتهای روزانهی اخبار شیراز، ۸ ۱ -ژوئن. ۱۹۰۴) کنسول انگلیس، تی. جی. گراهام از کلانترشهر، سالار السلطان، درخواست کرده بود تا ترتیب نظافت خیابانها را بدهد اما کار چندانی در این زمینه انجام نشده بود. به علاوه مأمور انگلیسی توصیه کرده بود که هرگونه شست و شوی لباس در رودخانههای سمت جنوب و غرب شیراز ممنوع شود، زیرا بخش عمدهی این آبها به سوی شهر جاری میشود و در آنجا جهت نوشیدن مورد استفاده قرار میگیرد؛ اما این پیشنهاد چندان عملی نبود. (۸۱۸: FO248، یادداشتهای روزانهی اخبار شیراز، ۹-۲۹ ژوئن ۱۹۰۴)
یکی از دلایل این که چرا اقدامات پیشگیرانهی چندانی تا آن زمان انجام نشده بود این بود که حاکم کل فارس که در ماه آوریل به این سمت منصوب شده بود، هنوز از تهران به شیراز نرسیده بود و قائم مقام او مایل نبود که هیچگونه تصمیمی گرفته یا پولی در غیاب او صرف شود. فرماندار کل، یعنی شعاع السلطنه برای اهالی شیراز ناآشنا نبود، زیرا درسا لهای ۱۹۰۱-۱۹۰۲ حاکم شیراز بود و در این زمان حکومت فاسد و سرکوب گرایانهای داشت. گراهام کنسول انگلیس در ۲۸ ژوئیه در خارج از شیراز به دیدار حاکم جدید رفت و تصدیق کرد که تدارکات قرنطینهای در جنوب ناموفق بوده است. شعاع ا لسلطنه گفت: میداند وبا به شیراز نزدیک میشود واظهار داشت که در نظر دارد تا حد امکان زمان بسیار کوتاهی را در شهر بگذراند و پس از آن به یک اردوگاه روستایی بگریزد و بدین ترتیب از بیماری ایمن باشد. گراهام او را تحت فشار قرارداد تا در یک اقدام فوری دستور جاروب کردن خیابانها و جمع آوری و سوزاندن همهی زبالهها را بدهد. پاسخ حاکم جدید این بود که آنچه که باید سوزانده شود «روحانیون معمم» هستند. (۸۱۸: FO۲۴۸، از گراهام بههاردینگ، شمارهی ۳۰، ۲۹ ژوئن ۱۹۰۴) با این حال، مالیات جدیدی جهت نظافت شهر بر اهالی تحمیل شد، اما کار قابل توجهی انجام نشد. وجود وبا در شیراز در ۱۲ ژوئیه تأیید شد، تا این زمان شعاع ا لسلطنه و ملازمان او از شیراز گریخته بودند.
در ۱۷ ژوئیه، نمایندهی ارشد انگلیس، ناخدا اچ. کندون از بوشهر به شیراز رسید و سعی کرد که فروش میوه را ممنوع کند، اما هیچ مقام دولتی در شهر باقی نمانده بود تا چنین فرمانی را صادرکند. او به ابتکار خود آگهیهایی را چاپ و توزیع کرد که برخی از اقدامات احتیاطی اولیه در مقابل این بیماری را بیان میکرد. (۸۱۸:FO۲۴۸، یادداشتهای روزانه اخبار شیراز، ۳۰ ژوئن – ۳۱ ژوئیه، . ۱۹۰۴) با این حال، نرخ مرگ و میر به ویژه در پادگان شهر بالا بود و گراهام برآورد کرده که حداکثر تعداد تلفات در هر روز حدود ۷۰۰ نفر بود. در اوایل آگوست نرخ مرگ ومیر شدیداً کاهش یافت و این امر برخی از اهالی را وسوسه کرد تا از روستاها به شهر برگردند. دربرخی موارد این افراد همراه با خود، وبا را به شهر بازگرداندند؛اما تا اواخر آگوست این بیماری دیگردوران خود را سپری کرده بود. آمار رسمی مرگ و میر در کل شیراز ۵۰۰ نفر گزارش شده بود، اما گراهام که اطلاعات خود را از افرادی به دست آورده که اجساد را دفن میکردند، نوشته که رقم معتبر، نزدیک ۵۰۰۰ نفر است که این تعداد تقریباً ده درصد جمعیت تخمینی آن زمان شیراز است. به نظر میرسد که این همه گیری تقریباً به تمام قسمتهای فارس رسیده باشد و مواردی از وبا در ژانویهی ۱۹۰۵ همچنان در میان ایل قشقایی اتفاق میافتاد. اما نمیتوان هیچگونه برآوردی ازمیزان مرگ و میر در نواحی روستایی یا در میان عشایر داشت. برخی از کشتار یک سوم ایل قشقایی نوشتهاند. سندی در این باره نیافتم.
در برازجان، در آگوست ۱۹۰۴ هنگامیکه گروهی از مردان وارد روستا شدند و وانمود کردند که مبتلا به وبا هستند جنایت هولناك و وحشیانهای اتفاق افتاد. هنگامی که ساکنان محلی از روستا گریختند غریبههای راهزن در روستا پیش روی کردند تا به انبارهای غلْات دستبرد بزنند. غلّات در آن زمان کالای بسیار با ارزشـی بود، زیرا که این استـان مدتها بـود که دچـار خشـکسـالی و قحـطی بود و قیـمتهای اجنـاس بـسیار بالا بود.
در جنوب غرب ایران، ترسیم الگوی پیش روی وبا بسیار مشکل تر است. وبا تا اواخر ماه ژوئن درامتداد رود کارون مشاهده نشد، عجیب است که پس از شیوع بیماری در بصره مدت زمان زیادی طول کشید تا این بیماری به جنوب غرب ایران برسد. این امر ممکن است تا حدودی به خاطر این باشد که به محض این که رهبر قبایل محلّی، شیخ خزعل در ماه آوریل شنید که بصره به این بیماری دچار شده، رفت و آمد هرگونه کشتی میان محمره(خرمشهر) و بصره را ممنوع کرد. (۸۱۸:FO۲۴۸، یادداشتهای روزانه اقامتگاه خلیج فارس، ۱۷ ژوئن. ۱۹۰۴) در اوایل ژوئن به حکمران شوشتر دستور داده شد تا اقدامات قرنطینهای را اعمال کند، اما اوپاسخ داد که نه نیروی لازم برای چنین کاری را دارد و نه پولی جهت این کار در اختیار دارد، و هیچ عملی در این راستا صورت نگرفت. بسیاری از اهالی این شهر طبق معمول شهر را ترك کرده و به مناطق ییلاقی رفته بودند تا از گرمای شدید تابستان در امان بمانند. بنابراین هنگامی که در اواخرژوئن وبا به این مناطق رسید خوشبختانه تلفات کمی داشت.
مرگ و میرهای ناشی از وبا در ناصریه (اهواز فعلی) در اوایل آگوست آغاز شد و آخوندی از اهالی محل بلافاصله به مردم هشدار داد که کمکهای دارویی را که توسطّ نمایندهی یک شرکت تجاری هلندی، آقای ترمئولن در آنجا توزیع میشد قبول نکنند. زیرا احتمال کشندگی این داروها بیشتر از خود این بیماری است. از زمان همه گیری قبلی در ۱۸۹۲، جادهی معروف به لینچ بختیاری بازگشایی شده بود. این جاده از طریق کوهها از اهواز به اصفهان میرفت و مسیر جدیدی جهت گسترش بیماری گشوده بود. نخستین مرگ و میرها در اهواز در ۱۹ آگوست اتفاق افتاده بود. (۶۸۸. ۶: FO۶۰، یادداشتهای روزانهی اهواز، ۳۰ آگوست. ۱۹۰۴)
بیماری در ماه دسامبرهنوز در میان ایل بختیاری قربانی میگرفت. اما در این مورد هم نمیتوان هیچگونه برآوردی از تعداد قربانیان داشت. در قسمت جنوب گزارش شده که قبیله عرب بنی طرف شدیداً به این بیماری مبتلا شدهاند و دردزفول نخستین موارد بیماری در ۲۸ ژوئن اتفاق افتاد. نرخ مرگ و میر نهایی که توسط نائب کنسول انگلیس در اهواز برآورد شده در حدود ۳۴۰۰ نفر بوده است. (۸۱۸:FO248، یادداشتهای روزانه اقامتگاه خلیج فارس، ۳۰ ژوئیه ی. ۱۹۰۴) این ارقام نرخ مرگ و میربالایی را نشان میدهد، زیرا بر اساس تخمینها جمعیت شهر در آن زمان بین ۱۶۰۰۰ تا ۲۸۰۰۰ نفربوده است. فعالیتهای تجاری در سراسر جنوب غرب ایران تا آغاز نوامبر به وضع عادی خود بازنگشت. کاهش گستردهی تجارت یکی از بارز ترین نتایج این همه گیری بود و به ویژه اگر به گزارش سالانهی این سال که توسط رئیس بانک رویال انگلیس ایران برای سهامداران تهیه شده توجه کنیم، اثرات این کاهش تجارت را دقیق تر مشاهده خواهیم کرد. (بنگرید به اسناد انگلیسی ۳۳۳۳:۳۳ WO»، گزارش نظامی از ایران» گردآوری شده توسط فرماندهی کل در ادارهی جنگ ۱۹۰۵ و ای. لورینی، «وضعیت اقتصادی ایران در زمان سلطنت قاجار» (رم، ۳۱۹۰۰ ۸۳.) این دو منبع جهت برآورد جمعیت تهران هم مورد استفاده قرار میگیرند. نسخه برداری شده در ۶۸۵:FO۶۰، تاریخ این گزارش ۱۲ دسامبر ۱۹۰۴ است.)
شروع جنگ روسیه و ژاپن در فوریهی ۱۹۰۴ هم به کاهش حجم تجارت ایران با همسایه شمالی منجر شد. نتیجه این بود که دریافتیهای گمرك در آن سال بسیار کمتر از مقداری بود که نائوس کارشناس بلژیکی گمرک پیش بینی کرده بود. این موضوع، مسئلهی مهمی بود؛ زیرا عایدات گمرکی اساساً تنها منبع درآمد قابل اعتمادی برای دولت مرکزی ایران در آن زمان بود.
فقدان نیروی انسانی در ایران زمانه ناشی ازکشتارهمه گیربسیار بالا بود. اما کلّ تلفات را نمیتوان محاسبه کرد، زیرا نتوانستم هیچ آماری معتبر در مورد مرگ و میر در نواحی روستایی و عشایری که اکثر جمعیت آن دوره را تشکیل میدادند، بیابم. در مورد یک یا دو شهر بزرگ تخمینهای قابل اعتمادی ارائه شد و ارقام مربوط به شیراز قبلاً نقل شد. پزشکان امریکایی در تهران کل تعداد مرگ و میرهای تهران این برهه را در حدود ۱۳۰۰۰ نفر ذکر کردند: پایتخت در آن زمان احتمالاً در حدود ۲۵۰ هزار تا ۲۸۰ هزار سکنه داشت. (. ۶۹۸:FO۶۰، ازهاردینگ به لانس داون، شمارهی ۱۸، ۳۱ ژانویهی ۱۹۰۵)
همه گیری ۱۹۰۴ ممکن است مهلک ترین همه گیری در تاریخ ایران نباشد، اما قطعاً موجب هراس و نگرانی و موج اعتراضی گستردهای در آستانه مشروطه شد. حتی افرادی که دچار این مصیبت نشدند با سختیهای دیگری مواجه شدند. زیرا در تمام شهرهایی که وبا شیوع داشت قیمت نان شدیداً افزایش یافت. و در نتیجهی این قحطی بار سنگینی بر دوش تنگدستان گذاشته شد.
ارزیابی عواقب سیاسی و اجتماعی این همه گیری حتی سخت تر از ارزیابی پی آمدهای اقتصادی در آن است، اما میتوان گفت که پی آمدهای سیاسی و اجتماعی نیز بسیار قابل توجه بودند. از آنجایی که حاکمان و مأموران امور، پستهای خود را ترك کردند، امنیت عمومی کاهش یافت و دزدی درشهرها و راهزنی در جادهها افزایش یافت.
فعالیت پزشکان اروپایی و امریکایی و مأموران بلژیکی گمرك در راستای کاستن از گسترش این بیماری قابل تامل است. اما نتیجهی این اقدامات بر بستر بیگانه ستیزی و تعصب مذهبی از یک سو و تفرعن و تحقیر ایرانیان از سوی این خارجیها، در عمل این شد که توجه عامهی مردم به نقش خارجیها در ایران در سوی منفی جهت یابد. بیزاری از حضور و نفوذ بیگانگان قطعاً قبل از شیوع نخستین موارد وبا وجود داشت، اما اقداماتی که در راستای کاستن از تعداد تلفات صورت میگرفت قطعاً سوء ظن نسبت به خارجیها را افزایش داد.
به دنبال این همه گیری برخی از پزشکان خارجی در تهران با هم ملاقات کردند تا درسهایی را که از این همه گیری آموختهاند بررسی نمایند. پیشنهادات عملی در این زمینه بسیار زیاد بود، اما افرادی که تجربهی طولانی از اوضاع ایران داشتند تصدیق کردند که برخی از اقدامات بسیار مطلوب، نظیر بازرسی منظم گرمابهها توسط مأموران صحه (بهداشت) و نظارت این مأموران بر تدارکات کفن و دفن، به دلیل اعتقادات مذهبی امکان پذیر نیست. در واقع حتی بحث عمومی در مورد چنان اقداماتی مخالفتهای مردم خشمگین و متعصب را بر میانگیخت. در نظر برخی از عامه و مرادان دینی، اقداماتی که در سال ۱۹۰۴ توسط خارجیها انجام میشد، سند و مدرك دیگری بود که نشان میداد حکومت، دیگر به وظیفهی اساسی خود در دفاع از اسلام و مؤمنان عمل نمیکند. در گزارشهای طولانی که به هنگام فروکش کردن این بیماری نوشته شد، وزیر مختار انگلیس درتهران اظهار داشت که شیوع وبا تنها دلیلی است که باعث شده نارضایتی گستردهی موجود در بهارو تابستان ۱۹۰۴ در ایران فرصت ظهور و خودنمایی نیابد. کنسول انگلیس در اصفهان بعدها خاطرنشان کرد که این بیماری کار تعدادی از کمیتههای کوچک آموزشی در اصفهان، تهران، شیراز و یزد را با وقفه مواجه کرده است. به گفتهی پریس اگر وبا در سال ۱۹۰۵ بازنگردد این گروههای آموزشی قطعاً دوباره فعال خواهندشد. (۸۴۵:FO248، از پریس بههاردینگ، شمارهی ۱۶، نامهی محرمانه، ۱۵ مارس ۱۹۰۵)
اگر گفته یهاردینگ صحیح باشد و همه گیری وبا در ۱۹۰۴ آغاز شورش و انقلاب مشروطه را به تأخیر انداخته باشد در این صورت میتوان ادعا کرد که وبا شاید به برخی از اهداف حکومت در کنترل و کاهش اعتراضها کمک کرده باشد. برخی دیگر با این نظر که مصیبتها در فضای مساعد شورشگری و پیوستن عامه مردم به صف مشروطه خواهان و تضعیف روزافزون حکومت گران به ویژه گریختن پنج و اندی ماهه شاه متزلزل و ترسو قاجار به فرنگ منتج به تسلیم در مقابل جنبش مشروطه، تصویر متفاوتی ترسیم کردهاند که شرح آن میماند برای جستاری دیگر.