بخارست، یک صبح سرد و آفتابی ماه دسامبر. ملاقات با یکی از مرموزترین چهرههای سرنگونی دیکتاتور رومانی، نیکلای چائوشسکو در دسامبر ۱۹۸۹. این مرد ۷۸ ساله “گِلو وویکان وویکولشکو” (Gelu Voican Voiculescu) نام دارد. او فردی است که در سی سال پیش، محاکمه مخفی و سپس اعدام دیکتاتور رومانی و همسرش الِنا، تحت نظارت او صورت گرفت. او همچنین کسی است که دفن مخفیانه جسد آنها را سازماندهی کرد و بعدها به مقام معاونت نخستوزیری دولت موقت رسید.
وویکولشکو مردی است که در دسامبر ۱۹۸۹ از ناکجاآباد، بیآنکه کسی پیشینه او را بشناسد، ظاهر شد و به ناگهان به کانون قدرت راه یافت.
این مرد امروز، سی سال بعد، در برابر دادگاهی در پایتخت رومانی قرار گرفته است. او متهم به جنایت علیه بشریت است، و شریک جرم او ایو ایلیشکو، رئیسجمهوری پیشین این کشور است.
در این دادگاه دیرهنگام، که چند هفته پیش آغاز شده، مسئله بر سر کشته شدن ۹۰۰ نفر در مراحل پایانی قیام ضدحکومت کمونیستی چائوشسکو است. مرگ این ۹۰۰ نفر تا امروز به عنوان بزرگترین ترومای روحی و روانی جمعی جامعه پساکمونیستی رومانی باقی مانده است. سه چهارم این قربانیان در تیراندازیها و جنگ خیابانی، آنهم پس از سرنگونی زوج دیکتاتور، جان باختند. انقلابیون شایع کردند مرتکبان این قتلعام، “تروریستها”ی وفادار به چائوشسکو بودهاند.
در این دادگاه که به “محاکمه انقلاب” شهرت یافته، ایلیشکو و وویکولشکو متهمان این تراژدی هستند: آنها متهماند با یک “کارزار گسترده ضداطلاعاتی” پیرامون به اصطلاح “نیروهای وفادار به چائوشسکو”، به یک “تروریستهراسی” دامن زدند و جامعه را به سوی یک وضعیت جنگ داخلی تحریک کردند با این هدف که “در چشم مردم، برای خود مشروعیت بخرند”.
اشپیگل مینویسد که “گِلو وویکان وویکولشکو” به ندرت حاضر به مصاحبه است، اما برای هفتهنامه اشپیگل یک استثنا قائل میشود و میگوید حاضر است “فقط به چند سئوال” پاسخ دهد، آنهم در تالار جشنها متعلق به “انستیتوی انقلاب رومانی”، که دبیرکل آن خود اوست. در همان آغاز میگوید وقت زیادی ندارد، اما این گفتوگو سه ساعت به طول میانجامد.
داستانی که او تعریف میکند، داستان یک بیوگرافی مرموز است. وویکولشکو میگوید در یک خانواده اشرافی رومانی بزرگ شده و به عنوان دانشجوی رشته جغرافی به اتهام ”عقاید ارتجاعی” مدتی از دانشگاه اخراج میشود، بعدها یکبار برای چندین ماه بازداشت شده و بالاخره در سال ۱۹۸۵ به اتهام “تبلیغات ضدسوسیالیستی” به یکسال و نیم زندان محکوماش میکنند. علت این اتهام، تماسهای او با یک گروه سری بوده است. او آن زمان خود را نه یک مخالف سیاسی حکومت، بلکه تنها یک “مخالف منفعل” دیکتاتوری میدانسته است.
عصر ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۹، روزی که نیکلای چائوشسکو و همسرش الِنا از بخارست گریختند و رژیم سقوط کرد، مردم رومانی برای نخستین بار در یکی از کانونهای قیام علیه دیکتاتوری، یعنی در استودیوی ۴ شبکه تلویزیونی رومانی، مردی بلنداندام را میبینند؛ با بدنی ورزیده، ریش سفید و چشمانی نافذ، که اوورکت رزمی بر تن دارد. وویکولشکو فردی است که ظاهری چشمگیر دارد و این در رومانی آن زمان ظاهری عادی نبوده است. او در آن روز تلاش میکند در استودیو خود را به جلوی دوربین تلویزیون بکشاند.
در نطقهای تلویزیونی ایون ایلیشکو، فردی که خود را رهبر انقلاب نامید و سپس به ریاستجمهوری رسید، این گِلو وویکان وویکولشکو است که همیشه نفر اولی بوده که پشت سر او میایستاده است. ایلیشکو یکی از دستپروردگان چائوشسکو بود که در سال ۱۹۷۱ به عنوان رقیب، مورد غضب چاشسکو قرار گرفت و تنزل مقام یافت. او سالیان دراز میبایستی به عنوان مدیر دونپایه یک انتشارات بیاهمیت زندگی غمانگیز خود را بگذراند. در روزهای انقلاب او در تلویزیون دولتی از تأسیس “جبهه نجات ملی” سخن میگفت، که البته او خود ریاست آن را برعهده داشت.
ایون ایلیشکو، فردی که خود را رهبر انقلاب نامید و سپس به ریاستجمهوری رسید
”انقلاب ادب و نزاکت نمیشناسد”
اینکه چرا فقط ایلیشکو بوده که توانسته خلاء قدرت را پر کند و این که چرا فرد ناشناختهای چون وویکولشکو توانسته به ناگهان به حلقه قدرت دولت موقت صعود کند، هنوز در جامعه امروز رومانی موضوع اسطورهپردازیها و خوراک نظریههای توطئه است. وویکولشکو خودش میگوید: «در لحظههای تاریخی اراده فردی نقشی تعیینکننده دارند. در یک انقلاب رهبران را انتخاب نمیکنند. آنها خود را به کرسی مینشانند.»
منطق خشن و پراگماتیک وویکولشکو و اعصاب آهنین او قاعدتا باید در دسامبر ۱۹۸۹ ایلیشکو را نیز تحت تأثیر قرار داده باشد. این جغرافیدان ریشو را به عضویت “شورای جبهه نجات ملی” درآوردند، شورایی که در واقع رهبری حکومت موقت بود.
وویکولشکو از همان آغاز فشار میآورده که چائوشسکو را باید هر چه سریعتر اعدام کرد، و قدرت جدید تنها بدین گونه میتواند حرف خود را به کرسی بنشاند. بدین گونه وویکولشکو به عنوان نماینده سیاسی صاحبان جدید قدرت برای اجرای مخفیانه اعدام زوج چائوشسکو اعزام شد. محاکمه ۲۵ دسامبر ۱۹۸۹ چیزی جز یک نمایش نبود؛ حکم پیشاپیش صادر شده بود.
وویکولشکو به عنوان یکی از اندک شاهدان این محاکمه در اتاق در برابر زوج چائوشسکو نشسته است، با نگاهی سرد و بیروح. میگوید، در آن زمان هیچ احساسی نداشته و فقط یک اعدام سریع میخواسته است. او در برابر این پرشس که اقدام او با کدام مشروعیت صورت گرفته، به ناگهان صدایش بلند میشود و لحنی خشن میگوید: «انقلاب ادب و نزاکت نمیشناسد، انقلاب پر از خشونت است و اغلب خونین، دغدغههای انساندوستانه در آن هیچ نقشی ندارند. انقلاب یک حرکت غیرقانونی است؛ هر چه باشد میخواهید یک نظم حقوقی موجود را سرنگون کنید. اگر چنین نمیشد، آنگاه کشتهشدگان خود ما میبودیم.»
کوتاه پس از اعدام چائوشسکو، وویکولشکو به سمت معاون نخستوزیری دولت موقت انتخب میشود. او در این مقام، مسئول از جمله انحلال و تجدید سازماندهی سازمان امنیت مخوف “سکوریتاته” میشود. پس از برگزاری اولین انتخابات آزاد در مه ۱۹۹۰، به عنوان سناتور وارد پارلمان میشود، اما در سال ۱۹۹۲ از فعالیتهای سیاسی کناره میگیرد. با این حال بعدها در مقام سفیر رومانی در تونس و مراکش ظاهر میشود. پس از آن برای مدتهای مدید از انظار دور میشود. سال گذشته هنگامی که پرونده “محاکمه انقلاب” در دست تدارک بود، گاه و بیگاه میشد او را در انظار عمومی دید.
از نظر او، در دسامبر ۱۹۸۹ هیچکس دست به یک جنگ روانی “تروریستهراسی” نزده، بلکه “تروریستها”، چنان که او میگوید، گروههای کوچک وفادار به چائوشسکو بودند که برای عملیاتهای پرخشونت آموزش دیده بودند. میگوید، دادگاه علیه او و ایلیشکو اقدامی ”احمقانه” است.
اجرای عدالت، تلاشی کمفرجام؟
واقعیت این است که پایههای حقوقی کیفرخواست میلنگد. “جنایت علیه بشریت” جرمی است که تازه از سال ۲۰۰۹ وارد فهرست جرایم شده است. بخش عمده کیفرخواست شرح کوتاهی است از قیام علیه چائوشسکو و بقیه آن حتا کممایهتر از متن تحقیقات پارلمان و یا دادستانی است که دهها سال است در آرشیو آنها خاک میخورد.
تردیدی نیست که ایلیشکو و گروهی کوچک از کارگزاران پیشین و یا در آن زمان هنوز فعال در نظام دیکتاتوری چائوشسکو، در دسامبر ۱۹۸۹ قدرت را قبضه کردند. به هر حال از نظر اخلاقی هیچ مشروعیتی نداشتند و کشور رومانی چندین دهه یک مسیر خودویژه و تراژیک را طی کرد. اغلب کسانی که در کیفرخواست از آنها نام برده شده، دیگر در قید حیات نیستند. تنها ایلیشکو و وویکولشکو باقی ماندهاند؛ و در کیفرخواست شواهد اثباتی محکمی علیه آنها نمیتوان یافت.
این دادگاه دیرهنگام و نافرجام میتواند مایه سرافکندگی نظام حقوقی شود که سی سال تمام در تلاش است اعتباری برای خود دست و پا کند. بهویژه که دادستان، آگوستین لازار، که این پرونده را به جریان انداخته، در دوران چائوشسکو احکام سیاسی علیه مخالفان صادر میکرده است.
گِلو وویکان وویکولشکو (Gelu Voican Voiculescu) در سال ۱۹۹۰
”انقلابها قابل کنترل نیستند”
این ناتوانی دولت رومانی همچون نفرینی بر فراز زندگی مردمان این سرزمین در گردش است. هر سال در ماه دسامبر وابستگان جانباختگان در افکار عمومی فریاد برمیآورند: عاملان تیراندازی چه کسانی بودند؟ دستور تیراندازی را چه کسانی دادند؟
از ووکولشکو میپرسیم: آیا این درد و رنج انسانها را درک میکند؟ و او میگوید: “برای قربانیان متأسفم، اما ایلیشکو و من مسئول آن نیستیم”. و میافزاید: “انقلابها، خیلی ساده، قابل کنترل نیستند”.
دو هفته پس از این ملاقات، وویکولشکو روز ۲۱ دسامبر در یک مراسم بزرگداشت جانباختگان انقلاب در میدان دانشگاه بخارست حضور پیدا میکند. برخی حاضران او را خطاب قرار داده و فریاد میزنند: “جنایتکار!”، و سپس مردی با میلهای آهنین بر سر او میکوبد. صحنهای اندوهناک. و این همان موج نفرتی است که هرگز از میان نخواهد رفت.
مأموران پلیس وویکولشکو را که دچار خونریزی شدید شده از صحنه دور میکنند و او اندکی بعد در گفتوگوی تلفنی با اشپیگل، با شرح این حمله، آن را “اسفبار و رقتانگیز” توصیف میکند.
از او میپرسیم: “آقای وویکولشکو، اگر دادگاه شما را محکوم کرد، چه؟”. کمی تأمل میکند و سپس میگوید: “یک انقلاب را نمیتوان به محاکمه کشاند”. و با لحنی سرد و خشن میافزاید: “اما اگر من باید به زندان بروم، آنگاه باید فکر کنم: ناسپاسی عالیترین شکل ارجگذاری است”.
——————————
منبع: اشپیگل آنلاین