از زمان شیوع ویروس کرونا در دسامبر ۲۰۱۹ در چین در شهر میلیونی ووهان تا گسترش آن در جهان هزاران نفر جان خود را از دست دادهاند. امروز در بسیاری از کشورها شاهد تدابیر سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بیسابقهای هستیم که پیامد آن یک نوع پاندمی اقتصادی و احتمالا سیاسی و اجتماعی است که نسلهای آینده از آن متاثر خواهند بود. به این دلیل بسیاری از سران کشورها به این نتیجه رسیدهاند، که پس از جنگ جهانی دوم، مبارزه با این پاندمی بزرگترین چالش برای بشریت است. با بسته شدن شرکتها، کارخانهها، مراکز تفریحی و توریستی، شرایط اقتصادی با گسترش بیکاری به مرحله بحرانی نزدیک میشود. علاوه بر این پیامدهای اجتماعی آن در نتیجه افزایش خشونتهای خانگی و بیماریهای روحی و افزایش تنهایی به دلیل تدابیر قرنطینهای تقریبا در تمامی کشورها قابل مشاهده است. تنها جبههای که شاید از این پاندومی استفاده مثبت میکند، محیط زیست است، هر چند که تاثیرات آن موقتی باشد.
با این وجود تاثیرات این پاندمی در کشورهای متفاوت نیز تا اندازهای متفاوت میباشد، که دلیل آن را میتوان در شرایط سیاسی و اجتماعی این کشورها از یک و نوع برخود و واکنش دولتهای مسئول از سوی دیگر ارزیابی کرد. کشورهای دمکراتیک اروپای غربی به ویژه ایتالیا تاکنون صدمات زیادی از این ویروس دیده است، که دلایل اجتماعی آن را باید در رابطه نزدیک نسلی و زندگی مشترک درخانه از یک سو و میزان پیری جامعه از سوی دیگرجست. از نظر سیاسی نیز کمبودهایی در واکنش سریع نسبت به گسترش این ویروس وجود داشته. چنین امری البته تقریبا در تمامی این کشورهای اروپای غربی از طرف دولتها قابل مشاهده است. شاید دلیل آن نیز روشن نبودن گستره و نتایج تدابیر چینی در مهارسازی این ویروس بوده است. سیستم درمانی کشورهای اروپای غربی نیز بسیار متفاوت است و با وجود اتحادیه اروپا فاقد یک استاندارد میباشد. ایتالیا در مقایسه با دیگر کشورهای اروپای غربی از امکانات درمانی بسیار کمتری برخوردار است. شیوع سریع این ویروس سیستم درمانی این کشور را در هم شکست. دولت بوریس جانسون نیز واکنش مناسبی نشان نداد و به دنبال تز اپیدمی عمومی، به عنوان راه انگلیسی غلبه بر این ویروس بود، غافل از اینکه سیستم درمانی موجود فاقد چنین امکاناتی است. در آلمان که بهترین سیستم درمانی در اروپا را دارد، تاکنون توانسته با اتخاذ تدابیر امنیتی از روش سریع این بیماری جلوگیری کند. اینکه تا چه اندازه موفق باشد، باید منتظر پیامدها در هفتههای آینده بود.
با تداوم این ویروس اما از نظر سیاسی و اجتماعی در کشورهای اروپای غربی شاهد یک چرخش در افکار عمومی هستیم. گفتمان مربوط به مقوله امنیت و آزادی و اینکه آزادی اجتماعی تا چه اندازهای میتواند به نفع امنیت اجتماعی کنار رود، که به ویژه پس از رشد تروریسم اسلام گرایان و پس از آن مشکل پناهندگان و فراریان، به اوج خود رسید و به رشد پوپولیسم راست در این کشورها انجامید، جای خود را به تازگی به گفتمان „رفاه اجتماعی „ و „سلامتی فردی“ داده است، که ریشه یوتیلیتاریستی دارد. پرسش محوری در این رابطه این است، که سقوط اقتصادی تا چه حد قابل تحمل است؟ آیا میتوان مردم را به فقر کشانید و آنان را دچار انواع بیماریهای روانی کرد و در مقابل آنان را از این ویروس در امان داشت؟ اخلاق یوتیلیتاریستی میگوید، چنین امری جایز نیست، زیرا رفاه جامعه در کل مهمتر است.
این بحثها به تازگی آغاز شده و به نظر من میتوان انتظار داشت که حول این گفتمان رفاه اجتماعی و سلامتی فردی، در این کشورها احزاب سیاسی تازهای تشکیل شوند و طیف سیاسی در این کشورها را یکبار دیگر تغییر دهد. بدیهی است که چنین گفتمانهایی در کشورهای به ویژه دمکراتیک ممکن است. در کشورهای دیکتاتوری تک حزبی بدیهی است که چنین پلورالیسم اجتماعی وجود ندارد و سیستم مرکزی تصمیم گیرنده است. اما در کشورهای دمکراتیک اروپای شرقی گفتمان دیگری در جریان است و آن برتری سیستم مرکزی قدرت نسبت به دمکراسی است. در این رابطه چین به عنوان نمونه موفق در مبارزه سیستماتیک علیه ویروس کرونا دیده میشود. اخیرا در مجارستان توانست ویکتور اوربان به قدرت همهجانبهای از سوی مجلس این کشور دست یابد، که به او اختیار قدرت سیاسی مطلق میدهد. خوشبختانه جوهر دمکراسی، انتخابات دمکراتیک هنوز وجود دارد و این در چنین شرایطی تنها بنیادی است که میتواند در آینده او را متوقف سازد.
بنابر این در حالیکه در کشورهای دمکراتیک گفتمان سیاسی رو به سوی رفاه اجتماعی یا سلامتی فردی دارد، در کشورهای نوپای دمکراتیک که هنوز از پلورالیسم قوی در جامعه برخوردار نیستند، گفتمان دیکتاتوری یا دمکراسی در جریان است و میتوان انتظار داشت که به موازات این گفتمان در آینده منظره احزاب سیاسی نیز در این کشورها تغییر کند.
در رابطه با گفتمان مربوط به دیکتاتوری یا دمکراسی و اینکه کدام سیستم در مقابله با ویروس بیشتر موفقتر است، نباید فراموش کنیم که رشد و گسترش این ویروس در شهر ووهان بوده است. اولین بار پزشک چینی لس ونلیانگ در این باره هشدار داد، اما مقامات محلی به دلیل ترس و واهمه از حکومت مرکزی او را دستگیر و تهدید کردند. به عبارت دیگر این رفتار حکومت مرکزی با او نبوده بلکه یک رفتار سیستمی که در آن فرهنگ سیاسی دیکتاتوری و ترس از حکومت مرکزی برتری دارد و از هر گفتمان و ابتکاری جلوگیری میکند، بوده است. چنین سیستمی به هیچ گونه نمیتواند در یک جامعه پلورالیستی با نهادهای مدنی و اجتماعی که خلاقانه در تمامی عرصههای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی دخالت میکنند و از ضامن پیشرفت و تکامل و همزیستی مسالمت آمیز هستند، موفق باشد.
شکل دراماتیک گسترش این ویروس را به ویژه در ایران و آمریکا میتوان مشاهده کرد. در هر دو مورد رابطه نزدیک این دو کشور با اتباع چینی علاوه بر آن اشتباهات فاحش سیاسی دلیل رشد بیسابقه این بحران است. در آمریکا ظاهرا اوضأع رو به بدتر شدن است و در ایران هر روز شاهد اوج دیگری از این بحران هستیم. در مورد ایران ظاهرا تبلیغهای اسلامی و رابطه نزدیک حوزه علمیه قم با مسلمانان چینی و بدتر از آن پنهان کاری دولت و حکومت اسلامی و خرافات دینی و فقدان مدیریت سیاسی ریشه اصلی در گسترش بیسابقه این ویروس میباشد. واقعیت این است که جمهوری اسلامی از مردم ایران به کلی دور شده و مردم به کلی از این حکومت سلب اعتماد کردهاند. با این حال رشد بیسابقه نهادهای مدنی با تمام محدودیتهای حکومتی نقش بسیار مهمی در این شرایط بحرانی بازی میکند. به این دلیل گفتمان مربوط به سیستم دیکتاتوری و دمکراتیک در ایران جنبه دیگری دارد که پیروزی فرهنگ دمکراتیک میانجامد. حکومت دیکتاتوری ایران در مهمترین شرایط بحرانی نتوانست از خود مدیریت نشان دهد و در راس آن آقای خامنهای نتوانست از این بحران همچون بحرانهای دیگر به نفع خود استفاده کند. بر خلاف آن با مهار پول در خزینه ولایت و رواج خرافات و مخالفت با تصمیمهای لازم در مهار این ویروس موجبات قتل بسیاری از مردم ایران را فراهم کرد که مردم را بیش از پیش خشمگین ساخته.
اما از یک زاویه جهانی نیز میتوان به این بحران ویروسی نگریست و میتوان به پیامدهای آن فکر کرد:
روند تکامل تکنیک در سالهای اخیر با سرعتی باورنکردنی بوده است. انسانی که در آزمایشگاههای خود قادر است، کیتهای الکترونیکی به قطر ۵ نانومتر تولید کند و بر روی آن تعداد بیشماری از قطعات الکترونیکی کوچکتری نصب نماید، امروز در مقابل یک ویروس ۱۰ نانومتری به نام کرونا چنین ناتوانی از خود نشان میدهد. مشکلات محیط زیست، از آنجا که برای همه ملموس نبود، نتوانست به تحولات کیفی بیانجامد. همه قدرتهای سیاسی در مقابل این ویروس ناتوانی خود را نشان دادهاند. این امر نشان میدهد که انسان تنها در جامعه در شکل یک حکومت سیاسی میتواند حاکمیت و نقش سوورنی از خود نشان دهد. در رابطه با طبیعت اما سوورن نیست و نخواهد بود. چنین امری هم در مورد سیستمهای دمکراتیک و هم سیستمهای دیکتاتوری صادق است. به نظر من مبارزه با این ویروس به یک همبستگی جهانی انجامیده و میتواند بیشتر بیانجامد. انسان در مقابل طبیعت تنها است و به هیچ افسانه یا نیروی خدایی نمیتواند متکی باشد. اگر بیماری همه گیر „پست“ در قرون چهارده و پانزده میلادی به رنسانس، افسانه زدایی و رشد روشنگری انجامید، بحران کنونی کرونا میتواند آغاز یک همبستگی روشنگرانه غیر متمرکز در عرصه جهانی بیانجامد. روند جهانی شدن در عرصه اقتصاد و رشد بیرویه بازار آزاد کاپیتالیستی بدون هیچ حد و مرز و بدون توجه به منابع طبیعی و محیط زیست یک روندی تک- بعدی بوده است. امروز روشن است که سیستمهای اقتصادی با پایههای اجتماعی قوی تر همچون آلمان یا کشورهای اسکاندیناوی زمینههای بسیار بهتری در مقابله با این بحران دارند. رشد روند همبستگی به این مفهوم خواهد بود، که باید طبیعت را نیز در کنار تکنیک و رشد دیجیتالی در این پروسه شرکت داد و در کنار مبارزه با فقر و رشد سیستم درمانی و امکان استفاده از آن برای همه قشرهای جامعه و همه مردم دنیا از پایین تا بالا باید ایده روشنگرانه رشد و پیشرفت تکنیک باشد. امروز شاهد آن هستیم که سیستمهای دیجیتالی نقش بسیار مهمی نه تنها در انتقال اطلاعات بلکه در نزدیکی بین انسانها، در شرایطی که امکان ارتباط نزدیک وجود ندارد ایفا میکنند. از این رو در راستای تکامل این ویروس شاهد انقلاب صنعتی جدیدی از یک سو، و انقلاب اجتماعی و فرهنگی در تغییر رفتار انسانها از سوی دیگر خواهیم بود.
ویروس، سوورن جدید است که هیچ قانونی نمیشناسد. سوورن در مفهوم کلاسیک آن یک سوژه است که در شرایط استثنایی میتواند قانون را مختل و به اراده خود عمل کند. شرایط استثنایی، شرایطی آستانهای است بین قانون و بیقانونی. در چنین شرایطی مردم حق مقاومت دارند زیرا سوورن در عین اینکه خود را موظف به قانون نمیداند، مردم را به اجرای آن موظف میکند. در حالیکه از حقوق مردم کاسته میشود، بر حقوق سوورن افزوده میشود.
کارل اشمیت مینویسد: سوورن کسی است، که در باره شرایط استثنایی تصمیم گیرنده است. اگامبن مینویسد: سوورن کسی است که احتمال وقوع شرایط استثنایی، که در آن او هم در درون و هم در بیرون از قانون است، به او قدرت میدهد. فوکو مینویسد، که نبرد علیه یک دشمنی که ساختار آن ناشنا است به آنجا میانجامد، که ما هویت آن دشمن را از آن خود کنیم. اما ویروس به عنوان یک ابژه قدرت سوورنی خود را بر انسان نشان میدهد. او قادر است همه چیز را مختل کند و ریشه تمدنها را از پایه ویران کند. انسان امروز با تمام پیشرفت تکنیکی همان انسان قرن چهارده یا پیش از آن است و هیچگاه نمیتواند ادعای خدایی کند.
اگر فلسفه سیاسی تا به امروز، به تجزیه و تحلیل سوورن به عنوان سوژه مقتدر پرداختهاند، و به گونهای تحقیر آمیز به ابژه، یعنی چیزی همانند این ویروس که فکر نمیکند ولی فکر میشود، نگریستهاند، فلسفه سیاسی آینده باید طبیعت را به عنوان سوژه در مرکز سیستم فکری خود قرار دهد. از اینرو نیاز به تعریفی دیگر از سوژه داریم: سوژه در تعریف کلاسیک، کسی است که میاندیشد، فکر میکند و جهان را در تصور خود منعکس میکند. ابژه اما فکر میشود. در بین این ابژه و سوژه یک فضای بینابینی است که هنوز ناشناخته مانده و باید مورد پژوهش فلسفه و علوم اجتماعی قرار گیرد. این فضا به قول „وایتسهد“ یک فضای خالی است همچون فضای خالی که بدون آن هیچ ریتم موسیقی نمیتواند وجود داشته باشد.
رابطه انسان با طبیعت تاکنون چنین بوده، که هر فاجعه طبیعی همچون زلزله یا سیل و غیره بخشی از انسانها را در کنار هم کشانده است. امروز اما با حادثهای روبه رو هستیم، که به بشریت مربوط است و دامنه و ابعاد آن ناشنا است.
امروز باید تمامی بشریت در کنار هم علیه دشمنی مشترک مبارزه کنند.
هفتههای پیش از ویروس کرونا کتابی جدید از فیلسوف چینی به نام زاهو تینگیانگ[۱] خواندم. در اینجا قصد این نیست که به نقد این کتاب بپردازم یا محتوای آن را بازگویی کنم، که در فرصتی دیگر چنین خواهم کرد. اما اگر آن روز محتوای آن کتاب تا اندازهای همچون رویائی در فلسفه سیاسی بود، امروز با تحولات روزهای اخیر، به جرات میتوانم بگویم که چنین چیزی ممکن است. نام کتاب او، زیر یک آسمان یا به چینی „تینچیا“ است، که از فلسفه چینی گرفته شده است. آسمان تمامی انسانها را زیر بال خود دارد و برای ما نشانه است از جهان. اندیشه مرکزی در این فلسفه سیاسی این است، که جهان به عنوان یک سوژه سیاسی نگریسته میشود. در چنین مفهومی سیاست جهانی باید از زاویهای بسیار گسترده تر در مقایسه با یک حکومت سوورن نگریسته شود. به این دلیل مرکز فکر سیاسی نه رقابت و نه دوستی یا دشمنی، بلکه همزیستی و احترام به یکدیگر است. از نظر او فلسفه سیاسیهابز با فرض شرایط طبیعی به عنوان شرایط اولیه هر چند که به دور از واقعیت است، اما حاوی نکات مهمی است: اول اینکه امر سیاسی باید امکان وقوع بدترینها را همواره محتمل بداند، در غیر اینصورت توصیف فرا مرزی پدیدههای سیاسی ممکن نیست. دوم اینکه امنیت اولین ضرورت است. و سوم اینکه به هیچکس نمیتوان اعتماد داشت. نقطه قوت نظریههابز این است، که او بدترینها را در دنیا به نمایش میگزارد، به گونهای که انسانها برای همزیستی نیاز به قرادداد اجتمأعی مییابند. نقطه ضعف نظریههابز این است، که او عنصر همکاری بین انسانها را نادیده میگیرد.
بر خلاف هابز او در فلسفه سیاسی کلاسیک چینی، به نام زونچی[۲] عنصر همکاری و اعتماد میبیند، زیرا در این فلسفه، همزیستی بر خود زیستی مقدم است. نقش تعیین کننده همزیستی نسبت به خود زیستی را امروز در رابطه با ویروس کرونا مشاهده میکنیم، که نجات همزیستی و پذیرش تمامی محدودیتهای آن شرط بقای فردی است.
از یاد نبریم که همه ما، زیر یک آسمان و در یک زمین هستیم.
—————————
[۱] Zhao Tingyang: ۲۰۲۰, Alles unter dem Himmel, surkamp.
[۲] Xunzi ۳۱۳-۲۳۸ قبل ازمیلاد